البقرة - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۲۱۶–۲۲۲

[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۶]

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۲۱۶)

[ترجمه‏]

جهاد بر شما مقرر شد و آن ناخوش آیند شما است و چه بسا چیزى را دوست ندارید در صورتى که خیر شما است و چه بسا چیزى را دوست دارید با اینکه بضرر شما میباشد خدا میداند و شما نمیدانید.

 

 

شرح لغات‏

کره: در فرق بین دو کلمه «کره» (بضم کاف) و «کره» (بفتح آن بعضى معتقدند که اولى بمعناى مشقت و دومى بمعناى کراهت و بى‏میلى است و این دو با هم ملازمه ندارند چه بسا چیزى را انسان دوست دارد ولى برایش مشقت دارد و چه بسا چیزى بى‏مشقت است ولى انسان آن را دوست ندارد.

و بعضى این دو کلمه را با هم بیک معنا گرفته‏اند مانند «ضَعف و ضُعف».

خیر: خوبى و نقیض شر.

 

 

تفسیر:

این آیه بیان مى‏کند که بهر کس دستور جهاد داده شده در آن مصلحت است.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ …- جهاد در راه خدا براى شما واجب گشت.

وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ …– در حالى که آن جهاد براى شما مشقّت داشته و شما طبعاً به آن میل ندارید نه این که آن را دشمن داشته باشید.

گاهى ممکن است انسان چیزى را از آن نظر که موافق طبع او نیست دوست ندارد و یا مورد تنفر او باشد ولى چون خداوند دستور داده است اراده کند و بجا آورد مانند روزه گرفتن در تابستان.

و بعضى گفته‏اند مراد از کراهت این است که قبل از آن که حکم وجوب جهاد بر شما بیان شود رفتن بجهاد بر خلاف میل شما بود ولى بعد از بیان آن معلوم است مؤمن چیزى را که خدا بر او واجب کرده هیچگاه اکراه ندارد.

وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً …– چه بسا چیزى را در حال حاضر اکراه داریدولى سرانجام آن بنفع شما است مثل این که از جهاد چون در آن کشته شدن است است اکراه دارید.

وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ …– در صورتى که آن بنفع شما مى‏باشد و در آن یکى از دو خیر خواهد بود یا پیروزى و غنیمت و یا شهادت در راه خدا و بهشت.

وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ …– (و چه بسا چیزى را که دوست میدارید در صورتى که به ضرر شما است) که مراد همان ترک جهاد است، که بخاطر علاقه بزندگى از رفتن، خوددارى مى‏کنند در صورتى که سبب تسلّط دشمن و ذلّت و فقر و محرومیت از غنیمت و پاداش اخروى مى‏گردد.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ …– خدا بمنافع و مصالح و سرانجام نیک عواقب کارهاى شما دانا است.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ …– ولى شما عواقب آنها را نمى‏دانید بنا بر این در انجام آنچه که خداوند بشما دستور داده است که کوشش کنید اگر چه در آن زحمت و مشقّت براى شما باشد.

و تمام مفسّرین غیر از «عطا» اتّفاق دارند که این آیه بر وجوب جهاد دلالت مى‏کند چیزى که هست وجوب آن «کفایى» است یعنى اگر تمام مردم از آن خوددارى کردند همه گناهکارند ولى اگر عده‏اى که براى آن کافى هستند؟ به آن قیام نمودند وجوب آن از دیگران برداشته میشود.

ولى «عطا» مى‏گوید: این آیه فقط میرساند که جهاد بر اصحاب پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله لازم بوده است و بر دیگران واجب نیست ولى قول عطا در مقابل اجماع سایر مفسرین ارزشى ندارد.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۷]

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۱۷)

[ترجمه‏]

راجع به جنگ در ماه حرام از تو سؤال مى‏کنند بگو جنگ در آن (گناه) بزرگ است. ولى جلوگیرى از راه خدا و کفر به او و (منع از) مسجد الحرام و بیرون کردن اهل آن را از آن نزد خدا (گناهش) بزرگتر است. و فتنه‏گرى فساد- انگیزتر از قتل است و آنان (مشرکین) با شما مى‏جنگند تا اگر قدرت پیدا کردند شما را از دینتان برگردانند و هر کس از دین خود برگردد و کافر بمیرد پس آنان در دنیا و آخرت اعمالشان باطل شده و براى همیشه اهل آتش (دوزخ) هستند

 

شرح لغات:

صد، جلوگیرى و با کلمات: منع و صرف هم معنا است.

لا یزالون: همیشه- هم چنان- اصل این کلمه از زوال بمعناى «عدول» و برگشت میباشد ولى با افزودن کلمه «لا» معناى اثبات پیدا میکند.

حبطت: باطل شد از «حبط» بمعناى فساد و نابودى.

 

شأن نزول‏

مفسرین میگویند هفده ماه پس از ورود رسول اکرم بمدینه و دو ماه قبل از جنگ بدر سپاهى از مسلمین را آن حضرت بفرماندهى پسر عمه‏اش «عبد اللَّه بن جهش اسدى» اعزام داشت و آنها حرکت کردند تا در روز آخرى جمادى الثانیه در زیر درختى فرود آمدند و آنجا با عمرو بن حضرمى را که رمه‏اى تجارتى کفار قریش مکه را با خود همراه داشت برخورد نمودند.

مسلمین معتقد بودند که آن روز، آخر جمادى است در حالى که اول رجب بود (که جنگ در آن را حرام میدانستند) در اینکه آیا جنگ کنند یا نه میان مسلمانان اختلاف افتاد بعضى میگفتند ما نمیدانیم که امروز از ماه‏هاى حرام است برخى دیگر میگفتند ما امروز را جز از ماه حرام نمیدانیم هیچ مجوّزى براى جنگ نداریم.

بالآخره جنگ در گرفت و بر سر عمرو بن حضرمى ریخته او را کشتند و رمه و کالایش را براى اولین بار در اسلام بغارت و غنیمت گرفتند: و ابن حضرمى اول کسى است از مسلمین که بدست مشرکان کشته شد، این مطلب را کفّار قریش شنیدند نمایندگانى را حضور رسول اکرم فرستاده سؤال کردند آیا زد و خورد و جنگ در ماه حرام جائز است؟ و خداوند این آیه را فرستاد.

 

 

تفسیر:

یَسْئَلُونَکَ …– از تو اى محمّد درباره ماه حرام و جنگ در آن سؤال میکنند و این سؤال از ناحیه مشرکان قریش بود که میخواستند بر مسلمانانى که جنگ در ماه حرام را روا دانسته بودند عیب و اشکال بگیرند «حسن» و اکثر مفسرین این وجه را گفته ‏اند.

بعضى دیگر از مفسرین میگویند سؤال کننده یا خود مسلمانان بودند که میخواستند نظر اسلام را در این باره اصولًا بدانند.

عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ …– یعنى از جنگ در ماه حرام و منظور در اینجا ماه رجب بود و این ماه‏ها را بعلت اینکه جنگ در آنها حرام بود و نیز بخاطر حُرمت و احترام آنها بعنوان «حرام» نامیدند و از این جهت در زمان جاهلیت ماه رجب را ماه «نابود کننده قحطى و آلات جنگ» مینامیدند زیرا با ترک جنگ فقر و قحطى و خونریزى از بین میرفت.

ماه رجب را ماه «کر» نیز میگفتند زیرا با آمدن این ماه دیگر صداى اسلحه ‏ها بگوش نمیرسید و اگر چه در آن، صداى جنگ شنیده نمیشد ولى مجازاً نسبت نشنیدن را بهمان ماه دادند مثل اینکه میگویند «لیس نائم» شب خواب با اینکه خواب در شب واقع میشود ولى مجازاً نسبت خواب را بخود شب میدهند.

و مثل «سرکاتم» (سرّ پنهان) که واقع آن این است که مطلب، پنهان است‏ ولى مجازاً نسبت پنهانى را بخود «سر» میدهند.

در هر صورت با آمدن ماه رجب تا پایان آن امنیّت مطلقه همه جا را فرا میگرفت مردم دیگر از یکدیگر ترس و وحشت نداشتند و راهها نیز امن مى‏گشت.

قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ …– بگو اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله جنگ در ماه حرام گناه بزرگى خواهد بود.

سپس کلام و مطلب را مجدداً شروع کرده میفرماید:

وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ …– و جلوگیرى از راه خدا و کفر باو

وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ …– و جلوگیرى از (آمدن به) مسجد الحرام و بعضى گفته ‏اند مراد این است که جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام و برخى نیز گفته ‏اند یعنى کفر بخدا و مسجد الحرام (جبائى)

وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ …– و بیرون کردن مسلمین را که اهل مسجد الحرام بودند از آن (اکبر) گناه آن بزرگتر است (عند اللَّه) نزد خدا. مراد وقتى است که کفار قریش مسلمانان را از مکه بیرون کردند و آنان هجرت نموده بمدینه آمدند.

و از اینکه فرموده «قتال فیه کبیر» استفاده میشود که جنگ نمودن در ماه حرام جایز نیست زیرا این نحو عبارت را در جایى میگویند که کار، گناه و ممنوع باشد. و نقل شده که پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله دیه و پول خون «عمر بن حضرمى». (مقتول را) بعهده گرفته ادا نمود.

وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ …– فساد و فتنه‏انگیزى در دین بزرگتر است از قتل عمر بن حضرمى در ماه حرام بعضى از مفسرین مانند قتاده و دیگران میگویند حرمت جنگ در ماه حرام و در نزد مسجد الحرام نسخ شد بآیه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ[۱]» (مشرکین را بکشید تا اینکه فتنه‏اى نباشد» و بآیه‏ «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ[۲]» (هر کجا مشرکین را پیدا کردید آنها را بقتل برسانید) ولى عطا معتقد است که نسخ نشده و جنگ در آن ماه‏ها مطلقا بحرمت خود باقى است.

و عقیده ما (شیعه) اینست که کسانى که براى ماههاى حرام و مسجد الحرام احترامى قائلند و در آنها آغاز به جنگ نمى‏کنند حرمت جنگ در آنها بحال خود باقى است و اینکه خداوند جنگ با اهل مکه را در سال «فتح» مکه براى پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله مباح و جایز نمود جنبه استثنایى داشته چنان که آن حضرت فرمود خداوند در این ساعت جنگ را حلال نموده و بعد از من تا روز قیامت براى احدى جایز نیست ولى هر کس که براى مسجد الحرام و ماههاى حرام، احترامى قائل نباشد تحریم در حق او نسخ شده و هر وقتى که باشد جنگ با او جایز است.

وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ …- اى مسلمانان پیوسته اهل مکه با شما نبرد و مقابله خواهند کرد.

حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ …– تا اینکه شما را از دین اسلام برگردانده و بارتداد (و کفر) وادار کنند. «إِنِ اسْتَطاعُوا» اگر قدرت بر آن پیدا نمودند.

وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ …– کسى که از شما از دین خود برگردد این جمله تهدید و ترساندن از ارتداد و عواقب آن مانند سزاوار عذاب شدن است‏ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ …- چنین کسى که در حال کفر بمیرد

فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ …– اینان اعمالشان در دنیا و آخرت باطل گشته است چون بر خلاف دستور خداوند قرار گرفته در حکم عدم میباشد زیرا «احباط عمل» و «ابطال» آن است که بر خلاف دستور واقع شود که مستحق ثواب و پاداش نیست.

و معناى «احباطه» این نیست که آنان مستحق پاداش میشوند ولى پاداش آن از بین میرود زیرا دلیلى که در دست داریم این نوع از احباط نادرست و غیر جایز میباشد.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ …– و آنان همیشه دوزخ خواهند بود.

مناسبت آیه:

مناسبت جملات این آیه با هم این است که در آغاز میفرماید مشرکین از تو اى پیغمبر سؤال میکنند که جنگ در ماه حرام و ترد مسجد الحرام چگونه است؟

به آنان بگو آن (گناه) بزرگ است ولى کفر بخدا و منع مسلمین از خانه خدا و از دینشان و بیرون کردن آنان را از وطن خویش گناهش نزد خدا بزرگتر و کیفرش بیشتر است و (اى مسلمانان) این کفار با شما مى‏جنگند که شما را از دین خودتان بیرون برند و هر کدام از این دو عمل که آنان مرتکب میشوند (گناهش) بزرگتر است از آنچه که مى‏پرسند (که جنگ در ماه حرام و نزد مسجد الحرام چگونه است).

 

 

 

 

 [سوره البقره (۲): آیه ۲۱۸]

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۱۸)

[ترجمه‏]

کسانى که ایمان آورده و در راه خدا مهاجرت و جهاد کردند آنان برحمت خدا امید دارند و پروردگار آمرزنده و رحیم است.

شرح لغات:

هاجروا- مهاجرت کردند از «هجر» که بمعناى جدایى و مفارقت و ضد وصل مى‏باشد و از آنجا که مردمان مکه که در مکه به پیغمبر ایمان آورده و از وطن و قبیله خود جدا شده بودند به آنان «مهاجرین» گفتند.

جاهدوا- جهاد کردند و جهاد این است که شخص در برابر دشمن متحمل مشقّت شده و با او نبرد کند.

یَرجون- امید دارند از «رجاء» که بمعناى آرزو میباشد.

 

شأن نزول‏

این آیه در مورد عبد اللَّه بن جهش و یارانش نازل شد که بدستور پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از مدینه بیرون رفته و در نزد آن درخت که جریانش گذشت در ماه رجب جنگ کردند و واقد سهمى، عبد اللَّه حضرمى را کشت. چون جمعى معتقد بودند که بر فرض که آنان گناهى نکرده باشند ولى پاداش هم نخواهند داشت چون در ماه حرام‏ بوده از این رو خداوند آیه فوق را در مورد آنان فرستاده و آنها را وعده ثواب داد.

 

 

تفسیر:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا …– (کسانى که) خدا و رسولش را تصدیق نمودند.

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا …– (و آنان که) از خویشان دست برداشته و وطن و مال خود را رها کردند.

وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ …– (و آنهایى که) در راه اطاعت خدا و آن راهى که براى بندگان خدا معین شده با کفّار مى‏جنگند و علت این که این سه کار (ایمان، هجرت، جهاد) را با هم بیان کرد فضیلت آنها و براى ترغیب به آنها است نه این که هر یک از آنها بطور تنهایى سزاوار پاداش نبوده بلکه باید با هم باشند.

أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ …– آنان در دنیا و آخرت آرزو و امید- نعمتهاى پروردگار را دارند که در دنیا آنها را یارى نموده و در آخرت به آنها پاداش دهد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ …– خداوند آمرزنده و پوشاننده گناه، و مهربان است.

سؤال:

با این که بطور مسلم مردم با ایمان سزاوار پاداش هستند چرا آن را بطور امید و آرزو تعبیر نموده است؟

پاسخ:

از این پرسش به دو صورت جواب داده شده است:

۱- آنان نمى ‏دانند سرانجام شان چه خواهد شد آیا در راه اطاعت خدا باقى مى ‏مانند و یا این که تحولى در فکر و اعتقاد آنها پدید آمده و در گناه و معصیت احتمالًا قرار بگیرند.

۲- نسبت به آن گناهانى که توفیق توبه از آنها پیدا نکرده و از دنیا رفته‏اند تنها امیدوار برحمت و آمرزش الهى هستند که بر آنها خدا عذاب نکند.

جواب دوم صحیح و درست است زیرا پاسخ نخست بنا به عقیده کسانى درست‏ میاید که میگویند ممکن است مؤمن، کافر گردد و این که گناه کبیره‏اى را انجام دهد که ثواب ایمانش را از بین ببرد.

ولى این عقیده از نظر مذهب ما (شیعه) صحیح نیست.

و «حسن» در جواب از این اشکال میگوید مراد از آیه این است که باید مؤمن همیشه امیدوار برحمت پروردگار باشد زیرا امید برحمت خدا از ارکان دین و یأس و ناامیدى از رحمت، کفر است چنان که مى‏فرماید:

إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ …[۳] (از رحمت خدا مأیوس نمیگردند مگر مردمى که کافرند) و اطمینان و ایمنى از عذاب خدا (نیز) خسران و زیان میباشد چنان که مى‏فرماید:

فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ …[۴] (از عذاب خدا ایمن نمیشوند مگر زیانکاران).

بنا بر این لازم است که شخص با ایمان از رحمت خدا مأیوس نباشد و ایمن از عذاب خدا نیز نگردد همانطور که آیه کریمه مى‏فرماید: «یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ»[۵] (از آخرت میترسد و برحمت پروردگارش امید دارد) و نیز میفرماید:

«یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً»[۶] (پروردگارشان را با ترس و امید مى‏خوانند) از این آیه نمى‏توان مفهوم گرفت که اگر کسى در همان حالت ارتکاب گناهان کبیره و اصرار بر آنها بمیرد باید برحمت خدا امیدوار نباشد.

زیرا اولًا این نوع مفهوم که از روى بیان وصف است نمى‏تواند دلیل و سند باشد و بیشتر دانشمندان هم بدان تکیه نمى‏کنند.

ثانیاً: ممکن است اتفاق بیفتد که ایمان و مهاجرت جهاد که مایه امید و آرزو است همراه ارتکاب گناه کبیر باشد و نمى‏توان گفت که آیه این مورد را شامل نمى‏شود.

نظم آیه:

مناسبت اتصال این آیه با آیات گذشته این است که چون در آیه قبلى عذاب خدا بیان شده بود در این آیه پاداش و ثواب ذکر شد تا مردم همیشه بین خوف و رجاء باشند.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیات ۲۱۹ تا ۲۲۰]

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (۲۱۹) فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى‏ قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۲۰)

[ترجمه‏]

درباره شراب و قمار از تو سؤال مى‏کنند (اى محمد (ص) بگو در آنها گناه بزرگى است و منافعى (نیز) براى مردم دارد (ولى) گناهشان از منافعشان زیادتر است و از تو مى‏پرسند که چه انفاق کنند؟

بگو زیادى را همین طور خداوند از براى شما براهین خود را بیان میکند تا این که فکر و تدبیر کنید در امور دنیا و آخرت و درباره یتیمان از تو سؤال مى‏کنند بگو اصلاح براى آنها بهتر است و اگر با آنها شرکت کردید پس آنان برادران شمایند. (۲۱۹) و خدا مفسد را از مصلح میداند و اگر خدا مى‏خواست بر شما سخت میگرفت. خدا عزیز و حکیم است‏

 

شرح لغات‏

خمر: اصل آن از سر (پرشیدن) است و «خمر» چیزى است که انسان را مى‏پوشاند و پنهان مى‏کند مانند درخت و امثال آن و لذا به مقنعه نیز «خمار» میگویند چون صورت را مى‏پوشاند.

میسر- قمار

عفو- زیاده و بعضى گفته‏اند بمعناى ترک است.

تخالطوهم- اصل آن از مخالطه است که بمعناى اجتماع و آمیختن مى‏باشد و آن اجتماعى که تشخیص اجزاء آن از یکدیگر امکان نداشته باشد مثل مخلوط شدن سرکه با آب و «خلیطان» به دو شریک مى‏گویند که مالشان با هم مخلوط شده است.

أعنتکم- به زحمت و سختى میانداخت شما را از «اعنات» که بمعناى به مشقت و سختى انداختن است.

 

شأن نزول‏

جمعى از اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله آمده عرض کردند نظر خود را در مورد شراب و قمار بیان نما زیرا این دو، عقل را از بین برده و مال را نابود مى ‏کنند (در آنان) آیه فوق نازل گشت.

 

 

تفسیر:

اینک خداوند مجدداً به بیان احکام میپردازد.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ …– اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله درباره خمر (شراب) از تو میپرسند و بهر شراب مست‏کننده‏اى که موجب فساد عقل و پوشانیدن آن گردد «خمر» گویند و هر چیزى که زیاد آن باعث مستى شود کم آن نیز حرام است. این مطلبى است که از ظاهر روایت اصحاب ما (شیعه) بخوبى روشن میشود و مذهب شافعى نیز همین است و بعضى گفته‏اند شراب آب انگورى است که جوش آمده و بسته شده باشد، این مذهب ابى حنیفه است.

وَ الْمَیْسِرِ …– مراد از آن همه اقسام قمارها است (ابن عباس- ابن مسعود- مجاهد- قتاده- حسن و همین معنا از پیشوایان ما (شیعه) نیز نقل شده است.

تا جایى که فرمودند بازیهایى که بچه با گردو مى‏کنند نیز قمار مى‏باشد.

قُلْ فِیهِما …– یعنى بگو در شراب و قمار (اثم کبیر) گناه بزرگ و بسیارى است.

وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ …– و استفاده ‏هائى براى مردم است) استفاده شراب به این است که بواسطه خرید و فروش آن مالى بدست مى‏آورند و با آشامیدن آن لذت و طرب و نیرویى کسب مى‏نمایند و نفع قمار این است که ممکن است شخصى بدون کار و زحمت پول رفیق خود را تصاحب میکند و (گاهى) بفقیران کمک نماید.

وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما …– گناهى که در آنها است زیادتر از منافع آنها مى‏باشد زیرا استفاده‏هاى آنها محدود ولى گناه آنها موجب غضب پروردگار عالم میگردد در صورتى که در برابر آن، نفع ناچیز و محدودى بدست آمده است.

و در این که تا چه اندازه حکم «شراب» از این آیه استفاده مى‏شود اقوالى است.

۱- «حسن» میگوید: که این آیه از دو نظر دلالت بر حرمت شرب خمر دارد اولًا میفرماید: ضرر آنها زیادتر از نفع آنها است و اگر ضرر چیزى زیادتر از نفع آن شد عقل بر حرمت و ممنوعیت آن حکم مى‏نماید.

ثانیاً میفرماید: در شراب و قمار «اثم» (گناه) است و در آیه دیگرى «اثم» را حرام نموده و میفرماید:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ[۷] – اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله) بگو خدا زشتیهاى ظاهر و باطن و اثم را حرام کرده است) و بعضى گفته‏اند که (اساساً) در لغت خمر را اثم میگویند چنان که شاعر میگوید:

شربت الاثم حتى ضل عقلى‏ کذلک الاثم یصنع بالعقول‏

اثم (خمر) را آشامیدم تا عقلم از بین رفت (آرى) این چنین میکند اثم (خمر) با عقلها از آن گذشته اثم را بعنوان کبیر «بزرگ» توصیف کرده است و بدون خلاف منظور از آن گناه بزرگ است.

۲- و «ضحاک» معتقد است: مراد از این آیه این است که گناه شراب و قمار پس از این که تحریم شده است از نفع آن بزرگتر مى‏باشد نه در مقام تحریم آن باشد

۳- بعقیده «سعید بن جبیر» حکم زیادتر بودن گناه شراب و قمار جلوتر از بیان حکم حرمت آنها است.

۴- قتاده میگوید از این آیه حکم حرمت شراب و قمار استفاده نمیشود ولى آیه‏اى که در سوره مائده مى‏باشد که میفرماید: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ …» حرمت شراب و قمار را میرساند

وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ …– (و اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) از تو مى‏پرسند که چه چیز باید انفاق کنند و سؤال کننده عمرو بن جموح بود که از انفاق در جهاد و بعضى گفته‏اند از صدقه‏ها سؤال کرد (قُلِ الْعَفْوَ …- (اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله) بگو «عفو» و در این که منظور از «عفو» چیست اقوالى گفته شده است:

۱- آنچه از مخارج زن و فرزند زیاد مى‏آید یا بکلى آنچه بدان نیازى نیست (ابن عباس- قتاده).

۲- حد وسط میان اسراف و سخت‏گیرى است (حسن- عطا) و همین معنا از امام جعفر صادق علیه السلام نیز نقل شده است.

۳- آنچه که از خوراک سال زیاد بیاید این معنا از امام محمّد باقر علیه السلام نقل شده است و فرمود حکم این آیه با آیه زکاه نسخ شد و «سدى» نیز همین را گفته است.

۴- قسمتى از مال که از همه پاکیزه‏تر و بهتر است.

الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ …– (خداوند آیات خود را براى شما این چنین بیان مى‏نماید) مراد از آیات، براهین و دلیل‏ها است بر انفاق و شراب و قمار و بعضى گفته‏اند مراد براهین همه احکام اسلام است.

لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ …– تا این که در امور دنیا و آخرت تفکّر و تدبّر نموده، بدانید دنیا جاى گرفتارى، ذلّت، فناء است ولى آخرت محل بقاء و پاداش مى‏باشد بنا بر این در دنیا زهد ورزید و متمایل به آخرت باشید و بعضى گفته‏اند کلمه‏ «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» متعلق و مربوط به «یبیّن» است یعنى خداوند در مورد شراب‏ و قمار و نیز درباره امور دنیا و آخرت، احکام و براهین خود را بیان میکنید تا در آنها فکر و مطالعه نمایید.

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى‏ …– (و در مورد یتیمان از تو مى‏پرسند).

ابن عباس میگویند وقتى که آیات: «لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ»[۸] (بمال یتیم نزدیک نشوید).

و «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً»[۹] (کسانى که مالهاى یتیمان را از روى ستم میخورند …) نازل شد کسانى که نزدشان یتیمى میزیست رفتند و آب و خوراک آنها را از آب و خوراک خویش جدا نمودند و در زحمت زیادى قرار گرفتند لذا نزد رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله آمده راه چاره‏اى خواستند در این وقت این آیه نازل گشت.

بنا بر این، چون در آیه، پرسشى درباره خود یتیمان نشده و پاسخ آنها از آن نظر نسبت لازم است) تقدیر گرفته شود باین صورت.

«درباره قیام بامور یتیمان و تصرف در اموال ایشان از تو مى‏پرسند.

اى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بگو: (اصلاح لهم) اصلاح اموال آنان بدون اجرت و عوض گرفتن، خوب است و پاداش آن زیادتر میباشد.

وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ …– اگر با آنها شرکت کرده و مالهاى یتیمان را با مالهاى خود مخلوط کنید و پاداش و مزدى نیز در برابر زحماتى که براى انجام کارهاى آنها مى‏کشید از مالهایشان بردارید.

فَإِخْوانُکُمْ …– پس آنان برادران شمایند که بعضى به دیگر کمک کرده و از مالهاى یکدیگر بهره‏مند میگردند.

این اجازه‏اى است در این که اگر نفع و صلاح یتیمان در نظر گرفته شود میتوانند در مالهایشان تصرف کرده و خوردن و آشامیدن و منزل با آنان مشارکت نمایند «حسن» و مفسران دیگر. و همین معنا در اخبار ما (شیعه) نیز آمده است.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ …– کسانى که از معاشرت و شرکت با یتیمان منظورشان افساد یا اصلاح باشد خداوند به آنان دانا است.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ …- اگر خدا میخواست در امور یتیمان و معاشرتشان بشما سختگیرى کرده و بر شما لازم مى‏نمود که از شرکت آنان دورى کنید.

و زجاج میگوید: منظور این است که اگر خدا میخواست شما را بامورى پر مشقّت، مکلّف میکرد و شما را در مضیقه قرار میداد ولى خداوند در حق شما این کار را نکرد.

و این آیه ضمناً بر فساد قول «جبریها» نیز دلالت میکند زیرا اگر خدا میخواست بر آنها سخت بگیرد صحیح و نیکو بود ولى عنایت کرد در وسعتشان قرار داد در این صورت چگونه ممکن بود که خدا آنها را بامورى مکلّف کند که قدرت بر آن ندارند و از آنها چیزى بخواهد که راهى بآن ندارند و متصوّر است که آنان را مأمور به انجام چیزى نماید که از ناحیه خود او انجام نمى‏گیرد و اگر چنین بود دیگر سختى و مضیقه‏اى بالاتر از این متصور نبود.

و بلخى میگوید: این آیه فساد و بطلان قول کسانى را میرساند که معتقدند خداوند قدرت بر ستم کردن ندارد زیرا این آیه مى‏رساند که سخت گرفتن در انجام تکلیفى که از نظر مصلحت و حکمت درست نیست مقدور خداوند بود و اگر میخواست میکرد (ولى چون نخواسته ننموده است).

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ …– (خداوند عزیز است و با عزت خود آنچه «مصلحت» ایجاب کند انجام میدهد و هیچ قدرتى نمى‏تواند او را از کار خود باز دارد.

حَکِیمٌ …– در تدبیر و کارهایش حکیم است و مانعى از آنچه حکمتش اقتضا کند، نیست.

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۲۱]

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۲۱)

[ترجمه‏]

با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر آنکه ایمان آرند، همانا کنیزى با ایمان بهتر از زن مشرک است هر چند (جمال او) اعجاب شما را برانگیزد.

با مردان مشرک نیز تا وقتى ایمان نیاورده‏اند ازدواج نکنید و همانا بنده مؤمن بهتر است از مشرک هر- چند (زیبایى یا ما (ار) اعجاب شما را برانگیزد.

مشرکان شما را بآتش مى‏خوانند و خدا ببهشت و مغفرت و خدا آیات خویش را براى مردم بیان میکند شاید آنان پند گیرند.

 

شرح لغات:

لا تنکحوا: نکاح نکنید و نکاح بمعناى «عقد» و «عمل آمیزش» آمده ولى بعضى میگویند که اصل آن بمعناى «عمل آمیزش» است و چون در مورد عقد زیاد استعمال شده لذا اکنون همان معناى عقد از آن فهمیده میشود.

امَه- کنیز-

 

شأن نزول‏

این آیه درباره «مرثد بن ابى مرثد غنوى نازل شد، رسول اکرم او را که مردى شجاع و نیرومند بود بمکه فرستاد تا جمعى از مسلمانان را که در مکه بودند از آنجا بیرون آورد.

در مکه زنى از مشرکان او را بخود خواند و او که مردى مسلمان و پاى بند احکام بود اجابت نکرده زن گفت آیا امکان دارد که با من ازدواج کنى آن مرد گفت باید از رسول اکرم سؤال کنم که جائز است یا نه؟! وقتى بمحضر آن حضرت شرفیاب شد و جریان را معروض داشت آیه کریمه نازل شد

 

 

تفسیر:

پس از آنکه در آیه گذشته اشاره‏اى به موضوع ارتباط اجتماعى (در مورد یتیمان) شد در اینجا قسمتى از احکام ارتباطات اجتماعى را بیان میکند:

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ …– با زنانى که کافرند تا وقتى ایمان نیاورده و خدا و رسولش را تصدیق نکرده‏اند ازدواج نکنید.

بعقیده ما این آیه بر حرمت ازدواج با زنان کافر مطلقا (اهل کتاب و غیر آن) دلالت دارد ولى مفسرین در این جهت اختلاف کرده‏اند و آن از اینقرار:

۱- جمعى میگویند چون کلمه «مشرک» به اهل کتاب صادق نیست و در آیات کریمه مشرک و اهل کتاب جداى از هم و بصورت عطف به یکدیگر بیان شده مانند:

«لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ»[۱۰] (کسانى که کافرند از اهل کتاب و مشرکین جدا نبودند) و «ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ»[۱۱] (کافران از اهل کتاب و مشرکان دوست ندارند که …).

بنا بر این کلمه حرمت ازدواج شامل اهل کتاب نمیشود.

۲- بعقیده جمعى دیگر کلمه مشرک شامل اهل کتاب نیز میشود زیرا آنها با انکار نبوت پیامبر اسلام و انکار معجزات آن حضرت و اسناد آنها بغیر خدا عمداً شرک بخدا آوردند بنا بر این، حکم حرمت ازدواج شامل آنها هم میگردد.

این دسته در اینکه زنان کتابى چگونه از این حکم کلى (حرمت ازدواج) خارج شده و ازدواج با آن جائز شده است دو عقیده اظهار کرده‏اند:

بعضى میگویند خروج زنان کتابى از این حکم باستناد آیه: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ»[۱۲] (زنان پارسا از آنها که پیش از شما کتاب داشته‏اند …) که در مقام بیان حکم حلال بودن ازدواج این زنان است بعقیده اینان این آیه‏ ناسخ حکم کلى حرمت ازدواج است (ابن عباس- حسن- مجاهد).

ولى بعضى دیگر معتقدند که این حکم (حرمت ازدواج) مخصوص غیر کتابى است (قتاده- سعید بن جبیر).

عده از مفسرین مانند ما بر این عقیده‏اند که ظاهر آیه دلالت بر حرمت ازدواج زنان کافر مطلقا دارد و هیچ تخصیص و یا نسخى هم بر این حکم عارض نشده است.

وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ …– کنیز مؤمن از زنان مشرکه هر چه دلفریب و اعجاب انگیز هم باشند (از نظر مال و یا جمال) بهتر است.

از این آیه استفاده میشود که ازدواج کنیز جائز است اگر چه مرد داراى قدرت مالى باشد و منظور از آیه کریمه: «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ[۱۳]– (هر کس از شما از نظر قدرت مالى نتواند زنان عفیف مؤمن (آزاد) بنکاح آرد پس میتواند از کنیزانى که مالک شده‏اید …).

این نیست که شرط حلال بودن نکاح کنیزان نداشتن قدرت مالى است که اگر توانایى مالى بر ازدواج زنان آزاد داشته باشد نکاح کنیز حرام باشد.

وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا …– با مردان مشرک نباید ازدواج کنید مگر ایمان آورند- این حکم نیز مانند حکم حرمت ازدواج با زنان کافر، مطلق و کلى است و شامل همه مردان کافر کتابى و غیر کتابى میشود.

وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ …– بنده مؤمن و مسلمان بهتر است از مرد مشرک (آزاد) اگر چه از نظر مال و جمال جالب و چشم‏گیر باشد.

أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ …– اینان شما را بسوى آتش میخوانند که همان کفر و گناه است که سبب دخول در آتش و عذاب مى‏باشد این قسمت از آیه بمنزله بیان علت حکم قبلى است که حرمت ازدواج باشد زیرا برترى قدرت شوهر ایجاب میکند که همسرش را بدین و عقیده خود بخواند و وادار کند.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ …– ولى خدا با امر و یا اعلامش شما را دعوت به بهشت و آمرزش میکند یعنى چیزهایى را که از شما میخواهد که با انجام دادن آنها به بهشت و مغفرت الهى میرسید.

و کلمه «اذن بمعناى» «امر» و یا «اعلام» است.

وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ …- و آیات خود را براى مردم بیان میکند یعنى حجت‏ها و دلیل‏هاى خودش را و یا اوامر و نواهى و آنچه حرام و یا مباح نموده روش و آشکار میکند.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ …- باشد تا مردم متذکر شوند و پند بگیرند.

 

 

 

 

 [سوره البقره (۲): آیه ۲۲۲]

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (۲۲۲)

[ترجمه‏]

تو را از عادت شدن زنان مى‏پرسند بگو: آن رنجى است براى زنان در آن حال از زنان کناره‏گیرى کنید و نزدیکشان نشوید تا پاک شوند و چون پاک شدند از آنجا که خدا دستور داده بر آنها درآئید که خداوند توبه‏کنندگان و پاکان و پاکیزه خویان را دوست دارد.

 

شرح لغات:

محیض- عادت شدن زنان و با کلمه «حیض» بیک معنى است.

فاعتزلوا کناره‏گیرى کنید- از «اعتزال» بمعناى کناره‏گیرى.

یطهرن- پاک شوند از «طهر» بمعناى پاکى در برابر آلودگى است.

 

 

شأن نزول:

درباره شأن نزول این آیه کریمه بعضى معتقدند که در زمان جاهلیت رسم چنین بود که با زنان در ایام عادت غذا نمى‏خوردند و از مجالست با آنها دورى مى‏جستند تا از رسول اکرم درباره این مطلب سؤال کردند و این آیه نازل شد (حسن- قتاده و ربیع).

مجاهد میگوید: جمعى نزد رسول اکرم آمده و میخواستند حکم آمیزش‏ زنان را در ایام عادت بصورت غیر عادى بفهمند و لذا همین مطلب را سؤال کردند و آیه نازل شد. ولى در نظر ما قول اول صحیح‏تر است.

 

 

تفسیر:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ …– در اینجا خداوند حکم دیگرى را بیان میکند که از تو (اى محمّد) درباره عادت زنان سؤال میکنند بعضى گفته ‏اند سؤال کننده مردى بنام «ابو الدحداح» بود.

قُلْ هُوَ أَذىً …– کلمه «اذى» را «قتاده و سدى» بمعناى کثیف و نجس گرفته ‏اند و مجاهد بمعناى «خون» و قاضى بمعناى رنج و آزار دانسته‏اند که زنان در این ایام متحمل میشوند.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ …– از آمیزش با زنان در ایام عادت دورى کنید بعقیده ما این حکم حرمت فقط براى آمیزش بصورت عادى است و ابن عباس، عائشه، حسن، قتاده، مجاهد و محمّد بن حسن نیز بر این عقیده‏اند.

وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ …– با آنان پاک نشوند نزدیکى نکنید.

در قرائت کلمه «یطهرن» بعضى با تشدید و بعضى بدون آن خوانده‏اند که معنایش در دو صورت فرق میکند اگر بدون تشدید باشد بمعناى پاکى و تمام شدن خون است نه غسل کردن ولى اگر با تشدید خوانده شود معنایش غسل کردن میباشد که مذهب ما و عقیده مجاهد و طاوس بر همین است.

فَإِذا تَطَهَّرْنَ …– هنگامى که غسل کردند یا وضو گرفتند خود را شستند و تمیز کردند که هر سه معنا براى کلمه «تطهرن» شده است.

فَأْتُوهُنَّ …– پس درآئید آنها را، و مراد از این، بیان جواز است نه امر به آن نظیر آیه کریمه: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا» هر وقت از احرام خارج شدید صید کنید) که منظور بیان جواز صید است نه امر به آن و وجوب صید.

مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ …- (از جایى که خدا شما را بدان امر کرده است) در معناى این جمله اقوالى گفته شده است:

۱- از جایى که در حال عادت حرام بوده و طریق عادى (ابن عباس، مجاهد قتاده و ربیع).

۲- در حال پاکى نه عادت (سدى، ضحاک).

۳- از راه نکاح نه زنا و فسق (ابن الحنفیّه) و معناى اول با ظاهر آیه مناسب‏تر است.

۴- در حالى با آنان نزدیک شوید که براى آنها جائز و حلال است و در غیر آن حال، مانند وقتى که روزه‏اند یا محرم و یا معتکف، با آنان آمیزش نکنید.

«فرّاء» میگوید مراد از «مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» بیان جواز نزدیکى بصورت عادى نیست و الّا میفرمود: فی حیث امرکم اللَّه».

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (خدا توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد عطا و اصحاب ما در تفسیر آیه معتقدند که مراد از «متطهرین» پاکیزگان با در اثر بکار بردن آب و شستشوى با آنست.

ولى سعید بن جبیر میگوید منظور پاک شدگان از گناه است.

بعض دیگر دو کلمه «توّابین و متطهرین» را چنین معنا کرده‏اند: توبه کنندگان از گناه کبیره و پاکان از گناه صغیره.

از این آیه استفاده میشود که لازم است در حال (حیض از زنان کناره‏گیرى گردد تا وقتى که پاک شوند که آخر حدّ حرمت است و این باب مشتمل بر چند فصل است.

۱- مدت حیض- بعقیده ما اقل مدت حیض سه روز است و اکثر آن ده روز و نظر فقها عراق هم همینست.

شافعى و بیشتر از فقهاء مدینه اقل مدت آن را یک روز و اکثر را پانزده روز میدانند.

۲- حکم آمیزش در حال حیض …- از نظر ما (حرام است باید کفاره دهد)و کفاره ‏اش در روزهاى اول عادت «یک دینار»[۱۴] و در روزهاى وسط «نیم دینار» و در روزهاى آخر یک «چهارم دینار» است.

ابن عباس در تمام این صورت یک دینار را لازم میداند ولى حسن میگوید باید یا یک شتر بدهد یا بنده‏اى آزاد کند و یا بیست صاع (۳۰ کیلو) بدهد.

۳- آخرین مدت حرمت آمیزش.

اقوالى در این باب گفته ‏اند از اینقرار:

۱- بعضى آخرین مدت حرمت آمیزش را قطع خون میدانند.

۲- عده معتقدند در صورت خون اگر وضوء بگیرد و خود را بشوید آمیزش حلال است (عطا و طاووس).

مذهب ما (شیعه) نیز همین است اگر چه مستحبّ است که قبل از غسل آمیزش نشود.

۳- شافعى میگوید بعد از قطع خون شرط حلال بودن آمیزش، غسل کردن زن است.

۴- ابى حنیفه تفصیل داده است باین صورت که اگر مدت حیض زن ده روز باشد بمجرد تمام شدن خون آمیزش حلال است و اگر مدّت آن کمتر از ده روز باشد تا وقتى که زن غسل نکند یا تیمم ننماید یا وقت نمازى بر او نگذرد و آمیزش با او حلال نمیشود

 

__________________________________________________________________

 

[۱] آیه ۱۹۳ از سوره بقره.

[۲] آیه ۹۱ از سوره نساء

[۳] آیه ۸۷ از سوره یوسف

[۴] آیه ۹۷ از سوره اعراف

[۵] آیه ۱۲ از سوره« زمر»

[۶] آیه ۱۶ از سوره سجده

[۷] آیه ۳۱ از سوره اعراف

[۸] آیه ۱۵۲ از سوره انعام و ۳۴ از سوره اسراء

[۹] آیه ۱۰ از سوره نساء

[۱۰] آیه ۱ از سوره بینه

[۱۱] آیه ۹۹ از سوره بقره

[۱۲] آیه ۷ از سوره مائده

[۱۳] آیه ۲۵ از سوره نساء

[۱۴] یک دینار مساوى است با ۱۸ نخود طلا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=