تفسیر بیان السعادة-الطور

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الطّور

سوره الطّور

چهل و نه آیه است و مکّى است.

آیات ۱- ۲۰

[سوره الطور (۵۲): آیات ۱ تا ۲۰]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

وَ الطُّورِ (۱) وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ (۲) فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (۳) وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (۴)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (۵) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (۶) إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ (۷) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (۸) یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (۹)

وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً (۱۰) فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (۱۱) الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (۱۲) یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (۱۳) هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (۱۴)

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (۱۵) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۶) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (۱۷) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۱۸) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹)

مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (۲۰)

ترجمه:

(۵۲/ ۲۰- ۱)

سوگند به [کوه‏] طور.

و به کتابى نوشته.

در ورقى سرگشاده.

و به بیت المعمور.

و به سقف بر افراشته.

و به دریاى سرشار [از آتش‏].

که عذاب پروردگارت واقع شدنى است.

[و] برگردانى ندارد.

روزى که آسمان به شدت‏ در هم گردد.

و کوهها به شدت روان شود

آرى در چنین روزى واى بر منکران‏ کسانى که به ژاژخایى سرگرمند.

روزى که به سوى آتش جهنّم به شدت رانده شوند.

[و گویند] این همان آتشى است که آن را دروغ مى‏ انگاشتید.

آیا پس این جادوست، یا آنکه شما [به چشم بصیرت‏] نمى‏ نگرید؟

وارد آن شوید و چه صبر کنید، چه صبر نکنید، برایتان یکسان است، فقط در برابر آنچه کرده اید جزا مى‏ یابید.

پرهیزگاران در بوستانها و ناز و نعمت‏اند.

از آنچه پروردگارشان به آنان ارزانى داشته است، خرّمند و [از اینکه‏] پروردگارشان از عذاب جهنّم در امانشان داشته است.

به خاطر کارهایى که کرده‏اید، به گوارایى بخورید و بیاشامید.

[آنان‏] بر تختهاى ردیف شده تکیه زده‏اند و آنان را جفت حوریان درشت چشم گردانیم.

تفسیر

[وَ الطُّورِ] سوگند به کوه طور که خداوند با موسى بر روى آن سخن گفته است، یا سوگند به مطلق کوه، چون انواع برکات و خیرات در آن هست؛ چون از زیرش آب بیرون مى‏آید که اصل جمیع برکات است و باطن آن امام علیه السّلام است که وجود عالم، قا و برکات آن به وسیله‏ى اوست.

یا مقصود جهت بالاى نفس و مرتبه‏ى عالى آن است که اگر انسان به آنجا برسد در صورتى که به جانب راست بوده باشد به خدا نزدیک مى‏شود.

[وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ] نوشته شده.

[فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ] در صحیفه گشوده‏ى فرمان (که خدا بر رسولش محمد صلّى اللّه علیه و آله فرستاد).

لفظ «الرّق» عبارت از پوست نازکى است که در آن نوشته مى‏شود و نیز صفحه‏ى سفید است و مقصود از آن هیولاى عالم است که‏ صور انواع و نفوس عالم در آن نوشته شده، یا مقصود طبع انسان است که در آن نفس و قوا و مدارک انسان نوشته شده.

بعضى گفته‏اند: مقصود کتابى است که خداوند براى ملایکه‏اش در آسمان نوشته و در آن هر چه که بوده و گذشته و هر چه که خواهد بود در آینده نوشته شده و ملایکه آن را مى‏ خوانند و طبق آن عمل مى‏ کنند.

برخى گفته ‏اند: مقصود قرآن است که نزد خدا در لوح محفوظ نوشته شده است.

بعضى گفته‏اند: صحیفه ‏هاى اعمال است که روز قیامت به دست بنى‏آدم داده مى‏شود[۱] و بعضى آن را تورات دانسته‏اند[۲].

[وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ] قسم بر بیت معمور.

بیت معمور در آسمان چهارم است‏[۳] که هر روز هفتاد هزار ملایکه داخل آنجا مى‏شوند، سپس هرگز به سوى آن بر نمى‏گردند.

از امام باقر علیه السّلام آمده است که فرمود: خداوند زیر عرش چهار استوانه قرار داد، آنها را «ضراح» نامید، و آن بیت المعور است، و به‏ ملایکه فرمود: دور آن طواف کنید، سپس ملایکه را فرستاد و فرمود: در زمین نیز بنایى همانند آن و به اندازه آن بسازید، به کسانى که در زمین بودند دستور داد تا آن خانه را طواف نمایند.

و از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است: بیت المعمور در آسمان دنیاست.

و در حدیث دیگرى از او آمده است، که بیت المعمور در آسمان هفتم است.

و اختلاف اخبار در این مورد مشعر به وجه تأویل است و چون انسان صغیر مطابق انسان کبیرست پس بیت المعمور باید قلب او باشد که به وجهى در آسمان چهارم و به وجهى تحت عرش، به وجهى در آسمان دنیاست.

و در مقابل آن قلب صنوبرى است که آن در زمین طبع است و آن را ملایکه در مقابل قلب معنوى که در آسمان ارواح است ساخته ‏اند.

[وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ‏] قسم به طاق بلند (آسمان) یا عقل که آن به منزله‏ى سقف براى قلب و طبع است.

[وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ] دریاى آتش زده شده، یا دریاى پر، چه از دریاها در روز قیامت آتش بیرون مى‏آید و مقصود دریاى هیولى است که از آتش غضبها و شهوت‏ها و حیله‏هاى شیطانى مى‏سوزد.

[إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ ما لَهُ مِنْ دافِعٍ یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً] که عذاب پروردگارت حتما واقع مى‏شود و کسى بازدارنده آن نیست، در روزى که آسمان مضطرب مى‏شود، یا موج مى‏ زند، یا دور مى‏ زند.

[وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً] کوهها راه مى‏روند تا با زمین مساوى‏ مى‏شوند یا سیر کوهها ظاهر و آشکار مى‏ شود، که آنها حرکت مى‏ کنند به مانند حرکت کردن ابر و تو آنها را ساکن مى‏ پندارى.

[فَوَیْلٌ‏] هرگاه آن روز فرارسد واى بر تکذیب ‏کنندگان.

[یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ‏] واى بر کسانى که خدا و رسولش را به صورت مطلق تکذیب مى‏ کنند، یا در خصوص ولایت على علیه السّلام تکذیب مى‏ کنند، که همین معنا مقصود است.

[الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ‏] آنان که در دروغ‏زنى بازى مى‏ کنند.

[یَوْمَ یُدَعُّونَ‏] در آن روزى که هل داده مى ‏شوند، چون «دعّ» به معناى دفع و هل دادن به زور است.

[إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا] به سوى آتش در افکنند.

برخى گفته‏اند: «دعّ» چنین است که دستهایشان به گردنهایشان بسته مى‏ شود و پیشانى آنان به سوى پاهایشان آورده مى ‏شود سپس بر رو به جهنّم هل داده مى‏ شوند.

[هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ‏] به آنها خطاب کنند که این همان آتش است که تکذیب آن کردند.

جمله حالیّه، یا جواب سؤال مقدّر به تقدیر قول است، یعنى خدا، یا ملایکه، یا خازنین جهنّم مى‏گویند.

[أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ‏] آیا این آتش دوزخ هم به نظرتان سحر است یا آنکه هنوز چشم بصیرت باز نمى‏کنید.

چون محمّد صلّى اللّه علیه و آله را گاهى به سحر نسبت مى‏دادند و گاهى مى‏گفتند او در چشم‏ها تصرّف مى‏کند خداى تعالى گفتار آنان را در حقّ نبىّ صلّى اللّه علیه و آله به‏ خودشان برگردانید، پس فرمود: آیا این جهنّم و آتش سحر است یا شما با تصرّف در چشمهایتان نمى ‏بینید؟

[اصْلَوْها] به آنها گفته مى‏شود: به دوزخ در شوید.

[فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا] پس صبرى و بى‏صبرى به حالتان یکسان است و بس. لفظ «أو» براى تسویه و مساوات است، و لذا مفهوم را با تصریح تأکید کرد و فرمود: چه شکیبایى ورزید یا نورزید.

[سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏] فرقى نمى ‏کند، که جزاى کرده‏هایتان را مى‏ بینید؛ این جمله جواب سؤال مقدّر است گویا گفته شده: چرا چنین عذاب مى‏کنیم؟ مى‏ گوید: جزاى عمل خودتان است.

[إِنَّ الْمُتَّقِینَ‏] البتّه پرهیزکاران یعنى آنان که از تکذیب خدا و رسولش در ولایت علىّ علیه السّلام پرهیز کردند، بدین گونه که به او اقرار نمودند، و با او با بیعت خاصّ ولوى بیعت کردند.

[فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ‏] که در بهشتهاى پرنازونعمتند.

نکره آوردن لفظ «جنّات» و «نعیم» براى تفخیم و بزرگ نشان دادنست.

[فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ‏] از نعمت‏هایى که خدا به آنها داده بهره‏مند مى‏ شوند، یا آنچه را که خدا داده مى‏ پسندند و راضى هستند.

[وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ‏] و خدا از عذاب دوزخ محفوظشان داشته است.

جمله حالیّه، یا مستأنفه و جواب سؤال مقدّر به تقدیر قول است.

[کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏] به آنها گفته مى‏شود: گوارا باد بر شما و این پاداش کردارهاى شماست.

[مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ] لفظ متّکئین حال است.

یعنى، در حالى که بر تختهاى کنار هم زده و متّصل به یکدیگر تکیه کرده‏اید.

[وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ‏] و ما حور العین را هم جفت آنان گردانیده ‏ایم.

فعل (زوّجنا) را به صورت ماضى آورد تا اشعار به این باشد که این تزویج در دار دنیا نیز بر آنان حاصل است اگرچه آشکار و ظاهر نیست و ممکن است فعل ماضى اشاره به تحقّق و حتمى بودن وقوع آن است، که حتما شما با زنان سیاه چشم زناشویى کنید.

آیات ۲۱- ۲۸

[سوره الطور (۵۲): آیات ۲۱ تا ۲۸]

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ کُلُّ امْ

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ (۲۱) وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَهٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۲) یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (۲۳) وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (۲۴) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۲۵)

قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ (۲۶) فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷) إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (۲۸)

رِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ (۲۱) وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَهٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۲) یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (۲۳) وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (۲۴) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۲۵)

قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ (۲۶) فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷) إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (۲۸)

ترجمه:

(۵۲/ ۲۸- ۲۱)

و کسانى که ایمان آورده‏اند و زاد و رودشان در ایمان از ایشان پیروى کرده‏اند، زاد و رودشان را به ایشان ملحق سازیم، و چیزى از [جزاى‏] عملشان نکاهیم؛ هر انسانى در گرو کار و کردار خویش است.

و ایشان را پى‏درپى از میوه‏ها و گوشت [پرندگانى‏] که خوش دارند مى‏دهیم.

در آنجا جامى را که نه‏ مایه‏ى بیهوده گویى و نه گناه است، از دست هم مى‏گیرند.

و بر گرداگرد آنان جوانان [خدمتکار] شان مى‏گردند که گویى ایشان مروارید نهفته ‏اند.

و بعضى از آنان به بعضى دیگر به هم ‏پرسى روى آورند.

گویند ما پیش از این، در میان خانواده‏مان بیمناک بودیم.

سپس خداوند بر ما منّت نهاد [و نعمت داد] و ما را از عذاب آتشبار [جهنّم‏] در امان داشت.

ما پیش از این او را [به دعا و نیایش‏] مى‏خواندیم؛ اوست که نیکوکار مهربان است.

تفسیر

[وَ الَّذِینَ آمَنُوا] و آنان که به خدا ایمان آورده‏اند؛ کسانى که با بیعت عام یا بیعت خاصّ ایمان آوردند.

[وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ‏] و «ذریّه» آنان در ایمان از آنان پیروى کردند.

لفظ «ذریّه» بر یکى و بیشتر اطلاق مى‏شود، و آن فرزندان کوچک شخص یا مطلق فرزندان مى‏ باشد، و «باء» به معنى «مع» یا به معناى «فى» یا براى سببیّت است و نکره آوردن لفظ «ایمان» براى اشعار به کافى بودن نوعى از ایمان جهت الحاق به مسلمین است، اگرچه ایمان حکمى باشد، چه اولاد صغار و ریز مسلمانان در حکم مسلمان هستند، اگرچه محکوم اسلام حقیقى نباشند، چون هنوز تکلیف به آنها تعلّق نگرفته است.

[أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ‏] ما آن فرزندان را به آنان برسانیم.

مقصود این است که خداى تعالى اولاد مؤمنین را که مکلّف هستند ولى از درجه‏ى پدرانشان کمترند به پدرانشان پیوسته مى‏دارد تا تشریف و بزرگداشت ایمان پدران باشد و آن کودکان که مکلّف نیستند

به محض ایمان پدران ملحق به پدران مى‏شوند تا تشریف و بزرگداشت آنان باشد[۴].

چنانچه در اخبار آمده است: فرزندان کوچک در بهشت راهنماى پدران قرار مى‏گیرند.

[وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ] و ما به واسطه‏ى الحاق اولاد از عمل آنان چیزى کم نمى‏کنیم.

[کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ‏] جمله حالیّه، یا معترضه جواب سؤال مقدّر است یعنى، آن در حالى است که هر کس درگیر و کردار خویش است.

[وَ أَمْدَدْناهُمْ‏] و به آنان به صورت تدریجى و همیشگى مدد رسانیدیم به همه، [بِفاکِهَهٍ] به میوه‏ى شریفى که تعریف آن ممکن نیست.

[وَ لَحْمٍ‏] و گوشت ناشناخته که از جنس گوشت‏هاى دنیا نیست تا تعریف آن ممکن باشد.

[مِمَّا یَشْتَهُونَ‏] از گوشت یا از دارنده‏ى گوشت مثل گوشت پرنده‏ها و غیر پرنده‏ها.

[یَتَنازَعُونَ‏] و آنان از وجد و خوشحالى کاسه‏ى شراب را از همدیگر مى‏گیرند.

[فِیها کَأْساً] لفظ «کأس» مهموز است، اسم آن چیزى است که از آن‏ شراب مى ‏نوشند، یا اسم آن است مادامى‏ که شراب در آن است و بر خمر نیز اطلاق مى‏ شود و لفظ «کأس» مؤنّث است خواه مقصود ظرفى باشد که در آن شراب خورده مى‏ شود، و خواه خود شراب مقصود باشد.

[لا لَغْوٌ فِیها] در آنجا هنگام ردّ و بدل کاسه‏ ها و گرفتن از همدیگر مانند کاسه ‏هاى شراب دنیوى نیست که کردارهاى لغو و بیهوده انجام شود.

[وَ لا تَأْثِیمٌ‏] و کسى که شراب مى ‏نوشد گناهکار نیست بر خلاف شرابهاى دنیا.

[وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ‏] و برگردشان غلامانى است که در زیبایى، قشنگى، درخشندگى و سفیدى مانند لؤلؤ هستند و توصیف لؤلؤ به مکنون و پنهان بودن بدان جهت است که لؤلؤ پنهان از غبارها و چیزهایى  که کدر مى‏ کند محفوظ مى‏ ماند.

[وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ‏] برخى از آنان از بعضى دیگر از سبب تنعّم و بهره‏مندى از نعمت‏هاى بهشت مى ‏پرسند.

[عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ‏] و از سبب تنعّم آنها در بهشت به قرینه‏اى که مى‏آید، پرس‏وجو مى‏کنند.

[قالُوا] آنها در جواب گفتند (مى‏گویند): [إِنَّا کُنَّا قَبْلُ‏] ما پیش از این، قبل از آخرت‏ [فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ‏] ما بر اهل خویش مهربان بودیم، یا از عذاب خدا مى‏ترسیدیم‏[۵].

[فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا] پس خداوند این نعمت‏ها را بر ما منّت گذاشت.

[وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ‏] و از عذاب سموم جهنّم ما را حفظ کرد، لفظ «السّموم» از نامهاى جهنّم است، یا سموم گرما و حرارت است که داخل در مشامّ و سوراخهاى بدن مى‏ شود.

[إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ] و ما پیش از این خداى خود را مى‏خواندیم چون مى‏دانستیم او کسى است هر که او را بخواند بدون یارى کردن او را ترک نمى‏کند.

[الرَّحِیمُ‏] و بر بندگانش بدون استحقاق آنان تفضّل مى‏کند.

آیات ۲۹- ۴۹

[سوره الطور (۵۲): آیات ۲۹ تا ۴۹]

فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (۲۹) أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (۳۰) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (۳۱) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۳۲) أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳)

فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ (۳۴) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (۳۵) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ (۳۶) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ (۳۷) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۳۸)

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ (۳۹) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (۴۰) أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (۴۱) أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (۴۲) أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۳)

وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ (۴۴) فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (۴۵) یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۶) وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۷) وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (۴۸)

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (۴۹)

ترجمه:

(۵۲/ ۴۹- ۲۹)

پس پند ده که تو به نعمت پروردگارت نه کاهنى و نه دیوانه.

مگر گویند شاعرى است که ما در حقّ او حوادث روزگار [/ مرگ‏] را انتظار مى‏ کشیم.

بگو منتظر باشید که من هم همراه شما از منتظرانم.

یا مگر خردهایشان به این امر فرمان مى‏دهد، یا مگر ایشان قومى طغیانگرند.

یا گویند آن را از خود بر بافته است، حقّ این است که ایمان نمى‏ورزند.

پس اگر راستگو هستند، باید سخنى مانند آن بیاورند.

یا از هیچ خلق شده‏اند، یا آنکه خودشان خالق [خود] اند.

یا آسمانها و زمن را آفریده ‏اند، حقّ این است که یقین نمى‏ ورزند.

یا گنجینه‏هاى پروردگارت نزد آنهاست، یا آنان چیرگانند.

یا نردبانى دارند که [بر آن بالا رفته [] اسرار را] با آن مى‏شنوند؛ در این صورت شنونده‏ى آنان دلیل آشکار بیاورد.

یا مگر او [خداوند] را دختران و شما را پسران است؟

یا مگر از آنان مزدى درخواست مى‏کنى و آنان زیر تاوانى گران‏بارند.

یا مگر غیب در اختیار آنان است و ایشان [هر چه خواهند] مى‏نویسند.

یا مگر نیرنگى در سر دارند؛ ولى کافران خود نیرنگ خورده‏اند.

یا مگر ایشان را خدایى غیر از خداوند است؛ منزّه است خداوند از

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۴۲۸

شریکى که مى‏ انگارند.

و چون پاره‏اى از آسمان را افتنده بینند، گویند ابرى متراکم [و نعمت‏] است.

پس ایشان را رها کن تا روز خاصشان را که در آن بى ‏هوش کرده شوند، دیدار کنند.

روزى که نیرنگشان به کار آنان نیاید و یارى نیابند.

و براى ستمکاران عذابى جز این است؛ ولى بیشترشان نمى‏دانند.

و در انتظار حکم پروردگارت شکیبایى کن، که تو زیر نظر مایى؛ و چون [از خواب‏] برخاستى سپاسگزارانه پروردگارت را تسبیح گوى.

و در بخشهایى از شب و در پى هنگام غایب شدن ستارگان نیز او را نیایش کن.

تفسیر

[فَذَکِّرْ] اى رسول ما خلق را متذکّر (خدا ساز).

حال که مطلب چنین است پس تو یادآورى کن و از ردّ و قبول آنان باک نداشته باش، که یادآورى به بعضى‏ها مفید است اگرچه همه‏ى آنها از آن بهره نبردند، یا یادآورى سر انجام مفید واقع مى‏ شود، اگرچه در ابتدا فایده نداشته باشد.

[فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ‏] که تو به نعمت (وحى و رسالت) پروردگارت، لفظ «باء» در «بنعمه» براى قسم یا سببیّت است و نعمت عبارت از ولایت است که نبوّت و رسالت صورت آنست.

[بِکاهِنٍ‏] کهانت خبر دادن از غیب و پیشگویى است از طریق استخدام جنّ، «کهن» در وزن مانند «منع» و «نصر» و «کرم» مى‏باشد.

[وَ لا مَجْنُونٍ‏] و جنون در تو نیست و تو مجنون نیستى چنانچه کفّار مى‏گویند و تو را به کاهن و مجنون بودن توصیف مى‏کنند.

[أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ] یا مى‏گویند او شاعر است یعنى، به چیزى‏ که حقیقت ندارد سخن مى‏گویند.

فریب داده، دور را نزدیک و نزدیک را دور مى‏کند و چون شاعر بیشتر اوقات در شعرش چیزى مى‏آورد که حقیقت ندارد و لذا هر کس که کلامش فریبنده و بدون حقیقت باشد شاعر نامیده شده است.

[نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ‏] و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم (تا از دعوى رسالتش آسوده شویم).

لفظ «ریب» به معناى گردش روزگار است و «المنون» به معناى روزگار و مرگ است و مقصود این است که ما منتظر هلاکت و نابودى او هستیم.

[قُلْ تَرَبَّصُوا] بگو: منتظر هلاکت من باشید.

[فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ‏] من هم منتظر حوادث روزگار براى شما هستم.

[أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ‏] آیا عقل‏هاى آنان به آنها فرمان مى‏دهد [بِهذا] که این گفتار و انکار را داشته باشند؟

[أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ‏] یا طغیان و سرکشى آنان وادارشان مى‏سازد که این‏گونه سخن گویند، نه عقل آنان.

[أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ‏] کافران گفتند: قرآن ساخته‏اى از جانب خود او است نه از جانب خدا.

[بَلْ لا یُؤْمِنُونَ‏] بلکه آنها به خدایا به تو یا به قرآن یا به ولایت ایمان نمى‏آورند.

[فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ‏] اگر آنها راست مى‏گویند که قرآن را تو ساخته‏اى، مثل این قرآن بیاورند.

در اوّل سوره‏ى بقره در تفسیر قول خدا: فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ‏ مِثْلِهِ‏ بیان تحدّى و مبارز طلبى قرآن و وجه اعجاز آن گذشت.

[أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ] بلکه آیا خلق شده‏اند بدون آنکه براى خلقت آنها غایتى در کار باشد؟! چنانچه کسانى که عالم و خلقش را از غایت تعطیل کرده و آن را بدون غایت مى‏داند این گونه معتقدند، یا آنان که عالم را بدون مبدأ مى‏دانند چنانچه دهرى و طبیعى و قائلین به بخت و اتّفاق مى‏گویند.

یا آنان این‏گونه خلق شده ‏اند که برایشان امر و نهى و پند و نصیحت و خیر خواهى نباشد تا مهمل باشند؟! یا آنها بدون سابقه‏ى مادّه و استعداد آفریده شده‏اند؟ تا بگویند بندگان مجبورند و اختیارى ندارند.

یا بدون آنکه صورت مثالى آنها در مراتب علم ما قبلا وجود داشته باشد آفریده شده‏اند؟ تا خلقت ما بدون علم قبلى باشد.

[أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ‏] یا آنها خودشان آفریننده‏ى خود هستند و مبدأ دیگرى ندارند، پس غیر آنها حقّى بر آنها ندارند؟! [أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏] یا آنها آسمانها و زمین را آفریدند، تا خالق نداشته باشند و در نتیجه مجبور به اقرار مبدأ نشوند؟ أ [بَلْ لا یُوقِنُونَ‏] بلکه اینان در چیزى که یقین ندارند سخن مى‏گویند، پس تکلّم نمى‏کنند مگر از گمان و حدس و تخمین.

[أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ‏] آیا گنجهاى پروردگارت نزد آنانست که هر کس را هر چه بخواهند بدهند و از هر کس هر چه بخواهند منع کنند، در نتیجه: از تو رسالت را منع کنند و آن را به دیگرى بدهند، یا هر چه مى‏خواهند به خودشان بدهند، دیگر به پناه بردن بر خدا و سؤال‏ و درخواست از او مجبور نشوند، یا پناه بردن به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سؤال از او، یا به عبادت پناه ببرند و آن را از اهلش بگیرند.

[أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ‏] یا هیچ قدرت و سلطنتى دارند.

مصیطر عبارت از نگهبان مواظب و مسلّط است تا احتیاج به غیر خودشان نداشته باشند.

[أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ‏] یا آنها نردبانى دارند و اخبار غیب را در آن مى‏شنوند و خبر مى‏دهند که محمّد صلّى اللّه علیه و آله نبىّ نیست.

یا خبر مى‏دهند آنچه را که از دین و دنیا به آن احتیاج دارند، که دیگر احتیاج به رسول پیدا نمى‏ کنند.

[فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ‏] پس باید حجّت و دلیل روشن و واضح یا واضح‏ کننده‏ى صدق و راستى خودش باشد بیاورند.

[أَمْ لَهُ الْبَناتُ‏] آیا خدا را دختران، بعد از ذکر شنیدن و گوش دادن از آسمان حجّت و دلیل آورد بر آنکه آنان نمى‏ شنوند، بلکه عاقل نیستند، زیرا عاقل چنین سخنانى نمى‏گوید، چه آنان توالد و تناسل را بر خدا تجویز کردند که مفاسد آن بر کسى پوشیده نیست، سپس براى خدا دختران را اثبات نمودند، که خودشان دختر را نمى‏خواستند، [وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ‏] و خودشان را بر خداى تعالى ترجیح دادند و لذا براى خودشان پسران را اثبات کردند و روى همین جهت فرمود: [وَ لَکُمُ الْبَنُونَ‏] و شما را پسران خواهد داد.

[أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ‏] آیا اى رسول تو از آنها اجرت مى‏خواهى تا در زیر بار سنگین آن بمانند و به خاطر اجرت به رسالت تو اقرار نکنند.

[أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ‏] یا آنان علم غیب دارند بدون آنکه به آسمان بالا روند؟ [فَهُمْ یَکْتُبُونَ‏] پس آنان مى‏نویسند و در نتیجه‏ى آن مى‏دانند که تو رسول نیستى!! یا به وسیله‏ى نوشتن احتیاج به رسول ندارند!! [أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ‏] آیا آنها نهان کارى و حیله‏ى بزرگى را براى تو و جانشین تو قصد دارند؛ پس کسانى که به رسالت تو یا به ولایت علىّ علیه السّلام کافر شدند هم آنان مورد کید قرار مى‏گیرند، که نهان کارى و حیله آنها براى تو موجب کید خدا بر آنان است.

[أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ‏ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏] آیا براى آنها خدایى غیر از اللّه است؟ خدا منزّه است از بت‏ها و ستارگان و هواها که او را شریک خداى سازند.

[وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ] آنان در هیچ چیز بر حالت یقین نیستند، زیرا اگر پاره‏اى از آسمان را ببیند که سقوط کرد.

[ساقِطاً] با اینکه سقوط قطعه‏اى از آسمان از جمله‏ى مشهودات است که آن در مرتبه‏ى دوّم از بدیهیّات است باز انکار خواهند کرد.

[یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ‏] و مى‏گویند این پاره ابرى متراکم است.

[فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ‏] اى رسول ما اینان را به جهل خود رها کن تا بروز سختشان که به آن روز یکسر هلاک مى‏ شوند عاقبت برسند؛ با صاعقه هلاک شوند یا غش کنند.

[یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏] در روزى که کیدشان بى‏نیازشان نمى‏کند، یا چیزى از عذاب را از آنان دفع نمى‏کند و از سوى کسى یارى نمى‏ شوند.

[وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا] و آنان که به خودشان ظلم مى‏کنند، بدین گونه که مبدأ یا معاد یا رسالت یا ولایت را انکار کردند، یا نسبت به حقّ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ظلم کردند.

[عَذاباً دُونَ ذلِکَ‏] برایشان عذابى پیش از آن روز است. که مقصود عذاب روز احتضار، یا عذاب برزخ، یا عذاب دنیا به وسیله‏ى قتل و اسارت و غارت یا مقصود کمتر از این عذاب است.

[وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏] امّا بیشتر مشرکین این مطلب را یعنى عذاب را نمى‏دانند و لذا بر انکار نسبت به تو جرأت پیدا مى‏کنند.

[وَ اصْبِرْ] بارى اى رسول بر حکم صبر کن.

این جمله عطف بر قُلْ تَرَبَّصُوا یا بر «ذکّر» است.

[لِحُکْمِ رَبِّکَ‏] با مهلت دادن مشرکان بر حکم پروردگارت صبر کن، یا با دست آنها مورد آزار و ایذا قرار مى ‏گیرى صبر کن.

یا تو را انکار مى‏ کنند، یا خدا را انکار مى‏ کنند، یا بر بودن تو بین آنها صبر نما یا مقصود این است که صبر کن و منتظر حکم پروردگارت باش که آنها را هلاک سازد و از انکار و تهدید آنها باک نداشته باش.

[فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا] ما تو را و همه‏ى کارهایت را مى‏بینیم.

پس نمى‏ گذاریم آنها ضررى به تو برسانند.

[وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ‏] آنگاه که براى نماز بلند مى‏شوى به حمد پروردگارت تنزیه نما، یا هنگامى که نزد خدا مى ‏ایستى، چه قیام عند اللّه مقتضى تنزیه مطلق است بدون التفات به جهت کثرت‏ها، بدون توجّه به حمد خدا به سبب کثرت‏ها.

و لکن انسان کامل باید حافظ و نگهبان هر دو طرف در هر حال‏ باشد، تو کامل‏ترین مردم هستى، پس تنزیه کن به حمد پروردگارت در وقتى که نزد او مى ‏ایستى و از کثرت‏ها غفلت نکن.

[وَ مِنَ اللَّیْلِ‏] و در شب که تاریکى‏ ها کثرت‏ها تو را مى‏پوشاند و وجهه‏ى پروردگار تو مستور مى‏ شود تسبیح او را بگو.

[فَسَبِّحْهُ‏] پس خدا را تنزیه کن و در تنزیه او از کثرت‏ها مبالغه کن، زیرا کسى که در تاریکى ‏ها کثرت‏ها فرورفته باید در تنزیه حقّ مبالغه کند، به تشبیه او التفات و توجّه نکند و لذا در آنجا حمد را اضافه نکرد، اگرچه تسبیح او از حمدش جدا نباشد.

[وَ إِدْبارَ النُّجُومِ‏] و آن هنگام که ستارگان پشت کنند.

و آیه بر حسب تنزیل به وجوهى تفسیر شده: بعضى گفته‏ اند:

یعنى هنگامى که از خواب بلند مى‏شوى یا به سوى نماز واجب مى‏روى بگو: سبحانک اللّهم و بحمدک و بعضى گفته‏ اند: درود بفرست به امر پروردگارت آنگاه که از جایت بلند مى‏شوى و بعضى گفته ‏اند: مقصود دو رکعت قبل از نماز فجر است.

و بعضى گفته‏ اند: مقصود بلند شدن از خواب قیلوله است، و آن نماز ظهر است و بعضى گفته‏ اند: معناى آیه این است که نماز مغرب و عشا را بخوان و پشت کردن ستارگان به معناى دو رکعت قبل از فجر است، و بعضى آن را نماز صبح واجب دانسته ‏اند.

بعضى هم گفته‏ اند، صبح و عصر از ذکر پروردگارت غافل نشو و در جمیع احوال خویش، شب و روز، ایستاده و نشسته، او را تنزیه کن.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۴۳۵


[۱] ( ۱، ۲) مهج الوعدات ابن طاوس. على بن ابراهیم قمى- نور الثقلین ج ۵

[۲] ( ۱، ۲) مهج الوعدات ابن طاوس. على بن ابراهیم قمى- نور الثقلین ج ۵

[۳] تفسیر على بن ابراهیم قمى بیت المعمور- اشاره به قلوب عارفین است که به معرفت و محبت معمور است.

پیر طریقت گفت: سه چیز است که سعادت بنده در آن است و روى عبودیت روشن به آن است:

۱- اشتغال زبان به ذکر حقّ.

۲- استغراق دل به مهر حقّ.

۳- و امتلاء سر از نظر حقّ.

نخست از حقّ نظر آید و دل به مهر بیاراید و زبان به ذکر دارد.

خواجه عبد اللّه انصارى- کشف اسرار ج ۹/ ص ۳۴۵

[۴] در تفسیر برهان ج ۲ ص ۲۴۲ به نقل از ابن عبّاس مى‏گوید: این آیه درباره حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و علىّ و فاطمه و حسن و حسین علیهما السّلام مى‏باشد.

در تفسیر برهان ج ۴ ص ۲۴۱ از قول محمّد بن مسلم مى‏گوید: از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام شنیدم که مى‏فرمود: خداوند در عوض شهادت حسین بن على علیهما السّلام، امامت را در ذریّه او قرار داد …

[۵] تفسیر على بن ابراهیم قمى.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=