کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره یوسف آیه ۱-۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
۱۲- سوره یوسف- مکیه
۱- النوبه الاولى
(۱۲/ ۷- ۱)
قوله تعالى:
«بِسْمِ اللَّهِ» بنام خداوند،
«الرَّحْمنِ» فراخ بخشایش
«الرَّحِیمِ» مهربان.
«الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» این [حروف قرآن] آیتها نامه ایست،
«الْمُبِینِ» (۱) پیدا کننده حق و باطل.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ» ما فرو فرستادیم آن را،
«قُرْآناً عَرَبِیًّا» قرآنى تازى،
«لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (۲) تا مگر شما [که عرباید] دریابید.
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ما بر تو میخوانیم،
«أَحْسَنَ الْقَصَصِ» نیکوتر همه قصّهها،
«بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» باین پیغام که دادیم بتو،
«هذَا الْقُرْآنَ» این قرآن،
«وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ» و نبودى پیش از فرو آمدن این نامه،
«لَمِنَ الْغافِلِینَ» (۳) مگر از ناآگاهان.
«إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ» آن گه که یوسف گفت پدر خویش را،
«یا أَبَتِ» اى پدر اى
«إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» من دیدم در خواب یازده ستاره،
«وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و خورشید و ماه،
«رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» (۴) ایشان خود را دیدم که سجده کردند.
«قالَ یا بُنَیَّ» یعقوب گفت اى پسر،
«لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ» بمگوى خواب خویش و پیدا مکن آن را بر برادران خویش،
«فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» که ترا ساز بد سازند،
«إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (۵) که دیو مردم را دشمنى است آشکارا.
«وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» و هم چنان که بتو نمود خداوند تو بگزیند ترا،
«وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» و در تو آموزد تعبیر خوابها،
«وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» و تمام کند نعمت خویش بر تو
«وَ عَلى آلِ یَعْقُوبَ» و بر کسان یعقوب،
«کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ» چنانک تمام کرد آن را بر پدران تو از پیش هر دو ابراهیم و اسحاق،
«إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (۶) خداوند تو دانایى است راست دان، تمام دان، نیکو دان، همه دان.
«لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ» در یوسف و برادران او و در قصص ایشان،
«آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ» (۷) شگفتها است پرسندگان را.
النوبه الثانیه
بدان که این سوره یوسف بقول بیشترین علما جمله بمکّه فرو آمده، عکرمه و حسن گفتند این در مدنیّات شمرند که جمله بمدینه فرو آمده. ابن عباس گفت چهار آیت از ابتداء سوره بمدینه فرو آمد باقى همه بمکّه فرو آمده و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست و بقول کوفیان صد و یازده آیت است و هزار و هفتصد و شصت و شش کلمه و هفت هزار و صد و شصت و شش حرفست.
و در فضیلت این سوره ابىّ بن کعب روایت کند ازمصطفى صلى اللَّه علیه و سلم، قال «علّموا أرقّاکم سوره یوسف فانّه ایّما مسلم تلاها و علّمها اهله و ما ملکت یمینه هوّن اللَّه علیه سکرات الموت و اعطاء القوّه ان لا یحسد مسلما»
گفت بندگان و بردگان خود را سوره یوسف در آموزید، هر مسلمانى که این سوره برخواند و کسان و زیر دستان خود را در آموزد اللَّه تعالى سکرات مرگ بر وى آسان کند و وى را قوّت دهد در دین تا بر هیچ مسلمان حسد نبرد.
و در خبر است که صحابه رسول گفتند یا رسول اللَّه ما را آرزوى آن مىبود که اللَّه تعالى بما سورتى فرستادى که در آن امر و نهى نبودى و نه وعد و وعید تا ما را بخواندن آن تنزّه بودى و دلهاى ما در آن نشاط و گشایش افزودى، ربّ العالمین بر وفق آرزوى ایشان این سوره یوسف فرو فرستاد، و نیز جهودان فخر میکردند که در کتاب ما قصّه یوسف است و شما را نیست تا ربّ العزّه بجواب ایشان و تشریف و تکریم مؤمنان این سوره و این قصّه على احسن الترتیب و اعجب نظام فرو فرستاد.
و روى ایضا: انّ علماء الیهود قالوا لاصحاب النبی (ص): سلوا صاحبکم محمّدا لماذا انتقل یعقوب من ارض کنعان الى مصر فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه السوره.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ» اى هذه السوره الّتى اسمها الر تلک آیات الکتاب المبین، باین قول الر نام سوره است، میگوید این سوره آیات قرآن است، نامه اى روشن پیدا که حق و باطل از هم جدا کند و هر چه شما را بدان حاجت است از کار دین بیان کند. و قیل معنى المبین انّه ظاهرا فى نفسه انّه کلام اللَّه، نامهاى که در نفس خود روشن است و پیدا که کلام خدا است و ابان لازم و متعد و قال معاذ بن جبل: المبین للحروف الّتى سقطت من السن الاعاجم و هى سته الصاد و الضاد و الطاء و الظاء و العین و الحاء و کذلک الثاء و القاف، معنى آنست که باین حروف بیان کردیم و روشن باز نمودیم که این قرآن عربى است و بزبان عرب است، مصطفى (ص) گفت «احبّوا العرب لثلاث لانّى عربى و القرآن عربى و کلام اهل الجنّه عربىّ».
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ» این- ها- کنایت است از کتاب و روا باشد که کنایت از قصّه یوسف بود و خبر وى، میگوید ما این نامه که فرستادیم و این قصّه یوسف که بر شما خواندیم بزبان عربى فرستادیم و بلغت عرب تا شما که عرباید معانى آن و امر و نهى آن دریابید و بدانید، و العربىّ منسوب الى العرب و العرب جمع عربىّ کرومى و روم و هو منسوب الى ارض یسکنونها و هى عربه باحه دار اسماعیل بن- ابراهیم علیهما السّلام. قال الشاعر:
و عربه ارض ما یحلّ حرامها | من النّاس الا اللوذعى الحلاحل |
یعنى النبى صلى اللَّه علیه و سلّم احلّت له مکه و سکّنها الشاعر ضروره.
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» الآیه … نتلوا علیک و نتّبع بعض الحدیث بعضا. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» اى احسن البیان فهو المصدر، و قیل القصص المفعول کالسّلب و الطّلب للمصدر و المفعول. روا باشد که احسن القصص همه قرآن بود یعنى که ما بر تو مىخوانیم این قرآن که نیکوترین همه قصّهها است و همه سخنها همانست که جایى دیگر گفت «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» سعد بن ابى وقاص گفت:انزل القرآن على رسول اللَّه فتلاه علیهم زمانا قالوا یا رسول اللَّه لو قصصتنا فانزل اللَّه نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ فتلاه زمانا قالوا یا رسول اللَّه لو حدّثتنا فانزل اللَّه تعالى، اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ فقالوا یا رسول اللَّه لو ذکرتنا و عظمتنا فانزل اللَّه «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ قال کلّ ذلک یؤمرون بالقرآن».
و گفته اند احسن القصص درین آیه قصه یوسف است و آن را احسن القصص گفت از بهر آن که مشتمل است این قصّه بر ذکر مالک و مملوک و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و شاهد و مشهود و ذکر حبس و اطلاق و سجن و خلاص و خصب و جدب و نیز در آن ذکر انبیاء است و صالحان و ملائکه و شیاطین و سیر ملوک و ممالیک و تجار و علما و جهال و صفت مردان و زنان و مکر و حیل ایشان، و نیز در آن ذکر توحید است و عفّت و ستر و تعبیر خواب و سیاست و معاشرت و تدبیر معاش، و نیز قصّه اى که از بدایت آن تا بنهایت روزگار دراز برآمد و مدت آن برکشید، از عهد رؤیاى یوسف تا رسیدن پدر و برادران بوى هشتاد سال بقول حسن و چهل سال بقول ابن عباس.
و قیل احسن القصص لخلوّه عن الامر و النهى الّذى سماعه یوجب اشتغال القلب «بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» این «ما» را ماء مصدر گویند، اى بایحائنا الیک هذا القرآن، یعنى ترا از قصّه یوسف خبر دادیم باین قرآن که بتو فرو فرستادیم. «وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ» عن قصّه یوسف و اخوته لانّه محمّد (ص) انّما علم ذلک بالوحى.«إِذْ قالَ یُوسُفُ» موضع اذ نصب است و المعنى نقصّ علیک اذ قال یوسف.
وقیل معناه اذکر اذ قال یوسف لابیه، یوسف نامى است عجمى یعنى افزون فیروز، و قیل هو اسم عربىّ من الاسف و الاسیف فالاسف الحزن و الاسیف العبد و اجتمعا فى یوسف فلذلک سمّى یوسف. و درست است خبر از مصطفى (ص) که گفت:الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم ، «یا أَبَتِ» بفتح تا قراءت ابن عامر است و ابو جعفر على تقدیر یا ابتاه فرخّم، باقى بکسر تا خوانند على تقدیر یا ابتى بیاء الاضافه الى المتکلم، فحذفت الیاء لانّ یاء الاضافه تحذف فى النداء کقولهم یا قوم یا عباد، و هذه التاء عند النّحویین بدل من یاء الاضافه و تخصّ بالنداء و یحتمل ان یکون بدلا من الواو الّتى هى لام الفعل فى ایوان و ابوین، «إِنِّی رَأَیْتُ» یعنى فى المنام «أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» نصب على التمییز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» لما تطاول الکلام کرّر الرّؤیه و لما فعلت الکواکب فعل العقلاء و هو السجود جمعهم جمع العقلاء بالیاء و النون.
و ابتداء این قصّه آنست که یعقوب را دوازده پسر بود از دو حرّه و دو سریت، حرّه یکى لیّا بود بنت لایان بن لوط و دیگر خواهرش راحیل بنت لایان بن لوط، و یعقوب ایشان را هر دو بهم داشت و در شرع ایشان جمع میان دو خواهر روا بود تا بروزگار بعثت موسى و نزول تورات که آن گه حرام شد، قومى گفتند جمع نکرد میان خواهران که از اوّل لیّا بخواست دختر مهین و از وى چهار فرزند آمد:
یهودا و شمعون و لاوى و روبیل، و قیل روبین بالنون. پس لیّا فرمان یافت و راحیل را دختر کهین بخواست، و کانت اجمل نساء اهل عصرها و از وى دو پسر آمد یوسف و بن یامین، و قیل بنیامین و لایان، در جهاز این دختران دو کنیزک بایشان داده بود نام یکى زلفه و دیگر بلهه ایشان هر دو کنیزک را بیعقوب دادند و یعقوب را از ایشان شش پسر آمد: دان و نفتولى و قیل تفثالى و زبولون از زلفه، و کوذ و اوشیر و بشسوخور از بلهه، این دوازده پسر اسباطاند که ربّ العالمین در قرآن ایشان را نام برده، و السّبط فى کلام العرب:الشجره الملتفه الکثیره الاغصان.
و گفتهاند که در میان سراى یعقوب درختى برآمده بود که هر گه که وى را پسرى زادى شاخى تازه از آن درخت برآمدى و چنان که کودک مىبالیدى و بزرگ مىشدى آن شاخ بزرگ مىشدى، پس چون کودک بحد مردى رسیدى آن شاخ ببریدى و از وى عصاى ساختى و بآن فرزند دادى که رسم انبیا چنین بودى که هیچ پیغامبر و پیغامبر زاده بى عصا نبودى.
مصطفى (ص) گفت:«ا یعجز احدکم ان تکون فى یده عصا فى اسفله عکازه یتکى علیها اذا اعیى و یمیط بها الاذى عن الطریق و یقتل بها الهوام و یقاتل بها السباع و یتخذها قبله بارض فلاه».
چون یعقوب را ده پسر زادند و با ایشان ده عصا چنان که گفتیم، یازدهمین پسر یوسف بود و از آن درخت هیچ شاخ از بهر عصاء یوسف بر نیامد تا یوسف بزرگ شد و فرادانش خویش آمد، برادران را دید هر یکى عصائى داشتندى، پدر خویش را گفت: «یا نبىّ اللَّه لیس من اخوتى الّا و له قضیب غیرى فادع اللَّه ان یخصّنى بعصا من الجنّه» پدر دعا کرد جبرئیل آمد و قضیبى آورد از بهشت از زبرجد سبز و بیوسف داد. پس یوسف روزى در میان برادران نشسته بود خواب بروى افتاد ساعتى بخفت، آن گاه از خواب درآمد ترسان و لرزان، برادران گفتند ترا چه افتاد؟
گفت در خواب نمودند مرا که از آسمان شخصى فرو آمدى تازه روى خوش بوى با جمال و با بهاء و این عصا از من بستدى و هم چنین عصاهاى شما که برادراناید و همه بزمین فرو زدى آن عصا من درختى کشتى سبز برگها برآورده و شکوفه در آن پدید آمده و میوههاى لونالون از آن درآویخته و مرغان خوش آواز بالحان رنگارنگ بر شاخهاى آن نشسته و آن عصاهاى شما هم چنان بحال خود بر جاى خود خشک مانده تا بادى بر آمد و آن عصا هاى شما همه از زمین برکند و بدریا افکند، برادران چون این بشنیدند غمگین گشتند و بر وى حسد بردند گفتند این پسر راحیل میخواهد که بر ما خداوند باشد و ما او را بندگان باشیم. وهب-منبه گفت یوسف هفت ساله بود که این خواب دید و آن گه بعد از پنج سال دیگر چون دوازده ساله گشت آن خواب دید که رب العزّه از وى حکایت میکند.
«إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» پس یوسف بر کنار پدر همى بود و یعقوب او را هیچ از بر خویش جدا نکردى و بنزدیک وى خفتى پس شبى از شبها خفته بود گویند که شب قدر بود و شب آدینه که یوسف از خواب درآمد، گونه روى سرخ کرده و ارتعاد بر اعضاء وى افتاده، یعقوب او را در برگرفت گفت جان پدر ترا چه رسید؟ گفت اى پدر بخواب دیدم درهاى آسمان گشاده و فروزندگان آسمان همه چون مشعلهاى افروخته و از نور و ضیاء آن همه کوههاى عالم و بقاع زمین روشن گشته و دریاها بموج آمده و ماهیان دریا بانواع لغات تسبیحها در گرفته، یا پدر، مرا لباسى پوشانیدند از نور و کلیدهاى خزائن زمین بنزدیک من آوردند، آن گه یازده ستاره را دیدم که از آسمان بزیر آمدند و آفتاب و ماه با آن ستارگان مرا سجود کردند، اینست که رب العالمین گفت «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ».
روى جابر بن عبد اللَّه قال: اتى النّبی صلى اللَّه علیه و سلّم رجل من الیهود فقال یا محمد اخبرنى عن الکواکب الّتى رآها یوسف ساجده له ما اسماؤها؟ فسکت رسول اللَّه (ص) و لم یجبه بشىء فنزل علیه جبرئیل فاخبره باسمائها. فقال رسول اللَّه (ص) هل انت مؤمن ان اخبرتک باسمائها قال نعم.
قال جربان و الطارق و الذیّاک و ذو الکتاف و قابس و وثّاب و عمودان و المصبح و الفیلق و الضروح و الفرغ و الضیاء و النور، نزلن من السماء فسجدن له فقال الیهودى اى و اللَّه انّها لاسماؤها. قال بعض العلماء الضیاء هو الشمس و هو ابوه و النور هو القمر و هى امّه و کان لامه ثلث الحسن. و قال السّدى الکواکب اخوته و الشمس ابوه و القمر خالته لانّ امه راحیل کانت قد ماتت، «ساجِدِینَ» قیل هى سجده تحیّه.
«قالَ یا بُنَیَّ» تصغیر ابن، صغّره لصغر سنّه و هو ابن اثنتى عشره سنه. «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ» قال ابن عیسى: الرّؤیا تصوّر المعنى فى المنام على توهم الأبصار، قال و ذلک انّ العقل مغمور فى النوم فاذا تصور الانسان المعنى توهم انّه یراه،«فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» تقول کاده و کاد له مثل نصحته و نصحت له، «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» ظاهر العداوه. یعقوب چون این خواب از یوسف بشنید گفت اى پسر، نگر که این خواب با برادران نگویى که ایشان تعبیر آن دانند و فضل بر خود ببینند وانگه بر تو حسد برند و کید سازند تا ترا هلاک کنند، از این جا گفته اند حکماء که الاقارب عقارب.
یکى معاویه را گفت: انّى احبک حبّا لا یمازجه عداوه و لا یخالطه حسد، فقال: صدقت قال: بم عرفت انّى صادق، قال: لانّک لست لى باخى نسب و لا بجار قریب و لا بمشاکل فى حرفه و الحسد ینبعث من هذه الثلاثه.
یوسف چون این سخن از پدر شنید گونه وى زرد شد و غمگین گشت و از برادران در هراس شد که ایشان مردانى درشت طبع بودند، مبارزان خصم شکن، مرد افکن، یعقوب چون اثر ترس در وى بدید او را در بر گرفت و وى را دل داد و تعبیر آن خواب با وى بگفت.
فذلک قوله: «وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» اى کما اریک ربّک هذه الرؤیا کذلک یخصّک و یصطفیک بالنّبوه، «وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنى تعبیر الرؤیا اى ما یؤل الیه امرها و کان یوسف اعبر الناس للرؤیا، و قیل و یعلمک من تأویل الاحادیث، یعنى معانى الکلام فى آیات اللَّه و کتبه، تعبیر و تاویل یکى است، مال مرجع و غایت کار است و عبر کرانه جوى و وادى تعبیر و تأویل آنست که سخن گویى تا اشارت کنى فرا سرانجام چیز و عاقبت کار، «وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» این نعمت رسالت است چنان که آنجا گفت «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» یعنى الانبیاء. جایى دیگر گفت «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ»، میگوید: باین خواب که دیدى اللَّه بر تو نعمت رسالت تمام کند که ترا پیغامبر کند و هم چنین بر آل یعقوب تمام کند یعنى برادران تو که ایشان را نیز انبیاء کند، و این از بهر آن گفت که ربّ العزه او را خبر داده بود بوحى که نعمت خود بر وى تمام کند و بر برادران وى، هم چنان که بر ابراهیم و اسحاق تمام کرد، و اتمام نعمت بر ابراهیم و اسحاق آن بود که ایشان را پیغامبران کرد.
و قیل «یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» اى: یثبتک على الاسلام حتى تموت علیه، کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ» بان نجّاه من نار نمرود بان فداه بذبح عظیم و ثبتهما على الاسلام حتى ماتا علیه، و ابویک تثنیه اب، و المراد جدّک و جد ابیک، ابراهیم و اسحاق اسمان اعجمیان، و ابراهیم معناه اب رحیم، و قیل من- البرهمه- و هى شده النظر، و اسحاق قیل معناه: الضاحک، «إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ» لمن یستحق الاجتباء، «حَکِیمٌ» یضع الاشیاء مواضعها، و قیل علیم بما صنع به اخوته، حکیم بما قضى. قال المفسرون: هذه الآیه دالّه على نبوّه یوسف و نبوّه اخوته.
«لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ» یعنى فى خبر یوسف و خبر اخوته «آیاتٌ» اى علامات و دلالات تدلّ على صنع اللَّه و لطائف افعاله و عجائب حکمته، «لِلسَّائِلِینَ» اى لمن سأل عن امرهم و اراد ان یعلم علمهم. و قرأ اهل مکّه آیه اى عیره و عظه و عجب، و ذلک ان الیهود سألت رسول اللَّه (ص) عن قصّه یوسف فاخبرهم بها کما فى التوریه فعجبوا منه، و قالوا من این لک هذا یا محمّد؟ فقال علّمنیه ربّى للسائلین و لغیرهم.
النوبه الثالثه
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. اسم جلیل شهد بجلاله افعاله، نطق بجماله افضاله دلّ على اثباته آیاته، اخبر عن صفاته مفعولاته، فهو الملک العظیم العزیز الکریم لا قسیم فى ذاته، و لا شریک فى مخلوقاته، و لا نظیر فى حقه و لا فى صفاته.
ملیک قادر مولى الموالى | عظیم ماجد فرد التّعالى |
قریب من جنان العبد دان | بعید عن مطار الوهم عال |
جلیل جلّ عن مثل و شبه | عزیز عزّ عن عمّ و خال |
نام خداوندى که زبانها سزاى وى جست و ندید، وهمها فرا حجاب عزّت رسید و ببرید، گوشها فرا حقّ وى رسید و برسید، صفت و قدر خویش برداشت تا هیچ عزیز بعزّ او نرسد، و هیچ فهم حد او درنیابد و هیچ دانا قدر او بنداند، دانش اوکس نداند، توان او کس نتواند، بقدر او کس نرسد، لم یکن ثمّ کان را با لم یزل و لا یزال چه آشنایى! قدم را با حدوث چه مناسبت! حقّ باقى در رسم فانى چه پیوندد؟ ماسور تکوین بهیئه تمکین چون رسد؟
گر حضرت لطفش را اغیار بکارستى | عشّاق جمالش را امّید وصالستى |
ممکن شودى جستن گر روى طلب بودى | معلوم شدى آخر گر روى سؤالستى |
پیر طریقت گفت: الهى، نور دیده آشنایانى، روز دولت عارفانى، لطیفا، چراغ دل مریدانى و انس جان غریبانى، کریما، آسایش سینه محبّانى و نهایت همّت قاصدانى، مهربانا، حاضر نفس واجدانى و سبب دهشت و الهانى، نه بچیزى مانى تا گویم که چنانى آنى که خود گفتى و چنان که گفتى آنى، جانهاى جوانمردان را عیانى و از دیدها امروز نهانى.
اندر دل من بدین عیانى که تویى | و از دیده من بدین نهانى که تویى |
وصّاف ترا وصف نداند کردن | تو خود بصفات خود چنانى که تویى |
«الر» الالف تشیر الى اسمه- اللَّه، و اللّام تشیر الى اسمه- لطیف، و الرّاء تشیر الى اسمه رحیم. یقول اللَّه تعالى: باسم اللَّه اللطیف الرّحیم، «ان هذه السوره آیات الکتاب الذى اخبرت فى التوریه» انّى انزله على محمّد (ص): بنام من که خداوندم، لطیف و رحیمام، که این سوره، آیات آن کتاب است که در تورات وعده دادهام که فرو فرستم بمحمّد (ص)، کتابى که یادگار مؤمنان است و هم راه طالبان، عدّت عابدان و زاد زاهدان، موعظت خائفان و رحمت مؤمنان.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» جایى دیگر گفت: «قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً، قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ، وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» این قرآن راه جویان را راهست، و بار خواهان را بار است، و مؤمنانرا شفیع و گواهست، امروز بشارت است و رحمت و فردا عزّ و ناز و کرامت، امروز رشاد و راست راهى و فردا از عقوبت آزادى،مؤمنانرا میراند بزمام حقّ در راه صدق، بر سنن صواب، بر چراغ هدى و بدرقه مصطفى (ص)، روى بنجات وادى بوادى میراند، منزل بمنزل. اوّل منزل علم، پس منزل عمل، پس منزل صدق و اخلاص، پس منزل مهر و محبّت تا فرو آرد در مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ چه نیکو قصّه اى که قصّه یوسف است، قصّه عاشق و معشوق و حدیث فراق و وصالست، درد زده اى باید که قصّه دردمندان خواند، عاشقى باید که از درد عشق و سوز عاشقان خبر دارد، سوخته اى باید که سوز حسرتیان در وى اثر کند، غلام آن مشتاقم که بر سر کوى دوست آتش حسرت افروزد، رشک برم بر چشمى که در فراق عشق جانان اشکى فرو بارد، جان و دل نثار کنم دل شدهاى را که داستان دل شدگان گوید.
در شهر، دلم بدان گراید صنما | کو، قصّه عشق تو سراید صنما |
آن روز که تخم درد عشق در دلهاى آشنایان پاشیدند، دل یعقوب پیغامبر بر شاه راه این حدیث بود، از تجرید و تفرید عمارت یافته در بوته ریاضت باخلاص برده، قابل تخم درد عشق گشته. چون آن تخم بزمین دل وى رسید، آب رشّ علیهم من نوره آن را پرورش داد تا عبهر عهد برآمد، آن گه جمال یوسفى از روى بهانه قبله وى ساختند و بشریّت را بجنس خود راه نمودند و این آواز برآوردند که حلق یعقوب در حلقه دام ارادت یوسف آویختند و نقطه حقیقت در پرده غیرت، میگوید: ارسلانم خوان تا کس بنداند که کیم.
«إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» ابن عباس گفت این یازده کوکب یازده برادر مىخواهد از روى اشارت، میگوید چنان که ستارگان بنفس خود روشناند و خلق بآن راه بر، و ذلک فى قوله تعالى: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» هم چنان برادران یوسف را روشنایى نبوّت بود و بایشان اهتداء خلق، اما غدرى که با برادر کردند و حسد که بر وى بردند، آن نوعى است از صغائر.
و این چنین صغائر بر انبیاء علیهم السّلام رود و حکمت در آن آنست که تا عالمیان بدانند که بى عیب خدا است که یگانه و یکتا است دیگر همه با عیب اند.
و فى معناه انشد:
انا معیوب و ربّى طاهر | و على الطّاهر من عیبى دلیل |
قیل للحسن: أ یحسد المؤمن؟ قال ما انساک بنى یعقوب، اگر کسى گوید یوسف کودک بود نارسیده که این خواب دید و معلومست که در شرع فعل کودک را حکمى نبود، چون فعل وى را حکم نبود، خواب وى را حکم چون بود؟ جواب آنست که حصول فعل کودک بقصد و آهنگ وى بود، روا باشد که در معرض تقصیر و نقصان با وى نسبت کنند، بل که خواب نموده الهى است، کودک و بالغ در آن یکسان.
وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ من سبقت له العنایه فى البدایه تمّت له الهدایه فی النّهایه. هر کرا رقم سعادت ازلى و طراز دولت لم یزلى در بدایت کار بر حواشى روزگار او کشیدند، در نهایت نور هدایت تحفه وى گردانیدند. و ینابیع علم و حکمت در ضمن سینه وى گشادند، و نعمت دین و دنیا بر وى تمام کردند. اینست حال یوسف صدیق که ربّ العزّه او را علم و حکمت و ملک و نبوّت داد و نعمت خود بر وى تمام کرد، او را حسن و ضیاء و جمال بر کمال داد.
مصطفى (ص) گفت:اعطى یوسف شطر الحسن،چندانک عالمیان را و فرزندان آدم را جمال است یک نیمه آن تنها بیوسف دادند، گفتا و او را شب معراج دیدم در آسمان هم چون ماه دو هفته. اسحاق بن عبد اللَّه بن ابى فروه میگوید: بما رسید که یوسف (ع) در کویهاى مصر بر گذشتى، تلألئى نور روى او بر دیوارها چنان تافتى که شعاع خورشید از آسمان بر زمین تابد.
کعب احبار گفت: ربّ العزّه طبقات فرزند آدم چنان که خواهند بود تا بقیامت بر آدم عرضه کرد، صورت همه بدید و نام همه و عمر همه با وى بگفتند، یوسف را دید در طبقه ششم تاج وقار بر سر، حلّه شرف در بر، رداء کرامت بر دوش، قضیب ملک در دست، از راست و از چپ وى فریشتگان بى عدد ایستاده و در پیش وى زمره انبیاء علیهم السّلام صف کشیده، آدم را دیدار وى خوش آمد گفت: «الهى من هذا الکریم الذى ابحت له بحبوحه الکرامه و رفعت له الدرّجه العالیه؟» بار خدایا پایگاه دولت این بنده بس بلند است، پر آفرین و خوب روى و خوش دیدار است، این کیست؟
فرمان آمد از جبّار کائنات «هذا ابنک المحمود على ما آتیته»، این فرزند تو است که بر وى نعمت خود تمام کردم و نواخت خود بر وى نهادم و بر وى حسد بردند، یا آدم او را عطائى ده و با وى کرامتى کن که پدر با فرزندان کند، آدم گفت «قد نحلته ثلثى حسن ذریّتى» او را دادم دو سیک حسن و جمال همه فرزندان خویش، پس آدم او را در بر گرفت و میان دو چشم وى ببوسید و گفت: لا تأسف فانت یوسف فاوّل من سمّاه یوسف آدم علیهما السّلام.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳