الانعام - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام‏ آیه ۴۰-۵۰

۶- النوبه الاولى‏

(۶/ ۵۰- ۴۰)

قوله تعالى:

قُلْ‏ گوى یا محمد

أَ رَأَیْتَکُمْ‏ چه بینى‏

إِنْ أَتاکُمْ‏ اگر بشما آید

عَذابُ اللَّهِ‏ عذاب خداى‏

أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَهُ یا بشما آید رستاخیز

أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ‏ جز از اللَّه خدایى دیگر خواهید خواند؟!

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ (۴۰) تا خوانید اگر راست مى‏گویید.

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ‏ نخوانید، بلکه اللَّه را خوانید

فَیَکْشِفُ‏ و باز برد از شما ما

تَدْعُونَ إِلَیْهِ‏ آنچه وى را با آن میخوانید که باز برد

إِنْ شاءَ اگر خواهد

وَ تَنْسَوْنَ‏ و گذارید و فراموش کنید

ما تُشْرِکُونَ‏ (۴۱) هر چه انباز میخوانید.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا و ما پیغام فرستادیم‏

إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ‏ بگروهانى پیش از تو

فَأَخَذْناهُمْ‏ تا ایشان را فرا گرفتیم‏

بِالْبَأْساءِ ببیم و شمشیر

وَ الضَّرَّاءِ و بتنگى و بد حالى‏

لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ‏ (۴۲) تا مگر در زارند.

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ‏ چرا نه چون بایشان رسید

بَأْسُنا زور گرفتن

ما تَضَرَّعُوا در زاریدندى‏

وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ‏ لکن سخت گشت دلهاى ایشان،

وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ‏ و برآراست ایشان را دیو، و بایشان نیکو نمود،

ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ (۴۳) آنچه میکردند.

فَلَمَّا نَسُوا چون بگذاشتند

ما ذُکِّرُوا بِهِ‏ آنچه ایشان را پند دادند بدان،

فَتَحْنا عَلَیْهِمْ‏ باز گشادیم بر ایشان‏

أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ درهاى همه چیز از کامهاى ایشان‏ حَتَّى

إِذا فَرِحُوا تا آن گه که شاد بیستادند

بِما أُوتُوا بآنچه ایشان را دادند

أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فرا گرفتیم ایشان را ناگاه‏

فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ‏ (۴۴) و ایشان از راحت نومیدان.

فَقُطِعَ‏ بریده شد

دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا دنبال ایشان و بیخ آن گروهى که بر خویشتن ستم کردند

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (۴۵) که این کار را پس آوردى نیست.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ‏ گوى چه بینید

إِنْ أَخَذَ اللَّهُ‏ اگر بستاند اللَّه‏

سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ‏ شنوایى شما و بینایى شما

وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ‏ و مهر نهد بر دلهاى شما تا از دانش و آگاهى تهى ماند

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ‏ آن کیست آن خداى جز از اللَّه‏

یَأْتِیکُمْ بِهِ‏ که شما را آن شنوایى و بینایى و دانایى باز آرد؟

انْظُرْ در نگر

کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ‏ چون میگردانیم سخنان ایشان را [گاه وعد و گاه وعید و گاه مثل‏]

ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ‏ (۴۶) آن گه پس ایشان باز بر مى‏گردند از نیوشیدن و پذیرفتن.

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ‏ گوى چه بینید

إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ‏ اگر بشما آید عذاب خداى‏

بَغْتَهً در نهان ناگاه‏

أَوْ جَهْرَهً یا آشکارا

هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ‏ (۴۷) هلاک کنند مگر گروه ستمکاران بر خویشتن.

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ‏ و نفرستادیم فرستادگان را

إِلَّا مُبَشِّرِینَ‏ مگر شادمانه کنندگان بوعد

وَ مُنْذِرِینَ‏ و بیم نمایندگان بوعید

فَمَنْ آمَنَ‏ هر که بگروید

وَ أَصْلَحَ‏ و کردار خود را نیک کرد

فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ (۴۸)نه بیم است بر ایشان فردا و نه اندوه.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما

یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ‏ بایشان رسد عذاب،

بِما کانُوا یَفْسُقُونَ‏ بآنچه از فرمانبردارى بیرون شدند.

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ‏ بگو نمى ‏گویم شما را

عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ‏ که بنزدیک من است خزینه‏ هاى خداى‏

وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ‏ و من غیب ندانم‏

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ‏ و شما را نمی گویم که من فریشته‏ ام.

إِنْ أَتَّبِعُ‏ پى نمى‏ برم‏

إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَ‏ مگر بآن پیغام که بمن فرستند

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی‏ گوى که یکسان بود هرگز

الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ نابینا و بینا؟

أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ‏ در نیندیشید [در تفاوت میان باطل و حق‏]؟!

 

 

النوبه الثانیه

 

قوله تعالى‏ قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ‏- کاف زیادتست و تاکید را در افزودند، و صلب سخن ا رأیتم است یعنى: هل رأیتم، و این کلمه بجاى اخبرونى نهاده‏اند. میگوید: یا محمّد مشرکان را گوى: اخبرونى ان اتاکم عذاب اللَّه، یعنى الموت. مرا خبر کنید اگر مرگ بشما آید، أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَهُ یا قیامت آید بشما.

السّاعه اسم للوقت الّذى یصعق فیه العباد، و اسم للوقت الّذى یبعث فیه العباد، و المعنى اتتکم السّاعه الّتى وعدتم فیها بالبعث و الفناء، لان قبل البعث یموت الخلق کله. آن گه گفت: أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ‏ یعنى أ تدعون هذه الاصنام و الاحجار الّتى عبدتموها من دون اللَّه.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ ان مع اللَّه آلهه اخرى اخبرونى من تدعون عند نزول البلاء بکم؟ معنى آیت آنست که اگر بلائى بشما رسد کرا خواهید خواند تا کشف آن بلا کند؟ اللَّه را خواهید خواند یا این بتان راکه مى‏پرستید؟ آن گه استدراک کرد، گفت: بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ‏ نخوانید آن بتان را، که دانید که ایشان را قدرت نیست، و از ایشان نفع و ضرّ نیست، بلکه اللَّه را خوانید. فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ‏ این «ها» در «الیه» با عذاب شود، چنان که آنجا گفت: «مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ». و آن گه اجابت دعا و کشف بلا در مشیت خویش بست، گفت:إِنْ شاءَ اگر خواهد کشف بلا کند، و اجابت دعا کند، وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ‏ اى تترکون ما تشرکون به من الاصنام فلا تدعونه.

و بر وفق این آیت خبر است از مصطفى (ص)، و ذلک ما روى فى الصّحاح ان رسول اللَّه قال لحصین والد عمران بن حصین الخزانى‏ و کان حصین یومئذ مشرکا:کم تعبد الیوم الها؟ قال: سبعه، واحدا فى السّماء و سته فى الارض. قال رسول للَّه (ص):فأیهم تعده لیوم رغبتک و رهبتک؟ قال: الذى فى السماء.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ‏- اصل الامه الصنف من النّاس و الجماعه، کقوله تعالى: کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً اى صنفا واحدا فى الضّلال، «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ».معنى امت باصل جماعت است، پس آن هنگام که جماعت در آن باشند، و در آن زمان برسند امّت خوانند، چنان که در قرآن است: وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ یعنى الى سنین معدوده، و کقوله تعالى: وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ اى بعد سنین.

و امت بمعنى زمان در قرآن بیش ازین دو جایگه نیست، و مرد امام ربانى را امت گویند، چنان که در قرآن است: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً، از بهر آنکه پیشرو جماعت باشد، و سبب اجتماع ایشان شود، و نیز گفته‏اند: از آنکه خلال خیر در وى مجتمع بود، چنان که در جماعتى مجتمع بود، و از اینجاست که عرب گویند: فلان امه وحده، اى هو یقوم مقام امه.

و منه الحدیث: «یبعث زید بن عمرو بن نفیل یوم القیامه امه وحده». و دین را امت گویند که جماعتى و خلقى بآن مجتمع شوند، چنان که گفت: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ اى على دین، و قال: وَ ما کانَ النَّاسُ‏ یعنى اهل سفینه نوح و على عهد آدم‏ إِلَّا أُمَّهً واحِدَهً یعنى مله الاسلام وحدها. و قال فى سوره النحل: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً یعنى ملّه الاسلام وحدها، و در قرآن امت بیاید که مسلمانان امّت محمّد خواهد على الخصوص، چنان که گفت: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ، و گفت: «جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً»، و جاى بیاید که کافران امت محمّد خواهد على الخصوص، چنان که گفت: کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ‏.

جاى دیگر بیاید که جماعت علماء خواهد على الخصوص، چنان که گفت: وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ. جاى دیگر بیاید که همه خلق‏ خواهد، آدمى و غیر آدمى، چنان که گفت: وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ‏ یعنى خلق مثلکم. باقى هر چه در قرآن امت است، بمعنى جماعت است، از آن گروه گروه مردم که در سلف گذشتند یا وقتى حاضراند، یا تا بقیامت خواهند بود، چنان که گفت: وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً، أَنْ تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّهٍ، وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ، و مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ‏، تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ‏.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ‏- اى رسل، فکفروا به، فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- بأساء درویشى و بى کامى است، و ضراء بیمارى و درد. زجاج گفت: بأساء زیان است که بر مال آید، و ضراء رنج است که بتن رسد. لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ‏ فیؤمنون و یخضعون. رب العزّه جل جلاله درین آیت مصطفى را صلى اللَّه علیه و سلم خبر داد که پیش از تو رسولان را فرستادیم بگروه گروه از امم، و ایشان را بقحط و شدّت و بیمارى و محنت فرو گرفتیم تا مگر در زارند و توبه کنند، که دلها بوقت شدت و محنت نرم شود، و خضوع و خشوع آرد. میگوید: ایشان زارى نکردند، و از آن کفر خویش باز نگشتند.

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا- یعنى فهلا اذ جاءهم عذابنا تضرعوا الى اللَّه و تابوا، فیکشف ما نزل بهم من البلاء، وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ فأقاموا على کفرهم، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ من الکفر و المعاصى فأصروا علیها.

و گفته اند که: قسوت دل از ترک ذکر خیزد، کسى که ذکر خداى نکند، و پیوسته بباطل گفتن و محال شنیدن مشغول بود دل وى سخت شود چنان که در خبر است:«لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللَّه، فان کثره الکلام بغیر ذکر اللَّه قسو القلب»،

و قال (ص): «اربعه من الشقاء: جمود العین، و قسوه القلب، و الاصرار على الذنب، و الحرص على الدّنیا».

واوحى اللَّه الى موسى (ع): یا موسى! لا تطوّل فى الدنیا املک. فیقسو قلبک، و قاسى القلب منى بعید، و کن خلق الثیاب جدید القلب تخفى على اهل الارض، و تعرف فى اهل السماء، و اقنت بین یدىّ قنوت الصابرین، و صح الىّ من کثره الذّنوب صیاح الهارب من عدوّه، و استعن بى على ذلک، فانّى نعم العون و نعم المستعان»!

این قسوت دل هر چند دردى صعب است، و دین را آفتى بزرگ، اما مداوات آن سهل است. و در خبر مصطفى (ص) است:

روى ابو هریره: ان رجلا شکا الى النبى (ص) قسوه قلبه، فقال: «ان اردت ان یلین قلبک فأطعم المسکین و امسح رأس الیتیم».

فَلَمَّا نَسُوا- یعنى الامم الخالیه ترکوا ما وعظوا به، «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» من النّعمه و السّرور بعد الضرّاء الّذى کانوا فیه، و قیل: ابواب کل شى‏ء یعنى المطر من السماء، و النّبات من الارض. حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا- فرح درین موضع آنست که در نعمت بنازد، و بطر بگیرد، و کفور و ناسپاس گردد. همانست که آنجا گفت: «لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ». جاى دیگر گفت: «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا».

میگوید: چون ایشان را در آن نعمت بطر گرفت و شکر نکردند، بگرفتم ایشان را ناگاه، تا نومید و پشیمان و پر حسرت بماندند. و فى معناه ماروى انس، قال:سمعت رسول اللَّه (ص) یقول فى بعض مواعظه: «اما رأیت المأخوذین على العزه؟ المزعجین بعد الطمأنینه؟ الّذین اقاموا على الشبهات، و جنحوا الى الشهوات، حتّى اتتهم رسل ربهم، فلا ما کانوا امّلوا ادرکوا، و لا الى ما فاتهم رجعوا، قدموا على ما عجلوا، و نوموا على ما خلفوا، و لم یغن النّدم، و قد جفّ القلم».

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ‏- یعنى اصل القوم و آخرهم و بقیتهم، اى استوصلوا بالهلاک فلم یبق منهم احد. دابر هر چیز آخر آن بود، و قطع آن آن بود که از آن چیز هیچیز نماند. یقال: دبر فلان القوم یدبرهم، اذا کان آخرهم.

روى عقبه بن عامر، قال: قال النّبی (ص): «اذا رایت اللَّه یعطى العباد یسئلون على معاصیهم فانّما ذلک استدراج منه لهم، ثم تلا هذه الایه: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ‏ الى قوله‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏.

این حمد درین موضع بر آن جاى نهاده است که جاى دیگر گفت: وَ لا یَخافُ عُقْباها، أَلا بُعْداً لِعادٍ، وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏، وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏. این سخن کسى باشد که کارى کند و آن را از خود بپسندد و پشیمان نشود، و او را از آن کار باز آوردنیش‏ نباشد.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ‏- اى اصمّکم و اعماکم فلا تسمعوا شیئا و لم تبصروا، وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ‏ یعنى طبع علیها فلم تعقلوا شیئا، مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ‏- اى هل احد یردّه الیکم دون اللَّه؟ میگوید: اگر اللَّه این شنوایى و بینایى و دانایى از شما واستاند، و آن اعضا باطل گرداند، آن کیست که تواند که بشما باز دهد جز از اللَّه. یَأْتِیکُمْ بِهِ‏- این‏ها با معنى فعل شود، یعنى یاتیکم بذلک الّذى اخذه منکم.

و روا باشد که با سمع شود، و دخل ما بعدها فى معناه، کما قال تعالى: وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ‏، و قال تعالى: تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها.

و گفته‏اند که: فرا پیش داشتن سمع بر بصر دلیل است که سمع بر بصر فضل دارد، هم چنان که آنجا گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ‏. نظیرش آنست که اللَّه گفت: مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ‏ نام خویش جل جلاله فرا پیش داشت، که بر همه نامها فضل دارد و شرف، و وجه این سخن آنست که هر کرا سمع بود اگر چه بصر ظاهر ندارد، وى را انس دل بر جاى بود، که بسخن مردم و نعمتهاى خوش انس گیرد، باز چون سمع نبود اگر چه بصر ظاهر دارد، وى را انس دل نبود، و دانایى و دریافت وى ناقص بود و ازینجاست که رب العزه جل جلاله بنا یافت‏ سمع نفى عقل کرد، گفت: «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ»، و با نایافت بصر جز نفى نظر نکرده: «أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ» و این دلیلى روشن است بر فضل سمع بر بصر، و کافران را که ذم کرد بنا یافت دانایى دل کرد در سمع بسته است، نه بنا یافت بینایى ظاهر، و ذلک فى قوله تعالى: «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ». جاى گفت اجابت دعوت در سمع بست که دانایى دل با آن است، گفت: إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ‏، وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ‏، وفى الحدیث: «ان اهل النار صم بکم لا یسمعون، لان السماع انس، و اللَّه لا یحب ان یأنس اهل النار».

انظر یا محمد کیف نصرف الآیات نفصلها من جهه بعد جهه، فى بیان التوحید و صحه النبوه، ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ‏ یعرضون عما رضح لهم من البیان، و قام علیهم من البرهان.

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً- لیلا او نهارا، و قیل: بغته فجاءه، او جهره معلنه تنظرون الیه حین ینزل، هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ‏- الذین جعلواللَّه شرکاء. فان قیل لم قوبل بالبغته الجهره، و انما تقضى الجهره الخفیه؟ الجواب ان البغته مضمنه معنى الخفیه، لأن یأتیهم من حیث لا یشعرون، فیخفى سببه، فحمل على المعنى. هَلْ یُهْلَکُ‏- هل حرف استفهام است، و معنى استفهام طلب افهام است، اما درین موضع نه حقیقت استفهام است، اگر چه بر مخرج استفهام آورده، این هم چنان است که گویند:قد علمت هل زید فى الدار؟ و در لغت عرب این معنى فراوان آید.

و بدانکه معانى هل در قرآن مختلف است، و وجوه آن فراوان: یکى بمعنى دلیل و حجت است، کقوله: هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ‏. یکى بمعنى تهدید و سیاست، کقوله:هَلْ مِنْ مَحِیصٍ‏. یکى بمعنى عیب و منقصت، کقوله: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ‏. یکى بمعنى تعبیر و ملامت، کقوله‏ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ‏. یکى بمعنى شک و شبهت، کقوله: هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ. یکى بمعنى سؤال و طلب، کقوله: هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ‏. یکى بمعنى عذاب و عقوبت، کقوله: هَلِ امْتَلَأْتِ‏. یکى بمعنى ندامت و حسرت، کقوله: هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ‏. یکى بمعنى بر و ملاطفت، کقوله: هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى‏. و بسیار آید در قرآن بمعنى قد، چنان که: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ‏، هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَهِ، وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى‏، هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ‏، وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ‏. و در قرآن هل بمعنى «ما» بسیار بود چنان که گفت: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ، هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ، هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ‏، هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ‏، فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‏.

این همه بمعنى «ما» اند، و جمله بمعنى تقریراند بنزدیک اهل لغت.

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ‏- پیغامبران را که فرستادیم، بشارت و نذارت را فرستادیم. دوستان را بشارت مى‏دهند ببهشت، و بیگانگان را بیم میدهند بدوزخ، و بر پیغامبران بیش از تبلیغ رسالت برین وجه نیست، اما انزال‏ آیت و توفیق هدایت جز خاصّیّت الهیت ما نیست، و کس را با ما در آن مشارکت و معاونت نیست. فَمَنْ آمَنَ‏ اى صدق، وَ أَصْلَحَ‏ العمل، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ خوف القنوط، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ حزن القطیعه.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا- یعنى بمحمد و القرآن، یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ‏ یصیبهم، فیخالط ابدانهم، کما قال: «مَسَّنِیَ الضُّرُّ» اى بلغ ذلک من بدنى و خالطه. بِما کانُوا یَفْسُقُونَ‏ اى یکفرون.

چون رسول خدا (ص) ایشان را بیم داد و بترسانید از عذاب خداى، ایشان وى را دوغ زن گرفتند، آن گه بر سبیل استهزا عذاب خواستند، گفتند: تا کى گویى که عذاب مى‏آید؟ یکى بیار ازین عذاب خداى خویش اگر راست مى‏گویى؟ رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد:

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ‏- یعنى مفاتیح اللَّه بنزول العذاب، و لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ‏ یعنى غیب نزول العذاب، حتّى ینزل بکم. و گفته‏اند: این جواب ایشان است که گفتند: «لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْها».

رب العالمین گفت: یا محمّد ایشان را جواب ده که: من نگویم که خزینهاى خداى که از آن روزى دهد و عطا بخشد، بنزدیک من است، و غیب ندانم تا شما را گویم که عاقبت کار شما بچه مى‏باز آید از سعادت و شقاوت؟ یا شما را چه پیش خواهد آمد از نیک و بد؟ و نمیگویم که من فریشته‏اى‏ام که از کار الهى آن دانم که بشر نداند.

من بشرى همچون شماام. شما را نگویم مگر آنچه بمن گویند، و بمن فرو فرستند از نامه و پیغام. هر چه گویم از قصه پیشینیان و اخبار آیندگان، بوحى پاک گویم و از کتاب حق. قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ بالهدى‏ وَ الْبَصِیرُ بالهدى یعنى المؤمن و الکافر و الضّالّ و المهتدى. أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ‏ فتعلموا انّهما لا یستویان؟!

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ‏- الایه- اذا مسّکم الضرّ فممّن ترومون کشفه؟ او نابکم امر فمن الّذى تؤمّلون لطمه؟ مسکین فرزند آدم که قدر این لطف نمیداند! و خطر این عزت نمى‏شناسد! درین آیت هم اظهار عزت و جلال است و بى نیازى خود از بندگان، هم تعبیه لطف و افضال است و نثار رحمت بر ایشان. میگوید:

اگر بخداوندى خود از روى عدل بطشى نمایم برین خلقان، آن کیست که آن بطش از ایشان باز دارد، و ایشان را فریاد رسد؟ و اگر از کمین‏گاه غیب ناگاه علم رستاخیز بیرون آریم، این بندگان کجا گریزند؟ و دست در که زنند؟ و کرا خوانند؟ آن گه بکرم خود هم خود جواب داد که: بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ‏ هم مرا خوانید، و مرا دانید، و کشف بلا از من خواهید، که قادر بر کمال منم. مفضل با نوال منم. دوست و یار نیکوکار نیکوخواه منم.

در اخبار داود است که: یا داود! زمینیان را بگوى چرا نه من دوستى گیرید، که سزاى دوستى منم! من آن خداوندم که با جودم بخل نه، با علمم جهل نه، با صبرم عجز نه، در صفتم تغیر نه، در گفتم تبدیل نه. رهى را بخشاینده و فراخ رحمتم. هرگز از فضل و کرم بنگشتم. در ازل رحمت وى بر خود نبشتم، عود محبت سوختم. دل وى بنور معرفت افروختم. زبان حال بنده گوید بنغمت شکر:

مهر ذات تست الهى دوستان را اعتقاد یاد وصف تست یا رب غمگنان را غمگسار
دست مایه بندگانت گنج خانه فضل تست‏ کیسه امید از آن دوزد همى امیدوار.

یا داود! لو یعلم المدبرون عنى‏ کیف انتظارى لهم، و شوقى الى ترک‏ معاصیهم، لماتوا شوقا الىّ، و انقطعت اوصالهم من محبّتى. یا داود! هذا ارادتى فى المدبّرین عنّى، فکیف ارادتى فى المقلبین علىّ!

یا داود! نعمت از ما است شکر از دیگرى میکنند. دفع بلا از ما است از دیگرى مى‏ بینند. پناهشان حضرت ما است، پناه با دیگران مى‏ برند! آرى بروند بگریزند و بآخر هم باز آیند:

ترا باشد هم از من روشنایى‏ بسى گردى و پس هم با من آیى.

یا داود! من دوست آنم کو مرا دوست است. من رفیق آنم کو مرا رفیق است.

هام نشین‏ آنم که در خلوت ذکر با من نشیند. من مونس آنم که بیاد من انس گیرد.

یا داود! هر که مرا جوید مرا یابد، و او که یابد سزد که نبازد.

پیر طریقت گفت: «اى حجت را یاد، و انس را یادگار، خود حاضرى ما را جستن چه بکار! الهى! هر کس را امیدى و امید رهى دیدار. رهى را بى دیدار نه بمزد حاجت است نه با بهشت کار»:

مرا تا باشد این درد نهانى‏ ترا جویم که درمانم تو دانى.

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ‏ جریرى گفت: اندر رموز این آیت: مرجع العارفین فى اوائل البدایات الى الحق، و مرجع العوام الیه بعد الایاس من الخلق. عارفان در اول کار در بدایت احوال با حق گریزند، و دل در خلق نبندند، و اسباب نه بینند، و عامه خلق در اسباب پیچند، و دل در خلق بنندند، بعاقبت چون از خلق نومید شوند بحق باز گردند.

جنید گفت: من دعا الخلق فبایاه یدعوا، اذ یقول اللَّه تعالى: بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ‏ ضمیر حق جل جلاله فرا پیش داشت، و دعوت خلق فا پس داشت، اشارت است که باجابت حق بنده بدعا رسید، نه بدعاء خود باجابت حق رسید. این هم چنان است که گویند که:

عارف طلب از یافتن یافت، نه یافتن از طلب. و این مسئله را بسطى، و شرح آن در سوره فاتحه رفت.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- ابن عطا گفت اخذنا علیهم الطرق کلها لیرجعوا الینا. راهها فرو بستیم بر ایشان یا یکبارگى از کل کون اعراض کردند، و با صحبت ما پرداختند، و مهر دل بر ما نهادند، و بر وفق این حکایت مجنون است: او را دیدند در طواف کعبه بیخود گشته، و بى آرام شده، و دریاى عشق در سینه او موج بر اوج زده، و دست بر داشته که: اللهم زدنى حب لیلى. بار خدایا! عشق لیلى در دلم بیفزاى، و بلاء مهر وى یکى هزار کن. آن پدر وى امیر وقت بود، گفت:

یا مجنون! ترا خصمان بسیار بر خاسته ‏اند. روزى چند غائب شو، مگر ترا فراموش کنند و این سودا بر لیلى کمتر شود. مجنون برفت، روز سوم باز آمد، گفت: یا پدر! معذورم دار که عشق لیلى همه راهها بما فرو گرفته، و جز بسر کوى لیلى هیچ راه نمى‏برم:

هر کسى محراب دارد هر سویى‏ باز محراب سنایى کوى تو!

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ‏- قال الترمذى: اخذ سمعکم عن فهم خطابه، و ابصارکم عن الاعتبار بصنائع قدرته. وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ‏ سلبکم معرفته هل یقدر احد فتح باب من هذه الأبواب سواء؟ کلا بل هو البدئ بالنعمه تفضلا و فى الانتهاء کرما.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=