ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مریم آیه ۱- ۳۵
سوره مریم
این سوره به اتفاق همه، مکى است.
شماره آیات، بقولى ۹۸ و بقولى ۹۹ آیه است و در جاى خود به اختلاف، اشاره خواهیم کرد.
فضیلت سوره:
ابى بن کعب، از پیامبر گرامى اسلام، نقل کرده است که هر کس این سوره را بخواند به عدد کسانى که زکریا و یحیى و مریم و عیسى و موسى و هارون و ابراهیم و اسحاق و یعقوب را تصدیق یا تکذیب کردند، و بعدد کسانى که از خدا فرزند خواستند، و بعدد کسانى که از خدا فرزند نخواستند، او را ده حسنه مىدهد.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس سوره مریم را بخواند، از دنیا نمیرود تا اینکه نعمتى به او داده شود که براى او و مال و فرزندش، وسیله بىنیازى باشد. در آخرت نیز از اصحاب عیسى بن مریم است و اجر او در آخرت، به اندازه ملک سلیمان است در این جهان.
تفسیر:
در آخر سوره کهف، در باره یگانگى خدا و دعا کردن گفتگو کرد. در آغاز این سوره در باره پیامبران که بر این روش برانگیخته شدهاند تا مردم بآنها اقتدا کنند و بوسیله آنها هدایت شوند، گفتگو مىکند. مىفرماید:
[سوره مریم (۱۹): آیات ۱ تا ۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
کهیعص (۱)
ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (۲)
إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (۳)
قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (۴)
وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (۵)
یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (۶)
ترجمه:
این است داستان اجابت پروردگارت، دعاى زکریا را. هنگامى که خدا را مخفیانه ندا کرده، گفت: خدایا استخوانم سست و سرم سفید شده و از اجابت تو- پروردگارا- مأیوس نیستم. من از عمو زادهگان خود مىترسم و زنم نازاست. مرا از جانب خود فرزندى بده که از من و از آل یعقوب ارث ببرد و خدایا او را پسندیده خویش گردان.
تعداد آیات:
کوفیان مىگویند شش آیه و دیگران مىگویند پنج آیه است. اختلاف در «کهیعص» است.
قرائت:
کهیعص: ابو عمرو به اماله هاء و فتح یاء خوانده است. ابو على فارسى گوید:
این حروف در حقیقت اسم هستند و از این جهت اماله آنها جایز است. کسایى یاء را هم اماله کرده است.
یرثنى و یرث: ابو عمرو و کسایى هر دو فعل را بجزم خواندهاند. وجه آن این است که در جواب دعا واقع شدهاند.
لغت:
وهن: سستى.
اشتعال: شعلهور شدن آتش. جمله «اشتعل الرأس شیبا» از بهترین استعارات است. یعنى پیرى همچون شعله آتش، موهاى سر را فرا گرفت. شاعر گوید:
ان ترى رأسى امسى واضحا | سلط الشیب علیه فاشتعل |
یعنى: اگر سرم را آشکار مىنگرى، بخاطر این است که آتش پیرى در آن افروخته شده است.
دعاء: نیایش و درخواست حاجت در مقابل دعا، اجابت و در مقابل امر طاعت است.
موالى: جمع مولى یعنى پسر عموها که تابع نسب هستند. ابن انبارى در کتاب «مشکل القرآن» گوید: مولى به هشت معنى اطلاق مىشود: منعمى که آزاد کند، شخصى که آزاد شود، دوست، سرپرست و صاحب اختیار، پسر عمو، همسایه، داماد و هم قسم. او براى هر یک از این معانى شاهدى آورده است.
عاقر: زن نازا. بمرد عقیم نیز «عاقر» گفته مىشود. شاعر گوید:
لبئس الفتى ان کنت اسود عاقرا | جباناً فما عذرى لدى کل محضر |
یعنى: اگر سیاه و عقیم و ترسو باشم، بد جوانى هستم و در هیچ محضرى عذرى ندارم.
جعل: احداث بناء، ایجاد دیگرگونى، حکم کردن و وادار کردن بکارى.
اعراب:
ذکر: خبر مبتداى محذوف. یعنى «هذا الذى یتلوه علیک …» این مصدر به مفعول اضافه شده است.
رحمه: مصدر مضاف بفاعل. مفعول آن «عبده»، «زکریا» بدل براى «عبده».
رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی: تفسیر براى نِداءً خَفِیًّا شیبا: تمیز نسبت.
دعائک: به تقدیر «دعائى ایاک» بنا بر این مصدر اضافه به مفعول شده است.
مقصود:
کهیعص: در اول سوره بقره در باره حروف معجم که در اوائل سورهها هستند، گفتگو کردهایم. از ابن عباس نقل شده است که: کاف از کریم و هاء از «هادى» و یاء از حکیم و عین از علیم و صاد از صادق است. عطا و کلبى از وى نقل کردهاند که یعنى:
«کاف لخلقه هاد لعباده یده فوق ایدیهم عالم ببریته صادق وعده» بنا بر این هر کدام از این حروف، بر یکى از صفات خداوند دلالت دارد. از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که در دعا گفت:اسألک یا کهیعص.
ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا: این است داستان اجابت خداوند از بنده خود زکریا. وى یکى از پیامبران بنى اسرائیل و از اولاد هارون بن عمران- برادر موسى- است که از خداوند طلب فرزند کرد و دعایش مستجاب شد. برخى گویند:
یعنى این است داستان یادى که خداوند بوسیله رحمت از بنده خود زکریا کرد.
إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا: وى در نهان خداى خود را خواند و حاجت خود را از او خواست. از اینجا بر مىآید که مستحبّ است دعا مخفیانه بشود و چنین دعائى به اجابت نزدیکتر است. در حدیث است که:خیر الدعاء الخفى و خیر الرزق ما یکفى
یعنى بهترین دعاها دعاى مخفى و بهترین روزیها، روزى کافى است. برخى گویند:
علت اینکه مخفیانه دعا کرد، این بود که مىترسید مردم او را مسخره کنند که به پیرانه سر، فرزند مى خواهد! قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً: گفت: خدایا، استخوانهایم سست و سرم سپید شده است، بدیهى است که هر گاه استخوانها با آن همه صلابت، سست شوند دیگر تکلیف گوشت و عضله و رگ و اعصاب معلوم است. برخى گفتهاند: علت اینکه از ضعف استخوان شکایت مىکند، این است که: نیرو و استقامت بدنش کم شده بود. اینکه از سپیدى سر شکایت مىکند، منظورش این است که اکنون قاصد مرگ بر سرم نشسته و ناگزیرم مرگ را در آغوش کشم! این اوصاف را براى معرفى خود نگفت، بلکه بمنظور خشوع و تواضع بر زبان آورد.
وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا: من از استجابت تو مأیوس نیستم، زیرا همواره بمن لطف داشته و دعاهایم را مستجاب کردهاى. اکنون نیز امیدوارم دعایم را مستجاب کنى و مرا نومید بر نگردانى.
وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی: بیم آن دارم که پس از من موالى وارثان من شوند و ترکه مرا تصاحب کنند.
ابن عباس گوید: منظور از موالى کلاله- یعنى خویشاوندان پدرى و مادرى- است. برخى گفتهاند: منظور عصبه- یعنى خویشاوندان پدرى- است. از امام باقر (ع) نقل شده است که منظور عموها و پسر عموهاست.
جبائى گوید: منظور پسر عموهاست که از اشرار بنى اسرائیل بودند. کلبى گوید:مقصود ورثه است.
وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً: اما زن من نیز نازا است.
فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ: بمن فرزندى ببخش که بمیراث من اولویت داشته باشد و از من و از آل یعقوب، ارث ببرد. منظور یعقوب، بن ماتان برادر عمران بن ماتان- پدر مریم- است. این قول از کلبى و مقاتل است. سدى گوید:
منظور یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است. زیرا زکریا شوهر خاله مریم بود و نسب همسرش به یعقوب مىرسید، زیرا از فرزندان سلیمان بن داود بود. داود نیز از فرزندان یهوذا بن یعقوب بود. خود زکریا نیز از فرزندان هارون و هارون از فرزندان لاوى بن یعقوب بود.
ابو صالح گوید: منظور این است که خداوند به او فرزندى دهد که از او مال و از آل یعقوب نبوت به ارث ببرد. حسن و مجاهد گویند: یعنى نبوت من و آل یعقوب را به ارث ببرد. اصحاب ما به این آیه استدلال کردهاند که انبیاء مال را به ارث مىگذارند و منظور از ارث هم در آیه ارث مال است، نه علم و نبوت. مىگویند. حقیقت میراث، انتقال مال از میت به بازماندگان اوست و استعمال آن در غیر از این معنى مجازى و محتاج دلیل است. بخصوص که زکریا در دعاى خود گفت:
وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا: خدایا، این فرزند را مرضى و مورد قبول خویش گردان که ترا فرمانبرى کند. اگر ارث بمعناى نبوت بود، این جمله معنى نداشت و بیهوده بود. مثلا صحیح نیست که کسى بگوید: خدایا براى ما پیامبرى بفرست و به او عقل و اخلاق نیکو عطا کن. زیرا پیامبر کسى است که اینطور باشد. مؤید دیگر اینکه زکریا تصریح کرد که مىترسد پسر عموهایش و ارثش شوند. از خدا فرزندى مىخواهد که وارثش شود و جلو آنها را بگیرد.
بدیهى است که ترس از ارث مال بود نه از ارث نبوت! زیرا او مىدانست که اشخاص ناشایسته به این مقام نمىرسند. ممکن است گفته شود: در این صورت زکریا آدم بخیلى بوده است! لکن چنین نیست. پسر عموهایش اشخاص ناصالحى بودند. او مىترسید که مالش را در راه نامشروع صرف کنند و این دلیل عظمت مقام زکریاست که نمىخواست بوسیله مال خویش، به اشخاص ناصالح کمکى کرده باشد.
بدیهى است که ترس زکریا از خود آنها نبود، بلکه از اخلاق زشت آنها بود.
چنان که ترس از خدا بمعناى ترس از کیفر خداست.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۷ تا ۱۱]
یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (۷)
قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (۸)
قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (۹)
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (۱۰)
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا (۱۱)
ترجمه:
اى زکریا ترا بشارت مىدهیم به پسرى بنام یحیى که پیش از او همتایى برایش قرار ندادهایم. گفت: چگونه مرا پسرى است، حال آنکه زنم نازاست و من به سن پیرى و سستى رسیدهام؟! گفت: فرمان خدا چنین است: خداوند مىگوید: این کار براى من آسان است. قبلا هم ترا که هیچ نبودى، آفریدهام؟ گفت: خدایا براى من نشانى قرار ده.
گفت: نشانت این است که سه شبانه روز، بدون هیچ نقصى، بتوانى با مردم سخن بگویى. زکریا از محراب عبادت بسوى قوم آمد و با آنها سفارش کرد که صبح و شام خدا را تسبیح گویند.
قرائت:
عتیا و صلیا و جثیا و بکیا: حمزه و کسایى و حفص- جز در اخیر- بکسر اول و دیگران بضم خواندهاند. این کلمات بر وزن «فعول» هستند و فاء الفعل را بتبع عین الفعل آن کسره دادهاند.
خلقتک: حمزه و کسایى «خلقناک» خواندهاند. این قرائت بمناسبت این است که بعداً مىگوید: وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا …
لغت:
غلام: پسر بچه، شاگرد عتى: خشک شدن بدن.
ایحاء: القاى معنى بخاطر.
اعراب:
اسْمُهُ یَحْیى: جمله اسمیه در محل جر و صفت غلام.
کذلک: خبر مبتداى محذوف.
سویا: حال أَنْ سَبِّحُوا: به تقدیر «اى سبحوا» یا «انه سبحوا» در این صورت، ضمیر محذوف بىعوض مانده است.
بُکْرَهً وَ عَشِیًّا: مفعول فیه
مقصود:
یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى: خداوند دعاى زکریا را مستجاب و باو وحى کرد که: بوسیله فرشتگان به تو بشارت میدهیم که پسرى بنام یحیى براى تو تولد مىشود. در باره تفسیر این قسمت در سوره آل عمران گفتگو کردهایم.
لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا: قتاده و ابن جریج و سدى و ابن زید گویند: یعنى قبلا کسى به این اسم نامیده نشده است. این جمله، بدو وجه یحیى را شرافت مىبخشد:
۱- این نام را خداوند انتخاب کرده است. بدون اینکه پدر و مادر در تعیین آن نقشى داشته باشند.
2- قبلا احدى به این نام خوانده نشده است. امام صادق ع مىفرماید:
همچنین براى امام حسین (ع) نیز قبلا هم نامى نبوده است. آسمان چهل روز بر یحیى و حسین (ع) گریه کرد پرسیدند: چگونه گریه مىکرد؟! فرمود: در موقع طلوع و غروب خورشید برنگ خون در مىآمد. قاتل یحیى و قاتل حسین (ع) حرامزاده بودند.
سفیان بن عیینه از على بن زید، از على بن حسین (ع) نقل کرده است که: با حسین (ع) حرکت کردیم. در هر منزلى وارد مىشد و از هر منزلى حرکت مىکرد، بیاد یحیى بود و یک روز فرمود: از پستى دنیا این است که سر یحیى بن زکریا براى یکى از بدکاران بنى- اسرائیل برده شد. ابن عباس و مجاهد گویند: آیه به این معنى است که قبلا از زنان نازا فرزندى مانند او بدنیا نیاورده بودیم.
قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً: زکریا گفت: خدایا چگونه صاحب فرزند مىشوم، حال آنکه زنم نازا است؟! حسن گوید: منظور زکریا این بود که آیا خدا آنها را بار دیگر جوان مىکند یا اینکه با همان حال پیرى صاحب فرزند مىشوند! وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا: قتاده و مجاهد گویند: یعنى من بمرحلهاى از سن رسیدهام که بدنم فرسوده و استخوانهایم سست شده است. قتاده گوید: بیش از ۹۰ سالش بود.
قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ: خداوند در جواب فرمود: امر همین است و در سن پیرى نیروى شما را تجدید مىکنم و به شما فرزند مىدهم.
وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً: پیش از آنکه یحیى را خلق کنیم، ترا که هیچ نبودى، از نیستى بهستى آوردم. بدیهى است که برطرف کردن مانع از وجود یک زن و مرد براى فرزنددار شدن، آسانتر از این است که انسانى از نیستى به هستى آورده شود. از امام باقر (ع) نقل شده است که: پنج سال بعد از این بشارت، خداوند یحیى را بوجود آورد.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً: زکریا گفت: پروردگارا، براى من نشانى قرار ده که بوسیله آن بتوانم بوقت ولادت طفل پى ببرم.
قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا: خداوند فرمود: نشان تو بر این کار، این است که با بدن سالم، سه شب با مردم تکلم نکنى. ابن عباس گوید: سه شبانه روز، بدون هیچ عذرى سخن نگفت. قتاده و سدى گویند: در این مدت، بدون اینکه در زبانش عیب و خللى باشد، از سخن گفتن عاجز بود و فقط به قرائت زبور و دعا و تسبیح اشتغال داشت. این کار غیر عادى بود.
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ: ابن زید گوید: یعنى از محل نماز خارج شد و بسوى قوم خود رفت. علت اینکه محل نماز را محراب گویند، این است که هر کس به محراب رود، گویى بجنگ با شیطان برخاسته است. اصل این کلمه به معناى نقطه مرتفعى است که همچون سنگر، براى دفاع، مورد استفاده قرار مىگیرد. گویند:
زکریا این بشارت را بقوم خود خبر داده بود. هنگامى که نزد آنها رفت و از سخن گفتن با آنها امتناع کرد، دانستند که دعایش مستجاب شده و شاد شدند.
فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا: مجاهد گوید: یعنى به آنها اشاره کرد.
برخى گویند: یعنى براى آنها بر زمین نوشت که: صبح و شام نماز بگزارید. علت این که به نماز تسبیح گفته شده، این است که نماز مشتمل بر تسبیح است. برخى گفتهاند:
منظور خود تسبیح است نه نماز. ابن جریح گوید: زکریا در غرفهاى که بوسیله نردبان به آنجا مىرفت، مشغول عبادت بود. نماز صبح و عشا را مردم با او مىخواندند و او خود اذان مىگفت. هنگامى که زبانش بند آمد، از غرفه خارج شد و اذان گفت و نتوانست سخنى بگوید. مردم دانستند که وقت باردار شدن همسرش فرا رسیده است.
سه روز، قادر به تکلم نبود و فقط مشغول تسبیح و دعا بود.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۱۲ تا ۱۵]
یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (۱۲)
وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاهً وَ کانَ تَقِیًّا (۱۳)
وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (۱۴)
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (۱۵)
ترجمه:
اى یحیى، کتاب را با نیرو بگیر. مادر کودکى به او نبوت و رحمت خویش و پاکى دادیم و او داراى تقوى بود و بپدر و مادر نیکى مىکرد و ستمکارى گنهکار نبود. سلام بر او بروزى که ولادت یافت و روزى که بمیرد و روزى که زنده شود.
لغت:
حنان: رحمت. شاعر گوید:
و یمنحها بنو شمجى بن جرم | مغیرهم حنانک ذا لحنان |
یعنى: بنى شمجى بن جرم، گوسفندان خود را به او مىبخشند. خدایا رحمت خود را بر ایشان نازل گردان.
اعراب:
بقوه: جار و مجرور، در محل نصب و حال است.
مقصود:
یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ: در اینجا اختصارى عجیب است. یعنى: یحیى را به زکریا بخشیدیم و او را صاحب عقل و خرد کردیم و به او دستور دادیم که تورات را با نیرویى که به او عطا کردهایم، برگیرد. برخى گفتهاند: یعنى تورات را با تصمیم به اینکه بدستور آن عمل کنى، برگیر.
وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا: ابن عباس گوید: یحیى در سه سالگى به پیامبرى رسید. عیاشى از على بن ساباط روایت کرده است که گفت: در راه مصر بمدینه رفتم و بر امام جواد داخل شدم. در اینوقت، او پنجساله بود. در بارهاش تأمل کردم که در مصر اوصاف او را براى دوستانم شرح دهم. بمن نگاه کرد و فرمود: خداوند امامت را هم مثل نبوت قرار داده است. مىفرماید: «همین که یوسف به سن رشد رسید و نیرو گرفت، به او حکمت و علم بخشیدیم» (یوسف ۲۲) و مىفرماید: «یحیى را در کودکى حکمت بخشیدیم» پس جایز است که حکمت را- که همان نبوت و امامت است- به مرد چهل ساله ببخشد یا بکودک خردسال. مجاهد گوید: مقصود از حکم، قوه فهم کتاب است تا از آن فایده بزرگ برگیرد. معمر گوید: کودکان به یحیى گفتند: بیا بازى کنیم. گفت: ما براى بازى خلق نشدهایم. از اینرو خداوند در بارهاش نازل کرد:
وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا از امام هشتم نیز این مطلب نقل شده است.
وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا: ابن عباس و قتاده و حسن گویند: یعنى رحمت خویش را بر او نازل کردیم. جبائى گوید: یعنى قلب او را نسبت بمردم مهربان کردیم، تا آنها را به طاعت خدا دعوت کند. عکرمه گوید: یعنى محبت خود را به او دادیم. اصل این کلمه، بمعناى شفقت و رقت است. حنین ناقه، یعنى اشتیاق شتر بفرزندش. از امام باقر (ع) روایت شده است که: خداوند به او رحم کرد و هر گاه مىگفت: «یا رب»، جواب میداد: لبیک! وَ زَکاهً: قتاده و ضحاک و ابن جریح گویند: یعنى به او عمل صالح و پاک بخشیدیم.
حسن گوید: یعنى هر کس دینش را قبول کرد، پاک گردانیدیم. ابن عباس گوید:
منظور طاعت خدا و اخلاص است. کلبى گوید: یعنى خداوند او را بپدر و مادرش صدقه داد. جبائى گوید: یعنى بوسیله ستایش، پاکى و خوبى او را آشکار ساختیم.
وَ کانَ تَقِیًّا: او در پیشگاه خدا، مخلص و مطیع و متقى بود. او هرگز حتى فکر گناه هم نکرد.
پرسش:
در اینجا خداوند مىگوید: پاکى را ما به او بخشیدیم. در حالى که یحیى با مجاهدات و عبادات خود بمرتبه پاکى نائل آمد!
پاسخ:
منظور این است که از برکت الطاف خداوند، بپاکى نائل شده است. بخصوص که او هنوز کودکى خردسال بود. بعلاوه، وى از هدایت الهى برخوردار گشت.
وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ: او نسبت بپدر و مادر نیکوکار بود و امر آنها را اطاعت مىکرد و مىکوشید که خشنودى آنها را فراهم سازد.
وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا: او اهل تکبر و تطاول و گناه نبود. ابن عباس گوید:
یعنى آزارش به کسى نمىرسید.
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا: بروز ولادت و روز مرگ و روز قیامت، سلام ما بر او باد! کلبى گوید: یعنى در این روزها سلامت و امنیت دارد. در دنیا از اغواى شیطان و در روز مرگ از بلاى دنیا و عذاب قبر و در روز قیامت از وحشت و عذاب جهنم، آسوده است. کلمه «حیاً» تأکید است براى «یبعث» برخى گویند: یعنى یحیى با شهداء مبعوث مىشود، زیرا قرآن آنها را «زندگان» وصف کرده است. سفیان بن عیینه گوید: وحشتناکترین حالات انسان در سه حالت است: روزى که از رحم مادر خارج و داخل دنیاى وسیع مىشود و روزى که مىمیرد و خود را در میان کسانى مىنگرد که آنها را ندیده است و روزى که محشور مىشود و خود را در محشرى عظیم مشاهده مىکند. خداوند یحیى را مورد لطف قرار داد و در این سه حالت به او ایمنى و سلامت بخشید. برخى گویند: سلام ولادت، تفضل و سلام دوم و سوم، ثواب و جزاست.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۱۶ تا ۲۰]
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (۱۶)
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (۱۷)
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (۱۸)
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (۱۹)
قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (۲۰)
ترجمه:
در این کتاب، از مریم یاد کن که از خانواده خویش کنار گرفت و به سمت مشرق رفت و میان خود و ایشان حایلى افکند. ما روح خود را پیش او فرستادیم و در برابر او بصورت بشرى کامل نمودار گشت. گفت: از تو بخدا پناه مىبرم، اگر با تقوى باشى.
گفت: من فرستاده خدایت هستم که تو را پسرى پاک ببخشم. گفت: چگونه مرا فرزندى است، حال آنکه همسرى نداشتهام که با من بیامیزد و زناکار نبودهام؟!
لغت:
نبذ: طرح. انتباذ یعنى انداختن.
المکان الشرقى: جانب شرق.
اعراب:
مکاناً: مفعول فیه.
بَشَراً سَوِیًّا: حال.
مقصود:
اکنون بدنبال داستان زکریا به شرح داستان مریم و عیسى پرداخته، مىفرماید:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ: در قرآن مجید، داستان مریم و تولد عیسى و شایستگى آنها را شرح بده، تا مردم متنبه شوند و براى تو معجزهاى باشد.
إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا: هنگامى که مریم از خانواده خود کناره گرفت و در سمت شرق جایگزین شد.
ابن عباس گوید: علت اینکه مسیحیان قبله خود را در جانب مشرق قرار دادهاند، همین است که مریم بسوى مشرق رفت.
جبائى گوید: براى عبادت، در سمت مشرق خلوت کرد. اصم و ابو مسلم گویند:
به آنجا رفت که مردم او را نبینند. عطا گوید: در یک روز بسیار سرد، مىخواست جاى خلوتى پیدا کند و سر خود را برهنه سازد، از اینرو در مقابل خورشید نشست تا از اشعه خورشید استفاده کند.
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً: براى اینکه کسى او را نبیند، خود را از آنها پنهان ساخت.
فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا: ابن عباس و حسن و قتاده گویند: یعنى جبرئیل را بسوى او فرستادیم و بصورت یک بشر کامل در برابر او آشکار گشت. علت اینکه جبرئیل را روح نامیده، این است که وى روحانى است. علت اسناد روح بخویش تشریف و تجلیل است. ابو مسلم گوید: یعنى براى روحى که مسیح از آن خلق شد، انسانى صورت بست. معناى اول مورد قبول همه مفسرین است. عکرمه گوید:
هنگامى که مریم حائض مىشد، از مسجد خارج مىشد و پیش خاله خود- زن زکریا-مىرفت و چون پاک مىشد، باز مىگشت. در همانوقتى که در خانه خاله خود بود در طرفى که خورشید مىتابید میان خود و اهل خانه حایلى ایجاد کرد که شستشو و نظافت کند. در این وقت جبرئیل بصورت جوانى نزد او آمد. مریم از دیدن او ناراحت شد و از او بخدا پناه برد.
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا: گفت: من از تو بخدا پناه مىبرم، اگر اهل تقوى هستى، از پیش من خارج شو. در اینجا بازگشت جبرئیل را مشروط به تقوى مىکند، زیرا آدم با تقوى، از پناه بردن بخدا وحشت مىکند و مرتکب گناه نمىشود. درست مثل این است که گفته شود: اگر مؤمنى، این کار را نکن.
مقصود این است که اگر تقوى دارى، پند بگیر. برخى گویند: منظور این است که تو تقوى ندارى، زیرا اگر تقوى داشتى به من نگاه نمىکردى.
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا: جبرئیل در جواب او گفت:
من فرستاده خدایت هستم. مىخواهم بتو فرزندى ببخشم که از هر آلودگى پاک باشد.
ابن عباس گوید: یعنى مىخواهم پیامبرى بتو ببخشم.
قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا: مریم گفت:
چگونه من صاحب فرزند خواهم شد، حال آنکه من همسرى نداشتهام و دختر آلودهاى هم نبودهام؟! زیرا مادر شدن، بطور معمولى از راه آمیزش دو جنس مخالف امکان دارد. زن زنا کار را از اینرو «بغى» گویند که در طلب زناست.
از این آیات بر مىآید، که غیر انبیا نیز مىتوانند اظهار معجزه کنند، زیرا مریم، پیامبر نبود. مع الوصف، دیدن یک فرشته و بشارتى که از او شنید و باردار شدن او بدون آمیزش با مرد، از بزرگترین معجزات است.
کسانى که اظهار معجزه را از غیر پیامبر تجویز نمىکنند، در این باره اقوال مختلفى دارند. بلخى گوید: اینها معجزات عیسى و اساس نبوت او هستند.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۲۱ تا ۳۰]
قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (۲۱) فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (۲۲)
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَهِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (۲۳)
فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (۲۴)
وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (۲۵)
فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (۲۶)
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (۲۷)
یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (۲۸)
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (۲۹)
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (۳۰)
ترجمه:
گفت: چنین است. خدایت گفت: این کار بر من آسان است. براى اینکه او را براى مردم آیتى گردانیم و رحمتى از جانب ما باشد و این امر، حتمى و مسلم است، مریم به عیسى باردار شد و با حمل خود بجایى دور دست رفت. درد زایمان او را بطرف تنه خرمایى آورد. گفت: اى کاش، پیش از این جان سپرده بودم و موجودى ناچیز و فراموش شده بودم! از پایینش به او ندا کرد که غم نخور. خداوند از زیر پاهاى تو نهرى جارى کرده است. تنه درخت خرما را بجنبان تا خرماى چیده، براى تو بیندازد.
بخور و بیاشام و دیده روشن باش. اگر بشرى دیدى، بگو: من براى خداوند روزه نذر کردهام و امروز با انسانى سخن نمىگویم. مریم طفل را پیش قوم آورد. گفتند: اى مریم، چیز عجیب و بىسابقهاى آوردهاى! اى خواهر هارون، پدرت مردى بد و مادرت زنى زناکار نبود. مریم به طفل اشاره کرد. گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم!! عیسى گفت: من بنده خدایم که بمن کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است.
قرائت:
نسیا: حمزه و حفص بفتح نون و دیگران بکسر خواندهاند. ابو على گوید:
بفتح نون یعنى چیز کوچک. مثل نعل. دیگران گویند: چیزى که مورد توجه نباشد.
گروهى از اهل ادب، بکسر نون را ترجیح دادهاند. شاعر گوید:
کأن لها فى الارض نسیا تقصه | على امها و ان تخاطبک تبلت |
یعنى: آن کنیز بقدرى حیا مىکند که گویى با چیز کوچکى که بر روى زمین افتاده، مشغول گفتگوست و اگر با تو سخن گوید، خیلى آرام است.
من تحتها: اهل مدینه و اهل کوفه- بجز ابو بکر و سهل- بکسر میم و دیگران بفتح خواندهاند. منظور جبرئیل یا عیسى است، لکن ارجح این است که منظور عیسى است.
تساقط: حفص از عاصم بضم تاء و کسر قاف و حماد از عاصم و بصیر از کسایى و یعقوب و سهل به یاء و تشدید سین و حمزه بفتح تاء و تخفیف سین و دیگران بفتح تاء و تشدید سین خواندهاند. همه اینها از لحاظ معنى یکى است.
لغت:
قصى: دور:
اجاء: فعل «جاء» گاه با همزه و گاه با باء متعدى مىشود. شاعر گوید:
و جار سار معتمداً علینا | اجاءته المخاوف و الرجاء |
یعنى. همسایهاى که به اعتماد ما حرکت کرد، ترسها و امیدها او را نزد ما آورد.
سرى: نهر.
قرور: روشنایى چشم.
جنى: میوهاى که چیده شده است.
فرى: دروغ.
اعراب:
عینا: تمیز نسبت.
کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا: «کان» در اینجا فعل تام و به معناى «وجد» است. «صبیا» حال است. نظیر وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ که در آنجا نیز «کان» فعل تام است. در شعر زیر نیز «کان» تام است:
اذا کان الشتاء فادفؤنى | فان الشیخ یهدمه الشتاء |
یعنى: هر گاه زمستان نشد، مرا گرم کنید که زمستان، پیر را از پاى در مىآورد.
مقصود:
قالَ کَذلِکِ: جبرئیل هنگامى که تعجب مریم را از شنیدن آن بشارت مشاهده کرد، به او گفت: امر خداوند همین است که براى تو بیان کردم.
قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ: خداى تو مىگوید: بوجود آوردن فرزند از دوشیزهاى که با مردى نیامیخته، براى من دشوار نیست.
وَ لِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَّا: منظور ما این است که این امر خارق العاده را شاهدى بر نبوت او و دلیلى بر برائت مادرش قرار دهیم و نعمتى باشد از جانب ما براى انسانها که بوسیله او هدایت بشوند.
وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا: خلقت عیسى بدون داشتن پدر، امرى است حتمى و اراده خداوند بر انجام آن تعلق گرفته است.
فَحَمَلَتْهُ: در همان حال، مریم به عیسى باردار شد. برخى گویند: جبرئیل در گریبان او دمید و همانوقت احساس حمل کرد. برخى گویند در آستینش دمید. از امام باقر (ع) نیز روایت شده است که جبرئیل در گریبان مریم دمید و در همان لحظه عیسى در رحم مادر ایجاد شد، در حالى که در رحم زنهاى دیگر آفرینش و پرورش طفل نه ماه طول مىکشد. مریم از آنجا بیرون آمد و شکمش برآمده و سنگین شده بود.
خاله مریم از دیدن او ناراحت شد و مریم که از خاله خود و زکریا خجالت مىکشید، از نزد آنها رفت.
فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا: مریم از نزد ایشان به نقطهاى دور دست، رفت. برخى گویند: یعنى از حیا و ترس تهمت، بجاى دور دستى رفت. در باره مدت حمل مریم اختلاف است: برخى گویند: یک ساعت طول کشید. ابن عباس گوید: یک ساعت پس از رفتن به آن نقطه دور دست، طفل بدنیا آمد، زیرا خداوند میان رفتن مریم به آنجا و ولادت طفل، فاصلهاى ذکر نکرده است. مىفرماید: فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ فَأَجاءَهَا و حرف فاء براى تعقیب است. مقاتل گوید: مریم در سن ده سالگى، در یک ساعت باردار شد و در یک ساعت، اندام طفل تشکیل گردید و در یک ساعت طفل بدنیا آمد. ولادت طفل هنگامى بود که قرص سیمنگون خورشید، چهره در پشت افق مىکشید. از امام صادق (ع) روایت شده است که: مدت حمل مریم، نه ساعت طول کشید. شش ماه و هشت ماه نیز گفته اند. اگر هشت ماهه بدنیا آمده باشد، با توجه به اینکه طفل هشت ماهه زنده نمىماند، خود معجزهاى است.
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَهِ: ابن عباس و مجاهد و قتاده و سدى گویند:
یعنى درد زایمان مریم را بطرف درخت خرمایى کشاند تا بر آن تکیه دهد. ابن عباس گوید: چشم مریم به تپهاى افتاد و با سرعت بطرف آن رفت. در آنجا تنه درخت خرمایى بود که شاخ و برگ نداشت.
قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا: هنگامى که طفل بدنیا آمد، گفت: اى کاش قبل از این واقعه مرده بودم و همچون موجودى حقیر و ناچیز بدست فراموشى سپرده شده بودم.
فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی: ابن عباس گوید: جبرئیل سخن او را شنید و از زیر آستینش به او ندا کرد که محزون نباش. برخى گویند: جبرئیل از دامنه کوه به او ندا کرد. گروهى از مفسران گویند: این ندا از عیسى بود که او را آرامش مىبخشید.
علت اینکه آرزوى مرگ کرد، این بود که مىترسید نتواند تکالیف خود را نسبت به نوزاد انجام بدهد. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که از ترس مردم آرزوى مرگ مىکرد، زیرا در میان ایشان آدم عاقل و با کمالى نبود که او را تصدیق کند و لکه تهمت را از دامنش بزداید.
قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا: جبرئیل یا عیسى براى برطرف کردن اندوه از قلب شکسته مریم، به او گفت: غصه نخور. خداوند از زیر پاهاى تو نهرى جارى کرده است که از آن بنوشى و خود را شستشو کنى. گویند. در آنجا نهرى بود که آب آن خشکیده بود. خداوند در آن نهر آب جارى کرد و تنه درخت خرما را سرسبز و بارور گردانید. برخى گویند: جبرئیل یا عیسى پاى بر آن نهر زد و آب بجریان در آمد.
برخى گویند: «سرى» یعنى عیسى. حسن گوید: بخدا، عیسى بنده سرى و شریفه خداوند بود.
وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا: اکنون درخت خرما را بجنبان تا خرماى چیده شده، بر زمین بیفتد و از آن بخورى. امام باقر علیه السلام مىفرماید: زنانى که وضع حمل کرده اند، رطب نمىخورند، ولى خداوند بمریم رطب عطا کرد. گویند: درخت خرما خشک و بىبر بود، زیرا اگر سبز و بارور بود، خود مریم آن را مىجنبانید و نیازى به این دستور نداشت. مخصوصاً که آن موقع، فصل زمستان هم بود. این یکى از معجزات است که خرماى بىموسم، از چوب خشک، ناگهان بوجود آید. در روایت است که این تنه درخت، سر نداشت، همین که مریم پاى خود را به آن زد، سبز و بارور شد.
فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً: اى مریم، از این رطب بخور و از این آب بنوش و خوشدل باش. برخى گویند: یعنى به این طفل که مىنگرى، دیدهات را خنک گردان، زیرا اشک شادى سرد و اشک غم گرم است. برخى گویند: یعنى با دیدن این طفل محبوب، چشمان تو آرامش پیدا مىکنند.
فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً: هر گاه بشرى ببینى که از تو در باره این طفل سؤالى کند، بگو: من روزه صمت گرفتهام. یعنى: با خداى خود عهد کردهام که با کسى تکلم نکنم. قتاده گوید: یعنى روزه دارم و باید از خوردن و آشامیدن و سخن گفتن خوددارى کنم. مریم مأمور مىشود که با کسى سخن نگوید، تا خود طفل سخن بگوید و دامن مادر را از لکه تهمت پاک سازد. گویند: در میان بنى اسرائیل، کسانى بودند که همانطورى که روزه مىگرفتند و غذا نمىخوردند، روزه مىگرفتند و با کسى سخن نمىگفتند، مدت روزه از صبح تا شام بود.
فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا: من روزه دارم و با کسى سخن نمىگویم. البته، این اندازه اجازه داشت که سخن بگوید، اما بیشتر از آن، اجازه نداشت. این معنى از سدى است. ابو على جبائى گوید: خداوند قبلا به او امر کرده بود که نذر سکوت کند و هر گاه کسى از او سؤال کند، با اشاره به او فهماند که روزه سکوت گرفته است. زیرا صحیح نیست که خداوند به او دستور دهد که بدروغ، بگوید: روزه سکوت گرفتهام.
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا: مریم، عیسى را که در پارچهاى پیچیده بود، بسوى قوم خود آورد. گفتند: اى مریم کار ناپسندى کردهاى.
یا أُخْتَ هارُونَ: در اینباره اقوالى است:
۱- این هارون در میان بنى اسرائیل مردى صالح بود و هر کس اهل صلاح بود، به او نسبت داده مىشد. این قول از ابن عباس و قتاده و کعب و ابن زید و مغیره بن شعبه و مروى از پیامبر گرامى اسلام است. گویند: وقتى از دنیا رفت، چهل هزار نفر بنام هارون، جنازهاش را تشییع کردند، بنا بر این، خواهر هارون، یعنى کسى که از لحاظ شایستگى شبیه هارون است.
۲- هارون برادر پدرى مریم و مردى نیکو روش بود. این قول از کلبى است.
۳- سدى گوید: هارون برادر موسى بود و مریم به او نسبتى داشت.
۴- سعید بن جبیر گوید: او مردى بدکار بود، منظور این است که تو از لحاظ بدى و آلودگى شبیه وى هستى.
ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا: اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود، و مادرت مرتکب زنا نمىشد.
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ: مریم اشاره به عیسى کرد و به آنها فهمانید که با او صحبت کنند و جریان را از او بپرسند.
قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا: آنها از این اشاره مریم در شگفت مانده، گفتند: چگونه با طفلى که در گهواره است و هنوز شیر مىخورد، تکلم کنیم؟
برخى گویند: یعنى چگونه با طفلى که در دامان مادر خفته است و شیر مىخورد سخن بگوییم. زیرا عیسى در آن نقطه دور افتاده، گاهوارهاى نداشت و گاهواره او دامن پر مهر مادر بود.
سدى گوید: آنها از این اشاره مریم خشمگین شده، گفتند: ما را مسخره مىکند و مسخره او براى ما از زنا کاریش دشوارتر است! همین که عیسى به سخن آمد گفتند: واقعهاى عظیم است!!!
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا: عیسى به سخن آمد و به- بندگى خود در پیشگاه خداوند اعتراف کرد و از همان وقت، راه را بر کسانى که ادعاى خدایى او کردند، مسدود کرد و گفت: خداوند کتاب خود را بر من نازل کرده و مرا به افتخار نبوت، مفتخر ساخته است، گویا خداوند عیسى را به سخن در آورد تا کسى در باره او غلو نکند، زیرا مىدانست که بعداً در باره او غلو خواهند کرد. حسن و جبائى گویند: خداوند در همان موقع، عقل عیسى را کامل کرد و او را براى هدایت بشر برانگیخت. این هم معجزه دیگرى است. وهب گوید: وقتى که عیسى با آنها تکلم کرد: چهل روزه بود. ابن عباس و اکثر مفسرین گویند: همان روز ولادتش بود. ظاهر از کلام خدا همین است. برخى گویند: یعنى من بنده خدا هستم و خداوند بزودى کتاب خود را بر من نازل مىکند و بمن مقام پیغمبرى مىدهد. این اعجاز براى تبرئه مریم صورت گرفت.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۳۱ تا ۳۵]
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا (۳۱)
وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا (۳۲)
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (۳۳)
ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (۳۴)
ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۳۵)
ترجمه:
خداوند، مرا در هر کجا باشم، مبارک گردانیده و تا زندهام به نماز و زکات سفارش کرده است. او مرا نسبت بمادرم نیکو کار گردانیده و ستمکارى نگون بخت نساخته است. سلام بر من، بروز ولادت و روز مرگ و روز قیامت، این است عیسى بن مریم، سخن حقى که در باره آن شک مىکنند، براى خداوند سزاوار نیست که فرزندى بگیرد، او منزه است هر گاه امرى را مقرر بدارد، به آن مىگوید: باش و هستى مىپذیرد.
قرائت:
قول الحق: عاصم و ابن عامر و یعقوب به نصب و دیگران برفع خواندهاند. رفع بنا بر تقدیر مبتداست. یعنى «هذا الکلام قول …» ممکن است این مبتدا ضمیرى باشد که مرجع آن عیسى است. زیرا به عیسى، روح و کلمه خدا گفته شده است. اما نصب آن به تقدیر «احق» است.
لغت:
سلام: مصدر، یعنى سالم بودن. یکى از نامهاى خدا نیز هست. این کلمه با اینکه نکره است، مبتدا واقع مىشود. کلماتى که اسم جنس هستند، مبتدا واقع مىشوند و فایده مىدهند. لکن نظر به اینکه قبلا کلمه «سلام» بدون الف و لام بکار رفته، در اینجا بهتر است که با الف و لام بکار رود.
مقصود:
آن گاه در نقل دنباله گفتار عیسى مىفرماید:
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ: مجاهد گوید: یعنى خداوند مرا معلم و راهنماى خیر گردانیده است. برخى گویند: یعنى هر فایده کرده است. برکت، یعنى:
زیاد شدن خیر و مبارک، یعنى چیزى که خیر را زیاد کند. برخى گویند: یعنى در راه ایمان ثابت و پایدار هستم، زیرا اصل برکت، بمعناى نبوت است این معنى از جبائى است.
وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا: خداوند به من دستور داده است که در دوران حیات، نماز را بپاى دارم و زکات بدهم.
وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا: خداوند مرا نسبت بمادرم موظف کرده است که در برابر زحماتش از او قدردانى و شکر گزارى کنم. من بلطف خداوند، این وظیفه را انجام مىدهم و نسبت به همگان متواضع هستم و در صف جباران نگون بخت نخواهم بود.
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا: در روز ولادت و روز مرگ و روز قیامت، خداوند متعال نعمت سلامت خود را بر من ارزانى داشته و میدارد. تفسیر این قسمت در قصه یحیى گذشت. از این آیات بر مىآید که انسان مىتواند خود را به صفات نیکو بستاید. بشرطى که منظور شناساندن خود باشد نه افتخار و مباهات! گویند: همین که عیسى با آنها سخن گفت، دانستند که دامن مریم پاک است. از آن پس عیسى سکوت کرد و تا وقتى که معمولا اطفال دیگر بسخن مى آیند، تکلم نکرد.
ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ: عیسى همان است که خودش گفت. نه آنچه مسیحیان مىگویند که پسر خدا یا خداست! آنچه را عیسى در باره خود گفت، قطعى و مسلم بود، لکن یهودیان و مسیحیان، در باره او دچار شک و تردید شدند. یهودیان او را ساحر دروغگو و مسیحیان او را پسر خدا و اقنوم سوم دانستند. برخى گویند: منظور اختلافاتى است که خود مسیحیان در باره او پیدا کرده، برخى او را خدا و برخى او را اقنوم سوم خواندند.
ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ: در اینجا خداوند بمنظور تکذیب ایشان مىفرماید: براى خداوند صلاح نیست که فرزندى داشته باشد. یعنى در خور مقامش نیست. بدیهى است که فرزند باید از جنس پدر باشد، لکن خداوند داراى همجنس و شبیه و مانند نیست و بنا بر این فرزندى نمىتواند داشته باشد. کلمه «من» نفى جنس مىکند. یعنى به هیچ نحو، فرزند ندارد. نه یکى و نه بیشتر از یکى! سپس به تنزیه خود پرداخته مىفرماید:
سُبْحانَهُ: خداوند از این گونه عیبها و نقایص، پاک و مبراست. سپس به بیان علت اینکه عیسى داراى پدر نیست، پرداخته، مىفرماید:
إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: تفسیر این جمله را در گذشته، نوشتهایم، مقصود این است که هیچ چیز در برابر اراده قاهره خداوند، غیر ممکن نیست.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج ۱۵