کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره العنکبوت آیه ۴۷ – ۱۹
۲- النوبه الاولى
۲۹ (۴۷- ۱۹)
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمىبینند که اللَّه چون در مى گیرد کار و چون مىآفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه [بروز رستاخیز] باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خداى آسانست.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه[۱] مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشاناند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشاناند که ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت [ابراهیم]: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی [لوط] گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مى ببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایستها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباهکاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى بشارت دادن او را [باسحق و یعقوب] قالُوا گفتند [ابراهیم را] إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاراناند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً [ابراهیم] گفت لوط در آن [شارستان] است قالُوا [فریشتگان] گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن [شارستان] کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مىباز بایست ماند [از لوط و فرزندان او] با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش [که اکنون فرستادگان را رنج نمایند] وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ [فریشتگان] گفتند [لوط را] مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباهکارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن [عقوبت که ایشان را کردیم] آیَهً بَیِّنَهً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغزن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چستکار و باریکبین و زیرکدست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را [که گرفتیم] بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سستتر همه خانه ها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى [جذز[۲] اللَّه را خدایى نخواندندى.]
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است [که با هر کس تاود] دانا است [که داند که عقوبت چرا باز پس میدارد].
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مىزنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه وَ أَقِمِ الصَّلاهَ و بپاىدار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت ۲ پذیرفته اند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مى پیوندید وَ قُولُوا و گوئید [اهل کتاب را که چیزى خوانند یا چیزى گوئید از کتاب خویش] آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان [بر موسى تورات فرستادیم] بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویده اند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان [که عرباند] هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
النوبه الثانیه
قوله تعالى-: أَ وَ لَمْ یَرَوْا حمزه و کسایى ا و لم تروا بتاء مخاطبه خوانند و معنى آنست که: قل یا أیّها الکفار او لم تروا کیف یبدى اللَّه الخلق. یبدأ بفتح یا خوانده اند، و هما لغتان: یقال بدأ اللَّه الخلق و ابداه.
این آیت را دو تأویل گفته اند یکى آنست که نمى بینند این کافران که بعث را منکراند که اللَّه تعالى چون کارها در میگیرد و مى آفریند و آن گه همان باز مى آرد، چون تابستان و زمستان و شب و روز فکما انّ اعاده فصول السنّه سایغ فى قدرته غیر مستنکر، فکذلک بعث الخلق؛ معنى دیگر ا و لم یروا کیف خلقهم، ابتداء نطفه ثم علقه ثم مضغه ثم یعیده فى الآخره عند البعث. از نخست خلق نبود، بیافرید و از نیست پدید آورد، آن گه بروز رستاخیز باز ایشان را از خاک بیرون آرد. آن خداوند که در اول خلق نبود و بیافرید و بر وى متعذّر نبود قادر است که روز رستاخیز باز آفریند، و بر وى متعذّر نباشد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ اى- انّ ذلک الاعاده على اللَّه سهل هیّن لا نصب فیه.
قُلْ یا محمد سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ على کثرتهم و اختلاف احوالهم لتعرفوا عجائب فطره اللَّه بالمشاهده و لقاء من هو اعلم منکم امرهم بالسّیر فى الارض لیلقوا من هو اعلم منهم و احد نظرا فیخبرهم بالدقائق من العجائب، و قیل امرهم بالسیر فى الارض لینظروا الى آثار من کان قبلهم و الى ما صار امرهم من الفناء فیعتبروا و یعلموا انّ اللَّه خلق الاشیاء کما خلقهم و هو یمیتهم کما اماتهم ثم ینشئهم جمیعا فى الآخره، فذلک قوله: ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ، قرأ ابن کثیر و ابو عمرو النّشاه بفتح الشین ممدوده- حیث وقعت- و قرأ الآخرون بسکون الشین مقصوره، نظیره الرّأفه و الرّآفه، إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الإبداء و الاعاده و النشأه قَدِیرٌ.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ فیه تقدیم و تأخیر: یعنى- الیه تقلبون فیعذب من یشاء و یرحم من یشاء، علق العذاب بالمشیّه دون الخطیئه لیعلم انه یعذب بحق ملکه و الخطیئه علامه لا لاجلها یعذب و لاهى علّته. عذاب در مشیّت بست نه در خطیئه تا معلوم شود که او جلّ جلاله عذاب که میکند بحق ملک میکند و خطیئه علامت آنست نه علّت آن.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ قال، الفرّاء معناه- و لا من فى السماء بمعجز. هذا کقول حسّان بن ثابت:
فمن یهجوا رسول اللَّه منکم | و یمدحه و ینصره سواء. | |
یعنى و من یمدحه و ینصره فاضمر من. و الى هذا التأویل ذهب عبد الرحمن بن زید، قال: معناه- لا یعجزه اهل الارض فى الارض و لا اهل السماء فى السماء ان عصوه. و قیل معناه لا تعجزوننا بان تهربوا الى الارض ام الى السماء، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ الولىّ الذى یدفع المکروه عن الانسان، و النّصیر- الذى یأمر بدفعه عنه. یقول: وَ ما لَکُمْ ایها الناس مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍ یلى امرکم وَ لا نَصِیرٍ ینصرکم، اى- ینصرکم من اللَّه ان اراد بکم سوءا.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ الآیه، کلمات من کتاب اللَّه، و الجمع آیات و الادلّه على اللَّه من خلقه آیات و اذا لم تضف الى الکتاب تناولت الادلّه دون آیات القرآن، و الکفر بآیات اللَّه الّا یستدل بها علیه و تنسب الى غیر اللَّه و یجحد موضع النعمه فیها، و الکفر بلقاء اللَّه جحود الورود علیه، و قیام الساعه و انکار الحساب و الجنّه و النار. أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی یوم القیامه و ذکر بلفظ الماضى لانّ اکثر الفاظ القیامه جاءت بلفظ الماضى لانّه بمنزله ما وقع اذ لا شکّ فى وقوعه. هذه الآیات من قوله وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ الى قوله فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ معترضه فیما بین القصّه تذکیرا و تحذیرا لاهل مکه ان یحل بهم ما حل بمن قبلهم.
ثم عاد الى قصه ابرهیم (ع) فقال فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ یعنى- فما اجابوا عن قوله[۳]: اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ الّا ان قال بعضهم لبعض اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ ففعلوا، فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ و لم یسلّطها علیه بل جعلها بردا و سلاما. قال کعب ما احرقت منه الّا وثاقه، إِنَّ فِی ذلِکَ اى- فیما فعلوا به و فعلنا لَآیاتٍ علامات لهم على انّ العاقبه للمؤمنین.
وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا یعنى- انکم تعبدون هذه الاوثان لا لحجه قامت بذلک، بل لتتوادّوا بها و تتحابّوا على عبادتها و تتواصلوا کما یتحاب المؤمنون على عباده اللَّه. ابراهیم قوم خود را گفت- که بت پرستان بودند- شما این بتان را که مى پرستید نه از آن مى پرستید که شما را حجّتى است و بیّنتى بر پرستش آن لکن میخواهید تا شما را در عبادت آن بتان اجتماعى باشد و دوستى با یکدیگر، تا یکدیگر را اتّباع میکنید و بر ان اتباع دوست یکدیگر میشوید هم چنان که مؤمنان در عبادت اللَّه با یکدیگر مهر دارند و دوستى آن گه گفت: فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً این مهر و این دوستى شما در دنیا است و روز قیامت منقطع گردد و از آن دوستى هیچ نفع بشما باز نیاید بلکه با عداوت گردد، و نه چون دوستى مومنان بود که در قیامت بماند و نفع آن پدید آید. همانست که جاى دیگر گفت: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ … مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ درین حروف سه قراءت است ابن کثیر و کسایى و یعقوب مودّه برفع خوانند بىتنوین. بَیْنِکُمْ حفص بر معنى اضافت، یعنى- هى مودّه بینکم کقوله: لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ اى هذا بلاغ. حمزه و حفص مَوَدَّهَ بنصب خوانند بىتنوین بَیْنِکُمْ بر اضافت، یعنى اتخذتم مودّه بینکم. باقى مَوَدَّهَ منصوب خوانند بتنوین بَیْنِکُمْ منصوب على الظرف.
ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً تتبرّأ الاوثان من عابدیها و یشتم عابدوا الاوثان الاوثان لکونها سببا لهم الى العذاب و قیل تتبرّأ القاده من الاتباع و یلعن الاتباع القاده، وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ اى- مصیرکم جمیعا الى النار، و لا یجد احد منکم ناصرا ینصره و لا مانعا یمنعه من عذاب اللَّه.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ آمن له و آمن به فى المعنى متقارب. ابراهیم (ع) بعد از آن که نجات یافت از آتش نمرود، لوط بوى ایمان آورد، از جمله قوم وى. و لوط گفت: إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی اى- مهاجر من خلفى من قومى مقربا الى ربّى. و بیشتر مفسران بر آنند که: إِنِّی مُهاجِرٌ سخن ابراهیم است، هجرت کرد ابراهیم و با وى لوط بود و ساره زن وى. گفته اند لوط ابن عم وى بود، و قیل هو ابن اخیه و ساره دختر عم وى بود، و قیل هى ابنه ملک حرّان. هاجر ابراهیم من کوثى سواد الکوفه الى الشام. و قیل هاجر من حرّان الى فلسطین. قال مقاتل هاجر ابرهیم و هو ابن خمس و سبعین سنه، و هو اول من هاجر فى اللَّه، إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ لا یغلب من هاجر الیه، الْحَکِیمُ فیما امر به من الهجره.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ ولدا، وَ یَعْقُوبَ ولد ولد و لم یذکر اسماعیل هاهنا لشهرته و عظم شأنه، وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ اى- فى ذریه ابرهیم فانّه شجره الانبیاء.
و قیل ان اللَّه لم یبعث نبیّا بعد ابرهیم الّا من نسله، وَ الْکِتابَ لم یرد بالکتاب کتابا واحدا انما هو للجنس لانه مصدر و المراد به التوریه و الانجیل و الزبور و الفرقان وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا یعنى- الثناء الحسن و لسان الصدق و التّولى من اهل الملک على اختلافهم. و قیل الولد الصالح، و قیل بقا ضیافته عند قبره و لیس ذلک لغیره من الانبیاء، و قیل هو انّه ارى مکانه فى الجنّه، وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ اى فى زمره الصالحین، مثل آدم و نوح قاله ابن عباس.
وَ لُوطاً منصوب بالارسال، اى- و ارسلنا لوطا. و قیل و اذکر لوطا، إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ قرأ ابو عمرو و حمزه و الکسائى و ابو بکر ائنکم بالاستفهام، و قرأ الباقون بلا استفهام و اتفقوا على استفهام الثانیه لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ و هى اتیان الرجال، ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ یعنى- تقطعون سبیل النسل بایثار الرجال على النساء و قیل تقطعون السّبیل بالقتل و اخذ الاموال. و قیل تقطعون.
السّبیل باللواط بالغرباء حتى انقطع الناس عن طریقهم وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ النّادى- مجمع القوم- للسمر و الانس، و جمعه اندیه و النّدى ایضا و جمعه ندى و ندىّ.
امّ هانى بنت ابى طالب گفت از رسول خدا پرسیدم که این منکر چه بود که اللَّه تعالى میگوید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ گفت افسوس میکردند بر مردمان و بسر انگشت سبّابه و ناخن انگشت ستبر سنگ بمردم مى انداختند. و
فى الحدیث عن النبى (ص) قال ایّاکم و الخذف فانّه لا یبلى عدوّا و لا یقتل صیدا و لکن یفقأ العین و یکسر السن.
و قیل کانوا یتضارطون فى مجالسهم، در انجمن مردم باد رها میکردند. عبد اللَّه سلام گفت: کان یبزق بعضهم بعضا خیو بر یکدیگر میانداختند و قیل کانوا یجامعون فى المحافل فعل الحمیر. و عن مکحول قال: من اخلاق قوم لوط لعب الحمام و الصفیر و الجلاهق و الخذف و مضغ العلک و تطریف الاصابع بالحناء.
… فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ انّ العذاب نازل بنا.
فعند ذلک قالَ لوط رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ بتحقیق قولى فى العذاب.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى اى- جاءوه ببشاره اسحاق و من وراء اسحاق، یعقوب. گفته اند معنى این آیت آنست که ربّ العالمین دعاء لوط اجابت کرد که گفته بود: رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ و فریشتگان فرستاد تا قوم او را عذاب کنند، و ایشان را فرمود که نخست بابراهیم برگذرید و او را بشارت دهید که اللَّه تعالى دعاء لوط اجابت کرد و ما را فرستاد تا عذاب فرو گشائیم بر ایشان و لوط را و هر که بوى ایمان آورد برهانیم. اینست که رب العالمین گفت: إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ مصرّین على کفرهم.
ابراهیم گفت إِنَّ فِیها لُوطاً از آن که در کار لوط اندوهگین بود با ایشان جدال در گرفت، گفت: أ رأیتم ان کان فیها عشره ابیات من المسلمین تهلکونهم، فقالت الملائکه: لیس فیها غیر بیت من المسلمین، فذلک قوله: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها اى- نحن نعلم من فیها من المؤمنین و الکافرین. قال عبد الرحمن بن سمره: انّ قوم لوط کانوا اربع مائه الف لَنُنَجِّیَنَّهُ، قرأ حمزه و الکسائى و یعقوب لننجّینّه بالتخفیف و قرأ الباقون بالتّشدید وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ اى- الباقین فى العذاب.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا من الملائکه لُوطاً و حسب انهم من الانس سِیءَ بِهِمْ اى- بالقوم وَ ضاقَ بِهِمْ اى- بالملائکه. یقال سىء فلان بکذا اذا رأى برؤیته ما یسوءه و یقال ضقت بهذا الامر ذَرْعاً و عجز عنه ذرعى و ذراعى اذا اشتد علیک و عجزت عنه.
و قیل سِیءَ بِهِمْ اى- ساءه مجىء الرسل لمّا طلبوا منه الضّیافه لما یعلم من خبث قومه، و ذلک انّه لم یعرف الملائکه انّما رأى شبّانا، مردا حسانا بثیاب حسان و ریح طیّبه وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً اى- ضاق علیه الامر بسببهم وَ قالُوا اى- قالت الرّسل للوط لا تَخَفْ علینا من قومک وَ لا تَحْزَنْ بسببنا إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ قرأ ابن کثیر و حمزه و الکسائى و ابو بکر و یعقوب منجوک بالتخفیف و قرأ الآخرون بالتشدید.
إِنَّا مُنْزِلُونَ قرأ ابن عامر بالتشدید و الآخرون بالتخفیف عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ یعنى سدوم و کانت مشتمله على سبع مائه الف رجل رِجْزاً مِنَ السَّماءِ اى- عذابا من السّماء بِما کانُوا یَفْسُقُونَ یعنى- بسبب فسقهم و خروجهم عن طاعه اللَّه و رسوله. فانتسف جبرئیل المدینه و ما فیها باحد جناحیه فجعل عالیها سافلها و تبعت الحجاره من کان غائبا.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَهً بَیِّنَهً،- من- هاهنا للتّبیین لا للتبعیض، فلیس یعنى انّه بقى بعضهم آیه، و انما المعنى ترکنا القریه بما فعلنا بها آیَهً وعظه لمن تفکّر و عقل. ثم اختلفوا فى الایه البیّنه المتروکه، فقال بعضهم ترک اللَّه بعض الاحجار الّتى امطرت علیهم على کل حجر اسم من اهلک به. فمن ذهب الى الشام و اتى على قریه لوط رأى من تلک الحجاره. و قیل انّها بقیه الانهار الّتى کانت بارضهم و صار ماؤها اسود منتنا یتأذى الناس برائحته من مسافه بعیده. و قیل ترک بعض دیارهم منکوسه عبره و عظه للناس.
وَ إِلى مَدْیَنَ اى- و ارسلنا الى مدین أَخاهُمْ شُعَیْباً و کان مرسلا الى بنى مدین بن ابرهیم. قال قتاده ارسل شعیب الى امّتین: الى اهل مدین و الى اصحاب الایکه فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ، اى- خافوا الیوم الآخر و احذروه. و قیل هو من الرّجاء اى- اقرّوا به و صدّقوه و تیقنوه، لانّ الراجى للشىء عالم به غیر منکر و لانّه لم یوجد الرّجاء فى کلامهم بمعنى الخوف الّا اذا قارنه الجحد وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ یعنى- لا تسعوا فى الارض بالفساد.
فَکَذَّبُوهُ اى- کذّبوا شعیبا فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ، اى- الزلزله الشدیده حتى تهدّمت علیهم دورهم و ماتوا بذلک، فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ میّتین، بارکین على رکبهم، مستقبلین بوجوههم الارض. و قیل الرّجفه- زعزعه الارض تحت القدم- و منه الارجاف و هو من الاخبار ما یضطرب النّاس لاجله من غیر تحقّق به.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ اى- و اهلکنا عادا و ثمود وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ یا اهل مکه مِنْ مَساکِنِهِمْ منازلهم بالحجر و الیمن، من هاهنا للتّبعیض و الضمیر راجع الى ثمود بها بقیّه دورهم و بساتینهم و نخیلهم، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ من الکفر و المعاصى فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ الذى وجب علیهم سلوکه و هو الایمان باللّه و رسله وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ ذوى بصائر یمکنهم تمیز الحق من الباطل. و قیل وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ یعنى- ثمود و استبصارهم حدقهم فى جوب الصخر بالوادى بیوتا، و قال فى موضع آخر: فارِهِینَ.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ اى- بالواضحات من الآیات فَاسْتَکْبَرُوا فتکبّروا و تعظّموا علیها بترک الایمان و التصدیق وَ ما کانُوا سابِقِینَ فائتین. بل ادرکهم العذاب. یقال لمن فات طالبه سبق و اللَّه تعالى طالب کلّ مکلّف بجزاء عمله ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً و هم قوم لوط. و الحاصب الحجر: اى- ارسلنا على قوم لوط حجاره من سجّیل منضود. و قیل الحاصب- الرّیح العاصفه التی فیها الحصباء و هى حصى صغار سلّطها اللَّه على عاد فاهلکهم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ و هم ثمود صاح جبرئیل (ع) بهم صیحه فزهقت ارواحهم و کذلک قوم شعیب، وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ یعنى قارون و قومه، وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا یعنى فرعون و اصحابه و قوم نوح، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ اى لیضع عقوبته فى غیر موضعها، وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بالکفر و التکذیب.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا اى- صفه الذین اتخذوا، و المثل و النظیر واحد، و المثل قول سائر و یشبّه فیه حال الثانى بالاول یقول تعالى. مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ یعنى- الاصنام یرجون نصرها و نفعها عند حاجتهم الیها کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً لنفسها فیما[۴] یکنّها فلم یغن عنها بناؤها شیئا عند حاجتها الیه؛ فکما انّ بیت العنکبوت لا یدفع عنها بردا و لا حرّا، کذلک هذه الاوثان لا تملک لعابدیها نفعا و لا ضرّا و لا خیرا و لا شرّا، وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ اى- اضعف البیوت لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ اى- لو کانوا یرجعون الى علم لعلموا انّ وثنا من حجاره لا یغنى عنهم من اللَّه شیئا و لم یتّخذوا من دون اللَّه ولیّا. قال یزید بن میسره العنکبوت شیطان مسخه اللَّه عزّ و جل و
قال على بن ابى طالب (ع) طهروا بیوتکم من نسج العنکبوت فان ترکه فى البیوت یورث الفقر.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ قرأ اهل البصره و عاصم یَدْعُونَ بالیاء اى- یعلم ما یدعوا هؤلاء الکفار الذین اهلکناهم من الامم من دونه من شىء وثن أو صنم او ملک او جن، و قرأ الآخرون بالتّاء خطابا بالمشرکى قریش، اى- یعلم ما تدعون انتم من دونه من شىء، و المعنى- انّ اللَّه یعلم ایها القوم حال ما تدعون من دونه من شىء انه لا ینفعکم و لا ینصرکم ان اراد اللَّه بکم سوء. و فى هذا الکلام ضرب من الوعید کقول القائل لمن یتهدّده انى عالم بما تصنع و انه غیر خاف على وَ هُوَ الْعَزِیزُ فى انتقامه من اعدائه الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ المثل- کلام یتضمن تشبیه الآخر بالاوّل، یرید امثال القرآن التی شبّه بها احوال کفار هذه الامّه باحوال کفار الامم المتقدمه نَضْرِبُها اى- نبیّنها للناس یستبدلوا بها و لیتفکروا فى معانیها وَ ما یَعْقِلُها اى ما یعقل الامثال إِلَّا العلماء الذین یعقلون عن اللَّه.
عن جابر بن عبد اللَّه انّ النبى (ص) تلا هذه الآیه ثمّ قال: العالم من عقل عن اللَّه فعمل بطاعته و اجتنب سخطه.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ بقوله الحق، و قیل للحق الذى اراد اقامته فى خلقه. و قیل لم یخلقها باطلا لغیر شىء بل لامر ما إِنَّ فِی ذلِکَ اى- فى خلقها لَآیَهً لدلاله لِلْمُؤْمِنِینَ على قدرته و توحیده و خصّ المؤمنین بالذکر لانتفاعهم بها.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ اى- اقرأ القرآن و اتّبعه. و قیل اقرأ على اهل مکه ما انزل اللَّه من القرآن و عظهم بما فیه من المواعظ و کلّفهم ما فیه من الفرائض وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ الفحشاء- ما قبح من الاعمال-، و المنکر- ما لا یعرف فى الشّرع- قال ابن مسعود و ابن عباس:
فى الصّلاه منتهر مزدجر عن معاصى اللَّه فمن لم تأمره صلوته بالمعروف و لم تنه عن المنکر لم یزدد بصلوته من اللَّه الّا بعدا. و قال الحسن و قتاده من لم تنهه صلوته عن الفحشاء و المنکر فصلاته و بال علیه. و عن انس قال: کان فتى من الانصار یصلى الصلوات الخمس مع رسول اللَّه (ص) ثم لا یدع شیئا من الفواحش الّا رکبه. فوصف لرسول اللَّه (ص) حاله فقال انّ صلاته تنهاه یوما فلم یلبث ان تاب و حسن حاله. و قال ابن عون معنى الآیه: ان الصلاه تنهى صاحبها عن الفحشاء و المنکر ما دام فیها.
و قیل اراد انّه یقرأ القرآن فى الصلاه فالقرآن ینهاه عن الفحشاء و المنکر.
و فى الخبر فى بعض الروایات قیل یا رسول اللَّه انّ فلانا یصلّى بالنهار و یسرق باللیل. فقال انّ صلاته لتردعه.
و قال النبى (ص): لا صلاه لمن لم یطع الصلاه، و اطاعه الصلاه ان ینتهى عن الفحشاء و المنکر.
وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ له معنیان، احدهما، انّ ذکر اللَّه کبیر، کقوله عزّ و جلّ: وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ اى- هو هیّن علیه: و نظائره فى القرآن کثیره، و المعنى الثانى انّ ذکر اللَّه للعبد اکبر من ذکر العبد ایّاه.
و یروى هذا الکلام عن رسول اللَّه (ص) قال: ذکر اللَّه ایاکم اکبر من ذکرکم ایاه.
قالت الحکماء لانّ ذکر اللَّه للعبد على الاستغناء و ذکر العبد ایّاه على حدّ الافتقار و لانّ ذکر العبد لجرّ منفعه او لدفع مضرّه، و ذکر اللَّه سبحانه ایّاه للفضل و الکرم.
و قیل لانّ ذکره لک بلا علّه و ذکرک مشوب بالعلل، و قیل لانّ ذکر العبد مخلوق و ذکره جلّ جلاله غیر مخلوق. و قال الحسن: معناه، و لذکر اللَّه نفسه اکبر من ذکر العبد له فیکون هذا تنبیها على انّ ذکره بما اختاره لنفسه اولى. و قیل و لذکر اللَّه فى الصلاه اکبر من خارج الصلاه. و قیل و لذکر اللَّه اکبر من سایر ارکان الصلاه. و یحتمل ان تأویل ذکر اللَّه- الصلاه- کانّه قال: و الصلاه اکبر من سائر العبادات. و قال ابن عطاء وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ من ان تبقى معه المعصیه.
و فى بعض الاخبار: الدنیا ملعونه ملعون ما فیها الّا ذکر اللَّه عزّ و جلّ او عالما او متعلّما.
قالت الحکماء: و انّما کان الذکر افضل الاشیاء لانّ ثواب الذّکر الذّکر.
قال اللَّه تعالى: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ و یشهد لذلک
قول النبى (ص) یقول اللَّه عزّ و جل: انا عند ظن عبدى و انا معه حین یذکرنى، فان ذکرنى فى نفسه ذکرته فى نفسى، و ان ذکرنى فى ملأ ذکرته فى ملأ خیر منهم.
و قیل وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ اى ذکر اللَّه افضل الطاعات بدلیل ما روى ابو الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص) الا انبئکم بخیر اعمالکم و ازکاها عند ملیککم و ارفعها فى درجاتکم و خیر من اعطاء الذهب و الورق و ان تلقوا عدوکم فتضربوا اعناقهم و یضربوا اعناقکم قالوا: ما ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: ذکر اللَّه عز و جل
و عن ابى سعید الخدرى عن رسول اللَّه (ص) انه سئل اى العباد افضل درجه عند اللَّه عز و جل یوم القیامه؟ فقال:
الذاکرون اللَّه کثیرا. قالوا: یا رسول اللَّه و من الغازى فى سبیل اللَّه؟ فقال: لو ضرب بسیفه الکفار و المشرکین حتى یکسر او یختضب دما لکان الذاکرون اللَّه کثیرا افضل منه درجه
و روى انّ اعرابیّا قال یا رسول اللَّه اىّ الاعمال افضل؟ قال: ان تفارق الدنیا و لسانک رطب من ذکر اللَّه.
و روى انّه قال (ص) سیروا سبق المفردون. قالوا و ما المفرّدون یا رسول اللَّه؟ قال: الذاکرون اللَّه کثیرا و الذاکرات
قوله: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ لا یخفى علیه شىء.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ مفسّران درین آیت سه قول گفته اند: قتاده گفت این آیت منسوخ است و ناسخها قوله قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الآیه،
قول دوم قول ابن زید است گفت: آیت محکم است منسوخ نیست و مراد مؤمنان اهل کتاباند: عبد اللَّه سلام و اصحاب وى. رب العالمین رسول را مى فرماید که با ایشان بر وفق و لطف سخن گوى نه بجدال تا اسلام بدل ایشان شیرین شود و قرآن که نیکوترین سخنان است بر ایشان خوان آن گه کفار یهود که هم اهل کتاب اند مستثنى کرد، گفت: إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ بالاقامه على الکفر فانهم یجادلون مگر ایشان که بر کفر بایستند و مسلمان نشوند که با ایشان بجدال و خصومت و خشونت سخن باید گفت چنان که رب العزه گفت: جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ و قال فى موضع آخر: وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً.
قول سوم مجاهد گفت: آیت محکم است و مراد اهل ذمت اند، و المجادله هى المجادله بالسّیف بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ هى الوفاء بالذمّه. میگوید با اهل ذمت که جزیت پذیرفته اند محاربت مکنید و با ایشان بوفاء ذمت باز آئید. إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ مگر کسى که از جزیت دادن باز ایستد از ایشان. و قیل مجاز الآیه الا الذین ظلموکم لان جمیعهم ظالم بالکفر. قال بعضهم نزلت هذه الایه فى وفد نجران وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ یعنى اذا اخبرکم واحد منهم ممن قبل الجزیه بشىء مما فى کتبهم فلا تجادلوهم علیه و لا تصدّقوهم و لا تکذبوهم وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ. وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.
قال رسول اللَّه (ص) ما حدّثکم اهل الکتاب عن شىء فلا تصدّقوهم و لا تکذبوهم و قولوا آمنا بالذى انزل الینا و انزل الیکم
و قال (ص) لا تسألوا اهل الکتاب عن شىء فانهم ان یهدوکم و قد ضلّوا. و قال عبد اللَّه بن عباس تسألون اهل الکتاب عن کتبهم و عندکم القرآن احدث الکتب عهدا بالرحمن محضا لم یشب.
و عن ابى هریره قال: اهل الکتاب یقرءون التوریه بالعبرانیه و یفسرونها بالعربیّه لاهل الاسلام، فقال رسول اللَّه (ص): لا تصدّقوا اهل الکتاب و لا تکذبوهم وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا اى- کما انزلنا الیهم الکتب انزلنا إِلَیْکَ الْکِتابَ یعنى- القرآن فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى عبد اللَّه بن سلام و اصحابه یؤمنون بمحمد و بالقرآن و مِنْ هؤُلاءِ یعنى- اهل مکه مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و هم مؤمنوا اهل مکه من العرب، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ و ذلک انّ الیهود عرفوا انّ محمدا نبىّ و القرآن حقّ، فجحدوا: و الجحود اکثر ما یقال فى انکار اللّسان و القلب عارف.
النوبه الثالثه
قوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ابداء و اعادت خلق از روى ظاهر نشأه اولى و نشأه اخرى است و از روى باطن اشارت است فرا تغیّر اوقات و تکرّر احوال ارباب القلوب، گهى در قبض باشند و گهى در بسط، گهى در هیبت گهى در انس، ساعتى غیبت بر ایشان غالب، ساعتى حضور، ساعتى سکر، ساعتى صحو، ساعتى بقا، ساعتى فنا، بنده آن ساعت که در قبض باشد و در هیبت حدّ وى در اظهار بندگى تا طمع مغفرت بود و خوف عقوبت، چنانک رب العزّه گفت: یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً.
باز چون قدم در عالم بسط نهد و شواهد انس بیند از حول و قوت خویش محرر شود، از ارادت و قصد خویش مجرّد گردد؛ بفتوح تجرید زندگانى کند، یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مقصد و قبله همت وى گردد.
نفس وى درین حال چنان باشد که شبلى گفت از سرمستى و بیخودى که: در قیامت هر کسى را خصمى خواهد بود و خصم آدم منم تا چرا بر راه من عقبه کرد تا در گلزار او بماندم. گاهى که در بسط بود چنین میگفت و گاهى که در قبض بود میگفت:
ذلّى عطّل ذلّ الیهود. باز دیگر باره او را بابسط و انس دادند تا میگفت: «این السّماوات و الارضون حتى احملها على شعره جفن عینى». اینست معنى «تکرار احوال» که ابداء و اعادت بوى اشارت است و مصداق این از عزّت قرآن است که گفت جلّ جلاله لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ، اى- حالا بعد حال و از سیرت و روش مصطفى (ص) آنست که روزى میگفت:
«انا سیّد ولد آدم»
باز در حال قبض میگفت:
«ما ادرى ما یفعل بى و لا بکم لیت ربّ محمّد لم یخلق محمّدا»
باز در حالت انس میگفت:
«لست کاحدکم اظلّ عند ربى یطعمنى و یسقینى».
پیر طریقت این معنى برمزى عجیب بیرون داده و گفته: «الهى بر هزاران عقبه بگذرانیدى و یکى ماند، دل من خجل ماند از بس که ترا خواند، الهى بهزاران آب بشستى تا آشنا کردى با دوستى و یک شستنى ماند، آن که مرا از من بشوى تا از پس خود برخیزم و تو مانى، الهى هرگز بینما روزى بى محنت خویش؟ تا چشم بازکنم و خود را نبینم در پیش.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ آن را که خواهد با وى عدل کند و از بر خویش براند و آن را که خواهد با وى فضل کند و بلطف خویش بخواند. همه در مشیّت ازلى بسته و بى علت آن حکم بر وى رانده، نه آن کس که با وى فضل کرد بعلت طاعت کرد و نه او که با وى عدل کرد از بهر معصیت کرد، کارى است در ازل ساخته و حکمى رفته چنان که اللَّه خواسته.
پیر طریقت گفت: آه از قسمتى پیش از من رفته، فغان از گفتارى که خود- رائى گفته، چه سود اگر شاد زیم یا آشفته، ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته: یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالخذلان وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بتوفیق الاحسان. یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالکفران وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بالایمان. یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بتفرقه القلب وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بجمع الهمم، یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بالقائه فى ظلمه التدبیر وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ باشهاد جریان التقدیر، یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بحبّ الدنیا و بمنعها عنه وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بزهده فیها و بسطها علیه یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ باعراضه عنه و یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ باقباله علیه.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ بل تقلّب الجمله فى القبضه و یجرى علیهم احکام التقدیر، جحدوا ام وحّدوا، اقبلوا ام اعرضوا.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی کافران را در دنیا این عقوبت تمام است که از رحمت اللَّه نو میداند و مؤمنان را میگوید هر چند گزاف کاران بودید و گناه کردید از رحمت اللَّه نومید مباشید: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ بدان که تأثیر رحمت اللَّه در حق بندگان بیش از تأثیر غضب است و در قرآن ذکر صفات رحمت بیش از ذکر صفات غضب است. و در خبر است که:
سبقت رحمتى غضبى
این رحمت و غضب هر دو صفت حق است جل جلاله و روا نباشد که گویى یکى پیش است و یکى پس یا یکى بیش است و یکى کم زیرا که اگر یکى بیش گویى دیگر را نقصان لازم آید و اگر یکى پیش گویى دیگر را حدوث لازم آید. پس مراد ازین تأثیر رحمت است یعنى پیش کرد تأثیر رحمت من بر تأثیر غضب من، تأثیر غضب اوست نومیدى کافران از رحمت او تا میگوید جل جلاله: أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی و تأثیر رحمت اوست امید مؤمنان بمغفرت او، و دل نهادن بر رحمت او تا میگوید: أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ.
آن کافر که از رحمت اللَّه نومید است و بت او را در پیش است مثل وى راست مثل عنکبوت است که خانه میسازد خانه اى سست بى حاصل، نه آن را بنیادى که بر جاى بدارد، نه دیوارى که بوى پناه گیرد، نه سقفى که بپوشد، نه در سرما بکار آید نه در گرما، وانگه چنان سست و ضعیف بود که باندک بادى زیر و زبر گردد و خراب شود. اینست مثل بتپرست، مى پندارد که در کاریست یا در پناهى وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً- وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْءٍ و من امل السراب شرابا لم یلبث الّا قلیلا حتى یعلم انه کان تخییلا.
قوله إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ یعنى من شأن المؤمن ان ینتهى عن الفحشاء و المنکر، کما قال: وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنى- ینبغى للمؤمن ان یتوکل على اللَّه، ثم لو رأیت واحدا منهم لا یتوکل لا یخرج به عن الایمان،
کذلک من لم ینته عن الفحشاء و المنکر لیس یخرج صلوته عن کونها صلاه. و قیل معناه الصلاه الحقیقه ما تنهى صاحبها عن الفحشاء و المنکر. فان کانت و الّا فصوره الصلاه لا حقیقتها. و قیل الفحشاء- الدنیا- و المنکر- النفس- و قیل الفحشاء- المعاصى- و المنکر- الحظوظ-. و قیل الفحشاء- رؤیه الاعمال-، و المنکر- طلب العوض علیها- ثم قال: وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ یعنى اکبر من ان یبقى معه للفحشاء و المنکر سلطان، بل لحرمه ذکره زلّات الذاکر مغفوره و عیوبه مستوره.
نظیره قوله تعالى وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ.
———————————————————————————————————-
[۱] ( ۱) جز از اللَّه( ج)
[۲] ( ۱) نسخه( ج): جز.
[۳] ( ۱) در نسخ دیگر فما اجابوا ابرهیم عن قوله
[۴] ( ۱) کما( ج)
کشف الأسرار و عده الأبرار، ج۷