كشف الاسرار و عدة الأبرارمحمد(ص) - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره محمد (ص) آیه ۱۹-۳۸

۲- النوبه الاولى‏

(۴۷/ ۳۸- ۱۹)

قوله تعالى:

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏، میدان که نیست خداى مگر اللَّه‏ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ‏، و آمرزش میخواه گناه خویش را،

وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏، و مردان و زنان گرویدگان را،

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ (۱۹) اللَّه میداند گردیدن شما [درین جهان که چون میگردد از حال بحال‏] و بنگاه شما [در آن جهان که هر کس را در کدام سراى میباید بود].

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا، گرویدگان میگویند،

لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ، چرا سورتى فرو نمیفرستند از قرآن،

فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ، و چون سورتى بر جاى بداشته فرو فرستاده آید،

وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ‏، و در آن سوره کشتن کردن با دشمنان یاد کرده،

رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏، ایشان را بینى که در دل ایشان شک و گمانست،

یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ‏ مینگرند در تو،

نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ‏ چنانک [در ملک الموت‏] نگرد کسى که مرگ برو درآمد،

فَأَوْلى‏ لَهُمْ (۲۰) نزدیک آمد بایشان آنچه میترسند از آن [ایدون بادا که پرهیز کنند].

طاعَهٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ‏، فرمانبردارى باید و سخنى پسندیده و بچم و اندام،

فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ چون کار فرا کار نشیند و کارى با دید آید از کردگار،

فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ‏ اگر راست مى‏رفتند با اللَّه، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) ایشان را که بودید.

فَهَلْ عَسَیْتُمْ‏، چه میپندارید و در سر چه میدارید،

إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏، که اگر روزى ولایت‏داران باشید و جهانداران و پادشاهان،

أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ‏، که در زمین تباهى کنید و جهانیان را دو گروه کنید،

وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (۲۲)، و خویشاوندیها ببرید.

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ‏، فرقت او کنندگان‏[۱] و جدایى میان مسلمانان‏ آنند که لعنت کرد اللَّه بریشان،

فَأَصَمَّهُمْ‏، و گوش دل ایشان کر کرد،

وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (۲۳) و چشم دل ایشان کور.

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏، در نیندیشند درین قرآن،

أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (۲۴) یا بر دلهاى ایشان مهر است.

إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ‏، ایشان که برگشتند از دین خویش با پس وا،

[۲] مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى‏، پس آنکه ایشان را پیدا گشت راستى پیغام و استوارى رسول،

الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ‏، دیو ایشان را آن بر آراست، وَ أَمْلى‏ لَهُمْ (۲۵) و دیو ایشان را امل و وعده زندگانى دراز نمود.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ‏، آن از بهر آنست که ایشان گفتند ایشان را که دشوار آمد ایشان را قرآن که اللَّه فرو فرستاد،

سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ، که ما شما را فرمان بریم در کار کار،

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (۲۶) و اللَّه میداند نهانهاى ایشان.

فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ، چون بود آن گه که میمیرانند ایشان را فرشتگان،

یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (۲۷) میزنند بر رویهاى ایشان و قفاهاى ایشان.

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ‏ آن از بهر آنست که ایشان بر پى کارى رفتند که اللَّه خشم گرفت بر ایشان بآن،

وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ‏ و دشوار آمد ایشان را پسند اللَّه،

فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۲۸) تباه کرد و فرانیست داد کردارهاى ایشان.

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏، میپندارند ایشان که در دلهاى ایشان گمانست،

أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (۲۹) که اللَّه بیرون نیارد از ایشان کینه اى ایشان.

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ‏، و اگر خواهیم ایشان را بتو نمائیم،

فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ (۳۰) تا ایشان را بنمون و سان ایشان بشناسى.

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ‏، و بشناسى ایشان را در آساى سخن،

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ (۳۱) و اللَّه کردارهاى شما میداند.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏، و ناچار شما را بیازمائیم،

حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ‏، تا ببینیم که کوشنده از شما کیست،

وَ الصَّابِرِینَ‏ و شکیبا از شما کیست، وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (۳۲) و تا بررسیم بر خبرهاى شما.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا، ایشان که بنگرویدند،

وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏، و برگشتند از راه خداى،

وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ‏، و پیچ کردند با رسول او و ستیز،

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏، از پس آنکه ایشان را پیدا شد راستى نامه و استوارى رسول،

لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً، اللَّه را هیچ نگزایند بنبود خویش، وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (۳۳) و کردارهاى ایشان تباه کند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اى ایشان که بگرویدند،

أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏، فرمان برید اللَّه را و فرمان برید رسول را،

وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (۳۴)، و کردارهاى خویش تباه مکنید.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏، ایشان که بنگرویدند و برگشتند از راه خداى،

ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ، و در کافرى مردند،

فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (۳۵) نیامرزد اللَّه ایشان را هرگز.

فَلا تَهِنُوا، سست مگردید، وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ‏، و صلح و آشتى نجوئید،

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏، و شما برترید و به،

وَ اللَّهُ مَعَکُمْ‏، و اللَّه با شما با یارى،

وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ (۳۶) و اللَّه نکاهد از شما کردار شما هیچیز

إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ، این جهان بازى است و فرا داشتى،

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا، و اگر بگروید و بپرهیزید،

یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ‏، بشما دهد اللَّه مزدهاى شما،

وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ‏، و از شما مالهاى شما همه نخواهد که بدرویشان دهید.

إِنْ یَسْئَلْکُمُوها، اگر خواهد از شما آن را،

فَیُحْفِکُمْ‏ و هر چند که بر شما پیچد [بفرمان‏]،

تَبْخَلُوا، بخیل آئید و دست فرو بندید،

وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ (۳۷) و بیرون آرد کینهاى شما آگاه بید.[۳]

ها أَنْتُمْ‏، شماها گوش دارید، هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ‏، میخوانند شما راو میفرمایند،

لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏، تا نفقه کنید از بهر خداى،

فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ‏، از شما کس هست که مى دست فرو بندد،

وَ مَنْ یَبْخَلْ‏، و هر که دست ببخل فرو بندد،

فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ‏، از خود فرو بندد،

وَ اللَّهُ الْغَنِیُ‏، و اللَّه بى‏نیاز است،

وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، و شما نیازمندان و درویشان‏اید،

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا، و اگر برگردید،

یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ‏، اللَّه بجاى شما گروهى آرد جز شما،

ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ‏، و آن گه چون شما نباشند[۴] که قریش‏اید و آخر بشرف شما نباشند.

 

 

النوبه الثانیه

 

قوله تعالى: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏، اى- اعلم خبرا یقینا ما علمته نظرا و استدلالا یا محمد آنچ بنظر و استدلال دانسته‏اى از توحید ما، بخبر نیز بدان و یقین باش که اللَّه یگانه و یکتاست. یگانه در ذات و یگانه در صفات، برى زعلات، مقدس از آفات، منزّه از حاجات، نامور پیش از نامبران، و راست نامتر از همه نام‏وران، خداى جهان و جهانیان، دارنده آفریدگان و فراخ بخشایش در دو جهان.

و قیل- معناه- فاعلم یا محمد انه لیس شی‏ء فضله کفضل لا اله الا اللَّه، فاذکر لا اله الا اللَّه و اثبت على قول لا اله الا للَّه بدان یا محمد که هیچیز آن شرف و فضیلت ندارد که کلمه لا اله الا اللَّه دارد. یاد کن این کلمه را و آن را محکم دار و بر آن ثابت باش.

روى ابو هریره عن النبى (ص) انه قال‏ جدّدوا ایمانکم قالوا- یا رسول اللَّه کیف نجدد ایماننا قال: اکثروا من قول لا اله الا اللَّه‏

و روى انه قال (ص): جددوا الاسلام بلا اله الا اللَّه‏

و روى‏ انه (ص) بعث معاذ بن جبل الى اهل الیمن فاوصاه و قال انکم ستقدمون على اهل کتاب فان سألوکم عن مفتاح الجنه فقل لا اله الا اللَّه.

و عن ابى هریره قال: قیل- یا رسول اللَّه من اسعد الناس بشفاعتک یوم القیمه قال:اسعد الناس بشفاعتى یوم القیمه، من قال لا اله الا اللَّه خالصا من قبل نفسه.

و روى انه‏ قال (ص)- اقول- یا رب شفعنى فیمن قال: لا اله الا اللَّه فقال- یا محمد لیس ذلک لک و عزتى و کبریایى و عظمتى لا ادع فیها احدا یشهد ان لا اله الا اللَّه الا اخرجته منها.

و عن عثمان بن عفان قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول- من مات و هو یعلم ان لا اله الا اللَّه دخل الجنه

و قیل- فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏، الخطاب مع النبى و المراد به امّته واحدا بعد واحد.

ابو العالیه گفت و ابن عیینه که این آیت متصل است بآیت پیش، یعنى- إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَهُ فاعلم انه لا ملجأ و لا مفزع عند قیامها الا اللَّه، چون رستاخیز آید یا محمد بدان که در آن احوال و اهوال رستاخیز، پناهى و درگاهى نیست که با وى گریزند مگر درگاه و پناه اللَّه آن خداوند که جز وى خداوند نیست.

ثم قال:وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ‏، گناهان کبائر بر پیغامبران روا نیست، اما صغائر، روا باشد که بر ایشان رود که بشراند و بشر از صغائر خالى نباشد و صغائر مصطفى (ص) که در جاهلیت برو رفت یا بعد از نبوه، گذشته و آینده همه آمرزیده است که رب العالمین فرمود: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ اما در این آیت، او را استغفار فرمود تا امت وى استغفار کنند و بر سنت وى در استغفار راست روند.

روى عن حذیفه قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) ذربا[۵] فى لسانى فقال این انت من الاستغفار فانى لاستغفر اللَّه کل یوم مائه مره و جاء رجل فقال یا رسول اللَّه انى ذرب اللسان و اکثر ذلک على اهلى فقال له النبى (ص) فاین انت من الاستغفار انى استغفر اللَّه فى الیوم و اللیله مائه مره‏

وقال (ص) و توبوا الى ربکم فو اللَّه انى لأتوب الى اللَّه فى کلّ یوم مره.

وروى انه قال (ص): الملائکه لا یذنبون و انتم تذنبون.

فشربوها انتم بالاستغفار فان افضل العلم لا اله الا اللَّه و ان افضل الدعاء استغفر اللَّه. ثم تلا رسول اللَّه (ص): فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏،

قوله: وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏، هذا اکرام من اللَّه تعالى لهذه الامه حیث امر نبیهم (ص) ان یستغفر لذنوبهم و هو الشفیع المجاب فیهم. کرامتى و فضلى عظیم است که رب العزه این امت را داد که فرمود پیغامبر را تا گناهان ایشان را مغفرت‏ خواهد، و مغفرت خواست وى آنست که از بهر ایشان شفاعت کند و رب العزه شفاعت وى قبول کند.

روى ابو موسى الاشعرى قال: قال رسول اللَّه (ص):« خیّرت بین الشفاعه و بین ان یدخل نصف امتى الجنه فاخترت الشفاعه لانها اعم و اکفى، أ ترونها للمتقین المؤمنین لا و لکنها للمذنبین الخطّائین و المتلوثین‏ »

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ‏ اى- تصرفکم فى الدنیا و منزلکم فیها، و قیل- مُتَقَلَّبَکُمْ‏، فى الدنیا وَ مَثْواکُمْ‏، فى الآخره، و قیل- مُتَقَلَّبَکُمْ‏ منتشرکم فى النهار، وَ مَثْواکُمْ‏، اى- مستقرکم باللیل و قیل- مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ‏ انقلابکم من اصلاب الآباء الى ارحام الامهات.

ثم منها الى الدنیا ثم منها الى القبر ثم منه الى الجنه او الى النار.و المعنى- انه عالم بجمیع احوالکم، فلا یخفى علیه شی‏ء منها، وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا حرصا منهم على الجهاد، لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ تأمرنا بالجهاد مؤمنان صحابه از سر ایمان و صدق خویش و استیناس بوحى منزل، پیوسته آرزوى نزول وحى میکردند و نیز تقاضاى قتال میکردند، تحمل مشقت را در راه حق و تحصیل مثوبت در آخرت، و لان فى القتال احدى الحسنیین: امّا الشهاده و الجنه و امّا الظفر و الغنیمه.

و منافقان نزول وحى کراهیت میداشتند. میترسیدند که اگر فرمان بقتال آید و قتال بریشان گران بود و صعب یا میترسیدند که سرّ ایشان بوحى آشکارا گردد. و ذلک فى قوله: یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ‏ و قوله:- فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ، کلّ ما لم ینسخ من القرآن محکم و قیل محکمه یعنى فیها احکام الغزو و قال قتاده:، کلّ سوره، ذکر فیها القتال، محکمه و هى اشدّها على المنافقین، رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏ یعنى المنافقین، یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ‏ شزرا، نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ‏، یعنى کمن هو فى غشیان الموت کراهیه قتالهم مع العدو و قیل یشخصون نحوک بابصارهم نظرا حدیدا کما ینظر الشاخص بصره عند الموت لکراهتهم القتال، فَأَوْلى‏ لَهُمْ‏، کلمه وعید و تهدید کقوله: أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ اخذت من الولى و هو القرب اى- ولیک ما تکره و قاربک و قیل- معناه اولى- الاشیاء لهم ان یعاقبوا.

و یحتمل انّ هذا الکلام لیس للوعید و المعنى- طاعه و قول‏ معروف، اولى لهم من الجزع عند الجهاد، اى- لو اطاعوا و قالوا قولا معروفا بالاجابه کان امثل و احسن و ذکر عن ابن عباس انه قال: اولى، وعید و الکلام به تام ثم قال: لهم طاعه اى- للمؤمنین طاعه للَّه و لرسوله و قول معروف و اما وزن اولى فقد قیل- انه اسم على وزن افعل جعل علما للتهدید و الوعید فلم ینصرف و قیل- وزنه فعلى من آل یؤل اى- یؤل امرک الى شر فاحذره و قیل- طاعَهٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ‏ معناه- یجب علیهم و ینبغى لهم طاعه و قول معروف و قیل- هذا کان من المنافقین قبل الامر بالجهاد اى- امرنا طاعه و قول معروف فلما امروا به امتنعوا عنه، فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى- جدّ الامر و لزم فرض القتال و صار الامر معروفا، فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ‏، فى اظهار الایمان و الطاعه، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ‏. و قیل: جواب اذا محذوف، تقدیره- فاذا عزم الامر نکلوا و کذبوا فیما وعدوا و لو صدقوا لکان خیرا لهم.

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏، معناه فلعلّکم ان اعرضتم عن القرآن و فارقتم احکامه، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ‏، اى- تعودوا الى ما کنتم علیه فى الجاهلیه فتفسدوا فى الارض بالمعصیه و البغى و سفک الدماء و ترجعوا الى الفرقه بعد ما جمعکم اللَّه بالاسلام، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ‏ قرأ یعقوب و تقطعوا بفتح التاء و التخفیف و الباقون بالتشدید من التقطیع على التکثیر لاجل الارحام. معنى آنست که هیچ بر آن اید، هیچ مى‏اندیشید و مى‏پندارید که اگر روزى از دین برگردید شما بحال جاهلیت باز شید که عصیان آرید و خون یکدیگر ریزید و دو گروه شوید و خویشاوندیها ببرید.

بعضى مفسران گفتند: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ مشتق از ولایت است یعنى‏ فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ امر الناس، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ‏، بالظلم چه پندارید و در سر چه دارید که اگر روزى ولایت دار و جهاندار شید و پادشاهان بید که در زمین تباهى کنید بظلم و معصیت و خویشاوندیها برید و دلیل بر این، قراءه على بن ابى طالب (ع) است: إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏ بضم تاء و واو و کسر لام یعنى- ان اطعتم و ملکتم، چه میپندارید در خویشتن چه میسگالید اگر روزى شما را سالاران پسندند و بر خویشتن پادشاهان، که تباهى کنید در زمین و خویشاوندیها برید.

قال بعضهم: المخاطبون فى هذه الایه المنافقون و قیل- هم قریش و قیل- هم الخوارج.

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ‏، ابعدهم من رحمته، فَأَصَمَّهُمْ‏، عن الحق، وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ‏، عن الحق و الهدى فلا یهتدون سبیلا.

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏، فیعرفوا ما لهم و علیهم، أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها قیل- «ام» بمعنى بل و اضاف الاقفال الى القلب لانها لیست من حدید و انما هى طبع و ختم و رین او غشاء و غلاف مما وصف قلوب الکفار به فذلک اقفال القلوب و قیل- هذا جواب لهم حین‏ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ- قُلُوبُنا غُلْفٌ‏.إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ‏، رجعوا کفارا، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ- الْهُدَى‏ قال قتاده هم کفار اهل الکتاب یعنى- الیهود کفروا بمحمد (ص) بعد ما عرفوا و وجدوا نعته فى کتابهم و قال ابن عباس و الضحاک و السّدّى: هم المنافقون ارتدّوا بعد ما سمعوا القرآن، الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ‏، التسویل التصویر و التزیین اى- زین الشیطان لهم القبیح‏ وَ أَمْلى‏ اللَّه‏ لَهُمُ‏، اى- امهلهم فى العمر و اخّر عنهم العذاب و قیل- الشیطان املى لهم اى- طوّل املهم فاغترّوا به. قرأ اهل البصره:

املى بضم الالف و کسر اللام و فتح الیاء على ما لم یسم فاعله، و قرأ مجاهد: املى بارسال الیاء على وجه الخبر من اللَّه عز و جل عن نفسه انه یفعل ذلک و تروى هذه القراءه عن یعقوب هذا کقوله: وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ‏ ذلِکَ‏، اى- ذلک الاملاء، بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا، دو قولست در این آیت یکى: قالُوا جهودان‏اند، لِلَّذِینَ کَرِهُوا منافقان‏اند یعنى که جهودان فرا منافقان گفتند: سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ ما شما را فرمان بریم در بعضى کارها یعنى که نعت و صفت محمد بپوشیم و او را تکذیب کنیم.

قول دیگر آنست که منافقان فرا یهود گفتند که ما در عداوت محمد و بازنشستن از جهاد، شما را فرمان بریم و شما را پشتى دهیم و این سخن در سرّ با یکدیگر میگفتند. رب العالمین سرّ ایشان آشکارا کرد و مصطفى و مؤمنان را از آن خبر کرد، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ‏ اى- اسرار الیهود مع المنافقین. قرأ اهل الکوفه اسرارهم بکسر الهمزه على المصدر و الباقون بفتحها على جمع السرّ ثم وصف عظیم‏ ما حلّ بهم عند الموت فقال: فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ‏ عند- الموت‏ وَ أَدْبارَهُمْ‏ حاله السوق الى النار.

ذلِکَ‏ اى- ذلک الضرب بسبب‏ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ‏، یعنى- المعاصى و معاونه المشرکین. قال ابن عباس- یعنى- ما کتموا من التوریه و کفروا بمحمد (ص)، وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ‏، اى- ما فیه رضوان اللَّه من الایمان و الطاعه و نصره- المؤمنین، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ‏ اى- ابطل حسناتهم فى الیهودیه و قیل- نزلت، من قوله- إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا الى هاهنا فى شأن المنافقین الذین رجعوا من المدینه الى مکه مرتدّین.

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏، شکّ و نفاق، أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ‏، اى- لن یظهر احقادهم و عداوتهم و حسدهم على المؤمنین فیبدیها حتى یعرفوا نفاقهم و فى بعض الآثار- لا یموت ذو زیغ فى الدین حتى یفتضح.

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ‏، بعلامتهم بان نجعل فى وجوههم علامه تعرفهم بها. قال انس: ما خفى على رسول اللَّه (ص) بعد نزول هذه الایه شى‏ء من المنافقین، کان یعرفهم بسیماهم، وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ‏ فیه قولان: احدهما فى صوره القول و فحواه یقال فلان الحن حجته من فلان و منه الحدیث‏ عن النبى (ص) لعل بعضکم ان یکون الحن بحجته من بعض‏ و الفعل منه لحن بکسر الحاء یلحن لحنا فهو لحن اذا فطن بالشی‏ء و القول الثانى: ما قال الکلبى- فى لحن القول، فى کذبه و هو ازاله الکلام عن جهته و الفعل منه لحن بفتح الحاء یلحن لحنا فهو لاحن و المعنى- انک تعرفهم فیما یتعرضون من تهجین امرک و امر المسلمین و الاستهزاء بهم فکان بعد نزول هذه الایه لا یتکلم منافق عند النبى (ص) الا عرفه بقوله و استدل بفحوى کلامه على فساد دخلته‏ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ‏ و یرى ظاهرها و باطنها و یمیّز خیرها عن شرها.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏ اى- لنعاملنّکم معامله المختبرون نأمرکم بالجهاد و القتال‏ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ‏، اى- علم الوجود و المعنى حتى یتبین المجاهد و الصابر على دینه من غیره و قیل- حتى نعلمهم عیانا کما علمناهم غیبا، فان‏ المجازاه تقع على ما یظهر منهم، وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ‏، اى- نظهرها و نکشفها باباء من یابى القتال و لا یصبر على الجهاد. قرأ ابو بکر عن عاصم «و لیبلونکم حتى یعلم المجاهدین و یبلوا» بالیاء فیهن لقوله: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ‏ و قرأ الآخرون بالنون فیهن لقوله: وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ‏، و قرأ یعقوب: و نبلو ساکنه الواو ردا على قوله: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏ و الآخرون بالفتح ردا على قوله- حتى یعلم: کان الفضیل اذا قرأ هذه الایه بکى. و قال اللهم لا تبلنا فانک ان بلوتنا هتکت استارنا و فضحتنا.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ‏، اى- عادوه، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏، اى- ظهر لهم انه الحق و عرفوا الرسول، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً، انما یضرّون انفسهم، وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ‏، فلا یرون لها ثوابا فى الآخره.

قال ابن عباس: هم المطعمون یوم بدر و نظیره قوله عز و جل: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ‏، بتوحیده، وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏، بتصدیقه، وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ‏، بالشک و النفاق.

قال الکلبى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ‏ بالریاء و السمعه و قال الحسن: لا تبطلوا اعمالکم، بالمعاصى و الکبائر. و قال ابو العالیه- کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یرون انه لا یضر مع الاخلاص بقول لا اله الا اللَّه ذنب کما لا ینفع مع الشرک عمل فخافوا الکبائر بعده ان تحبط الاعمال قال اللَّه تعالى: لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ‏، فان الشر یبطل الخیر و الخیر یبطل الشر و ملاک العمل خواتمه و قیل: معناه لا ترجعوا بعد الایمان کفارا و لا بعد الطاعه عصاه. و قال مقاتل: معناه لا تمنوا على رسول اللَّه بالاسلام، نزلت فى بنى اسد ابن خزیمه کانوا یمنّون على رسول اللَّه اذ اسلموا.إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ‏ نزلت فى اصحاب القلیب و حکمها عام

وقال مقاتل: نزلت فى رجل سأل النبى (ص) عن والده و قال انه کان محسنا فى کفره فقال (ص)- هو فى النار فولى الرجل و هو یبکى فدعاه فقال (ص) والدک و والدى و والد ابراهیم فى النار، فنزلت هذه الایه.

فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ‏، یعنى و لا تدعوا، فاکتفى بالاولى من الآخره اى- لا تضعفوا و لا تدعوا الکفار الى الصلح ابتداء، منع اللَّه المسلمین ان یدعوا الکفار الى الصلح و امرهم بحربهم حتى یسلموا، السلم و السلام لغتان و قیل- السلام من الاسلام کالنبات من الانبات و العطاء من الاعطاء، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏، اى- انتم الغالبون علیهم. قال الکلبى- آخر الامر لکم و ان غلبوکم فى بعض الاوقات و قیل- کان رسول اللَّه (ص) اتّقى العدو یوم احد فلجاء الى الشعب فنزلت هذه الایه، وَ اللَّهُ مَعَکُمْ‏، بالعون و النصره، وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ‏ اى- لن ینقصکم شیئا من ثواب اعمالکم یقال وتره یتره وترا و تره اذا نقص حقه و منه سمى الوتر لانها نقصت من الشفع ثم حضّ على طلب الآخره.

فقال:إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ اى باطل و غرور ینقطعان فى اسرع مده، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا، باللّه و رسوله، وَ تَتَّقُوا، الشرک و المعاصى، یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ‏، اى- جزاء اعمالکم فى الآخره، تم الکلام، ثم قال: وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ‏ یعنى لا یسئلکم اللَّه و رسوله اموالکم کلها فى الصدقات انما یسئلکم العشر و ربع العشر فطیبوا بها نفسا و الى هذا القول ذهب ابن عیینه، یدل علیه سیاق الایه.

إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ‏، اى یجهدکم و یلحف علیکم بمسئله جمیعها، تَبْخَلُوا بها فلا تعطوها، وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ‏، بغضکم و عداوتکم، اى- یبعث ذلک منکم حقدا یظهر و لا یخفى و قیل- یصیر سببا للاضغان لان المؤمنین لم یکن فى قلوبهم اضغان. قال قتاده: علم اللَّه عز و جل ان ابن آدم ینقم ممن یرید ماله و نظیر هذه الایه قوله: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ‏ … الایه و الاحفاء و الالحاح و الالحاف واحد و هو المبالغه فى المسئله و قیل- معنى قوله: لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ‏ اى- لا یسئلکم اموالکم لنفسه سبحانه و قیل- لا یسئلکم اموالکم انما ذلک ماله و هو المنعم باعطائه کقوله: وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ‏.

قوله: ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏ یعنى- اخراج ما فرض اللَّه علیکم، فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ‏ معناه- کیف یأمرکم باخراج جمیع اموالکم و قد دعاکم الى انفاق البعض فى سبیل اللَّه فمنکم من یبخل فلا ینفق و قیل- فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ‏، بما فرض علیه من الزکاه. وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ‏، عن بمعنى على‏ اى- یبخل على نفسه بالجزاء و الثواب، و قیل- انما یبخل عن نفسه یعنى- عن بخل نفسه لانّ نفسه لو کانت جوادا لم یبخل بالنفقه فى سبیل اللَّه و قیل- یبخل عن داعى نفسه لا عن داعى ربه، وَ اللَّهُ الْغَنِیُ‏، اى- الغنى عن انفاقکم لا حاجه به الى مالکم، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، الیه و الى ما عنده من الخیر، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ‏ الخطاب لقریش، و البدل الانصار هذا کقوله: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً … الایه و قیل- الخطاب للعرب و البدل العجم.

روى ابو هریره قال: تلا رسول اللَّه (ص) هذه الایه: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ‏. قالوا- یا رسول اللَّه من هؤلاء الذین ان تولّینا استبدلوا بنا ثم لا یکونوا امثالنا فضرب یده على منکب سلمان الفارسى و قال هذا و قومه، و لو کان الدین معلّقا بالثریا لناله رجال من فارس.

قال الکلبى: شرط الاستبدال بهم بشرط تولیهم، ثم لم یتولوا فلم یستبدل بهم. و قیل- تهدّد ثم مدح، فقال: ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ‏.

وعن ابن عمر قال- قال رسول اللَّه (ص): للَّه عز و جل خیرتان من خلقه فى ارضه قریش خیره اللَّه من العرب و فارس خیره اللَّه من العجم.

 

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ بدان که این کلمه توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهین است. حصار امانست و شعار اهل ایمان است و مفتاح جنانست.، بى‏گفتار این کلمه نه اسلامست نه سلامست. بى‏پذیرفتن این کلمه، نه ایمانست نه امانست. تا بزبان نگویى در دنیا سلامت نیست، تا بدل نپذیرى در عقبى کرامت نیست، هر که در حمایت این کلمه بزرگوار آمد در سراپرده امان خداى جبار آمد. مردى که هفتاد سال در کفر و شرک بوده و در وهده ضلالت و غوایت افتاده و در تعذیب خذلان و هجران مانده، چون روى بقبول دین اسلام آرد و این کلمات بزبان بگوید و بدل بپذیرد آن شرک و کفر وى همه نیست گرداند و در تاوش برق این کلمات در صدر توحید بر بساط امن بنشیند. پس آن کس که بیگانه است‏ و میخواهد که در سراى آشنایى آید، مفتاح وى این کلمات است و آن آشنا که در حظیره اسلامست و خواهد که از کوره صورت درگذرد و بمناهج معانى رسد ابتداء وى گفتار این کلمات است و آن کس که خواهد از حجره رسم و نهاد خود هجرت کند بدرقه راه وى حقایق این کلمات است.

معانى اوراق آدم و صحف شیث و ابراهیم و توریه موسى و انجیل عیسى و زبور داود و فرقان محمد (ص)، آن جمله در ضمن این حروف و کلماتست.

آدم صفى که بدیع قدرت و صنیع فطرت و نسیج ارادت بود، در نخستین منزل وجود در صدر دولت بر تخت بخت نشست و مسجود مقربان گشت. از بهر آنکه ترنم حال پاک وى در طنین انس این کلمات بود.

ادریس که از وهده ظلمت خاک، بسراى پاک توانست شد، معتصم وى این کلمات بود. نوح شکور که در سفینه نجات سلامت و کرامت یافت، بعصمت و حشمت این کلمات بود. خلیل که آتش گاه دشمن بر وى بوستان انس و روضه قدس گشت، از روح نسیم و فوح شمیم این کلمات بود. موسى کلیم که از زحمت و ظلمت مجاورت فرعون برست و راه مکالمت و مناجات حق بر وى روشن گشت از تاوش برق این کلمات بود.

مهتر عالم و سید ولد آدم خاتم پیغامبران و مقتداى جهانیان، تا بود در مطاف الطاف این کلمات بود و در نور بهجت این کلمات بود و عزت خطاب این کلمات بود.

تا رب العزه با وى این بفرمود: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏، فرمان آمد که یا محمد کتاب الهى براست تو، تیغ سیاست بچپ تو، برق کلمه توحید شمع راه تو، محو و اثبات بدولت و صولت تو، دولت با کتاب و صولت با تیغ. کتاب از بهر اثبات و تیغ از بهر محو. یا محمد ما حکم چنان کردیم که هر که بر تو تمرّد نماید و روح خود را بروح این کلمه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ معطر نکند، بریق شعاع تیغ قهر شرع تو دمار از آشیان صورت وى برآرد و هر که در حمایت ولایت قبول این کلمه شهادت آید همین تیغ پاسبان حریم وى باشد.

اینست که مصطفى (ص) فرمود:«امرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا اللَّه فاذا قالوها عصموا منى دماءهم و اموالهم الابحقها و حسابهم على اللَّه عز و جل»

گفت: مرا فرموده‏اند که در صف جهاد با کفار، قتال همى آرم تا آنکه بگویند: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه. چون صیغت این کلمات بر زبان ایشان رفت ارواح و اشباح ایشان و اموال ایشان در حمایت و عصمت این کلمات شد. نتوانیم که بجان ایشان قصد کنیم و نشاید که مال ایشان غصب نمائیم، مگر بحقى واجب و سببى لازم که شرع آن را واجب و لازم کرد و حساب ایشان اندر آن جهان با خداوند بود عز و جل و صحت عقیدت ایشان آنجا ظاهر گردد.

اى جوانمرد، نجات از تیغ ظاهر بتیغ ظاهرست و نجات از عقوبت باطن بعقیدت باطن است. چون بزبان ظاهر گفتى- لا اله الا اللَّه، تیغ این سراى از گردنت برخاست و چون بدل پذیرفتى- لا اله الا اللَّه، عقوبت آن سراى از تنت برخاست. زبان مؤمن پاسبان دلست. بذکر تسبیح و تهلیل پاسبانى دل کند. هر گه که دل بصفت اخلاص و پیرایه صدق آراسته بود، پاسبان بر جاى خود بود. اما دلى که در او اخلاص و صدق نباشد، خراب بود و در خانه خراب پاسبان نشاندن محال بود. چون سلطان اخلاص در صمیم دل موحّد وطن گرفت. همه راهها بقهر عزّ خود فرو بندد. عبرت بدیده فرستد، تا پرده‏دارى کند. حکمت بگوش فرستد تا جاسوسى کند. شهادت بزبان فرستد تا پاسبانى کند. ولایت جوارح سلطان‏وار فرو گیرد. نسیم روح او روح را معطر همى دارد و صولت نقمت او تزویر و سحر شیطان را معطّل همى دارد. و اللَّه ولىّ التوفیق.

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ کان له (ص) علم الیقین فأمر بعین الیقین و کان له عین الیقین فأمر بحق الیقین.

مصطفى (ص) را علم الیقین بود، باین خطاب او را از علم الیقین با عین الیقین خواندند و آن گه از عین الیقین او را بحق الیقین بردند، شعر

ما زلت انزل من ودادک منزلا یتحیر الالباب عند نزوله‏

علم الیقین استدلالى است، عین الیقین استدراکى، حق الیقین حقیقى است. علم الیقین مطالعت است، عین الیقین مکاشفت است، حق الیقین مشاهدت است. علم الیقین از سماع بود، عین الیقین از الهام روید، حق الیقین از عیان خیزد. علم الیقین سبب‏ بشناختن است، عین الیقین از سبب بازرستن است، حق الیقین از انتظار و تمییز آزاد گشتن است. کسى که خواهد تا از علم الیقین بعین الیقین رسد او را سه چیز بکار باید:

استعمال علم و تعظیم امر و اتباع سنت. چون خواهد که از عین الیقین بحق الیقین رسد، ترک تدبیر باید و لزوم رضا و حرمت در خلوت و خجل از خدمت. پس چون بحق الیقین رسد آنست که پیر طریقت گفت: باران که بدریا رسید برسید. در خود برسید آن کس که بمولى رسید. اگر کسى گوید ابراهیم خلیل را گفتندى: اسلم جواب داد که: اسلمت.

مصطفى حبیب را گفتند: فاعلم، نگفت که: علمت. جواب آنست که خلیل رونده بود در راه‏ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی‏، در وادى تفرقت مانده لا جرم جوابش خود بایست داد و حبیب ربوده حق بود در نقطه جمع، نواخته اسرى بعبده، حق او را بخود باز نگذاشت از بهر وى جواب داد که- آمَنَ الرَّسُولُ‏ و الایمان هو العلم، و اخبار الحق سبحانه عنه انه آمن و علم، اتم من اخباره بنفسه انّى علمت.

قوله: وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ‏، اى- اذا علمت انک علمت «فاستغفر لذنبک» هذا فان الحق على جلال قدره لا یعلمه غیره یا محمد چون در خود بدانى که ما را دانستى، از این دانش توبه بیار و استغفارى بکن که جلال قدر ما جز جمال عز ما نداند.

و لوجهها من وجهها قمر و لعینها من عینها کحل‏
ترا که داند، ترا تو دانى تو ترا نداند کس، تو را تو دانى بس‏

وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ و اللَّه الغنى عن طاعتکم و انتم الفقراء، الى رحمته، اللَّه غنى است، او را بکس نیاز نیست. واحد است، او را شریک و انبار نیست. جبار است، کس را در وصال او رنگ نیست. مالک الملک است، هر چه کند کس را زهره اعتراض و روى جنگ نیست. اگر اعمال صدّیقان زمین و طاعات قدّیسان آسمان جمع کنند در میزان جلال ذو الجلال پر پشه‏اى نسنجد.نگر تا باین عمل شوریده خود ننگرى و درین عقل مختصر خود بدیده اعجاب نظر نکنى و او را که جویى بفضل او جویى نه بعقل و عمل خود.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً اى جوانمردعزت صفت اوست و غنى نعت او. علم و فهم و عقل کجا زهره آن دارد که پیش عزت او باز شود. فضل صفت اوست و عزت صفت او و پیش صفت او که باز شود هم صفت او باز شود. هر که در پناه عقل رفت صفت عزت پیش آمد و او را نومید باز گردانید و هر که در پناه فضل او رفت بردابرد او باعلى علیین رسید.

هر که تکیه بر اعمال خویش کرد، او را بخود باز گذاشتند و هر که در فضل و رحمت او آویخت او را بجنات نعیم برگذاشتند و بمقعد صدق رسانیدند عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.

قال النبى (ص): ما منکم من احد ینجیه عمله، قالوا و لا انت یا رسول اللَّه، قال: و لا انا الّا ان یتغمّدنى اللَّه برحمته.

____________________________

[۱] ( ۱) در نسخه ج: افکندگان

[۲] ( ۱) در نسخه ج باز پیش ایشان.

[۳] ( ۱) در نسخه ج: باشید.

[۴] ( ۱) در نسخه ج:( و کوشنده‏تر از شما باشند)

[۵] ( ۱) ذرب بد زبانى است.

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=