ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الذّاریات
سوره الذّاریات
این سوره مشتمل بر شصت آیه است که همهى آنها مکّى است.
آیات ۱- ۱۴
[سوره الذاریات (۵۱): آیات ۱ تا ۱۴]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً (۱) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (۲) فَالْجارِیاتِ یُسْراً (۳) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (۴)
إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (۵) وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (۶) وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (۷) إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (۸) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (۹)
قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (۱۰) الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ ساهُونَ (۱۱) یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (۱۲) یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ (۱۳) ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۱۴)
ترجمه:
(۵۱/ ۱۴- ۱)
سوگند به بادهاى پراکندهگر.
و به ابرهاى سنگین بار.
و به کشتیهاى آسانگذار.
و به فرشتگان تقسیم گر کار.
که همانا آنچه به شما وعده داده شده است، راست و درست است.
و جزا [ى اخروى] واقعى است.
و سوگند به آسمان تو بر تو.
که شما سخنهاى گوناگون پیش آرید.
هر کس که از پیش، باز گردانده شده است از [ایمان به] آن باز گردانده شود.
مرگ بر دروغزنان.
کسانى که در بى خبرى فراموشکارند.
مى پرسند که روز جزا چه وقت است.
روزى که ایشان بر آتش [دوزخ] عذاب کرده شوند.
عذابتان را بچشید، این همان است که به شتابش مى خواستید.
تفسیر
[وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً] قسم به نفس بادهاى عالم که نیکو بپراکنند.
ذرت الریاح التراب و الهیثم و «اذرت» و «ذرّت» یعنى باد خاک و خاشاک را پراند، مقصود در اینجا باد، یا زنانى است که اولاد مىآورند، یا اسبابى است که به خلقت خلائق مشغولند، از قبیل ملایکه و غیر آنها.
[فَالْحامِلاتِ وِقْراً] قسم به ابرها که بار سنگین باران را به امر حقّ حمل مىکنند.
و ابرهایى که حاصل باران مى باشند، یا بادهایى که حمل کنندهى ابرها هستند، یا زنان حامله.
لفظ «وقرا» با فتحه واو به حالت مصدر خوانده شده است، لفظ «وقر» با کسرهى واو به معناى بار سنگین است[۱].
[فَالْجارِیاتِ یُسْراً] و قسم به کشتى هایى که به آسانى در دریاها راه مى افتند، یا بادهایى که در محلّ وزیدن باد جریان پیدا مى کنند، یا مقصود ستارگانى است که در مناطق خویش جریان دارند.
[فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً] و قسم به فرشتگانى که روزى ها و بارانها را (باذن خدا) تقسیم مى کنند، یا بادهایى که بارانها و ابرها را تقسیم مىکنند، یا مقصود همهى آنهایى است که چیزى را قسمت مى کنند، از قبیل ملایکه و بادها و انبیا و اولیا علیهم السّلام.
این آیه قسم از جانب خداى تعالى است، پس اگر این اوصاف متعدّد براى ذاتهاى متعدّد باشد لفظ فاء براى تفاوت آن چیزهایى است که به آنها قسم خورده است، یعنى در درجه و مرتبهى شرافت و پستى با هم تفاوت دارند و نیز در دلالت بر قدرت پروردگار و عنایت او به خلقش تفاوت دارند.
و اگر این اوصاف براى یک ذات باشد لفظ «فاء» براى ترتیب بین افعال است، چه باد بخارها را در جوّ حرکت مىدهد و پراکنده مىکند، که در نتیجه آن ابر درست مىشود.
پس باد آن ابرها را به هرجا که خدا دستور دهد حمل مىکند، در نتیجه جریان ابر به سهولت و آسانى انجام مى پذیرد و آن ابرها را بر شهرها و صحراها و دریاها قسمت مى کند.
[إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ] قسم به اینان آنچه که از ثواب و عقاب و حشر و حساب وعده داده مى شوید، راست است.
[وَ إِنَّ الدِّینَ] و روز جزاء و پاداش.
[لَواقِعٌ] البته واقع خواهد شد. و ممکن است لفظ لام در «لواقع» براى تعریف عهد ذهنى باشد، معناى آیه این باشد: این دینى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ادّعا مى کند حقّ و صدق است.
[وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ[۲]] قسم به آسمان که دارندهى راههاست مانند مسیر ستارگان، یا آسمان دارندهى زیبایى و زینت است.
چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده است، چه ستارگان و راههاى آنها آسمان را زینت مىدهند، چنانچه لباس راه دار راه راه داشتن زینت مىدهد.
یا مقصود از راهها دلیلهایى است که بینندهها از آنها مىگیرند،بدان وسیله استدلال بر صانع آنها و علم و قدرت و اراده و حکمت صانع مى نمایند.
حدیثى در چگونگى وضع زمین و طبقات آسمانها
از حسین بن خالد از ابى الحسن الرضا علیه السّلام آمده است: گفت: خدمت امام علیه السّلام عرض کردم: از قول خداى تعالى: وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ به من خبر بده، پس فرمود: آسمان به زمین بسته شده است، در اینجا امام علیه السّلام انگشتیهاى مبارکش را داخل هم به طور مشبّک[۳] قرار داد.
راوى مىگوید: عرض کردم: چگونه آسمان به زمین بسته شده است؟ در حالى که خداى تعالى مىفرماید: خداوند آسمان را بدون پایه و عمد بالا نگهداشته است.
امام علیه السّلام فرمود: سبحان اللّه! مگر خداوند نمىفرماید: بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها یعنى بدون پایهاى که شما آن را ببینید؟ عرض کردم:
بلى. فرمود: پس پایه هست ولى شما آن را نمىبینید. عرض کردم:
فدایت شوم، پس مطلب چگونه است.
راوى مىگوید: دست چپش را باز کرد، دست راست را بر روى آن قرار داد و فرمود: این زمین دنیا و آسمان دنیاست که بالاى آن گنبد است، زمین دوّم روى آسمان دوّم است، روى آسمان دوّم گنبد است، زمین سوم روى آسمان دوّم است و روى آسمان سوّم گنبد است و مطلب همچنین است تا زمین هفتم که روى آسمان ششم است و روى آسمان هفتم گنبد است، عرش رحمان روى آسمان هفتم است[۴].
و این است معناى قول خدا خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَ و صاحب امر عبارت از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و وصىّ بعد از او یعنى علىّ علیه السّلام مى باشد و او بر روى زمین است و امر از بالاى آسمان و بین آسمانها و زمینها به او نازل مى شود.
راوى مىگوید: عرض کردم: زیر پاى ما جز یک زمین چیزى نیست؟ فرمود: زیر پاى ما جز یک زمین نیست، آن شش زمین بالاى ما مى باشد[۵].
[إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ] شما در این روز جزا که حقّ است و واقع شدنى اختلاف دارید (که شما مردم نادان در اختلاف سخن باز ماندید) بعضى از شما آن را تصدیق و بعضى دیگر تکذیب مىکنید، یا در تصدیق و تکذیب محمّد صلّى اللّه علیه و آله اختلاف دارید و در این اختلاف دارید که او مجنون یا شاعر است یا سخنانش را از دیگرى آموخته است، یا کاهن است.
یا در قرآن اختلاف دارید که آن جادو، کهانت و پیشگویى و رجز و افسانه است، یا در على علیه السّلام که جانشین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است اختلاف دارید.
[یُؤْفَکُ عَنْهُ] هر که شایسته نبود از دین و روز جزا یا از محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا قرآن یا از على علیه السّلام و ولایتش روى گردان خواهد شد.
[مَنْ أُفِکَ] در اینجا از آنچه که روى بر مى گردانند حذف شده است و این حذف بدان جهت است که در ذمّ روى گرداننده مبالغه و تأکید شود، گویا که گفته شده است: هر کس از خیرى روى گردان شود از او روى گردانده مىشود و مناسب این تأکید و تعمیم این است که مقصود از ضمیر مجرور على علیه السّلام و ولایت او باشد، چنانچه در خبر آمده است که آن اصل جمیع خیرهاست و کسى که از هر خیر روى گرداند از او روى گردانده مىشود.
یا معناى آیه این است: کسى که در عالم ذرّ روى گردان شده است و شایسته نبوده است آخر الأمر از این قرآن روى گردان خواهد شد.
یا معناى آن این است که از این قول و گفتار اختلافى روى گردان مىشود، بر اثر این روى گردانى از خیر روى مىگرداند، یا از این دین یا از محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا از علىّ علیه السّلام روى گردان مىشود.
[قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ] کشته باد آنکه دروغ بندد (و قرآن را سحر و فسانه بر خواند).
لفظ «خرص» با فتحهى خاء به معناى دید و اندازه زدن است، اسم آن «خرص» با کسرهى خاء است، گفته مىشود: کم خرص أرضک با کسر خاء، یعنى چه مقدار است حاصل زراعت تو؟ و به معناى تخمین و گفتار با گمان و دروغ هم مىآید، همهى این معانى در اینجا مناسب است.
و معناى آیه این است: بر کسانى که در دین و خلافت امیر المؤمنین با گمان و تخمین سخن مىگویند لعن باد.
و استعمال لفظ «قتل» در لعن از آن جهت است که هر کس را خدا لعنت کند او را نسبت به حیات و زندگانى انسانى مىکشد.
[الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ] آنان که در ضلالت و غفلت.
لفظ «غمره» از هر چیزى شدید و بسیار آن است، نکره آمدن آن به جهت تفخیم است، نسبت ندادن به چیز خاصّ بدان جهت است که موهم تعمیم باشد، یعنى آن کفّار از همه چیز از قبیل جهل و شهوتها و غضبها و شیطنت و تکبّر و خودپسندى و فخر شدید و بسیار آن را دارند.
[ساهُونَ] زیستند یعنى از آنچه که بر حسب فطرتشان به آنها یاد آورى کردیم مانند راه آخرت و نعمتهاى آن غافلند. یا غافل از چیزى هستند که در عالم ذرّ به آنها یاد آورى کردیم، یا از خدا و منعم و نعمت دادن او غافلاند.
[یَسْئَلُونَ] سؤال مىکنند این جمله حال، یا خبر بعد از خبر یا مستأنف است.
[أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ] مى پرسند که روز جزا کى خواهد بود؟ و این سؤال آنان از باب استهزا و انکار بود و لذا این آیه را بعد از الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ ساهُونَ آورد و جواب آنها را این گونه پاسخ داد:
[یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ] به آنها بگو روزى که آنها را در آتش دوزخ بیازمایند و به آنها گفته مىشود:
[ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ] خطاب کنند که اینک عذاب و سوختن خویش را بچشند، یا فسادتان در دنیا را بچشید.
[هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ] خودتان به این روز عجله مىکردید، این جمله بدل از «فتنتکم» یا مبتدا و خبر است.
آیات ۱۵- ۲۳
[سوره الذاریات (۵۱): آیات ۱۵ تا ۲۳]
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۵) آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ (۱۶) کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (۱۷) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (۱۸) وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۱۹)
وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (۲۰) وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۲۱) وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (۲۲) فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (۲۳)
ترجمه:
(۵۱/ ۲۳- ۱۵)
پرهیزگاران در بوستانها و چشمه سارانند.
آنچه پروردگارش به ایشان بخشیده است پذیرا هستند؛ که ایشان پیش از این نیکوکار بودند.
[فقط] اندکى از شب را مى خفتند.
و در سحرگاهان استغفار مى کردند.
و در اموالشان سهمى براى سائل و محروم بود.
و در زمین مایه هاى عبرتى براى اهل یقین هست.
و نیز در وجود خودتان آیا [به چشم بصیرت] نمى نگرید؟
و در آسمان مایهى روزى شماست و نیز آنچه به شما وعده داده اند.
آرى، سوگند به پروردگار آسمان و زمین که آن مانند همین که شما سخن مى گویید، حقّ است.
تفسیر
[إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ] آن روز متّقیان همه در بهشت و بر لب چشمه هاى آب غنوده اند.
این جمله مستأنف و جواب سؤال مقدّر از حال کسى است که از قول مختلف، یا از روى گرداندن از ولایت پرهیز کرده است.
[آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ] همان نعمتها که خدا به آنها عطا کند فراگیرند.
کنایه از رضایت مؤمنین است به آنچه که خدایشان داده است و آن کنایه از این است که آنچه پروردگارشان داده است نیکو و مورد رضایت است.
[إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ] چرا که در دنیا مردمى نیکوکار بودند.
این جمله مستأنف و در مقام تعلیل است، که همان ولایت است، یا نسبت به زیر دستانشان و دیگران محسن و نیکوکار بودند.
[کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ] و از شب اندکى را خواب مىکردند.
این جمله بدل از قول خدا: کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ مىباشد به صورت بدل تفصیل از اجمال.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: آن مؤمنان کم اتّفاق مىافتاد که شب بلند نشوند.
از امام باقر علیه السّلام آمده است: آنان کسانى بودند که مى خوابیدند، هر موقع هر کدام از آنان از این طرف به آن طرف مى شد، مى گفت:
الحمد للّه و لا إله الّا اللّه و اللّه اکبر! [وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ] و در سحرها از خدا آمرزش خواهى مى کنند، بدان که انسان صغیر مانند انسان کبیر است، که در وجود آن شب و روز و خورشید و ماه است، شب او مراتب طبع و نفس حیوانى اوست، روز مراتب ملکوتش، خورشید او عقلش و ماه او نفسش مى باشد که از نور عقل روشنایى مى گیرد، مادام که انسان از خانهى طبع و نفسش خارج نشود ممکن نیست بدیهاى او بخشیده گردد اگرچه در هر روز هزار بار استغفار کند.
و آنگاه که از حدود نفس حیوانىاش خارج شد و به حدود قلبش و عقلش نزدیک شد- که آن در عالم صغیر به منزلهى سحرها در عالم کبیر است- با زبان حال از پروردگارش درخواست مى کند تا بدیها و گناهانش را بیامرزد و ببخشد، خداوند اجابت مىکند و مىبخشد خواه با زبان قال هم سؤال و درخواست بکند یا نکند.
و از همین جا سرّ تقیید استغفار به سحرها و سرّ تقدیم سحرها که مفید حصر است ظاهر مىشود.
[وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ] در منفعت کسب او سائل و محروم داراى حقّ هستند.
و تعمیم اموال نسبت به اعراض دنیوى، قوا، اعضا، وجاهت، خدم، حشم و انانیّتها مخفى و پوشیده نیست و همچنین تعمیم سایل از انسانها نسبت به سؤال دست و زبان یا به زبان حال و نسبت به سؤال کنندگان تعمیم آن بر ملایکه، عقول، ائمّه و خداى تعالى که درخواست قرض از بندگانش مىکند ظاهر و آشکار است و همچنین سؤال کنندگان شامل کسانى است که از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و امام و اتباع آن دو با زبان حال و قال سؤال افاضهى خیرات و خوبى ها مى کنند.
و محروم چنانچه از امام صادق علیه السّلام آمده است کسى است که نصیب و حظّ او اندک است و از باز بودن دستش در خریدوفروش محروم شده است[۶].
و تعمیم آن نیز نسبت به کاسب اموال دنیوى معاشى و کاسب اموال اخروى معادى مخفى نیست.
[وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ] نشانه هایى که دلالت بر مبدأ و علم و قدرت و عنایت و توجّه به خلق و رأفت و مهربانى او مى کنند.
[لِلْمُوقِنِینَ] این نشانه ها مخصوص کسانى است که به امر آخرت یقین دارند، نه غیر آنها که بر آیات مرور مىکنند در حالى که از آنها روى گردانند.
[وَ فِی أَنْفُسِکُمْ] و هم در نفوس خود شما مردم.
این جمله عطف بر «فى الأرض» یا به قرینهى قول خداى تعالى: أَ فَلا ُبْصِرُونَ متعلّق به محذوف است.
[أَ فَلا تُبْصِرُونَ] آیا در خود به چشم بصیرت نمى نگرید. ذکر آیات و نشانه هاى زمین که آیات آفاق است و ذکر آیات انفس مکرّر گذشته است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است[۷]: مردى خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام رسید و عرض کرد: یا امیر المؤمنین به چه چیز پروردگارت را شناختى؟
فرمود: با فسخ عزم و اراده و با نقض همّتها که هرگاه همّت کردم بین من و همّتم حایل شد، هرگاه عزم و اراده کردم قضاى الهى مخالف عزم من قرار گرفت، آن وقت فهمیدم تدبیرکننده شخص دیگرى است غیر از من.
مانند این سؤال و جواب از امام صادق علیه السّلام نیز آمده است[۸].
[وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ] و روزى مخصوص شما از حیث انسانیّت شما در آسمان است، یا اسباب روزى نباتى و روزىهاى انسانى شما در آسمان است.
[وَ ما تُوعَدُونَ] و آنچه که وعده داده مىشوید از نعمتهاى بهشت، چه بهشت و نعمتهایش در آسمان صورى است، بدین معنا که آسمان مظهر آن است، همچنین در آسمانهاى عالم ارواح است، که محل بهشت و نعمتهاى آخرت عالم ملکوت و جبروت است.
قمى گفته است[۹]: باران از آسمان نازل مى شود و به وسیلهى آن روزى هاى عالم از زمین خارج مى شود.
و مقصود از «ما توعدون» اخبار رجعت و قیامت و اخبارى است که در آسمان است.
بعضى گفته اند: تقدیر روزى هاى شما در آسمان است، یعنى آنچه که قسمت شماست در امّ الکتاب نوشته شده، جمیع آنچه که وعده داده مىشوید نیز در آسمان است، چون ملایکه جهت قبض روحها، براى استنساخ اعمال و نازل کردن عذاب و روز قیامت براى جزاء و حساب از آسمان نازل مىشوند.
[فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌ] آنچه که به آن وعده داده مى شوید حقّ است، یا بودن روزى و چیزهاى وعده داده شده در آسمان حقّ است، یا آنچه که معهود و مقصود از هر داستان و حکایت است، و آن ولایت و ولایت علىّ علیه السّلام است حقّ است.
[مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ] مانند سخن گفتن شما که در آن شکّ ندارید یا معناى آیه این است: رزق شما در آسمان است مانند نطق کردن شما، یعنى مانند آنکه معانى غیبى را درک مى کنید، که آن از آسمان به سوى شما نازل مى شود، با ولایت حقّ است در حالى که آن ولایت مانند نطق شما است، که سخن گفتن شما از آثار ولایت تکوینى و از آن نازل مى گردد.
آیات ۲۴- ۴۰
[سوره الذاریات (۵۱): آیات ۲۴ تا ۴۰]
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ (۲۴) إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (۲۵) فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ (۲۶) فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (۲۷) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (۲۸)
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ (۲۹) قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (۳۰) قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۳۱) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (۳۲) لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ طِینٍ (۳۳)
مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ (۳۴) فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۳۵) فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۶) وَ تَرَکْنا فِیها آیَهً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۳۷) وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۳۸)
فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۳۹) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ (۴۰)
ترجمه:
(۵۱/ ۴۰- ۲۴)
آیا داستان مهمانان گرامى ابراهیم به تو رسیده است؟
که چون بر او وارد شدند گفتند سلام، گفت سلام [بر شما] [و در دل گفت ایشان] گروهى ناشناخته [اند].
سپس آهسته به سوى خانوادهاش رفت، آنگاه گوسالهاى فربه [و بریان] به میان آورد.
پس آن را نزدیک ایشان نهاده گفت چرا نمىخورید؟
سپس از آنان ترسى در دل یافت؛ گفتند مترس، و او را به فرزندى دانا بشارت دادند.
آنگاه زنش با آوایى [به او] آورد و بر چهرهاش چک زد و گفت [چگونه فرزند بزایم که من] پیر زنى هستم.
[فرشتگان] گفتند پروردگارت چنین فرموده است، که او فرزانهى داناست.
گفت اى فرشتگان کار و بار شما چیست؟
گفتند ما به سر وقت قومى گنهکار فرستاده شدهایم.
تا بر آنان سنگوارهاى از گل فروباریم.
که [هر یک] از جانب پروردگارت نشان کرده است [و] خاص تجاوزکاران است.
آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آنجا بود [از آنجا] بیرون بردیم.
چندانکه در آنجا جز خانهاى از آن مسلمانان نیافتیم.
و در آنجا نشانهاى براى کسانى که از عذاب دردناک مى ترسند، باقى نهادیم.
و در مورد موسى، آنگاه که او را با حجّتى آشکار به سوى فرعون فرستادیم.
سپس رو به سپاه خویش برگشت و گفت [او] جادوگر یا دیوانه است.
سر انجام او و سپاهیانش را فروگرفتیم، سپس آنان را به دریا انداختیم و [غرقه ساختیم]، و او نکوهیده بود.
تفسیر
[هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ] اى رسول ما آیا حکایت مهمانان گرامى ابراهیم و فرشتگان به تو رسیده است. این آیه کلام مستأنف است براى تهدید کسانى که از مبدأ یا رسول یا ولایت اعراض مىکنند.
[إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ] هنگامى که آنها بر او وارد شدند و سلام گفتند و او جواب سلام گفت. شرح این دو کلمه در سورهى هود گذشت.
[قَوْمٌ مُنْکَرُونَ] ابراهیم در دل خود گفت: اینان قومى ناشناخته براى من هستند. یا گفت: شما قومى ناشناخته هستید و من شما را نمى شناسم.
[فَراغَ إِلى أَهْلِهِ] و آنگاه پنهان از مهمانهایش پیش اهلش (اهل بیت خود) رفت تا براى مهمانها چیزى بیاورد و پذیرایى کند.
[فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ] کباب گوسالهى فربهى نزد میهمانان آورد، چون بیشتر مواشى حضرت ابراهیم علیه السّلام گاو بود.
[فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً] پس گوسالهى بریان را نزد آنها نهاد و گفت: چرا نمى خورید و در دل از آنها ترسید.
[قالُوا لا تَخَفْ] گفتند: نترس، ما رسولان پروردگار تو هستیم.
[وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ] و او را به پسرى دانا بشارت دادند.
[فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ] پس از مژده و بشارت زن ابراهیم (ساره) آمد.
[فِی صَرَّهٍ] در حالى که داود و فریاد مىزد، یا با جماعتى آمد، چنانچه از امام صادق علیه السّلام روایت شده است[۱۰].
[فَصَکَّتْ وَجْهَها] بعضى گفتهاند: انگشتانش را جمع کرد و به پیشانى خود زد[۱۱].
و برخى گفتهاند: از تعجّب سیلى به صورت خود زد.
بعضى گفتهاند: صورتش را پوشید[۱۲].
[وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ] و گفت: من چگونه بچّه بیاورم، در حالى که آنگاه که سنّ من اقتضاى حمل مى کرد بچّه نمى آوردم، حال که پیر زن شده ام و دیگر آبستن نمى شوم.
[قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ] مهمانان گفتند: خداى تو این چنین فرموده، ما فقط به تو خبر مى دهیم.
[إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ] او حکیم است و دقایق امور را مى داند و کارهاى متقن و محکم انجام مى دهد که غیر او از ادراک و صنع آن کارها عاجزند.
[الْعَلِیمُ] خداوند مىداند که تو عقیم هستى و اکنون پیر زن شدهاى، و او قادر است که عقیم و نازا را فرزند آور و پیر زن را داراى حیض و فرزند قرار دهد.
[قالَ] ابراهیم علیه السّلام پس از شناخت مهمانها و انس گرفتن با آنان گفت: [فَما خَطْبُکُمْ] امر و شغل شما چیست، چون نازل شدن چهار ملایکه به طور ناگهانى براى ابراهیم معهود نبود فهمید که آنان فرمود نیامدند مگر براى امر عظیم و مهمّى، و لذا سؤال کرد: کار شما چیست؟
[أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ طِینٍ مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ] داستان آنها در سورهى هود و غیر آن گذشت.
آنان گفتند ما بر (هلاک) قوم بدکارى فرستاده شدیم (یعنى قوم لوط) تا بر سر آنها و دیارشان از گل سنگباران کنیم که آن سنگها نزد پروردگار معیّن و نشاندار براى ستمکاران است و از اهل ایمان هر که بود از آن دیار خارج کردیم و (لیکن) در همه آن دیار جز یک خانه لوط دیگر مسلم خداپرست نیافتیم.
[وَ تَرَکْنا فِیها آیَهً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ]
و در آن دیار براى آنان که از عذاب الیم (قهر خدا) مى ترسند آیت عبرتى واگذاردیم و نیز در رسالت موسى آیت عبرت است که با معجزه حجّت روشن به سوى فرعونیانش فرستادیم و فرعون به غرور ملک و قدرت سر از طاعت حقّ کشید.
لفظ «رکن» آن ناحیه و جنبهى قوىتر است، یعنى فرعون با تکیه بر قدرت و قوّت خویش از طاعت حقّ روى گردانید.
و لفظ «باء» براى تعدیه یا به معناى «مع» است و مقصود این است که او «ولىّ جنوده او جانبه» (او عهدهدار لشکر یا جانب خویش است) یا مقصود این است که او و سربازانش از حقّ روى گردانیدند.
[وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ] گفت: موسى هر چه انجام مىدهد از سحر و جادو و با اختیار خویش است، یا او مجنون است، هر آنچه که بر او ظاهر مىشود از خوارق عادات از ناحیه جنّ است که بدون اختیار موسى بر دست او ظاهر مى شود.
[فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ] ما هم او را با همهى سپاهش به قهر گرفتیم و به دریا انداختیم که در خور هر نکوهش و ملامت بود. فرعون کارى کرد که شایسته ملامت گشت.
آیات ۴۱- ۶۰
[سوره الذاریات (۵۱): آیات ۴۱ تا ۶۰]
وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ (۴۱) ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ (۴۲) وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ (۴۳) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (۴۴) فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ (۴۵)
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (۴۶) وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (۴۷) وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (۴۸) وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۴۹) فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰)
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۱) کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۵۲) أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۵۳) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (۵۴) وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (۵۵)
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (۵۶) ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (۵۷) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ (۵۸) فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (۵۹) فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۶۰)
ترجمه:
(۵۱/ ۶۰- ۴۱)
و در مورد عاد، آنگاه که بر آنان بادى سترون فرستادیم.
که هیچ چیزى که بر آن مىگذشت باقى نمىگذاشت، مگر آنکه آن را مانند خاک و خاشاک مى ساخت.
و در مورد ثمود آنگاه که به آنان گفته شد که تا زمانى [معیّن] از زندگى برخوردار شوید.
سپس از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، آنگاه صاعقه [ى مرگ] آنان را که [درماندهوار] مى نگریستند، فروگرفت.
آنگاه توان برخاستن هم نداشتند و کینستان نبودند.
و قوم نوح از آن پیش، که آنان قومى نافرمان بودند.
و آسمان را توانمندانه برافراشتیم و ما توانمندیم.
و زمین را گسترانیدیم و نیکو گسترانندهایم.
و از هر چیز گونه هایى آفریدیم باشد که پند گیرید.
پس در خداوند بگریزید، که من براى شما از جانب او هشدار دهنده اى آشکارم.
و در جنب خداوند خدایى دیگر قایل مشوید که من براى شما از جانب او هشداردهندهاى آشکارم.
بدینسان براى پیشینیان آنان هیچ پیامبرى نیامد مگر آنکه گفتند [او] جادوگر یا دیوانه است.
آیا همدیگر را بدان سفارش کرده اند؟ حقّ این است که قومى طغیانگرند.
پس، از آنان روى بگردان که تو سزاوار سرزنش نیستى.
و اندرز ده که اندرز مؤمنان را سود دهد.
و جن و انس را جز براى آنکه مرا بپرستند، نیافریده ام.
از آنان رزقى نخواسته ام و نخواسته ام که به من خوراک دهند.
بى گمان خداوند است که روزىبخش نیرومند استوار است.
آرى براى [این] ستمکاران هم نصیبى [از عذاب] همانند نصیب یارانشان است، پس نباید که به شتابش از من بطلبند.
پس واى بر کافران از آن روزشان که وعدهاش را به ایشان داده اند.
تفسیر
[وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ] و نیز در قوم عاد که بر هلاکشان تند باد خزان فرستادیم عبرت خلق است. از آن جهت باد عقیم نامیده شده که متضمّن هیچ منفعتى نیست، یا چون باد آنها را هلاک و نابود ساخت.
[ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ] که آن باد هلاک به چیزى نمىگذشت جز آنکه او را مانند استخوان پوسیده مىگردانید.
[وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ] و درباره قوم ثمود نیز چنین کردیم که به آنان گفته شد سه روز از زندگى بهرهمند شوید.
البتّه سه روز بنا به گفته پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله وقتى بوده است که وعده عذاب داده شده یا تکوینا به آنها گفته شده تا وقت سه رسید اجلهایتان بهرهمند باشید و این معنا مناسب آیهى بعدى است.
[فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ] آنها هم از فرمان خداى خود سر کشیدند پس آنها را صاعقه آتش در گرفت و (هلاکت خویش را) به چشم مشاهده کردند درحالىکه نه هیچ توانایى برخاستن و گریختن داشتند و نه هیچ یار و مددکارى یافتند و پیش از این قوم هم قوم نوح مردمى فاسق و نابکار بودند. این داستانها مکرّر گذشته است.
[وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ] و کاخ آسمان (رفیع) را ما به قدر خود برافراشتیم.
[وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ] ما قدرت به توسعه عالم داریم، یا تواناییم که روزى را بر بندگان توسعه دهیم، یا دارندهى توسعه روزى براى بندگان هستیم.
[وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها] و زمین را گسترانیدیم [فَنِعْمَ الْماهِدُونَ] و ما چه خوب بسط دهندگان، یا آمادهىکنندگان قراریم.
[وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ] و از هر چیز چه در خشکى و چه در دریا چه انسى و وحشى، زوج آفریدیم.
و لفظ «کلّ» از باب حمل حکم اکثریّت بر کلّ مىباشد، یا مقصود هر حیوان مذکّر و مؤنّث است، یا مقصود این است که از هر چیزى از کیفیّات و کمیّات و چشیدنىها و بوییدنىها دو ضدّ متنافى آفریدیم، مانند گرمى و سردى، تلخ و شیرین، کوتاه و بلند، زیبا و زشت … و غیراینها، در اخبار به این معنا اشاره شده است.
[لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ] باشد که شما علم و حکمت و قدرت و عنایت به خلق و مهربانى او را به یاد آورید و شاید شما متذکّر شوید که ضدیّت قرار دادن بین اشیاء دلالت مىکند که خداى تعالى ضدّ ندارد و جدا کردن بین چیزهاى جدا متفارق دلالت مىکند بر اینکه اشیاى جدا کنندهاى دارند و الفت قرار دادن بین اشیاى هم جنس دلالت دارند بر آنکه آن اشیاء داراى مؤلّف و الفت دهنده اى است.
[فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ] پس از شرّ نفسهاى امّارهى خویش، از شیطان و جنودش به خدا پناه ببرید که این نعمتها را به شما داده است.
از شرّ اشرار و شرور آنها از خدا کمک بجویید و نیز از هواهاى خود که خدایان شما هستند فرار کنید و امر و نهى خدا را اطاعت نمایید.
یا از وطنهایتان به سوى حجّ فرار کنید، یا از وطنهایتان به سوى رسول یا امام فرار کنید.
[إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ] که من از جانب او با بیانى روشن شما را مى ترسانم. و قول خداى تعالى: فَفِرُّوا حکایت قول رسول صلّى اللّه علیه و آله است، یا قول خدا: إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ از جانب خداى تعالى است.
[وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ] و هرگز با خداى یکتا خدایى نپرستید که من از قهرا و با بیان روشن شما را مى ترسانم تکرار جهت تأکید است.
[کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ] همچنانکه هیچ رسولى بر امم پیشین نیامد جز آنکه گفتند او ساحر یا دیوانه است.
یعنى این گفتهى کفّار که تو مجنون یا ساحر، یا کاهن، یا شاعر هستى قبل از تو در مورد رسولان پیشین نیز بوده است که به آنها ساحر یا مجنون مى گفتند.
[أَ تَواصَوْا بِهِ] آیا اولین و آخرین در حقّ رسول به همدیگر سفارش کرده اند که چنین سخنانى بگویند؟
[بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ] بلکه آنها قومى طاغى بودند و مقتضاى طغیان و سرکشى شان عدم انقیاد و تسلیم نسبت به حقّ تعالى است.
[فَتَوَلَّ عَنْهُمْ] پس از آنکه اتمام حجّت کردى و آنها اصرار بر انکار داشتند دیگر با آنان مجادله نکن و از آنها روى برگردان.
[فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ] تو پس از این دیگر مورد سرزنش واقع نخواهى شد.
[وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ] پس این مطلب را به آنها یادآورى کن، که یاد آورى به مؤمنین نفع مى رساند اگرچه کافران و منافقان از آن بهرهمند نگردند.
در اخبار متعدّد آمده است: وقتى مردم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند خداى تعالى قصد کرد همهى اهل زمین را هلاک سازد جز على علیه السّلام، پس فرمود: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ سپس بدا حاصل شد و به مؤمنین رحم نمود، سپس به پیامبرش فرمود: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ[۱۳].
از علىّ علیه السّلام آمده است: وقتى آیهى فَتَوَلَّ عَنْهُمْ نازل شد کسى از ما نبود مگر آنکه یقین به هلاک نمود، ولى آنگاه که آیهى «و ذکّر» نازل شد همه راحت شدیم.
[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ] و ما جن و انس را نیافریدیم مگر براى آنکه مرا (به یکتایى) پرستش کنند.
بدان که خداى تعالى غیب مطلق بود که از او خبر و اسم و رسم نبود، پس دوست داشت تجلّى کند و شناخته شود، چنانچه در حدیث قدسى آمده: «کنت کنزا مخفیّا فأحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکى أعرف».
پس خلق را آفرید تا بر آنان تجلّى کند و خلق با او الفت گیرند و خداوند بر آنان تجلّى نمىکند مگر آنگاه که از انانیّتشان خارج شوند و از انانیّتشان خارج نمى شوند مگر آن وقت که نفوس به آنچه که خدا مقرّر فرموده راضى باشند، مقرّرات الهى چیزى جز عبادات شرعى نیست.
و نیز از انانیّت خارج نمى شوند مگر آن زمان که بندگان خداى تعالى باشند و از عبودیّت و بندگى خودشان خارج شوند، مقصود از عبادات و بندگى جز این نیست که عارف گردند و متّصل به او شوند و به سوى او باز گردند.
پس مقصود از قول خدا: إِلَّا لِیَعْبُدُونِ معرفت و شناخت است، ادا کردن شناخت به این لفظ و عبارت جهت اشعار به این است که معرفت و شناخت حاصل نمىشود مگر با عبادت یا با بندگى[۱۴].
از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: علىّ بن الحسین علیه السّلام (شاید حسین بن على علیه السّلام باشد) نزد اصحابش آمد و فرمود: اى مردم خداى تعالى بندگان را خلق نکرده مگر آنکه او را بشناسند و آنگاه که بشناسند او را عبادت مىکنند و هرگاه عبادت کنند از عبادت غیر او بى نیاز مى شوند، مردى خدمت على بن الحسین علیه السّلام عرض کرد: اى فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پدر و مادرم فداى تو باد معرفت خدا چیست؟ امام فرمود:
عبارت است از اینکه اهل هر زمان امامشان بشناسند که اطاعت او بر آنان واجب است[۱۵].
قول خداى تعالى: وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ که از آن استفاده مىشود که آفریدن خلق براى اختلاف است، و عبادت بعضى و تمرّد و عصیان بعضى دیگر منافات با این آیه ندارد، زیرا غایت مقصود و آنچه که فعل فاعل بر آن مترتب مى شود عبادت و معرفت است ولى چون خلق بشر در عالم کون نمى تواند از اضداد باشد مگر آنکه مختلف باشند و غایت خلقت نیز که خلقت بشر به آن منتهى مى شود اختلاف آنانست.
و لذا فرمود: «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» پس منافاتى بین آن دو نیست، چه عبادت علّت غایى آفرینش آنهاست و اختلاف غایتى است که بر آن مترتّب مى شود.
[ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ] من از آنان روزى نمى خواهم، نه براى خود و نه براى دیگران.
[وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ] و طعام (و هیچ گونه سودى بر خود)
نخواستیم. جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: خداوند از خلق آنان چه خواسته است از جهت رزق و کمک.
[إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ] خداوند روزىدهندهى هر مرزوقى است، این جمله تعلیل است، یعنى روزى دادن از غیر خدا ممکن نیست، پس چگونه مىشود خداوند رزّاقیّت غیرش را بخواهد؟
[ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ] احتیاج ندارد کسى او را در روزى دادن کمک کند.
[فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا] و کسانى که به خودشان ظلم کردند، بدین گونه که مبدأ یا معاد را انکار کردند، یا به رسول صلّى اللّه علیه و آله ظلم کردند که از او فرمانبردارى نکردند و حقّ او را که تسلیم خودشان در مقابل او بود ادا نکردند.
یا در حقّ آل محمّد ظلم کردند، که خودشان را تسلیم آنان نکردند، حقوق آنها را غصب نمودند و همین معناى مقصود از آیه است.
و لفظ «فاء» براى سببیّت قول خدا: «فذکّر» مى باشد.
[ذَنُوباً] سهم و نصیب، چون «ذنوب» به معناى دلو یا چیزى است که در آن آب باشد، پر باشد یا کمتر از پر.
و ممکن است مقصود از «ذنوب» روزى باشد که شرّ آن طولانى است.
[مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ] کسانى که در ظلم آل محمّد[۱۶] از آنان پیروى کردند.
[فَلا یَسْتَعْجِلُونِ] پس براى عذاب عجله نکنند.
[فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا] پس واى بر کسانى که به ولایت على علیه السّلام کافر شدند [مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ] و آن روز آخر دنیا یا روز قیامت است.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۴۱۶
[۱] جوهرى: وقر اغلب دربارهى استر، الاغ، وسق درباره شتر به کار مىرود.
قاموس قرآن ج ۷ ص ۲۳۴
[۲] سماء رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و ذات الحبک علىّ علیه السّلام است. تفسیر على بن ابراهیم قمى
[۳] یعنى اینچنین آسمان به زمین بسته و پیوند خورده است.
[۴] مأخذ تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۱
[۵] تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۱
[۶] تهذیب الاحکام- نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۳
[۷] خصال شیخ صدوق- و نور الیقین ج ۵ ص ۱۲۴
[۸] کتاب التوحید.
[۹] تفسیر على بن ابراهیم قمى.
[۱۰] نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۶- ۱۲۷
[۱۱] مجمع البیان- نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۷
[۱۲] مجمع البیان- نور الثقلین ج ۵ ص ۱۲۷
[۱۳] روضه الکافى و تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۳۱
[۱۴] علل الشّرائع
[۱۵] تفسیر صافى، ص ۵۰۸ همین مطلب آمده امّا به جاى على بن الحسین، حسین بن علىّ علیه السّلام آمده، تصوّر مىشود در متن تفسیر اشتباه چاپى رخ داده باشد.
[۱۶] تفسیر على بن ابراهیم قمى