کیفیّت نزول وحى برسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
تلمیذ: راجع به کیفیّت نزول وحى برسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم است.آیا در هنگام وحى آیات قرآنیّه بر رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم و نزول آیات و اوامر و نواهى الهیّه، همیشه حال پیغمبر تغییر مىکرده؛ و از حال عادى خارج مىشدهاند؛ و یا آنکه در بعضى از اوقات حال رسول خدا تغییر مىکرده است؟ چون در اثر وارد است که در حال وحى رنگ پیغمبر زرد و یا سفید مىشد؛ و بدن آن حضرت سنگین مى شد؛ و مانند شخص بى هوش و بىحال درمى آمدند.
و آیات الهیّه اى را که نازل مى شده است؛ آیا در حال افاقه براى مردم و براى کتّاب وحى مىخواندهاند؛ یا در همان حالت غیر عادى؟ و آیا کتّاب وحى پیوسته ملازم آن حضرت بودهاند و فورا وحى را مى نوشته اند یا بعدا؟
و آیا نزول وحى بتوسّط جبرائیل بوده؛ و یا خود حضرت حقّ بدون واسطه و حجاب بر آن حضرت تجلّى مى نموده است؟
علّامه: نمى توان گفت که پیوسته حال رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم در وقت نزول وحى تغییر مى کرده است؛ یعنى دلیل نداریم؛ از کجا مىتوان گفت؟ در مورد رسول الله گاهى اتّفاق مى افتاد در وقت نزول وحى، حال ایشان بهم مى خورد؛ و مثل آدم مقضىّ علیه (مثل شخص متوفّى) همینطور مى افتادند و بعدا افاقه حاصل مى شد.
امّا اینکه آیات را در همان حال غیر عادى مى خوانده اند یا پس از افاقه، خیلى روشن نیست.مثل اینکه از بعضى از روایات استفاده مى شود که در حال افاقه هم خوانده مىشد؛ که چون حضرتش از عالم فناء بقاء حاصل کرد سؤال مىفرمود: که چطور خواندید؟ این دلیلیست بر آنکه در حال فنا و گرفتگى هم مى خوانده اند؛ و بعد که حال عوض مى شد؛ و حال عادى دست مى داد نیز خوانده مى شده است.
یک روایت داریم که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال مى کنند: یا ابن رسول الله!
رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم تاب مقاومت ملاقات و دیدار جبرئیل را نداشت؛ و از آن جهت از خود بیخود مى شد؛ و غشّ مى کرد.
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: این در حالى بود که خداوند متعال تجلّى مى کرد به رسولش و با او تکلّم مى کرد؛ و رسولش طرف خطاب خدا بود؛ و خود حقّ تبارک و تعالى بدون واسطه با او سخن مى گفت.
و امّا در غیر این صورت جبرائیل مانند یک عبد مملوک و یک بنده و بردهاى مىایستاد؛ و اجازه مىگرفت؛ و حرفهایش را مى زد؛ و هر وقت جبرائیل تکلّم مى کرد اینچنین بود.
و امّا آنکه در موقع خطاب، حال رسولش تغییر مى کرد حقیقتا خود خداوند عزّ و جلّ بوده است.
مثلا در شأن نزول سوره مائده، و در روایات نزول آن داریم: که سوره مائده وقتى نازل شد که پیغمبر اکرم به مدینه وارد مىشدند؛ و به اندازهاى این سوره سنگینى داشت و آنقدر سخت و سنگین بود که ناقهاى که حضرت بر آن سوار بودند نزدیک بود به زمین برسد، و بروى زمین بخوابد.
آیات و روایات در کیفیّت نزول سورههاى قرآن مختلف است؛ بعضى دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال تجلّى مىنموده و وحى مىفرموده است؛ و این وحى بلاواسطه بوده؛ و از بعضى استفاده مىشود که بتوسّط جبرائیل بوده است.
و اصولا در آیه وارده در آخر سوره شورى حمعسق که مى فرماید:
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ.[۱] وحى خدا قسیم با ارسال رسل قرار گرفته است؛ یعنى وحیا مقابل افتاده با فرستادن مأمور و رسول و با تکلّم از وراء حجاب؛ پس هرجا که وحى بوده است دیگر جبرائیل نبوده است.
و این آیه به خوبى دلالت دارد بر آنکه در جائى که قرآن بصورت وحى بوده است؛ توسّط خود حضرت حقّ متعال بلا واسطه بوده و برسول اکرم نازل مىشده است؛ و بالاخره جبرائیل نبوده است.
و آنجاهائى که بتوسّط جبرائیل نازل مىشده است؛ دیگر جلوه خدا بدون واسطه نبوده است.
این مسئله خیلى روشن است؛ چون بطور حصر مطلق دائر بین نفى و اثبات إلّا وحیا أومن وراء حجاب أو یرسل رسولا هر چه بتوسّط جبرائیل و یا اعوان او نازل شود غیر از مسئله وحى مىباشد.
آیات وارده در أوّل نزول قرآن:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ[۲] بحسب ظاهر بنظر مىرسد باین که توسّط خود حضرت حقّ متعال بعنوان وحى بوده باشد؛ و جبرائیل معلوم مىشود که بعدها آورده است.
[در کیفیّت نزول وحى به رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم]
و نیز در قرآن سه آیه داریم که دلالت دارد بر اینکه قرآن توسّط جبرائیل و روح القدس و روح الامین نازل شده است.
قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۳] قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا[۴] نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ[۵] بارى ظاهر این آیات اینست که تمام قرآن را جبرئیل نازل کرده است؛ ما براى بدست آوردن حقیقت مطلب و جمع بین آیات قرآن یک طورى فکر کردهایم نمىدانم رساست، یا رسا نیست؟
و آن اینکه بگوئیم: کیفیّت نزول وحى سه مرحله دارد.
مرحله اوّل: مرحله نزول وحى است من الله از جانب خدا بلا واسطه.
مرحله دوّم: پائینتر از آن، و آن اینکه از جانب خدا بلا واسطه نباشد بلکه از ناحیه جبرئیل است؛ یعنى در جائى که خدا وحى مىکرده جبرائیل هم بوده؛ و خداوند بتوسّط جبرائیل وحى مىنموده است.
مرحله سوّم: مرحله پائینتر از آن؛ و آن اینکه از جانب جبرائیل هم بلا واسطه نبوده باشد بلکه بتوسّط اعوان و یاران او وحى مىشده است؛ و در این صورت خداوند بتوسّط جبرائیل، و از جبرائیل بتوسّط اعوان او وحى مىشده است؛ و در این قسم، هم خداى متعال حاضر بوده است؛ و هم جبرائیل؛ و هم اعوان جبرائیل.
درباره این قسم سوّم که بتوسّط اعوان جبرائیل وحى مىشده است؛ آیهاى در قرآن کریم داریم که مى رساند این آیات الهى در الواحى و یا مثلا نظیر الواحى که در دست سفره کرام برره بوده است نازل مى شده و رسول الله مى خوانده است:
کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ بِأَیْدِی سَفَرَهٍ کِرامٍ بَرَرَهٍ.[۶] و در تمام این سه مرحله، اهل سه مرحله، یعنى حضرت حقّ و جبرائیل و سفره کرام برره حاضر بودند و نزول وحى هم در هریک از مراحل توسّط همه اینها یعنى توسّط سفره کرام برره توسّط جبرائیل توسّط حضرت حقّ صورت مىگرفته است؛ غایه الامر در بعضى از موارد نظر اصلى به خود ذات حقّ بوده است، بهطورىکه به جبرائیل و سفره نظر نمىشده است؛ و این در آن مواردى است که حال رسول الله تغییر مىکرده است؛ و طبق آیه واقع در سوره شورى وحیا بوده است.
و در بعضى از موارد نظر اصلى بجبرائیل بوده است؛ بهطورىکه به سفره نظر نمى شده است، و نظر بذات حقّ از آئینه و مرآت جبرائیل بوده است.
و در بعضى از موارد نظر اصلى بهمان فرشتگان زیردست و اعوان جبرائیل، یعنى سفره بوده است. و از دریچه وجود و تعیّن آنها به جبرائیل و حضرت حقّ نظر مىشده است؛ و درباره این قسم اخیر طبق همان آیه، أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا بوده است. منتهى بعضى از اوقات توسّط رسول جبرئیل و بعضى از اوقات توسّط سفره کرام برره که یاران و اعوان او هستند.
چون طبق همین آیه ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا خداوند متعال وقتى وحى کند خودش تکلّم مىکند؛ و در تکلیمش واسطه اتّخاذ نمىکند. خودش مستقیما تجلّى مىکند، و تکلّم مىکند؛ و رسول خدا ادراک مىکند آن تکلّم را.
و نظیر این معنى را درباره قبض روح داریم؛ در آنجا نیز این سه مرحله در قرآن کریم وارد شده است.
در یکجا داریم: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها[۷] و در یکجا داریم: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ[۸] و در یکجا داریم: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ[۹].
و نظیر این آیه بازهم در قرآن کریم هست؛ و بهر حال از این آیات استفاده مىشود که در مسئله قبض روح در یکمرتبه خداوند متعال مستقیما قبض روح مىکند؛ و یکمرتبه پائینتر نسبت به ملکالموت داده شده است؛ و در مرتبه پائینتر نسبت به فرشتگان و رسولان قبض ارواح داده شده است.
و در تمام این سه مرحله نیز خداوند متعال و ملکالموت و ملائکه قبض ارواح دست اندر کارند.
فقط تفاوت در اینست که در بعضى موارد چون شخص محتضر بغیر خدا به هیچوجه متوجّه نیست، حضرت حقّ متعال خود بدون واسطه قبض روح مى نماید؛ یعنى شخص محتضر عزرائیل یا فرشته دیگرى را نمىبیند؛ گرچه آنها دستاندرکار باشند.
و در بعضى از موارد محتضر مقامش آنطور نیست که بتواند صرفا غرق در انوار حضرت احدیّت باشد؛ و چون داراى مراتبى از خلوص مىباشد؛ لذا جان دادن او توسّط خود عزرائیل انجام مى گیرد.
و در بعضى از موارد توسّط ملائکه جزئیّه و اعوان عزرائیل صورت مى گیرد.
و در صورت دوّم دیگر ذات حقّ مشاهده نمىشود؛ و در صورت سوّم ذات حقّ و عزرائیل هر دو مشاهده نمىگردند.و بهر حال اختلاف این مراتب بحسب اختلاف ادراکات و درجات و مقامات محتضر است.
و همانطورکه ذکر شد بحسب ظاهر اختلاف درجات و مراتب وحى آیات قرآنیّه در این سه مرحله نیز بحسب اختلاف حالات و مقامات و وضعیّاتى بوده است که خداوند تبارک و تعالى وحى را به یکى از این سه طریق نازل مىفرموده است.
[تفسیر آیه مبارکه: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى.]
تلمیذ: در آیه کریمه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى.[۱۰] آیا مفادش اینست که تمام کلمات رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم وحى بوده است؟ یا ظاهرش اینست که آیاتى را رسول الله بعنوان قرآن تلاوت مىفرموده است وحى بوده است؟
چون دیده شده است که بعضىها استدلال مىکنند با تمسّک باین آیات بر اینکه حرفهاى عادى رسول خدا هم وحى منزل بوده است؛ مثلا در قضیّه أمر فرمودن آن حضرت به حرکت جیش اسامه و یا قضیّه کاغذ و دوات خواستن رسول الله در وقت رحلت بر اینکه چیزى بنویسند که امّت دیگر هرگز گمراه نشوند، استدلال مىکنند به این آیه شریفه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى.
این کلمات رسول خدا و اوامر و نواهى آن حضرت در امور فردى و خانوادگى و یا در امور اجتماعى آیا وحى نبوده است؟ گرچه کلمات عادى رسول خدا هم صحیح بود؛ و طبق حقّ بود؛ امّا استدلال به آیه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى درست است؟
علّامه: آیه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اطلاق دارد؛ و شامل وحى آیات قرآن و غیره مىشود؛ و مىتوان گفت: رسول الله در امور عادى هم از روى میل و هواى نفسانى سخن نمىگفته است.
ولى آیه إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى راجع به قرآن کریم و آیات نازله مىباشد و ربطى بسخنان عادى و اوامر آن حضرت در امور شخصى ندارد.
تلمیذ: بعضىها در سخنان خود هنگام تکلّم ضمیر أنا استعمال نمىکنند؛ و نمىگویند: من چنین کردم؛ و یا من رفتم و گفتم و امثال ذلک؛ بلکه پیوسته ضمیر غایب: هو استعمال مىکنند و مىگویند: چنین کرد؛ و رفت. و او غذا خورد؛ آیا منظورشان از این قسم تکلّم، تأدّب است؛ که مىخواهند خود را عادت به من گفتن ندهند؛ و از منیّت و نسبت افعال مختلف به خود خوددارى کنند؟ یا منظورشان استناد افعال بحقّ است و نمىخواهند پاى خود را در میان آورند؛ و خود را در مقابل حضرت حقّ ذى وجودى پندارند؟
گرچه این مقام مقام توحید صرف نیست؛ و در آن مقام غیر از حضرت حقّ چیزى دیده نمىشود. و نسبت افعال به خودهم در حقیقت نسبت بحقّ است تبارک و تعالى.
علّامه: در بعضى ها شاید بحسب ظاهر همان جنبه تأدّب باشد که نمى خواهند خود را عادت به من من گفتن بدهند؛ و براى مقام توحیدى یک نحو زمینه فراهم کردن باشد.
در مسئله توحید چنین بخاطر دارم که حضرت صادق علیه السّلام بسیار توجّه و تمایل دارند به اینکه لفظ هو را به خدا برگردانند، که بمقام ذات اشاره کند؛ اگر اینجور باشد (هوئى) جز خدا نداریم؛ و دیگر مسئله تمام است.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (آیه ۱ از سوره ۱۱۲ اخلاص) لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ (غیر از هو إله نیست) عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ (صحبت از هو است، پاى هو به میان مىآید) الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ[۱۱][۱۲]
مهرتابان //علامه محمدحسین طهرانی
[۱] ( ۱) آیه ۵۱ از سوره ۴۲ شورى: و از براى هیچ فردى از افراد بشر نیست که خداوند با او سخن گوید؛ مگر از راه وحى، و یا از پشت پرده و حجاب، و یا اینکه فرستادهاى را بفرستد، پس وحى کند باذن خود هر چه را که بخواهد؛ و او بلندمرتبه و حکیم است.
[۲] ( ۱) آیه ۱ تا ۶ از سوره ۹۶ علق: بخوان باسم پروردگارت آنکه خلق کرد! انسان را از علق خلق کرد بخوان! و پروردگار تو از همه موجودات مکرّمتر و بزرگوارتر است؛ آن کسیست که با قلم تعلیم کرد؛ و بانسان تعلیم کرد چیزهائى را که نمىدانست.
[۳] ( ۲) آیه ۹۷ از سوره ۲ بقره: بگو کیست که دشمن جبرائیل باشد؟ جبرائیل است که بر قلب تو فروفرستاد قرآن را باذن خدا.
[۴] ( ۳) آیه ۱۰۲ از سوره ۱۶ نحل: بگو قرآن را روح القدس از جانب پروردگارت بحقّ فروفرستاد تا اینکه کسانى که ایمان آوردهاند، استوار و پابرجاى بوده باشند.
[۵] ( ۴) آیه ۱۹۳ از سوره ۲۶ شعراء: قرآن را روح الأمین بر قلب تو فروفرستاد براى اینکه از ترسانندگان بوده باشى بزبان عربى آشکارا.
[۶] ( ۱) آیات ۱۱ تا ۱۶ از سوره ۸۰ عبس: نه اینچنین نیست بلکه آیات قرآن براى تذکّر و پند است، تا هر که بخواهد متذکّر گردد؛ در صحیفه هاى بلندمرتبه و بزرگ مقام است؛ آن صحیفه ها بلندمرتبه و پاک و پاکیزه است، که بدست سفیران حقّ و فرشتگان وحى که ملائکه بزرگوار و با اخلاق نیکو هستند فرستاده مى شود.
[۷] ( ۱) آیه ۴۲ از سوره ۳۹ زمر: خداوند جانها را در وقت مردن و در وقت خوابیدن مى گیرد.
[۸] ( ۲) آیه ۱۱ از سوره ۳۲ سجده: بگو شما را قبض روح مىکند آن فرشته مرگى که بشما گماشته شده است.
[۹] ( ۳) آیه ۶۱ از سوره ۶ انعام: حتّى تا زمانى که موت بسراغ یکى از شما بیاید، در آن هنگام رسولان و فرستادگان ما از فرشتگان او را قبض روح مى کنند؛ و آنها در انجام این امر کوتاهى ندارند.
[۱۰] ( ۱) آیه ۳ تا ۵ از سوره ۵۳ نجم: و رسول خدا از روى میل و هواى نفسانى خود سخن نمى گوید؛ نیست سخن او مگر وحى خداوندى که به او وحى شده است؛ و او را شدید القوى( که منظور جبرائیل امین است) تعلیم کرده است.
[۱۱] ( ۱) آیات ۲۲ تا ۲۴ از سوره ۵۹ حشر: اگر ما این قرآن را بر کوهى فرومىفرستادیم؛ هرآینه مىدیدى که آن کوه از عظمت خدا و ترس از خدا خاشع مىشد و متلاشى مىگشت! و ما این مثالها را براى مردم مىزنیم به امید آنکه تفکّر کنند.
اوست خداوند یگانهاى که غیر از او خدائى نیست که به نهان و آشکار اطّلاع دارد و بخشنده و مهربان است.
اوست خداوند یگانهاى که غیر از او خدائى نیست و سلطان مقتدر و پاک و منزّه از هر عیب و ایمنىبخش و حافظ و نگهدارنده عالم و قاهر و مسلّط بر جمیع مخلوقات و با جبروت و عظمت است؛ و منزّه است این خدا از هر چه را که مشرکان براى او شریک و انبازى قرار مىدهند.
[۱۲] علامه سید محمد حسین تهرانى، مهر تابان، ۱جلد، انتشارات ملکوت نور قرآن – مشهد، چاپ: هشتم، ۱۴۲۶ ق