ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره العادیات ۱ الی ۱۱
سوره العادیات
از ابن عباس و قتاده نقل شده که مدنى، و بعضى هم گفته اند که مکّى است.
عدد آیات آن:
باجماع مفسرین یازده آیه است.
فضیلت آن:
ابى بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود، هر کس آن را قرائت کند باو داده شود بعدد کسانى که در مزدلفه (شب عید اضحى) بیدار مانده اند و حاضر در عرفات شده اند، ده حسنه سلیمان بن خالد از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت نموده که فرمودند و کسى که، و العادیات را قرائت کند و قرائت آن را ادامه دهد خدا او را با امیر المؤمنین علیه السلام در روز قیامت مخصوصا مبعوث نماید و در حجره آن حضرت از رفقاى آن بزرگوار خواهد بود.
ترتیب:
این سوره بما قبل خود پیوسته براى آنکه در آن ذکر قیامت و پاداش شده اتّصال مانند بمانند، پس فرمود:
[سوره العادیات (۱۰۰): آیات ۱ تا ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (۱)
فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (۲)
فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً (۳)
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶)
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ (۷)
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸)
أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (۹)
وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (۱۰)
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱)
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان
(۱) سوگند باسبان (که بوقت دویدن در جهاد) نفس میزنند نفس زدنى (به آوازى که همه و صهیل نیست بلکه آواز خود نفس است).
(۲) سوگند باسبانى که چون سم آنها بر سنگ برسد هنگام دویدن از آن سنگها آتش بر آید
(۳) سوگند باسبانى که (سواران بر آنها) بوقت سپیده دم غارت کننده اند
(۴) پس آن اسبان (بوقت سپیده دم) در آن وادى غبارى بر انگیختند.
(۵) پس آن اسبان در آن حال که دشمنان جمع بودند ایشان را در میان گرفتند (و اگر ضمیر «به») راجع بوقت صبح باشد معنى چنین است:
آن اسبان بوقت صبح گروهى از دشمنان را بمیان در آمدند).
(۶) حقّا که انسان نسبت به پروردگار خویش بسى ناسپاس است.
(۷) و البتّه خداى تعالى (بآدمى) بر این ناسپاسى گواهست
(۸) و او بخاطر دوستى مال سخت بخیل است
(۹) آیا آن آدمى نمیداند آن گه که مردگان از گورها بیرون شوند.
(۱۰) و آنچه در سینه هاست فراهم آید
(۱۱) در آن روز پروردگار ایشان بطور قطع بحال ایشان آگاهست.
قرائت:
در شواذ قرائت ابى حیات فاثّرن، بتشدید ثاء، و قرائت على (ع) و قتاده و ابن ابى لیلى (فوسّطن) بتشدید سین است.
دلیل:
ابن جنّى گوید فاثّرن مانند ابدین و أرین نقعا است چنانچه انسان اختیار میکند نقش و غیر آن را از آنچه را که ناظر ظاهر میکند و آن از تاثیر همزه فاء الفعل است، و اثرن بتخفیف از اثاره است، پس همزه زاید است و قول خدا فوسطن بتشدید معنایش میّزت به جمعا است یعنى آن را دو قسم و دو شق قرار دادیم و معناى وسطنه بتخفیف در میان و وسط گردیدن است.
لغات:
الضبح: یعنى، همهمه و نفس زدن اسبهاست در موقع دویدن.
و بعضى گفته اند: آن نفس تند زدن است در موقع دویدن، و ضبحت الخیل تضبح ضبحا و ضباحا، اسبها نفس تند زدند … و بعضى گفتهاند ضبح و ضبع بیک معنى است و آن اینست که نفسش بقدرى در رفتن بکشد که مزیدى بر آن نباشد.
و اورى القادح النار یورى، آتش گیرانه و سنگ چخماخ آتش زد، ایراء آتش گرفتن یا برق زدن است آن گاه که برق بزند برق زدنى، و این آتش را آتش حباحب گویند براى ضعف آن. نابغه گوید:
یقد السلوقى المضاعف نسجه | و یوقدون بالصفاح نار الحباحب | |
شمشیر من میشکافد و میبرد زره سلوقى را که رشته هاى آن ضخیم است و روشن میکنند براى سفیدگرى آتش ضعیفى را، شاهد این بیت کلمه حباحب است و آن اسم مردى بود بسیار بخیل و آتش مطبخ او بسیار ضعیف بود براى اینکه مبادا میهمانها آن را به بینند و بخانه او بیایند، پس بآتش او مثل زدند، و تشبیه کردند آتش سم اسبها بآتش آن مرد براى ضعف آن.
النفع: گرد و غبارى که صاحبش در آن فرو میرود چنانچه در آب فرو میرود الکنود: کفور و از آنست که زمین کنودى که در آن چیزى نمىروید و اصل در آن منع حق خیر است. اعشى گوید:
احدث لها تحدث لوصلک انّها | کند لوصل الزائر المعتاد | |
تجدید کن براى وصل آن محبوبه را که تجدید کند براى وصل و رسیدن به تو که البتّه او معتاد است بر منع کردن وصل زائر خویش، و گفتهاند که او را کنده گفتند براى قطع کردن او وى را.
شأن نزول:
مقاتل گوید: پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله گروهى از اصحاب خویش را به عنوان شبیخون زدن بیک قبیله و تیره برانگیخت، پس منذر بن عمرو انصارى یکى از نقباء را برایشان امیر ساخت، پس برگشت آنها بطول انجامید.
منافقین گفتند، همه آنها کشته شدند، پس خداوند تعالى خبر داد از آنها بقول خودش، وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً …
و بعضى گفته اند: این سوره وقتى نازل شد که پیغمبر (ص) على (ع) را بسوى قبیله ذات السلاسل فرستاد، بعد از آنکه چندین بار دیگران را (مانند ابو بکر و عمرو و …) فرستاده بود و همه با شکست مواجه شدند تا سپس پیامبر (ص) آن حضرت را اعزام فرمود، و از حضرت ابى عبد اللَّه (ع) هم در حدیث طولانى همین روایت شده گوید: این غزوه را ذات السلاسل نامیده اند براى آنکه جمعى از ایشان کشته و جمعى هم اسیر شدند، و اسراى ایشان را محکم بریسمانهایى بستند مثل اینکه ایشان را در زنجیر بسته اند، و چون این سوره نازل شد، پیغمبر (ص) با مردم بیرون رفته و نماز صبح را بجماعت خواندند و در آن سوره و العادیات را تلاوت کردند و چون فارغ شدند از نمازشان، اصحاب گفتند ما این سوره را نمى شناسیم، رسول خدا (ص) فرمود، آرى على (ع) بر دشمنانش پیروز شد و جبرئیل (ع) در این شب مژده این فتح را براى من آورد، پس على (ع) بعد از چند روز غنائم جنگى و اسیران را آورد.
تفسیر:
(وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً) ابن عبّاس و عطاء و عکرمه و مجاهد و قتاده و ربیع گویند: این سواران در غزوه (ذات السلاسل) در راه خدا میدویدند گفتند، خداوند قسم خورده باسبان دونده اى که براى جنگ کفّار میدویدند و آنها نفسهاى تند میکشیدند و آن طق و طقّ صداى سینه هاى آنهاست که در موقع دویدن شنیده میشود که نه شیهه است و نه همهمه و لیکن صداى نفس آنهاست.
از حضرت على علیه السلام و ابن مسعود و سدى روایت شده که آنها شترانى بودند که هنگام رفتن بجنگ بدر در رفتن و دویدن گردنهایشان را میکشیدند و آنها نفس میزدند، و نیز روایت شده که آنها شتران حاج هستند که میدوند از عرفه بجانب مزدلفه (براى ادراک شب مشعر الحرام) و از مزدلفه بسوى منى میدوند، صفیه دختر عبد المطّلب (عمه پیامبر) گوید:
الا و العادیات غداه جمع | بایدیها اذا سطع الغبار | |
بدان اسبان دونده صبحگاهان تماما با دستهایشان آن گه که گرد و غبار بلند شود، شاهد این بیت کلمه و العادیات است.
روایات در این باره مختلف است، از ابى صالح روایت شده که گفت با عکرمه در باره آن صحبت کردم، پس عکرمه گفت، ابن عبّاس میگفت آنها اسبها هستند در جنگ، پس من گفتم على علیه السلام فرمود: آنها شتران در حج هستند، و گفتم مولاى من داناتر است که مولاى تو کیست.
و در روایت دیگر ابن عبّاس گوید آنها اسبها هستند آیا نمى بینى که میفرماید (فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً) پس آیا گرد و غبار بغیر سمهایشان بلند مى کنند و آیا شتر همانند اسب نفس میزند، على (ع) میفرماید آن طور که تو گفتى نیست، البته ما را در جنگ بدر دیدى، و معناى خیل نیست مگر اسب کبود رنگ، مقداد بن اسود، و در روایت دیگر اسب مرثد بن ابى مرثد غنوى و از سعید بن جبیر از ابن عبّاس روایت شده که گفت در بین آنکه ما در حجر اسماعیل نشسته بودیم که مردى نزد ما آمد و از وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً سؤال کرد، پس من باو گفتم گروهى هستند که در راه خدا غارت میبرند، سپس در شب منزل نموده و غذاى خود را خورده و آتش خود را روشن میکنند، پس از من جدا شد و خدمت على بن ابى طالب علیه السلام رفت در حالى که آن حضرت در کنار چاه زمزم نشسته بود، پس از الْعادِیاتِ ضَبْحاً سؤال کردم فرمود، آیا قبل از من از کسى پرسیدى؟ گفت آرى از ابن عبّاس پرسیدم پس گفت، اسب سوارانى بودند که در راه خدا غارت زدند، گفت برو و او را بگو بیاید نزد من، پس چون خدمت آن حضرت رسید، فرمود فتوا میدهى براى مردم بچیزى که علمى براى تو بآن نیست، قسم بخدا که در غزوه و جنگ اوّل اسلام بدر نبود با ما مگر دو اسب زبیر و مقداد بن اسود، پس چگونه العادیات اسب سواران بودند، بلکه الْعادِیاتِ ضَبْحاً شتر سواران از عرفه تا مزدلفه و از آنجا تا منى هستند.
ابن عبّاس گوید پس از قول خود بر گشتم بقول على علیه السلام …
(فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً) آنها اسب سوارانند که با بر خورد سم اسبهاى ایشان بسنگ و زمینهاى ریگستانى ایجاد برق و آتش میکنند.
بنا بر گفته عکرمه و ضحاک و بگفته مقاتل بر خورد سم اسبهایشان به سنگ تولید آتش میشود، ابن عبّاس گوید، زدن سم اسبها سمشان را بکوه اراده کرده که از آن آتش ظاهر میشود مانند فندک و سنگ چخماخ آن گاه که روشن میشود.
مجاهد گوید: اراده نموده حیله جنگجویان را در جنگها، عرب در وقتى که مردى اراده میکند که رفیق خود را گول بزند، میگوید، امّا و اللَّه اورین لک بزند، اما قسم بخدا که براى تو فندک میزند و با سنگ چخماخ روشن میکند، و ارو لأقدحن لک و مخالفت کرد (قدحا) که مصدر است با صدر کلام (فالموریات) از جهت لفظ و مجاز و تقدیر آن فالقادحات قدحا
است.
و بگفته محمد بن کعب آن آتش افروختن در مشعر است، و بگفته عکرمه، آن زبانهاى مردان است که از بزرگى سخنانشان و گفته هایشان آتش روشن میشود.
(فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً) اراده نموده از آن اسب سوارانى که در وقت صبح بر دشمن شبیخون میزند، و البته وقت صبح را یاد نموده است براى اینست که ایشان در شب بطرف دشمن میرفتند، و صبح بر آنها وارد شده و آنها را بقتل رسانیده و یا اسیر کرده و اموالشان را بغارت میبردند، و این قول بیشتر از مفسّرین است. و محمد بن کعب گوید اراده نموده شترانى را که در روز قربان سواران خود را از جمع (مشعر الحرام) بمنى بلند میکنند و سنّت این است که بلند نشوند بسواران خود تا صبح شود.
و الاغاره: سرعت سیر و شتاب در سفر است و از آنست قول ایشان اشرق ثبیر کما نغیر (مردم حجاز و حجاج هنگامى که میخواستند از مشعر- الحرام بمنى حرکت کنند در روز قربان بکوه ثبیر که کوههاى بلند آنجاست میگفتند اى ثبیر همانطور که ما زود و تند میرویم تو هم تند بنور آفتاب روشن شو).
(فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً) میگویند: گرد و دود بلند شد، و اثرنه، یعنى او را تهییج نمودم و هاء در به بر گشتش به معلوم یعنى مکان یا وادى مقصودش اینست، پس البته تهییج کردند بمکانى که دویدن آنها گرد و غبار داشت.
(فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً) یعنى بدویدنشان باین مکان در میان جمع دشمن واقع شدند و ایشان انبوهى جمعیّت بودند، محمد بن کعب گوید مقصود از جمع منى است.
(إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ) ابن عبّاس و قتاده و حسن گویند، این جواب قسم است و کنود بمعناى کفور نعمتهاى خدایى است.
کلبى گوید: کنود بزبان کنده و حضرموت بمعناى عاصى و بزبان مضرّ و ربیعه و قضاعه بمعناى کفور است.
حسن گوید: کنود آنست که نعمتها را از یاد برده و عیبها را میشمرد. و بعضى از شعراء همین معنى را گرفته و گفته است:
یا ایّها الظالم فى فعله | و الظلم مردود على من ظلم. | |
اى آنکه ستمکار در افعال و کردارت هستى و ستم بازگشتش بر کسى است که ستم و ظلم نموده است.
الى متى انت و حتّى متى | تشکوا المصیبات و تنسى النعم | |
تا کى و تا چند تو از مصیبتها شکایت کرده و نعمتها را فراموش میکنى.
ابو امامه از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود آیا میدانید کنود کیست، گفتند آنست که تنها میخورد و میهمان را دور میکند و بندگان و غلامان خود را میزند، و بگفته عطاء کنود آنست که در مصائب، و حوادث و سختیها چیزى بخویشانش نمیدهد، و بگفته ابو عبیده کنود آنست که خیر و احسانش کم است.
(وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ) ابن عبّاس و قتاده و عطاء گویند، یعنى و البته خدا بر کفرشان هر آینه گواه است.
و بعضى گفته اند: که هاء بانسان بر میگردد، و مقصود اینست که انسان در روز قیامت بر نفس خودش گواهى میدهد به کنود بودن او در دنیا، پس بدرستى که اگر از او از نعمت بپرسى بیشتر آن را یاد نمىکند ولى تمام مصائب خود را میگوید و تعریف میکند و آن معنا گفته حسن است.
(وَ إِنَّهُ) و بیگمان انسانى (لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ) حسن گوید یعنى بخاطر دوستى خیرى که آن مال است شدید، یعنى براى خاطر آن مال بخیل و ممسک است و منع میکند از مالش حق خداى تعالى را، به شخص بخیل ممسک شدید و متشدّد میگویند، طرفه گوید:
ارى الموت یعتام الکرام یصطفى | عقیله مال الفاحش المتشدّد | |
مى بینم مرگ را که اختیار میکند مردان برگزیده و بهترین مال بخیلان و ممسکین را، شاهد این بیت کلمه متشدّد است که به بخیل گفته میشود.
فراء گوید: یعنى و آن انسان هر آینه بمال علاقه و محبّت شدیدى دارد، و ابن زید گوید: خداى سبحان مال را خیر نامیده است و حال آنکه ممکن است مال خبیث و حرام باشد و لیکن مردم آن را خیر میشمارند، پس همین طور جهاد را سوء نامیدهاند، و فرمود، سویى یعنى قتالى آنها را فرا نگرفته و حال آنکه آن در نزد خدا سوء نیست، براى اینکه مردم آن را سوء مینامند، و خداوند سبحان آن را بر طریق تذکر و بیم دادن فرمود.
(أَ فَلا یَعْلَمُ) آیا این انسانى که آن را توصیف کردیم نمیداند.؟
(إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ) یعنى آن گه که مبعوث شوند مردگان و زنده شوند و از گورها بیرون آیند، و مانند آنست بحشر، در معنى.
(وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ) یعنى مشخّص گردد آنچه در آنست از خیر و شرکت، و بگفته بعضى ظاهر کند آنچه در سینه ها مخفى شده است تا اینکه پاداش داده شوند بر اعمال پنهانى چنانچه پاداش داده میشوند بر اعمال آشکارا.
(إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ) زجاج گوید: خداوند سبحان به ایشان خبر داده است در این روز و در غیر این روز و لیکن خداوند در این روز ایشان را بر کفرشان مجازات نماید، و مجازات هم نمیکند مگر بعلمش به احوال و اعمال ایشان و مانند آنست قول خدا (أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ) آن گروهند، آن کسانى که خدا میداند آنچه در دلهاى ایشان است و معنایش اینست ایشان آنهایى هستند که خدا مجازات ایشان را ترک نمیکند، و در این اشاره است، بمنع کردن و بیم دادن، پس جدّا- وقتى انسان دانست که خالق او تمام اعمال او را مى بیند و سایر افعال او را میداند و آن را درست دانست بدون شک خود را از گناهان باز مى دارد.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۷،