البقرة - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۲۷۴–۲۸۶

[سوره البقره (۲): آیات ۲۷۴ تا ۲۷۵]

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۷۴) الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۷۵)[۱]

ترجمه:

کسانى که اموال خویش را شب و روز، نهان و آشکارا، انفاق مى‏کنند پاداش آنها نزد پروردگارشان است آنان نه بیمى دارند و نه غمگین مى‏شوند.

کسانى که ربا میخورند برنمى‏ خیزند جز بمانند آن کس که شیطان به جنون آشفته ‏اش میکند از آن رو که آنان گویند بیع و معامله مانند ربا است ولى خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسى را که از طرف پروردگارش پند و اندرزى بیاید و او بپذیرد (و از گناه) باز ایستد پس براى اوست گذشته‏اش و کار او با خداست و کسانى که باز به گناه برگردند اهل آتش‏اند و آنان در آتش براى همیشه خواهند بود.

 

 

بیان آیه ۲۷۴

شأن نزول:

ابن عباس مى‏گوید این آیه درباره حضرت على (ع) نازل گشت زیرا او چهار درهم داشت یک درهم در روز یک درهم در شب یک درهم در پنهانى و یک درهم آشکارا انفاق نمود و همین مطلب از امام جعفر صادق و امام محمد باقر (ع) نقل شده است.

و از ابو ذر و اوزاعى نقل شده که این آیه در مورد انفاق اسبان در راه خدا نازل گشته است و بعضى گفته‏اند این آیه عمومیت دارد و هر کسى به این کیفیت در راه خدا انفاق کند مشمول آن خواهد بود. بنا بر این، ما مى‏گوئیم این آیه نخست درباره على (ع) نازل گشت و هر کسى به این نحو انفاق کند مشمول حکم آن نیز مى‏باشد ولى چون على (ع) بر همه سبقت داشته است داراى فضیلت بیشترى مى‏باشد.

 

 

 

 

تفسیر:

سپس خداوند کیفیت انفاق و پاداش آن را یادآورى مى‏کند «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً» آنان که مالهاى خود را در شب و روز پنهان و آشکارا انفاق مى ‏نمایند یعنى در تمام حالات انفاق مى‏کنند زیرا صدقات وقتى غیر از این اوقات ندارند «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (پاداش آنها نزد خداست) وجه اینکه حرف «فاء» در «فلهم» در اینجا آمده اینست که برساند پاداش در اثر انفاق در اطاعت خدا بدست مى‏آید «وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» خوفها و وحشتهاى قیامت بر آنها نیست.

«وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» و آنان در قیامت محزون و غمناک نمى ‏باشند و بعضى گفته ‏اند یعنى از نابود شدن پاداش و نقصان آن خوفى بر آنها نیست و در اثر آن محزون نمى‏گردند.

 

 

 

بیان آیه ۲۷۵

شرح لغات:

ربا: اصل ربا بمعناى زیاد شدن است و به آنچه از اصل سرمایه زیاد مى‏آید «ربا» مى‏گویند.

یتخبطه: از خبط بمعناى آشفته شدن و «خباط» نوعى بیمارى است مانند جنون که آشفتگى عقلى است.

مس: جنون و دیوانگى.

عاد: باز گردد از عود بمعناى بازگشت و عادت تکرار چیزى است.

 

 

 

 

تفسیر:

پس از آن که خداوند به انفاق تشویق نمود و پاداش انفاق کننده را در دنیا و آخرت بیان کرد بدنبال آن، موضوع ربا را که نادانان خیال مى‏کنند زیاد کردن در مال است با آن که نابودى مال مى‏باشد بیان مى‏نماید.

«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ» کسانى که ربا مى‏خورند روز قیامت برنمى‏خیزند (از قبورشان) مگر مانند کسى که در اثر تصرفات شیطان دیوانه گشته است.

این حالت در قیامت نشانه رباخوارى آنها است براى اهل قیامت (ابن عباس- حسن- سعید بن جبیر- قتاده و مجاهد) و بعضى گفته‏اند دیوانه کردن شیطان، تشبیه است زیرا شیطان حقیقتاً انسان را دیوانه نمى‏کند بلکه کسى که سوداء یا صفراء بر او غالب گشته و یا اینکه عقل او ضعیف گردیده شیطان امور خوفناکى را بنظر او مى ‏آورد و در او وسوسه مى‏ کند بنا بر این، حالت دیوانگى براى او از طرف خداوند پدید مى ‏آید ولى از آنجا که در چنین وقتى دچار وسواس شیطانى مى‏گردد بطور مجاز نسبت آن‏ بشیطان داده شده است (ابو على جبائى).

و بعضى گفته ‏اند ممکن است دیوانگى در بعضى از مردم از طرف شیطان باشد و در بعض دیگر نباشد (ابو هذیل- ابن اخشید). اینان مى‏گویند ظاهر قرآن گواه این مطلب بوده و مانع عقلى در آن نیست و خداوند بمنظور آزمایش بعضى از مردم و کیفر عده‏اى که گناه کرده و توبه ننموده‏اند از آن مانع نگردد همانطورى که گاهى بعضى از مردم به بعضى دیگر مسلط شده به آنها ستم مى‏کنند و مالشان را مى‏گیرند (ولى بواسطه مصالحى) خداوند مانع آن نمى‏گردد.

و این حالت براى رباخواران در قیامت نشانه آنها خواهد بود که مردم آنها را بشناسند همانطورى که گناهکاران نشانه‏هایى مناسب خود دارند که بوسیله آنها، شناخته مى‏شوند و افرادى که اطاعت خداوند را نموده‏اند نیز علامتهایى دارند که بوسیله آنها معرفى مى‏گردند چنان که در جاى دیگر مى‏فرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌ[۲]» (در آن روز از گناه انسان و جن سؤال نشود) و نقل شده که رسول اکرم (ص) در مورد شهداى جنگ احد فرمود آنها را با خونها و لباسهاى خود پیچیده دفن کنید.

و نیز فرمود که در روز قیامت افرادى از امت من از قبورشان بیرون مى‏آیند در حالى که سفیدى و زیبایى از آنها آشکار است در اثر وضوهایشان. و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: شبى که مرا به معراج مى‏بردند جمعى از مردها را دیدم که شکم- هایشان مانند خانه‏ هایى بود که در آنها مارهایى بودند که از بیرون پیدا بود به جبرئیل گفتم اینها چه افرادى هستند گفت: اینان رباخوارانند.

و از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «وقتى که مرا به آسمان بردند مردمى را دیدم که بقدرى شکمهاى آنها بزرگ بود که قدرت این که بلند شوند نداشتند به جبرئیل گفتم: اینها چه افرادى هستند جواب داد: اینها کسانى‏اند که رباخوار بوده‏اند».

«لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِ‏»– و اذا هم بسبیل آل فرعون و بلند نمى ‏شوند مگر مانند کسانى که در اثر تصرفات شیطان دیوانه شده‏اند و آنان مانند آل فرعون صبح و شب در آتش قرار مى‏گیرند مى‏گویند خدایا قیامت کى برپا خواهد شد؟

این آیه تهدید کسانى است که ربا مى‏گیرند اگر چه آن را نخورند و از آنجا که بزرگترین نتیجه و اثر مال، خوردن آن است لذا خداوند آن را بعنوان اشاره بتمام استفاده‏هائى که از راه ربا بدست مى‏آید ذکر کرده است چنان که جاى دیگر مى‏فرماید «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ»[۳] مال خود را در میان خویش بباطل نخورید و باز مى‏فرماید (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً[۴]) آنان که مالهاى یتیمان را از روى ستم مى‏خورند.

که در آنها لفظ خوردن ذکر شده ولى مقصود هر گونه انتفاع و استفاده است که در آنها برده شود «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ» این کیفر براى آنها هست که‏ «قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مى‏گویند خرید و فروش که در آن ربا نیست مانند خرید و فروشى است که در آن ربا مى‏باشد.

ابن عباس مى‏گوید وقتى که کسى از آنان قرضى مى‏گرفت و مدت آن بپایان مى‏رسید چون طلبکار، طلب خویش را مطالبه مى‏کرد بدهکار، مى‏گفت مدتى به من مهلت بده منهم مقدارى به آن اضافه مى‏کنم و طلبکار بر آن راضى مى‏شد و مطابق آن با هم رفتار مى‏کردند و چون به آنها گفته مى‏شد که این کار، ربا است آنان جواب مى‏دادند نه، این کار با خرید و فروش مساوى است و فرقى نمى‏کند که بها و قیمت از اول در برابر مدت، زیاد باشد و یا اینکه بعد از آن بوسیله زیاد شدن مدت زیاد گردد، از اینرو خداوند آنها را نکوهش کرده و مى‏فرماید آنان اشتباه مى‏کنند و مى‏فرماید:

«وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» یعنى خداوند معامله‏اى را که در آن ربا نباشد حلال کرده است و معامله‏اى را که در آن ربا باشد حرام نموده است.

و فرق آنها این است که در معامله نخست، زیادى پول در اثر خود معامله است ولى در معامله دوم پول، بواسطه تأخیر بدهکارى اضافه شده است و نیز معامله، معاوضه پول با جنس است ولى در معامله ربایى زیادى پول در برابر جنسى قرار نگرفته است بلکه در برابر تأخیر بدهى مى‏باشد.

و آنچه از رسول اکرم (ص) رسیده این است که زیاد کردن در شش چیز حرام است:

طلا، نقره، گندم، جو، خرما، نمک و بعضى کشمش را هم گفته‏اند و فرمود بدانید که هر چیز بمثل آن و بهمان مقدارى که داده مى‏شود باید باشد و آنچه زیادتر بدهد یا بگیرد ربا مى ‏باشد.

اختلافى نیست در این که ربا در این شش چیز واقع مى‏شود ولى در غیر آنها فقها (اهل سنت) اختلاف کرده و از نظر آنها سایر چیزها نیز باین شش چیز قیاس مى‏شود ولى نزد ما (شیعه) ربا در چیزهایى مى‏باشد که با کیل و وزن معامله مى‏شود.

و اما این که چرا ربا حرام است بعضى گفته‏اند: براى این که موجب مختل ماندن کار و کسب و تجارت مى‏شود زیرا وقتى که قرض دهنده دید پول خود را با مقدار زیادترى مى‏گیرد طبعاً دیگر به کار و کوشش نمى‏پردازد و از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که فرمود: علت این که ربا به این شدت حرام شده این است که در صورت رواج ربا مردم از نیکى در قرض و کمک بیکدیگر خوددارى مى‏کنند.

«فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏» پس کسى که از نهى و منع و تذکر خداوند پند گرفته و آن را پذیرفته و از رباخوارى دست برداشته است.

«فَلَهُ ما سَلَفَ» پس آنچه پیش از این نهى، ربا گرفته از اوست و لازم نیست آن را به صاحبش برگرداند. امام باقر (ع) مى‏فرماید: کسى که اسلام بیاورد و از کارهایى که در زمان جاهلیت کرده است نادم و تائب گردد خداوند از او مى‏گذرد.

و سدى مى‏گوید: یعنى آنچه در گذشته از راه ربا گرفته و خورده یا نزد اوست لازم نیست به صاحبش برگرداند و اما چیزهایى را که نگرفته است حق گرفتن آنها را ندارد و فقط اصل مال خود را مى‏تواند بگیرد «وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ». در مراد از این جمله‏ ۲ قول گفته شده است:

۱- پس از آنکه موعظه و حرمت ربا و پذیرفتن آن آمد کار او به خدا واگذار مى‏شود اگر خواست او را حفظ کند و بر توبه خویش ثابت میدارد و اگر هم نخواست او را بخود واگذار مى‏کند.

۲- یعنى اگر توبه نکرد و با اینکه آن را حرام مى‏داند مرتکب آن گشت کار او بخدا واگذار مى‏شود اگر خواست او را مطابق عدالتش عذاب مى‏کند و اگر نخواست با لطف خویش عفوش مى ‏نماید.

۳- یعنى کار او بخدا واگذار شده است که در رباهایى که در پیش، خورده کیفرش نکند «وَ مَنْ عادَ» و کسى که پس از حکم حرمت ربا باز هم بر ربا خوارى برگشت یا کسى که دوباره آنچه را در پیش میگفت (که معامله ربایى مثل معامله غیر ربایى حلال است) بزبان جارى کرد «فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» پس آنان براى همیشه در آتش خواهند بود. زیرا چنین گفته‏اى از کسى سر مى‏زند که کافر و معتقد به حلیت ربا است از این جهت به عذاب همیشگى تهدید گشته است.

فقهاء بالاتفاق میگویند ربا در معامله نقدى و نسیه هر دو مى‏آید ولى بعضى از پیشینیان گفته‏اند: ربا فقط در نسیه است در زمان جاهلیت فقط ربا در مورد تأخیر افتادن طلب، از وقت مقرر به وقت دیگر بود که در مقابل تأخیر، مبلغى زیادتر میگرفتند و اختلافى نیست در این که این قسمتها حرام است. از على (ع) نقل شده که رسول اکرم (ص) در مورد ربا پنج دسته را لعنت فرمود: رباخوار، ربادهنده، دو گواه و نویسنده آن و فرمود خداوند هر جمعیتى را که خواست هلاک کند ربا را در میان آنان پدید آورد.

و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: ربا هفتاد گناه بزرگ است و آسانتر از همه آنها مثل این است که با مادر خود عمل جنسى انجام دهد.

و جمیل بن دراج از امام جعفر صادق (ع) نقل کرده که فرمود: گناه ربا نزد خدا زیادتر از این است که کسى هفتاد مرتبه با محرم خود در خانه کعبه زنا کرده باشد.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیات ۲۷۶ تا ۲۷۷]

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ (۲۷۶) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۷۷)[۵]

ترجمه:

خداوند ربا را کم مى‏کند و صدقات را فزونى مى‏دهد و خدا دوست ندارد هیچ گنه پیشه ناسپاس را.

کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیکو انجام دهند و نماز را بپا دارند و زکاه دهند براى آنها نزد پروردگارشان پاداش خواهد بود آنان نه بیمى دارند و نه غمگین میشوند.

 

 

بیان آیه ۲۷۶

شرح لغات:

یمحق: کم میکند. از محق بمعناى نقصان و کمى و نیز محق و امتحق بمعناى هلاک و نابود شد مى‏آید و به شب‏هاى اواخر ماه «محاق» مى‏گویند چون ماه در آن شب‏ها رو به کمى و نقصان است.

اثیم: گناه پیشه و کسى که زیاد گناه مى‏کند.

 

 

 

 

تفسیر:

سپس خداوند آنچه را که قبلا فرمود درباره ربا تأکید مى‏کند «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» خداوند ربا را پى در پى ناقص مى‏کند تا اینکه بکلى از بین برود.

و ابن عباس میگوید یعنى خداوند مال را از بین برده و برکت آن را برمى‏دارد به امام جعفر صادق (ع) عرض کردند بعضى از مردم که ربا مى‏خورند و مال آنها زیاد مى‏گردد فرمود: اگر چه مال آنها زیاد شود ولى خداوند دین آنها را از بین مى‏برد و ابو القاسم بلخى میگوید: معناى آیه این است که خداوند با اسقاط عدالت و حکم به فسق آنان و نام فاسق بر آنان گذاشتن در دنیا نابودشان میکند.

«وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» و صدقات را نمو داده و زیاد میگرداند به اینکه در دنیا و در آخرت پاداش در برابر آن خواهند داشت. مال آنها نتیجه‏هاى فراوان میدهد. اینها منفعتى است که آنان در اثر حسن نیت مى‏برند.

و از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود: خداوند فقط صدقاتى که پاک باشد مى‏پذیرد و آنها را نمو داده زیاد میگرداند همانطورى که یکى از شما بچه اسب یا بچه شتر را بزرگ مى‏کنید تا جایى که خداوند یک لقمه را مانند کوه احد میگرداند.

و نکته در آیه اینست که ربا گیرنده منظورش از ربا، زیاد کردن مال است و کسى که‏ صدقه نمى‏دهد مقصودش اینست که مال او زیاد شود از این رو خداوند عالم یادآورى میکند که ربا موجب نقصان مال میگردد نه اینکه سبب زیادى آن شود و بر خلاف آن، صدقه سبب زیاد شدن مال میگردد و هرگز موجب کم شدن مال نخواهد شد «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» یعنى هر کسى که نعمتهاى خدا را کفران کند به اینکه ربا را حلال بداند و در گمراهى خویش کوشش کند و دائماً در گناه خود (در رباخوارى) باشد مورد غضب خداوند مى‏باشد.

سؤال- چرا خداوند نفرموده است «هر کافرى» زیرا هر کس که ربا را حلال بداند کافر خواهد بود؟

پاسخ- اگر کسى ربا را حلال بداند و پى در پى بدان اقدام کند پیوسته بکفر خود مى‏افزاید ولى اگر معتقد به حلال بودن آن باشد ولى مرتکب آن نگردد اگر چه کافر مى‏باشد ولى مانند دسته اول نیست بنا بر این جامع میان هر دو اینست که خداوند آنها را دوست نداشته و مورد غضب او هستند و اگر کلمه «کافر» مى ‏فرمود شامل هر دو نمى ‏گشت.

و از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: بر مردم زمانى خواهد آمد که کسى نمى‏باشد که در میان آنها رباخوار نباشد و اگر هم کسى ربا نخورد گرد و غبار آن بر رویش خواهد نشست.

 

 

بیان آیه ۲۷۷

تفسیر:

معناى این آیه روشن است و تفسیر آن در پیش گذشت.

و علت اینکه عمل صالح، نماز، زکات را با هم ذکر کرده این نیست که هر- کدام از اینها اگر تنها باشد پاداش ندارد زیرا اگر چنین باشد این آیه سبب کم ارزش کردن آنها میگردد بلکه مقصود از یک جا ذکر کردن آنها اینست که بیشتر ترغیب به آنها شده و باعث اهمیت و عظمت آنها گردد و یا منظور اینست که بفهماند اگر تمام اینها با هم انجام شوند پاداش آنها خیلى زیادتر است از اینکه هر کدام به تنهایى بجا آورده شود چنان که جاى دیگر مى‏فرماید:

«وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ»[۶] و کسانى که با خداوند، خداى دیگر را قرار نداده و کسى را که خدا کشتن او را حرام کرده است نمى‏کشند. که در این آیه نیز وعده عذاب را بیان کرده که بفهماند هر کدام از شریک قرار دادن براى خدا و قتل نفس موجب عذاب خواهد بود و براى ترساندن از انجام هر کدام از آنها است زیرا ناگفته پیداست که کیفر شریک براى خدا قرار دادن شرط دیگرى ندارد (که آدمکشى باشد) و معلوم است که اگر عقاب در صورتى باشد که هر دو با هم واقع شوند این مطلب سبب عدم اهمیت گناه هر کدام خواهد بود.

و قبلا گفته‏ایم که این آیه و امثال آن مى‏رساند که ایمان هم از افعال جوارح نبوده و مربوط به آن هم نیست زیرا اگر از افعال جوارح بود صحیح نبود که اعمال صالحه بآن عطف گردد زیرا عطف یک چیز بخودش درست نیست.

 

 

سؤال:

و اگر کسى بگوید عطف چیزى به خودش در آیات قرآن دیده میشود مانند آیه کریمه: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ[۷]» (آنان که کافر شده و از راه حق جلوگیرى کنند) که‏ «صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» عطف به «کفروا» شده و بهمان معنا است و آیه‏ «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا» آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، که جمله دوم عطف به جمله اول شده و بهمان معنا است.

پاسخ:

در این دو آیه نیز همان مطلب که گفتیم هست و جلوگیرى از راه حق و یا تکذیب آیات الهى با کفر، یکى نیست و فرق دارند و آنها دلالت بر کفر دارند و خود کفر نیستند.

به این آیه و امثال آن استدلال شده بر فساد قول کسانى که قائل به حبطاند که اعمال خوب انسان ممکن است بکلى بى‏اثر و بى‏نتیجه گردد از این راه که این آیه میگوید کسى که این اعمال را انجام دهد مستحق پاداش است و این آیه شرط نکرد که چیزى بجا نیاورد که آن را از بین ببرد و بى‏نتیجه نماید.

اگر گفته شود ناگزیر باید چنین شرطى باشد همانطور که در وعده عذاب نسبت به کفار این شرط هست که توبه نکرده باشد.

پاسخ اینست که توبه در اینجا شرط شده است بعلت اجماع مسلمانان نه اینکه توبه عذاب را بردارد و این نوعى تفضل الهى است که اگر کسى توبه کند خداوند او را عذاب نمیکند اما در مورد انجام اعمال نیک اجماع نیست که باید عملى دیگر بجا نیاورد تا سزاوار پاداش و اجر گردد و فرق این دو مورد همین است.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیات ۲۷۸ تا ۲۸۰]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۲۷۸) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (۲۷۹) وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۸۰)[۸]

ترجمه:

اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا بترسید و اگر براستى مؤمن شده‏اید از ربا آنچه باقیمانده رها کنید، و اگر نکردید آماده جنگ با خدا و پیامبر شوید و اگر توبه کردید سرمایه‏هایتان براى شما است ستمى نکرده و ستمى هم نکشیده‏اید.

و (کسى که از او طلب دارید) اگر در تنگدستى و سختى باشد پس باید مهلت داد و منتظر ماند تا هنگام امکان و توانگریش و اگر صدقه دهید و بخشش نمائید براى شما بهتر است اگر (خیر و شر خود را) بدانید.

 

 

بیان آیه ۲۷۸- ۲۷۹

شأن نزول:

۱- از امام محمد باقر (ع) نقل شده که ولید بن مغیره در زمان جاهلیت ربا مى‏گرفت و هنوز مقدارى از طایفه ثقیف طلب داشت و خالد بن ولید پس از آنکه اسلام آورد خواست آنها را مطالبه کند آیه فوق نازل گشت.

۲- سدى و عکرمه گفته‏اند: این آیه در مورد عباس و خالد بن ولید نازل گشت چون آنان با هم شریک بوده و در زمان جاهلیت مبلغى بابت ربا از طایفه ثقیف طلبکار بودند و وقتى اسلام آمد آن دو اموال زیادى از راه ربا بدست آورده بودند سپس این آیه فرود آمد و رسول اکرم (ص) فرمود هر ربایى که در جاهلیت بوده است در اسلام، لغو شد و اول ربایى که آن را لغو مى‏کنم رباى عباس بن عبد المطلب است و اولین خونى که آن را لغو مى‏کنم خون ربیعه بن حارث بن عبد المطلب است که در بنى لیث شیر خورده و قبیله هذیل او را به قتل رسانیده بود.

۳- مقاتل مى‏گوید این آیه درباره چهار برادر از ثقیف بنام مسعود، عبدیالیل، حبیب و ربیعه که از فرزندان ابو عمر بودند نازل شده است، آنان قرضهایى به بنى مغیره مى‏دادند و ربا مى‏گرفتند و وقتى که رسول اکرم (ص) به پیغمبرى مبعوث گشت و به طائف رفته و با ثقیف مصالحه کرد این چهار برادر اسلام آوردند و سپس رباى خود را از بنى مغیره مطالبه کردند (و چون آنها از دادن خوددارى کردند نزاع کرده) نزد نماینده رسول اکرم (ص) بنام «عتاب بن آسیه» در مکه آمده او نیز جریان را به پیغمبر اسلام (ص) نوشت سپس این آیه نازل گشت و بدینوسیله آنان را از گرفتن ربا ممنوع نمود.

 

 

 

 

تفسیر:

پس از آنکه خداوند حکم باقیمانده از ربا را بیان کرد فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ‏ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» اى کسانى که ایمان آورده‏اید بترسید از خدا در کار ربا و در همه چیزهایى که شما را از آن نهى نموده است. «وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا» یعنى و آنچه از ربا باقیمانده رها کنید و آن را نگیرید و فقط اکتفاء کنید به گرفتن اصل سرمایه.

«إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» یعنى هر که مؤمن باشد اینست حکم و دستور او و کسى که مؤمن نباشد او در حال جنگ با خدا است. بعضى گفته‏اند یعنى اگر تصدیق کنید حرمت ربا و مفسده ‏هایى را که ربا در بردارد و خدا میداند.

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا» و اگر امر و فرمان خدا را نمى‏ پذیرید و بدان گردن نمى ‏نهید و از باقیمانده ربا دست برنمى ‏دارید.

«فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» پس یقین کنید و بدانید که جنگ با خدا و پیامبر است یعنى بدانید که شما چون مخالفت دستور خدا و رسول را کرده‏اید در دنیا مستحق کشتن و در آخرت سزاوار آتش خواهید بود و بعضى از (قراء) کلمه (فأذنوا) را به مد همزه و کسر (ذا) خوانده‏اند و بنا بر این قرائت بمعناى (فاعلموا) است که بمعناى امر مى‏باشد یعنى هر که از ربا گرفتن دست بردار نیست او را به دشمنى با خدا و رسول اعلام دارید و این آیه، بیان کننده و حاکى از بزرگى گناه رباست و بعضى گفته‏اند کسى که با ربا معامله مى‏کند امام، او را توبه مى‏دهد اگر توبه کرد رها مى‏شود و گرنه باید او را بکشند و امام صادق (ع) فرمود: هر کس ربا مى‏خورد نخست بعد از روشن شدن، او را تأدیب مى‏کنند اگر باز ربا خورد دفعه دوم هم او را ادب مى‏کنند و چنان که پس از آن ربا گرفت او را مى‏کشند. «وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ» و اگر از این که معتقد به حلیت ربا بودید توبه کرده و اقرار به حرمت آن نمودید اصل مال شما بدون زیان از آن شما است‏ «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» بگرفتن اصل مال نه بکسى ستم کرده‏اید نه به کم نمودن از اصل مال به شما ستم شده است.

 

 

 

بیان آیه ۲۸۰

تفسیر:

پس از این که خداوند دستور گرفتن اصل مال را از کسى که تمکن دادن آن را دارد بیان کرد در اینجا حکم بدهکارى که در تنگدستى قرار گرفته است بیان مى‏نماید.

«وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ» اگر در بدهکاران شما کسى که در تنگدستى قرار گرفته است باشد «فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» لازم است که او را تا وقتى که تمکن پیدا کند مهلت دهید. و در این که اندازه و میزان تنگدست بودن چیست دو قول گفته شده است.

۱- از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است که حد اعسار این است که او زیاده از خوراک خود و عیالاتش که با میانه ‏روى زندگى کنند نداشته باشد.

۲- جبائى مى‏گوید: حدش این است که کسى که از پرداخت بدهى ناتوان شود یا سرمایه‏اش دچار کسادى و رکود شده و در این که در چه نوع بدهى در صورت نداشتن باید مهلت داد سه قول گفته شده است:

(۱) تمام بدهکاران (ابن عباس- ضحاک- حسن- و همین قول از امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) نقل شده است:

(۲) بدهکاران معامله ربایى (شریح- ابراهیم نخعى).

(۳) از آیه فقط بدهکاران در معامله ربایى فهمیده مى‏شود و سایر موارد بر آن قیاس مى‏شود و امام باقر (ع) مى‏فرماید معناى‏ «إِلى‏ مَیْسَرَهٍ» این است که او را مهلت دهید تا جریان کارش به امام برسد که اگر قرض خود را در کار نیک مصرف کرده امام از سهم «غارمین» (در زکات) قرض او را ادا کند «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ» و اگر بر تنگدست طلب خود را انفاق و بخشش نمائید براى شما بهتر است. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر خیر و شر خود را بدانید و سود و زیان خود را تشخیص بدهید.

از جمله احادیثى که در این باره رسیده است این است که رسول اکرم (ص) مى‏فرماید:

کسى که بدهکار تنگدست خود را مهلت دهد یا این که طلب خود را به او ببخشد خداوند روز قیامت که سایه ‏اى جز سایه او نیست او را در سایه عرش خود جاى میدهد.

و نیز بریده از آن حضرت نقل کرده که فرمود: کسى که بدهکار تنگدست خود را مهلت دهد در هر روزى ثواب صدقه خواهد برد.

و این آیه مى‏رساند که اگر طلبکار بداند بدهکار او تنگدست مى‏باشد حرام است بر او که او را حبس کرده و دنبال نماید و طلب خویش را مطالبه کند، و بر او واجب است که او را مهلت دهد تا این که او توانایى پیدا کند و اگر اصل طلب خود را ببخشد از مهلت دادن هم بهتر است و از ابن عباس و عبد اللَّه عمر نقل شده که آخرین آیه ‏اى که از قرآن نازل گشت آیه ربا بود.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۱]

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۲۸۱)[۹]

ترجمه:

بترسید از روزى که در آن روز بسوى خدا باز میگردید سپس هر شخصى پاداش عمل خود را خواهد یافت و ستم نمى ‏بیند.

 

 

بیان آیه ۲۸۱

شأن نزول:

این آخرین آیه‏اى است که از قرآن نازل گشت و جبرئیل گفت: او را آیه ۲۸۱ از سوره بقره قرار ده (ابن عباس- سدى) مفسرین مى‏گویند: وقتى که آیه‏ «إِنَّکَ مَیِّتٌ‏ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»[۱۰] (تو اى پیغمبر مى‏میرى و آنها نیز خواهند مرد) نازل گشت رسول اکرم فرمود اى کاش میدانستم این مطلب (مردن من) کى خواهد بود سپس سوره‏ «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ …» نازل شد رسول اکرم (ص) فاصله بین تکبیر و قرائت ساکت شده میفرمود «سبحان اللَّه و بحمده استغفر اللَّه و اتوب الیه»

سپس بحضرت عرض کردند شما پیش از این، این جمله را نمیفرمودید؟ فرمود خبر مرگ من داده شد (یعنى معلوم گشت که چه وقت خواهم مرد) سپس آن حضرت گریه سختى کرد عرض کردند یا رسول اللَّه براى مرگ گریه مى‏کنید در صورتى که خداوند گناه گذشته و آینده شما را بخشیده است فرمود چگونه است خوف مرگ؟ تنگى قبر؟ تاریکى آن؟ و چگونه است قیامت و وحشت‏هاى قیامت؟

بعد از آن، رسول اکرم (ص) مدت یک سال زنده ماند تا این که آیه‏ «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[۱۱] (پیغمبرى از خود شما آمد که از فقر و هلاکت شما در سختى بود) نازل گشت و این آخرین سوره‏اى بود که بطور کامل بر آن حضرت فرود آمد. بعد از آن پیغمبر (ص) شش ماه زنده بود تا براى حجه الوداع بطرف مکه حرکت کرد در میان راه این آیه‏ «یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ»[۱۲] (در مورد زنها از تو سؤال مى‏کنند بگو خدا براى شما بیان مى‏کند) نازل شد و این آیه‏ را آیه «صیف» نامیدند و چون آن حضرت در عرفه بود آیه‏ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»[۱۳] (امروز دین شما را کامل کردم) نازل گشت بعد از آن، رسول اکرم ۸۱ روز زنده بود که آیات ربا نازل شد و بدنبال آن آیه‏ «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ» فرود آمد و این آخرین آیه‏اى است که از آسمان نازل شد سپس آن حضرت ۲۱ روز زنده بود و ابن جریح مى‏گوید: بعد از آن ۹ شب زنده بود و سعید بن جبیر و مقاتل گفته‏اند: هفت شب زنده بود و در روز دوشنبه ۲۸ ربیع الاول، اول طلوع آفتاب رحلت فرمود.

ولى اصحاب ما (شیعه) نقل کرده‏اند که آن حضرت در روز ۲۸ ماه صفر از دنیا رفت که سنه ۱۱ هجرت و اولین سال پادشاهى اردشیر از فرزندان انوشیروان بود.

 

 

 

 

تفسیر:

پس از آنکه خداوند در آیات پیش حدود و احکامى را بیان کرد اکنون تمام مکلفین را مخاطب قرار داده میفرماید: «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ» بترسید از روزى که تمام شما بسوى خداوند بازگشت خواهید کرد تا پاداش خود را بگیرید.

و بعضى گفته‏اند: بترسید از روزى که بپادشاهى خدا که اختیار دار نفع و ضرر شما است برگشت خواهید کرد که کسانى که در دنیا ملک و اختیارى داشته‏اند چیزى از قدرت آنها وجود ندارد و هر کجا در قرآن چنین جمله‏اى باشد معناى آن همین است زیرا خداوند از کسى غایب نمیشود و احدى هم از علم و اختیار و پادشاهى او پنهان نیست چنان که جاى دیگر میفرماید: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۱۴] (شما هر جا باشید خدا با شماست) و میفرماید: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَهٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ»[۱۵] (هیچ سه نفر نیستند که با هم درگوشى سخن گویند جز اینکه خدا چهارمین آنها است) و براى کسى در آن روز امر و نهى نخواهد بود چنان که مى‏فرماید: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»[۱۶] (در روز قیامت پادشاهى از کیست؟ از خداى یکتاى قاهر.) «ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ» در معناى این جمله دو وجه گفته شده است:

۱- پاداش هر کسى که کارى کرده، درست و کامل باو داده میشود.

۲- نتیجه کارها و اعمال ثواب و عقاب بطور دقیق بخود شخص داده خواهد شد چون کسب بر دو قسم است یکى آنچه مستقیماً کار خود انسان است مانند آنچه انسان انجام میدهد و دوم چیزى است که نتیجه کار شخص است مانند مالى که در نتیجه کار بدست میآورد.

«وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» به اینان کمتر از آنچه استحقاق دارند از پاداش و ثواب نمیرسد و نیز عذابى و عقابى زیادتر از آنچه باید ببینند نخواهند دید و بآنها ستم و ظلم نمیشود.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۲]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏ وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى‏ أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَهِ وَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً حاضِرَهً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۲۸۲)[۱۷]

ترجمه:

اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر بهمدیگر وامى تا مدت معین دادید آن را بنویسید و باید نویسنده ‏اى از میان شما، بدرستى بنویسد و نویسنده از نوشتن، آن چنان که خدایش آموخته، دریغ نکند، باید بنویسد و کسى که حق بعهده اوست (مدیون) املاء کند یعنى بگوید و امضاء کند و از خدا بترسد و (از آنچه مقرر شده) چیزى کم نکند و اگر کسى که حق بعهده اوست (مدیون) سفیه یا ناتوان و عاجز است و املاء کردن نمیتواند سرپرست او بدرستى املاء کند و دو نفر از مردان را گواه بگیرید و اگر یافت نشود، یک مرد و دو زن از کسانى که رضایت میدهید و اگر یکى از آنها فراموش کند دیگرى بخاطر آورد و چون گواهان دعوت شوند دریغ و اباء نکنند از نوشتن وام، کوچک یا بزرگ، تا مدت آن وام، این (نوشتن) نزد خدا درست‏تر و براى گواهى دادن محکم‏تر و براى تردید نکردن شما مناسب‏تر است مگر آنکه معامله‏اى نقد باشد که ما بین خودتان بدهید و بگیرید که گناهى بر شما نیست که ننویسید و چون معامله کردید شاهد بگیرید و نویسنده و شاهد ضررى نبینند و اگر چنین کردید این، بدکارى با خودتان است از خدا بترسید او بشما (مصالح امور را) یاد میدهد و خدا بهر چیز دانا است.

 

 

بیان آیه ۲۸۲

شرح لغات:

تداینتم- به همدیگر وام دادید و تداین القوم یعنى جمعیتى به همدیگر قرض دادند.

املال و املاء: بیک معنا است که همان گفتن و اظهار است.

فلیملل: باید بگوید و تصدیق کند.

لا یبخس: کم نکند و بخس بمعناى نقص و کم شدن است و «ثمن بخس» یعنى بهاى کم و ناقص.

سفیه: سبک عقل و نادان و اصل «سفه» خفت و سبکى است.

لا یأب: دریغ نکند و اباء، سرپیچى و بجا نیاوردن کار است.

تضل: فراموش کند و اصل «ضلال» بمعناى هلاکت است و بعضى مى‏گویند اصل آن رفتن چیزى است که دیگر بدست نیاید.

لا تسأموا: ملول نشوید و «سأم» بمعناى ملالت است.

اقسط: عادلانه‏تر و قسط بمعناى عدل است.

 

 

 

 

تفسیر:

پس از این که خداوند دستور داد که به بدهکارى که در سختى قرار گرفته است باید مهلت داده شود اکنون احکام دین مدت‏دار و معاملات قرضى را بیان مى‏کند:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» اى کسانى که خدا و رسول را باور دارید هر وقت بعضى از شما با بعضى معامله کرد و یا قرضى داد تا مدت معین. در این که چرا پس از فعل «تداینتم» کلمه «دین» تکرار شده دو وجه گفته‏اند:

۱- این لفظ براى تأکید آورده شده که کاملا معناى آن در ذهن استوار گردد.

۲- «تداینتم» بمعناى پاداش قرض و خود قرض هر دو استعمال مى‏شود و در اینجا کلمه «بدین» آمده که برساند معناى دوم منظور است‏ «إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» تا وقت معلوم و ابن عباس مى‏گوید: «این آیه فقط در مورد معامله «سلمى» نازل شده است و من گواهى میدهم که خداوند معامله سلمى که مدت آن معین باشد مباح کرده است و طولانى‏ترین آیات خود را درباره آن فرستاده است سپس وى آیه فوق را قرائت نمود» ظاهر این آیه این است که این حکم در مورد تمام دیون از سلمى و غیر سلمى جریان دارد چنان که مفسرین و فقهاء همین مطلب را گفته‏اند «فاکتبوه» پس آن قرض را در سندى بنویسید تا این که مورد اشتباه و انکار قرار نگیرد و پشتوانه قرض باشد و این نوشتن بنفع طلبکار و بدهکار و گواه همگى است. اما بنفع طلبکار است براى این که حق او متکى بسند و گواه خواهد بود و از بین نخواهد رفت و اما بنفع بدهکار است براى این که راهى براى انکار او نیست که انکار نماید و موجب گرفتارى و کیفر اخروى او گردد و بنفع گواه نیز هست زیرا وقتى که آن قرض در سندى نوشته شد گواهى او استوار خواهد بود و دچار اشتباه نگشته سبب یادآورى او مى‏باشد و در این که نوشتن چنین سندى آیا مستحبّ است یا واجب دو قول گفته شده است:

۱- مستحبّ است (ابى سعید خدرى- حسن- شعبى- و بیشتر مفسرین نیز همین را گفته‏اند و بنظر هم صحیح‏تر مى‏رسد).

۲- واجب است (ربیع- کعب) و دلیل صحت نظریه اول این آیه است‏ «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ» (که تفسیر آن در آیه بعد خواهد آمد) یعنى اگر بعضى از شما بعضى دیگر را امین میدانید امانت خود را باو بدهید زیرا این آیه مى‏رساند که اگر او را امین میداند میتواند باو بدهد و مدرکى هم لازم نیست سپس دستور نوشتن سند را بیان کرده میفرماید «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ» یعنى باید نویسنده‏اى سند قرض یا معامله میان فروشنده و خریدار را با انصاف و عدالت بنویسد که از شرایط مقرره میان طرفین چیزى کم و زیاد و تبدیل نکند مگر اینکه آنها آن را بدانند «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» و نویسنده نباید از آن عدالتى که خداوندبیان کرده است در مورد نوشتن آن سند امتناع نماید. و بعضى گفته‏اند: منظور این است که یعنى چون خداوند بر او تفضل کرده و نعمت نوشتن را باو داده است نباید از نوشتن آن سند خوددارى کند و در این که آیا نوشتن بر کسى لازم است یا نه اقوالى گفته شده است:

۱- بعضى گفته ‏اند: مانند جهاد واجب کفایى است (شعبى و جمعى از مفسرین و رمانى و جبائى نیز همین قول را اختیار کرده ‏اند) و جبائى میگوید جایز است که نویسنده و گواه در مقابل نوشتن خود اجرت بگیرند و شیخ ابو جعفر طوسى مى‏گوید نزد ما (شیعه) جایز نیست که اجرت بگیرند و پول سندى که در آن نوشته مى‏شود بعهده طلبکار است و از آنجا که حق و مال از اوست باید سند هم در دست او باشد.

۲- بر کاتب لازم است در صورتى که فراغت داشته باشد آن را بنویسد. (سدى)

۳- اگر کسى از او درخواست کند واجب است که بنویسد. (مجاهد- عطا)

۴- در صورتى که نویسنده منحصر باو باشد که اگر ننویسد به طلبکار ضرر وارد مى‏شود واجب است که بنویسد ولى اگر دیگرى وجود داشته باشد و بنوشتن آن همت گمارد بر او لازم نیست که بنویسد. (حسن)

۵- نوشتن واجب بوده ولى بجمله‏ «وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ» نسخ گشت. (ضحاک) «فلیکتب» این دستور بنویسنده است که باید سند را مطابق دستورش بنویسد و از آنجا که در زمان رسول اکرم (ص) نویسنده کم بود از این رو براى تأکید با لفظ امر آن را بیان کرده است زیرا وقتى که امر بچیزى نمود و از ترک آن نهى کرد بیشتر اهمیت فعل آن را میرساند تا این که یکى از امر یا نهى را بیان نماید.

سپس خداوند دستور امضاء را براى نویسنده بیان کرده میفرماید «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ» یعنى مدیون باید با زبان خویش بدین اقرار نماید سپس بنویسد کسى که بدهکار است در مورد امضاء از خدا بترسد «وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً» و نباید که در وقت امضاء و اقرار چیزى را از اوصاف و مقدار کم نماید. سپس خداوند حکم کسى را که توانایى املاء و امضاء ندارد بیان مى‏کند «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً» و چنانچه‏ کسى که بدهکار است سفیه باشد یعنى جاهل به املاء باشد. (مجاهد) و سدى و ضحاک گفته‏اند یعنى کودک باشد و ابن زید گفته است یعنى ناتوان و احمق باشد.

«أَوْ ضَعِیفاً» و یا این که ضعفى در عقل او باشد به این که کم عقل یا دیوانه باشد و برخى گفته‏اند یعنى در اثر پیرى خوب نتواند درک کند «أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ» و یا این که او قدرت بر املاء نداشته باشد به اینکه دیوانه باشد و بعضى گفته‏اند: یعنى گنگ بوده باشد.

و بعضى گفته‏اند براى این که سه جمله حمل بر تکرار نگردد ناگزیر باید از هر کدام یک معنایى غیر از دیگرى منظور باشد باین صورت که «سفیه» یعنى دیوانه، «ضعیف» یعنى کودک، «عدم قدرت بر املاء» یعنى گنگ و امثال آن و هر که داراى یکى از این عیوب باشد مشمول جملات فوق خواهد بود. و قاضى گفته است: «سفیه» کسى که مال خود را بى‏جهت از بین میبرد و «ضعیف» طفلى که نزدیک بلوغ او است و «ناتوان بر املاء» یعنى دیوانه. «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ» در این سه صورت که آنان ناتوان از املاء و اظهار هستند باید ولى آنان که بدهکارند با انصاف (بدهى را) املاء و اعتراف کند. (ضحاک- ابن زید) و ابن عباس مى‏گوید در این سه صورت ولى طلبکار باید املاء و اظهار کند زیرا او از همه، بخصوصیات قرض داناتر است و البته مطابق حق و عدالت باید آن را امضاء نماید.

سپس خداوند دستور میدهد که باید براى قرض گواه بگیرید «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ» دو مرد از هم کیشان خود را بر قرض گواه بگیرید. مجاهد مى‏گوید: منظور گواه گرفتن دو مرد آزاد، دانا، بالغ مسلمان است و نباید بردگان و کفار را شاهد گرفت.

ولى نزد ما (شیعه) آزاد بودن گواه، شرط نیست بلى لازم است که گواهان مسلمان و عادل باشند و «شریح»، «لیثى» و «ابو ثور» نیز همین را گفته‏اند.

و بعضى گفته ‏اند: این جمله، دستور و امر بقاضیان است که وقتى مى‏خواهند بحق قضاوت کنند و مدعى علیه منکر است باید از مدعى براى اثبات حق او دو نفر گواه‏ مطالبه نمایند «فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ» یعنى در صورتى که دو مرد براى گواهى یافت نشود یک مرد و دو زن از کسانى که بگواهى آنان از نظر عدالت راضى هستید گواه گیرید. و از این جمله استفاده مى‏شود که عدالت در گواه شرط و لازم است و نیز این جمله مى‏رساند که شما به آنها راضى باشید (ترضون) و نفرمود که آنها مورد رضایت باشند بطور مطلق زیرا اگر میفرمود «من المرضیین» یعنى کسانى که مورد رضایت‏اند در واقع و در نزد خداى تعالى بنا بر این ما نمیتوانستیم کسى را شاهد قرار دهیم زیرا ما نمى‏توانیم بفهمیم که کدام گواه مورد رضاى خداوند است بلکه ما ناگزیریم کسى را که مورد قبول خود ما است به این که متدین و امین و ظاهر الصلاح است گواه بگیریم. شاهد این مطلب تعبیر خود آیه شریفه است که‏ «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» فرموده و نفرموده «مرضیین» که اگر تعبیر دوم بود میرساند که گواهان باید مورد رضاى خداوند باشند.

«أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏» (باید بجاى یک مرد دو زن گواه باشند) که اگر یکى از آن دو زن فراموش کرد دیگرى بیاد او بیاورد (ربیع- سدى- ضحاک و بیشتر مفسرین) و بنا به قرائت کسانى که «تذکر» بدون تشدید خوانده‏اند نیز معناى آن همین طور خواهد بود و یادآورى باین صورت است که به او بگوید بیاد دارى که آن روز که گواهى دادیم چنین بود و در حضور ما فلان مرد یا فلان زن نیز وجود داشت تا این که بیاد او بیاید. و نکته اینکه این مطلب فقط در مورد گواه بودن زنان بیان شده است این است که زنان نوعاً بیش از مردان فراموش کارند.

 

 

سؤال:

چرا لفظ «احداهما» در جمله فوق تکرار شده است؟ و براى چه نگفته است «فتذکرها الأخرى»؟

پاسخ:

اولا این تکرار براى مراعات قاعده ادبى است که فاعل «احداهما» مقدم بر مفعول «اخرى» قرار گیرد و اگر گفته میشد «فتذکرها الأخرى» بدون لفظ «احداهما»مفعول میان فعل و فاعل فاصله مى‏انداخت و این فاصله از نظر ادبى ناپسند است.

و ثانیاً- منظور از دو لفظ احداهما یکى نیست بلکه مراد از «احداهما» ى اول فراموشى یکى از دو «شهادت» است و مقصود از «احداهما» ى دوم یکى از آن دو «زن گواه» مى‏باشد. و شاهد این مطلب این است «کلمه ضل» در مورد فراموش کننده بکار نمیرود. بنا بر این منظور، از بین رفتن خود شهادت است (و ضمیر به شهادت برمى‏گردد نه بزنها) چنان که خداوند در جاى دیگر از زبان کسانى که غیر از خدا را پرستش مى‏کردند و به آنها گفته مى‏شود آنها بکجا رفتند نقل مى‏کند که آنها گفتند: «قالُوا ضَلُّوا عَنَّا»[۱۸] (گویند از ما ناپدید شدند:) سپس خداوند گواهان را مورد خطاب قرار داده مى‏فرماید: «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» در معناى این جمله سه قول گفته شده است:

۱- و اگر گواهان براى گواهى دادن خواسته شدند آنان نباید از گواهى، خوددارى کنند (مجاهد- عطا- سعید بن جبیر) و البته لزوم گواهى در صورتى است که آنان به آن، دانا بوده و خوف ضررى هم نداشته باشند.

۲- وقتى که آنان را براى گواه بودن طلبیدند نباید از گواه شدن امتناع نمایند (قتاده- ربیع)

۳- یعنى براى هر کدام از گواه شدن یا گواهى دادن طلب شدند نباید امتناع کنند (ابن عباس- حسن) و از امام جعفر صادق (ع) نیز نقل شده است و این معنا نظر به پر فایده‏تر بودن آن، بر آن دو معناى دیگر برترى دارد.

«وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى‏ أَجَلِهِ» و شما طرفین قرض نباید از نوشتن مبلغ قرض کم باشد یا زیاد تا مدت آن ناراحت شده و آن را انجام ندهید و بعضى گفته‏اند این جمله خطاب بگواهان است یعنى شما گواهان از این که گواهى را به حق بنویسید ناراحت نباشید.

«الى اجله» گفته‏اند: مراد از «اجله» مدت قرض نیست بلکه منظور مدت گواه‏ است یعنى از نوشتن آن تا وقتى که گواهى امکان دارد ناراحت نباشید ولى معناى اول که مدت قرض، منظور باشد قوى‏تر بنظر مى‏رسد.

«ذلِکُمْ» یعنى این نوشتن. بعضى گفته‏اند: یعنى این گواه گرفتن و سند نوشتن (داراى سه فایده بزرگ براى شما است).

«أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ» نزد خدا بعدالت نزدیک‏تر است زیرا خداوند به آن دستور داده است و پیروى دستور خداوند از ترک آن اقرب بانصاف و عدالت است.

«وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَهِ» براى گواهى دادن بهتر و از کم و زیاد شدن و سهو و اشتباه و فراموشى مصون‏تر مى‏باشد و بعضى گفته‏اند یعنى براى حفظ گواهى مؤثرتر است.

«وَ أَدْنى‏ أَلَّا تَرْتابُوا» و نیز براى شک نکردن در مقدار حق و مدت، نزدیک‏تر مى‏باشد «إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَهً حاضِرَهً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها» مگر این که معامله شما از هر دو طرف نقدى باشد که در همان وقت پول در دست فروشنده و جنس در دست خریدار قرار گیرد که در این صورت باکى و اشکالى بر شما نیست که سندى در مورد آن معامله ننویسید زیرا سند براى آن است که طرفین اطمینان بیکدیگر داشته باشند و ناگفته پیداست که اطمینان داشتن در وقتى لازم است که در معامله نسیه و قرضى وجود داشته باشد.

«وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ» و موقعى که خرید و فروش مى‏کنید در مورد آن گواه بگیرید و این دستور در مورد گواه گرفتن در معامله نزد «حسن» و تمام فقهاء مستحبّ است ولى کسانى که فقط پیرو ظاهرند میگویند از نظر ظاهر امر قرآن این گواه گرفتن واجب است.

«وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ» اگر اصل لفظ «یضار» «یضارر» بوده و فعل معلوم باشد چنان که حسن، قتاده، عطا و ابن زید گفته‏اند منظور این است که نویسنده و گواه نباید ضرر بزنند به این که نویسنده چیزى که مورد امضاء و اعتراف آنان نیست ننویسد و شاهد چیزى را که گواه آن نبوده است گواهى ندهد و یا این که از گواهى دادن خوددارى ننماید.

و چنانچه لفظ آن در اصل «یضارر» فعل مجهول باشد که بفتح راء اول است چنان که ابن مسعود و مجاهد گفته‏اند: مقصود این است که نویسنده و گواه نباید ضرر ببینند به این که در وقتى که از نوشتن معذور است او را وادار به نوشتن کنند و کار را بر گواه سخت بگیرند مثل این که در وقتى که از گواهى دادن معذور است او را براى گواهى بطلبند و یا این که آنها را بر نوشتن یا گواهى دادن مجبور کنند. زجاج گفته است بقرینه جمله بعد قول اول بهتر است زیرا در جمله‏ «وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ» (و اگر چنین کردید نافرمانى دستور او را نموده‏اید) تعبیر «فسوق» شده و این تعبیر از کسى که مطابق عدالت رفتار نکرده و نوشته را تحریف کرده است مناسب‏تر است از کسى که نویسنده یا گواه را در وقتى که آنان کار داشته‏اند دعوت کرده است ولى سایر مفسرین غیر از زجاج مى‏گویند: منظور این است که اگر بنویسنده و گواه ضرر زدید، ضرر در نوشتن و گواهى براى شما فسق یعنى نافرمانى خداوند است.

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» در آنچه خداوند بشما امر یا نهى کرده است از او بترسید.

«وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ» و آنچه از امور دینى که به آن نیازمند بوده‏اید براى شما بیان نموده است.

«وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» و خداوند به آنچه گفته شد و غیر آن دانا است.

على بن ابراهیم در تفسیر خویش مى‏گوید: در تمام سوره بقره پانصد حکم از احکام خدا است ولى در این آیه فقط پانزده حکم مى‏باشد.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیات ۲۸۳ تا ۲۸۴]

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (۲۸۳) لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲۸۴)[۱۹]

ترجمه:

و اگر در سفر بودید و نویسنده نیافتید گروى باید که گرفته شده باشد. اگر بعضى از شما بعضى را امین دانست (و اعتماد کرد) پس باید آن کس که امین دانسته شده، امانت را بدهد و از خدا بترسد و کتمان شهادت نکنید و هر کس آن را کتمان کند دل او گناهکار است و خدا بآنچه انجام میدهید دانا است.

براى خداست آنچه در آسمانها و زمین هست. اگر آنچه در دل دارید آشکار و یا پنهان کنید خدا شما را براى آن بحساب میکشد آن گاه هر که را بخواهد مى‏بخشد و هر که را بخواهد عذاب مى‏نماید که خدا بهمه چیز توانا و قادر است.

 

 

بیان آیه ۲۸۳

شرح لغات:

رهان: چیزهایى که گرو میگذارند و فعل آن «رهن» است.

و جمله: «رهنت عند فلان رهنا» یعنى نزد فلان شخص چیزى را گرو گذاشتم.

 

 

 

 

تفسیر:

سپس خداوند حکم حصول اطمینان از راه گرو گذاردن را در صورت نبودن شاهد بیان مى‏نماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَهٌ» و در صورتى که شما معامله کنندگان و قرض دهندگان در سفر باشید و نویسنده‏اى که سند آن را بنویسد و گواهى که شاهد آن باشد نیافتید وثیقه شما باید گرویى باشد که آن را در اختیار طلبکار قرار دهید.

و باجماع و اتفاق دانشمندان اسلام در صحت رهن شرط است که حتماً در اختیار طلبکار درآید و الا اساساً عقد رهن محقق نخواهد شد.

«فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» و اگر طلبکار به بدهکار اطمینان داشته و او را امین بداند و در برابر آن سند و رهنى نگیرد، «فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ» در این صورت بر بدهکار لازم است که امانت و طلب او را انکار نکرده و بدون کم کردن بطور تمام در وقت معین آن را بپردازد و حق ندارد طلب او را بامروز و فردا کردن از وقت مقرر تأخیر اندازد.

«وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» و باید او از کیفر خدا بترسد و در مورد مال طلبکار انکار یا کم نکند.

«وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَهَ» این جمله خطاب به گواهان است یعنى نباید وقتى‏ دعوت شدند که گواهى دهند گواهى خود را پنهان دارند.

«وَ مَنْ یَکْتُمْها» و هر کس از شما که گواه و شاهد بوده و با علم و یقین و بدون خوف ضرر بعد از دعوت بگواهى کتمان کند «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (دل او گناهکار و خطاکار است.)

 

 

سؤال:

با این که گناه را تمام اعضاء او مرتکب شده‏اند چرا در اینجا گناه را فقط نسبت بقلب داده است؟

پاسخ:

از آنجا که تصمیم و قصد بر هر کارى از قلب آغاز مى‏شود و گناه هم ناشى از پنهان بودن شهادت است که آن در دل انجام مى‏شود از این رو نسبت گناه را به آن داده است. از آن گذشته همانطورى که خداوند براى تمجید ایمان آن را بقلب نسبت داده است. آنجا که مى‏فرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ»[۲۰] (ایمان در دل آنها ثابت گشته است) در اینجا نیز براى این که کاملا نکوهش از کتمان شهادت را بفهماند گناه آن را بقلب نسبت داده است.

«وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» خداوند به آنچه مستور و پنهان مى‏نمائید دانا است.

از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرمود هر کس نزد حاکم، شهادت دروغ دهد و یا این که کتمان شهادت کند کلامش تمام نمیگردد مگر آنکه خداوند نشیمن‏گاه او را پر از آتش میکند.[۲۱] و از اینکه مى‏فرماید: «هر کس به طلبکار خود اطمینان دارد …، استفاده مى‏شود که سند نوشتن و گواه گرفتن در مورد طلب فقط براى احتیاط است و واجب نیست و این آیه و آیات پیش از آن مى‏رساند که خداوند به امور بندگان خویش از هر نظر عنایت و توجه خاصى دارد و آنان را در نادانى نمى‏گذارد. در این آیات براى کسانى که بخواهند بینا شوند و سعادتمند گردند وسائل فراهم شده است.

 

 

 

بیان آیه ۲۸۴

تفسیر:

«لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» تصرف و تدبیر آسمانها و زمین از آن خداوند است زیرا بر آنها قدرت داشته و کسى که آنها را خلق کرده و بوجود آورده است مالک آنها است و هر گونه تصرفى را در آنها بخواهد مى‏تواند انجام دهد.

«وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» و اگر شما آنچه در درون خویش دارید از اطاعت و معصیت خدا ظاهر و آشکار و یا پنهان نمائید خداوند به آنها دانا بوده و مطابق آنها بشما پاداش مى‏دهد.

و بعضى گفته‏اند: یعنى شما گواهى خود را اگر ظاهر یا کتمان کنید خداوند آن را میداند و جزاى آن را بشما خواهد داد (ابن عباس و جمع دیگر.) و برخى گویند: این جمله مربوط بتمام احکامى است که در این سوره ذکر شده است و خداوند کسانى را که بخواهند با آنها مخالفت کنند میترساند و جمعى معتقدند که:

این آیه به آیه‏ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» نسخ و ابطال شده است و در این مورد روایت ضعیفى نقل کرده‏اند.

ولى این قول درست نیست زیرا لازم مى‏آید که تکلیف بمافوق توانایى، نخست جعل شده و سپس برداشته شده باشد در صورتى که چیزى که از توانایى خارج باشد اساساً معقول نیست که جعل شود.

بنا بر این، منظور از این آیه اوامر و نواهى است که در مورد اعتقادات و اراده‏ها و چیزهایى که بر ما مخفى است مى‏باشد ولى امورى که تکلیف در مورد آنها صحیح نیست مانند وسوسه‏ها و چیزهایى که در دل خطور میکند و افکارى که ترک آنها غیر ممکن است بحکم عقل و سخن پیغمبر اکرم (ص) اصلا آیه فوق بر آنها دلالت ندارد و بیان رسول‏ اکرم (ص) این است که فرمود: حکم چیزهایى که امت اسلام فراموش میکنند و یا اینکه در درونشان پدید مى‏آید برداشته شده است.

بنا بر این ممکن است گفته شود: آیه دوم معنا و مقصود از آیه اول را بیان کرده و این پندار و توهم را از بین مى‏برد که: آنچه در دل خطور میکند و یا افکار درونى پدید آید که خارج از اختیار شخص است و خداوند کسى را مکلف به آنها گرداند بر آنها مردم را کیفر کند.

«فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ» خداوند هر که را بخواهد از فضل و رحمت خویش مى‏بخشد و هر که را بخواهد از آنهایى که سزاوار کیفرند مطابق عدالت خود عذاب مى‏نماید.

«وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» ابن عباس گوید: یعنى خداوند بر آمرزش و عذاب کردن توانا است.

ولى این جمله عمومیت داشته (و میرساند که خداوند بر تمام چیزها توانا است) و سخن صحیح در مورد چیزهایى که در دل خطور میکند این است که «خداوند بر گناهى که در دل خطور میکند کیفر نمى‏نماید بلى اگر در دل تصمیم بر گناه گرفت و بنا گذاشت که آن را انجام دهد خداوند براى خود تصمیم و عزم کیفر میکند زیرا آنهم کارى از کارهاى قلب است ولى چون آن گناه را انجام نداده است بمقدار خود آن گناه، عذاب نمى‏کند و اما درباره قصد و تصمیم بر اعمال نیک و اطاعات تفضل خدا اینست که مطابق خود آن عمل نیک به او پاداش مى‏دهد.

چنان که در روایات وارد شده که هر که انتظار نماز را داشته باشد تا وقتى که انتظار میکشد پاداش آن مانند این است که نماز را بخواند و البته این نعمتى از نعمت هاى خداست که به بندگانش لطف کرده است.

 

 

مناسبت این آیه با آیات پیش‏

در این که مناسبت این آیه با آیات قبل چیست؟ سه قول گفته شده است:

۱- پس از آنکه در آیات پیش احکام و دستوراتى را بیان کرد در این آیه،سوره را به بیان یکتایى خدا و پند و اقرار به پاداش خاتمه مى‏دهد.

۲- از آنجا که در پایان آیه‏اى که قبل از این آیه بود فرمود:

«وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» (خداوند به هر چیزى دانا است) بدنباله آن در این آیه یادآورى مى‏کند که چون خداوند اختیار دار آسمانها و زمین است چیزى بر او پوشیده نیست.

۳- چون در آیات پیش به نوشتن و گرو گرفتن در مورد قرض امر فرمود اکنون یادآورى مى‏کند که غرض و نتایج این امور نصیب خود مکلفین و مردم مى‏گردد و براى خداوند اثرى ندارد، زیرا آنچه در آسمانها و زمین است ملک خداوند است.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۵]

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (۲۸۵)[۱]

ترجمه:

پیامبر بدانچه از طرف پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورده و مؤمنان نیز همه بخدا و ملائکه و کتاب‏ها و پیامبران او ایمان آوردند (و گفتند) ما میان هیچیک از پیامبران خدا فرق نمیگذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا ما آمرزش تو را میخواهیم که سرانجام بسوى تو است.

 

 

بیان آیه ۲۸۵

تفسیر:

پس از آن که خداوند وجوب نماز و زکات و احکام شرعیه و سرگذشت پیمبران را بیان کرد سوره را به بیان عظمت خدا و تصدیق پیامبر خاتمه میدهد.

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» محمد (ص) آنچه را از طرف پروردگارش در این سوره و غیر این سوره فرود آمده است باور دارد.

«وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» و تمام افراد مؤمنین خدا را باور دارند به این که ذات خدا و صفات او را اثبات کرده شبیه را از او نفى کرده و از هر چیزى که سزاوار خدا نیست پاکش مى‏دانند.

«وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ» و بفرشتگان و این که آنها معصوم و پاکیزه‏اند و بقرآن و هر کتابى که از طرف خدا نازل شده و بتمام پیغمبران بعنوان حق و راست (ایمان دارند) «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» مؤمنین مى‏گویند ما فرقى میان پیغمبران نگذاشته همه را باور داریم و مانند یهود و نصارى نیستیم که برخى را قبول داشته و بعض دیگر را منکر باشیم.

«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و آنان مى‏گویند ما سخن خدا را شنیده و دستور او را پیروى مى‏کنیم و اگر اطاعت از پیغمبر منظور باشد یعنى «دستور رسول اکرم (ص) را اطاعت مى‏کنیم» و بعضى گفته‏اند یعنى مؤمنین بر خلاف کفار که مى‏گویند «سمعنا و عصینا»[۲] (ما مى‏شنویم ولى نافرمانى مى‏نمائیم) مى‏گویند ما سخن خدا و رسول را همانند کسانى که شنیده و عمل مى‏کنند مى‏شنویم.

«غُفْرانَکَ رَبَّنا» (و نیز مى‏گویند) پروردگارا ما را ببخش.

و برخى گفته‏اند یعنى مؤمنین مى‏گویند «ما آمرزش تو را مسئلت مى‏کنیم» «وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» یعنى و بازگشت ما بپاداش تو است و بازگشت بپاداش الهى را بازگشت به خدا قرار داده است مانند سخن ابراهیم که قرآن نقل مى‏کند: إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ‏ که معنایش اینست من بسوى جزا و پاداش و یا امر پروردگارم رهسپارم و او مرا هدایت خواهد فرمود و این جمله، اقرار و اعتراف به قیامت و زنده شدن مى‏باشد.

 

 

 

 

[سوره البقره (۲): آیه ۲۸۶]

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۲۸۶)[۳]

ترجمه:

خدا هیچکس را جز باندازه توانایى‏اش تکلیف نمى‏کند. بسود خود اوست کارهاى نیکش و بزیان خود اوست بدیهایش. پروردگارا اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن، پروردگارا تکلیف گران چنان که بر آن کسانى که قبل از ما بودند بار کرده‏اى بر ما بار مکن. پروردگارا چیزى که ما را تاب و طاقت آن نیست بما تحمیل مکن از ما درگذر و ما را بیامرز و بما رحم کن که تو یار و یاور مایى پس ما را بر گروه کافران یارى فرما.

 

 

بیان آیه ۲۸۶

شرح لغات:

وسع: آنچه در توان و قدرت شخص است که انسان مى‏تواند آن را بسادگى و راحتى انجام دهد.

اخطأنا: خطا و اشتباه نمودیم.

«اصر» بار سنگین.

 

 

 

 

تفسیر:

سپس خداوند این مطلب را بیان مى‏کند که آنچه بمردم امر یا از چیزى که نهى مى‏کند بیش از قدرت و توانایى آنان نمى‏باشد.

«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» یعنى خداوند چیزى را که مردم قدرت آن را دارند به آنان امر یا نهى مى‏نماید (و چیزى که کسى توانایى آن را ندارد تکلیف نمى‏کند) و بعضى گفته‏اند: یعنى خداوند چیزى که (براى انسان) آسان است تکلیف مى‏کند و چیزى که مشکل باشد اگر چه بدان توانایى و قدرت هم داشته باشد تکلیف نمى‏کند.

ضمناً با این آیه قول جبریها را ابطال میکنند که میگویند ممکن است خداوند انسان را به چیزى تکلیف کند که توانایى بر آن نداشته باشد. این آیه میگوید خداوند به چیزى امر میکند که در وسع انسان باشد و معناى آن اینست که به آن قدرت داشته باشد. بعضى از آنان در رد این استدلال میگویند معناى آیه اینست که خداوند تکلیف نمى‏کند مگر به چیزى که در خور انسان و براى او حلال باشد و معناى «وسع» را حلال گرفته‏اند.

ولى این حرف درست نیست زیرا این معنى مثل این است که کسى به بنده و نوکرش بگوید: من به تو امر نمى‏کنم مگر به چیزهایى که بتو آزادى و اجازه انجام‏ آنها را داده ‏ام که بدیهى است این طرز سخن نامعقول و غلط است زیرا خود این امر، اجازه دادن به نوکر است و مثل این میماند که بگوید: من به چیزهایى امر مى‏کنم که به آنها امر کرده‏ام.

«لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» هر کس کار نیکى مانند اطاعت خدا انجام دهد پاداش آن براى خود اوست و کیفر گناهانش نیز دامنگیر خودش خواهد شد و از آنجا که پاداش نیک و کیفر از کار انسان پدید مى‏آید. صحیح است که از آن بکسب تعبیر گردد.

«رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا» حسن مى‏گوید: این جمله براى تعلیم دعا کردن است یعنى «بگویید خدایا ما را کیفر مکن» و برخى گفته‏اند: این جمله براى حکایت و تمجید آنها است یعنى «آنان مى‏گویند که خدایا ما را کیفر مکن».

«إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا» در معناى این جمله چند قول گفته شده است:

۱- یعنى آنچه را ما ترک کرده ‏ایم و گناه نموده ‏ایم (بنا بر این نسیان بمعناى ترک کردن است چنان که جاى دیگر میفرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»[۴] یعنى طاعت خدا را ترک کردند خدا هم پاداش آنها را ترک کرد و مثل اینکه میفرماید:

«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»[۵] (آیا مردم را به نیکى دستور مى‏دهید و خود آن را ترک میکنید؟) و منظور از «اخطأنا» یعنى گناه کرده‏ایم است زیرا گناهان چون نقطه مقابل راستى و درستى است از آن، بخطاء تعبیر میگردد پس آنان درخواست مى‏کنند که خداوند گناه آنان را عفو کند اگر چه گناه عمدى باشد.

و در حقیقت خداوند در جمله فوق دستور مى‏دهد که از واجباتى که ترک کرده و اعمال زشتى که انجام داده‏اند طلب مغفرت و درخواست بخشش نمایند.

۲- یعنى اگر به کارهایى پرداخته‏ایم که به سبب آنها دستور تو را فراموش کرده واز انجام واجبات غفلت نموده‏ایم یا متعرض چیزهایى گشته‏ایم که باعث گناه و خطا شده است ما را عفو فرما و همانطورى که عذر خواستن از گناه خوب است دعا کردن براى آن نیز نیک خواهد بود.

۳- منظور این است که خدایا اگر ما فراموش کرده‏ایم ما را مؤاخذه مکن یعنى اگر در اثر اشتباه و غفلت چیزى را که انجام آن واجب بوده بجا نیاوردیم یا خطا کرده یعنى کارى که ترک آن لازم بود ولى بدون توجه آن را بجا آوردیم.

و این دعا چون خود، اظهار فقر و نیاز به خدا و بریدن از دیگران و توجه باوست نیکو مى‏باشد اگر چه بدون این دعا و درخواست هم، خداوند به سبب نسیان و خطا کسى را مؤاخذه نمیکند و این دعا مانند جمله بعدى است که:

«وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ» خدا آنچه ما را بدان توانایى نیست بر ما تحمیل مکن که معلوم است خداوند چنین تحمیلى نخواهد کرد یا آیه کریمه:

«رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ» پروردگارا بحق، حکم فرما، که بدیهى است خداوند جز به حق و عدل، حکم نمیفرماید و امثال این آیات که قبلا بیان شد.

۴- ابن عباس و عطا میگویند معناى آیه اینست که پروردگارا اگر ما از روى نادانى یا تعمد، گناه کردیم ما را عذاب مفرما.

«رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً». پروردگارا بر ما تکلیف سخت و سنگین بار مکن. در معناى این آیه وجوهى بیان شده است از این قرار:

۱- خدایا ما را به کارى که تحمل آن بر ما سنگین و سخت است تکلیف و امتحان مکن مانند کشتن خود براى قبولى توبه (آن چنان که در بنى اسرائیل تکلیف شد.)

۲- خدایا ما را به چیزهایى که توانایى کیفر و عذاب آنها را نداریم تکلیف مفرما.

۳- این خود دعائى است با خدا اگر چه معلوم و بدیهى است که خداوند این چنین تکلیف نمیکند همانطور که در آیات مشابه آن بیان شد.

«وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» پروردگارا از گناهان ما بگذر و بپوشان خطاهاى ما را و با نعمت دادن بما در دنیا و وارد کردن ما به بهشت در آخرت بما رحم کن.

«أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» تو ولى ما و اولى به تصرف در اموال ما و کمک ما هستى پس ما را به پیروزى بر کافران یارى فرما.

از رسول اکرم نقل شده که خداوند پس از هر قسمت و فصلى از این دعا میفرماید:

«بجا آورده و مستجاب نمودم» و لذا مستحبّ است که این دعا (مضمون این آیات) زیاد خوانده شود که از رسول اکرم روایت شده: کسى که دو آیه آخر سوره بقره را در هر شبى بخواند او را از بیدارى آن شب کفایت و بى‏نیاز میکند (یعنى ثواب قیام و بیدارى یک شب را دارد.) از عبد اللَّه بن مسعود روایت شده که وقتى رسول اکرم بمعراج رفت و به سدره المنتهى رسید در آنجا به آن حضرت دو سوم نمازهاى پنجگانه و آیات آخر سوره بقره داده شد و خداوند آمرزید همه گناهان کسانى را که مشرک نباشند از امت آن حضرت جز آن دسته از گناهانى که بزرگ‏اند و وارد کننده در آتش (یعنى عذاب بر آنها قطعى است.) «ابن المنکدر» از رسول اکرم نقل میکند که فرمود: در آخر سوره بقره آیاتى است که هم قرآن است و هم دعا و خوشنودى خدا را جلب میکند.

در تفسیر کلبى از ابن عباس نقل شده است که رسول خدا ناگاه صدایى شنید سرش را بلند کرد درى از آسمان گشوده شد و فرشته‏اى فرود آمد و گفت: اى محمد خدا تو را بشارت مى‏دهد به دو نور که پیش از تو به هیچ پیامبرى نداده است آن دو نور «فاتحه الکتاب» و «اواخر سوره بقره» اند که کسى آن دو را نمى‏خواند جز آنکه حاجتش را برمیآورم.

از ابن مسعود روایت شده که هر کس سوره بقره را میآموخت در میان ما عظمت و موقعیت بیشترى مى‏یافت.

پایان سوره بقره‏

[۱] – سوره بقره آیه ۲۸۵ جزء ۳ سوره ۲

[۲] – آیه ۹۳ از سوره بقره

[۳] – سوره بقره آیه ۲۸۶ جزء ۳ سوره ۲

[۴] – آیه ۶۷ از سوره توبه

[۵] – آیه ۴۴ از سوره بقره

[۱] – سوره بقره آیه ۲۷۴ و ۲۷۵ جزء ۳ سوره ۲

[۲] – آیه ۳۹ سوره الرحمن.

[۳] – آیه ۱۸۸ از سوره بقره

[۴] – آیه ۱۰ از سوره نساء

[۵] – سوره بقره آیه ۲۷۶ و ۲۷۷ جزء ۳ سوره ۲

[۶] – آیه ۶۸ از سوره بقره

[۷] – آیه ۸۸ از سوره نحل.

[۸] – آیه ۲۷۸ و ۲۷۹ و ۲۸۰ سوره بقره جزء ۳ سوره ۲

[۹] – سوره بقره آیه ۲۸۱ جزء ۳ سوره ۲

[۱۰] – آیه ۳۰ از سوره زمر

[۱۱] – آیه ۱۲۸ از سوره توبه

[۱۲] – آیه ۱۲۷ از سوره نساء

[۱۳] – آیه ۲ از سوره مائده

[۱۴] – آیه ۴ از سوره حدید

[۱۵] – آیه ۷ از سوره مجادله

[۱۶] – آیه ۱۶ از سوره غافر.

[۱۷] – سوره بقره آیه ۲۸۲ جزء ۳ سوره ۲.

[۱۸] – آیه ۳۶ از سوره اعراف

[۱۹] – سوره بقره آیه ۲۸۳ و ۲۸۴ جزء ۳ سوره ۲

[۲۰] – آیه ۲۲ از سوره مجادله.

[۲۱] – یعنى این شخص با شهادت دروغ و یا کتمان شهادت محیطى و اجتماعى آتشین و ناآرام پدید میآورد که خود او نیز در آتش آن میسوزد اضافه بر آتش آخرت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=