الاسراء - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاسراء آیه ۱۰۱-۱۱۱

۹- النوبه الاولى‏

(۱۷/ ۱۱۱- ۱۰۱)

قوله تعالى:

«وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ» دادیم موسى را نه آیت،

«بَیِّناتٍ» پیغامهاى روشن،

«فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ» پرس از علماء جهودان،

«إِذْ جاءَهُمْ» آن گه که بایشان آمد [موسى‏]،

«فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ» و فرعون گفت او را،

«إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى‏ مَسْحُوراً (۱۰۱)» من چنین مى‏دانم اى موسى که با تو جادویى کرده‏اند.

«قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ» [موسى‏] گفت [فرعون را] نیک دانى،

«ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ» که نفرستاد این پیغامها را،

«إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» مگر خداوند آسمان و زمین،

«بَصائِرَ» پیغامهاى روشن هویدا،

«وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (۱۰۲» و من مى‏پندارم اى فرعون که ترا تباهى و نیستى داده‏اند و هلاک از تو بر آورده.

«فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ» خواست فرعون که ایشان را از زمین مصر بشکیزاند [و بیرون کند برنج نمودن‏]،

«فَأَغْرَقْناهُ» بآب بکشتیم او را،

«وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً (۱۰۳)» و هر که با وى بود بیکبار.

«وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ» و پس غرق فرعون، بنى اسرائیل را گفتیم،

«اسْکُنُوا الْأَرْضَ» اکنون در زمین ایشان در مصر بنشینید [آرمیده و ایمن‏]،

«فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ» چون هنگام رستاخیز آید،

«جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً (۱۰۴)» آریم شما را با ایشان بهم.

«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ» و براستى فرستادیم این سخن را،

«وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» و براستى فرو آمد،

«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۱۰۵)» و نفرستادیم ترا مگر شادى رسان و بیم نماى.

«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ» و قرآنى که آن را پراکنده [آیت آیت و سورت سورت‏] فرستادیم،

«لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ» تا بر مردمانى خوانى آن را،

«عَلى‏ مُکْثٍ» بر درنگى،

«وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا (۱۰۶)» و فرو فرستادیم آن را فرو فرستادنى.

«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» بگو اى محمّد بگروید باین نامه یامگروید،

«إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ایشان که ایشان را علم دادند،

«مِنْ قَبْلِهِ» پیش از آمدن این نامه،

«إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ» هر گه که بر ایشان خوانند این نامه،

«یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (۱۰۷)» بر روى مى‏افتند بسجود.

«وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا» و میگویند پاکى و بى عیبى خداوند ما را،

«إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا (۱۰۸)» نیست وعدهاى خداوند ما مگر کردنى و بودنى.

«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» و بر روى مى‏افتند گریان،

«وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (۱۰۹)» و ایشان را [شنیدن قرآن‏] خشوع مى‏افزاید و نرمى دل.

«قُلِ» [پیغامبر من‏] بگوى،

«ادْعُوا اللَّهَ» او را اللَّه خوانید،

«أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» و اگر خواهید او را رحمن خوانید،

«أَیًّا ما تَدْعُوا» بهر کدام که خوانید،

«فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» او راست نامهاى نیکو،

«وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» و دعا نه همه ببانگ کن،

«وَ لا تُخافِتْ بِها» و نه همه نهان‏ کن،

«وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا (۱۱۰)» و میان آن و این راهى گیر میانه.

«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ» و بگوى ستایش و سزاوارى بخدایى اللَّه راست،

«الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» آن کس که فرزند نگرفت، [نه زاد و نه خواند]،

«وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» و او را انباز نبود در پادشاهى،

«وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» و او را هرگز ضعف نبود و سستى که یارى بایستى،

«وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً (۱۱۱)» و ببزرگى بستاى او را و بزرگ دار و بزرگ دان او را بزرگ داشتنى.

 

 

النوبه الثانیه

 

قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» هؤلاء التّسع هى:

«ان لا تشرکوا بى شیئا، و لا تسرفوا، و لا تزنوا، و لا تقتلوا النفس التی حرمت‏ الا بالحق، و لا تسحروا، و لا تقربوا مال الیتیم، و لا تسعوا ببرى‏ء الى السلطان، و لا تعدوا فى السبت، و لا تأکلوا الربوا» صفوان بن غسّان المرادى گفت:جهودى از رسول خداى تعالى پرسید که این نه آیت کدام‏اند؟ و رسول خدا (ص) همچنین جواب داد که گفتیم.

ابن عباس و مجاهد و ضحّاک و جماعتى مفسران مى‏گویند این نه آیت همانند که در آن آیت دیگر گفت: «فِی تِسْعِ آیاتٍ» و هى: العصا، و الید البیضاء، و الطوفان، و الجراد، و القمل، و الضّفادع، و الدّم، و السّنون لاهل البوادى. قال الحسن السّنون و نقص الثّمرات واحده، و التّاسعه تلقف العصا ما یأفکون.

و قال ابن عباس التّاسعه ازاله العقده التی کانت بلسانه، و قیل التاسعه الطّمس و هو قوله: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ»، «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ» اى فسئل یا محمّد المؤمنین من قریظه و النّضیر، «إِذْ جاءَهُمْ» یعنى جاء آباءهم- بپرس اى محمد از مؤمنان قریظه و نضیر ایشان که کتاب خوانده‏اند که میان موسى و فرعون و قوم وى چه رفت آن گه که موسى بایشان آمد؟

یعنى که تا جهودان صدق قول رسول بدانند از گفتار علماء خویش، قومى گفتند: «فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ»، این خطاب با موسى است و معنى آنست که: سل فرعون اطلاق بنى اسرائیل، موسى را نه آیت دادیم و او را گفتیم بنى اسرائیل را از فرعون بخواه، اینجا سخن تمام شد. آن گه بر استیناف گفت: «إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى‏ مَسْحُوراً» اى سحرت فأزیل عقلک، و قیل خدعت و حملت على ما تقول، و قیل مسحور بمعنى ساحر کمیمون بمعنى یا من و مأتىّ بمعنى آت‏ «قالَ» موسى «لَقَدْ عَلِمْتَ» یا فرعون بقلبک، «ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ» الآیات التسع. «إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ» لک، هذا کقوله: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا». و قرأ الکسائى: «لقد علمت» بالضم على انّ موسى اخبر عن نفسه.

وروى انّ علیّا (ع) قال‏ و اللَّه ما علم عدوّ اللَّه و انّما علم موسى و الاوّل اظهر لانّ علم موسى (ع) لا یکون حجّه على فرعون،و قوله:«بَصائِرَ» اى عبرا و دلائل و نصبها على الحال. و قیل نصبها على المفعول له- اى لتبصّر بها، «وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ» اى لاعلمک «یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً» ممنوعا من الخیر، و قیل مهلکا. و قیل هالکا. قال ابن عباس: المثبور الذى لا عقل له فى دینه و معاشه.

«فَأَرادَ» یعنى فرعون، «أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ» یخرجهم و یقلعهم من ارض مصر، یعنى موسى و بنى اسرائیل، «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً».

«وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد هلاک فرعون و قومه: «لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ» اى مصر و الشّام، هذا کقوله: «وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ‏- وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ»، «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ» اى القیامه و الوعد الموعود، «جِئْنا بِکُمْ» من قبورکم الى الموقف، «لَفِیفاً» مجتمعین مختلطین قد التفّ بعضکم ببعض لا تتعارفون و لا ینحاز احد منکم الى قبیلته و حیّه، و هو من قول العرب: لفّت الجیوش اذا اختلطوا و وحّد اللّفیف و هو خبر عن الجمع لانه بمعنى المصدر. و قیل: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ» اى نزول عیسى (ع)، «جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً» اى جماعات من قبائل شتّى.

سیاق این آیت تسکین و تسلیت مصطفى (ص) است و قوّت دادن دل وى، میگوید چنان که قرآن بتو فرستادیم و مشرکان قریش ترا دروغ زن گرفتند همچنین موسى را کتاب دادیم و فرعون او را دروغ زن گرفت، و چنان که کفره قریش خواستند که ترا از مکّه بیرون کنند همچنین فرعون خواست که موسى و بنى اسرائیل را از زمین مصر بیرون کند، پس من که خداوندم موسى را و بنى اسرائیل را نصرت دادم و فرعون و قوم وى را هلاک کردم، اى محمّد همچنین بعاقبت ترا نصرت دهم و بر دشمنان ظفر دهم و نعمت خود بر تو و بر مؤمنان که پس رو تواند تمام کنم، ربّ العالمین رسول خویش را این وعده نصرت داد آن گه بعاقبت وعده وفا کرد و کار نصرت بر وى تمام کرد: فانجز وعده و نصر عبده و قهر- الاحزاب وحده و له الحمد و المنّه.

«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ» اى انزلنا القرآن بالحقّ غیر الباطل. و قیل ما یتضمّنه حقّ اى صدق و عدل یعنى انزلناه بالدّین القائم و الامر الثّابت، «وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» یعنى و بمحمّد نزل القرآن اى علیه نزل، کما تقول نزلت بزید یعنى على زید.

و قیل:- الحقّ- الاوّل الحقیقه و الثّانی المستحقّ اى اتاکم بما تستحقّونه، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً» للمؤمنین، «وَ نَذِیراً» للکافرین.

«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ» منصوب بفعل مضمر، یعنى و آتیناک قرآنا، «فَرَقْناهُ» اى احکمناه، کقوله: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» اى یحکم و یبرم، و قیل فرقناه فیه الحقّ من الباطل، و قیل هو بمعنى المشدّد. و قرأ ابن عباس: «فَرَقْناهُ» بالتّشدید، اى قطّعناه آیه آیه و سوره سوره فى عشرین سنه، «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ» اى على ترسل و تؤده لیفهموه و لیقفوا على مودعه فیعملوا به.

وفى الحدیث‏ انّ النّبی (ص) کان یقرأ القرآن قراءه لیّنه یتلبّث فیها.

و قال ابن عباس لان اقرأ البقره و ارتّلها و اتدبّر معانیها احبّ الىّ من ان اقرأ جمیع القرآن هذا، «وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» شیئا بعد شى‏ء على حسب الحاجه الیه.

«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» هذا وعید من غنىّ، کقوله: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ- اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» استهزءوا، انتظروا، و ارتقبوا، فتربّصوا، کلّ هذا وعید لیس فیه من الاذن شى‏ء «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنى عبد اللَّه بن- سلام و اصحابه، «مِنْ قَبْلِهِ» اى من قبل نزول القرآن، «إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ» القرآن، «یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ» اى على الاذقان، «سُجَّداً» یعنى اذا سمعوا القرآن عرفوا انّه کلام اللَّه و قبلوه و سجدوا تعظیما للَّه.

«وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا» یعنى ما کان وعد ربّنا الّا مفعولا و ان و اللام دخلتا للتّأکید، اى انجزنا ما وعدناه فى التّوراه من ارسال محمّد (ص) و انزال القرآن علیه.

«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» کرّر القول لتکرّر الفعل منهم، «وَ یَزِیدُهُمْ» تلاوه القرآن و بکاؤهم، «خُشُوعاً» خضوعا و تواضعا لربّهم.

روى عن النّبی (ص) قال: من قرأ القرآن فى اقلّ من ثلث لم یفقهه اتلوه و ابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.

«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» قراءه عاصم و حمزه: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ» بکسر اللّام «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» بکسر الواو، و سبب نزول این آیت بقول ابن عباس آنست که رسول خدا (ص) در مکّه قیام شب مى ‏کرد، اندر سجود میگفت: یا رحمن یا رحیم، مشرکان گفتند محمد تا امروز یک خداى مى‏خواند اکنون دو خداى میخواند!- بو جهل گفت ما را مى‏گوید: «لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ»- دو خداى را مگیرید و مخوانید، و اکنون خود میخواند خدایى دیگر با اللَّه، گاه گوید یا اللَّه و گاه گوید یا رحمن، این رحمن ما ندانیم و نشناسیم مگر رحمن یمامه یعنى مسیلمه کذّاب، فانزل اللَّه هذه الآیه.

میمون ابن مهران گفت رسول خداى (ص) در بدو اسلام و ابتداء وحى بجاى آیت تسمیت: «باسمک اللهم» نوشتى تا آن روز که این آیت فرو آمد که: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» پس این آیت تسمیت بنوشت، مشرکان گفتند: هذا الرّحیم نعرفه فما الرّحمن؟- فانزل اللَّه هذه الآیه.

ضحّاک گفت: اهل تورات آمدند و گفتند اى محمد ما در تورات نام رحمن فراوان مى‏بینیم و تو کمتر مى‏گویى و در آن کتاب که تو آورده‏اى کم آمده این نام، ربّ العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: «قُلِ» یا محمد، «ادْعُوا اللَّهَ» یا معاشر المؤمنین، «أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ان شئتم، یعنى قولوا یا اللَّه و ان شئتم قولوا یا رحمن، «أَیًّا ما تَدْعُوا» یعنى اى اسماء اللَّه تدعوا، «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏»- اى محمد مؤمنانرا گوى خواهید مرا بنام اللَّه خوانید، خواهید بنام رحمن، اللَّه را نود و نه نامست نامهاى نیکوى پاک بسزا، بهر چه خوانید ازین نامها او را بخوانید.

«أَیًّا ما تَدْعُوا»- ما- صلتست- ایّا- راو- تدعوا- صلت این سخن، اینست کقوله: «عما قلیل- جند ما هنا لک»، «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ»ابن عباس گفت این آیت بمکّه فرود آمد در ابتداء اسلام که رسول خدا (ص) در مکّه مختفى مى‏بود و گاهى که قرآن خواندى در نماز بآواز بلند خواندى و کافران را دشخوار و صعب مى‏آمد شنیدن قرآن از وى، تا قرآن را و فرستنده آن را و خواننده آن را ناسزا مى‏گفتند و طعن مى‏کردند و برابر مصطفى دست مى‏زدند و صفیر مى‏کردند تا قراءت بر وى شوریده گردانند، ربّ العالمین آیت فرستاد:

«وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ» اى بقرائتک فى الصّلاه فیسمع المشرکون فیوذوک، «وَ لا تُخافِتْ بِها» مخافته لا یسمعها من یصلّى خلفک من اصحابک- اى محمد چون در نماز قرآن خوانى بآواز بلند مخوان چنانک کافران بشنوند و سبّ کنند و به نهان نیز مخوان چنان که صحابه و مؤمنان که با تو نماز میکنند نشنوند، میان جهر و مخافته راهى طلب کن میانه.

و در خبرست که قراءت ابو بکر در نماز مخافته بود و گفتى: اناجى ربّى و قد علم حاجتى، و قراءت عمر جهر بود- بآواز بلند خواندى و گفتى: ازجر الشّیطان و اوقظ الوسنان. پس چون این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) ابو بکر را فرمود تا از آنچ مى‏خواند بلندتر خواند و عمر از آنچ مى‏خواند وا کم کند.

روى عن على (ع) قال: کان ابو بکر یخافت اذا قرأ و کان عمر یجهر بقراءته و کان عمّار یأخذ من هذه السّوره و من هذه فذکر ذلک للنّبى (ص) فقال لابى بکر لم تخافت- قال انّى اسمع من اناجى، و قال لعمر لم تجهر- قال افزع الشّیطان و اوقظ الوسنان، و قال لعمّار لم تأخذ من هذه و هذه- قال تسمعنى اخلط به ما لیس منه، قال لا، قال فکلّه طیّب.

حسن گفت این در عین نماز است نه در قراءت، مى‏گوید: لا تراء بصلوتک فى العلانیه و لا تسئها فى السرّ.

عائشه گفت این در تشهّد فرو آمد: «فانّ الاعرابىّ کان یجهر فیقول التّحیّات للَّه یرفع بها صوته فنزلت الآیه. و روایت کرده‏اند از مصطفى (ص)که گفت صلاه اینجا بمعنى دعاست، مى‏گوید:لا ترفع صوتک بالدّعاء عند استغفارک و ذکر ذنوبک فیسمع منک فتغیّر بها، «وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ» الجهر و المخافته، «سَبِیلًا».

و صحّ عن ابى موسى الاشعرى انّه قال صعدنا مع رسول اللَّه (ص) ثنیّه فرفعنا اصواتنا بالتّکبیر، فقال انّکم لا تدعون اصمّ و لا غائبا انّما تدعون سمیعا قریبا.

«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ» قال الحسین بن الفضل معناه: الحمد للَّه الذى عرّفنى انّه لم یتّخذ ولدا، کما قال بعض الیهود فى عزیر و النصارى فى عیسى علیهما السّلام و المشرکون فى الملائکه، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» اى فى الالهیّه کما زعم عابدوا الصّنم. و قیل: «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ» فى خلق السّماوات و الارض، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» اى لم یتّخذ ولیّا فیتعزّز به سبحانه و اللَّه ولىّ المؤمنین. قال مجاهد: لم یذل فیحتاج الى ولىّ یتعزّز به، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» اى صفه بالعظمه و الکبریاء و انّه اکبر من کلّ شى‏ء و المعنى احمدوا من هذه صفته.

وروى عن النّبی (ص) انّه قال‏ خیر الاقوال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.

و عن ابن عباس قال: کان الغلام من بنى هاشم اذا افصح لقن هذه الآیه.

و عن عبد الحمید بن واصل قال من قرأ آخر بنى اسرائیل کتب اللَّه عزّ و جل له من الاجر ملأ السّماوات و الارض و الجبال و ذلک بانّ اللَّه عزّ و جل یقول: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا، أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» قال فیکتب له من الاجر على قدر ذلک.

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ» الآیه … موسى را فرستادند بپیغامبرى باسرائیلیان با نشانهاى روشن و معجزهاى پیدا چون عصا و ید بیضا و غیر آن، همچنین مصطفى عربى را (ص) فرستادند بپیغامبرى بکافه جهانیان و معجزه وى قرآن کلام رحمن، نامه خداوند جهان ببندگان، اما فرقست میان ایشان، موسى رفت و معجزه وى با وى رفت و مصطفى (ص) رفت و معجزه وى میان مؤمنان ماند تا بقیامت از آنک نبوّت وى هم چنان پیوسته و بمانده تا برستاخیز، همه پیغامبران بصفت رسالت عزیز بودند و معجزه ایشان مخلوق، باز محمّد عربى (ص) باللّه تعالى عزیز بود و معجزه وى نامخلوق، او که باللّه عزیز بود معجزتش صفت او بود لا جرم دست خلق بدو نرسید و در مأمن حفظ حق بماند که میگوید جلّ جلاله: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».

باز موسى کلیم (ع) که عزّ وى بعصا بود ببین تا اسرائیلیان با وى چه کردند، موسى در خواب شد ایشان عصا را بدزدیدند و آن را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، موسى (ع) از خواب در آمد عصا ندید گفت بار خدایا عصاء من کو؟ ندا آمد که یا موسى عصا را بدو نیم کردند و در زیر زمین پنهان کردند، گفت بار خدایا کجا پنهان کردند و که پنهان کرد؟ فرمان آمد که اى موسى من نگویم که من پرده بندگان ندرم، لکن اى موسى همانجا که ایستاده‏اى آواز ده تا من عصا را سمع دهم و نطق دهم تا بشنود و جواب دهد، موسى عصا را بر خواند، آن زمین بفرمان اللَّه تعالى شکافته شد و عصا بلبّیک جواب داد و از زمین هم چنان بدو نیم کرده بر آمد تا موسى شکسته بدید آن گه در آن حال درست شد و پیوسته گشت.

اینجا لطیفه ‏اى نیکو بشنو: چنانستى که‏ اللَّه تعالى گفتى اگر من عصا بموسى درست نمودمى وى عیب شکستگى در وى ندیدى شکسته نمودم آن گه درست کردم تا قدرت و منّت من بیند، همینست حال بنده گناهکار، این دبیران که بر وى رقیب گردانیده‏ ام نه بآنست که تا فردا او را رسوا کنم لکن تا فردا نامه نبشته بوى نمایم و دانند که بر ما هیچ نرفته است و هیچ بما فرو نشده، کار شکسته وى بوى نمایم تا عیب خود و کردار خود بیند و سزاى خود بشناسد، آن گه من بسزاى خود شکسته وى درست گردانم و فضل خود بوى نمایم تا منّت همه از من بیند.

موسى را معجزه‏اى دادم که دست دشمنان بوى رسید، مصطفى عربى را (ص) معجزه‏اى دادم که دست هیچ دشمن هرگز بوى نرسید، ششصد و اند سال گذشت تا هزاران دشمنان ازین زندیقان و خصمان دین کوشیدند تا در قرآن طعنى زنند و نقصى آرند نتوانستند، همه رفتند و قرآن بى عیب و نقصان‏ بماند، خود مى‏گوید جلّ جلاله و تقدّست اسمائه: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» القرآن حقّ و نزوله حقّ و منزله حقّ و المنزل علیه حقّ و القرآن بحقّ نزل و من حقّ نزل و على حقّ نزل.

«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ» قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بتضاعیف روزگار و ترادف اوقات فرو آمد، آیت آیت و سورت سورت بمدّت بیست سال یا بیست و سه سال على اختلاف الرّوایات، این تفریق از بهر آن کردیم تا گرفتن آن و یاد داشتن آن بر مصطفى (ص) و بر امّت آسان باشد و بر دلهاشان استوار و محکم بنشیند و جاى گیرد و نیز تا شرف و کرامت مصطفى (ص) در آن پیدا شود که پیوسته از حضرت عزّت بوى پیغام و نامه مى‏آید و تا بزرگوار و شریف بنده‏اى نباشد او را این تخصیص ندهد که پیوسته بسخنان و پیغام خود او را مى‏نوازد.

«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» از جناب احدیّت و جلال عزت اشارتست‏ باستغناء لم یزل و لا یزال از دربایست طاعت لم یکن ثمّ کان- میگوید شما را هیچ قدر نیست که ما را هیچ دربایست نیست، خواهید ایمان آرید و خواهید نه، ما را بایمان شما حاجت نیست و از طاعت حدثان جلال و جمال ازل را حلیت نیست، هنوز رقم وجود بر هیچ موجود نکشیده بودیم که جمال ما مشاهد جلال ما بود، خود بخود خود را پسنده بودیم، امروز که خلق را بیافریدیم همانیم که بودیم، بى نیاز بخود پیش از سبب، بى نیاز بر کمال پیش از طلب.

«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ» گریستن حال مبتدیانست و صفت روندگان، هر کسى بر حسب حال خود و هر رونده‏اى بر اندازه کردار خود، تائب در گناه خود مى‏نگرد از بیم عقوبت مى‏گرید، مطیع در طاعت با فترت خود مى‏نگرد از بیم تقصیر میگرید، عابد از بیم خاتمت میگرید که آیا با من فردا چه کنند، عارف در سابقه ازل مى‏نگرد و مى‏گرید که آیا در ازل بر من چه راندند و چه قضا کردند، این همه بر راه روندگانست و بر ضعف حال ایشان نشانست، امّا ربودگان از خویشتن و اهل تمکین را بکاء نقص باشد و در راه ایشان علّت بود، کما یحکى عن الجنید انّه کان قاعدا و عنده امرأته فدخل الشّبلى فارادت امرأته ان تستتر، فقال لها الجنید لاخبر للشّبلى عنک فاقعدى فلم یزل یکلّمه الجنید، فبکى الشّبلى فلما اخذ الشّبلى فى البکاء، قال الجنید لامرأته استترى فقد افاق الشّبلى من غیبته.

«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الآیه … من عظیم نعمته سبحانه على اولیائه تنزّههم باسرارهم فى ریاض ذکره بتعداد اسمائه الحسنى فینتقلون من روضه الى روضه، و من مأنس الى مأنس، و یقال الاغنیاء تردّد هم فى بساتینهم و تنزّههم فى منابت ریاحینهم و الفقراء تنزّههم فى مشاهد تسبیحهم یستروحون الى ما یلوح لاسرارهم من کشوفات جلاله و جماله، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» الى سیّد کونین و اى مهتر خافقین با صدّیقان و مشتاقان ما بگوى که همه ما را باشید، همه ما را خوانید، همه ما را دانید، با عالمان بگوى که اسرار علم‏ قدم ما راست نه شما را: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ».

با جبّاران دنیا بگوى که جبّار هفت آسمان و زمین مائیم و ملک و مملکت ما را سزاست نه خلق را: «قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ». با خواجگان و مهتران بگوى نه کرم جلال ماست که شما را از شب دیجور رستگارى مى‏دهیم‏ و در روز نگاه میداریم‏: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». با عارفان بگوى: که فرستاد از بهر مؤانست دلهاى شما چنین نامه‏اى و خلعتى که ما فرستادیم؟: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ». با ظالمان و ناپاکان بگوى طریق عدل کار بندید چنان که با شما بعدل کار کردیم:

«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ». با عاصیان امت بگوى که بر درگاه ما باشید و در ما کوبید که اگر باندازه هفت آسمان و هفت زمین گناه دارید نگر که دل از امید فضل ما برندارید که فردا با همه خلایق کار بعدل کنیم و با گدایان امت محمد بفضل و رحمت: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ».

اى محمد بر دوستان ما ثناء ما و ستایش ما و ذکر ما تو بر خوان و ما را بپاکى بستاى که روح دل و آرام جان ایشان در ذکر ما است.

«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» اى اشکره على نعمته العظیمه حیث عرفک انّه لیس له ولد و انّه لا شریک له «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ» لم یقل لا ولىّ له بل له الاولیاء و لکن لا یعتزّ بهم بل هم الّذین یصیرون بعبادته اعزّه، «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» بان تعلم انّک تصل الیه به لا بتکبیرک.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=