النحل - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره النحل آیه ۵۱-۶۷

۵- النوبه الاولى‏

(۱۶/ ۶۷- ۵۱)

قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اللَّه گفت دو چیز به خدایى مگیرید،

«إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» که او که خدایست‏ یکتاست،

«فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۵۱)» از من بترسید.

«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها،

«وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وى همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم،

«أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسى مى‏ترسید؟

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانى،

«فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست،

«ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند،

«فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو مى‏زارید و مى‏نالید.

«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما،

«إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهى از شما با خداى تعالى انباز مى‏گیرند و سبب در میان مى‏آرند.

«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا بآنچ ما ایشان را دادیم کافر مى‏شوند،

«فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)» گوى ایشان را که روزگار بسر مى‏آرید و کام خود مى‏رانید تا آگاه شوید.

«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً» و بنادانى خداى تعالى را بهره‏اى مى نهند،

«مِمَّا رَزَقْناهُمْ» از آنچ روزى دادیم ایشان را،

«تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» بخداى که ناچاره پرسند شما را،

«عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)» از آن دروغ که مى ‏سازید و مى‏ گوئید

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» و خداى تعالى را دختران مى‏گویند،

«سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را [از آنچ ایشان مى‏گویند]،

«وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (۵۷)» و ایشان را آنچ ایشان آرزوى کنند.

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏» و چون یکى را از ایشان خبر شنوانند بدختر،

«ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» روى او را بینى سیاه گشته،

«وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸)» و او اندوه مى‏خورد در خویشتن.

«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» از دیدار مردمان مى‏باز شود،

«مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» از رنج و خجل آن خبر که وى را دادند،

«أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ» [و در دل خویش با خویشتن مى‏گوید] که بخوارى بپرورد این دختر را،

«أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» یا در زیر خاک کند او را،

«أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۵۹)» چون بد است این حکم که مى‏کنند و کژ این سخن که مى‏گویند.

«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» ایشانراست که ناگرویدگانند برستاخیز،

«مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد،

«وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» و خدایراست صفت برترى، یگانگى و بى همتایى،

«وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۰)» و اوست آن تواناى دانا.

«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» و اگر مى ‏بگیرد خداى مردمان را بستم کارى ایشان،

«ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ» تا اکنون بر زمین هیچ جنبنده نگذاشتى‏،

«وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» لکن ایشان را با پس میدارد تابهنگامى نام زد،

«فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» و آن گه که هنگام ایشان آید،

«لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)» نه یک ساعت باپستر ایستند و نه فرا پیشتر.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خداى را چیزى همى‏گویند که خویشتن را نپسندند،

«وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهاى ایشان دروغ سازد و گوید،

«أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏» که ایشانراست نیکویى و صفت بهترى،

«لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را [بآن گفتار] آتش،

«وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.

«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» بخداى که فرستادیم بگروهان پیش از تو،

«فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» بر آراست ایشان را دیو کردارهاى بد ایشان [تا آن را نیکو دیدند و بآن باز نشستند]،

«فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» امروز آن دیو یار ایشانست [و از یارى اللَّه تعالى محروم‏اند]،

«وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)» و ایشانراست عذابى دردنماى.

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» و فرو نفرستادیم بر تو این نامه،

«إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» مگر تا پیدا کنى ایشان را،

«الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» آن چیز که مختلفند در آن،

«وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴)» و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.

«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» و اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى،

«فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن،

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)» در آن نشانیست آشکارا ایشان را که بشنوند [و استوار دارند].

«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً» و شما را در چهار پایان عبرتیست آشکارا،

«نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» مى‏آشامانیم شما را از آنچ در شکمهاى ایشانست،

«مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» از میان سرگین و خون، «لَبَناً خالِصاً» شیرى رسته پاک،

«سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶)» گوارنده آشامندگان را.

«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» و از میوه‏هاى خرماستان و از انگورها،

«تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» از آن مى میکنید،

«وَ رِزْقاً حَسَناً» و روزى نیکو مى سازید،

«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷)» در آن نشانى آشکار است ایشان را که دریابند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اى لا تعتقدوا المعبود اثنین- اللَّه گفت جلّ جلاله بندگان خویش را که اعتقاد مکنید که معبود دواند که معبود خود یکیست، یکتاى بى همتا، موجود بذات، موصوف بصفات، فلا تتّخذوا له شریکا فتکونوا قد جعلتم الهین اثنین و الاله الحقّ واحد- با وى انباز مگویید که با پس او با شریک دو باشند و خدا خود یکیست، یکتایى و یگانگى صفت او، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» یعنى فانا ذلک الاله الواحد فخافونى، چون بدانستید که معبود بسزا یکیست، یگانه، آن یکى و یگانه منم از من ترسید، آن گه سخن با «هو» برد گفت:

«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى له جمیع ما فى السّماوات و الارض من الاشیاء لا شریک له فى شى‏ء من ذلک هو خالقهم و رازقهم و هو محییهم و ممیتهم، هر چه در هفت آسمان و هفت زمین خلقست و چیز همه ملک و ملک اوست، همه رهى و چاکر اوست، همه آفریده و صنع اوست، با وى در آن هیچ انباز نه، آفریننده و روزى دهنده همه اوست، زنده کننده و میراننده اوست، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» اى و له الطاعه دائما یعنى طاعته واجبه ابدا، اى لیس احد یطاع له الّا انقطع ذلک عنه بزوال او هلاک غیر اللَّه فانّ الطاعه تدوم له، و نصب واصبا على القطع. و قیل واصبا اى شاقّا یعنى طاعته واجبه على کلّ الاحوال و ان کان فیها الوصب اى التّعب و له الطاعه رضى العبد بما یؤمر به ا و لم یرض و سهل علیه ا و لم‏ یسهل، ثمّ قال: «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» اى أ فغیر اللَّه الذى خلق کل شى‏ء و أمر أن لا یتّخذ اله معه تتّقون.

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ» اى ما حلّ بکم من نعمه یعنى ما اعطاکم اللَّه جلّ و عزّ من صحه فى جسم أو سعه فى رزق او متاع بمال فکل ذلک من اللَّه جلّ و عزّ، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» اى المرض و الفقر و الجدب، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ترفعون اصواتکم بالدّعاء، و اصله من جوار البقر و هو صوته اذا رفعه لا لم یلحقه و الاصوات مبنیّه على فعال و فعیل فاما فعال فنحو الصراخ و الجوار و البکاء و امّا فعیل فنحو العویل و الزّئیر و النّهیق و الشّهیق- معنى آیت آنست که هر چه بشما رسد از نعمت عافیت و صحّت و فراخى و راحت همه از خداى تعالى است و چون شما را بیمارى و قحط و فقر برسد دست درو زنید و در وى زارید، چون میدانید که نعمت ازوست و باز برد محنت و اندوه ازوست چونست که این بتان را با وى انباز مى گیرید و آن را مى‏پرستید؟!

«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» اى دفع المرض و الشدّه و البلاء و وهب لکم العافیه و السّلامه، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» یجعلون له شریکا فى عبادتهم الاوثان و یذبحون لها الذّبائح تشکرا لغیر من انعم علیهم بالفرج- مى‏گوید چون شما را بلائى و محنتى رسد در اللَّه تعالى زارید، چون آن بلا و محنت از شما باز دارد و بجاى شدّت عافیت دهد، شما آن عافیت از بتان بینید و شکر از ایشان کنید و از بهر ایشان قربان کنید؟- چونست که در وقت بلا دعا باخلاص کنید و بوقت عافیت شکر مى‏آرید؟

«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» این- لام- لام عافیت گویند: اى جعلوا عاقبه النّعم الکفر بدل الشّکر- عاقبت آن نعمت که بایشان دادیم آن بود که بجاى شکر کفر آرند و نعمت ما را منکر شوند، چنانک جاى دیگر گفت: «أَ فَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» و گفته‏اند معنى آنست که ایشان را نعمت دادیم تا آن را راه کفر خود سازند و در ضلالت بیفزایند، چنانک جاى دیگر گفت:«رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» پس ایشان را بیم داد و بتهدید گفت: «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»

چنانک جاى دیگر گفت:«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» این نه امر تعبید است که امر تهدید است و قول اینجا مضمر است: اى قل لهم تمتّعوا فى الدّنیا فسوف تعلمون فى الآخره و بال ذلک.

«وَ یَجْعَلُونَ» اى یعتقدون و یحکمون، «لِما لا یَعْلَمُونَ» فیه اضمار و فى الاضمار وجهان: احدهما یجعلون للَّه لجهلهم به نصیبا ممّا رزقناهم من الحرث و الانعام، و الوجه الثانى و یجعلون للَّه الّذى لا یعلمونه، فیکون- ما- بمعنى اللَّه کقوله: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» و شرح این آیت در سوره الانعام است آنجا که گفت: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً» الآیه … و قیل معنى الآیه: «وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ» اى للاوثان التی لا علم لها، «نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ» ثمّ رجع من الخبر الى الخطاب فقال: «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» سؤال توبیخ، و «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ» على اللَّه من أنّه امرکم بذلک.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» این بنو خزاعه‏اند و بنو کنانه که ایشان گفتند:ستر الملائکه لانّها بناته، و بیرون از ایشان هیچ کس نگفته است از امم! و ربّ العالمین خود را از آن منزّه کرد، گفت: «سُبْحانَهُ» پاکست جلّ جلاله و عظم کبریاؤه از آنچ ایشان مى‏گویند، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ» اى لهم الشی‏ء الّذى یشتهون یعنى البنین کما قال تعالى: «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ».

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ» اى و اذا اخبر احدهم بولاده بنت، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» تغیر لونه من الغم، هذا السّواد کدره الحزن التی تعلوا الکئیب.

قال الشّاعر یقال هو عبد اللَّه بن الزّبیر:

رمى الحدثان نسوه آل حرب‏ بمقدار سمدن له سمودا
فردّ شعور هنّ السّود بیضا و ردّ وجوههن البیض سودا

یعنى سواد الحزن و معنى قوله سمدن یعنى لطمن الوجوه و صحن و زفنّ‏ حین نحن، «وَ هُوَ کَظِیمٌ» الکظیم الّذى امتلأ حزنا و سکت علیه.

«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» یبعد عنهم و یختفى، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» من الحزن و العار و الحیاء. ثمّ یتفکر و یقول فى نفسه، «أَ یُمْسِکُهُ» یعنى أ یترکها و ذکر الکنایه لانّها تعود الى لفظ ما، «عَلى‏ هُونٍ» اى على هوان و مشقّه، «أَمْ یَدُسُّهُ» یخفیه، «فِی التُّرابِ» فیئیده، عادت اهل جاهلیّت چنان بود که هر زن وى بارور بودى بوقت زادن از مردم پنهان شدى و انتظار کردى تا خبر چه آید، پسرى بود یا دخترى، اگر پسر آمدى خرّم گشتى و بشادى فرا دیدار مردم آمدى و اگر دختر بودى غمگین و دل تنگ نشستى، آن گه در کار آن دختر با خود اندیشه کردى که او را بخوارى و مشقّت بپرورم یا زنده در خاک کنم؟

پس از ایشان کس بود که بخوارى و مشقّت و بى مرادى بداشتى و بپروردى و کس بود که زنده در خاک کردى، و ایشان که دختر را زنده در خاک مى‏نهادند از بیم فقر مى‏کردند و از بیم عار که اگر ناکفوى در وى طمع کند و این آن- وأد- است که قرآن بدان ناطق است:«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ». و گفته‏اند صعصعه جدّ فرزدق صد و بیست موءوده از پدران بستده هر یکى بدو ناقه و ایشان را زنده بگذاشته، و فیه یقول الفرزدق:

و جدى الّذى منع الوائدات‏ و احیى الوئید فلم تؤد

… «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» بئس ما یقضون فیجعلون اللَّه البنات و لانفسهم البنین، هذا کقوله: «تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزى‏».

«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ» اى لهؤلاء الکفار الّذین یجعلون للَّه البنات صفات الذم و الامثال السّیئه، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» الصّفات الحسنى و الامثال العلى- میگوید کافران را مثل بد است و صفت عیب که ایشان را حاجت بفرزند است وانگه از بیم فقر ایشان را مى‏کشند و بر خود اقرار ببخل مى‏دهند. و فى الخبر:

اکبر الکبائر ان تجعل للَّه ندا و هو خلقک ثمّ تقتل ولدک خشیه ان یأکل معک. و خداى تعالى را صفت بزرگوار است و مثل نیکو، بى فرزند و بى نیاز از فرزند و پاک از مانند و سزاى آنک او را یگانه دانند و باخلاص توحید پرستند.

قال ابن عباس:«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ مَثَلُ السَّوْءِ» اى العذاب و النّار، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» التوحید و الاخلاص و هو شهاده ان لا اله الّا اللَّه.

قوله: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» اى لو کان من سنّه اللَّه تعجیل هلاک الکافرین و معاقبتهم بکفرهم و افترائهم على اللَّه تعالى، «ما تَرَکَ عَلَیْها» یعنى على الارض، «مِنْ دَابَّهٍ» کنایه عن غیر مذکور و هو جائز لانّ الدّواب لا تکون الّا فى الارض، و فى الدّابه قولان: احدهما انّها عامّه فى بنى آدم و غیرهم ممّا یدبّ، و الثّانی انّ المراد بها ها هنا البهیمه. و فى معنى الآیه ثلاثه اقوال: احدها لو عجل عقوبه کفّار بنى آدم ما ترک على الارض ما یدب علیها، و الثّانی من دابّه یعنى من ظالم کافر، و الثّالث لو اهلک الآباء بکفرهم لم یکن الأبناء.

و قیل لو اهلک کلّ عاص ساعه عصیانه لانقطع النّسل، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» قیل هو وقت العذاب، و قیل الى حین الموت، و قیل الى یوم القیامه، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» اى فاذا اتى احد هذه الاوقات لهلکوا البتّه من غیر تقدیم و لا تأخیر.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» اى یجعلون للَّه البنات اللّاتى یکرهونهنّ، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» اى و تقول السنتهم الکذب، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏» اى البنین. و قیل الحسنى الجنّه، و محلّ- ان- نصب بدل من الکذب، اى یقولون انّ لنا الجنّه ان کان البعث حقّا.

زجّاج گفت: معنى آیت آنست که ایشان با فعل قبیح و گفتار بیهوده که گفتند: لنا البنون و للَّه البنات، همى طمع بهشت دارند و مى‏گویند: انّ لنا عند اللَّه الجزاء الاحسن یعنى الجنّه، ربّ العالمین گفت: «لا» اى لیس الامر کما وصفوا، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» اى حقّ لهم النّار و وجبت. و قیل کسبت قولهم، «أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ» اى متروکون فى النّار منسیون.

و قیل کسب عملهم السّیئ انّ لهم النّار و انّهم فى الآخره مقدّمون الى النّار، یقول افرطت الرّجل اى قدمته الى الماء، و منه‏ قول النبى (ص): «انا فرطکم على- الحوض» اى متقدّمکم.

قال الحسن: «مُفْرَطُونَ» اى معجّلون الى النّار، قرأ نافع:«مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّخفیف اى افرطوا فى اعمالهم یعنى اسرفوا بالآثام على انفسهم. و قرأ ابو جعفر: «مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّشدید اى مضیّعون امر اللَّه.

«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا» یعنى رسلا الى اممها، «مِنْ قَبْلِکَ» کما ارسلناک الى امّتک بالدّعاء الى توحید اللَّه، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» الخبیثه و ما کانوا علیه من الکفر باللَّه حتى کذبوا رسلهم، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» اى قرینهم یتولى اغوائهم و یتبرّأ منهم فى القیامه، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» عذاب النّار فى الآخره. و قیل «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» یعنى یوم القیامه و اطلق اسم الیوم لشهرته.

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ» یا محمّد، «الْکِتابَ» یعنى القرآن، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» للنّاس، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» اى لتبیّن لهم الحق من الباطل. و قیل لتبیّن للمشرکین ما ذهبوا فیه الى خلاف ما یذهب المسلمون فیقوم الحجّه علیهم ببیانک، «وَ هُدىً وَ رَحْمَهً» نصب معطوف على موضع اللّام لانّه المفعول له، اى ما انزلناه علیک الا للهدایه و الرّحمه.

«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یعنى المطر، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» اى انبت فیها من کلّ انواع النّبات بعد یبسها و جدوبتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» سمع القلوب لا سمع الآذان.

«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً» اى دلاله و علامه على قدره اللَّه و وحدانیّته یعبر بها من الجهل الى العلم. و قیل العبره ادراک الغائب فى الشّاهد، «نُسْقِیکُمْ» قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بفتح النّون و الباقون بضمّ النون و هما بمعنى واحد، یقال سقیته و اسقیته بمعنى.

قال الخلیل: سقیته اذا ناولته فشرب و اسقیته جعلت له سقیا، و الانعام لفظه لفظ جمع و هو اسم للجنس بمعنى النّعم فیذکر و یؤنّث، یقال هو الانعام و هى الانعام، فقال تعالى: «مِمَّا فِی بُطُونِهِ» و فى موضع آخر: «مِمَّا فِی بُطُونِها»، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً» اى الانعام تعتلف الحشیش و الخضر فجعل اللَّه بعضه دما و بعضه فرثا و یحیل بعض الدّم الاحمر لبنا ابیض،«خالِصاً» صافیا من نتنه و لونه حلوا دسما.

و قیل اذا استقر العلف فى بطنها طبخته فاستحال اعلاه دما و اوسطه لبنا و اسفله فرثا فیجرى الکبد الدّم الى العرق و اللّبن الى الضرع و یبقى الفرث ثمّ ینحدر و فى ذلک عبره لمن اعتبر، «سائِغاً لِلشَّارِبِینَ» یسوغ فى حلق من تناوله. قال ابن جریر: لم یغصّ احد باللّبن قطّ، و قیل سائغا حلالا، و قیل لا تعافه النّفس و ان خرج من بین الدّم و الفرث.

«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» اى و انّ لکم ممّا یخرجه اللَّه لکم من ثمرات النّخیل و الاعناب عبرا و آیات لانّکم، «تَتَّخِذُونَ» من ذلک، «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» و التقدیر و من ثمرات النّخیل و الاعناب شى‏ء تتّخذون منه سکرا، فالهاء فى قوله «مِنْهُ» تعود الى الشّى‏ء و هو محذوف و السّکر الخمر. و قیل نزلت قبل تحریم الخمر، و الرّزق الحسن التّمر و الزّبیب و الدّبس و الخل، و قیل السّکر الطّعم.

قال الرّاجز:جعلت اغراض کرام سکرا، اى طعما، فیکون المعنى تصنعون منه طعما یعنى الخلّ و رزقا حسنا یعنى الحلاوه. قال ابو عبید: السکر الخلّ و الرزق الحسن ما هو خیر من الخل، و قیل السّکر ما یسدّ الجوع مشتقّ من قولهم سکرت النّهر اى سددته.

قال ابن بحر: السّکر المسکر، قال و اضاف الى نفسه سقى اللّبن و اضاف الى العباد اتّخاذا السّکر و هو ادّخارهم لذلک حتّى یصیر سکرا، قال و هذا انکار من اللَّه علیهم و تقدیره أ تتّخذون منه سکرا و یرزقکم اللَّه رزقا حسنا، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» هذا تحریض من اللَّه للعاقل لیتأمل فى الآیات.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» الآیه … اثبات توحید است و توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهینست، بى توحید طاعت مقبول نیست و با شرک عبادت بکار نیست، و بدانک حقیقت توحید دو بابست: یکتا گفتن و یکتا دانستن. اما یکتا گفتن سر همه علومست و مایه همه معارف و بناء دین و حاجز میان دشمن و دوست و آن را سه وصفست: اوّل گواهى دادن اللَّه را بیکتایى در ذات و پاکى‏ از جفت و فرزند و انباز- سبحانه و تعالى، دیگر گواهى دادن اللَّه تعالى را بیکتایى در صفات که در آن بى شبه است و بى مثل، آن وى را صفت‏اند نامعقول و کیف آن نامفهوم، نامحاط و نامحدود، از اوهام بیرون و کس نداند که چون، سدیگر گواهى دادن اللَّه تعالى را بیکتایى در نامها، حقیقى ازلى که آن نامها وى را حقایق اند و دیگران را عاریتى و آفریده، آنچ نام ویست آن نام وى را حقیقت است قدیم و ازلى بسزاى وى، و آنچ نام خلقست آفریده است محدث بسزاى ایشان، و اللَّه و رحمن نامهاى وى‏اند که بآن نامها جز وى کسى را نخوانند: «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» سبحانه و تعالى.

امّا یکتا دانستن در خدمتست و در معاملت و در همّت، در خدمت ترک ریا است و رعایت اخلاص و در معاملت تصفیت سرّ است و تحقیق ذکر و در همّت گم کردن هر چه جز از وى و باز رستن بآزادى دل از هر چه جز از وى.

آزاد شود از هر چه بکون اندر تا باشى یار غار آن دلبر

پیر طریقت گفت: همه چیزها را عبارت آسانست و یافت دشوار و در توحید یافت آسانست و عبارت دشوار، عبارت توحید از عقل بیرونست، عین توحید از توهّم مصونست، حادث در ازلى کوم است، توحید آنست که جز از یکى نبود، معروف بود عارف نبود، مقصود بود قاصد نبود، موحد آنست که او را جز ازو نبود تا آن گاه که این خود نبود همه خود او بود، توحید اقرار دیگرست و توحید معاملت دیگر، و توحید ذکر و رویّت دیگر، توحید اقرار را گفت: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ»، توحید معاملت را گفت: «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»، توحید ذکر و رؤیت را گفت: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ». بو حفص حدّاد گفت: توحید بتمییز از غیر اللَّه تعالى بیزار شدنست، توحید خاص در یکى رسیدنست،توحید خاص الخاص در یکى برسیدن است.

یا واحدا لم یقم توحیده احد انت الوحید و انت الواحد الاحد
انّ الّذى بهم توحیده قصدوا من حیث ما قصدوا توحیده جحدوا
توحید من صحح التوحید عن صدد دون الطریق الى توحیده صدد

قوله: «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»- جایهاست در قرآن که اللَّه منّت نهاد بر بندگان که رساننده نعمت منم و رهاننده از بلا و شدّت منم، پس اى بنده بد عهد نواخت ما بین و نعمت از ما دان و شکر از ما کن، نعمت که دادیم بدیگرى حوالت مکن و عاجز بر ما بدل میار و غیرى را بر ما مگزین. فردا بقیامت کافر را گوید کرا خواندى و کرا پرستیدى؟ همى پرسد و خود جلّ جلاله بوى داناتر! کافر گوید ترا پرستیدم لکن بت را انباز تو گفتم، باز مؤمن را گوید تو کرا خواندى و کرا پرستیدى؟

گوید خداوندا تو خود دانى که ترا پرستیدم و بیکتایى و یگانگى تو گواهى دادم، ربّ العزّه گوید من با هر کس معاملت بحکم اعتقاد وى کنم، کافر مرا شریک و انباز گفت، مؤمن مرا یکتا و یگانه گفت، ما در شریعت حکم چنان کرده‏ایم مر بنده‏اى را که میان دو شریک بود، که نفقه و کسوه وى بر هر دو شریک بود بقدر شرکت ایشان، اى کافر تو در دنیا بخداوندى ما اقرار دادى لکن با ما انبازى دیگر گفتى، من خداوندى خود را وفا کردم که در دنیا ترا آفریدم و روزى دادم و از بلاها نگه داشتم اکنون بت را گوى تا از عذاب آتش ترا نگاه دارد، من کار دنیا راست کردم، کار عقبى راست کردن از بت طلب کن: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»، باز بنده مؤمن در دنیا مرا یکتا گفت و یکتا دانست و در شریعت بنده‏اى که یک مالک دارد معاش و مصالح وى همه بر مالک بود لا جرم کار دنیاش کفایت کردم، نعمت دادم، هدایت دادم، و کار عقبى بر من که آن را کفایت کنم، از آتش برهانم، ببهشت رسانم، حلّه پوشانم، بر تخت نشانم، بدیدار و رضاء خود رسانم، زیرا که جز از من کسى دیگر ندارد، کار وى جز از من کسى نسازد.

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» فایده آیت آنست که تا بنده بداند بحقیقت که نعمت و شدّت همه از اوست، بلا و راحت همه بارادت اوست و تقدیر او، دل در کسى دیگر نبندد، شفاء درد از غیرى نجوید، داند که ضارّ و نافع یکیست، یگانه ضارّست، خداوند گشاد و بند و پادشاه بر سود و گزند و کلید دار جدایى و پیوند، نافع است سود نماى سود رسان و سپردن سودها بر وى آسان و سودها همه بدست او نه بدست کسان.

«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ»- عبد اللَّه منازل یگانه عصر خویش بود شیخ اهل ملامت، توانگرى را دید که با درویشى مواسات همى کرد بمحقّرى ناچیز این آیت بر خواند آن گه فراوى گفت: کیف یکون یوم القیامه اذا قال اللَّه هاتوا ما دفع الى السّلاطین و المغنّین فیؤتى بالدّواب و الاموال و الثّیاب الفاخره. و یقول جلّ جلاله هاتوا ما دفع الىّ فیأتون بالکسر و الخرق و ما لا یؤبه له الا تستحیى من ذلک الموقف.

«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» الآیه … دو نجاست فراهم آمد: یکى فرث و دیگر دم، از میان هر دو بقدرت اللَّه تعالى شیر صافى پدید آمد گفت: «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» همچنین دو نطفه مهین در رحم فراهم آمد، آن گه از میان هر دو صورتى بدین زیبایى بتقدیر و تصویر اللَّه تعالى پدید آمد گفت: «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» دو کار صعب بر بنده جمع کند یکى بار معصیت، دیگر تقصیر در طاعت، آن گه از میان هر دو بفضل اللَّه رحمت و مغفرت پدید آمد گفت: «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» هر کرا در سبق سبق و بدو بدو قلم در لوح برفت که شمع شرع دین و چراغ ایمان و یقین در سینه او بر خواهند افروخت اگر هیچ در خواب شود چون از خواب در آید شمع بیند افروخته بر سر بالین نهاده.

پیر طریقت گفت: الهى دانى بچه شادم؟ به آنک نه بخویشتن بتو افتادم،الهى تو خواستى نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم، از روى اشارت مى‏گوید شیرى که غذاى تو است و حظّ تو، بر فرث و دم بگذرانیدم و از هر دو نگاه داشتم، پس توحید که حقّ ما است اولى تر که نگاه داریم تا بر دنیا و عقبى بگذرد و از هیچ دو اثر نگیرد، اگر اثر دنیا یا عقبى بر توحید نشیند آن گه ما را نشاید، توحید از دنیا عقبى پاکست، نور توحید هلاک آب و خاکست، فرا کردن دیده دل از خود- یافت توحید را ادراکست.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=