المؤمنون --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره المؤمنون آیه ۱– ۵۰

سوره المؤمنون‏

(اول جزء ۱۸)

عدد آیات:

از نظر کوفیان ۱۱۸ آیه و از نظر دیگران ۱۱۹ آیه است. اختلاف در آیه:

«و اخاه هارون» است.

 

فضیلت سوره:

ابى بن کعب از پیامبر روایت کرده است که: هر که این سوره بخواند، فرشتگان در روز قیامت او را به روح و ریحان و آنچه موجب چشم روشنى است، بشارت میدهند.

امام صادق (ع) فرمود: هر که این سوره را بخواند و در هر جمعه تکرار کند، خداوند کار او را به سعادت ختم میکند و در بهشت برین با انبیاء و مرسلین است.

 

 

تفسیر سوره:

خداوند سوره حج را به امر مکلفین به عبادت و نیکو کارى بطور اجمال تمام کرد. اکنون این سوره را به تفصیل آن مجمل و بیان کارهاى نیکو آغاز کرده، میفرماید:

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۱ تا ۱۱]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (۱)

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (۲)

وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (۳)

وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ (۴)

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۵)

إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۶)

فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۷)

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۸)

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ (۹)

أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ (۱۰)

الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱)

ترجمه:

مؤمنان رستگار شده‏اند. آنان در نمازشان خاشعند. و آنان که از لغو روى‏ گردانند. و آنان که انجام دهنده زکاتند. و آنان که نگاه دارنده فرجهاى خود هستند.

مگر نسبت بهمسران یا کنیزان خود که ملامتى بر آنها نیست. آنان که غیر از اینها را بجویند، متجاوزند. و آنان که امانتها و عهدشان را رعایت میکنند و آنان که نمازشان را محافظت میکنند. اینان وارثانند. کسانى هستند که بهشت را به ارث مى‏برند و براى همیشه در آن هستند.

 

 

 

قرائت:

لاماناتهم: ابن کثیر مفرد خوانده و دیگران جمع. وجه مفرد این است که مصدر و اسم جنس و قابل اطلاق بر کثیر است.

على صلاتهم: کوفیان- بجز عاصم- مفرد و دیگران جمع خوانده‏اند. وجه افراد این است که مصدر است و وجه جمع این است که بمنزله اسم است. قرائت جمع اقوى است. زیرا یک اسم شرعى است و بیش از آنچه بر حسب لغت بر آن دلالت داشته، در شرع دلالت دارد.

 

 

مقصود:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‏: آنها که خدا را تصدیق کرده، فرستادگانش را پذیرفته‏اند، بپاداش خدا رستگار شدند. یا اینکه مقصود این است که اعمال صالحه مؤمنین باقى است. یا اینکه مقصود این است که مردم مؤمن سعادتمندند.

فراء گوید: «قد» ممکن است براى تأکید رستگارى مؤمنین باشد و ممکن است براى نزدیک کردن گذشته به حال باشد. چنان که گفته میشود: «قد قامت الصلاه» یعنى الان نماز بپاى داشته شد. پس معنى آیه این است که رستگارى در گذشته نصیب مؤمنین شده و اکنون نیز رستگارند. (نظیر معنى ماضى نقلى در زبان فارسى).

اکنون در وصف مؤمنان مى‏فرماید:

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ‏: آنها کسانى هستند که در نماز خود متواضعند و نماز را با فروتنى ادا میکنند و چشم خود را از محل سجده بر نمیدارند و به سمت راست و چپ توجه نمیکنند. در روایت است که پیامبر مردى را دید که در حال نماز با ریش‏ خود بازى میکرد، فرمود: اگر دلش خاشع بود، اعضاى بدنش نیز خاشع بودند. از این روایت استفاده میشود که: خشوع در نماز هم بقلب است و هم به اعضاء. خشوع قلب این است که از همه چیز اعراض کند و تنها متوجه پرستش و نیایش خدا باشد. و خشوع اعضاء این است که چشم را فرو نهد و توجه به کسى و چیزى نکند و از کارهاى بیهوده خوددارى کند.

ابن عباس مى‏گوید: معنى خشوع این است که افرادى که در سمت راست و چپ او قرار دارند، نشناسد.

در روایت است که پیامبر خدا در حال نماز چشم را متوجه آسمان میکرد.

همین که این آیه نازل شد، سر را پائین انداخت و دیده را بر زمین دوخت.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‏: کسانى که از هر گفتار و کردار بیفایده و بى‏اهمیت خوددارى میکنند. چنین چیزهایى زشت و ناپسند است و باید از آنها اعراض کرد.

ابن عباس گوید: مراد از لغو باطل است. حسن گوید: همه معاصى است. سدى گوید: دروغ است. مقاتل گوید: فحش است. زیرا کفار مکه پیامبر و اصحابش را فحش و ناسزا میگفتند. از اینرو بمؤمنین دستور داده شد که از جواب دادن آنها خوددارى کنند.

از امام باقر (ع) نقل است که: لغو این است که انسانى به باطل سخن گوید یا به تو نسبتى دهد که در تو نباشد و تو براى خدا از او اعراض کنى.

در روایت دیگر است که مراد از لغو، غنا و لهو است.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ‏: آنان که زکات را ادا میکنند، در اینجا به جاى اذا فعل بکار رفته، زیرا ادا هم فعل است. چنان که امیه بن ابى الصلت مى‏گوید:

المطعمون الطعام فى السنه الازمه و الفاعلون للزکوات آنها در سال قحطى اطعام میکنند و زکات میدهند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ‏: یعنى مردان مؤمن فرج خود را از آمیزش‏هاى‏ نامشروع حفظ میکنند.

إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ‏: و اگر حفظ نکنند، مورد ملامت و سرزنش قرار میگیرند. مگر آمیزش با همسران و کنیزان که ملامتى ندارد.

منظور از ملک یمین کنیز است. زیرا خلافى نیست که در برابر غلام باید از هر گونه آمیزشى فرج را حفظ کرد. علت اینکه به کنیز ملک یمین مى‏گویند و بخانه و چیزهاى دیگر ملک یمین نمیگویند، این است که خانه و چیزهاى دیگر را میشود تغییر داد و بعاریه سپرد، اما کنیز را نمیشود تغییر داد یا براى استفاده‏هاى جنسى عاریه داد.

اگر چه حلال بودن آمیزش با زن و کنیز در اینجا بطور مطلق ذکر شده، اما معلوم است که در صدد بیان همه حالات نیست و بنا بر این منافاتى ندارد که حال حیض و حال عده کنیز- که در عده واطى دیگرى باشد- خارج باشد.

فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ‏: کسانى که بغیر از همسران و کنیزان خود روى مى‏آورند، ظالم و متجاوزند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ‏: آنها نگهدارنده امانتها و وفا کننده به عهد خویشند. امانتها بر دو قسمند: امانتهاى خدا و امانتهاى بندگان.

امانتهاى خدا عباداتند. مثل روزه و نماز و غسل. امانتهاى بندگان، عبارتند از ودیعه‏ها، عاریه‏ها، اجناسى که داد و ستد میشود، شهادتها و … اما عهد بر سه قسم است: اوامر خداوند، عقدهاى واقع میان مردم و نذرها. وظیفه انسان است که بهمه اقسام امانتها و عدها وفا کند و هیچیک را تخلف نکند.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ‏: کسانى که نماز را در وقت میخوانند و تضییع نمیکنند. نماز را دو بار تکرار کرده است تا عظمت و اهمیت آن را بفهماند.

أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ‏: کسانى که این صفات را داشته و از این خصلت‏ها بهره‏مند باشند، منزل‏هاى اهل جهنم را در بهشت به ارث مى‏برند. از پیامبر خداست که: هر یک از شما داراى دو منزل است: منزلى در بهشت و منزلى در جهنم. هر کس‏

مرد و بجهنم رفت اهل بهشت، منزل او را در بهشت به ارث میگیرند.

برخى گویند: مقصود از میراث در اینجا این است که آنها پس از حالات گذشته، به بهشت میرسند، هم چنان که وارث به میراث مى‏رسد.

اکنون در وصف این وارثان مى‏فرماید:

الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏: اینها فردوس را به ارث مى‏برند و در آن جاویدانند. فردوس یکى از نامهاى بهشت است. برخى گویند: نام باغهاى بهشت است و برخى گویند: بهشت مخصوصى است.

در باره اصل کلمه فردوس بعضى گفته‏اند: رومى است که عربى شده و برخى گفته‏اند: عربى است بمعنى تاکستان.

شاعر گوید: یا بعد یبرین من باب الفرادیس چقدر «یبرین»- که مکانى در بحرین است- از در تاکستانها دور است! جبائى گوید: معنى وراثت در اینجا این است که بهشت بدون زحمت به آنها مى‏رسد. هم چنان که مال بدون زحمت به وارث مى‏رسد.

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۱۲ تا ۱۹]

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ (۱۲)

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فِی قَرارٍ مَکِینٍ (۱۳)

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ (۱۴)

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (۱۵)

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ تُبْعَثُونَ (۱۶)

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ (۱۷)

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (۱۸)

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۱۹)

ترجمه:

انسان را از خلاصه شده‏اى از خاک آفریدیم. آن گاه بصورت نطفه در قرارگاه‏ رحم، قرارش دادیم. آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان کردیم و استخوانها را گوشت پوشاندیم. آن گاه او را خلق دیگرى ساختیم. بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است. آن گاه شما بعد از آن میمیرید. آن گاه در روز قیامت مبعوث مى‏شوید. بالاى سر شما هفت آسمان آفریده‏ایم و از خلق غافل نیستیم و از آسمان آبى به اندازه فرستادیم و در زمین ساکنش کردیم و بر بردن آن قادریم و به آب براى شما نخلستانها و تاکستانها بوجود آوردیم که شما را در آنها میوه‏هاى بسیار است و از آنها میخورید.

 

 

 

قرائت:

عظاماً: ابن عامر و ابو بکر مفرد و دیگران جمع خوانده‏اند. مفرد بنا بر این است که اسم جنس است.

العظام: ابن عامر و ابو بکر مفرد و دیگران جمع خوانده‏اند.

 

 

 

لغت:

سلاله خلاصه‏اى که از چیزى گرفته شده باشد.

نطفه: آب قلیل. گاهى هم به آب کثیر گفته میشود.

 

 

 

اعراب:

فِی قَرارٍ: صفت نطفه علقه: حال از نطفه. همچنین «مضغه» و «عظاما» لحما: مفعول دوم «کسونا» خلقا: مفعول مطلق‏

مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ‏: صفت براى «جنات» و همچنین‏ «لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَهٌ»

 

 

مقصود:

اکنون سوگند یاد کرده، میفرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ‏: سوگند که انسان را از سلاله خاک آفریده‏ایم. مقصود از انسان فرزندان آدم است. و این کلمه، اسم جنس است و شامل‏ جمیع میشود. مقصود از سلاله، نطفه انسان است که از خاک آدم تولید شده است. زیرا این نطفه از خاکى تولید شده که آدم از آن آفریده شده است.

برخى گفته‏اند: منظور از انسان حضرت آدم است که سلاله‏اى است از قشر رویین زمین.

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فِی قَرارٍ مَکِینٍ‏: آن گاه انسان را بصورت نطفه در رحم قرار دادیم. چه رحم جایگاهى است که نطفه در آن قرار میگیرد تا براى مدتى که مقرر شده است در آنجا به سیر تکاملى خود ادامه دهد.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً: آن گاه نطفه را بصورت خون بسته و خون بسته را بصورت گوشت جویده در آوردیم. (تفسیر این قسمت در سوره حج گذشت).

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً: در مرحله بعد آن گوشت جویده را بصورت قطعات استخوان در آوردیم.

فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً: آن گاه بر آن استخوانها پوششى از گوشت قرار دادیم.

مقصود از بیان مراحل خلق و تکامل انسان در رحم این است که انسان را متوجه حکمت بدیع و صنعت عجیب و نعمت کامل خود گرداند.

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ: آن گاه که از نظر استخوان بندى و پوشش گوشت بمرحله کمال رسید، در آن نفخ روح کردیم. این معنى از گروهى از مفسرین است.

برخى گویند: منظور روئیدن موى و بر آمدن دندانها و دار شدن قوه درک است.

حسن گوید: منظور این است که در این مرحله، نرى و مادگى او را مشخص میکنیم.

فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ‏: خداوند بزرگ و خیر او همیشگى و ثابت است.

برخى گویند: یعنى سزاوار تعظیم است. زیرا ذاتى است قدیم و زوال ناپذیر و کلمه «مبارک» از بروک بمعنى ثبوت گرفته شده است.

اینکه‏ «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» مى‏گوید، بخاطر این است که تفاوتى در آفرینش او نیست. خلق هم در اصل بمعنى تقدیر و اندازه گیرى است. «خلق ادیم» یعنى اندازه گیرى‏ سفره براى جدا کردن قطعه ‏اى از آن.

حذیفه گوید: این آیه دلالت دارد بر اینکه آفرینش، فعل مخصوص خدا نیست جز اینکه آفرینش حقیقى مخصوص خداوند است. زیرا حقیقت آفرینش عبارت است از ایجاد چیزى با اندازه گیرى و محاسبه دقیق، بدون تفاوت و اختلاف بدیهى است که چنین عملى مخصوص خداوند است. بدلیل: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (آفرینش و امر مخصوص خداوند است: اعراف ۵۵) در روایت است که عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح کاتب پیامبر بود، هنگامى که به‏ «خَلْقاً آخَرَ» رسید، بدلش خطور کرد:

«فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» هنگامى که پیامبر این قسمت را به او املاء کرد، عبد اللَّه پیش خود گفت: اگر محمد (ص) پیامبر است و به او وحى میشود، منهم پیامبرم و بمن هم وحى میشود. از اینرو بمکه رفت و مرتد شد.

اگر این روایت صحیح باشد، اشکالى ندارد. زیرا مانعى نیست که بر حسب اتفاق چنین جمله‏اى بقلب کسى خطور کند. لکن این مرد فرومایه و نگونبخت، دچار اشتباه شد یا اینکه خود را بوادى هولناک اشتباه افکند، آنهم بخاطر اینکه نسبت بمقام منیع رسالت دچار رشک بود و در اعماق قلبش کفر مى‏ورزید.

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ‏: بعد از مراحلى که ذکر شد، سرانجام همه شما میمیرید و این، هنگامى است که مدت معین از سنین عمر را پشت سر بگذارید.

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ تُبْعَثُونَ‏: سر انجام در روز قیامت بموقف حساب و پاداش مى‏روید.

خداوند خبر داد که این ساختمان عجیب وجود انسان سر انجام بمرگ متلاشى میشود. زیرا هدف صحیحى در کار است که عبارت است از زنده شدن و بازگشتن. این زنده شدن و بازگشتن در روز قیامت، منافاتى با زنده شدن در قبر ندارد. زیرا اثبات زنده شدن انسان در روز قیامت، منافاتى با زنده شدن در مواقع دیگر ندارد. همانطورى که خداوند قوم موسى را بر کوه و افراد دیگرى را در جاهاى دیگر زنده کرده است.

 این آیه نشان میدهد که عقیده نظام که انسان را همان روح میداند و عقیده معمر که انسان را چیزى غیر قابل تقسیم و غیر مادى میداند، باطل است.

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ‏: بالاى سر شما هفت آسمان آفریده‏ایم.

هر آسمان یک طریق است. علت اینکه: آسمان را طریق گرفته، این است که آسمانها بیکدیگر راه دارند و یکى پس از دیگرى، روى یکدیگر قرار دارند.

برخى گفته‏اند: علت اینکه به آسمانها طریق گفته شده این است که راه عبور ملائکه است. برخى گفته‏اند: منظور از طریق طبقه است. برخى هم گفته‏اند: میان هر آسمان پانصد سال راه است.

وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ‏: ما از حال خلق غافل نیستیم. زیرا هفت آسمان بر سر آنها بنا کردیم و خورشید و ماه و ستارگان را بر سر آنها بر افروختیم.

برخى گویند: یعنى آنها را بیهود نیافریده ‏ایم. بلکه آنها را از روى علم آفریده‏ایم و بکارها و حالات آنها آگاهیم.

این آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند بهمه چیز داناست. بعلاوه این آیه انسان را از گناه منع و بطاعت ترغیب میکند.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ: ما از آسمان، باندازه نیاز و لزوم باران نازل میکنیم. نه زیاد که موجب فساد شود و نه کم که باعث هلاک گردد. بلکه به اندازه مصلحت.

فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ‏: زمین را محل سکونت آب قرار دادیم و آب را در زمین گرد آوردیم تا مورد استفاده قرار گیرد. مقصود نهرها و چاه‏هاست که خداوند آب را در آنها قرار میدهد تا مردم در فصل تابستان که بارندگى نیست، از آن استفاده کنند.

برخى گویند: مقصود این است که در زمین چشمه‏ ها قرار داده‏ایم.

ابن عباس از پیامبر (ص) روایت کرده است که: خداوند پنج نهر از بهشت جارى کرده است: سیحون که دریاى هند است و جیحون که دریاى بلخ است و دجله و فرات که هر دو در عراقند و نیل که در مصر است. اینها را خداوند از یک چشمه نازل کرد و در زمین جارى ساخت. و منافع بسیارى براى مردم در آنها قرار داد.

چنان که میفرماید:«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ …» وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ‏: ما قادریم که این آبها را ببریم و در این صورت همه جانداران هلاک خواهند شد. بدین ترتیب خداوند عظمت نعمت خود را به سبب نازل کردن آب از آسمان بیان میدارد.

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ‏: بوسیله همین آبها بود که باغهاى نخل و انگور براى شما ایجاد کردیم تا شما از آنها بهره‏مند شوید.

لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ‏: در این باغ‏ها براى شما میوه‏هاى بسیارى است و از آنها میخورید.

علت اینکه از میان همه میوه‏ها فقط خرما و انگور را ذکر میکند، این است که در حجاز- مدینه و طائف- همین میوه‏ها بدست مى‏آمد. از اینرو خداوند نعمت‏هایى ذکر میکند که مردم آنها را بشناسند[۱].

 

 

 

نظم آیات:

وجه اتصال این آیات به قبل این است که قبلا نعمتهاى اخروى را که مخصوص مؤمنین است، ذکر فرمود. در این آیات، ابتدا در باره آفرینش انسان سخن گفت.

تا آنها را بدقت وادارد و ترغیبشان کند که براى رسیدن به نعمت‏هاى آخرت، به انجام نیکیها پردازند و چون احوال آخرت را بیان کرده بود، در باره قیامت سخن گفت و نشان داد که هر کس قادر باشد که انسان را با این ساختمان عجیب خلق کند، قادر است که پس از متلاشى شدن، دوباره او را زنده گرداند. پس از آن به بیان قدرت بیکران خداوند پرداخت که مى‏ تواند از آسمان باران بفرستد و در زمین نگاه دارد و در دریاها و رودها و چشمه ‏ها تقسیم کند. آن گاه بیان کرد که مى‏تواند نعمت آب را از مردم سلب کند. یعنى این نعمت به اراده خداوند در دسترس مردم قرار گرفته است.

 

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۲۰ تا ۲۵]

وَ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ (۲۰)

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۲۱)

وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۲۲)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۲۳)

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ (۲۴)

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ (۲۵)

ترجمه:

و درختى که از طور سیناء بیرون مى‏آید و روغن و نان خورش براى خورندگان تولید میکند. و براى شما در چهار پایان درس عبرتى است. شما را از آنچه در شکم‏ آنهاست، مى ‏نوشانیم و در آنها براى شما منافع بسیارى است او از آنها میخورید و بر آنها و بر کشتى‏ها سوار مى‏شوید. نوح را بسوى قومش فرستادیم. گفت: اى قوم، خداوند را پرستش کنید. جز او شما را خدایى نیست. آیا تقوى بیشتر نمى‏کنید؟

اشراف قوم گفتند: این نیست مگر بشرى مثل شما. میخواهید بر شما برترى پیدا کند. اگر خدا میخواست، فرشتگانى مى‏فرستاد. نظیر چنین چیزى در میان نیاکانمان نشنیده‏ایم. او نیست مگر مردى دیوانه که باید صبر کنید تا هنگام مرگش فرا رسد.

 

 

 

قرائت:

سیناء: اهل حجاز و ابو عمرو به کسر سین و دیگران بفتح خوانده‏اند و در هر دو صورت غیر منصرف است.

تنبت: ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب- از روح- بضم تاء و دیگران بفتح تاء و ضم باء خوانده‏اند. بنا بر اول حرف جر، یا زائد است یا متعلق به مفعول محذوف است و ممکن است در محل حال باشد.

 

 

 

مقصود:

وَ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ: و بوسیله آب باران درخت زیتون را در کوه طور رویانیدیم. علت اینکه درخت زیتون را بالاختصاص ذکر میکند، این است که این درخت عبرت انگیز است. زیرا سابقه ندارد که کسى آن را آب داده باشد. این درخت میوه‏اى دارد که از آن روغن بدست مى‏آید و منفعت آن بسیار است. سیناء نام محلى است که کوه طور در آن واقع است. قول صحیح‏تر همین است. کلمه سیناء بقول ضحاک، نبطى و بقول عکرمه، حبشى است. مجاهد گوید: نام سنگهاى آن وادى است. برخى گویند: سیناء برکه است. برخى گویند: طور سیناء، کوه مشجر است. برخى گویند: کوه است. یعنى همان کوهى که میان مصر و ایله واقع شده و در آنجا بر حضرت موسى وحى نازل شد.

تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ‏: از میوه درخت زیتون، روغن که هم نان خورش است، و هم فواید دیگر دارد بدست مى‏آید. مقصود این است که نان را با روغن‏ زیتون میخورند. ابن عباس مى‏گوید: درخت زیتون هم روغن میدهد و هم نان خورش و نان خورش همان دانه‏هاى زیتون است. از پیامبر خدا روایت شده است که: زیتون درختى مبارک است. از آن روغن و نان خورش بدست آورید.

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً: در چارپایان دلیلى است که مى‏توانید بوسیله آن بقدرت خدا پى ببرید.

نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها: از شیر آنها شما را میخورانیم … (این قسمت در سوره نحل تفسیر شده است) وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَهٌ: شما را از این چارپایان منافع بسیارى است که از پشت و کرک و موى و پشم آنها استفاده میکنید.

وَ مِنْها تَأْکُلُونَ‏: از گوشت آنها میخورید و بوسیله آنها کسب میکنید.

وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ‏: و بر بعضى از آنها- شتر- و بر کشتى‏ها سوار مى‏شوید.

پس از آنکه قدرت کامله خود را بیان کرد، توضیح داد که نعمتهاى خدا عمومى و همگانى است. اکنون بذکر یک نعمت بسیار مهم مى‏پردازد که عبارت است از فرستادن پیامبران:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ‏: نوح را بسوى قومش فرستادیم. ابن عباس مى‏گوید: نوح را به این جهت نوح گفته‏اند که بسیار بر خود نوحه میکرد. برخى گفته‏اند: بخاطر اینکه قوم خود را نفرین میکرد. برخى گفته‏اند: بخاطر اینکه در مورد فرزندش پیش خدا التماس میکرد.

فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ‏: نخستین دعوت نوح در باره توحید بود که مهم‏تر از هر چیزى است. بمردم میگفت: خدا را بیگانگى پرستش کنید و در برابر او پرهیزکار باشید تا گرفتار عذاب نشوید.

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ‏: اشرافیان کافر قوم، گفتند: نوح بشرى است مثل شما که قصد دارد بر شماریاست کند و شما را مطیع خود سازد و بر شما برترى پیدا کند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً: اگر خدا میخواست که جز او کسى و چیزى پرستیده نشود، بشر نمى‏فرستاد. بلکه فرشتگانى بسوى ما مى‏فرستاد.

ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ‏: توحیدى که نوح ما را بدان میخواند، در امتهاى پیشین، نمونه آن را نشنیده‏ایم.

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ: نوح مردى است که گرفتار جنون شده است.

فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ‏: انتظار مرگش بکشید تا از دست او راحت شوید.

برخى گویند: یعنى منتظر بهبودیش باشید که پس از بهبودى دست از این حرفها بر میدارد. برخى گویند: یعنى زندانیش کنید تا از حرف خود باز گردد.

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۲۶ تا ۳۰]

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ (۲۶)

فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۲۷)

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۲۸)

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (۲۹)

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (۳۰)

ترجمه:

نوح گفت: خدایا مرا در برابر تکذیب ایشان یارى فرما. به او وحى کردیم که در برابر ما و به امر ما کشتى بساز. همین که امر ما آمد و تنور فوران کرد. از هر کدام یک جفت و خانواده‏ات را جز آنکه قضاى حتمى بر او واقع شده است، داخل کشتى‏ ساز و در مورد کافران با من سخن مگو که آنها غرق مى‏شوند. همین که تو و کسانى که با تواند، در کشتى قرار گرفتید، بگو: حمد خداى را که ما را از قوم ستمکار نجات داد. بگو: خدایا نزول مرا از کشتى مبارک گردان که تو بهترین نازل کنندگانى. در این جریان، دلالات و درسهایى است و ما آزمایش کنندگانیم.

 

 

قرائت:

منزلا: ابو بکر- از عاصم- بفتح میم و کسر راء و دیگران بضم میم و فتح زاء خوانده‏اند، در هر دو صورت محتمل است که کلمه مصدر یا اسم مکان باشد (از ابو على فارسى فسوى).

 

 

مقصود:

اکنون درباره نوح که قوم او را متهم بدیوانگى کردند، مى‏فرماید:

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ‏: نوح گفت: خدایا مرا در برابر تکذیبشان یارى کن و آنها را هلاک گردان.

فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا: باو وحى کردیم که در برابر ما- و بقولى در برابر چشم دوستان ما از فرشتگان و مؤمنین- و بفرمان و راهنمایى ما کشتى بسازد.

فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ‏: این قسمت در سوره هود تفسیر شده است.

وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ‏: در باره ظالمان با من سخن مگو که آنها هلاک مى‏شوند.

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏: هنگامى که با همراهانت در کشتى قرار گرفتى، بگو: حمد خداى را که ما را از مردم ستمکارى که منکر توحیدند، خلاص کرد.

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً: و بگو: خدایا مرا در جایگاه مبارکى فرود آور. زیرا نجات حقیقى به همین است. برخى گفته‏اند: مقصود از جایگاه مبارک،خود کشتى است. برخى گفته‏اند: مبارک بودن کشتى بخاطر این است که وسیله نجات است. برخى گویند: مقصود این است که مرا در جایى فرود آورد که داراى آب و درخت باشد. برخى گویند: منظور از مبارک این است که همراهان تولید نسل فراوان کنند.

وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ‏: تو بهترین فرود آورندگانى. زیرا هیچکس قادر نیست که کسى را در منزلى فرود آورد و او را از آفات حفظ کند و همه نیازهاى او را بر آورد، جز تو. حسن گوید: در کشتى هفت نفر مؤمن بودند و نوح هشتم بود. برخى گویند:

هشتاد نفر بودند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏: در کار نوح و ساختن کشتى و هلاک دشمنان خداى براى عاقلان دلائل روشنى است که به آنها بر یگانگى خداوند استدلال میکنند.

وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ‏: ما آنها را بوسیله فرستادن نوح و موعظه‏ها و تذکرات آزمودیم و بندگان را وادار میکنیم که به این آیات بر قدرت ما استدلال کنند و ما را بشناسند.

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۳۱ تا ۴۰]

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (۳۱)

فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۲)

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَهِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (۳۳)

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (۳۴)

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (۳۵)

هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (۳۶)

إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (۳۷)

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (۳۸)

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ (۳۹)

قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ (۴۰)

ترجمه:

پس از آنها جماعت دیگرى آفریدیم و در میان آنها پیامبرى از جنس خود ایشان فرستادیم که خداى را بپرستید که جز او خدایى براى شما نیست. چرا پرهیزکارى پیشه نمیکنید؟ اشرافیان قوم که کافر شده و دیدار آخرت را تکذیب کرده بودند و در زندگى دنیا آنها را متنعم ساخته بودیم، گفتند: این بشرى است مثل شما که از آنچه شما میخورید و مى‏نوشید، میخورد و مى‏نوشد و اگر اطاعت بشرى مثل خودتان بکنید، دچار زیان میشوید، آیا شما را وعده میدهد که وقتى مردید و خاک و استخوان شدید، بیرون آورده میشوید؟ چه دور است وعده‏اى که بشما داده میشود؟

نیست مگر زندگى همین دنیا که میمیریم و زنده مى‏شویم و برانگیخته نمیشویم.

نیست او مگر مردى که بخدا افتراى دروغ مى‏بندد و ما به او ایمان نداریم. گفت:

خدایا مرا در برابر تکذیب ایشان یارى فرما. خداوند فرمود: بزودى پشیمان خواهند شد.

 

 

 

قرائت:

هیهات: ابو جعفر به کسر و دیگران به فتح خوانده‏اند. گفته‏اند: به کسر جمع و بفتح مفرد است.

 

 

اعراب:

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا … أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ‏: سیبویه گوید: «انّ» دوم بدل است از «انّ» اول و بعقیده برخى براى تأکید است. یا اینکه در محل رفع است به «اذا».

إِذا مِتُّمْ …: در محل رفع و خبر «انّ».

 

 

مقصود:

بدنبال قصه نوح مى‏فرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ‏: پس از قوم نوح جماعت دیگرى آفریدیم.

مقصود از قرن مردم یک عصر است که مقارن یکدیگر و بهم نزدیکند. برخى گویند:منظور از این جماعت مردم عاد است که قوم هودند. زیرا هود بعد از نوح مبعوث‏ گردید. جبائى گوید: مقصود قوم ثمود است که بوسیله صیحه آسمانى هلاک شدند.

فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ‏:تفسیر آن گذشت.

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَهِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ‏:اشرافیان قوم که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب میکردند و انواع نعمتها را بآنها داده بودیم، گفتند: این شخص مثل شماست آنچه شما میخورید و مى‏نوشید، مى‏خورد و مى‏نوشد و بر ما ترجیحى ندارد[۲].

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ‏: اگر اطاعت بشرى چون خودتان کنید و دعوت او را بپذیرید، دچار ضرر و زیان مى‏شوید.

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ‏: آیا این پیامبر به شما وعده میدهد که پس از مردن و پوسیدن، بار دیگر زنده شده، از قبرها خارج مى‏شوید؟! هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ‏: چه دور است و چه محال است وعده‏اى که بشما داده میشود!!

إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا: زندگى همین زندگى دنیاست که بما نزدیک است. گروهى میمیرند و گروهى بدنیا مى‏آیند و زنده شدن مجدد، در بین نیست.

وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ‏: این زندگى و مرگ، حیات دیگرى بدنبال ندارد.

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ‏: او مردى است که بخداوند نسبت دروغ میدهد و ما او را تصدیق نمیکنیم.

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ‏: تفسیر آن گذشت.

قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ‏: خداوند دعاى پیامبر خود را مستجاب کرده، به او فرمود: دیرى نمیپاید که اینها با فرا رسیدن مرگ یا نزول عذاب، از کردار و گفتار خود نادم خواهند شد.این جمله، تهدید است.

 

 

 

 

[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۴۱ تا ۵۰]

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۴۱)

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ (۴۲)

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (۴۳)

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّهً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (۴۴)

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (۴۵)

إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ (۴۶)

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (۴۷)

فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ (۴۸)

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (۴۹)

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْناهُما إِلى‏ رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ (۵۰)

ترجمه:

آنها به حق دچار صیحه شدند و آنها را به شکل چوب خشک در آوردیم. مردم ستمکار از رحمت خدا دورند. آن گاه بدنبال ایشان امتهاى دیگرى بوجود آوردیم.

هیچ امتى از اجل خود جلو و عقب نمى‏افتد. آن گاه پیامبرانمان را یکى پس از دیگرى فرستادیم و هر امتى پیامبر خود را تکذیب کرد و ما آنها را بدنبال یکدیگر هلاک کردیم و از آنها داستانهایى عبرت انگیز بیادگار گذاشتیم. مردم بى‏ایمان از رحمت خدا دورند.

آن گاه موسى و برادرش هارون را با آیاتمان و برهانى واضح بسوى فرعون و اشرافیان کشورش فرستادیم. آنها هم کبر ورزیدند و مردمى برترى‏جو بودند. گفتند: آیا بدو بشرى که مثل خود مایند و قومشان پرستندگان مایند، ایمان آوریم؟ موسى و هارون را تکذیب کردند و از هلاک شدگان بودند. بموسى تورات دادیم تا هدایت شوند.

پسر مریم و مادرش را آیتى قرار دادیم و آنها را بمکان مرتفعى که مسطح و داراى چشمه آب بود بردیم.

 

 

 

قرائت:

تترا: ابن کثیر و ابو عمرو و ابو جعفر به تنوین و دیگران بدون تنوین خوانده‏اند.

 

 

 

مقصود:

قبلا در باره کفار فرمود: دیرى نمى‏پاید که بر اثر مرگ یا عذاب، دچار ندامت خواهند شد. اکنون در باره سرانجام کار آنها میفرماید:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ بِالْحَقِ‏: جبرئیل بر آنها صیحه‏اى کشید و بسبب کفر و استحقاق عقاب، همگى هلاک گشتند.

فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً: و آنها را بصورت شاخ درختان که سیلاب حمل میکند در آوردیم. مقصود این است که هلاک شدند و بشکل چوب خشک در آمدند.

فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏: خداوند مردم مشرک و تکذیب کننده را از رحمت خود دور کرده است.

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ‏: پس از آنها امتهاى دیگرى در عصرهاى بعد بوجود آوردیم.

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ‏: این جمله تهدیدى است براى مشرکین. یعنى هیچ امتى پیش از به پایان رسانیدن مدت خود نمیمیرد و پیش از مدتى که باید بماند، نباید بماند. برخى گویند: منظور این است که فرا رسیدن عذاب ایشان وقتى دارد که بیش و کم نمیشود. اجل، زمانى است که براى انجام چیزى مقرر شده است. اجل محتوم قابل تغییر نیست. اما اجل مشروط، بحسب شرط تغییر میکند.

اجلى که در آیه ذکر شده، همان اجل محتوم است.

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا: آن گاه پیامبران خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم.

برخى گویند: یعنى آنها را بفاصله ‏هاى کم فرستادیم.

کُلَّ ما جاءَ أُمَّهً رَسُولُها کَذَّبُوهُ‏: هر رسولى نزد امت خود رفت، مورد تکذیب واقع شد.

فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً: ما هم آنها را پى در پى هلاک کردیم.

وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ‏: و آنها را به سرنوشتى گرفتار کردیم که از آنها داستانى شوم در میان مردم بعد بیادگار ماند.

فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ‏: مردم بى ایمان از رحمت خدا دورند.

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ‏:آن گاه موسى و برادرش هارون را با نشانه‏هاى روشن و برهان آشکار، بسوى فرعون و اشراف کشورش فرستادیم. علت اینکه اشراف را ذکر میکند، این است که سایرین تابع ایشانند.

فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ‏: آنها از قبول حق کبر ورزیده، سر باز.

زدند و مردم گردن فرازى بودند که بر توده مردم غالب شده، آنها را برده و بنده خویش ساخته بودند.

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا: گفتند: چگونه بدو بشر ایمان بیاوریم که‏ از نظر آفرینش با ما تفاوتى ندارند. بشر را باین جهت بشر گفته‏اند که بشره او- یعنى پوستش- پوشیده از پشم و مو نیست و بدینجهت محتاج لباس است. اما حیوانات بدنشان بوسیله پشم و مو و پر پوشیده شده است و این، لطفى است از جانب خداوند به آنها که از نعمت عقل محرومند و نمیتوانند خویشتن را بوسیله ساترى بپوشند.

وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ‏: چرا بموسى و هارون و قومشان بردگان و بندگان مایند، ایمان بیاوریم؟! حسن گوید: بنى اسرائیل فرعون را مى‏پرستیدند و فرعون بت مى‏پرستید.

فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ‏: آنان موسى و هارون را تکذیب کردند و سر انجام خداوند آنها را غرق و هلاک کرد.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ‏: تورات را بر موسى نازل کردیم تا مردم بوسیله آن براه حق و صواب هدایت شوند.

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً: پسر مریم و مادرش را شاهد و دلیلى بر قدرت خویش قرار دادیم. زیرا عیسى را بدون پدر آفریدیم و مریم را بدون شوهر باردار کردیم.

وَ آوَیْناهُما إِلى‏ رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ‏: این مادر و فرزند را به نقطه مرتفعى که زمین آن هموار- و بقولى سر سبز و خرم- بود، بردیم. برخى گویند: در مصر است و برخى گویند: بیت المقدس است. برخى گویند: منظور از ربوه، حیره کوفه و قرار مسجد کوفه و معین، شط فرات است.

_________________________________________

[۱] – مناسب است که بمناسبت مسأله آفرینش انسان به این روایت کافى نیز که قسمتى از آن در اینجا آورده میشود، توجه شود. امام رضا( ع) فرمود: نطفه چهل روز در رحم است.

آن گاه بمدت چهل روز علقه و بمدت چهل روز مضغه است. همین که چنین چهار ماهه شد، دو فرشته خلاقه از جانب خداوند مبعوث مى‏شوند. مى‏گویند: خدایا چه خلق کنیم؟ پسر یا دختر؟

به آنها دستور داده میشود …

[۲] – اولین انتقاد آنها از فرستاده خدا بمنظور منحرف کردن ذهن مردم این است که چرا او غذا میخورد و آب مى‏نوشد؟ پیامبر باید نیازى به آب و غذا نداشته باشد. حال آنکه امتیاز پیامبران بوحى است.( نوع اعتراضها را بیان کرده است: یک اعتراض این بود که چطور میشود پیامبر غذا بخورد و آب بنوشد؟! اعتراض دیگر این است که: پیامبر سخن از قیامت و زنده شدن مجدد مى‏زند و این قابل قبول نیست. در حقیقت آنها منکر معاد بودند. سومین انتقاد آنها این بوده است که پیامبران بخدا نسبت دروغ میدهند و خداوند چنین مطلبى نگفته است.

نکته جالب این است که همینها با همه خیره سرى و گمراهى منکر خدا نیستند. بلکه نبوت انبیاء و معاد را منکرند و انتظار دارند که اگر پیامبرى از جانب خدا بیاید، نیازى به آب و غذا نداشته باشد و مثل ملک زندگى کند.

ترجمه تفسیر مجمع البیان ج‏۱۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=