حکایات كشف الأسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

تشرف خدمت حضرت خضر علیه السلام کشف الاسرار و عده الأبرار

قوله: وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‏- محمد بن احمد العابد گوید: در مسجد اقصى نشسته بودم، روز آدینه بعد از نماز دیگر که دو مرد را دیدم یکى بر صفت و هیئت ما، و آن دیگر شخصى عظیم بود قدّى بلند و پیشانى فراخ پهن قدر ذراعى، این شخص عظیم از من دور نشست و آنکه بر صفت و قد ما بود فرا پیش من آمد و سلام کرد، جواب سلام دادم و گفتم: من انت رحمک اللَّه- تو کیستى و آن که از ما دور نشسته کیست؟ گفت من خضرم و او برادر من است الیاس.

گفتا: رعبى از ایشان در دل من آمد و بلرزیدم، خضر گفت: لا بأس علیک نحن نحبّک- ما تو را دوست داریم چه اندیشه برى؟ آن گه گفت: هر که روز آدینه نماز دیگر بگزارد و روى سوى قبله کند و تا بوقت فرو شدن آفتاب همى گوید: یا اللَّه یا رحمن، رب العزه دعاى وى مستجاب گرداند و حاجت وى روا کند.

گفتم: آنستنى آنسک اللَّه بذکره، گفتم طعام تو چه باشد؟ گفت: کرفس و کماه، گفتم: طعام الیاس چه باشد؟ گفت: دور غیف حوارى هر شب وقت افطار، گفتم:مقام او کجا باشد؟

گفت: در جزائر دریا، گفتم: شما کى با هم آئید؛ گفت: چون یکى از اولیا از دنیا بیرون شود هر دو برو نماز کنیم، و در موسم عرفات بهم آئیم و بعد از فراغ مناسک؛ او موى من باز کند و من موى او باز کنم. گفتم: اولیاء اللَّه را همه شناسى؟

گفت: قومى معدود را شناسم، آن گه گفت: چون رسول خدا (ص) از دنیا بیرون شد زمین باللّه نالید که: بقیت لا یمشى علىّ نبى الى یوم القیمه، رب العالمین فرمود: من ازین. امّت مردانى را پدید آرم که دلهاى ایشان بر دلهاى انبیا باشد.

آن گه خضر برخاست تا رود من نیز برخاستم تا با وى باشم، گفت: تو با من نتوانى بودن من هر روز نماز بامداد به مکه گزارم در مسجد حرام، و هم چنان نشینم نزدیک رکن شامى در حجر تا آفتاب بر آید، آن گه طواف کنم و دو رکعت خلف المقام بگزارم و نماز پیشین به مدینه مصطفى گزارم و نماز شام به طور سینا و نماز خفتن بر سدّ ذو القرنین، و همه شب آنجا پاس دارم چون وقت صبح باشد نماز بامداد با مکه برم در مسجد حرام‏

 کشف الاسرار و عده الأبرار سوره الصافات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=