**حکایات بيان السعادة

حکایت سلیمان بن داوود علیه اسلام ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه»

فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ از امام رضا علیه السّلام روایت شده که سلیمان بن داود علیه السّلام روزى به اصحابش گفت: خداى تعالى به من ملک و پادشاهى عطا کرده است که براى هیچ کس بعد از من چنین ملکى شایسته نیست، براى من باد، انس، جنّ، پرنده و وحوش را مسخّر نمود، زبان پرندگان را به من آموخت و از هر چیزى داد.

و در عین حال با این همه ملک و پادشاهى که به من داده شده است، خوشحالى و سرور براى من یک روز تا شب کامل نشد، من دوست دارم فردا داخل قصر خود شده و به بالاى آن بروم تا مملکتهایم را بنگرم.

به هیچ کس هم اجازه ندهید نزد من بیاید تا مبادا یک روز خوشحالى مرا ناقص کند.

یاران سلیمان پذیرفته و پاسخ مثبت دادند.

وقتى که فردا شد و ساعت موعود رسید سلیمان علیه السّلام عصایش را به دست گرفته و به بالاترین جاى قصرش رفت، درحالىکه برعصایش تکیه داده و به آنچه که به او داده شده بود خوشحال بود، به مملکتهایش با سرور و خوشحالى نگاه مىکرد که ناگهان نظرش به جوانى افتاد زیبا روى با لباسهاى زیبا که از بعضى از زوایاى قصر او بیرون آمد و به سلیمان نزدیک شد، وقتى سلیمان چشمش به او افتاد گفت: چه کسى تو را به این قصر راه داد؟

من خواستم امروز در این قصر خلوت کنم تو با اجازهى چه کسى اینجا داخل شدى؟

جوان گفت: پروردگارم مرا اینجا داخل کرد و با اجازهى او داخل شدم، سلیمان (با خود) گفت: پروردگارش به او از من سزاوارترست، حال بگو تو چه کسى هستى؟

جوان گفت: من ملک الموت هستم، سلیمان گفت: براى چه چیزى آمدهاى؟

گفت: آمدهام که قبض روح کنم، گفت: مأموریّت خویش را انجام بده، امروز روز خوشحالى من بود، خداوند نخواست من بدون ملاقات او خوشحال شوم.

پس ملک الموت قبض روح او را نمود درحالى که بر عصایش تکیه داده بود، پس سلیمان همانطور درحالى که وفات یافته بود، بر عصایش تکیه داده و آنجا مدّتى به همان حالت ماند و مردم به او نگاه مى کردند، گمان مى کردند که او زنده است.

پس دربارهى او فتنه انگیزى کرده و اختلاف عقیده پیدا کردند، بعضى از آنان گفتند: سلیمان زنده است و این مدّت طولانى را بر عصایش تکیه داده درحالى که خسته نمى شود، نمى خوابد،نمى خورد و نمى آشامد، او پروردگار ماست که بر ما واجب است او را عبادت کنیم.

برخى گفتند: سلیمان ساحر و جادوگرست و او با جادو و سحر و تصرّف در چشمهاى ما به ما نشان مى دهد که بر عصایش تکیه داده و ایستاده است درحالى که مطلب چنین نیست.

و مؤمنین گفتند: سلیمان بندهى خدا و نبىّ اوست و خداى تعالى کار او را آن طور که مىخواهد تدبیر مىکند، وقتى اختلاف بالا آمد خداى تعالى موریانه را فرستاد تا عصاى سلیمان را بخورد، وقتى موریانه داخل عصا را خورد عصا شکست و سلیمان از قصرش به روى زمین افتاد.

پس جنّ از موریانه به خاطر کارى که کرده بود تشکّر کرد و روى همین جهت است که موریانه هرجا یافت شود حتما نزد آن آب و گل وجود دارد.

و خداى تعالى به این داستان اشاره کرده و فرموده: «فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ» یعنى عصایش را موریانه بخورد. «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا … تا آخر».

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند این آیه این چنین نازل نشد و آیه این چنین نازل شده است: «فلمّا خرّ تبیّنت الإنس انّ الجنّ لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فى العذاب المهین».[۳] و از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده است: سلیمان بن داود هفتصد و دوازده سال زندگى کرد.[۴] «لقد کان» این جمله جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: حوادث آسمان و زمین که ذکر شد دلالت بر علم و قدرت و حکمت خداى تعالى مىکرد همه از نعمتها و نعمت دادن خدا بود.

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره سبا ۱-۲۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=