بحثى درباره آیات محکم و متشابه ترجمه تفسیرمجمع البیان
بحثى درباره محکم و متشابه
در تعریف محکم و متشابه وجوهى گفته شده است از این قرار:
۱- محکم آن است که از ظاهرش بدون احتیاج به هیچ قرینه که همراه آن باشد،مراد و منظور، روشن و معلوم باشد مانند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً[۳]» (خداوند به مردم اصلا ستم نمىکند) و مانند «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ[۴]» (خدا بمقدار ذرهاى بکسى ستم نمیکند) و امثال این آیات که فهم آنها نیاز به قرینه و دلیلى ندارد و در مقابل آن متشابه است که بدون قرینه، مراد و مقصود از ظاهر آن معلوم نیست مانند آیه کریمه: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ»[۵] (خداوند او را دانسته گمراه کرد) و مسلماً مىدانیم که معناى گمراه کردن در این آیه با گمراه کردن در آیه «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ»[۶] (سامرى آنان را گمراه کرد) فرق دارد زیرا گمراه کردن سامرى کارى است زشت و قبیح در حالى که گمراه کردن خدا (بمعناى صحیح آن) چون از روى مصالح است امرى است نیکو. همین تعریف براى محکم و متشابه است که مجاهد مىگوید «محکم چیزى است که معناى آن با معناى دیگر اشتباه نشود و متشابه چیزى است که معناى آن با معناى دیگرى اشتباه شود.
و اشتباه در این امور دینى مثل یکتاپرستى و نفى تشبیه و نفى ظلم واقع مىشود چنان که در مثل آیه «ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ[۷]» ممکن است معنا شود: «خدا بر عرش تکیه زده» که خدا مانند شخصى که بر تخت مىنشیند بر عرش جلوس کرده باشد و ممکن است بمعناى غلبه و تسلط خدا بر عرش باشد. و روشن است که معناى اول درباره خدا غیر ممکن است.
۲- محکم، آیاتى است که آیات دیگر را نسخ مىکند و متشابه آیات نسخ شده است (ابن عباس)
3- محکم، آیاتى است که تنها یک معنا مىتوان از آن بدست آورد ولى «متشابه» آیاتى است که دو معنا یا بیشتر مىتواند داشته باشد. (از محمد بن جعفر بن زبیر و ابو على جبائى).
۴- «محکم» آیاتى است که عبارات آنها تکرار نشده باشد و «متشابه» آیاتى است که الفاظ آنها تکرار شده باشد مثل داستان حضرت موسى (ع) و مانند آن (از ابن زید).
۵- محکم آن است که تفسیر و تأویل آن معین و معلوم است و «متشابه» آیاتى است که تفسیر و تأویل آنها معین نیست مانند «قیام ساعت» (از جابر بن عبد اللَّه)
«فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» پس کسانى که در دل آنان رو گردانى از حق و توجه بباطل است «فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ» پس بعلت گمراهى خود و نیز براى گمراه کردن و فاسد کردن دین مردم براى هدف و دین نادرست خویش به آنچه متشابه است استدلال و احتجاج مىکنند و اقوال دیگرى نیز در این که چرا آنان از متشابهات پیروى مىکنند گفته شده است:
۱- از این جهت که براى مردم کم فهم و ضعیف مطلب را مشتبه گردانند (مجاهد)
۲- براى بدست آوردن شرافت و ثروت چنین مىکنند بنا بر این که مقصود از کلمه «فتنه» مال و ثروت باشد. چنان که در موارد زیادى در قرآن، خداوند از ثروت به فتنه تعبیر کرده است.
۳- منظور از «فتنه» کفر است و این معنا از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است و ربیع و سدى نیز همین را گفتهاند.
«وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ» (و نیز از متشابهات پیروى مىکنند) که بر خلاف حق آن را تفسیر نمایند و بعضى گفتهاند: آنان چنین مىکنند براى بدست آوردن سرانجام کار محمد به حساب «جمل» و شاهد این که تأویل گاهى بمعناى عاقبت و سرانجام است آیه کریمه:
«ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»[۸] مىباشد (بازگشت بخدا و رسول) (براى شما بهتر و خوش عاقبتتر است) و در عرب معروف است تأویل را بمعناى آخر، و عاقبت استعمال مىکنند.
و زجاج مىگوید: معناى طلب نمودن تأویل آنها این است که مىخواستند برانگیختن و زنده شدن خود را بفهمند. از این رو خداوند به آنها اعلام مىدارد که غیر از خدا کسى آن را نمیداند و گواه آن، این آیه کریمه است: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ»[۹] مگر جز انجام گرفتن آن (معاد و قیامت) انتظارى دارند؟ و در این که این گروه که از متشابهات پیروى مىکنند کیانند اقوالى است:
۱- نصاراى نجران وقتى که در مورد فرزند خدا بودن عیسى (ع) با پیغمبر اسلام سخن مىگفتند عرض کردند آیا عیسى کلمه اللَّه و روح اللَّه نیست؟ رسول اکرم فرمود بلى. عرض کردند همین براى اثبات سخن ما کافى است و در این وقت خداوند در رد آنها این آیه را فرستاد که «آنان که در دلشان کجى و انحراف است از متشابهات پیروى مىکنند» یعنى آنان مىگویند که بقاء بدن به سبب روح است و به ظاهر آیات تکیه مىکنند که عیسى روح خداست ولى مسلمانان مىگویند: بقاء بدن با روح است و بدن در وقت خود با روح باقى است ولى براهین ثابت کرده است که خداوند اعضاء و اجزاء ندارد و فقط بخاطر عظمت روح، آن را بخود نسبت داده است همانطورى که خانه کعبه را براى بزرگى آن بخود منسوب مىکند (بیت اللَّه) سپس خداوند آیه «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ»[۱۰] (مثل عیسى نزد خدا مثل آدم است که (بدون پدر و مادر) او را از خاک آفرید) را نازل فرمود (از ربیع).
۲- یهود، که مىخواستند نهایت و پایان زندگى این امت را بدست آورده و آن را از حساب «جمل» بیرون آورند (از کلبى).
۳- منافقان (از ابن جریح).
۴- تمام کسانى که براى مقاصد باطله خویش از متشابهات متابعت مىکنند بنا بر این، آیه عمومیت داشته و خوارج (که علیه على «ع» خروج کردند) و «سبائیه» (پیروان عبد اللَّه بن سبا را که در مورد على غلو کردند) شامل مىشود (قتاده).
«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» و تفسیر متشابهات را جز خداوند عالم و راسخان در علم، کسى نمىداند و مراد از راسخان کسانىاند که در دانش خویش، ثابت و ریشهدار و متقن و محکماند.
در ترتیب و نظم و معناى راسخون دو قول گفته شده است:
۱- راسخون بوسیله واو به اللَّه عطف شده است. یعنى تفسیر متشابهات را جز خدا و راسخان در علم کسى نمىداند و راسخان هستند که آنها را دانستهاند در حالى که «یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» میگویند ما بآن ایمان آوردهایم و همه از طرف خداوند است (این معنا از امام محمد باقر (ع) نقل شده و ابن عباس و ربیع و محمد بن جعفر بن زبیر نیز آن را گفته و ابو مسلم هم آن را اختیار کرده است) و همین قول از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: پیغمبر اکرم (ص) افضل راسخان در علم بود و تفسیر و تأویل هر چه بر او نازل شد مىدانست و چیزى بر آن حضرت نازل نشد که تفسیر آن را نداند و خود او پس از او اوصیاء گرامیش تفسیر و تأویل همه قرآن را مىدانستند و مؤید این مطلب این است که صحابه و تابعین تمام آیات قرآن را تفسیر کردهاند و نقل نشده است که آنان در جایى توقف کرده بگویند: این مورد از متشابهات است که جز خدا آن را نمىداند و از تفسیر آن خوددارى کرده باشند و ابن عباس در این آیه میگفت: من از راسخان در علم هستم.
۲- «واو» در راسخون بجایى عطف نبوده و اول کلام است بنا بر این منظور این است که تفسیر متشابهات را جز خدا کسى نمىداند و کلمه راسخون اول کلام و مبتداء و جمله بعدى (یقولون …) خبر آن است. (از عائشه- عروه بن زبیر- حسن- مالک- کسایى- فراء- جبائى).
بنا بر این اینان مىگویند راسخون در علم نیز تفسیر متشابهات را نمىدانند چیزى که هست همگى میگویند: ما به آنها ایمان داریم.
بنا بر این تفسیر آنچه جز خدا کسى تأویل آن را نمىداند از این قبیل امور است:
مدت زندگى این امت و وقت رستاخیز و قیام ساعت و فانى شدن دنیا و زمانى که خورشید از مغرب طلوع میکند و موقع نزول عیسى (ع) و خروج دجال و مانند آنها از امورى که علم آنها مخصوص خداوند عالم است.
و مراد از «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» این است که میگویند: محکمات و متشابهات همه از نزد پروردگار ما است.
«وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ» و بجز خردمندان کسى در آیات خدا فکر نکرده و متشابهات را بمحکمات برنمىگرداند.
سؤال:
چرا خداوند در قرآن متشابهاتى نازل کرده و براى چه همه آن را از محکمات قرار نداده است؟
پاسخ:
اگر تمام آیات محکمات بودند مردم بصرف شنیدن، اکتفاء کرده و در آنها دقت نمىکردند و برترى دانشمندان از دیگران روشن نمىشد.
قاضى ماوردى میگوید: خداوند به آیه «الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ»[۱۱] (کتابى که تمام آیات آن محکم هستند) یادآورى مىکند که تمام قرآن محکمات مىباشد و به آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً»[۱۲] (خداوند بهترین حدیث را نازل کرده قرآنى که متشابه است» بیان مىکند که تمام قرآن متشابهات مىباشد. بنا بر این محکم بودن، بمعناى یقینى بودن است یعنى خداوند در اثر یقینى بودن و محکم بودن معانى قرآن آن را از اعتراض و ایراد اشکال کنندگان جلوگیرى کرده است از این نظر تمام قرآن، محکمات است و متشابه بودن آن به این معنا است که از نظر خوبى و درستى و دور بودن از ایراد و تناقض برخى از آن با برخى دیگر شباهت داشته و با هم متشابه مىباشند.
____________________________________________________________
۳] – آیه ۴۴ سوره یونس
[۴] – آیه ۴۰ سوره نساء
[۵] – آیه ۲۳ سوره جاثیه
[۶] – آیه ۸۵ سوره طه
[۷] – آیه ۵۴ از سوره اعراف
[۸] – آیه ۵۸ از سوره نساء
[۹] – آیه ۵۸ از سوره نساء
[۱۰] – آیه ۵۹ از سوره آل عمران
[۱۱] – آیه ۱ از سوره هود
[۱۲] – آیه ۲۳ از سوره زمر
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره آل عمران آیه۱–۱۱