تحقیق بدا ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه»
تحقیق بدا
بدان که آیات و اخبار با صراحت و اشاره دلالت بر ثبوت بدا براى خدا مىکند، در اخبار نسبت تردّد در امر به خداى تعالى داده شده است.
همچنین اخبارى که دلالت مىکنند بر تأثّر خدا از فعل بندگان وارد شده، مانند اجابت دعاها، دگرگونى و تغییر عمر به وسیلهى صدقه ها، نمازها، شکرگزارى، ناسپاسى و سایر حسنات و سیّئات[۹].
و همهى این مطالب دلالت مىکند بر اینکه خداى تعالى گاهى فعلى را ظاهر مىسازد، سپس آن را ترک مىکند و غیر آن را ظاهر مىسازد، مانند کسى که از کار اوّلش پشیمان شده و چیزى غیر آن را ظاهر مىسازد.
و بعضى از اخبار دلالت مىکند بر اینکه فعل خدا تابع فعل بندگان است و لذا فلاسفه همه این مطالب را انکار کرده و آنچه را که در آیات و اخبار وارد شده تأویل نمودهاند، زیرا همه این معانى دلالت بر (نوعى) عجز (ناتوانى) و نقص مىکند و بر کسى صدق مىکند که عاقبت بعضى از کارهایش را نمىداند، که خداوند از این معنا منزّه است.
پس مىگوییم: بیان این مطلب الزام مىنماید پیرامون در عوالم و حقیقت هر کدام بررسى لازم انجام و بیان گردد، همچنین این مطلب بیان شود که همهى عوالم، مراتب علم و اراده خداى تعالى است، بعضى از عالمها از جهت ضیق و تنگى اش گنجایش ظهور جمیع فعلیّات آنچه که در عالم بالاترست را ندارد و فعلیّتهاى آنچه که در عالم بالاترست در این عالم جز به نحو تعاقب و پشت سر هم ظاهر نمىشود، چنانچه عالم طبع نیز گنجایش ظهور همه صورتها در آن نیست مگر به نحو تعاقب و پشت سر هم.
پس بدان که عوالم به وجهى سه و به وجهى شش و به وجهى هفت است.
زیرا که آن عوالم یا از جهت ذات و فعل مجرّد از مادّه و تقدّر و اندازهگیرى اند، یا از جهت ذات مجرّد و از نظر فعل وابسته و متعلّق، یا از جهت ذات و فعل هر دو متعلّق و وابسته به مادّه اند.
قسم اوّل عبارت از عوالم عقول طولى است که در لسان شرع از آن به ملایکه مقرّبین تعبیر مىشود و عوالم عقول عرضى است که از آن به ارباب طلسمات «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا» تعبیر مىشود.
و قسم دوّم عبارت از عوالم نفوس کلّى و جزیى است که از آن به «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» و ملایکهى رکوع و سجودکننده و عوالم مثال علوى و سفلى تعبیر مىشود.
و قسم سوّم عبارت از عالم طبع است که وجود آن وجود تعلّقى مادّى است.
و نیز بدان که همه عوالم معلول خداى تعالى است و البتّه این علیّت آن چنان نیست که برخى پنداشته اند که چون علیّت بنّا براى بنا، آتش براى آتش و آفتاب براى سفید و سیاه کردن باشد.
بلکه علیّت در اینجا با «تشؤّن» است، بدین معنا که معلول باید در اینجا شأنى از شئون علّت و قوام معلول به علّت باشد، زیرا که تقابل علّت و معلول تقابل تضایف است که دو امر متضایف از همدیگر در خارج و ذهن جدا نیستند.
حال اگر علّت در قوام معلول داخل نباشد درحالى که معلولیّت عین ذات معلول است؛ تصوّر معلول براى کسى که به ژرفایش مى اندیشد از تصوّر علّت جدا مى شود، علیّت در حقّ تعالى عین ذات اوست، چنانچه معلولیّت در ممکن عین ذات اوست.
و نیز بدان که ذات علّت همه اش علم و اراده است همانطور که همه اش وجود است و چون قوام معلول فارغ از علّت نیست قوام آن علم و اراده براى خداى تعالى است و هر چیزى که بالامکان براى مجرّدات صرف ثابت شود بالفعل براى آنها حاصل مىشود، چون در آنجا قوّه و استعداد نیست و نفوس کلّى از حیث ذوات و تجرّد ذاتى اش هر چیزى که در عقل بالفعل باشد در نفوس کلّى نیز بالفعل است و لیکن به نحو بساطت و وجود وحدانى، به نحو کثرت.
و روى همین جهت است که نفوس کلّى لوحى است محفوظ و مصون از تغییر و دگرگونى است و محو و اثبات در آن را ندارد.
و نیز بدان که نفوس جزیى علوى که به واسطه عالم مثال علوى تعلّق و وابستگى به عالم مادّه دارند از آن جهت که از احاطه به جزئیّات غیر متناهى در تنگنا و مضیقه مىباشند هر چیزى که در آنها بالقوّه موجودست نمىتواند بالفعل باشد، بلکه فعلیّتها در آنها پشت سر هم و به نوبت وجود پیدا مى کنند و از قوّهها و استعدادها بر حسب نزدیکى آنها به فعلیّتها خارج مى شوند و آن هم به خاطر تعلّق و وابستگى است که به مادّیات دارند، یا خروج از قوّه به فعلیّت بر حسب نزدیک بودن تشبّهات پشت سر هم آنها به علویّات است.
مانند نفوس خیالى براى انسان که فعلیّتها پشت سر هم بر آن نفوس وارد مىشوند، چون نفوس خیالى در ضیق و تنگى است، به همهى آن فعلیّتها نمى تواند یک مرتبه احاطه پیدا کند و از سوى دیگر استعدادهاى آن نفوس به فعلیّتهاى خوب یا بد نزدیک است، که خوب و بد فعلیّتها بستگى به ضمیمه آنها دارد از قبیل عبادتها و معاشرین و همنشینها و افکار خوب و بد و غیر آنها.
نفوس جزیى علوى که مانند نفوس جزیى بشرى است رویى به مادّیات دارد که بدان سبب تحت تأثیر مادّیات قرار مىگیرد و مستعدّ و آماده گرفتن فعلیّتها از علویّات مىشود، رویى به مجرّدات دارد که بدان وسیله آنچه را که استعدادهاى نفوس به آن مجرّدات نزدیک باشند، مىگیرد.
و هرگاه مادّه اى از مادّیات آماده و مستعدّ حصول صورت یا کیفیتى باشد صورت آن صورت یا کیفیّت از ناحیه مجرّدات بر آن نفوس جزیى علوى افاضه مى کند و لکن به جهت ضیق و تنگى آن جمیع شروط و معدّات و موانع در آن ثبت نمى شوند.
پس آنگاه که بعضى از نفوس بشرى مانند نفوس انبیا و اوصیاى آنان در خواب یا بیدارى به آن نفوس جزیى متّصل گردد آنچه را که از صورتها و کیفیّتها در آن ثبت شده مشاهده مىکند و وقوع حادثه را در آن مىبیند، احیانا از آن حادثه خبر مىدهد، سپس بعد از آن مىبیند که آن حادثه واقع نشد و از آن نفوس محو گشت و ضدّ آن ثبت گشت، در این هنگام بر سبیل مشاکلت مىگوید: براى خدا بدا حاصل شد، یا به طور حقیقت مىگوید براى خدا بدا حاصل شد، چون آن مرتبه از نفوس علم و اراده خداست، محو اراده اوّل و ثبت اراده دوّم جز بدا چیزى نیست ولى این مطلب ناشى از جهل و عجز در فاعل نیست.
بلکه آن از کم دامنگى وجود قابل است و گاهى در آن نفوس صورت حادثه با جمیع شرائط و معدّات و موانع ثبت مىشود، ولى کسى که متّصل به آن نفوس است چون مدارک او از احاطه به آنچه که در آن نفوس است در تنگناست به همهى آنچه که در نفوس است احاطه نمىکند و جمیع موانع و شروط را درک نمىکند، پس از صورت حادثه خبر مىدهد، سپس حادثه تخلّف مىکند و به وقوع نمى پیوندد.
در این هنگام مىگوید: براى خدا بدا حاصل شد.
و چون این نفوس تحت تأثیر مادّیات مىباشند و با آماده کردن زمینه از ناحیه مادّیات از مجرّدات بر آن افاضه مىشود، آن مجرّدات از مراتب اراده خداى تعالى است نسبت تردّد به واسطه آنها به خداى تعالى صحیح مىشود و تأثیر صدقه ها و دعاها و نمازها در آن و تغییر آنچه که در آن ثبت است، محو آنچه که ثبت شده و ثبت آنچه که در آن ثابت نیست نیز صحیح مىگردد.
و آنچه که فلاسفه مىگویند: مبنى بر اینکه این تغییرات از اتّفاقیّات است و علوى تحت تأثیر سفلى قرار نمىگیرد پس از مشاهده اهل شهود و امکان این مطلب، نباید به آن گوش فرا داد.
آنچه که از امام صادق علیه السّلام آمده است: که خداى تعالى عبد المطّلب را یک امّت مبعوث مىکند که بر او بهاء و جلال پادشاهان و سیماى انبیا علیهم السّلام است، چون او نخستین کسى است که قایل به بداء شده است، مقصود این است که او نخستین کسى است که بداء را در حقّ خداى تعالى محقّق ساخت وگرنه بیشتر انبیا و پیشینیان قایل به بداء بودهاند، چنانچه از اخبار شیعه این مطلب به ما رسیده است.
ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره فاطر۱-۲۶