ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره المطففین ۱۸ الی ۳۶
[سوره المطففین (۸۳): آیات ۱۸ تا ۳۶]
کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ (۱۸)
وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ (۱۹)
کِتابٌ مَرْقُومٌ (۲۰)
یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (۲۱)
إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (۲۲)
عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (۲۳)
تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ (۲۴)
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ (۲۵)
خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (۲۶)
وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ (۲۷)
عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (۲۸)
إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ (۲۹)
وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ (۳۰)
وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ (۳۱)
وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (۳۲)
وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظِینَ (۳۳)
فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (۳۴)
عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (۳۵)
هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (۳۶)
ترجمه:
۱۸- حقّا که نیکان با نامه اعمالشان در بهشت علیّین روند.
۱۹- و چگونه بحقیقت علّیین آگاه توانى شد.
۲۰- کتابیست نوشته شده.
۲۱- و مقرّبان درگاه حقّ بمشاهده آن مقام نائل شوند.
۲۲- البتّه نکوکاران در بهشت ابد متنعّمند.
۲۳- آنجا بر تختهاى عزّت (تکیه زنند و) نعمتهاى خدا را بنگرند.
۲۴- و در رخسارشان نشاط و شادمانى نعیم بهشتى پدیدار است.
۲۵- و (ساقیان حور و غلمان) بآنها شراب ناب سر بمهر بنوشانند.
۲۶- که بمشک مهر کرده اند و عاقلان بر این نعمت و شادمانى ابدى باید بشوق و رغبت بکوشند.
۲۷- ترکیب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست.
۲۸- سر چشمه اى که مقرّبان خدا از آن مینوشند.
۲۹- کسانى که بدکارند بر اهل ایمان میخندند (و مسخره میکنند).
۳۰- و چون بآنها بگذرند بچشم طعن و استهزاء بنگرند.
۳۱- و چون آن بد کاران بسوى کسان خود باز گردند بسخن مزاح و فکاهى با هم تفریح میکنند.
۳۲- و چون مؤمنان را به بینند گویند اینان بحقیقت مردم گمراهى هستند.
۳۳- در صورتى که ما آن بدان را موکل کار و نگهبان اعمال مؤمنان- نگردانیدیم.
۳۴- پس امروز اهل ایمان بکفّار مى خندند.
۳۵- و بر تختهاى عزّت تکیه زده و نگاه میکنند.
۳۶- آیا پاداشتى که (در آخرت) کافران میدهند جز نتیجه افعال زشتى است که در دنیا کردند.
قرائت:
ابو جعفر و یعقوب (تعرف) بضمّه تاء و فتح راء (نضره) را برفع خوانده و باقى از قاریان (تعرف) بفتح تاء و کسر راء و نضره بنصب قرائت کردند. و کسایى تنها خاتمه و آن قرائت على علیه السّلام و علقمه است و دیگران از قاریان ختامه خواندهاند. ابو جعفر و حفص فکهین بدون الف خوانده و باقى از قرّاء (فاکهین) قرائت کردهاند حمزه و کسایى (هثوب الکفّار) بادغام لام در ثاء خوانده و مثل آن از ابى عمرو روایت شده و باقى از قاریان باظهار (لام هل) ثوب … قرائت کرده اند.
دلیل:
تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ. بنا بر خطابست و معنى در هر دو قرائت یکسان است ابو عبیده گوید: ختامه یعنى عاقبته. ابن مقبل گوید:
ممّا یفتّق فى الحانوت باطنها | بالفلفل الجوت و الرّمان مختوم | |
از آنچه در حانوت و دکّان بسته میشود که باطنش با فلفل سیاه و انار آمیخته و مهر شده است. مقصودش شراب نابیست که در تندى مانند فلفل سیاه است. شاهد این بیت کلمه مختوم است که بمعناى بمهر شده است.
ابو على گوید: خِتامُهُ مِسْکٌ. مقصود بآن لذّت بردن دهان و خوشبو بودن آنست و خشبویى آن با خوش طعمى و مزگى باشد. و این مانند قول خدا. کانَ مِزاجُها کافُوراً. کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا. طبیعت آن آب مانند، کافور خنک و معطّر. و یا مانند زنجبیل گرم و تند شیرین است. یعنى زبان احساس خنکى و یا گرمى آن میکند.
و امّا قول کسایى. خاتمه. پس البتّه معناى آن آخر و پایان آن میباشد چنانچه خاتم النّبیّین آخر پیامبران میباشد. پس ختام مصدر و خاتم اسم- فاعل است مانند طابع و تابل. و عرب خاتم بفتح تاء و خاتم بکسر و خاتام، و ختیام میگوید: سیبویه گوید: ابو عمرو هثوب الکفّار را ادغام کرده و ادغام لام در ثاء نیکوست. گر چه از ادغام لام در راء در خوبى کمتر است براى تقارب و نزدیکى لام براء. و جایز است. ادغام لام را در ثاء. براى اینکه گاهى لام را در شین ادغام کردهاند. در آن بیتى که گوید: هشیء یکفیک لائق مقصودش اینست هل شىء .. آیا چیز لا یقى هست که تو را کافى باشد.
شرح لغات:
علّیون: علوّ (یعلو) فعل مضاعف است و براى همین با واو و نون از جهت تفخیم و تعظیم شأن آن و تشبیه کردن بچیزى که در عظمت شأن معقول است.
جمع آمده است. و آن مراتب عالیه ایست که محفوف و محاط بجلالت و بزرگى باشد. شاعر گوید:
فاصبحت المذاهب قد اذاعت | به الاعصار بعد الوابلینا | |
پس صبح کردند مذهبها در حالى که قوم هر چه در حوضى که با خاک در آن ریخته بود بعد از بارش آشامیده بودند اراده کرده قطره بعد از قطره نامحدود و همین طور تعظیم و بزرگداشت مقام عددى که بر عدد واحد و آحاد نیست مانند عدد سى و چهل تا عدد نود و عدد بیست هم بر همین منوال جارى شده است زجاج گوید: (علیّون) نامیست براى بلندترین مکانها و اعراب آن مانند اعراب جمع است. براى اینکه آن بر لفظ جمع است چنانچه مىگویى: هذا قنسرون.
این است قنسرون. و رأیت قنسرین.
الارائک: پشتىها و مخطّه است که در حجلهها و اطاقهاى پذیرایى گذارده میشود.
الرّحیق: مشروبیست که خالص باشد.
حسان گوید:
یسقون من ورد البریض علیهم | بردى تصفّق بالرّحیق السلسل | |
مینوشانیدن هر کسى را که بر ایشان در منطقه بریص وارد میشد از آب خنک یا شراب سردى که از این ظرف بظرف دیگر میکردند. شاهد این بیت کلمه رحیق است که شراب خالص باشد.
خلیل گوید: رحیق بهترین و نیکوترین شرابست.
التّنافس: آرزوى هر یک از دو نفس است. مثل چیز نفیسى را که براى آن دیگریست که براى او باشد. تنافسوا فى الشّىء تنافسا آرزو کنند در چیزى آرزو کردنى. و نافسه و نفّس علیه بالشّىء آرزو کرد بر او چیزى را. ینفّس نفاسه، آرزو میکند نفاسه و گرانقدرى را هر گاه بآن بخل ورزید براى بزرگى قدر آن نزد آن. و این چیزى که آرزوى آن میکند ارزنده و گرانقدر است.
المزج: ممزوج و مخلوط کردن مایعى بمایع دیگر است که بر خلاف آن باشد مانند ممزوج کردند شراب بآب (شیر با سرکه).
التسنیم: چشمه آبیست که از بالا بپائین جارى میشود. از غرفه ها بر ایشان جارى میشود. و مشتق از سنام است و سنمت العین تسنیما هر گاه از بالا بر ایشان جارى شود.
التّغامز: اشاره کردن بعضى بر دیگرى بچشم است از روى مسخره و عیبجویى گفته میشود چشمک زد.
الفاکهون اللاهون: شوخى و تفریح کردن از روى غفلت است و فکاهه شوخى کردن است. و اصل و ریشه ثواب از رجوع است مثل اینکه رجوع میکند به عملش بر عامل و ثاب علیه عقله هر گاه رجوع کند.
اعراب:
عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ممکنست مفعول منصوب باشد براى تسنیم یعنى مزاج و طبیعتش از چشمهاى باشد که از بالا بر ایشان میریزد. مانند قول خداى تعالى. او اطعام یتیما. و ممکنست که منصوب باشد بنا بر تقدیر. و یسقون من عین. و ممکن است منصوب بر حالیّت باشد و تسنیم معرفه و عینا نکره باشد.
مقصود و تفسیر:
چون ذکر حال فجّار گذشت خداى سبحان در پى آن حال نیکان را یاد نموده پس فرمود:
(کَلَّا) یعنى افرادى که بعذاب ابدى خدا رسیده اند ایمان به آن نمیآورند. پس بنا بر این متّصل بما قبل آن میشود. و بعضى گفته اند: یعنى حقّا و متّصل بما بعدش میشود.
(إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ) البتّه کتاب نیکانى که مطیع خدا هستند (لَفِی عِلِّیِّینَ) یعنى هر آینه در مراتب عالیه محفوف و پیچیده بجلالت است. قتاده و مجاهد و ضحّاک و کعب گویند: یعنى در آسمان هفتم و در آنجا ارواح مؤمناست. در روایت دیگر ضحّاک گوید: یعنى در سدره المنتهى و آن مکانى است که بآنجا تمام او امر و مقدّرات خداوندى منتهى میشود (و آن مقام جبرئیل علیه السّلام است)
گفتار بزرگان در معنى علّیون
ابن عبّاس گوید: علّیون بهشت است. فرّاء گوید: علّیون بلندى بعد از بلندى است که براى آن انتها و پایانى نباشد. و در روایت دیگرى از ابن- عبّاس: علّیون لوحى است از زبرجد سبز آویخته در زیر عرش و در آن اعمال بندگان خدا نوشته شده است.
و از براء بن عازب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمودند:
علّیّین در آسمان در زیر عرش خدا است.
(وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ) و این بزرگداشت مقام این مرتبه و تجلیل امر آن و تنبیه بر اینکه تفصیل فضیلت و عظمت این مقام ممکن نیست علم پیدا کردن بآن مگر بمشاهده و دیدن از نزدیک (اللّهمّ ارزقنا) سپس فرمود:
(کِتابٌ مَرْقُومٌ) یعنى آن کتابیست که در آن تمام طاعتها و آنچه موجب روشنى چشم آنان و مایه خوشحالى آنهاست نوشته شد. ضدّ کتاب و پرونده فجّار که در آن چیزهایى مرقوم است که موجب بدى حال آنها و تاریکى چشم ایشانست.
مقاتل گوید: در آن کتاب براى ایشان خیرات نوشته شده در ساق عرش الهى و بر آن دلالت میکند قول خدا (یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ) یعنى فرشتگانى که در علّیین هستند گواهى و حاضر میکنند کتاب مزبور را. یا این کتاب را هنگامى که بسبب و وسیله آن صعود و ارتقاء بمقام علّیین نمود. و مقرّبون آنهایى هستند که نزدیک بکرات خدا شده اند در بالاترین و بهترین مقامات.
عبد اللَّه بن عمر گوید: اهل علّیین نگاه باهل بهشت میکنند از آن مقام و هر گاه مردى از آنها توجّهى بسوى بهشت نمود. بهشت از نور روى او روشن شود و اهل بهشت میگویند مردى از اهل علّیین بر ما توجّه و التفات نمود.
(إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ) یعنى نیکان در لذّتهاى انواع نعمتهاى- بهشتى قرار میگیرند.
(عَلَى الْأَرائِکِ) بر اریکهها و پشتى هاى بهشتى تکیه داده حسن گوید ما نمیدانستیم اریکه چیست تا مردى از یمن پیش ما آمد. پس معلوم شد که اریکه نزد آنها حجله (اطاق پذیرایى یا خوابگاه عروس و داماد است) که در آن تخت باشد.
(یَنْظُرُونَ) نگاه میکنند آنچه را که به آنها از نعمتها و کرامتها داده شد مقاتل گوید: نگاه بدشمنانشان میکنند هنگامى که عذاب و شکنجه میشوند.
(تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ) یعنى وقتى آنها را دیدى میشناسى که ایشان بهشتى و اهل نعمت هستند بسبب آنچه در چهره هاى آنها نور و زیبایى و سفیدى و خرّمى میبینى. عطاء گوید: این بجهت اینست که خداوند فزونى در جمال و الوان آنها داده که هیچ تعریف کن نمیتواند توصیف آن نماید.
«گفتار مفسّرین در باره شراب بهشتى»
(یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ) سقایت میشوند از شرابهاى ناب و خالص از هر غش و آلودگى.
(مَخْتُومٍ) آن سرابى که دست نخورده و سر بمهر و یا براى آن پایان و عاقبت است. و بگفته بعضى (مختوم) و سر بمهر و در شیشه سر بسته بمشک است و آن غیر از شرابیست که در نهرها جاریست. و بعضى گفته اند مختوم یعنى ممنوع است از اینکه دستى بآن برسد تا سر آن را براى ابرار و نیکان باز کنند سپس مختوم را تفسیر کرده بقولش (خِتامُهُ مِسْکٌ) ابن عبّاس و حسن و قتاده گویند: یعنى آخر طعم و مزه آن بوى مشک دارد وقتى شارب و نوشنده لبش را از آخرین جرعه آن بر میدارد مى یابد بوى آن را مانند بوى مشک.
مجاهد و ابن زید گویند: ظرفها و شیشه هاى آن را بجاى گل و چوب پنبه و غیره که در دنیا بطریهاى شراب (و نوشابه هاى غیر الکلى و غیره را) سر بسته میکنند با مشک سر بمهر و در بسته است.
مجاهد گوید: گل آن مشک است. و از ابى الدرداء روایت شده که آن شراب سفید است مانند نقره که با مشک در بسته و مهر شده است شراب ایشان و اگر مردى از اهل دنیا انگشتش را در آن داخل کرده و بیرون آرد هیچ صاحب روحى نماند مگر اینکه بوى خوش آن بدماغش رسیده و آرزوى آن را نماید سپس ترغیب و تشویق بآن نموده و فرمود:
(وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ) یعنى پس هر آینه رغبت و تمایل پیدا کنند رغبت کنندگان بمبادره و سبقت گرفتن بطاعت خداى تعالى. و مانند آنست قول خداى سبحان (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ) براى این مقام باید هر آینه عمل کنند و کار نمایند عمل کنندگان. و بگفته مقاتل پس براى رسیدن به این مقام باید نزاع کنند نزاع کنندگان. و بگفته زید بن اسلم. براى این درجه باید سعى و کوشش کنند سعى کنندگان. و در حدیث آمد. کسى که در روز تابستان گرما روزه بگیرد خداوند او را در روز تشنگى قیامت سیراب کند از شراب سر بسته ناب بى غل و غش.
و در وصایاى نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و آله بامیر المؤمنین علیه السّلام است که کسى که براى خدا شراب را ترک کند و ننوشد خداوند او را از شراب خالص ناب سر بسته دست نخورده بهشتى سیراب نماید.
(وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ) یعنى طبیعت و مزاج این شرابى که تعریف کردیم از تسنیم است و آن شرابیست که بآن آمیخته میشود از تسنیم که چشمه اى است در بهشت و آن بهترین نوشابه ها و شرابهاى بهشتى است. مسروق گوید فقط آن را به مقرّبین میدهند و بآن کاسه ها و ظرفهاى اصحاب یمین (راستگرایان را) آمیخته و ممزوج میکنند. پس خوشبو و معطّر میگردد میمون بن مهران از ابن عبّاس روایت کرده که از او پرسیدند از تسنیم گفت این از چیزهایى است که خداوند عزّ و جل فرمود پس هیچکس نمیداند آنچه را که براى آنها مستور و مخفى مانده از چیزهایى که چشمها را روشن و خیره میکند. و مانند این است گفته حسن پوشیده ها که خدا آن را براى اهل بهشت مخفى و ذخیره نموده.
مقاتل گوید: تسنیم خرابى است که از بالا بر اهل بهشت میریزد و منبع و چشمه بالا قرار دارد قتاده گوید: تسنیم نهریست که در هوا و فضا جاریست پس در لیوانها، و ظرفهاى اهل بهشت باندازه نیازشان ریخته میشود آن گاه خداوند سبحان آن را تفسیر کرده و فرمود:
(عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ) ابن مسعود و ابن عباس گویند: چشمه اى که آن مخصوص مقرّبان است که فقط آنها میآشامند از آن و براى دیگران از اهل بهشت ممزوج بآن میکنند
(إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا) البتّه آنهایى که مرتکب جرائم شدند از کفّار قریش مانند ابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و اصحاب ایشان.
(کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا) از کسانى که ایمان آوردند از اصحاب پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مثل عمّار و خباب و بلال و غیر ایشان (یَضْحَکُونَ) میخندیدند بر طریق مسخره و استهزاء بایشان در دار دنیا و محتمل است که از جدّیت و کوشش ایشان در عبادت و زیادى نماز و روزه ایشان میخندیدند. براى انکار ایشان روز قیامت و پاداش را. و ممکن است که ضحک ایشان از براى انکار و تعجّب ایشان بوده از قول و عقیده آنها به برگشتن و زنده شدن استخوان پوسیده و خاک شده و محتمل است که خنده ایشان براى علوّشان در کفر و جهلشان بوده و براى فریفتن مردم عوام که خود را بر حق و مسلمین بر باطلند میدانستند لذا میخندیدند.
(وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ) هر گاه مؤمنان بر آن دسته مشرکان میگذشتند.
(یَتَغامَزُونَ) به اینکه بعضى از آنها بدیگرى بچشم و ابرو از روى استهزاء اشاره کرده یعنى میگفتند آیا این گروه بر حقّند و بر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم. وحى نازل شده و او پیامبر است و ما زنده خواهیم شد و امثال اینها.
مقاتل و کلبى گویند: این آیه در شأن على بن ابى طالب علیه الصّلاه و السّلام نازل شده و این در وقتى بود که آن حضرت در میان جمعى از مسلمین میآمدند نزد پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم. پس منافقین بایشان مسخره کرده و خندیدند و با چشم و ابرو اشاره کردند سپس بسوى یاران و هم کیشان خود بر گشته و گفتند ما اصلع را (یعنى على بن ابى طالب (ع) را) دیدیم و بر او خندیدیم. پس قبل از آنکه على علیه السّلام با اصحابش به پیغمبر صلّى اللَّه برسند آیه نازل شد.
و حاکم ابو القاسم حسکانى در کتاب شواهد التّنزیل لقواعد التفضیل به اسناد خودش از ابى صالح از ابن عبّاس گوید: إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا. کسانى که مرتکب جریمه شدند. منافقین قریش بودند. و الَّذِینَ آمَنُوا. على بن ابى طالب علیه السّلام و اصحاب او هستند.
(وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ) یعنى و وقتى گروه کفّار بسوى کسان خود بر میگشتند تعجّبکنان بودند بآنچه که ایشان در آن بذکر آنها- شوخى میکردند.
(وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) و وقتى ایشان را میدیدند میگفتند این گروه گمراهان از راه حق و صوابند نعمتهاى دنیوى را بامید ثوابى که حقیقتى براى آن نیست و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آنها را فریفته است ترک کرده اند سپس خداوند سبحان فرمود:
(وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظِینَ) یعنى این کفّار را نفرستاده اند که نگهبانان- مؤمنان باشند و مکلّف نشده اند که اعمال ایشان را حفظ کنند. پس چگونه بر ایشان طعنه میزنند و اگر مشغول بتکالیف خود میشدند که اعمال ایشان را حفظ کنند. پس چگونه بر ایشان طعنه میزنند و اگر مشغول بتکالیف خود میشدند براى آنها بهتر بود.
ابى مسلم گوید: یعنى ایشان را نفرستاده اند که شاهد و گواهان آنها باشند زیرا شهادت و گواهى کفّار بر مؤمنان پذیرفته نمیشود. یعنى ایشان گواهان بر آنها نیستند بلکه مؤمنان گواهان بر کفّار هستند و روز قیامت بر علیه آنها گواهى میدهند.
(فَالْیَوْمَ) یعنى روز قیامت آن چنان روزیست که خداوند پاداش و کیفر کردار هر کس را خواهد داد.
(الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ) ابى صالح گوید: آن مردمى که ایمان آوردند از کفّار میخندند چنانچه کفّار در دنیا بایشان خندیدند. و این جهتش اینست که درى براى کفّار بسوى بهشت باز میشود. و بآنها گفته میشود، از این در بیرون روید. پس کفّار سعى میکنند تا خود را بآن برسانند و چون رسانیدند در برویشان بسته میشود و از سمت دیگر باز میشود پس بطرف آن میروند و چون به آن نزدیک میشوند آن نیز برویشان بسته میشود و همین طور آنها را مأمورین دوزخ دست مى اندازند. پس مؤمنین بایشان میخندند.
و بعضى گفته اند: میخندند از دست کفّار وقتى که آنها را در آتش میبینند و خود را در نعمتهاى بى پایان بهشتى، و بگفته بعضى دیگر: جهت خنده اهل بهشت از اهل آتش اینست که ایشان چون دشمنان خدا و دشمنان آنان بودند. خداوند سبحان قرار داد براى مؤمنین سرور و خوشحالى در عذاب ایشان و اگر عفو و بخشش بر ایشان میشد و میبود جایز نبود که سرورى براى مؤمنین قرار دهد. براى اینکه آن سرور متضمّن عداوت و دشمنى است و حال آنکه به سبب عفو عذاب بر طرف شود. و بزوال عذاب سرور مؤمنین هم زائل گردد.
(عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ) یعنى مؤمنین بر پشتى ها و مخطّه ها تکیه داده و عذاب کفّار را نگاه میکنند سپس خداوند سبحان فرمود:
(هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ) یعنى آیا کفّار را پاداش داده اند هر گاه این عمل را با آنها بکنند. این آنست که یاد نمود بر آنچه که میکردند آن را از روى مسخره و استهزاء بمؤمنان در دار دنیا و آن استفهام است که بآن تقریر اراده میشود. و ثوّب بمعنى اثیب. ثواب داده شده است.
و بعضى گفته اند: معنایش متّصل بما قبل آن است. و تقدیرش اینست انّ الذّین آمنوا ینظرون هل جوزى الکفّار باعمالهم. آنهایى که ایمان آوردند نگاه میکنند که آیا به کفّار پاداش کردارشان داده میشود و جمله متعلّق بینظرون میباشد. و بنا بر قول اوّل استیناف و از سر گرفتن کلام است محلّى از اعراب ندارد و فقط فرمود: هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ استعمال لفظ ثواب نمود در عقوبت باین جهت که ثواب در اصل لغت بمعناى جزاء و پاداش کردار است که عامل بر میگردد به سبب عملش گر چه در عرف و متفاهم مردم جزاء اختصاص به نعیم دارد بر اعمال صالحه. پس در اینجا بر اصل خودش استعمال گردیده.
و بعضى گفته اند: براى اینست که آمده در مقابل آنچه بمؤمنین شده است. یعنى آیا چنانچه مؤمنین را ثواب دادند کفّار را هم ثواب دادند. و این قول از طرف خداى تعالى است یا فرشتگان بمؤمنین میگویند براى آگاهانیدن ایشان بر اینکه کفّار بسبب کفر و مسخره کردنشان بمؤمنین آنچه استحقاق داشتند از عذاب سخت مجازات شدند تا اینکه سرور و خوشى بر سرورشان افزوده گردد. و محتمل است که این مژده را بعضى از مؤمنین به بعضى دیگر از خودشان میدهند. براى خوشحالى بآنچه بر کفّار نازل شده. و تمام این وجه ها فقط بنا بر قول اوّل متوجّه است که جمله جمله مستأنفه و از سر نو و متعلّق بما قبلش نباشد[۱].
______________________________
[۱] حاکم ابو القاسم حسکانى در شواهد التّنزیل ص ۳۲۶ طبع بیروت باسنادش از جابر بن عبد اللَّه انصارى از پیامبر( ص) روایت نموده در قول خداى تعالى« وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ» که آن بهترین و شریفترین شراب بهشتى است که آن را آل محمّد مینوشند و ایشان مقرّبون و سابقون رسول خدا و على بن ابى طالب و خدیجه کبرى و ذرّیه ایشانند که پیروى از ایشان نمودند.
و نیز باسنادش از ابن عبّاس روایت نموده در باره آیه «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا» گوید ایشان اولاد عبد شمس بنى امیّه هستند. على علیه السّلام با چند نفر از یارانش بر آنها گذشتند پس آنها بآن حضرت چشمک زدند و گفتند اینها گمراهند پس خداى تعالى خبر داد آنچه براى دو گروه است در نزد او در روز قیامت. و گفت فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا. و ایشان على علیه السّلام و یاران اویند.. و ایشان على علیه السّلام و یاران اویند.مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ. هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ. به چشمک زدنشان و خندیدنشان و گمراه دانستنشان على علیه السّلام و یاران او را. پس پیغمبر (ص) حضرت على و یارانش را مژده داد که بزودى خواهند دید دید که ایشان را در آتش عذاب میکنند. و شاعر معاصر ما على اکبر پیروى چه قدر مناسب براى دشمنان و غاصبین و استهزاء کنندگان بمقام ولایت على علیه- السّلام گفته است. گوید:
یا رسول اللَّه (ص):
همانها که دم از تولّا زدند | پس از رحلتت پرده بالا زدند | |
عجب دارم از یک دو تن جیب بر | که خود را بجاى وصىّ جا زدند | |
سرش گرم تدفین جسم تو بود | که جیب او را جیب برها زدند | |
چو جیب على جیب اسلام بود | دو تن جیب بر جیب مولا زدند | |
پس از این شبیخون و این دستبرد | سرى هم سوى حقّ زهرا زدند | |
فدک را زدند جیب برها به جیب | چه نیرنگ بر آل طاها زدند | |
چو بگرفت از جیب بر حق خویش | عیان دستها بهر یغما زدند | |
گرفتند از او سند را به زور | چه لطمه به امّ ابیها زدند | |
فشردند در بین دیوار و در | چو شد کودکش سقط حاشا زدند | |
مخور (پیروى) غصّه جیب خویش | چه اسلام را جیب یک جا زدند | |
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۶، ص: ۳۸۵