الزخرف - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الزخرف آیه ۱ـ۳۱

سوره ۴۳- سوره الزخرف- (مکیه).

۱- النوبه الاولى‏

(۴۳/ ۳۱- ۱)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ قوله تعالى:

 بِسْمِ اللَّهِ‏ بنام خداوند، الرَّحْمنِ‏، فراخ بخشایش، الرَّحِیمِ‏ مهربان.

حم (۱) بحلم من و بمجد من‏

وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲). و باین نامه روشن، [روشن کنند].

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، ما کردیم قرآنى تازى،

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) تا مگر شما [که عرب‏اید] دریابید.

وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ‏، و این نامه در مهینه همه کتابهاست [لوح محفوظ]،

لَدَیْنا نزدیک ما،

لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴) [نامه‏اى‏] بلند قدر است.

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، باش ما این سخن و این پیغام از شما باز گردانیم،

أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵)، از بهر آنکه شما گروهى گرانکارانید.

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) و چند فرستادیم از پیغامبر، در پیشینان و گذشتگان.

وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍ‏، و نیامد بایشان هیچ پیغامبرى،

إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) مگر افسوس میکردند برو.

فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، هلاک کردیم و تباه، با نیروتر از ایشان و با زورتر،

وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) و برفت پیش از این [عقوبتها] پیشینیان را که مثل زنند بآن.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏، و اگر پرسى ایشان را:که آفرید آسمانها و زمینها،

لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹). ایشان گویند آن تواناى دانا آفرید آن را.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد،

وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، و شما را در آن راهها ساخت،

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰). تا راه میدانید برد [در آن از جاى بجاى‏].

وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ. و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه،

فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً، زنده کردیم بآن آب، زمینى مرده،

کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱). هم چنان که [براز زمین بیرون آریم، شما را از گور] بیرون آرند.

وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، و آنست که بیافرید همه گوناگونها و جنسها،

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ‏، و شما را بیافرید از کشتیها و ستوران،

ما تَرْکَبُونَ (۱۲). آنچه بر آن برنشینید.

لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ‏، تا راست نشینید [و آرام گیرید] بر پشتهاى ستوران،

ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ‏، آن گاه نیکوکارى خداوند خویش یاد میکنید،

إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ‏، آن گه که بر ستور راست نشینید.

وَ تَقُولُوا و آن گه گوئید،

سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا، پاکى و بى‏عیبى او را که زیر دست کرد و نرم ما را این ستور،

وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) یا نه، ما با او برنتوانستیمى‏ «۱» و برنیامدیمى،

وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴) و ما در این نعمت با خداوند خویش میگردیم [بآزادى‏].

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً او را از رهیگان او بهره‏اى ساختند،

إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) این مردم ناسپاسى است آشکارا.

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ‏، باش از آنچه خود آفرید، دختران گرفت و مادینه گزید خود را،

وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) و شما را خالص کرد و برگزید پسران.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ‏، و آن گه که بشارت دهند یکى را از ایشان،

بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، بآنچه رحمن را صفت ساخت،

ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، روى وى سیاه گردد،

وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) و او پراندوه.

أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ، باش کسى که در زیور برآید و ببالد،

وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) و او در داورى بى‏زبان و بى‏سخن بود، [همچو کسى است که خصومت بسر برد، و دردآورى نیک آید].

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، و فریشتگان را که ایشان بندگان رحمانند [در سخن‏] مادینان کردند،

أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ‏، بودند آنجا که [اللَّه‏] فرشتگان را می آفرید،

سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ‏، [آرى‏] مى‏نویسند گواهیهاى ایشان [بر ما]

وَ یُسْئَلُونَ (۱۹) و بپرسند ایشان را [فردا از آن‏].

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ‏، گفتند اگر رحمن خواستى که فرشتگان را نپرستیم نپرستیدیمى ایشان را.

ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ‏، ایشان را هیچ دانش نیست بآنچه میگویند،

إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۲۰) نیستند مگر دروغ زنان [که دروغ میگویند].

أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ‏، یا ما ایشان را پیش از قرآن نامه‏اى داده‏ایم [که این حدیث دختر در آنست‏]،

فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱)، ایشان دست در آن زده‏اند

بَلْ قالُوا، نه که گفتند،

إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ، ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم،

وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲) و ما بر پیهاى ایشان راه میبریم.

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا، و هم چنان نفرستادیم،

مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ، پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کننده‏اى،

إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند،

إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم،

وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) و ما بر پیهاى ایشان پس رو میباشیم.

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ‏، گفت باش و اگر من بشما آمدم و آوردم،

بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ‏، راست‏تر از آن چیز که پدران خویش را بر آن یافتید، [چه گوئید]،

قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴)، گفتند ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏، کین کشیدیم از ایشان،

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵)، نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ‏، ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را:

إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) من بیزارم از آنچه شما میپرستید.

إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی‏، مگر آن خداى که مرا آفرید،

فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷) که او خود مرا راه مینماید.

وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً، آن سخن را سخنى پاینده کرد،

فِی عَقِبِهِ‏، در نژاد فرزندان خویش،

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) تا مگر با خدا آیند [بتصدیق و توحید].

بَلْ مَتَّعْتُ‏، بلکه برخوردار کردم [و روزگار دادم و فرا گذاشتم‏]

هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ‏، اینان را و پدران ایشان را،

حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُ‏، تا آن گه که بایشان آمد قرآن،

وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) و رسولى آشکارا،

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُ‏، چون بایشان آمد چیزى درست و راست‏

قالُوا هذا سِحْرٌ، گفتند این مر «۱» دیو است و جادویى،

وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) و ما بآن ناگرویدگانیم.

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ‏ گفتند چرا نه این قرآن فرو فرستادند،

عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) بر مردى بزرگ از این دو شهر.

النوبه الثانیه

این سوره الزخرف سه هزار و چهارصد حرف است و هشتصد و سى و سه کلمت و هشتاد و نه آیت، جمله بمکه فرو آمد، باتفاق مفسران، مگر مقاتل که گفت: و سئل من ارسلنا، به بیت المقدس فرو آمد، شب معراج، و این آیت هم مکى شمرند، زیرا که از مکه مصطفى (ص) را به بیت المقدس برده بودند و در این سوره سه آیت منسوخ است:
اول: فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ‏ دوم. فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا. سوم: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ‏. تا اینجا منسوخ است و باقى آیت محکم.

این هر سه آیت منسوخند بآیت سیف. و در فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کند ازمصطفى (ص) قال: من قرأ سوره الزخرف کان ممن یقال لهم یوم القیمه یا عبادى لا خوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون، ادخلوا الجنه انتم و ازواجکم تحبرون.
حم. وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ‏. الکتاب، القرآن. اقسم اللَّه تعالى به و بصفاته، انه جعله قرآنا عربیا، و لیس بمفترى کما زعمه بعضهم. و قیل الکتاب، اللوح المحفوظ. و قیل الکتاب، الخط و اقسم به تعظیما لنعمته فیه. الْمُبِینِ‏ الذى ابان طریق.الهدى من طریق الضلاله و ابان ما یحتاج الیه الامه من الشریعه و قیل‏ الْمُبِینِ‏ البین لانه من حروف یعرفونها.قال ابن عیسى: البیان ما یظهر به المعنى للنفس عند الادراک بالبصر او السمع.و ذلک على خمسه اوجه، لفظ و خط و اشاره و عقد و هیئه کالاعراض و تکلیح الوجه.

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، اى- بیناه و انزلناه على لغه العرب. و قیل وصفناه و سمیناه کقوله:- ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ‏، أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِ‏، کلها بمعنى الوصف و التسمیه و یستحیل ان یکون بمنى الخلق، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏. لکى تفهموا معانیه و ما شرع لکم فیه. وَ إِنَّهُ‏، یعنى القرآن، فِی أُمِّ الْکِتابِ‏،

اى فى اللوح المحفوظ، کقوله:- بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ اى: القرآن نسخ من اللوح المحفوظ الذى عند اللَّه. قال ابن عباس: ان اول ما خلق اللَّه القلم، فامره ان یکتب ما یرید ان یخلق بالکتاب عنده ثم قرأ: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‏ اى- علىّ الشأن رفیع الذکر، محکم من التناقض و الاختلاف، تقدیر الایه، «و انه لعلى حکیم فى ام الکتاب لدینا».

قال قتاده: یخبر عن منزلته و شرفه، اى: ان کذّبتم بالقرآن یا اهل مکه فانه عندنا لعلى رفیع شریف محکم من الباطل.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، یقال،: ضربت عنه و اضربت عنه اذا ترکته و امسکت عنه، و الصفح مصدر قولهم صفحت عنه، اذا اعرضت عنه، لان من اعرض عنک اراک صفحه عنقه و سمى العفو صفحا لانه اعراض عن الانتقام. و المراد بالذکر:القرآن.

و المعنى أ فنترک عنکم الوحى و نمسک عن انزال القرآن‏ صَفْحاً، اعراضا عن تنبیهکم، فلا نأمر و لا ننهاکم، من اجل انکم اسرفتم فى کفرکم و ترکتم الایمان و العمل به، مع علمنا بانه سیأتى من یقبله، و یعمل به، استفهام است بمعنى انکار، میگوید: باش ما این بساط وحى و تنزیل در نوردیم و وعظ و تنبیه از شما باز گردانیم و امر و نهى در باقى کنیم، از بهر آنکه شما ایمان نیاوردید و در کفر و شرک، گز افکارى کردید، یعنى این نکنیم که ما میدانیم بعلم قدیم که قومى خواهند بود از آفریدگان که این قرآن و این وحى و پیغام، بجان و دل بپذیرند و بر موجب آن عمل کنند.

همانست که قتاده گفت:و اللَّه لو کان هذا القرآن رفع حین رده اوائل هذه الامه، لهلکوا و لکن اللَّه عاد بعائدته و رحمته، فکرره‏ «۱» علیهم عشرین سنه او ما شاء اللَّه. گفتا و اللَّه که اگر در صدر این امت، رب العزه قرآن از زمین برداشتى بکفر کافران و رد ایشان، خلق همه هلاک شدندى و یک کس بنماندى، لکن حق جل جلاله بانکار و کفر ایشان ننگرست، بفضل و رحمت خود نگرست، هم چنان، قرآن روز بروز میفرستاد، تمامى بیست سال، تا کار دین تمام گشت و اسلام قوى شد.
قال مجاهد و السّدّى: الذکر فى هذه الآیه الوعید و المعنى: أ فنعرض عنکم فلا نعاقبکم على کفرکم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ‏. نافع و حمزه و کسایى، أَنْ کُنْتُمْ‏، بکسر همزه خوانند، یعنى: ان تکونوا قوما مسرفین، نضرب عنکم، میگوید:
ما این سخن و این وعید باز گردانیم از شما، نه آگاه کردن، نه ترسانیدن، نه عقوبت کردن. اگر شما گروهى مشرکان گزافکاران‏اید، المسرف هاهنا المشرک، وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ‏ اى- اشرک.

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ‏ اى- کم بعثنا فى القرون الماضیه من الرسل و الانبیاء.وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏، کاستهزاء قومک بک، یعزّى نبیه (ص) فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، اى- اشد بطشا من قریش، کعاد و ثمود.

وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ‏، کقوله:- مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ‏، و معناهما العبره و العقوبه و قیل:مضى ذکرهم و حدیثهم فى القرآن و تبین لکم کیف فعلنا بهم، و ضربنا لکم الامثال.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ اى- سئلت کفار مکه، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ‏. اقروا بان اللَّه خالقها و اقروا بعزه و علمه ثم عبدوا غیره و انکروا قدرته على البعث، لفرط جهلهم. ثم قال: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، فیه وجهان: احدهما ان الکلام متصل و تأویل الآیات الثلاث: من الذى جعل لکم الارض مهدا، من الذى نزل من السماء ماء بقدر، من الذى خلق الازواج کلها مع قوله:- مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏.

الوجه الثانى: ان الکلام تم عند قوله:- الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ‏، ثم ابتدء اللَّه عز و جل دالا على نفسه بصنعه فقال:الَّذِی جَعَلَ‏، اى- هو الذى‏ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، اى- موضع قرار و طمأنینه، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، طرقا لِتَسْلُکُوا مِنْها لامور الدین و الدنیا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ‏ الى مقاصدکم فى اسفارکم و قیل تهتدون الى الایمان.

وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ، اى- بمقدار حاجتکم الیه، فَأَنْشَرْنا اى- احیینا، بَلْدَهً مَیْتاً، لا زرع فیها و لا نبات، و لم یؤنث المیت کانه اراد المکان او الفضاء کَذلِکَ تُخْرَجُونَ‏ اى- کما احیینا الارض بعد موتها یحییکم‏ «۱» بعد موتکم فتخرجون من قبورکم احیاء. قرأ ابن عامر و حمزه و الکسائى: تخرجون بفتح التاء و ضم الراء. و قرأ الباقون: تخرجون بضم التاء و فتح الراء.

وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، یعنى الاصناف کلها کالذکر و الانثى و السماء و الارض و الشمس و القمر و اللیل و النهار و الصیف و الشتاء و الجنه و النار وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ‏، اى- السفن، وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ لِتَسْتَوُوا، عَلى‏ ظُهُورِهِ‏، لم یقل ظهورها لموضع ما، ثُمَّ تَذْکُرُوا، نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ‏، بتسخیر المرکب فى البر و البحر وَ تَقُولُوا، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ‏ الاقران: الضبط و الطاقه، تقول اقرنت الرجل اذا ضبطته و ساویته فى القوه، فصرت له قرنا،کان الحسن بن على ابن ابى طالب و یروى عن الحسین: انه کان اذا رکب دابه قال: الحمد للَّه الذى هدانا للاسلام و الحمد للَّه الذى اکرمنا بالقرآن و الحمد للَّه الذى منّ علینا بنبینا محمد (ص). ثم قال:الحمد للَّه الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین‏

و روى عنه: انه کان اذا عثرت دابته قال: اللهم لا طیر الا طیرک، و لا خیر الا خیرک، و لا اله غیرک و لا ملجأ و لا منجى منک الا الیک، و لا حول و لا قوه الا بک.
و روى عن على بن ربیعه‏ انه شهد علیا (ع) حین رکب، فلما وضع رجله فى الرکاب، قال: بسم اللَّه، فلما استوى قال:الحمد للَّه.

ثم قال: سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏ ثم حمد ثلاثا و کبر ثلاثا، ثم قال: لا اله الا انت ظلمت نفسى فاغفر لى انه لا یغفر الذنب الاانت، ثم ضحک فقیل له: ما یضحکک یا امیر المؤمنین؟ قال رأیت رسول اللَّه (ص) فعل ما فعلت، و قال مثل ما قلت، ثم ضحک، فقلنا، مم ضحک یا رسول اللَّه؟ قال: یعجب ربنا عز و جل من عبده اذا قال لا اله الا انت ظلمت نفسى، فاغفر لى انه لا یغفر الذنوب الا انت. و یقول: علم عبدى، انه لا یغفر الذنوب غیرى.

قوله: وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏ یعنى منقلبون الیه، بالشکر و قیل منقلبون الیه فى المعاد، مقرون بالبعث.
وَ جَعَلُوا لَهُ‏، اى- اعتقدوا و اثبتوا له، مِنْ عِبادِهِ‏، یعنى الملائکه، جُزْءٌ، اى: ولدا، لان الولد بعض ابیه و جزء منه و قیل: جزء، اى: بنتا من قول العرب، اجزأت المرأه اذا انثت. و هم قبائل من العرب، قالوا: ان اللَّه صاهر الجن فولدت له الملائکه، تعالى اللَّه عن ذلک و قیل الجزء، هاهنا النصیب، و معنى هذه الایه، معنى قوله:- وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ‏ اى- ان الانسان فى قوله ذلک کافر ظاهر.

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ‏، هذا استفهام توبیخ و انکار، یقول اتخذ ربکم لنفسه البنات و هن ادون‏ وَ أَصْفاکُمْ‏، اى- اخلصکم‏ بِالْبَنِینَ‏ و هم افضل، هذا کقوله:- أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَهِ إِناثاً.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، اى- جعل له نعتا و قیل جعل له شبها و ذلک ان ولد کل شی‏ء، شبهه، و المعنى: اذا بشر احدهم بالبنات، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، لما یعتریه من الکأبه و الغم، وَ هُوَ کَظِیمٌ‏. مملو حزنا و غیظا.

أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا، قرأ حمزه و الکسائى و حفص: ینشؤ بضم الیاء و فتح النون و تشدید الشین، و معناه: التربیه. و قرأ الآخرون: ینشؤ، بفتح الیاء و سکون النون و تخفیف الشی‏ء، اى ینبت و یکبر، فِی الْحِلْیَهِ، فى الزینه، یعنى النساء، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ‏، اى- فى المخاصمه، غَیْرُ مُبِینٍ‏ للحجه، من ضعفهن و سفههن.

قال قتاده فى هذه الایه: قلما تکلمت امرأه فترید أن تتکلم بحجتها، الا تکلمت بالحجه علیها. و قیل: عنى بها اوثانهم یزینونها و هى لا تتکلم و لا تبین و من فى محل النصب على الاضمار، مجازه او من ینشؤ فى الحلیه، تجعلونه بنات اللَّه. و قیل محله الرفع على الابتداء و خبره مضمر، تأویله: او من ینشؤ فى الحلیه کمن هو ضده.و فى الایه تحلیل لبس الذهب و الحریر للنساء و ذم تزین الرجال بزینه النساء و الحلیه ما یتحلى به الانسان و سمى اللَّه عز و جل اللؤلؤ فى موضعین من القرآن حلیه و یقال حلیه و حلى و جمع الحلیه حلى و جمع الحلى حلى.

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ‏، قرأ ابن عامر و ابن کثیر و نافع: عند الرحمن، بالنون و نصب الدال على الظرف و تصدیقه قوله: إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ‏، و قرأ الآخرون‏ عِبادُ الرَّحْمنِ‏ جمع عبد، و قیل جمع عابد، إِناثاً، اى- وصفوهم بالتأنیث خطأ، کما وصفوه بالولد خطأ ثم بالادون خطأ و جهلا. و معنى، جعلوا، فى هذه الایه: وصفوا و عدوا،کقول النبى (ص) حین قال له رجل: ان شاء اللَّه و شئت فقال ا جعلتنى للَّه ندا، قل ما شاء اللَّه ثم شئت.

أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ‏، یعنى: احضروا خلقهم حین خلقوا، کقوله: أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَهَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ‏.
قرأ نافع: ا أشهدوا خلقهم، على ما لم یسم فاعله و لین الهمزه الثانیه بعد همزه- الاستفهام، و المعنى: ا احضروا خلقهم، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ‏، هذا تهدید، کقوله:- وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ‏، و کقوله:- سَنَکْتُبُ ما قالُوا و هذا کتابه الملک علیهم اعمالهم، و قرء فى الشواذ، سنکتب شهاداتهم.

وقال الکلبى و مقاتل: لما قالوا هذه القول، سألهم النبى، فقال: ما یدریکم انهم اناث، قالوا سمعنا من آبائنا و نحن نشهد انهم لم یکذبوا.
فقال اللَّه تعالى: سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ‏ عنها فى الآخره.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ‏، اى الملائکه و قیل الاصنام، قالوا لو شاء الرحمن، ما امرنا بعبادتهم، کقولهم: وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها، و کانوا یقولون ذلک على وجه الاستهزاء. و قیل لم یعجل عقوبتنا على عبادتنا ایاها لرضاه منا بعبادتها.
قال اللَّه تعالى:- ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ‏، اى- ما لهم بحقیقه ما یقولون علم، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏. اى- ما هم الا کاذبین، فى قولهم: ان اللَّه رضى عنا بعبادتها، و قیل: ان هم الا یخرصون، فى قولهم: ان الملائکه اناث و انهم بنات اللَّه.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ‏، اى- من قبل القرآن بان یعبدوا غیر اللَّه‏ فَهُمْ بِهِ‏، اى- بذلک الکتاب، مُسْتَمْسِکُونَ‏ آخذون عاملون و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره اشهدوا خلقهم ام آتیناهم کتابا فیه ان الملائکه اناث و انهم بنات اللَّه.
بَلْ قالُوا، اى- لم یقولوا ذلک عن سمع و لا عن مشاهده، بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ، اى- على دین و مله و طریقه، وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ‏.
جعلوا انفسهم باتباع آبائهم مهتدین، اى- قلدوا آبائهم من غیر حجه. قیل: نزلت هذا فى الولید بن المغیره و ابى جهل بن هشام و عتبه و شیبه ابنى ربیعه من قریش.

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، متنعموها و رؤساؤها، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ‏. بهم. هذا تسلیه للنبى (ص) اى- هذا دأب کل قوم و ان تقلید الآباء و الکبراء داء قدیم.

قل او لو جئتکم. قرأ ابن عامر و حفص، قالَ‏، على الخبر، اى: قال- النذیر أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ‏، و قرأ الباقون: قل، على الامر اى- قل یا محمد (ص) أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى‏، اى: بدین اصوب، مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ‏، این سخن محذوف- الجواب است، و معنى آنست که یا محمد (ص) ایشان را گوى که تقلید پدران میکنند بکیش باطل، که: اگر من بشما آوردم دینى راست‏تر از آنکه پدران خویش را بر آن یافتید، هم بر آن دین پدران خویش خواهید بود و اتباع دین من نخواهید کرد.

وجه دیگر گفته‏ اند: أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ‏، ما تقولون. اگر من دینى به از آن که پدران خویش را بر آن یافتید آورم شما چه گوئید؟

ایشان جواب دادند که: إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ‏ ما بآنچه شما را بآن فرستادند نخواهیم گرویدن. قیل هذا اخبار عنهم و عمن تقدمهم من الامم، انهم اجابوا الانبیاء بذلک حین دعوهم الى ترک التقلید، ثم رجع الى ذکر الامم الخالیه، فقال:
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏. اهلکناهم، هلاک استیصال، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ- الْمُکَذِّبِینَ‏. قال القفال لیس هذا لمحمد و لا لامته.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ‏، یعنى و اذکر، إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ اى- برى‏ء، مِمَّا تَعْبُدُونَ‏ و البراءه مصدر وضع موضع النعت، لا یثنى و لا یجمع و لا یؤنث، تقول رجل براء و رجال براء و امرأه براء و نساء براء، فاما البرئ فانه یؤنث و یجمع، یقال برى‏ء و بریئون و بریئه و بریئات.إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی‏، اى- خلقنى، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ‏، اى- یرشدنى لدینه.یحتمل ان الاستثناء متصل و کان فیهم من یعبد اللَّه، و یحتمل انه منقطع.

وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ‏، عقب الرجل: ولده الذکور و الاناث و اولاد ذکورهم و لا یزال فى عقب ابراهیم من یوحد اللَّه. و الکلمه هى لا، فى قولک، لا اله الا اللَّه، کلمه البرائه مما دون اللَّه، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏، الترجى لابراهیم، اى- قال ما قال لقومه، رجاء قبولهم ذلک منه. و قیل: قل: یا محمد مثله لقومک فانهم ولده، لعلهم یرجعون الى اللَّه و الى ملته.

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ‏، یعنى قریشا و آبائهم. متعتهم فى الدنیا بالامهال و السلامه من العذاب، لعلمى بمن یولد منهم فیؤمنون. حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُ‏ اى- التوحید و الایمان و القرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ‏ یبین لهم الاحکام و قیل‏ مُبِینٌ‏ ظاهر بالمعجزات و هو محمد (ص).

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُ‏، اى- القرآن و المعجزه قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ‏.وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ‏، اى- هلا نزل، هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‏، القریتان مکه و طائف، و عظیم مکه جبار قریش: عتبه بن ربیعه و قیل ابو جهل و قیل الولید بن المغیره، و عظیم الطائف هو ابن عبد یالیل‏ «۱» الثقفى و قیل هو عروه بن مسعود الثقفى و قیل عمرو بن مسعود و قیل عمیر بن عمرو بن عوف کنیته ابو مسعود الثقفى و روى ان الولید بن المغیره، قال: لو کان ما یقول محمد حقا انزل علىّ او على ابى مسعود الثقفى.

النوبه الثالثه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ نام خداوندى نکونام بهر نام، ستوده بهر هنگام، اینت خوش نظام و شیرین کلام و عزیز نام، دل را انس است و جان را پیغام. از دوست یادگارو بر جان عاشقان سلام. آزاد آن نفس، که بیاد او یازان، و آباد آن دل، که بمهر او نازان، و شاد آن کس که در غم عشق او نالان.

آسایش صد هزار جان یک دم توست‏  شادان بود آن دل که در آن دل، غم توست‏
دانى صنما که روشنایى دو چشم‏  در دیدن زلف سیه پر خم توست‏

پیر طریقت گفت: الهى گر در عمل، تقصیر است، آخر ایندل پر درد کجاست و گر در خدمت، فترت است آخر این مهر دل بجاست، ور فعل ما تباه است، فضل تو آشکار است، ور آب و خاک، برشد بل تا برسد، نور ازلى بجاست:

محنت همه در نهاد آب و گل ماست‏  بیش از گل و دل چه بود آن حاصل ماست‏

قوله:- حم، وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ‏ حا، اشارت است بحیات حق جل جلاله، میم اشارت است بملک او، قسم یاد میکند، میفرماید: بحیات من، بملک من، بقرآن کلام من، که عذاب نکنم کسى را که گواهى دهد بیکتایى و بى‏همتایى من. من آن خداوندم که در دنیا پیغام و نشان خود از دشمن بازنگرفتم و ایشان را محل خطاب خود گردانیدم، نعمت بر ایشان ریختم و ببد کرد ایشان، نعمت باز نبریدم. چگویى مؤمن موحد که در دنیا بذات و صفات من ایمان آورد و بیکتایى و بى‏همتایى من گواهى داد، اگر چه در عمل تقصیر کرد، فردا که روز بازار و هنگام بار بود، او را از لطائف رحمت و کرائم مغفرت خود کى نومید گردانم.
فذلک قوله تعالى:- أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ‏، من لا یقطع الیوم خطابه عمن تمادى فى عصیانه و اسرف فى اکثر شأنه، کیف یمنع غدا لطائف غفرانه و کرائم احسانه، عمن لم یقصر فى ایمانه، و لم یدخل خلل فى عرفانه، و ان تلطخ بعصیانه.

پیر طریقت در مناجات خویش گفته: الهى تو آنى که از بنده، ناسزا بینى، و بعقوبت، نشتابى. از بنده کفر میشنوى، و نعمت از وى بازنگیرى، توبت و عفو بروى عرضه میکنى، و به پیغام و خطاب خود، او را مى‏بازخوانى، و گر باز آید وعده مغفرت میدهى، که‏ إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ‏. چون با دشمن بدکردار چنینى، چگویم که با دوستان نیکوکار چونى.

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ، وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏ عجب کاریست. هر جا که حدیث دوستان درگیرد، داستان بیگانگان در آن پیوندد، هر جا که لطافتى و کرامتى نماید، قهرى و سیاستى در برابر آن نهد. هر جا حقیقتى است، مجازى آفریده، تا بر روى حقیقت گرد میافشاند. در هر حجتى شبهتى آمیخته تا رخساره حجت میخراشد. هر جا که علمى است، جهلى پیش آورده تا با سلطان علم برمیاویزد.

هر جا که توحیدیست شرکى پدید آورده تا با توحید طریق منازعت میسپرد. بعدد هر دوستى هزار دشمن آفریده، بعدد هر صدیقى صد هزار زندیق آورده، هر کجا مسجدیست کلیسایى در برابر او بنا کرده، هر کجا صومعه‏اى، خراباتى، هر کجا طیلسانى، زنارى، هر کجا اقرارى، انکارى، هر کجا عابدى، جاهلى، هر کجا دوستى، دشمنى، هر کجا صادقى، فاسقى. از شرق تا غرب پرزینت و نعمت کرده و در هر نعمتى تعبیه محنتى و بلیتى ساخته، من نکد الدنیا مضره اللوزینج و منفعه- الهلیلج، مسکین آدمى عاجز، میان اینکار متحیر «۱» فرومانده و زهره دم زدن نه.

میکشد این جور از آن رخان چو ماه ‏ زهره آن نه و را که آه کند
از آنک‏ رویش بسان آینه است‏  و آه آئینه را تباه کند.

پیر طریقت گفت: آدمى را سه حالت است که وى بآن مشغولست: یا طاعت است که او را از آن سودمندیست، یا معصیت است که او را از آن پشیمانیست، یا غفلت است، که او را از آن زیانکارى است، پند نیکوتر از قرآن چیست؟ ناصح مهربانتر از مولى کیست؟ سرمایه فراختر از ایمان چیست؟ رابحتر از تجارت با اللَّه چیست؟

مگر که آدمى را بزیان خرسندیست و بقطیعت رضا دادنى است، و او را از مولى بیزاریست، بیدار آن روز گردد که ببودیوى هر چه بود نیست. پند آن گه پذیرد که باو رسد هر چه رسید نیست. اینست صفت آن قوم که رب العزه گوید: فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ‏، پیغامبران ما را دروغ زن گرفتند، و بایشان افسوس میکردند و پند ایشان مى‏نپذیرفتند، لا جرم ایشان را سیاست و قهر خود نمودیم، برانداختیم و از بیخ برکندیم، هر که با ما کاود، قهر ما با وى تاود، ما دادستان از گردن کشانیم و کین خواه از برگشتگانیم و جواب نماى از دشمنانیم.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=