الناس --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الناس ۱ الی ۶

سوره الناس‏

در مدینه نازل شده و آن مانند سوره فلق است براى اینکه آن یکى از دو سوره معوذتین است و آن شش آیه است.

فضیلت آن:

فضیل بن یسار گوید شنیدم ابو جعفر علیه السلام میفرمود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله کسالت و درد شدید و سختى پیدا کرد و جبرئیل و میکائیل خدمت آن حضرت آمدند، جبرئیل در بالاى سر آن حضرت نشست و میکائیل در پائین پاى، پس جبرئیل آن حضرت را بقل اعوذ برب الفلق دعاء خواند و به خدا پناه برد و میکائیل بسوره قل اعوذ برب الناس.

ابو خدیجه از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السلام روایت کرده که جبرئیل خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله آمد در حالى که آن حضرت داد خواهى مى کرد و یا ناله مینمود، پس ارواح پلیده را از آن حضرت بوسیله قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللَّه احد دور کرد و گفت‏

باسم اللَّه ارقیک و اللَّه یشفیک من کل داء یوذیک خذها فلتهنیک‏

بنام خدا ارواح پلیده را از او دور میسازم و خدا شفا میدهد تو را از هر دردى که تو را اذیّت کند بگیر آن را که بر تو گوارا باشد. و گفت:

[سوره الناس (۱۱۴): آیات ۱ تا ۶]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (۱)

مَلِکِ النَّاسِ (۲)

إِلهِ النَّاسِ (۳)

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (۴)

الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵)

مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ (۶)

 

 

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان

(۱) بگو اى محمد پناه میبرم به پروردگار مردم

(۲) پادشاه مردم

(۳) معبود مردم

(۴) از شرّ و ضرر وسواس (که نامش) خنّاس است

(۵) آنکه در پنهانى و آشکارا وسوسه میکند در سینه ‏هاى آدمیان

(۶) خواه از جنّ باشد و خواه از آدمیان.

 

 

قرائت:

ابو عمرو و دورى از کسایى قرائت کرده‏اند که اماله میداد الناس در این آیات را در موضع جر است و اماله نمیداد در رفع و نصب و دیگران اماله نمیدادند.

 

 

لغت:

الوسواس: یعنى حدیث نفس بچیزى که مانند صوت خفى است و اصل‏ آن صداى آهسته و پنهانى است، از قول اعشى:

تسمع للحلى وسواسا اذا انصرفت‏ کما استعان بریح عشرق زجل‏

میشنوى صداى زنگوله خلخال را هر گاه برختخواب و خوابگاه خود میرود چنانچه بسبب باد صداى دانه خشخش دانه درخت عشرق شنیده میشود، شاهد این بیت وسواسا است که صداى آهسته و آرام باشد و این بیت از هفت قصیده معلّقه مشهوره است.

روبه گوید:

وسوس یدعو مخلصا ربّ الفلق‏ سرّا و قد آون ت؟؟ وین العتق‏

آهسته و یواش میخواند از روى اخلاص و خلوص پروردگار صبح را در نهانى و صدا میکرد مانند صداى شکم گور خر وقتى که پر خورده و آشامیده باشد شکمش آهسته صداى طق طق میکند، شاهد این بیت کلمه وسوس است که صداى آرام باشد.

و وسوسه مانند همهمه است و از آنست قول ایشان فلانى موسوس هر گاه بر او غلبه کند چیزى که او را مبتلا به زرداب و کسالت صفرایى کند گفته میشود وسوس وسواسا و وسوسه و توسوس.

الخنوس: پنهانى بعد از ظهور است، خنس یخنّس و از آنست الخنّس در بینى یعنى تو دماغى گفتن براى نهانى آن بگرفتن او در موقع گریپ و سرما خوردگى.

الناس: اصل آن اناس است، پس همزه‏اى که فاء الفعل است حذف شده و دلالت میکند بر این انس و اناس، و امّا قول ایشان در تحقیر آن نویس، پس الف دوّم چون زایده بوده اشتباه بالف فاعل شده، پس‏ قلب بواو گردیده است.

 

 

اعراب:

بعضى گفته‏ اند: که قول خدا مِنَ الْجِنَّهِ بدل از قول او مِنْ شَرِّ- الْوَسْواسِ‏ پس مثل آنکه گفته است اعوذ باللّه من شرّ الجنه و الناس، و بعضى گفته‏اند که من بیانیه براى وسواس است و تقدیرش من شرّ ذى الوسواس الخنّاس من الجنّه و الناس، یعنى صاحب وسوسه‏اى که از جنّیان و آدمیان است، پس الناس معطوف بوسواس چنانست که آن در معناى ذى الوسواس است، و اگر خواستى حذف نشود مضاف پس تقدیرش میشود من شرّ الوسواس الواقع من الجنّه از شرّ وسواسى که واقع میشود از جنّى که وسوسه میکند در سینه‏هاى مردم پس فاعل یوسوس ضمیر جنه است، و البته ذکر نمود براى اینکه جنه و جنّ یکیست و جایز است از آن کنایه آورده شود اگر چه متأخّر از آنهم باشد براى آنکه آن در نیّت تقدیم است، پس جارى مجراى قول خدا، فاوجس فى نفسه خیفه موسى، پس احساس کرد در دل خودش ترسى موسى، و حذف عائد از صله بموصوف شده چنانچه در قول خدا:

أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا، یعنى آیا اینست آنکه خدا او را به عنوان رسالت برانگیخت.

 

 

تفسیر:

(قُلْ) بگو اى محمد.

(أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) پناه میبرم بخالق آدمیان و مدبر و ایجاد کننده ایشان.

(مَلِکِ النَّاسِ) یعنى آقاى ایشان و تواناى بر ایشان و در اینجا جایز نباشد مگر ملک، ولى در سوره مبارکه فاتحه ملک و مالک هر دو جایز است، و این جهتش اینست که صفت ملک دلالت میکند بر تدبیر کسى که اشعار به تدبیر میکند ولى مالک چنین نیست براى اینکه جایز است که گفته شود مالک ثوب ولى جایز نیست ملک ثوب بگویند، پس لفظ در فاتحه الکتاب بر معناى ملک در روز جزاء جارى شده است و در این سوره جارى شده بر ملک تدبیر کسى که مى ‏اندیشد و میداند تدبیر را، پس لفظ ملک در اینجا اولى و احسن است و معنایش پادشاه تمام آدمیانست که در تمام حوائج پناهنده باو شده و توسّل باو میجویند.

(إِلهِ النَّاسِ) یعنى آنکه بر آدمیان واجب است که فقط او را عبادت کنند براى اینکه اوست که برایش عبادت شایسته است نه غیر او، و البتّه خداى سبحان آدمیان را اختصاص داد و فرمود (إِلهِ النَّاسِ) گرچه او پروردگار تمام آفریده و مخلوقاتست، براى اینکه در میان آدمیان بزرگانى هستند، پس خبر داد بآنکه اوست پروردگارشان اگر چه بزرگ هم باشند و براى اینکه خداى سبحان فرمان داده به پناه بردن از شرّ ایشان، پس خبر داد بذکر آنها که اوست آن کسى که باید از ایشان پناهنده باو شد، و در میان آدمیان، سلاطین و پادشاهانى هستند، پس تذکر داد که پادشاه حقیقى آنها اوست و در میان مردم افرادى هستند که غیر خدا را میپرستند پس یادآور شد که خدا و معبودشان اوست و فقط اوست که استحقاق و اهلیّت براى عبادت دارد، نه غیر او.

جامع علوم نحوى گوید: النّاس در این آیه تکرار نیست، براى اینکه مقصود از ناس اوّل جنین‏ها و بچه ‏هاى پنهان در رحم مادرهاست براى‏ آنکه خدا ایشان را تربیت میکند، و مقصود از ناس دوّم اطفال است و براى همین فرمود مَلِکِ النَّاسِ‏ زیرا که اوست ایشان را نیرومند و مقتدر میکند و مقصود به ناس سوّم جوانان بالغ و مکلّفین است و براى همین فرمود إِلهِ النَّاسِ‏ براى اینکه اهل تکلیف و بالغین او را عبادت میکنند، و مقصود از ناس چهارم علماء و دانشمندانست که شیطان وسوسه میکند ایشان را، و جاهل را اراده نکرده زیرا که جاهل بنادانى و جهلش گمراه میشود، و البتّه وسوسه در قلب عالم میآید چنانچه فرمود، فوسوس الیه الشیطان، پس وسوسه کرد باو شیطان.

در قول خداوند (مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ) چند قول است:

۱- اینکه یعنى از شرّ وسوسه‏اى که از جنّیان واقع میشود و بیان آن گذشت.

۲- اینکه یعنى از شر صاحب وسواس که شیطانست چنانچه در خبر آمده که شیطان وسوسه میکند و هر گاه بنده خدا را یاد کند مخفى میشود، سپس خداى تعالى او را توصیف کرد و فرمود:

(الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ) یعنى بسخن مخفى که مفهوم آن در دلها میرسد بدون شنیدن، سپس یاد کرد که این شیطانى که وسوسه میکند در سینه ‏هاى مردم.

(مِنَ الْجِنَّهِ) از جنّیان و ایشان شیاطین هستند چنانچه خداى سبحان فرمود: إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِ‏ تمام فرشته‏ ها بر آدم سجده، کردند مگر ابلیس که از جن بود و سجده نکرد، سپس عطف کرد به قول خودش:

(وَ النَّاسِ) را بر وسواس و مقصود من شرّ الوسواس و من شرّ الناس مثل اینکه امر فرموده که پناه ببرند از شرّ جن و انس.

۳- اینکه یعنى از شرّ ذى الوسواس الخنّاس آن گاه تفسیر کرد بقولش‏ (مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ)[۱] چنان که گفته میشود، پناه میبرم از شرّ هر تمرّد کننده‏ اى از جنّیان و آدمیان و بنا بر این وسواس جن آن وسواس شیطانست بنا بر آنچه که گذشت.

و در وسواس آدمیان دو وجه است:

۱- اینکه وسوسه انسانى است از خودش.

۲- اغواء و فریب دادن آنست که او را میفریبد و گول میزند از آدمیان و بر این دلالت میکند قول خدا شیاطین الانس و الجنّ، پس شیطان جن وسوسه میکند و شیطان آدمى علانیه و ظاهرا میآید و میبیند که او را نصیحت و خیر اندیشى میکند و حال آنکه قصدش شرّ و فریفتن است.

مجاهد گوید: خنّاس شیطانى است که هر گاه یاد خدا شود مخفى شود و منقبض گردد و وقتى یاد خدا نشود بر تمام قلب گسترش و تسلّط پیدا کند و تأیید میکند این را آنچه از انس بن مالک روایت شده که او گوید، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود، شیطان پوزش را میگذارد بر قلب پسر آدم، پس هر گاه یاد خداى سبحان نماید سرش را مى‏ کشد و هر گاه فراموش کند یاد خدا را قلب او را فرو برد، پس این است وسواس خنّاس.

و بعضى گفته ‏اند: خنّاس معنایش زیاد مخفى شدن بعد از ظهور است، و آن مستور و مخفى از دیده آدمیان است براى اینکه وسوسه‏ میکند از جایى که بچشم دیده نمیشود.

ابراهیم تمیمى گوید: اوّل جایى که وسواس شروع میکند از قبل وضو است و بعضى گفته ‏اند: که معناى قول خدا، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ‏ انداختن شغل و کاریست در دلهاى مردم بوسوسه ‏اش، و مقصود اینکه براى او رفقایى است که بسبب آن وسواس را بسینه میرسانند و آن نزدیکتر از خلوص او باو بسینه ‏اش میباشد، و در این اشاره است به اینکه ضرر و زیان از جهت این گروه و اینکه ایشان قادر و توانا هستند بر این مطلب و اگر نبود این هر آینه امر باستعاذه از ایشان خوب نبود و در این دلالت است بر اینکه ضررى نیست از کسى که باو پناه برده میشود، و البتّه تمام ضرر از آنست که از او پناه برده شده است، و اگر خداوند سبحان خالق زشتیها بود هر آینه تمام ضرر از او عز و جل بود، و در آن نیز اشاره است به اینکه خداى سبحان رعایت میکند حال کسى را که باو پناه برده است پس کفایت میکند شرّ و ضرر آنها را از او و اگر این نبود هر آینه دعوت نمیکرد که به او پناه برند از شرور ایشان، و چون خود را توصیف کرد به اینکه او پروردگار مسلّط و خداى بینیاز از خلق است، پس البتّه کسى که نیازمند و محتاج غیر است.

خدا نمیباشد و کسى که بینیاز داناى به بینیازى خود میباشد اختیار کار زشت نمیکند، و براى همین استعاذه بخدا از شرّ غیر او نیکوست.

و عبد اللَّه بن سنان از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السلام روایت کرده که فرمود:

هر گاه‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ را خواندى در دلت بگو اعوذ بربّ الفلق و هر وقت‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‏ خواندى در دلت بگو اعوذ بربّ‏ الناس و عیاشى به اسنادش از ابان بن تغلب از جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده که گفت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:

هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه براى قلب او در سینه ‏اش دو گوش است یک گوش را فرشته در آن میدمد و الهام میکند و در گوش دیگر وسواس خنّاس وسوسه میکند، پس مؤمن را خدا بفرشته تأیید مینماید و این قول اوست، و ایّدهم بروح منه، و تأیید میکند ایشان را بر وحى و فرشته ‏اى از خودش.

________________________________________________________________

 

[۱] – در تفسیر اثنا عشرى ج ۱۴ ص ۲۷۲ گوید: تنبیه لفظ ناس در این سوره پنج مرتبه واقع شده اگر چه بحسب ظاهر تکرار مینماید، امّا به حسب معنى مکرّر نیست زیرا:

۱- مراد از ناس اوّل اطفالند و معناى ربوبیّت دال بر آنست.

۲- ناس دوّم جوانان و لفظ ملک دلیل است بقهر و سیاست مشیر به آنست.

۳- پیران مراد است و اسم اله که مشعر است بر طاعت و عبادت مخبر است از آن.

۴- صالحان که وسواس حریص است به اغواى ایشان.

۵- مراد مفسدانند که بالقاى شبهات متزلزل نمایند عقاید حقه مردمان و اخلاق آنان را فاسد نمایند.

بدانکه افتتاح قرآن به حرف (با) بِسْمِ اللَّهِ … و پایان آن به حرف سین‏ (وَ النَّاسِ) شده در این سرّ غریبى است زیرا این دو حرف با و سین وقتى با هم ترکیب شود میشود (بس) و عرب گوید بسک، بمعنى حسبک براى تو کافى است، پس چنین میشود (حسبک من الکونین، ما اعطیناک بین الحرفین) کافى است ترا از دو جهان آنچه را عطا فرمودیم ترا از میان این دو حرف یعنى قرآن کفایت است براى هر مؤمن و مؤمنه در تحصیل مرادات دنیوى و اخروى بحسب تلاوت و عمل بمضامین‏

آن از آنچه مشتمل است، شعر:

اوّل و آخر قرآن ز چه با آمد و سین‏ یعنى اندر ره دین رهبر تو قرآن بس‏

میگویم البتّه قرآن بضمیمه خاندان رسالت علیهم السلام نه فقط قرآن زیرا پیامبر اسلام هم فرمود

انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا

، میان شما دو چیز یادگار و امانت میگذارم کتاب خدا و عترتم مادامى که باین دو متمسّک بشوید هرگز گمراه نمیشوید …

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۷، ص: ۳۹۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=