کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۴۹-۵۶
النوبه الاولى
قوله تعالى وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ- و رهانیدیم شما را مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ از کسان فرعون یَسُومُونَکُمْ مىرسانیدند و مىجنبانیدند شما را سُوءَ الْعَذابِ رنج عذاب یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ میکشتند پسران شما وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ و زنده میگذاشتند زنان شما وَ فِی ذلِکُمْ در آنچه میبود بشما بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ آزمونى بود از خداوند شما عَظِیمٌ آزمایشى بزرگ.
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ- باز شکافتیم و آب دریا از هم جدا کردیم شما را، فَأَنْجَیْناکُمْ تا رهانیدیم شما را، وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ و بآب بکشتیم کسان فرعون را وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ- پیش چشم شما و شما مىنگرستید.
وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى و ساختیم و هنگام نهادیم موسى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً چهل شب، ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ پس آن گه شما گوساله بخدایى گرفتید، مِنْ بَعْدِهِ از پس غائب شدن موسى وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ و شما در آن بر خویشتن ستمکاران بودید.
ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ پس آن را فرو گذاشتیم بر شما مِنْ بَعْدِ ذلِکَ پس آنک گوساله را بخدایى گرفته بودید لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ تا مگر از من سپاس دارید و آزادى کنید
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى- و دادیم موسى را، الْکِتابَ نامه وَ الْفُرْقانَ و آنچه بآن حق از باطل جدا شود، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ- تا بحق راه ببرید و فرا صواب بینید.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ- موسى گفت. قوم خویش را که گوساله پرست شدند، یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ اى قوم شماستم کردید بر خویشتن، بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ بخدایى گرفتن شما گوساله را، فَتُوبُوا اکنون پس بازگردید إِلى بارِئِکُمْ با خداوند و آفریدگار خویش، فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ خویشتن را بکشید ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ آن به است شما را عِنْدَ بارِئِکُمْ بنزدیک آفریدگار شما، فَتابَ عَلَیْکُمْ چون این کردید خداوند شما را باز پذیرفت، إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ که او خداوندیست باز پذیرنده مهربان
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى- و گفتید اى موسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ استوار نداریم ترا و نگرویم، حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً تا اللَّه را به بینیم آشکارا، فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ پس بگرفت شما را زلزله ببانگ جبرئیل وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ چشمهاتان گشاده نگران از فزع.
ثُمَّ بَعَثْناکُمْ- پس آن گه برانگیختیم و زنده کردیم شما را، مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ از پس مردگى شما لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ آن را کردیم تا از من سپاس دارید و آزادى کنید.
النوبه الثانیه
– قوله تعالى:- وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ اذ- ابتداء سخن را و در گرفتن قصّه را گفت و در قرآن فراوانست ازین- اذ- و بقول بعضى علما آن را حکمى نیست. میگوید شما را رهانیدیم و پدران ایشان را رهانیده بود و سپاس بر فرزندان نهاد که حصول فرزندان ببقاء پدران بود. مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ- آل فرعون گفت و فرعون در آن داخل یعنى شما را از فرعون و کسان وى برهانیدیم و کسان وى قبطیان بودند که فرعون را کار میساختند و بنى اسرائیل را سخره مىگرفتند. فرعون بقوت ایشان بنى اسرائیل را مىرنجانید و فرعون نامى است ملوک عمالقه را چنان که ملک روم را قیصر گویند و ملک پارس را کسرى گویند همچنین ملک مصر را از عمالقه فرعون میگفتند.
و نام فرعون موسى، ولید بن مصعب بن ریان بن ثروان بود، کنیت وى ابو العباس قبطى، و اقداح عباسى که مقامران دارند بوى باز خوانند. اما فرعون ابراهیم که بروزگار خلیل بود او را نمرود بن کنعان میگفتند نام وى سنان بود و کنیت وى ابو مالک.
یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ- میگوید شما را مىرنجانیدند و عذاب بد مىرسانیدند دربار بر نهادن و کار فرمودن و مزد بندادن. ابن اسحاق گفت هر فرقتى را ازیشان کارى پدید کرد قومى را بنا و عمارت، قومى را حراثت و زراعت، قومى چون بردگان در خدمت خود بداشت، و کسى که صنعتى ندانست و بشغلى مشغول نکرد جزیت بروى نهاد.
گفتهاند تفسیر سُوءَ الْعَذابِ آنست که گفت یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ- نود هزار کودکان ایشان بکشت، پسران خرد، و سبب آن بود که فرعون را بخواب نمودند که آتشى از جهت بیت المقدس در مصر افتادى و جمله قبطیان و خانههاى ایشان را بسوختى، و بنى اسرائیل را نسوختى، فرعون جاودان و کاهنان را بر خواند و قصه بگفت.
ایشان گفتند در بنى اسرائیل غلامى پدید آید که زوال ملک تو در دست وى بود. پس فرعون بفرمود تا پسران ایشان را میکشتند. یکى از جمله علماء گفت فرعون سخت نادان و احمق بود بآنچه فرمود از کشتن کودکان، از بهر آنک آنچه جاودان گفتند خواب یا راست بود یا دروغ اگر دروغ بود چرا قتل میکرد و خود میدانست که گفت ایشان دروغ است؟ و اگر راست بود در کشتن ایشان چه فایده بود؟ که ملک وى ناچار در زوال بود.
یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ کودکان را میکشت و پیران میرفتند، چند سال بر آمد بنى اسرائیل کم ماندند قبطیان با خود گفتند اگر ایشان را همچنین مىکشیم ایشان برسند و هیچ نمانند، و خدمتکارى فرعون جمله بما باز افتد اتفاق کردند که از این پس یک سال بکشیم و یک سال نه، و در آن سال که نمیکشتند هارون را زادند برادر موسى صلع و دیگر سال که میکشتند موسى را زادند و رب العزه او را از دشمن نگه داشت و این قصه بجاى خویش گفته شود ان شاء اللَّه.
یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ- پسران را میکشتند و زنان را زنده میگذاشتند و کارهاى صعب بایشان میفرمودند، و نیز حاجت مردان را میداشتند.
صد سال در دنیا درین بلیّت و محنت بودند. رب العالمین میگوید وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ- این است عظیم بلائى و فتنه که بشما بود ازیشان- و اگر بلاى نعمت نهى و این در لغت رواست معنى آنست که این است نعمتى عظیم که از من بر شما است که شما را ازین فتنهها و بلیّتها برهانیدم.
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ- این منتى دیگرست و نعمتى دیگر که اللَّه تعالى در یاد ایشان میدهد. وَ إِذْ فَرَقْنا ابن عباس گفت- اوحى اللَّه الى موسى ان اسر بعبادى لیلا انکم متبعون- اللَّه تعالى بموسى وحى فرستاد که یا موسى این بندگان مرا بشب از مصر بیرون بر که دشمن بر پى شماست. موسى فرمود تا در خانه ها چراغ برافروختند همه شب تا قبطیان را گمان افتاد که ایشان بخانه ها ساکن نشسته اند.
موسى بفرمان خداوند عز و علا از مصر بیرون شد و با وى ششصد هزار مرد جنگى و بیست هزار بود که سنّ ایشان کم از شصت و بیش از بیست بود، چون بیرون آمدند راه نبردند متحیر فرو ماندند، تا ایشان را بقبر یوسف نشان دادند در جوف نیل، و صندوق مرمر که یوسف در آن نهاده بود بیرون بیاوردند تا با خود بشام برند، چنانک یوسف از برادران در خواسته بود، و آن نشان پیر زنى داد چنانک در خبر است، تا این نکردند راه بریشان گشاده نشد- پس فرعون بدانست که ایشان از مصر بیرون شدند ندا فرمود تا چون خروه[۱] بانک کند جمله قبطیان ساخته باشند تا از پى ایشان بروند.
و رب العزه تقدیر چنان کرد که آن شب هیچ خروه ببانک نیامد، تا بوقت اسفار. پس فرعون و قبطیان بیرون آمدند لشکرى انبوه و جمعى عظیم. گفته اند که هزار هزار و هفتصد هزار بودند و از جمله هفتاد هزار اسب هام گون هام رنگ هم بالا بودند، و هامان در مقدمه ایشان، تا به موسى و بنى اسرائیل نزدیک شدند.
پس لشکر موسى چون بکناره دریا رسیدند، در پیش دریا دیدند و از پس دشمنان، فریاد برآوردند که- یا موسى أوذینا من قبل ان تأتینا و من بعد ما جئتنا، هذا البحر اما منا، و العدو خلفنا فما الحیله؟- یا موسى پیش از آمدن تو ما بدست ایشان رنجه و شکسته و کوفته بودیم و پس از آمدن تو هم چنان، خود این رنج و عذاب ما روزى بسر نیاید و از ما باز نشود اینک دریا در پیش و دشمن از پس؟ موسى گفت- «عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ»- چه دانید، باشد که خداوند شما آن دارنده و پروراننده شما دشمن شما را هلاک گرداند، و شما را بجاى ایشان بنشاند. چون دشمن نزدیکتر در رسید و ایشان هم چنان متحیر مانده گفتند- یا موسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ اینک ما را دریافتند.
موسى گفت کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ- چون درماندگى بنى اسرائیل بغایت رسید، اللَّه تعالى وحى فرستاد بموسى که أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ عصا در دریا زن. موسى عصا در دریا زد یک بار و فرمان نبرد، دیگر باره وحى آمد که یا موسى دریا را بکنیت بر خوان و عصا درو زن، موسى دیگر باره عصا بر دریا زد و گفت- «انفلق یا ابا خالد باذن اللَّه» فانفلق فکان کلّ فرق کالطّود العظیم- ابن اسحاق گفت- پیشتر وحى رسید بدریا که فرمان موسى را منتظر باش و چون عصا بر تو زند شکافته شو، گفت دریا از هیبت خداوند بلرزید و تلاطم امواج در وى افتاد و پاره پاره خود را بر یکدیگر میزد، تا آن گه که موسى عصا بر وى زد، دوازده راه در آن بریده شد آشکارا، هر سبطى از اسباط بنى اسرائیل یک راه. پس اللَّه تعالى باد را فرمود و آفتاب را تا بر قعر دریا تافت و خشک کرد.
سعید جبیر گفت- معویه از ابن عباس رض که در زمین چه جاى است که آفتاب یک بار بر آن تافت و نتافت؟ جواب داد که آن راهها که در قعر بحر نهادند بنى اسرائیل را. پس چون موسى با لشکر خویش در دریا شد، قومى گفتند موسى را که این اصحابنا لا نراهم، قال سیروا فانهم على طریق مثل طریقکم، قالوا لا نرضى حتى نراهم، فقال موسى- اللهم اعنّى على اخلاقهم السیئه- فاوحى اللَّه الیه ان قل بعصاک هکذا- فاذا ضرب موسى عصاه على البحر فصار فیه کوى ینظر بعضهم الى بعض فساروا حتى خرجوا من البحر.
اینست که رب العالمین گفت وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ- پس فرعون را و کسان وى را با آب بکشت.
چنانک گفت وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ- گفتهاند که چون فرعون بکناره دریا رسید و آن راهها بریده دید در قعر بحر، کسان خود را گفت دریا از هیبت من شکافته شد فرو روید بر پى ایشان. گویند اسب فرعون از دریا باز رمید و در نمیشد تا جبرئیل فرود آمد بر مادیانى نشسته و آن مادیان از پیش فرعون بدریا در کشید اسب فرعون از پى آن در رفت، و جمله لشکر از پى وى در شدند، و میکائیل بآخر قوم بود ایشان را میراند تا جمله در دریا شدند پس بفرمان خداوند عزّ و جل دریا بهم باز افتاد و جمله هلاک شدند.
فرعون چون سلطان قهر خداوند دید و مذلت و خذلان خود، گفت «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ» او را گفتند «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» اکنون مىگویى، و سرکشى کرده پیش ازین و از تباهکاران بودى! این سخن او را بدان گفتند که ایمان پس از آن آورد که بأس و بطش حق بدید. و رب العزه جایى دیگر میگوید فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا و قال تعالى- یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ و میگویند آن روز، روز عاشوراء بود دهم ماه محرم- و موسى و بنى اسرائیل آن روز روزه داشتند شکر نعمت را و دفع بلیت را.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ- قیل اخرجوا لهم بعد ذلک فنظروا الیهم فغرقوهم. پس از آنک غرق شدند اللَّه تعالى دریا را فرمود تا موج زد ایشان را بیرون او کند. و بنى اسرائیل در ایشان مینگریستند و پس از آن دریا هیچ غریق را نپذیرفت هر که را غرق کرد بر سر افکند.
وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى- قراءه ابو جعفر و بصریان «وعدنا» بى الف است، و واعَدْنا بالف قراءه باقى، و معنى هر دو یکسانست. میگوید وعده نهادیم و هنگام ساختیم موسى را بر کوه طور چهل روز تا شما را توریه بستاند، چهل روز مرادست اما چهل شب گفت از بهر آنک ابتداء ماه از شب در گیرند آن گه که ماه نو بینند.
و گفته اند که اربعین لیله بآن گفت که وى را درین چهل روز روزه وصال فرمودند، چنانک در شب افطار نکند و اگر اربعین یوما گفتى روزه معروف از آن مفهوم شدى امساک روز و افطار شب، و اللَّه تعالى وى را درین چهل صوم درین وصال فرمود و این لفظ بآن نزدیکتر است و بمعنى موجزتر، فان معناه- وعدناک اربعین یوما لتصومها و لا تفطر فیها لیلا و نهارا، و هذا من جوامع الکلم الذى اختصر له صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم اختصارا. ابو بکر نقاش آورده است در شفاء الصدور که موسى ع بنى اسرائیل را گفته بود آن گه که در مصر بودند که اگر از اینجا بیرون شویم شما را کتابى آرم از نزدیک خداوند عز و جل، کتابى که دین شما بر شما روشن کند و کردنى و ناکردنى در آن پیدا گرداند.
پس چون از مصر بیرون آمدند دریا را بازگذاشته و دشمن ایشان بآب کشته، موسى را گفتند ما آتینا بکتاب کما وعدتنا کتاب خداوند را که وعده دادى ما را نیاوردى؟ موسى گفت- ازین پس تا چهل روز شما را کتاب آرم که خداوند عز و جل مرا این وعده نهاد. گویند ماه ذى القعده بود و ده روز از ذى الحجه- همانست که در سوره اعراف گفت وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ.
موسى هارون را بجاى خود نشاند و بر بنى اسرائیل گماشت و ذلک فى قوله اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ موسى هارون را گفت خلیفه باش مرا و از پس من کارران در قوم من و نیکى کن و مهربان باش و دلها را مراعات کن، و قوم فراهم دار و راه تباه کان را پى مبر. موسى این بگفت و ایشان را چهل روز وعده داد و بمیعاد حق شتافت. بنى اسرائیل وعده خلاف کردند شبانروزى بدو روز مىشمردند و پس از غیبت موسى به بیست شبانروز عاصى شدند، و گوساله سامرى را بخدایى گرفتند.
اینست که رب العالمین گفت:- ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ- و ذلک تنبیه على انّ کفرهم بمحمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم لیس با عجب من کفرهم و عبادتهم العجل فى زمن موسى ع. و عن عکرمه عن ابن عباس رض قال- لما هجم فرعون على البحر و هاب ان یقتحم فیه، تمثّل له جبرئیل على فرس انثى، فعرف السامرى جبرئیل، و کان السامرى من قوم موسى من اهل باجر[۲] و انشأ من قوم کانوا یعبدون البقر، و هو ابن عم موسى و اسمه موسى بن ظفر. و انما عرف جبریل لان امه حیث خافت ان یذبح جعلته فى غار و اطبقت علیه و کان جبرئیل یاتیه فیغذوه باصابعه، یجد فى احدى اصابعه لبنا و فى الأخرى عسلا و فى الأخرى سمنا، فلم یزل یغذوه حتى نشأ فلما عاینه عرفه، فقبض قبضه من اثر فرسه.
و القى فى روع السّامرى- انک لا تلقیها على شىء فتقول کن کذا و کذا الا کان، فلم تزل القبضه معه حتى مضى موسى لوعد ربه، و کان مع بنى اسرائیل حلى آل فرعون، قد تعوّروه بعله العرس، و کانهم تأثموا منه، فاخرجوه و قذفوه فى حفره لتنزل النّار فتاکله، فلما جمعوه قال السامرى لهارون و کانت القبضه فى یده- یا نبىّ اللَّه القى ما فى یدى؟ قال هارون نعم و ظن انه لبعض ما جاء به غیره من ذلک الحلى فقذفه فیها و قال- کن عجلا جسدا له خوار- فصار عجلا جسدا له خوار- اى صوت، قیل کان یخور و یمشى، فقال هذا الهکم و اله موسى، فعکفوا على عبادته.
فذلک قوله ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ- اصل الاتخاذ ابتداء عمل الشیء، قال اللَّه تعالى وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ، و قد یکون مدحا و یکون ذمّا، فاذا کان مدحا کان بمعنى الاصطفاء کقوله تعالى وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، و اذا کان ذما کان بمعنى التصییر کقوله. أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا.
ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ- ترکناکم فلم نستأصلکم- پس شما را عفو کردیم و در حال عقوبت نفرستادیم تا از شما فرا گذاشتیم. لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ- آن را کردیم تا مگر شکر کنید و نعمت عفو من بر خود بشناسید و سپاسگزارى کنید.
روى ان موسى ع قال یا رب کیف استطاع آدم ان یؤدّى شکر ما اجریت علیه من نعمک، خلقته بیدک و اسجدت له ملائکتک و اسکنته جنتک، فاوحى اللَّه عز و جل الیه ان آدم علم ان ذلک منى و من عندى فلذلک شکره
و عن داود ع قال سبحان من جعل اعتراف العبد بالعجز عن شکره شکرا، کما جعل اعترافه بالعجز عن معرفته معرفه».
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ- و موسى را نامه دادیم یعنى توریه وَ الْفُرْقانَ- فرقان آن معانى و علم و احکام است که در توریه بود که بآن میان حق و باطل جدایى پیدا شد. و گفتهاند- فرقان- اینجا- انفلاق البحر- است و بر دشمنان نصرت. و روز بدر را از آن- یوم الفرقان- خواندند که مؤمنانرا بر کافران نصرت بود.
قطرب گفت- فرقان اینجا قرآن است و در آیت ضمیرى است محذوف یعنى- آتینا موسى الکتاب و محمدا الفرقان. و گفته اند فرقان در همه قرآن بر سه وجه آید و معانى آن سه قسم است:-
یکى بمعنى نصرت چنانک درین آیت است بقول بعضى مفسران.نظیر این «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ» یعنى یوم النصر فنصر اللَّه موسى و اهلک فرعون- جایى دیگر گفت- یوم الفرقان یوم التقى الجمعان- یعنى یوم النّصر، فنصر اللَّه فیه المسلمین و هزم الکافرین.
وجه دوم- فرقان آنست که بنده را از شبهه بیرون آرد تا در یقین وى بیفزاید و ذلک قوله فى الانفال- إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً همانست که در سوره البقره گفت وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ- یعنى المخرج فى الدین من الشبهه و الضلاله.
وجه سوم- فرقان است بمعنى قرآن و ذلک فى قوله تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ، در آل عمران گفت وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ لعلکم تهتدون هر چند که این خطاب با ایشان است که در عهد مصطفى ع بوده مراد باین اسلاف ایشانند- آنان که در عهد موسى ع بودند و اهتداء ایشان و راهبردن ایشان بحق در توریه بود. و روا باشد که گویى لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ- ایشان را خواهد که در عهد رسول ما بودند، و اهتداء ایشان به توریه از راه توحید و اصول دین بودند از راه فروع، و در اصول توحید کتابهاى حق یکسانند و خلق با آن مخاطب.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ- ابن جریر گفت- موسى بزبان عبرى- موشى- گویند و مو آب- باشد- وشا- درخت یعنى او را بنزدیک آب و درخت یافتند آن گه که یافتند در سراى فرعون. و موسى از فرزندان لاوى بن یعقوب بود: موسى بن عمران بن یصیر بن ناهث[۳] بن لاوى بن یعقوب.
مفسران گفتند- که پرستندگان گوساله پس از آن پشیمان شدند و بدانستند که از راه حق دور افتادهاند، و الیه الاشاره بقوله وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا- آن گه که پشیمان شدند و بدانستند که حق گم کردند قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا گفتند اگر خداوند ما بر شما نبخشاید و ما را نیامرزد ناچاره از زیان کارانیم.
و موسى ایشان را میگفت- إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ- شما بر خویشتن ستم کردید که عبادت گوساله کردید. گفتند یا موسى اکنون حیلت چیست؟ موسى گفت: فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ- البارئ- الخالق- و البریّه المخلوقون- یقال-برأ اللَّه الخلق و یبرأ منهم برأ- میگوید- که راه شما آنست که توبه کنید از معصیت، بطاعت بازگردید و از کرده پشیمان شوید، و از آفریدگار عذرى بازخواهید.
گفتند- یا موسى بمجرد عذر کار ما راست شود یا نه؟ موسى گفت- نه که شما مرتدّ گشتید بدانک گوساله را معبود گرفتید و حکم مرتد قتل است: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ- معنى نه آنست که خود را بدست خویش بکشید بل که میگوید یکدیگر بکشید- هذا کقوله تعالى وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ اى لا یقتل بعضکم بعضا، و کقوله ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ- اى نظراءکم فى الدین. گفتهاند ظلمتى و تاریکى دریشان پیچید چنانک یکدیگر را نمىدیدند و نمى شناختند و هر یکى را تیغى در دست نهادند و فرمان آمد که یکدیگر را بکشید. ابن عباس گفت- موسى ایشان را گفت توبه شما آن گه بپذیرد که ایشان که عبادت گوساله نکردهاند شما را میکشند و شما صبر میکنید در پس زانو نشسته که هیچ باز نکوشید و ننگرید- گفتند همه صبر کنیم چنانک فرمانست. پس هارون بیامد و با وى دوازده هزار مرد بود که گوساله پرستى نکرده بودند و منادى ندا کرد.
«الا انّ هؤلاء اخوانکم قد اتوکم شاهرى السیوف، فاتقوا اللَّه و اصبروا فلعن اللَّه رجلا حلّ حیاته او قام من مجلسه، او مدّ طرفه الیهم او اتّقاهم بید او رجل، فیقولون آمین فیقتلون الى المساء. موسى که آن قتل فراوان دید بگریست و زارى در گرفت، «یا رب هلکت بنو اسرائیل» فرزندان یعقوب بسیار هلاک شدند، بقیتى بگذار.
رب العالمین دعاء موسى اجابت کرد و فرمان داد تا از قتل باز ایستادند و هفتاد هزار کشته بودند موسى دلتنگ شد بآن حال که برفت، رب العالمین وحى فرستاد به موسى که. «اما یرضیک انى ادخل القاتل و المقتول الجنّه، فکان من قتل منهم شهیدا و من بقى منهم مکفّرا عنه ذنوبه»- اللَّه تعالى موسى را خشنود کرد به آنک کشتگان را شهید کرد و باقى که زنده مانده بودند عفو کرد.
اینست که رب العزه گفت فَتابَ عَلَیْکُمْ- اى فعلتم ما امرتم به فتاب علیکم و تجاوز عنکم. إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ- یعود الى العبد بالطافه و بتیسیره التوبه له و برحمته المنجیه من عقوبته.
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ- مفسران گفته اند آن گه که موسى از طور باز آمد خشمناک شد بر قوم خویش به پرستیدن گوساله، و از خشم لوحها که در آن تورات نبشته بود بیوکند، و با برادر و با سامرى سخن درشت گفت، آن گه گوساله را بسوخت و بر روى آب به پراکند، و قصه چنانک رفت تا بآخر، پس موسى بیارمید و خشم وى باز نشست.
چنانک رب العالمین گفت وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ- موسى آن لوحها برداشت و راهنمونى و بخشایش حق که در آن بود ایشان را بیان کرد و گفت- من با اللَّه سخن گفتم و از وى سخن شنیدم ایشان گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- فیکلّمنا جهارا و یشهد لک بتکلیمه ایّاک- استوار نداریم ترا که اللَّه سخن گفت با تو، تا آن گه که اللَّه را به بینیم تا گواهى دهد ترا بدانک مىگویى موسى ازیشان بحق نالید گفت- خداوندا تو خود داناترى که چه میگویند.
رب العالمین گفت ادعهم الى الطور ایشان را بطور خواند،- فاختار موسى منهم سبعین رجلا- موسى هفتاد مرد را برگزید ازیشان و ایشان را روزه و طهارت و غسل فرمود و پاکى جامه، پس ایشان را بطور برد. گفتند- یا موسى نرید ان نسمع کلام ربنا- خواهیم تا سخن خداوند خویش بشنویم. موسى گفت بر جاى خود مى باشید تا میغ در کوه گیرد و نداء حق شنوید آن گه نزدیک شوید و بسجود در افتید، پس موسى بکوه برآمد و حجابى پیدا شد میان ایشان و میان موسى تا موسى را نه بینند، که موسى هر آن گه که با حق سخن گفتى نورى بر وى تافتى که هیچکس از آدمیان طاقت نداشتى که در وى نگرستى، چون خداوند عز و جل با موسى سخن در گرفت ایشان بسجود افتادند، و کلام حق بشنودند و امر و نهى بدانستند، و از حق شنیدند که گفت «انا اللَّه ربکم لا اله الا انا الحى القیوم لا اله الا انا ذو بکه اخرجتکم من ارض مصر، فاعبدونى و لا تعبدوا غیرى» و یروى عن مقاتل- انه قال فسمعوا من السحابه صوتا مثل صوت السنّور- پس چون موسى از مناجات فارغ شد و با نزدیک ایشان آمد، ایشان گفتند- یا موسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- تا خداى را عز و جل معاینه نه بینیم بتو ایمان نیاریم، در آن حال بگرفت ایشان را صاعقه، چنانک اللَّه گفت: فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ گفته اند صاعقه درین آیت بانگ جبرئیل بود که بریشان زد بفرمان حق زلزله در زمین افتاد و ایشان از آن فزع جان بدادند.
گفته اند اصل صاعقه بانگ صعب است و آواز سخت و باشد که با آن مرگ بود و باشد که آتش افتد از آن، و باشد که عذاب رسد از آن، و هر سه وجه در قرآن بیاید فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ. فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ این هر دو مرگ است. «أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ» این عذاب است وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ این آتش است و صاعقه و صاقعه متقارباند و فرق آنست که صاعقه از هوا و سوى آسمان درآید و صاقعه از اجسام زمین بدر آید.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ- میگوید شما در آن عذاب مىنگرستید یعنى وقت نزوله قبیل الموت هذا کقوله وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ- یعنى تنظرون الى اوائل الموت و ما یظهر منه- این آیت دلیل است که آفریدگار جل جلاله دیدنى است و رد است بر معتزله که رؤیت را منکرند و وجه دلیل آنست که از موسى نکیرى پیدا نشد بریشان بآن سؤال، و اگر مستحیل بودى بر موسى انکار آن واجب بودى، که بر پیغامبران واجب باشد که چون منکرى به بینند آن را منکر شوند و از آن نهى کنند. اگر معتزلى گوید- که صاعقه که رسید ایشان را بآن رسید که دیار خواستند و اگر حق بودى ایشان را صاعقه نرسیدى؟ جواب وى آنست که صاعقه نه بآن رسید ایشان را که دیدار خواستند، و مستحیل بود که موسى هم خواست و وى را صاعقه نرسید، بلکه اقتراح الآیات بعد الآیات کردند، و هر آن گه که آیتى از آیات نبوت بر پیغامبر پیدا شود و بنگروند و دیگر آیتى خواهند عذاب واجب شود.
و گفتهاند- ایشان را صاعقه بآن رسید که رؤیت حق جل جلاله از مقدورات بشر بشمردند بآنچه گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً و اگر بجاى آن- سل اللَّه ان یرینا- گفتندى، بودى که ایشان را صاعقه نرسیدى و اللَّه اعلم. و گفتهاند- درین آیت اثبات نبوت مصطفى است که بیان قصه پیشینیان و ذکر احوال گذشتگان از علوم اهل کتاب بود نه از علوم عرب، و ایشان میدانستند که مصطفى از عرب است، کتاب ایشان ناخوانده و ناآموخته، و آن گه از آنچه در کتاب ایشان بود خبر میداد و بیان میکرد تا بدانند که آن جز از وحى حق نیست، و نبوت وى جز صدق نیست.
ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ- موسى چون آن قوم را دید، فزع زده و جان داده، گریستن در گرفت و زارى میکرد و میگفت ما ذا اقول لبنى اسرائیل؟
اذا اتیتهم و قد اهلکت خیارهم لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ- خداوند بنى اسرائیل را چه گویم و چون بر ایشان باز شوم، که بهینه ایشان را هلاک کردى! آن گه از سر ضجرت گفت- لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ اگر خواستى تو ایشان را هلاک کردى هم در خانههاشان بمیرانیدى و مرا نیز با ایشان بهم، تا کفن یافتندى و جاى دفن، «أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا» مى هلاک کنى ما را بآنچه نادانى چند کردند از ما- یعنى عبادت گوساله- پس رب العزه ایشان را یک یک زنده کرد و در یکدیگر مىنگریستند آن گه که زنده مىشدند. مفسران گفتند مرگ عبرت بود نه مرگ فنا- پس از مرگ دیگر باره مکلّف بودند.
اللَّه تعالى منت نهاد بریشان و گفت ثُمَّ بَعَثْناکُمْ پس شما را برانگیختم و زنده کردم و با موسى سپردم تا زندگى و روزى که شما را مقدر است بتمامى بشما رسد- لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ- این را از بهر آن کردم تا از من آزادى کنید و سپاس دارید. این آیت حجت است اهل حق را بر منکران بعث، و حجت است بر قومى فلاسفه که گفتند- بعث و نشور ارواح راست نه اجساد و اعیان را، و معلوم است که رب العالمین اینان را که بعث کرد اجساد و اعیان ایشان کرد و امثال این فراوانست در قرآن که حجت است بریشان. عزیز را گفت- فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قوم حزقیل را گفت مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ اصحاب کهف را گفت بَعَثْناهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنَهُمْ وجه الاستدلال بهذه الآیات ظاهر لمن تدبره و تأمّل فیه.
النوبه الثالثه
– قوله تعالى: وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ- کریم است و مهربان، لطیف است و نگاهبان، خداوند جهان و جهانیان، فریاد رس نومیدان، ذخیره منقطعان، چاره بیچارگان، نوازنده رنجوران، رهاننده بندوران، در نگر بحال پیغمبران و رسولان که هر یکى را ازیشان رنجى دیگر بود و اندوهى دیگر، منت نهاد بریشان و جهانیان را گفت باز برنده اندوهان و رهاننده ایشان منم. آنک نوح پیغمبر در دست قوم خویش گرفتار شده و درمانده، و شخص عزیز وى نشانه زخم ایشان شده. رب العالمین گفت وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ- آخر او را از دست ایشان رهانیدیم، و اندوهان وى را پایان پدید کردیم. و در حق لوط پیغامبر گفت وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ. و در حق ایوب پیغامبر گفت- فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ و در حق یونس گفت- وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِ او را از غم برهانیدیم و از ظلمتها بیرون آوردیم و درد وى را مرهم پدید کردیم. در حق موسى و بنى اسرائیل همین میگوید، و منت مىنهد- وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ- در عذاب و رنج فرعون بودند کارهاى دشوار و بار گران بریشان مىنهاد و فرزندان ایشان را میکشت، آخر آن محنت ایشان را پایان پدید کردیم، و آن رنج ازیشان برداشتیم، و آن غمّ و آن همّ از دل ایشان برگرفتیم.
تبارک اللَّه سبحانه ما کل همّ هو بالسرمد
آخر بسوى سعادت آید را هم | بیرون جهد از محاق روزى ما هم | |
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ- الآیه- بیان ثمره سفر موسى است. موسى را دو سفر بود: یکى سفر طرب دیگر سفر هرب. بیان سفر طرب آنست که گفت وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِیقاتِنا باین سفر مناجات حق یافت و قربت خداوند جل جلاله. و سفر هرب آنست که گفت وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی باین سفر هلاک دشمن و رستگارى ازیشان یافت، چنانک گفت وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ و چنانک موسى را دو سفر بود نیز مصطفى را دو سفر بود- یکى سفر ناز دیگر نیاز:- سفر نیاز از مکه بود تا مدینه بود از دست کفار و کید اشرار، و سفر ناز از خانه ام هانى بود تا بمسجد اقصى، و از مسجد اقصى تا بآسمان دنیا، و از آسمان دنیا تا بسدره منتهى از سدره منتهى تا بقاب قوسین او ادنى. فرقست میان سفر کلیم و سفر حبیب، کلیم بطور رفت تا وى را گفتید وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا حبیب بحضرت رفت- تا از بهر وى گفت- دَنا فَتَدَلَّى- از قرّبناه- تا دنا- راه دورست و او که این بصر ندارد معذور است.
وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً- موسى از میان امت خویش چهل روز بیرون شد، امت وى گوساله پرست شدند و اینک امت محمد پانصد و اند سال گذشت[۴] تا مصطفى ع از میان ایشان بیرون شده، و دین و شریعت او هر روزه تازهتر، و مومنان بر راه راست و سنت او هر روز پایندهتر، بنگر پس از پانصد سال[۵] رکن دولت شرع او عامر، عود ناضر، شاخ مثمر، شرف مستعلى، حکم مستولى. نیست این مگر عزّ سماوى و فر خدایى، و لطف ازلى و مهر سرمدى، در هر دل از سنت وى چراغى و در هر جان از مهر وى داغى بر هر زبان از ذکر وى نوایى، در هر سر از عشق وى لوائى، من اشد امتى لى حبّا ناس یکونون بعدى یودّ احدهم باهله و ماله- نه از گزاف مصطفى ایشان را برادران خواند، و خود را ازیشان شمرد، و ایشان را از خود،فقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم «این اخوانى الذین انا منهم و هم منى، ادخل الجنّه و یدخلون معى»
لطیفه اخرى یتعلق بهذه الآیه- موسى ع که بمیعاد حق پیوست و آن سفر در پیش درگرفت هارون را خلیفه خود ساخت و امت را بوى سپرد، گفت اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی- لا جرم در فتنه افتادند، و سامرى ایشان را از راه حق برگردانید. و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بآخر عهد که طلعت مبارک وى را مرکب مرگ فرستادند، و الهیّت بنعت عزت آن طلعت را از مرکب مرگ در ربود. و در کنف احدیت گرفت، بلال مؤذن در سرّ بوى بگفت«هلّا استخلفت علینا؟» قال «اللَّه خلیفتى فیکم»
– امت خود باحدیت سپرد، احدیت ایشان را در قباب حفظ بداشت، لا جرم اگر متمردان عالم و شیاطین الانس و الجن گرد آیند. تا یک بنده مؤمن را از راه حق برگردانند نتوانند و از آن درمانند و عاجز آیند.
ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ- اگر ایشان را قدرى و خطرى بودى آن چنان جرم عظیم را بدین آسانى و زودى عفو نیامدى. سرعه العفو على عظیم الجرم یدلّ على حقاره قدر المعفوّ عنه- با نزدیکان و عظیم قدران مضایقه بیش رود. زنان رسول را صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم میگوید«من یأت منکنّ بفاحشه مبیّنه یضاعف لها العذاب ضعفین»
این نه از مذلت و اهانت ایشان بود بلکه این از تعزّز و کرامت ایشان بود. بنى اسرائیل را چنان گفت، که بى قدر و بى خطر بودند و این امت را گفت وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا العظم قدر هم و ذلک لقلّه خطرهم.
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ- موسویان را فرقان بظاهر داد و محمدیان را فرقان در باطن نهاد، فزون از ظاهر و فرقان باطن نور دل دوستانست که حق از باطل بدان نور جدا کنند، و الیه الاشاره بقوله تعالى إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً- و زینجا بود که مصطفى ع وابصه را گفت«استفت قلبک»
و گفت«اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه»
– و کسى را که این فرقان در باطن وى پدید آید شرب و همت او از غبار اغیار پاک گردانند، مذهب ارادت او از خاشاک رسوم صیانت کنند، ببساط روزگار او را از کدورات بشریت فشانده دارند، دیده وقت او از دست حدثان نگه دارند تا آنچه دیگران را خبر است او را عیان گردد، آنچه علم الیقین است عین الیقین شود، که در مملکت حادثه در وجود نیاید که نه دل وى را از آن خبر دهند. مصطفى ع را پرسیدند که این را نشانى هست؟ فقال- اذا دخل النور القلب انشرح الصدر- نشانش آنست که سینه گشاده شود بنور الهى، چون سینه گشاده شود همت عالى گردد، غمگین آسوده شود، پراکندگى بجمع بدل گردد، بساط بقا بگسترد، فرش فنا در نوردد، زاویه غمان را در ببندد، باغ وصال را در بگشاید، بزبان حال از سر ناز و دلال گوید:-
در کوى امید منزلى دارم خوش | در قصه عشق مشکلى دارم خوش | |
تفصیل دلم چه پرسى اى جان جهان | در جمله همى دان که دلى دارم خوش | |
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ- موسى گفت قوم خویش را- نگر تا باین عبادت گوساله که شما کردید گمان نبرید که جلال صمدیت را از آن زیانى است، یا پادشاهى و خداوندى وى را نقصانى است. بل که زیان کارى و بد روزى شمار است، اگر بد افتادى هست شما راست که از چنو خداوندى باز ماندید. و رنه او چون شما بندگان فراوان دارد. سهل عبد اللَّه گفت- اللَّه با موسى سخن گفت بر کوه طور و از عزت کلام بار خدا آن کوه چون عقیق شد. موسى را نظر با خود آمد که چون من کیست؟ که خداى جهان و جهانیان با من سخن میگوید بى واسطه، و قدم گاه من عقیق گشته! اللَّه تعالى از وى در نگذاشت گفت- یا موسى یکى براست و چپ خویش نگاه کن تا چه بینى. موسى باز نگریست هزار کوه دید از عقیق بر مثال کوه طور، بر هر کوهى مردى بصورت موسى چون او گلیمى پوشیده، و کلاهى بر سر و عصائى در دست، و با خداوند عالم سخن میگوید. زبان حال موسى گوید.
پنداشتمت که تو مرا یک تنه | کى دانستم که آشناى همه | |
درویشى را دیدند که با خداى رازى داشت، و میگفت- اللهم ارض بى محبّا فان لم ترض بى محبّا فارض بى عبدا، فان لم ترض بى عبدا فارض بى کلبا»- گفت خداوندا مرا بدوستى به پسند، اگر اهل دوستى نیم به بندگیم به پسند، ور اهل بندگى نیم بسگیم بپسند تا سگ درگاه تو باشم.
گرمى ندهى بصدر حشمت بارم | بارى چو سگان برون در میدارم | |
فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ- از روى باطن این خطاب با جوانمردان طریقت است که نفس خود را بشمشیر مجاهدت سر بر گیرند تا بمارسند وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. و نگر تا نگویى که این قتل نفس از روى مجاهدت آسان تراست از آن قتل که در بنى اسرائیل رفت. که آن قتل ایشان خود یک بار بود، و از آن پس همه آسانى و آرام بود، و این جوانمردان را هر ساعتى و لحظه قتلى است.
لیس من مات فاستراح بمیت | انما المیت میّت الاحیاء | |
و عجب آنست که هر چند آسیب دهره بلا بیش بینند ایشان هر روز عاشقتراند، و بر فتنه خویش چون پروانه شمع هر روز فتنهتراند.
نور دلى ار چه جفت نارم دارى | تاج سرى ار چه خاکسارم دارى | |
چون دیده عزیزى ار چه خوارم دارى | شادم بتو گرچه سوگوارم دارى | |
چنانستى که هر ساعت بجان این عزیزان از درگاه عزت برید حضرت بنعت الهام پیغام مىآرد- که اى جوانمرد آغاز این کار قتل است و آخر ناز، ظاهر دوستى خطر است و باطن راز. من احبّنى قتلته و من قتلته فانادیته.
گر کشته دست را دیت دینار است | مر کشته عشق را دیت دیدار است | |
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً- مطالعه ذات بر کمال و تعرض رؤیت ذى الجلال چون نه بنعمت هیبت و شرط مراقبت رود ترک حرمت بود، و ترک حرمت موجب صاعقه باشد لا محاله، از آن بگرفت ایشان را صاعقه که بزبان جهل و ترک حرمت دیدار خواستند. و موسى هر چند بزبان هیبت و نعت حرمت بر دوام مراقبت دیدار خواست اما بتصریح خواست نه بتعریض، لا جرم جوابش بتصریح دادند که: لَنْ تَرانِی- و بهر درگاه ملوک شرط ادب و مقتضاى حرمت آنست که سؤال بتعریض کنند، چنانک مصطفى ع تقاضاى رؤیت کرد بر سبیل تعریض، و شمّه از آرزوى دل خویش باز نمود باشارت جبرئیل را دید و گفت هل رأیت ربک؟ جبریل چون این سخن بشنید از هیبت و عزّت آن معنى بر خود بگداخت، پس، چون بحضرت عزّت باز رفت، اللَّه گفت یا جبرئیل تو مقصود آن دوست ما در نیافتى، بآنچه گفت وى را تقاضاى دیدار بود که میکرد، یا جبریل رو و او را بیار که ما نیز بوى مشتاقیم «و انى الى لقائهم لاشدّ شوقا»
_______________________________
[۱] ( ۱) خروه- فى نسخه الف خروس- فى نسخه ج
[۲] ( ۱) باجر فى نسخه الف و باصر فى نسخه ج.
[۳] ( ۱) ناهث فى نسخه الف، قاهث فى نسخه ج.
[۴] ( ۱) فى نسخه ج:-« پانصد و اند- یعنى از زمان این تصنیف( و تحریر) این کتاب شریف هشتصد و اند سال گذشت.»
[۵] ( ۲) ایضا فى نسخه ج:- پس از هشتصد سال.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول