حکایات كشف الأسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

حکایت هاروت و ماروت کشف الأسرار و عده الأبرار

هاروت و ماروت اسمان سریانیان. قال اهل التفسیر و نقله الحدیث- انهما کانا ملکین اسمهما- عزا و عزائیل- و انّ الملائکه تعجبت من ظلم بنى آدم و استحلالهم المحارم و سفکهم الدماء و قد جاءتهم رسلهم بالبیّنات، فعز و اذلک علیهم، و خاطبوا اللَّه عز و جل فى معناهم، و قالوا هؤلاء الذین جعلتهم فى الارض و اخترتهم، فهم یعصونک … القصّه الى آخرها-
مفسران و اصحاب حدیث و نقله آثار گفتند- فریشتگان آسمان تعجب کردند از ظلم بنى آدم و بى رسمیها و پرده در بدن و خون ریختن ایشان، گفتند خداوندا این زمین داران و خاکیان را بر گزیدى و ایشان ترا نافرمانند.
رب العالمین گفت اگر آن شهوت که دریشان مرکب است در شما بودى حال شما همچون حال ایشان بودى همه گفتند.- «سبحانک ما ینبغى لنا ان نعصیک»- پاکى ترا و بى عیبى ترا، نیاید از ما که در تو عاصى شویم، و نسزد که فرمان ترا خلاف کنیم. رب العالمین گفت اکنون دو فریشته اختیار کنید از همه فریشتگان تا ایشان را بصفت بنى آدم بر آریم و شهوت دریشان مرکب کنیم.
هاروت و ماروت را بر گزیدند که از همه عابد تر و خاشع تر بودند. خداوند عز و جل ایشان را بزمین فرستاد تا حکم کنند و کار گزارند میان خلق. و شهوت در ایشان آفرید چنانک در فرزندان آدم، و ایشان را گفت- شرک میارید و زنا مکنید و خمر مخورید و خون بناحق مریزید و گوشت خوک مخورید و در حکم و قضا میل و محابا مکنید و جور و جفا مپسندید.
ایشان بیامدند و بروز حکم مى‏ کردند و کار خلق می گزاردند، و بشب بر آسمان می شدند بمتعبد خویش. آخر روزى زنى آمد پیش ایشان بمجلس حکم، با خصمى که داشت و نام آن زن- زهره- بود نیکو روى که جمال وى بغایت کمال بود و گفته ‏اند که پادشاه زاده بود از دیار فارس، و در دل ایشان هواء آن زن افتاد بیکدیگر باز گفتند، آن گه ترافع و حکم آن زن در تأخیر نهادند، تا وى را بخانه خواندند و کام خود از وى طلب کردند.
آن زن سر وا زد آن گه گفت. اگر شما را مرادى است از من بت پرست باید شدن چنانک آن زن،و قتل کردن و خمر خوردن. ایشان گفتند- این نه کار ماست که ما را از این نهى کرده ‏اند و پرهیز فرموده. آن روز رفت دیگر روز همین حدیث بود و جواب همان. سدیگر روز هوى بغایت رسید و صبرشان برمید، گفتند از آنچه فرمودى خمر خوردن آسانتر است. ندانستند که خمر خود مجمع جنایت است، و اصل گناهان- قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم- «الخمر امّ الخبائث».
پس خمر خوردند تا مست شدند و کام خود از آن زن بر گرفتند و در آن حال کسى بایشان فرا رسید، ترسیدند که باز گوید او را بکشتند، تا هم قتل و هم زنا و هم شرب خمر ازیشان در وجود آمد. و خداوند عز و جل در آن حال ملائکه آسمان را بر حال ایشان اطلاع داد، تا ایشان را بدان صفت بدیدند.
و من ذلک الیوم یستغفرون لاهل الارض. و گفته ‏اند نام اعظم آن زن را در آموختند تا قصد آسمان کرد پس حرّاس آسمان و گوشوانان او را منع کردند و خداى عز و جل صورت وى بگردانید تا کوکبى گشت. اکنون آن ستاره سرخ است:- نام وى بزبان عرب- زهره- و بزبان عجم- اناهید- و بزبان بنطى بیدخت ابن عباس و ابن عمر، آن را لعنت میکردند و میگفتند- لا مرحبا بها و لا اهلا لقیا الملکان منها ما لقیا.
وعن على ع قال- کان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم اذا رأى سهیلا قال لعن اللَّه سهیلا انّه کان عشّارا بالیمن، و لعن اللَّه الزهره فانها فتنت ملکین.

تمامى قصه آنست که هاروت و ماروت پس از آنک معصیت کردند خواستند که بآسمان بمعتد خویش باز شوند نتوانستند و پرهاشان مطاوع نیامد پس در کار خویش بدیدند و ز آن کرده پشیمان شدند، و رفتند پیش ادریس پیغامبر و گفتند- استشفع لنا الى ربک و ادع لنا- ادریس دعا کرد ایشان را، خداوند عز و جل ایشان را مخیر کرد میان عذاب دنیوى و عذاب عقبى، و عذاب دنیوى اختیار کردند و در زمین بابل پس ایشان را سرنگون بچاهى در آویختند تا بقیامت.

مجاهد گفت- در آن چاه آتش است و ایشان در میان آتش معذب اند پایها در قید و سلسله بر هفت اندام. و گفته ‏اند- که در آن چاه آب است و ایشان از تشنگى زبان بیرون کرده ‏اند، و چهار انگشت است از میان ایشان تا بآب و بآب مى‏نرسند. و در روزگار پیشین مردى پیش ایشان رفت تا جادویى آموزد گفت چون ایشان را بدان صفت دیدم بترسیدم و از آن حال بسهمیدم گفتم- لا اله الّا اللَّه‏

ایشان چون سخن میشنیدند گفتند از کدام امتى تو؟ جواب دادم از امت محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم. ایشان گفتند «و قد بعث محمد؟ قلت نعم- قالا الحمد للَّه فانه نبى آخر الزمان و عما قریب ینقطع العذاب عنا».

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۹۲-۱۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=