ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره النّجم
سوره النّجم
این سوره مکّى است، بعضى گفتهاند: غیر از آیهى الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ … تا آخر» مکّى است و بعضى همهى این سوره را مدنى دانستهاند.
آیات ۱- ۱۸
[سوره النجم (۵۳): آیات ۱ تا ۱۸]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (۱) ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى (۲) وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (۳) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى (۴)
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى (۵) ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوى (۶) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (۷) ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (۸) فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (۹)
فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (۱۰) ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (۱۱) أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى (۱۲) وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرى (۱۳) عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهى (۱۴)
عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوى (۱۵) إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ ما یَغْشى (۱۶) ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (۱۷) لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى (۱۸)
ترجمه:
(۵۳/ ۱۸- ۱)
سوگند به ثریا چون فروگراید.
که هم سخن شما نه سرگشته است و نه گمراه شده است.
و از سر هواى نفس سخن نمى گوید.
آن جز وحیى نیست که به او فرستاده مى شود.
[فرشتهى] نیرومند او را آموخته است.
برومندى که سپس [دربرابر او] درایستاد.
و او در افق بالا بود.
سپس نزدیک شد و فرود آمد.
تا که فاصلهى [آنها به قدر] دو کمان شد یا کمتر.
آنگاه به بندهى او آنچه باید وحى کند، وحى کرد.
دل او آنچه دید ناراستى نکرد.
آیا شما با او دربارهى آنچه دیده است، مجادله مى کنید؟
و به راستى که بار دیگر هم او [جبرئیل] را دیده بود.
در نزدیکى سدره المنتهى.
که جنّه المأوى هم نزدیک آن است.
آنگاه که [درخت] سدره را چیزى که فروپوشاند، فروپوشاند.
دیده [اش] کژتابى و سرپیچى نکرد.
به راستى که نشانه هاى بزرگ پروردگارش را دید.
تفسیر
[وَ النَّجْمِ] سوگند به ستاره (ثریّاى نبوّت)، که مقصود از آن قرآن است، چون قرآن به صورت نجوم یعنى تدریجى و پراکنده در طول بیست و سه سال نازل شده است.
یا سوگند به ثریّا، زیرا لفظ «نجم» براى ثریّا به عنوان اسم خاص معروف شده است، یا معناى آیه سوگند به مطلق ستارگان یا به ستارهاى که شیطان بهوسیله آن سنگسار مىشود تا استراق سمع نکند سوگند به گیاهى که بر زمین مىافتد، یا از زمین بالا رفته و نموّ مىکند.
بعضى گفته اند: یعنى قسم مى خورم به محمّد صلّى اللّه علیه و آله که او ستارهاى بوده است که در شب معراج از آسمان هفتم نازل شده است.
از ابن عبّاس آمده است که گفت: ما یک شب عشا آخر را با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خواندیم، وقتى سلام کرد روى به سوى ما نمود و فرمود:
ستارهاى از آسمان با طلوع فجر به زودى جدا مىشود و در خانهى یکى از شما مىافتد، پس آن ستاره در خانهى هر کس افتاد، او وصىّ و خلیفهى من و امام بعد از من است، وقتى فجر نزدیک شد هر یک از ما در خانه اش نشست و منتظر بود ستاره در خانه او سقوط کند، طمعکارترین قوم در این مورد ابى العبّاس بود، وقتى فجر طلوع کرد ستاره از هوا جدا شد و در خانهى علىّ بن ابى طالب سقوط کرد.
پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: یا علىّ سوگند به کسى که مرا به نبوّت مبعوث نمود وصى بودن و خلافت و امامت بعد از من بر تو واجب شد.
پس منافقین (عبد اللّه بن أبى و اصحابش) گفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله در محبّت به پسر عمویش گمراه شد و در این ساعت جز با هوا و هوس سخن نمى گوید، پس خداى تعالى این آیه را نازل نمود … تا آخر حدیث[۱].
[إِذا هَوى] سقوط و غروب کرد، یا بالا رفت و بلند شد، چون در هر دو استعمال مى شود.
[ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ] اى قریش صاحب شما محمّد صلّى اللّه علیه و آله گمراه نشده است.
[وَ ما غَوى] و از طریق حقّ در اعمال و اقوال ظاهرى و در علوم و عقائد باطنى گمراه نشده است.
[وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى] و سخن گفتن او به قرآن یا به ولایت یا به مطلق آنچه سخن مىگوید، یا به احکام شرعى از روى هوا و هوس و بدون امر پروردگار نیست.
[إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى] این نطق یا قرآن، یا امر ولایت جز وحى چیزى نیست یعنى او از انانیّتش خارج شده، و انانیّت او انانیّت خدا گشته، بنابراین هیچ فعل یا قول یا اخلاق از او نیست جز با وحى از جانب خدا و انانیّت خدا.
[عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى] او را جبرئیل همان فرشته بسیار توانا علم آموخته است.
لفظ «القوى» جمع قوت در مقابل ضعف است، و چون قوّت جبرئیل در همهى آن چیزهایى است که دارد از انواع ادراکات و تصرّفات لذا لفظ «القوى» به صورت جمع آورد.
[ذُو مِرَّهٍ] داراى متانت در عقل و ثبات در امرش مى باشد، که صاحب متانت در عقل صاحب ثبات در امر نیز مى شود و لذا وارد شده است که: هیچ نبىّ مبعوث نشد مگر آنکه داراى عقل و ثبات رأى و مزاج معتدل بوده است.
[فَاسْتَوى] بر صورت حقیقى که خداوند او را بر آن صورت خلق کرده استوار گشت و ظاهر شد.
بعضى گفته اند، هیچ یک از پیامبران جبرئیل را در صورت اصلى ندیده اند جز نبىّ ما محمّد صلّى اللّه علیه و آله، که او دو بار جبرئیل را بر صورت حقیقى خویش دید، یک مرتبه در آسمان، و یک مرتبه در زمین.
بعضى گفتهاند: جبرئیل بر جمیع آنچه که در زمین است، یا بر جمیع آنچه که خداوند به آن امر کرده استیلا پیدا کرد.
بعضى گفته اند، معناى آیه این است که محمّد در کارش استقامت پیدا کرد و متمکّن شد و بنا بر هر تفسیر لفظ «فاء» درست و به جاست.
بعضى گفته اند: جبرئیل در صورت آدمیان به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىرسید، پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از او خواست خود را بر همان صورت اصلى خویش نشان دهد، جبرئیل خودش را دو بار نشان داد، یک بار در زمین و یک بار در آسمان.
امّا در زمین پس محمّد صلّى اللّه علیه و آله در حرا بود که جبرئیل بر او ظاهر شد از جانب مشرق و افق را تا مغرب گرفت.
پس نبىّ صلّى اللّه علیه و آله بى هوش بر زمین افتاد، آنگاه جبرئیل در صورت آدمیان نازل شد و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را در بغل گرفت.
[وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى] و آن رسول در افق اعلاى کمال بود؛ که آن افق عالم معقولى است که عالم جبروت از جهت لاهوت است و جبرئیل هنگام نزول از افق مشرق نازل مىشد که آن بالاتر از افق مغرب است.
یا مقصود این است که محمّد صلّى اللّه علیه و آله هنگام نزول وحى و تعلیم در افق بالاتر بود، یعنى افق عالم عقول تا لاهوت، یا عالم نفوس تا عقول، یا عالم مثال تا نفوس یا افق عالم طبع تا عالم مثال، که به رسول صلّى اللّه علیه و آله در جمیع این افقها وحى مىشد.
[ثُمَّ دَنا] سپس جبرئیل از افق أعلى به محمّد صلّى اللّه علیه و آله نزدیک شد.
[فَتَدَلَّى] در حالى که در هوا معلّق و آویزان شده بود، یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله از افق اعلى به خدا نزدیک شد، پس از انانیّتش بیرون آمد و زیر عرش معلّق شد و براى او مقام و مکان و انانیّتى که قابل اعتماد باشد باقى نماند، پس آویزان و معلّق گشت بدون آنکه ذاتى در بین باشد.
و لفظ «فتدلّى» «فتدانى» خوانده شده است.
و از امام کاظم علیه السّلام درباره آیه: دَنا فَتَدَلَّى سؤال شد؟ فرمود:
این لفظ لغتى است در قریش که هرگاه کسى از آنان مىخواست بگوید:
شنیدم، مىگفت: «تدلّیت» و تدلّى یعنى فهمیدن.
[فَکانَ] امتداد دو مسافت بین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و جبرئیل.
[قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى] بدان نزدیکى که به اندازهى دو کمان یا کمتر، یعنى بلکه کمتر.
و «قاب قوس» بین قبضهى، گوشه و سر کمان است و هر قوس داراى دو قاب است و لذا گفته شده: در این جمله قلب شده و اصل آن «قابى قوس» بوده، ولى مطلب مبنى بر قلب نیست، چون مقصود این نیست که فاصلهى بین آن دو به مقدار دو قاب یک کمان بود، بلکه مقصود این است که فاصلهى بین آن دو مقدار یک قاب از کمان است اگر کمان تا شود و صورت دایره به خود گیرد، نه وقتى که مستقیم باشد، زیرا قوس قطعه اى از دایره به خود گیرد، نه وقتى که مستقیم باشد، زیرا قوس قطعهاى از دایره است، و هر کمان آنگاه که دولا مى شود داراى دو قوس مى گردد که بین قبضهى آن و سر هر طرف پدید مى آید.
از امام صادق علیه السّلام سؤال شد: چند مرتبه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به معراج برده شد؟ فرمود: دو بار، در یک جایى جبرئیل او را نگه داشت، و عرض کرد: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله در همانجا توقّف کن، تو در جایى ایستادى که هیچ ملایکه و پیامبرى هرگز در آنجا نایستاده است، به درستى که پروردگار تو نماز مىخواند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود، یا جبرئیل چگونه نماز مىخواند؟ عرض کرد: مىگوید: «سبّوح قدّوس من پروردگار ملایکه و روح هستم، رحمت من بر غضبم پیشى گرفته» پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: بار الها عفو تو، عفو تو.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مطلب همان طور بود که خداوند فرموده است: قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى از حضرت پرسیده شد: «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» چیست؟ فرمود: آنجا که قوس تا مىشود و بر مىگردد و تا سرش.
فرمود: بین آن دو حجابى بود که مىدرخشید و به او اعلام نکرد جز آنکه گفت: زبرجد، پس در مانند سوراخ سوزن نگاه کرد إلى ما شاء اللّه از نور عظمت دید، پس خداى تعالى فرمود: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: لبّیک ربّى، خدا فرمود، بعد از تو چه کسى براى امّت تو است؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: خدا داناتر است. خداى تعالى فرمود:
علىّ بن ابى طالب امیر المؤمنین و سیّد المؤمنین و قائد الغرّ المحجّلین.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند ولایت على بن ابى طالب علیه السّلام از زمین نیامده است، و لیکن از آسمان آمده به طور شفاهى.
در تفسیر صافى گفته: در تعبیر از این معنا به این عبارت اشارهى لطیفى است که سیرکنندهى به این سیر از جانب خدا نازل شده و به سوى او صعود کرده است و حرکت صعودى به صورت انعطافى بوده و حرکت بر خود مسافت نزولى واقع نشده، بلکه بر مسافت دیگرى واقع شده، چنانچه در محلّ خود محقّق شده، پس سیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از خدا و به سوى خدا و در خدا و به سبب خدا و با خداى تعالى بوده است.
[فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى] و آنچه را که باید بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وحى شود وحى شد.
موضوع وحى را به صورت مبهم گذاشت تا تفخیم و بزرگ شمردن آن مورد توجّه قرار گیرد و در آخر سورهى بقره گذشت که در جملهى چیزهایى که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وحى شد این آیه بود: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ و این آیه بر تمام انبیا از زمان آدم علیه السّلام عرضه شده تا آنکه خداوند محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث نموده، آیه را بر امّتها عرضه کرد به جهت سنگینى آن از پذیرفتن آن خوددارى کردند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن را قبول کرد و بر امّتش عرضه نمود و آن را قبول کردند.
و در آخر سورهى بقره بیان این آیه گذشت و نیز گفتیم که این آیه منافات ندارد با آنچه که وارد شده مبنى بر اینکه خداوند بندگان را بر خطورات ذهنى، وسوسه ها، عزم و ارادهى گناهان مؤاخذه نمى کند.
[ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى] آنچه دید (در عالم غیب) دلش هم حقیقت یافت کذب و خیال نپنداشت.
لفظ «کذب» با تخفیف ذال و تشدید آن خوانده شده است. فؤاد و قلب محمّد صلّى اللّه علیه و آله و اضافه به محمّد صلّى اللّه علیه و آله نکرد تا موهم این باشد که دلى غیر از دل محمّد وجود ندارد، و اینکه مطلق منصرف به او مى باشد.
در بعضى از اخبار آمده: محمّد صلّى اللّه علیه و آله پروردگارش را با دلش دید نه با چشمش.
و در بعضى از اخبار دارد: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آیات بزرگ پروردگارش و آیات خدا و نشانه هاى الهى را دید، نه خدا را.
یا خلافت على علیه السّلام را دید، على علیه السّلام بزرگترین آیات و نشانه هاى خدا است، یا جبرئیل در صورت اصلىاش دید، که کسى این چنین او را ندیده است[۲].
[أَ فَتُمارُونَهُ] آیا با او مجادله مى کنید؟ و «أ فتمرونه» از «مرى» خوانده شده، یعنى آیا در احتجاج و جدل بر او غلبه مى کنید؟ و او را انکار مى کنید؟
چه اینان در خلافت على علیه السّلام با او مجادله مى کردند.
[عَلى ما یَرى] بر آنچه رسول (در شب معراج) مشاهده کرد.
موافقتر به عبارتهاى قبلى این بود که بگوید: «على ما رأى» ولى آن را با مضارع ادا کرد تا اشعار به استمرار رؤیت داشته باشد چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چنین بود که هر وقت به قلب خویش نظر مىانداخت خلافت على علیه السّلام و ولایت او را پس از خودش مىدید.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مورد این وحى سؤال شد، فرمود: به من وحى شد که على علیه السّلام سیّد المؤمنین، امام المتّقین، قائد الغرّ المحجّلین است در میان سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داخل شدند و گفتند: آیا این سخن از جانب خداست یا از جانب رسولش؟ پس خداى تعالى به رسولش فرمود:
به آنان بگو: ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى سپس در جواب آنان فرمود: أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آنان فرمود: من به بالاتر از این مأمور شده ام، مأمور شده ام که او را براى مردم نصب کنم، و بگویم: او ولىّ شما بعد از من است و او به منزلهى کشتى در روز غرق است، هر کس داخل آن شود نجات پیدا مىکند و هر کس از آن خارج شود غرق مىشود.
[وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرى] و در یک نزول دیگر از عرش ربّ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جبرئیل را دید، یا مقصود این است که یک بار دیگر او را دید بدون آنکه نزول در آن اعتبار شده باشد، چه لفظ «نزله» در معنى یکبار استعمال مى شود بدون آنکه معنى مادّهى آن در نظر گرفته شود.
[عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهى] و آن نزد سدرهى که در آخر مقامات امکان واقع شده است بود و نامیدن درخت نور که در آخر مقامات قرار گرفته به «سدره» بدان جهت است که در آن مقام جز حیرت، ترس و دهشت چیزى نیست، و «سادر» کسى است که متحیّر باشد و آن درختى است در طرف راست عرش بالاى آسمان هفتم، که علم هر ملایکه به آن منتهى مىشود، اعمال خلایق از اولین و آخرین به آنجا منتهى مى شود و ارواحى که بالا مى روند به آنجا منتهى مى شوند و کسى که مقیّد به قیود حدود باشد از آنجا فراتر نمىرود.
و لذا جبرئیل در آن مقام گفت: اگر یک سر انگشت نزدیکتر مى رفتم مى سوختم و آن درخت طوبى است و آن درخت نبوّت است، چنانچه بالاى آن درخت ولایت است.
[عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوى] در آنجا بهشتى است که ممکن از آن فراتر نمى رود، بر خلاف سایر بهشتها که آنها عبورگاه است و براى بعضى از نفوس مأوى و مسکن نیست اگرچه براى بعضى چنین باشد.
[إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ ما یَغْشى] چون سدره مى پوشاند آنچه را که احدى از آن آگه نیست.
لفظ «ما» در امثال این کلمه براى بزرگنمایى است.
بعضى گفتهاند: ملایکه سدره را مىپوشانند مانند کلاغها وبعضى گفتهاند: نور و بها آن را مى پوشاند.
بعضى گفتهاند: فرشهایى از طلا و بعضى گفتهاند: وقتى حجاب بین او، و بین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برداشته شد نور او سدره را پوشانید.
[ما زاغَ الْبَصَرُ] چشم محمّد صلّى اللّه علیه و آله خطا نکرد تا نتواند واقع را ببیند، یعنى چشم محمّد هنگامى که نزد سدره بود و آن را دید خطا نکرد.
[وَ ما طَغى] از حدّ اعتدال در دیدن فراتر نرفت تا خطا در دید داشته باشد.
[لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى] و محقّقا آیات بزرگ پروردگارش را دید.
مانند سدره المنتهى و صورت اصلى جبرئیل. بعضى گفته اند:
کلامى شنید که اگر خدا او را تقویت نکرده بود طاقت شنیدن نمى آورد.
بعضى گفتهاند: رفرف سبزى را دید که افق را پوشانده بود، بعضى گفته اند: پروردگارش را با قلبش دید، بعضى گفته اند: علىّ علیه السّلام را دید که آن آیت کبرى و نشانهى بزرگى است که از آن بزرگتر نیست.
از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: یا علىّ علیه السّلام خداوند تو را با من در هفت جا شاهد و حاضر قرار داد، که شب معراج یکى از آنهاست.
آیات ۱۹- ۲۸
[سوره النجم (۵۳): آیات ۱۹ تا ۲۸]
أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى (۱۹) وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى (۲۰) أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى (۲۱) تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزى (۲۲) إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى (۲۳)
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى (۲۴) فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولى (۲۵) وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى (۲۶) إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثى (۲۷) وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (۲۸)
ترجمه:
(۵۳/ ۲۸- ۱۹)
آیا شما لات و عزّى را نگریسته اید.
و آن دیگرى منات را که سومین است.
آیا براى شما پسر و براى او [خداوند] دختر است؟
در این صورت این تقسیم بندى ناعادلانه اى است.
آنها چیزى جز نامهایى که شما و پدرانتان نامیدهاید، نیست، [و] خداوند بدان حجّتى فرونفرستاده است؛ جز از پندار و خواستهى دلها پیروى نمى کنند؛ حال آنکه به راستى براى آنان از سوى پروردگارشان هدایت آمده است.
یا مگر انسان راست هر چه آرزو کند؟
آرى انجام و آغاز، خداوند راست.
و چه بسیار فرشته در آسمانها که شفاعت آنان سودى ندارد، مگر پس از آنکه خداوند براى کسى که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد.
بىایمانان به آخرتند که فرشتگان را مادینه مى نامند.
و ایشان را به آن علمى نیست، جز از پندار پیروى نمىکنند و بى گمان پندار چیزى از حقیقت را به بار نمى آورد.
تفسیر
[أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى] آیا دو بت بزرگ لات و عزّى را دیدید و منات سومین بت دیگر را دانستید بى نفع و ضرر است.
یعنى به ما از این خدایان خبر دهید آیا قادرند به شما ضرر برسانند یا نفع؟ یا آن خدایان دختران خدا هستند؟
بعضى گفته اند: مشرکین گمان کردند که ملایکه دختران خدا هستند و بتهایشان را به صورتهاى آنها ساختند.
و آن بتها را پرستیدند و براى آنها نامهایى از اسماى خدا مشتق نمودند، و گفتند: لات از خداست، و عزّى از عزیز است و بعضى گفتهاند: لفظ «تاء» در «اللّات» اصلى است و «اللّاتّ» با تشدید تاء خوانده شده است.
برخى گفته اند: لات بتى بود که آن را به صورت مردى تراشیده و ساخته بودند که سویق درست مى کرد و حاجى ها را اطعام مى نمود.
و بعضى گفته اند: لات بت ثقیف بود، و عزّى نیز بت است و بعضى گفته اند: آن درختى بود که غطفان آن را عبادت مى کردند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خالد بن ولید را فرستاد و آن را قطع کرد و منات بتى بود در «قدید» بین مکّه و مدینه.
بعضى گفته اند: هر سه بت در کعبه بود و مشرکین آنها را عبادت مى کردند و لفظ «الثالثه» نعمت و صفت «منات» است و همچنین است لفظ «الأخرى» و هر دو لفظ نعت بیانى بودند.
[أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزى] آیا براى خودتان پسر مىخواهید و براى خدا دختر؟! و این گونه تقسیم خود جور و ستم است.
برخى گفته اند: لفظ «ضیزى» بر وزن «فعلى» مضموم الفاء است اعمّ از آنکه واوى قرار داده شود یا یائى، چون وصف بر وزن «فعلى»مکسور الفاء وجود ندارد، با همزه از «ضازه» خوانده شده، یعنى به او ظلم و ستم کرد.
[إِنْ هِیَ] این بتها.
[إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ] جز اسمهایى که شما و پدرانتان این گونه نام نهادهاید نیستند و خدا با آنها تسلّط و چیرگى خاصى نفرستاده است.
این آیه با تفاوت اندک در الفاظ در سورهى اعراف گذشت و تحقیق مطلب در آنجا و در سورهى بقره در تفسیر قول خدا: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها گذشت.
[إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ] در قرار دادن این اسما که هیچ حکمى ندارند تا چه رسد به اینکه از مسمّیات باشند معبودها و نظر کردن و سجده کردن بر آنها جز حدس و گمان را پیروى نمىکنند، لفظ «تتّبعون» به صورت خطاب و غیبت خوانده شده است.
[وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ] و هواى نفس فاسد خود را در بتپرستى پیروى نمىکنید! این جمله عطف بر «الظنّ» است و ممکن است لفظ «ما» نافیه یا استفهامیّه باشد.
[وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى] چیزى که وسیلهى هدایت و یقین بود از پروردگارشان آمد و آنها از آن اعراض کردند، و از چیزى که موجب گمان و گمراهى بود پیروى نمودند.
مقصود از «الهدى» رسول و کتاب و شریعت او مى باشد.
[أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى] آیا براى انسان هر چه آرزو کند حاصل مىشود؟ (هرگز نمىشود) مانند حال خوب در دنیا، و حسن عاقبت و سر انجام در آخرت، یا شفاعت بتها در آخرت. چه دلیلى بر حصول آرزوها ندارند جز آنکه فقط آرزوها بکنند، و چنین نیست که هر چه آرزو کنند حاصل شود.
[فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَ الْأُولى] در صورتى که دنیا و آخرت همه ملک خداست.
لفظ «فاء» براى سببیّت است، یعنى اگر آخرت و دنیا براى خداست پس آنچه را که انسان آرزو کند حاصل نمىشود، بلکه آنچه از خدا مى خواهد محقّق مى شود.
[وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً] چه بسیار فرشتگان که در آسمانها و زمین هستند که شفاعتشان چیزى از نیاز یا عذاب خدا را (در بى نیازى) کفاف نمى دهد.
[إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ] مگر پس از آنکه خداوند اجازهى شفاعت به آنها بدهد.
[لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى] اجازهى شفاعت هم به کسى مىدهد که بخواهد و راضى باشد.
و چنین کسى نیست جز آنکه تولّاى على علیه السّلام را داشته باشد، چون چیزى که موجب رضایت الهى است همان سوى خوش ولایت است، پس آنان چرا ملایکه را عبادت مىکنند.
نه خدا را و ملایکه را چیزى مىنامند که خدا به آن راضى نیست.
[إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَهَ تَسْمِیَهَ الْأُنْثى] آنان که به آخرت ایمان ندارند مى گویند: ملایکه دختران خدا هستند.
[وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ] آنان علمى ندارند و از گمان پیروى مى کنند.
اوّلا آنان را ذمّ نمود که چگونه خود که پسر را شریف و اولاد و دختر را پست مى شمرند، به خدا دختر نسبت مى دهند؟! و ثانیا عدم علم را نکوهید.
ثالثا پیروى از ظنّ و گمان را ناشایست دانست.
[وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً] و ظن و گمان هم در فهم حقّ و حقیقت هیچ سودى ندارد.
لفظ «حقّ» در اینجا تفسیر به علم شده و ممکن است مقصود نفس الأمر، یا مشیّت، یا حقّ اوّل تعالى باشد، و لفظ «شیئا» مفعول مطلق، یا مفعول به، و لفظ «من الحقّ» حال از آن است.
آیات ۲۹- ۳۵
[سوره النجم (۵۳): آیات ۲۹ تا ۳۵]
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیا (۲۹) ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى (۳۰) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (۳۱) الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى (۳۲) أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى (۳۳)
وَ أَعْطى قَلِیلاً وَ أَکْدى (۳۴) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى (۳۵)
ترجمه:
(۵۳/ ۳۵- ۲۹)
پس، از کسى که از یاد ما دل مىگرداند و جز زندگانى دنیا را نمى خواهد، روى بگردان.
این منتهاى علمشان است؛ بى گمان پروردگارت آگاهتر است که چه کسانى از راه او به دور افتاده اند و همو به کسى که راه یافته است، آگاهتر است.
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوند راست، تا سر انجام بدکرداران را بر وفق کار و کردارشان جزا دهد و نیکوکرداران را به پاداش نیکو [بهشت] جزا دهد.
کسانى که از گناهان کبیره و ناشایستیها پرهیز مى کنند، مگر صغیره؛ بى گمان پروردگارت گسترده آمرزش است، او آنگاه که شما را از زمین پدید آورد و آنگاه که جنینهاى در شکمهاى مادرانتان بودید، به شما آگاهتر است. پس خودتان را پاکدامن مشمرید، او به آنکه [از ناپسند] مى پرهیزد، آگاهتر است.
آیا کسى را که روى گردان شد نگریسته اى.
و اندکى بخشید و باز ایستاد.
آیا نزد او علم غیب است که او [حقایق را] مى بیند؟
تفسیر
[فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا] تو هم اى رسول از هر کس که از یاد ما رو گردانید به کلّى اعراض کن.
وقتى حال مشرکین را ذکر کرد، و آنکه آنان از یقین اعراض کردند، ظنّ و تخمین را دست آویز خود ساختند، فرمود: حال که آنها این چنین هستند و توجّه به تو و به آنچه که به وسیله آن یقین حاصل مى شود ننمودند و به علىّ علیه السّلام توجّه نکردند که توجّه به علىّ موجب یقین مى شود- پس از مجادلهى با آنان و خیر خواهى و یاد آورى آنان اعراض کن و روى بگردان، یا از مکافات و مجازات آنها بر کارهاى بدشان اعراض کن.
و مقصود از ذکر چیزى است که به وسیلهى آن خداوند بندگان را یاد مىکند، آن عقل و قلب است و همان طریق عقل و قرآن و رسول و صاحب ولایت و همهى آیات آفاقى و انفسى است.
یا مقصود چیزى است که بندگان به وسیلهى آن خدا را یاد مى کنند، آن عبادت از همین چیزهایى که ذکر شد به اضافهى ذکرهاى لسانى و قلبى ولى مقصود اعراض از کسى است که منکر ولایت شده که او مستحقّ اعراض است خواه رسالت را قبول کرده باشد یا نه.
[وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا] و جز زندگانى دنیا را نخواست و چنین شخصى که از قلب و صاحبش اعراض کرده دیگر از همهى افعال و اقوال و علومش جز بهره بردن در جهت زندگى دنیا قصدى ندارد.
که اگر نماز مى خواند یا روزه مىگیرد، بدان جهت است که حادثه اى پیش نیاید که به زندگى دنیوى او ضرر بزند.
و اگر علم و یقینى براى او حاصل شود، علمش جز به سوى دنیا روى ندارد، بنابراین علم او جهل مشابه علم خواهد بود.
[ذلِکَ] این حیات دنیا، یا طلب حیات دنیا.
[مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ] که محلّ بلوغ آنها، یا بلوغ آنها از علم است، چیزى نیست که سزاوار آخرت باشد.
[إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى] و پروردگار داناتر به گمراه و راه یافته است.
این عبارت جواب سؤال و در مقام تعلیل قول خدا: «أعرض»است.
[وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ] براى خداست آسمانها و زمین و آنچه که در آن دومى باشد؛ چنانچه بارها گذشته است.
[لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا] که بدکاران را به کیفر مىرساند.
این جمله علّت غایى براى «أعرض» است، یعنى مادام که تو بر آنها روى مىآورى خداوند هیچ یک از آنها را عذاب نمىکند، تو از آنها اعراض کن تا خداوند مجازات بدکاران را بدهد.
[بِما عَمِلُوا] و ممکن است جملهى لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا غایت قول خدا: هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ باشد، یا علّت اثبات قول خدا: هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ باشد، یعنى گفتیم که خداوند داناتر است، بدان علّت است که تو مىبینى که خداوند بدکاران را مجازات مىکند.
یا غایت قول خدا: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یا علّت اثبات آن است.
[وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى] و خدا هر کار زیبایى که کنید بهترینش که خصلت زیبا، یا عاقبت، یا نعمت زیبا باشد پاداشتان مىدهد.
[الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ] آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى کنند.
صفت یا بدل از «الَّذِینَ أَحْسَنُوا» یا خبر مبتداى محذوف، یا مبتداست و خبر آن جملهى: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ به تقدیر ضمیر عاید است، یا به قرینهى إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ خبر محذوف است، یعنى «مغفور لهم» و در این صورت قول خدا: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ تعلیل آن است.
بیان گناهان کبیره و صغیره در سورهى نساء در تفسیر قول خدا:
إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ گذشت.
[وَ الْفَواحِشَ] لفظ «الفواحش» عطف بر «کَبائِرَ الْإِثْمِ» یا بر «الإثم» است، و فاحشه بدترین گناهها یا زناست.
[إِلَّا اللَّمَمَ] «لمم» با حرکت عبارت از گناهان کوچک است که انسان را از مقامش پائین مىآورد، در حالى که مقام او مقام آن گناهان کوچک نمى باشد.
در بیان گناهان کبیره گذشت که وقتى انسان در راه نفس متمکّن نباشد هر گناهى که از او صادر شود گناه صغیره است، و مقام انسان مقام آن گناه صغیره نمى باشد.
[إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ] که مغفرت پروردگار بسیار وسیع است و خداوند به حال شما بندگان آگاهتر است.
جواب سؤال مقدّر در مقام تعلیل قول خداى تعالى لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا مىباشد.
[إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ] زیرا او شما را از خاک زمین آفریده.
تعلیل قول خدا: أَعْلَمُ بِکُمْ یا ظرف آنست یعنى اگر خداوند در وقت ایجاد و انشاى شما از زمین به حال شما داناترست.
پس چگونه حال شما را در هنگام زندگى دنیوى یا هنگام برانگیختن و بعث نمىداند؟! [وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى] و هنگامى که در رحم مادر جنین بودید یاد آرید و خودستایى مکنید او که آفریننده است به حال هر که متقى است از شما داناترست.
یعنى نزد خدا و رسولش پاکى نفس خود را اظهار نکنید و آن را مدح ننمایید که او به حال شما داناتر از خود شماست، بلکه از خشم خدا بترسید، یا از شرک پرهیز نمایید، یا از شرک به ولایت نزد نفسهایتان پرهیز کنید و تقواى خویش را اظهار ننمایید که خداوند به تقواى شما داناتر است.
[أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا] آیا آن مرد را دیدى که از پذیرفتن حقّ برگشت؟ در مجمع گفته شده است: این هفت آیه از قول خدا: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی … تا هفت آیه بعد» دربارهى عثمان بن عفّان نازل شده، عثمان صدقه مىداد و مالش را انفاق مىکرد، پس برادر رضاعى او عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح گفت: این چه کارى است که انجام مىدهى؟ نزدیک است چیزى براى تو باقى نماند.
عثمان گفت: تو شتر خود را با کجاوه آن به من بده من همهى گناهان تو را متحمّل مىشوم و بر عهده مىگیرم، عثمان ناقه را به او داد و بر آن شاهد گرفت و دیگر از صدقه دادن امساک کرد.
پس این آیه: أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى نازل شد، یعنى در روز احد هنگامى که مرکز جنگ را ترک کرد، اندکى عطا کرد و سپس نفقه را قطع نمود … تا قول خدا: وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى و عثمان با شنیدن آیه به حالت قبلى برگشت.
بعضى گفتهاند: دربارهى ولید بن مغیره نازل شده و نظیر آنچه که دربارهى عثمان نقل شد دربارهى او نیز نقل شده است.
بعضى گفته اند: دربارهى عاص بن وائل سهمى نازل شده است.
و بعضى گفتهاند: دربارهى مردى نازل شده که گفت: مرا مجهّز کنید تا به سوى این مرد خارج شوم، مقصودش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، مجهّز شد و بیرون رفت، مردى از کفّار او را دید و به او مانند آنچه که به عثمان گفته شده بود گفت.
بعضى گفتهاند: دربارهى ابو جهل نازل شده، که گفت: به خدا سوگند محمّد صلّى اللّه علیه و آله به ما امر نمىکند مگر به مکارم اخلاق و این معناى قول خداست: أَعْطى قَلِیلًا. [وَ أَکْدى] بخل نمود، یا خیرش اندک شد، یا عطایش را کم کرد.
[أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى] آیا او علم غیب دارد و با بصیرتش مىبیند که غیر او شخص دیگرى متحمّل گناهان او مى شود، یا مى بیند که او از گناهان پاک شده است، یا مى بیند که عقوبتى بر او نیست.
آیات ۳۶- ۶۲
[سوره النجم (۵۳): آیات ۳۶ تا ۶۲]
أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى (۳۶) وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى (۳۷) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى (۳۸) وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (۳۹) وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى (۴۰)
ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى (۴۱) وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى (۴۲) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى (۴۳) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (۴۴) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى (۴۵)
مِنْ نُطْفَهٍ إِذا تُمْنى (۴۶) وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرى (۴۷) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى (۴۸) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى (۴۹) وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى (۵۰)
وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى (۵۱) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى (۵۲) وَ الْمُؤْتَفِکَهَ أَهْوى (۵۳) فَغَشَّاها ما غَشَّى (۵۴) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى (۵۵)
هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى (۵۶) أَزِفَتِ الْآزِفَهُ (۵۷) لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَهٌ (۵۸) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ (۵۹) وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ (۶۰)
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (۶۱) فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (۶۲)
ترجمه:
(۵۳/ ۶۲- ۳۶)
یا از آنچه در صحیفه هاى موسى است، آگاهش نکرده اند.
و [صحیفه هاى] ابراهیم که عهد به جاى آورد.
که هیچ بردارنده اى بار گناه دیگرى را بر ندارد.
و اینکه براى انسان هیچ چیز نیست مگر آنچه کوشیده است.
و حاصل کوشش او زودا که دیده شود.
سپس پاداش دهند او را به پاداشى هر چه وافى تر.
و اینکه سر انجام [همه کار و همه چیز] با پروردگار توست.
و اوست که مى خنداند و مى گریاند.
و اوست که مى میراند و زنده مى دارد.
و اوست که زوج نرینه و مادینه را آفرید.
از نطفه اى که [در رحم] فرومى ریزد.
و اینکه پدید آوردن نشئهى دیگر با اوست.
و اینکه اوست که بى نیاز کند و سرمایه دهد.
و اوست که پروردگار شعرى است.
و اوست که عاد نخستین را نابود کرد.
و ثمود را نیز، باقى نگذاشت.
و نیز پیش از آن قوم نوح را؛ که ایشان ستمکارتر و سرکشتر بودند.
و سرزمین نگون سار را واژگون کرد.
و آن را چنانکه باید، پوشیده داشت.
پس به کدامیک از نعمتهاى پروردگارت شک و شبه دارى؟
این [نیز] هشداردهنده اى از هشدار نعمتهاى پروردگارت شک و شبهه دارى؟ این [نیز] هشداردهنده اى از هشدار دهندگان نخستین است.
[قیامت] فرارسنده، فرا رسید.
جز خداوند، براى آن آشکار کننده اى نیست.
پس آیا از این سخن عجب مى کنید؟
و مى خندید و نمى گریید؟
و شمایید که غفلت زده اید.
پس براى خداوند سجده برید و پرستش کنید.
تفسیر
[أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى] یا که آگه نشد به آنچه راجع (به مجازات) در تورات موسى بن عمران علیه السّلام است و همه در صحف ابراهیم خلیل علیه السّلام وفادار.
لفظ «وفّى» مبالغه در وفاء و ایفاء است و معناى آن این است که در وفاء به عهد خدا که از او گرفته شده به آخر رسیده و مبالغه نموده است، و مقدّم انداختن موسى علیه السّلام بدان جهت است که موسى به مخاطبین و کسانى که مورد عتاب و سرزنش قرار گرفتهاند نزدیکتر است، و از سوى دیگر صحف او مشهورتر و روشنتر است.
[أَلَّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى] که هیچ کس بار گناه دیگرى را بدوش نخواهد گرفت.
[وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى] و بر انسان نیست مگر آنکه سعى و جدیّت کرده است، لفظ «ما» مصدریّه یا موصوله، یا موصوفه است، و آنچه که وارد شده مبنى بر انتفاع اموات از صدقات و خیرات به وسیلهى زندگان از قبیل بهره بردن از کوشش و سعى غیر نیست، بلکه از آن جهت است که محبّت مردگان بهوسیله سعى و کوشش خودشان در دنیا در قلوب زندگان داخل شده است.
[وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى ثُمَّ یُجْزاهُ] و به سعى و کوششکننده جزاى سعى و کوشش داده مىشود.
[الْجَزاءَ الْأَوْفى وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى] آخر همه و آخر عملهایشان به پروردگار تو بر مىگردد. و خود او جزاى اوفى و کاملتررا مىدهد، پس چرا غیر خدا را عبادت مىکنند.
[وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى] که خداوند خوشحال مىکند و اندوهناک مىگرداند، یا خداى تعالى آسمان را به جهت برداشتن ابرها خوشحال و به وسیلهى باران گریان مىسازد.
[وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى] و هم او مى میراند و زنده مى گرداند، و او نر و ماده را آفرید.
[مِنْ نُطْفَهٍ إِذا تُمْنى] از نطفه چون منى مىشود، که خون منى شود، یا آنگاه که منى بر رحم وارد شود.
[وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرى وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى] و آفرینش جهان واپسین از اوست و آنها را به وسیلهى اموال بى نیاز مى کند، و آنها را با اصول اموال و متاعها دارا و ثروتمند مى نماید.
و بعضى گفته اند: «أقنى» به معناى «خدمت کرد» مى باشد، بعضى گفته اند: به معناى «راضى کرد» مى باشد.
و برخى گفته اند: معناى آیه این است که با کفایت کردن بى نیاز نمود و با افزودن و زیاده کردن راضى کرد.
و بعضى «أقنى» را به معنى «حرم» دانسته اند.
[وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى] و هم او آفریننده ستاره شعرا است.
لفظ «شعرى» ستارهاى است در آسمان که قریش و گروهى از عرب آن را عبادت مى کردند.
[وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى] و اهم قوم عاد را در اول هلاک کرد و قوم ثمود را هیچ باقى نگذاشت.
[وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ] و قبل از عاد، ثمود و قوم نوح را هلاک نمود.
[إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى وَ الْمُؤْتَفِکَهَ أَهْوى] چه آنها ستمکارتر و سرکشتر بودند، و مقصود از «مؤتفکه» قریه هاى قوم لوط است که بر اهلش خراب و واژگون شد.
[فَغَشَّاها ما غَشَّى] و آنها را با عذاب پوشانید، پس چرا اینان به غیر خدا نظر مى کنند، و از غیر او استمداد مى نمایند، و عبادت غیر او مى کنند، یا پیروى از غیر او مى کنند.
[فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى] پس (اى بشر) به کدام از نعمتهاى پروردگارت جدال و انکار خواهى کرد.
خطاب عام یا مخصوص به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، به تو مى گویم و مقصودم همسایه است مى باشد.
یعنى همهى این نعمتها و نقمتها که ذکر شد از نعمتهاى پروردگار تو است، زیرا این نقمتها و هلاک کردن ها نیز نعمت است براى کسانى که بعد از پیشینیان آمده اند.
چه امّت موجود از گذشتگان و نقمتهایشان پند و عبرت مى گیرند.
پس در کدام یک از نعمتهاى پروردگارت شکّ مىکنى؟ یا به سبب کدام یک از نعمتها مجادله مىکنى؟ و لفظ «آلاء» جمع «الالى» با فتح همزه و کسرهى آن و سکون لام، یا جمع «الالو» با کسرهى همزه و سکون لام مى باشد.
[هذا] محمّد صلّى اللّه علیه و آله.
[نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى] مانند رسولان پیشین ترسانندهى خلق (از قهر خدا) است.
از این آیه از امام صادق علیه السّلام سؤال شد، فرمود: خداى تعالى وقتى در عالم ذرّ اوّل خلق را آفرید آنها را در جلوى خود به صورت صفوف منظّم بر پا نمود و محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث نمود که آنها را به سوى خدا دعوت کند که قومى به او ایمان آوردند، و گروهى انکار کردند، پس خداى تعالى فرمود: هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى این محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که خلق را در عالم ذرّ اوّل به سوى خدا فرا خواند.
[أَزِفَتِ الْآزِفَهُ] روز قیامت بسیار نزدیک شده است لفظ «الآزفه» از نامهاى قیامت است، که اطلاق آن بر قیامت غالب شده است.
لفظ «تاء» بدان جهت است که لفظ «قیامت» مؤنّث است یا به جهت نقل است.
یا لفظ «الآزفه» مصدر است، مانند «الکاشفه» و «العافیه» و نزدیکى قیامت براى این است که قیامت در عرض زمان نیست تا قرب آن قرب زمانى باشد، بلکه قیامت در طول زمان و به منزلهى روح براى زمانها است، و همان طور که روح هر چیزى نزدیکتر از خود آن چیز به آن است روح زمان نزدیکتر از تمام زمانیّات به زمان است.
[لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَهٌ] غیر از خدا ظاهر کنندهاى ندارد، یا لفظ «الکاشفه» مصدر است (یعنى غیر از خدا موضوع مورد کشفى نیست) [أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ] آیا از این سخن (کافران) تعجّب مىکنید آیا حدیث آزفه، یا نزدیک بودن قیامت یا قرآن، یا آنچه که از اخبار گذشت، چنانچه از امام صادق علیه السّلام وارد شده- به گفت وانکارى مى آیید.
۶۱ [وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ] و بر آن بر مى خندند و (به روزگار سخت خود) نمى گریند اى بشر نادان شما سخت غافلید.
سمد سمودا یعنى سرش را به جهت تکبّر بالا برد، و «سمد الإیل» یعنى در سیر جدّى شد، «سمد» یعنى کار را انجام و متحیّر ایستاد.
[فَاسْجُدُوا لِلَّهِ] آنگاه که قیامت نزدیک شد پس براى خدا سجده کنید.
[وَ اعْبُدُوا] عبادت خدا کنید تا هنگام ورود بر او انس بگیرید و وحشت نکنید.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۴۶۳
[۱] تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۴۵
[۲] مجمع البیان- نور الثقلین ج ۵ ص ۱۵۳