کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره سبا آیه ۱-۱۱
۳۴- سوره سبا- «مکیه»
۱- النوبه الاولى
(۳۴/ ۱۱- ۱)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراح بخشایش مهربان،
الْحَمْدُ لِلَّهِ ثنا بسزا اللَّه راست،
الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ آن خداى که او راست هر چه در آسمانها و زمینهاست،
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَهِ و او راست ستایش بخداى در آن جهان،
وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱) و اوست راستدان راست کار در کار خویش آگاه [از آفریده خویش].
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود،
وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و آنچه از زمین بیرون آید،
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و [میداند] هر چه از آسمان فرو آید،
وَ ما یَعْرُجُ فِیها و آنچه در آسمان بر شود،
وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (۲) و اوست آن بخشاینده پوشنده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَهُ رستاخیز بما نیاید،
قُلْ گوى [اى محمد]،
بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ آرى بخداوند من که ناچار بشما آید،
عالِمِ الْغَیْبِ اللَّه داناى نهانست،
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّهٍ دور نبود ازو همسنگ ذرهاى،
فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نه در آسمانها و نه در زمین،
وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ و نه خردتر از ذرّه، وَ لا أَکْبَرُ و نه مهتر از ان،
إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۳) [از آن هیچ چیز نیست و نباشد] مگر در نامه نوشته پیداى درست.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و کارهاى نیک کردند،
أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (۴) ایشانندکه ایشان را آمرزش است و روزى بزرگوار نیکوى بىرنج.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا و ایشان که بر سخنان ما خاستند،
مُعاجِزِینَ و میکوشند در ان که ما را عاجز آرند و پیش شوند،
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ ایشانراست عذابى؛
مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۵) از سختتر عذابى درد نماى.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ و بیند ایشان که دانش [توریه] دادند ایشان را،
الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَ که این [قرآن] که فروفرستاده آمد بتو از خداوند تو راست است و درست،
وَ یَهْدِی إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۶) و راه مى نماید [این قرآن] براه خداوند تواناى بى همتاى ستوده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان گفتند که بنگرویدند، یکدیگر را:
هَلْ نَدُلُّکُمْ نشانى دهیم شما را؟ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ بر مردى که مىخبر کند شما را،
إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ آن گه که شما را پاره پاره کنند ریز ریز در خاک،
إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (۷) شما را در آفرینش نو خواهند گرفت.
أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از خویشتن بر خداى دروغ میسازد؟
أَمْ بِهِ جِنَّهٌ یا دیوانگى رسید باو؟ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ بلکه ایشان که بنمىگروند بآن جهان،
فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ (۸) [درین جهان] در گمراهى دورند و [در ان جهان] در عذاب.
أَ فَلَمْ یَرَوْا نمىبینند و نمىنگرند؟
إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که در پیش ایشان چیست و از پس پشت ایشان از آسمان و زمین؟
إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ اگر خواهیم ما در زمین فرو بریم ایشان را،
أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ یا فرو افکنیم بر ایشان، کِسَفاً مِنَ السَّماءِ پارهاى از آسمان،
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً در آنچه مىبینند از آفریده ما نشان توانایى ماست،
لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۹) هر بندهاى را که با ما گرائیده بود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا داود را دادیم از نزدیک ما نیکویى افزون از آنکه دیگران را دادیم،
یا جِبالُ [گفتیم] اى کوهها: أَوِّبِی مَعَهُ آواز خویش بتسبیح با داود میگردانید،
وَ الطَّیْرَ و مرغان را [هم گفتیم که با داود تسبیح باز گوئید]،
وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (۱۰) و نرم کردیم او را آهن.
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ او را گفتیم زرهها کن،
وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ و اندازه میخ بر حلقه زدن نگاه دار،
وَ اعْمَلُوا صالِحاً و کردار نیک کنید،
إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱) که من بآنچه میکنید بیناام.
النوبه الثانیه
این سوره سبا مکى است. نزول آن جمله به مکه بوده، مقاتل و کلبى گفتند مگر یک آیت که به مدینه فرو آمد: وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، و جمله سوره هزار و پانصد و دوازده حرف است و هشتصد و هشتاد و سه کلمه و پنجاه و چهار آیت و جمله محکم است مگر یک آیت: قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا این یک آیت منسوخ است بآیت سیف. در فضیلت سوره ابىّ کعب گفت:قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سوره سبا لم یبق نبى و لا رسول الا کان له یوم القیمه رفیقا و مصافحا.
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى- الشکر للَّه على نعمه السوابغ علینا فهو اهل الحمد و ولىّ الحمد و مستحق الحمد من جمیع خلقه على نعمه التی لا تحصى و مننه التی لا تنسى. معنى آنست که: ستایش نیکو و ثناى بسزا خدایراست و شکر مرورا برین نعمتهاى بیشمار که بر خلق ریخته و نواختهاى تمام که بر ایشان نهاده. و روا باشد که حمد وى مطلق گویى بىصلت فتقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ اى- الحمد کلّه للَّه لا لغیره لانه جل جلاله یستحق الحمد على الاطلاق من کل الجهات فى کل الجهات، فجاز قطع صلته بخلاف الحمد لغیره فانّ الحمد لغیر اللَّه لا یکون الا موصولا بشىء حمد علیه کقولک: الحمد لفلان على کذا و کذا. و گفته اند: حمد چون بر عقب نعمت گویى؛ شکر محض بود، چنان که بر خود نعمتى تازه بینى؛ گویى: الحمد للَّه، این شکر محض گویند، و چون بر عقب مصیبت و محنت گویى؛ حمد بمعنى رضا بود، چنان که سفیان عیینه گفت: الحمد- الرضا، قال:
لانّ الحمد من العبد عند المحنه الرضا عن اللَّه فیما حکم به. و منه قول العرب: احمدت الرجل؟ اذا رضیت فعله و هدیه و مذهبه. و چون بر عقب بشارت گویى که بسمع تو رسد: الحمد للَّه این ثنا و ذکر محض بود نه شکر.
قال ابن الاعرابى: اذا قیل لک: انّ فلانا قد استغنى بعد فقر، فقلت: الحمد للَّه، فهذا ثناء و ذکر اللَّه لیس فیه شىء من الشکر. قال ابو بکر النقاش صاحب شفاء الصدور: الحمد و الشکر منا للَّه عز و جل على مننه کالحیاه و الروح للجسد فاذا خلا لجسد من الروح و الحیاه تعطّل و تلاشى و صار میته کذلک المنن اذا خلت من الحمد و الشکر صارت حسره و وبالا لانّ فى اظهار الحمد و الشکر تعظیما لصنع العظیم و فى ترکه تغطیه و ترکا للتعظیم، الا ترى انّ آدم علیه السلام حین خلقه اللَّه عز و جل و اجرى فیه الروح عطس فالهمه اللَّه عز و جل الحمد، فاوّل ما نطق بالحمد فقال له ربه عز و جل رحمک ربک یا آدم فاستوجب الرحمه لما اعظم من صنعه تبارک و تعالى.
گفته اند: بلیغتر کلمتى در تعظیم صنع اللَّه و در قضاء شکر نعمت او جلّ جلاله کلمه حمد است، ازین جهت رب العالمین زینت هر خطبه اى ساخت و ابتداء هر مدحتى و فاتحه هر ثنائى، و در قرآن هر سوره که افتتاح آن بالحمد للَّه است نشان تعظیم شأن آن سوره است و دلیل شرف و فضل وى بر دیگر سورتها.
وفى الخبر الصحیح عن النبى (ص) قال: «کلّ کلام لا یبدأ فیه بالحمد للَّه فهو اجذم».
قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ کلهم عبیده و فى ملکته یقضى فیهم بما اراد. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَهِ کما هو له فى الدنیا لانّ النعم فى الدارین کلها منه و قیل: معناه- حمد اهل الجنه اذ یقولون: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا کقوله: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى امره الْخَبِیرُ بخلقه.
و قیل: هو الحکیم بتخلید قوم فى الجنه و تأبید قوم فى النار یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ- میداند هر چه در زمین فرو شود از آب روان و قطره باران و مردگان که در خاک دفن کنند و تخم که در زمین افکنند و حشرات و هوام که در زیرزمین پنهان شوند و مسکن سازند. وَ ما یَخْرُجُ مِنْها- و میداند هر چه از زمین بیرون آید، یعنى آب که از چشمه زاید و نبات و درختان که از زمین بر آید و جنبندگان که از سوراخ بیرون آیند و مردگان که روز بعث از زمین حشر کنند.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ- و میداند آنچه از آسمان فرو آید، برف و باران و رزق بندگان و حکم خداوند جهان و فریشتگان بامر رحمان.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها- و میداند آنچه بر شود بر آسمان یعنى فریشتگان که مىبرند صحایف اعمال بندگان و ارواح ایشان بحکم فرمان، و همچنین بر میشود سوى اللَّه ذکر ذاکران و دعاى مؤمنان و تسبیح و تهلیل دوستان، قال اللَّه تعالى: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ.
وفى الخبر عن «ابى ایوب الانصارى» قال: سمع النبى (ص) رجلا یقول:الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه. فقال رسول اللَّه (ص): من صاحب الکلمات؟ فسکت الرجل، فقال: من صاحب الکلمه لم یقل الا صوابا، قال: انا یا رسول اللَّه قلتها ارجو بها الخیر. فقال: و الذى نفسى بیده لقد رأیت ثلاثه عشر ملکا یبتدرونها ایّهم یرفعها الى اللَّه تبارک و تعالى.
وقال (ص): «التسبیح نصف المیزان و الحمد یملأه، و لا اله الا اللَّه لیس له حجاب دون اللَّه حتى تخلص الیه، و روى حتى تفضى الى العرش ما اجنب الکبائر».
و روى انّ رجلا دخل المسجد و رسول اللَّه (ص) فى الصلاه فحین دخل قال: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه، فسمعها رسول اللَّه (ص) فلمّا فرغ من صلاته قال: من قائل ما سمعت؟ فقال الرجل: انا یا رسول اللَّه قال: لقد تلقّى کلامک ثلاثه عشر ملکا فحسدک الشیطان فذهب لیقبض على کلامک فخرجت من خلال اصابعه فجاءت بها الملائکه الى الرب فقالوا: کیف نکتبها؟ فقال الرب: اکتبوها لعبدى کما قالها، فکتبت لک فى رقّ ابیض و ختم علیها و رفعت لک تحت العرش حتى تدفع الیک یوم القیامه.
و عن عبد اللَّه بن ابى نجیح قال: انّ العبد لیتکلّم بالکلمه الطیّبه فما تکون لها ناهیه حتى تقف قدّام الرّب فتقول: السلام علیک یا رب، فیقول الرب تبارک و تعالى: و علیک و على من قالک.
وَ هُوَ الرَّحِیمُ بعباده الْغَفُورُ لجمیع المذنبین من المسلمین.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَهُ- منکران بعث دو گروهاند: گروهى گفتند: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ما در گمانیم برستاخیز یعنى یقین نمیدانیم که خواهد بود، و رب العالمین مىگوید: ایمان بنده آن گه درست بود که برستاخیز و آخرت بىگمان باشد و ذلک قوله: وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ، گروه دیگر گفتند:لا تَأْتِینَا السَّاعَهُ رستاخیز بما نیاید و نخواهد بود: جاى دیگر فرمود. زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا، رب العالمین بجواب ایشان فرمود: قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَ.
قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ- بجرّ میم بر وزن فاعل قراءت ابن کثیر و ابو عمرو و عاصم و روح از یعقوب، و وجهش آنست که صفت رب است و در کلام تقدیم و تأخیر است و المعنى- قل بلى و ربى عالم الغیب لتأتینّکم- گوى اى محمد: آرى بخداوند من آن داناى نهان که ناچاره بشما آید رستاخیز. و اگر عالم الغیب برفع میم خوانى بر قراءت نافع و ابن عامر و رویس از یعقوب سخن مستأنف بود، و المعنى- عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرّه، اللَّه داناى نهانست که دور نبود ازو همسنگ ذرّهاى در آسمان و زمین. و بر قراءت حمزه و کسایى علّام الغیب على وزن فعّال و جرّ المیم، امّا علّام فعلى المبالغه و التکثیر و امّا جرّ المیم فعلى ما ذکرنا.
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّهٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ- تمّ الکلام هاهنا، اینجا سخن تمام شد آن گه گفت: وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ اى- من ذلک المثقال.
وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ خردتر از ذرّه چیز نبود و نیست و نباشد و نه مهتر از آن مگر در لوح محفوظ نبشته، آن نامه پیداى درست و انّما کتب جریا على عاده المخاطبین لا مخافه نسیان و لیعلم انه لم یقع خلل و ان اتى علیه الدهر. الذرّه- واحدمن حشو الجوّ تراه فى الشمس اذا طلعت من الکوه. و الکتاب المبین- هو اللوح المحفوظ.
لا یعزب بکسر زا اینجا و در سوره یونس قراءت کسایى است و سمیت العزوبه و العزبه للبعد عن اهل.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا- التاویل لتأتینّکم: لیجزى الذین آمنوا بمحمد.
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فیما بینهم و بین ربهم. أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ لذنوبهم فى الدنیا.
وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ثواب حسن فى الجنه.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا اى- عملوا فى ابطال ادلّتنا و التکذیب بکتابنا.
مُعاجِزِینَ مسابقین، یحسبون انهم یفوتوننا. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو:
معجّزین اى- مثبّطین. باین قراءت معنى آنست که: مردمان فرو میدارند از پذیرفتن سخنان ما.
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ- الیم برفع قراءت حفص است و ابن کثیر و یعقوب و هو نعت للعذاب. باقى خفض خوانند بر نعت رجز- کلّ شدید من مکروه او مستقذر: و الرجز- العذاب فى قوله تعالى: لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ اى- العذاب. و یسمّى کید الشیطان رجزا لانّه سبب العذاب، قال تعالى: وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ. و الرجز- الاوثان فى قوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ سمّاها رجزا لانّها تؤدّى الى العذاب.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ- هذا منسوق على قوله: لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا، التأویل: لتأتینّکم لیجزى الذین آمنوا و لیرى الذین أوتوا العلم یعنى مؤمنى اهل الکتاب مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، و العلم هو التوریه فى قول من قال: الایه مدنیّه. و قال قتاده: هم اصحاب محمد قال و الایه مکّیّه.
الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنى- القرآن؛ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی یعنى- القرآن؛ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ و هو الاسلام.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى- منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص)؛ إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم؛ کُلَّ مُمَزَّقٍ اى- کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا؛ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.
أَفْتَرى- الف الاستفهام دخلت على الف الوصل، لذلک فتح؛ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّهٌ اى- جنون؟
قال اللَّه تعالى: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ فِی الْعَذابِ یعنى- فى الآخره؛ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ عن الهدى فى الدنیا.
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؟ فیعلموا انهم حیث کانوا فانّ ارضى و سمائى محیط بهم لا یخرجون من اقطارها و انا القادر علیهم، و انما قال مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لانّک اذا قمت فى الفضاء لم تر بین یدیک و من خلفک الا السماء و الارض؛ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً قطعا؛ مِنَ السَّماءِ فتهلکهم.
قرأ حمزه و الکسائى: یشأ، یخسف، یسقط بالیاى فیهنّ لذکر اللَّه عز و جل قبله.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ تائب مقبل على ربه راجع الیه بقلبه.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا اى- ملکا و نبوّه؛ یا جِبالُ- القول هاهنا مضمر، تاویله: و قلنا یا جبال؛ أَوِّبِی مَعَهُ فیه ثلاثه اقوال: احدها: سیرى معه، و کانت الجبال تسیر معه حیث شاء اذا اراد معجزه له، و- التّأویب- سیر النهار. و القول الثانى: سبّحى معه اذا سبّح، و هو بلسان الحبشه و کان اذا قرأ الزبور صوّتت الجبال و اصغت له الطیر. و القول الثالث: اوّبى، اى- نوحى معه و الطیر تساعدک على ذلک.
وَ الطَّیْرَ منصوب على النداء، تأویله: و نادینا الطیر. و یقال: الواو فى وَ الطَّیْرَ بمعنى- مع، على تأویل: یا جبال اوّبى مع الطیر معه. و قیل: هو منصوب بالتسخیر، اى- و سخرنا له الطیر.
گفتهاند: داود (ع) پیش از آن که در فتنه افتاد؛ هر گه که آواز بتسبیح بگشادى یا زبور خواندى؛ هر کس که آواز وى شنیدى؛ از لذت آن نعمت بى خود گشتى، و از آن سماع و آن وجد بودى که در یک مجلس وى چهارصد جنازه برگرفتندى، پس از آن که در فتنه افتاد با کوه شد و نوحه کرد، ربّ العالمین کوهها را فرمود و مرغان را که: با وى در نهایت مساعدت کنید.
وهب بن منبه گفت:این صداى کوه که امروز مردم مىشنوند از آن است و گفته اند:
داود (ع) شبى از شبها با خود گفت: لاعبدنّ اللَّه عباده لم یعبده احد بمثلها- امشب خداى را جل جلاله عبادتى کنم و خدمتى آرم که مثل آن در زمین هیچ کس نکرده و چنان عبادت و خدمت نیاورده. این بگفت و بر کوه شد تا عبادت کند و تسبیح گوید، در میانه شب وحشتى بوى درآمد، اندوهى و تنگى بدل وى پیوست، رب العالمین آن ساعت کوه را فرمود تا انس دل داود را با وى بتسبیح و تهلیل مساعدت کند، چندان آواز تهلیل و نغمات تسبیح از کوه پدید آمد که آواز داود در جنب آن ناچیز گشت، داود آن ساعت با خود میگوید: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات- از کجا شنوند و چون شنوند آواز و تسبیح داود در میان این آوازهاى عظیم که از کوه روان گشته و بقدرت اللَّه سنگ بى جان بى زبان فرا سخن آمده!
تا درین سخن بود و اندیشه، فریشته اى آمد از آسمان و بازوى داود بگرفت و او را برد بدریا، فریشته پاى بر دریا زد و دریا از هم شکافته شد تا بزمین رسید که در زیر دریاست، فریشته پاى بر ان زمین زد تا شکافته گشت و بحوت رسید که زیر زمین است، و فریشته پاى بر وى زد تا صخره پیدا گشت که زیر حوت است، فریشته پاى بر ان صخره زد شکافته شد، کرمکى خرد از میان صخره بیرون آمد و کانت تنشز،
فقال له الملک: یا داود انّ ربک یسمع نشیز هذه الدوده فى هذا الموضع- اى داود خداوند شنو اى دانا از وراء هفت طبقه آسمان نشیز این کرمک که درین موضع است مىشنود، آواز تو در میان آواز سنگ و کوه چون نشنود؛ تا ترا مى باید گفت: کیف یسمع صوتى مع هذه الاصوات! قوله: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ- یقال: کان الحدید فى یده کالطین المبلول و کالعجین و الشمع و کان یسرد الدروع بیده من غیر نار و لا ضرب بحدید.مفسران گفتند.
داود (ص) چون بر بنى اسرائیل ولایت و ملک یافت؛ عادت وى چنان بود که هر شب متنکّروار بیرون آمدى و هر کس را دیدى گفتى: این والى شما داود چه مردى است و او را چون شناسید؟ در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل مىبینید یا جور؛ انصاف میدهد یا ظلم میکند؟ و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وى ثنا میکردند، تا شبى که رب العالمین ملکى فرستاد بصورت آدمیان در راه وى، داود بر عادت خویش همان سؤال کرد، فریشته جواب داد که: نعم الرجل هو لولا خصله فیه- نیکو مردى است لکن در وى خصلتى است که اگر نبودى آن خصلت او را به بودى، داود گفت:
آن چه خصلت است یا عبد اللَّه؟ گفت: انّه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال- از بیت المال میخورد و اگر او را کسبى بودى که از ان خوردى او را به بودى، داود از آنجا بازگشت؛ بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زرهگرى در آموخت و آهن بدست وى نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر، و اوّل کسى که زره کرد او بود و کان یبیع کلّ درع باربعه آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدّق منها على الفقراء و المساکین. و قیل: انّه کان یعمل کلّ یوم درعا یبیعها بستّه آلاف درهم فینفق الفین منها على نفسه و عیاله و یتصدّق باربعه آلاف على فقراء بنى اسرائیل.
قال رسول اللَّه (ص): «کان داود لا یاکل الا من عمل یده».
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ- السابغات- الدروع الواسعه التامه، و- السرد- صنعه الدروع، و منه قیل لصانعها: السرّاد و الزرّاد، و السرد و المسروده- الدرع.
قال ابو ذویب الشاعر:
و علیهما مسرودتان قضاهما | داود او صنع السوابغ تبّع |
و اصل السرد- متابعه الحلق ثمّ سمرها بالمسمار.
وفى الخبر: من کان علیه من رمضان فلیسرده اى- یتابع به رمضان.
وفى خبر آخر نهى رسول اللَّه (ص) عن سرد الصیام یعنى- وصاله باللیل.
و قالت عائشه: ما کان رسول اللَّه (ص) یسرد الحدیث سرد کم هذا و لکنه کان یتکلم بکلام یفهمه کل من یسمعه. فسرد کلّ شىء تباعه.
وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ- التقدیر: فى سرد الحلقه ان لا یوسع الثّقب للمسمار فیفلق و لا یضیّق فیخرق. وَ اعْمَلُوا صالِحاً یعنى- داود و آله. إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.
النوبه الثالثه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ امیر المؤمنین على (ع) گفت:
«بسم اللَّه فاتقه للرتوق، مسهّله للوعور، مجنّه للشرور، شفاء لما فى الصدور»
– بسم اللَّه گشاینده بستگی هاست، آسان کننده دشواری هاست، دور کننده بدی هاست، آرام دلها و شفاى دردها و شستن غمهاست. از خزائن غیب تحفهاى در صحراى وجود نیاید مگر ببدرقه عزت بسم اللَّه، هیچ دعا در معرض حاجت بقبله اجابت نرسد مگر بمدد حشمت بسم اللَّه، هیچ کس قدم از منزل مجاهدت در مقام مشاهدت ننهد مگر بآثار انوار «بسم اللَّه»، در فرادیس اعلى و جنات مأوى شراب طهور از ملک غیور نتوان یافت مگر بوسیلت و ذریعت بسم اللَّه.
ملیک مالک مولى الموالى | عظیم ماجد فرد التعالى |
قریب من جنان العبد دان | بعید عن مطار الوهم عال |
جلیل جلّ عن مثل و شبه | عزیز عزّ عن عمّ و خال |
اى جوانمرد! امروز که از قطیعت ترسانى و از نهیب قیامت لرزانى و در غم و احزانى؛ پیدا بود که سماع نام و نشان او چند توانى، باش تا فردا که از قطیعت ایمن شوى و عقبه صراط باز گذارى؛ از بلاى دنیا جسته و از هواى نفس و شیطان باز رسته؛ در روضه رضوان بر تخت بخت نشسته؛ فریشته بخدمت ایستاده و از کفّ جلال ذو الجلال شراب طهور یافته، بنده را روز شادى آن روز است، روز طوبى و زلفى و حسنى آن روز است.
عظمت همّه عین، طمعت فى ان تراکا | او ما یکفى لعین، ان ترى من قد رآکا |
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ- ستایش نیکو و ثناى بسزا مر خداى را که هفت آسمان و هفت زمین آیات و رایات قدرت اوست، شواهد شریعت اشارات اوست، معاهد حقیقت بشارات اوست، قدیم نامخلوق ذات و صفات اوست، خداوندى که مصنوعات در زمین و سماوات از قدرت او نشانست، مخلوقات و محدثات از حکمت او بیانست. موجودات و معلومات بر وجود او برهانست، نه متعاور[۹] زیادت نه متداول نقصانست.
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ، جایى دیگر فرمود: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ- حمد و شکر مرورا در دو جهان که نعمتها همه ازوست در دو جهان، مدح و ثنا بسزا مرورا در دو جهان، که یکتایى و بىهمتایى خود او راست در دو جهان. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ- بدانکه رب العزه جل جلاله خلق را در وجود آورد بفضل خویش و ایشان را کسوه فطرت پوشانید و روزى داد بلطف خویش و از بلاها نگه داشت و طاعات با تقصیر قبول کرد و بیک عذر ازیشان بسیارى زلات و جرائم عفو کرد و توفیق طاعت ارزانى داشت و از معصیت عصمت کرامت کرد و راه بایمان نمود و دل را بمعرفت بیاراست و از کفر نگه داشت و قرآن مجید منشور داد و سید المرسلین و خاتم النبیین را پیغامبر و قدوه کرد، چون بندگان از گزارد شکر این نعمتها عاجز آمدند، فضل و کرم خود پیدا کرد و لسان لطف را نیابت این عاجزان و مفلسان داد و خود را حمد گفت بچند جایگه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، این همه نیابت داشتن بندگان است در شکر آلا و نعماى خویش و نشان دوستى است، زیرا که در راه محبت از دوست نیابت داشتن شرط دوستى است، چنانستى که رب العزه گفتى:بنده من این نعمتها که دادم بىتو دادم و این قسمت که کردم بىتو کردم و چنان که بىتو قسمت کردم بىتو حمد آوردم و بحکم دوستى ترا نیابت داشتم تا بدانى که دوست مهربانت منم؛ لطیف و کریم و رحیم ببندگان منم.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها ادا دفن العبد، یعلم ما الذى کان فى قلبه من اخلاصه و توحیده و وجده و حزنه و حسراته. وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ على قلوب اولیائه من الالطاف و الکشوف وَ ما یَعْرُجُ فِیها من انفاس الاولیاء و هم الاصفیاء. اخلاص مخلصان و توحید موحّدان و معرفت عارفان بر وى جلّ جلاله هیچ پوشیده نه؛ و علم قدیم وى بهمه رسیده، لا جرم چون بنده در خاک شود از وى اخلاص و توحید و معرفت دیده و دانسته، همان ساعت نواخت خود بر وى نهد و ثواب آن بوى رساند و آثار آن بخلق نماید چنان که در حق ذو النون مصرى فرا نمود آن ساعت که جنازه وى برگرفتند جوقى مرغان بر سر جنازه وى آمدند و پروا پر زدند چنانک آن همه خلق و زمین بسایه خود بپوشیدند و هرگز هیچ کس از ان مرغان یکى ندیده بود و نه پس از ان دیدند مگر بر سر جنازه مزنى شاگرد شافعى رحمهما اللَّه، و دیگر روز بر سر خاک ذو النون نبشته یافتند خطّى که نه مانند خطّ آدمیان بود که: ذو النون حبیب اللَّه من الشوق قتیل اللَّه، هر گه که آن نبشته محو میکردند باز آن را هم چنان نبشته مىیافتند.
منصور عمار رحمه اللَّه گفت: وقتى در خرابهاى شدم جوانى را دیدم در نماز عین خوف و خشیه گشته گویى دوزخ در پیش او بود و قیامت بر قفاى او، صبر کردم تا از نماز فارغ گشت، آن گه بر وى سلام کردم و گفتم: اى جوان دوزخ صخرهیى اى و زیر آن صخره وادیى است که آن را لظى گویند، زندان عاصیان و مجرمان است، جوان چون این سخن بشنید آوازى از وى بیامد بیفتاد و بیهوش گشت چون با هوش آمد گفت:
اى جوانمرد هیچ تواند بود که شربتى دیگر دهى این خسته کوفته را؟ این آیت بر خواندم که: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ، جوان نعره بزد و کالبد خالى کرد، چون او را بر مغتسل نهادند. بر سینه وى خطّى دیدم نبشته: فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ، خواستم که میان دو ابروى وى دهانى نهم، خطى دیگر دیدم نبشته که: فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعِیمٍ، پس چون او را دفن کردند همان شب او را بخواب دیدم در فردوس جامهاى سبز پوشیده بر مرکب نور نشسته تاج عزّ بر سر نهاده گفتم: اى جوان حق جل جلاله با تو چه کرد؟
گفت: فعل بى ما فعل بشهداء بدر و زادنى- با من همان کرد از نواخت و کرامت که با شهیدان بدر کرد و زیادت از آن، گفتم: سبب چه بود که نواخت تو بر نواخت ایشان زیادت کرد؟ گفت: لانّهم قتلوا بسیف الکفار و قتلت بسیف الجبار، یعنى- الخوف و الخشیه.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ الطاف کرم است که از درگاه قدم در بعضى اوقات روى بخلق نهد گرد سینه ها می گردد؛ هر سینهاى که از آن بوى آشنایى آید و در ان خوف و خشیه بود آنجا منزل کند،
وفى الخبر: ان لربکم فى ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها عسى ان تدرککم فلا تشقوا بعدها ابدا.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها- انفاس و اجدان است و ناله تائبان و آه مفلسان که بوقت سحرگاه از دلى پر درد و جانى پر حسرت بر آید و باد صبحى آن را برباید و بحضرت اعلى برد، انّ للَّه تعالى ریحا تسمّى الصبحیه تهبّ عند الاسحار تحمل الانین و الاستغفار الى عند الملیک الجبار.
اى جوانمرد! بغنیمت دار آن نفس دردناک که از سر نیاز و گداز و سوز دل برآید که تا بحضرت اعلى رسد آن را حجابى پیش نیاید، عجب دانى چیست هفتصد هزار ساله تسبیح ابلیس در صحراى لاابالى بباد بىنیازى بر داد و آن یک نفس درویش سوخته و آه آن مفلس بیچاره بحضرت خود برد و این ندا در داد که:«انین المذنبین احبّ الىّ من زجل المسبّحین».
و مپندار که چون آن نفس درویش مفلس بردارد؛ او را با بار معصیت بگذارد که آن بار معصیت او همه بردارد. بو بکر واسطى گفت: مطیعان حمّالاناند و حمّالان جز بارى ندارند و این درگاه بى نیازان است، و عاصیان مفلساناند و این بساط مفلسان است، اى خداوندان طاعت! طاعتها که کرده اید؛ بکوى افلاس فرو گذارید و مفلسوار با دو دست تهى از در رحمت او باز شوید، بزبان انکسار بنعت افتقار گوئید:پادشاها! ما نه توانگرانیم که بستد و داد آمدیم، ما مفلسانیم که بتقاضا آمدهایم، ما نه توانگرانیم که بار ثواب مىجوئیم، ما مفلسانیم که نثار رحمت مىجوئیم.
به داود (ع) وحى آمد که: اى داود آن زلّت که از تو بیامد بس مبارک بود بر تو، داود گفت:بار خدایا زلّت چون مبارک باشد؟ گفت: اى داود پیش از ان زلّت هر بار که بدرگاه ما آمدى ملکوار مى آمدى با کرشمه و ناز طاعت؛ و اکنون که مىآیى بندهوار مىآیى با سوز و نیاز مفلسى؛«یا داود انین المذنبین احبّ الىّ من صراخ العابدین»، این آن فضل است که رب العالمین داود را داد و بر وى منت نهاد که: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا، و در اخبار داود است که زبور مىخواند و نام گناهکاران بسیار برمىآمد؛ از روى غیرت و صلابت در دین گفت:اللّهم لا تغفر للخطّائین- بار خدایا! گنهکاران را میامرز.
گفتند: اى داود نهمار بىشفقتى بر گناهکاران! باش تا محمد عربى قدم در دایره وجود نهد و بر گناه ناکرده امّت استغفار کند که:«اغفر لى ما قدّمت و ما اخّرت»
، و لسان قدر میگوید که: اى داود تو در بند پاکى خود ماندهاى؛ باش تا از دست قضا و قدر قفا خورى؛ آن گه بدانى که چه گفتى و کجا ایستادهاى، و جبرئیل در راه آمده که اى داود تیر قضا از کمان قدر جدا شد؛ هان خود را نگهدار! اگر توانى، داود از سر تحیّر و پشیمانى در محراب نشسته دیده بر زبور داشته و با ذکر و عبادت پرداخته تا حدیث مرغ در پیش آمد و نظر وى بزن اوریا افتاد، و این قصه در سوره ص بشرح گفته آید ان شاء اللَّه، پس بعاقبت داود میگفت: اللّهم اغفر للمذنبین فعسى ان تغفر لداود فیما بینهم.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد۸