الزمر - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره زمر

سوره زمر

محل نزول:

این سوره را (غرَف) نیز گفته ‏اند و همه آیات آن طبق گفته «مجاهد و قتاده و حسن» مکى مى‏باشد.

و برخى گفته‏اند: سه آیه این سوره در مدینه نازل شده که درباره «وحشى» قاتل «حمزه» و از اول آیه‏ (قُلْ یا عِبادِیَ) تا آخر آیه سوم مى‏باشد.

عدد آیات:

«شامیان» این سوره را هفتاد و پنج، «کوفیان» هفتاد و سه و دیگران هفتاد و دو آیه شماره کرده‏اند.

فضیلت سوره‏

۱- «ابى بن کعب» از پیامبر خدا (ص) نقل کرده که فرمود: هر که بخواند سوره «زمر» را خداوند امید او را قطع نکرده و ثواب ترسندگان را که از خداوند مى‏ترسند به او مى‏بخشد.

۲- «هارون بن خارجه» از «امام صادق» (ع) نقل کرده که فرمود: هر که بخواند سوره زمر را خدا شرافت دنیا و آخرت را به او مى‏بخشد و او را بدون مال و فامیل عزیز مى‏گرداند تا هر که او را ببیند شکوهش به وى نموده شده و جسدش بر آتش حرام گردد و براى او هزار شهر در بهشت ساخته شود که در هر شهرى هزار کاخ بوده و در هر کاخى صد حوریه مى‏باشد و علاوه براى او دو چشمه جارى و دو چشمه جوشان و دو بوستان خرّم و حوریان پرده نشین در خیمه ‏ها مى ‏باشد.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۱ تا ۵]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۲) أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (۳) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۴)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵)

ترجمه:

فرو فرستادن آن کتاب است از خداوند عزیز حکیم. همانا ما نازل کردیم به تو آن کتاب را به حق، پس عبادت کن خداوند را خالص کننده باشى دین رابراى او. آگاه باش، براى خداوند است دین خالص، و آنان که گرفتند بغیر از او اولیائى را که عبادت نمى‏کنیم ایشان را مگر که نزدیک کنند ما را به خداوند نزدیک کردنى، بدرستى که خداوند حکم مى‏کند میان ایشان در آنچه که بودند اختلاف مى‏کردند، همانا خداوند هدایت نمى‏کند آن را که دروغگوى ناسپاس باشد. اگر خدا بخواهد فرزندى بگیرد بر میگزیند از آن چه مى‏آفریند آن چه بخواهد، منزه است او که اوست خداوند یکتاى قهار. آفرید آسمانها و زمین را به حق، مى‏گرداند شب را به روز و مى‏گرداند روز را به شب، و مسخر کرد خورشید و ماه را هر یک مى‏روند به اجل معینى، آگاه باش اوست عزیز و بسیار آمرزنده.

شرح لغات:

تکویر- افکندن چیزى به روى چیزى را گویند، گفته مى‏شود (کور المتاع) یعنى قسمتى از کالا را به قسمت دیگرى انداخت و از این باب است که مى‏گویند (کور العمامه) یعنى عمامه را پیچیده و بعضى را روى بعضى چرخاند و قرار داد.

اعراب:

تنزیل- تنزیل مبتداء بوده و خبر آن (من اللَّه) مى‏باشد، یعنى تنزیل کتاب از خداوند است نه غیر او، چنان که گفته مى‏شود استقامت مردم از پیامبران است، و جایز است (تنزیل الکتاب) خبر براى مبتداء محذوف بوده و تقدیر چنین باشد: (این است نازل کردن کتاب) در این صورت جایز است که (من اللَّه) خبر بعد از خبر باشد و جایز است که موضعاً منصوب بوده که متعلق به تنزیل باشد.

بالحق- این کلمه مفعول انزلنا مى‏باشد و جایز است که محلًا حال بوده و تقدیر چنین باشد (انزلنا الکتاب محقا) پس ذو الحال (نا) در انزلنا یا الکتاب مى‏باشد.

زلفى- بناء به مصدریت در موضع نصب است و تقدیر چنین بوده که‏ (لیقربونا قربى) پس مقصود این است که (ما نعبدهم الا لیقربونا)

تفسیر:

خداوند سبحان شأن قرآن را بزرگ شمرده و مکلفان و مردم را به بر پا داشتن معارف آن و پیروى از دستورات و نواحى آن تشویق و تحریص کرده و مى‏فرماید:

تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ (فرو فرستادن این کتاب است از خداوند عزیز) که متعالى و برتر از شبیه و مثال است.

الْحَکِیمِ‏ (حکیم) در کردار و گفتار است، خداوند خود را به عزت ستوده است تا از مخالفت کتابش هشدار دهد و به حکمت ستوده است تا اعلان کند که کتابش را حفظ کرده تا بدون تغییر به دست مکلفان برسد.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ (ما نازل کردیم بر تو کتاب را به حق) یعنى آن را بدون غرض و باطل فرو نفرستاده‏ایم، و یا آن را به امر حق یعنى به دین درست نازل کرده‏ایم.

فَاعْبُدِ اللَّهَ‏ (پس پرستش کن خداوند را) یعنى با عبادت خود تنها متوجه خدا شو.

مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‏ (خالص کننده براى او دین را) از شریک گرداندن بتها و صنم‏ها. اخلاص، قرار دادن بنده است عمل خود را براى آفریدگارش که این کار را براى دنیا انجام نمى‏دهد.

أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ‏ (آگاه باش دین خالص براى خداوند است).

خالص چیزى باشد که آمیخته به ریا و شهرت و وجهى از وجوه دنیا نباشد و دین خالص عبارت از اسلام است. و این قول «حسن» است، و «قتاده» گفته: دین خالص عبارت از شهادت (ان لا اله الا اللَّه) است، و گفته شده که دین خالص عبارت است از: اعتقاد واجب در توحید و عدل و نبوت و شرایع و اقرار به آنها و عمل به موجبشان و برائت از هر دینى که غیر از آن باشد و این تفصیل قولِ‏ «حسنْ» است که گفته مراد از دین خالص، اسلام است.

و برخى گفته‏اند معنى آیه این است: اطاعت براى خداوند است در عبادت که به واسطه آن انسان مستحق جزاء مى‏شود، پس این چنین طاعتى مخصوص خدا بوده و بر غیر او جایز نیست.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ (و آنان که گرفتند بغیر از او اولیائى را) و گمان کردند که غیر از خداوند مالک دیگرى است که مالک ایشان مى‏باشد مى‏گویند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ (عبادت نمى‏کنیم ایشان را مگر که نزدیک کنند ما را به خداوند، نزدیک کردنى) یعنى شفاعت کنند از ما نزد خداوند. و (زلفى) به معنى (قربى) مى‏باشد و آن اسمى است که در اینجا، جاى مصدر را گرفته است.

إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ‏ (بدرستى که خداوند حکم مى‏کند میان ایشان) روز قیامت.

فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏ (در آن چه که ایشان اختلاف مى‏کنند) در امور دین که هر یک از آنان به قدر استحقاق خود معاقب خواهند بود.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی‏ (همانا خدا هدایت نمى‏کند) به راه بهشت و حکم نمیکند به هدایت او به حق.

مَنْ هُوَ کاذِبٌ‏ (آن که او دروغگو بوده) بر خدا و رسول او، و.

کَفَّارٌ (ناسپاس) است به آن چه خداوند نعمت داده و منکر اخلاص عبادت خداوند است و نمى‏خواهد که خداوند او را هدایت کند مانند قوم «ثمود» که گمراهى را بر هدایت برگزیدند.

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (اگر خدا بخواهد که بگیرد فرزندى را) طبق آن چه این کافران مى‏گویند که فرشتگان دختران خدا هستند و آن چه نصارى مى‏گویند که «مسیح» پسر خداست و آنچه یهود مى‏گویند «عزیز» پسر خداست‏

لَاصْطَفى‏ (بر مى‏گزید) و اختیار مى‏کرد.

مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ (از آن چه خلق مى‏کند آن را که مى‏خواست) یعنى فرزند گرفتن خداوند به اختیار ایشان نیست تا هر که را بخواهند براى خدا انتخاب کنند بلکه خدا اختصاص میدهد به این مقام از بندگان خود آن را که بخواهد مانند قول خداوند که مى‏فرماید: (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا)، «اگر مى‏خواستیم که لهوى بگیریم هر آینه از نزد خودمان مى‏گرفتیم- انبیاء- ۱۸» سپس خبر مى‏دهد که منزه است خداوند از فرزند گرفتن به این که مى‏گوید:

سُبْحانَهُ‏ (منزه است) از این نسبت.

هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ (اوست خداوند یکتا) که براى او شریکى و صاحبى و فرزندى نیست.

الْقَهَّارُ (قهار است) به مخلوقات خود، به آوردن مرگ در حالى که خود زنده‏ایست که نمى‏میرد، سپس خداوند از کمال قدرت خود خبر داده و میگوید:

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ (آفرید آسمانها و زمین را به حق) که آن دو را بدون غرض و باطل خلق نکرده بلکه از روى حکمت آفریده است.

یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ‏ (مى‏گرداند شب را به روز و مى‏گرداند روز را به شب) یعنى داخل مى‏شود هر یکى از آن دو بر دیگرى با زیادت و نقصان، آن چه از یکى کم شود در دیگرى زیاد گردد و آن چه در یکى زیاد گردد در دیگرى کم گردد. و این سخن «حسن» و جماعتى از مفسران است و برخى گفته: یعنى مى‏پوشاند شب را به روز و روز را به شب، و این سخن «قتاده» است.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ (و مسخر کرد خورشید و ماه را) که هر کدام بر یک روش حرکت مى‏کنند.

کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى‏ (هر کدام جارى مى‏شوند به اجل معیّنى) یعنى‏ تا مدت معلومى که خدا مقدر کرده است. و برخى گفته‏اند: جارى هستند تا قیام ساعت.

و نیز گفته شده: منظور از اجل مسمى یعنى بوقت معلومى در زمستان و تابستان که آن مطلع و مغرب است براى هر کدام از آن دو.

أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (آرى اوست عزیز بسیار آمرزنده) معنى این آیه در سابق گفته شده و فایده آیه این است: آن که توانایى بر خلق آسمانها و زمین و رام کردن خورشید و ماه و داخل کردن شب در روز را دارد پس او منزه است که فرزند و شریک براى خود بگیرد که این از صفت نیازمندان است‏.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶ تا ۱۰]

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۶) إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (۸) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۹) قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهٌ إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (۱۰)

 

ترجمه:

آفرید شما را از نفس واحدى، سپس قرار داد از آن جفتش را و نازل کرد براى شما از چهارپایان هشت جفت، خلق مى‏کند شما را در شکمهاى مادرانتان، آفرینشى پس از آفرینشى در تاریکى‏هاى سه گانه، این است خداوند پروردگار شما، پادشاهى براى اوست، نیست الهى مگر او، پس کجا برگردانده مى‏شوید. اگر کافر شوید، پس همانا خداوند بى‏نیاز است از شما، و راضى نمى‏شود بر بندگان خود کفر را، و اگر شکر کنید آن را بر شما راضى مى‏شود، و بر نمى‏دارد بر دارنده‏اى بار دیگرى را، سپس به سوى پروردگار شماست بازگشت شما، پس خبر مى‏دهد شما را به آنچه که بودید عمل مى‏کردید که او داناست به ذات سینه‏ها. و چون برسد انسان را ضررى مى‏خواند پروردگارش را، بازگشت کننده به سوى او، سپس چون نعمتى از خود به او برساند فراموش کند آنچه که بود به سوى او مى‏خواند از پیش و قرار دهد براى خدا همتایانى تا گمراه کند از راه او، بگو بهره‏مند باش به کفر خویش اندکى که تویى از اصحاب آتش. آیا کسى که نیایش کننده است در لحظه‏ هاى شب، سجده کنند و ایستاده است مى‏ترسد از آخرت و امید به رحمت پروردگارش دارد، بگو آیا یکسان است آنان که مى‏دانند و آنان که نمى‏دانند، همانا پند گیرد صاحبان‏ خرد. بگو اى بندگان من که ایمان آوردید پرهیز کنید پروردگارتان را، براى آنان که نیکى کردند در این دنیا، نیکى است و زمین خدا وسیع است همانا داده مى‏شوند شکیبایان مزدشان را بدون حساب.

قرائت‏

یرضه- ابو عمرو در روایت اوقیه و ابى شعیب سوسى و ابو عمرو دورى از یزیدى و از حمزه در روایت عجلى کلمه (یرضه لکم) به سکون (ها) قرائت کرده- اند و ابن کثیر و ابن عامر و کسایى و خلف و نافع به روایت اسماعیل، و ابو بکر به روایت برجمى کلمه (یرضه) را به ضم (ها) ى اشباع شده، قرائت کرده‏اند.

«ابو على» گوید: حجت آن که (یرضه) را به ضمه، (ها) خوانده و (واو) را بآن ملحق کرده است که ما قبل واو متحرک است و بمنزله (ضربهوا) میباشد ولى آنان که به ضمه (ها) بدون الحاق واو قرائت کرده‏اند حجتشان این است که الف محذوف به خاطر جزم و سکون است و در این جا لزومى براى حذف نیست چه این که کلمه اگر منصوب یا مرفوع باشد الف بازگشته و ثابت مى‏ماند، پس چون الف ثابت شد نیکو این است که واو الحاق نگردد مثل قول خداوند (القى موسى عصاه) چه اگر با تخفیف (ها) واو ملحق شود مانند جمع میان دو ساکن خواهد بود.

آن که (ها) را به سکون خوانده گمان کرده است که این خود لغتى مى‏باشد.

ام هو قانت- ابن کثیر و نافع و حمزه کلمه یاد شده را به تخفیف میم قرار کرده و دیگران همه به تشدید میم خوانده‏اند.

در کلمه فوق دو صورت بیش نیست:

اول- که مقصود چنین باشد (الجاهد الکافر خیر ام من هو قانت) که بر جمله محذوف این جمله دلالت مى‏کند (هل یستوى الذین یعلمون …) دوم- مقصود چنین است (قل امّن هو قانت کغیره) در این صورت خبر محذوف خواهد بود.

بناء بر قرائت تخفیف میم نیز باز مقصود چنین است (ام من هو قانت …).

در هر صورت به هیچ وجه جایز نیست که همزه را همزه ندا بدانیم چه این معادله در این جمله دلالت دارد که مقصود از همزه استفهام مى‏باشد.

شرح لغات:

خول- تخویل به معنى عطیه و بخشش بزرگ است.

قانت- دعا کننده یا نماز خواننده است.

آناء- لحظه‏ ها، که مفرد آن (انِىْ) وَ (انى) مى‏باشد.

تفسیر:

و اکنون خداوند از قدرت کامل خود پرده برداشته و نشان داده و میگوید:

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ (آفرید شما را از یک تن) که آدم باشد چه این که همه افراد بشر از نسل او مى‏باشند.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها (سپس قرار داد از آن جفتش را) که «حواء» باشد یعنى از زیادى گل آدم او را آفرید یا از ضلعى از اضلاع آدم، حوا را آفرید.

در جمله‏ (ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها) سه قول است در این که آیا (ثم) براى تراخى و مهلت و طول مدت است و این که آیا خلق پدر و مادر باید پیش از خلق فرزند باشد؟ که بترتیب اشاره مى‏کنیم:

۱- عطف به ثم در این آیه به معنى گفتن سخنى پس از سخن دیگر باشد چنان که گفته مى‏شود (از تو امروز چیزى را دیدم، پس از آن چه دیروز دیدم) اگر چه سخن دیروز جلوتر از امروز مى‏باشد.

۲- جمله‏ (ثُمَّ جَعَلَ مِنْها) عطف به معنى‏ (نَفْسٍ واحِدَهٍ) مى‏باشد، گویا که خداوند مى‏خواهد بگوید: (آفرید شما را از یک تن که آن را تنها ایجاد کرده سپس قرار داد از آن جفتش را) ۳- خداوند ذریه آدم را در پشت او خلق کرده و آن را از پشت او در-آورده و سپس حواء را از ضلعى از اضلاع آدم خلق کرده است. و این قول ضعیف است که درباره آن سابقا سخنانى را ایراد کردیم.

وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ‏ (و نازل کرد براى شما از چهار پایان هشت جفت) در مقصود از آیه فوق نظرهاى مختلفى گفته شده که اکنون توجه میکنید:

۱- مراد از لفظ (انزال) در اینجا به معنى ایجاد و پدید آوردن است چنان که خداوند مى‏گوید: (قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً)، «و به حقیقت نازل کردیم براى شما لباس را- اعراف- ۲۶» که منظور نزول خود لباس نیست بلکه منظور سبب نزول آن است که باران باشد که از آسمان نازل شده و در اثر آن پنبه و پشم بوجود آمده و سپس بصورت لباس در آمده است، پس چهار پایان نیز از گیاه رشد کرده و گیاه از آب بوجود آمده است.

۲- خداوند پس از خلقت چهار پایان در بهشت، آنها را به زمین فرو فرستاده است. و این قول جبائى است و گفته که در خبر وارد شده که شتر و گوسفند از چهار پایان بهشت مى‏باشند.

۳- مقصود از (نزول) در این آیه (نُزُل) و ارزاق مى‏باشد. و مراد از جفتهاى هشتگانه عبارت است از شتر و گاو و گوسفند و بز و جفتهاى آنها. و تفسیر این آیه در سوره (انعام) بیان گردید.

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ‏ (خلق مى‏کند شما را در شکمهاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى) که اوّل نطفه، سپس علقه، سپس مضغه، سپس استخوانى که با گوشت پوشیده شده است بوده‏اید و سپس خلق دیگرى را ایجاد کرد. از «قتاده» و «مجاهد» و «سدى». و برخى گفته‏اند:

یعنى آفرید شما را در شکمهاى مادرانتان پس از آنکه در پشت آدم آفرید شده بودید. و این نظر «ابن زید» است.

فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ‏ (در تاریکى‏هاى سه گانه) که تاریکى شکم و تاریکى رحم‏ و تاریکى مشیمه است. و این نظر «ابن عباس، مجاهد، قتاده، سدى، ابن زید» مى‏باشد، و نیز مروى از امام باقر (ع) است.

و نیز گفته شده: تاریکیهاى سه گانه عبارت است از تاریکى شب یا تاریکى صلب مرد و تاریکى رحم و تاریکى شکم.

سپس خداوند خود را مورد خطاب قرار داده و مى‏فرماید:

ذلِکُمُ اللَّهُ‏ (این است خداوند) که این چیزها را آفریده است.

رَبُّکُمْ‏ (پروردگار شما) که مالک تصرف شما مى‏باشد.

لَهُ الْمُلْکُ‏ (براى اوست پادشاهى) بر همه مخلوقات.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ‏ (نیست الهى مگر او پس کجا برگردانده میشوید) از راه حق پس از این بیاناتى که گفته شد.

إِنْ تَکْفُرُوا (اگر کافر شوید) و نعمتهاى خداوند را منکر گردید و سپاس او را نگزارید فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ‏ (پس همانا خداوند بى‏نیاز است از شما) و از شکر- گزارى شما و زیان نرساند به خدا ناسپاسى شما.

وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ (و راضى نمى‏شود بر بندگان خود کفر را)، از این آیه به وضوح و روشنى استفاده مى‏شود که خداوند واقعا نسبت به کسى اراده کفر نمى‏کند، زیرا اگر اراده کند درباره کسى کفر را مسلما راضى هم مى‏شود زیرا که رضایت خداوند جدا از اراده او نیست، چنان که گاهى که ما درباره شخصى چیزى را اراده مى‏کنیم محال است که راضى بر آن چیز نباشیم یا چیزى را راضى شده ولى اراده نکنیم.

وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ‏ (و اگر شکر کنید راضى مى‏شود بر شما) یعنى اگر سپاس کنید خداوند را بر نعمتهایش و به آنها اعتراف کنید از شما راضى شده و بر شما برگردانده و براى آن به شما ثواب مى‏دهد. ناگفته نماند که (ها) در کلمه (یرضه) کنایه از مصدرى است که در تقدیر بوده و بر آن دلالت میکند این‏ جمله: (وَ إِنْ تَشْکُرُوا) که تقدیر چنین است (یرضى الشکر لکم- راضى مى‏شود شکر کردن را از شما).

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ (و بر نمى‏دارد بر دارنده‏اى بار دیگرى را) یعنى گناه هیچ کسى را دیگرى به عهده نمى‏گیرد و مجازات گناه با آن خواهد بود که مرتکب شده است.

ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ‏ (سپس بسوى خداوند است بازگشت شما) و مصیر شما.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ (پس خبر مى‏دهد شما را به آنچه که بودید عمل مى‏کردید) یعنى از اعمال شما خبر داده و به حسب آن مجازات مى‏کند.

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (همانا او داناست به ذات سینه‏ها) پس سرّ و علنى بر او پوشیده نمى‏ماند.

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ (و چون انسان را ضررى برسد) از سختى و مرض و قحطى و غیر از اینها.

دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ‏ (مى‏خواند پروردگارش را بازگشت کننده به او) که باز- گشت او تنها بسوى خدا مى‏باشد و به دیگرى امیدوار نمى‏شود.

ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ‏ (سپس چون برساند بر او) یعنى ببخشد براى او.

نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ‏ (نعمتى را از خود، فراموش کند آنچه که بود مى‏خواند بسوى او از پیش) یعنى فراموش مى‏کند ضررى را که خدا را براى برطرف کردن آن مى‏خواند پیش از اینکه به این نعمت برسد.

«زجاج» گوید: فراموش کند دعائى را که به آن خدا را خوانده و تضرع مى‏کرد از قبل.

جایز است که مقصود چنین باشد: فراموش کند خدایى را که بسوى او از پیش تضرع مى‏کرد: مانند (وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ)، «و من عبادت کننده نیستم آنچه را شما عبادت مى‏کنید و شما عبادت کننده نیستید آنچه را من عبادت مى‏کنم- کافرون- ۴ و ۵» که در اینجا نیز لفظ (ما) دلالت‏ بر خداوند مى‏کند. پس (من) بر هر فرد تمیز دهنده و (ما) بر هر چیزى گویند.

وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً (و قرار داد براى خداوند همتایانى) یعنى براى او همتایانى را نشان کرد در توجه دادن عبادت به سوى آنها از اصنام و بتها.

لِیُضِلَ‏ (تا گمراه کند) مردم را.

عَنْ سَبِیلِهِ‏ (از راه او) یعنى از دین او. یا چنین معنى کنیم که: تا گمراه شد خودش از راه خدا. و در اینصورت لفظ لام به معنى (لام عاقبت) خواهد بود. یعنى ایشان نمى‏خواستند که چنین شود ولى عاقبت کارشان جبراً چنین مى‏بایست بگردد.

قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا (بگو بهرمند باش به کفرت اندکى)، این کلام در ظاهر بصورت امر بوده ولى داراى معنى خبرى مى‏باشد، مانند اینکه گفته مى‏شود: (اگر حیا نمى‏کنى پس بکن هر چه مى‏خواهى)، و مقصود این است که مدت بهرمندى او با کفر خود در دنیا اندک و نابود شدنى خواهد بود.

إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (که تو از اصحاب آتشى) که همواره در آن عذاب خواهى شد.

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‏ (آیا آنکه قنوت کننده است). «ابن عباس» گوید: آیا آن که یاد کردیم بهتر است یا آنکه همواره در فرمانبرى خداوند است. که نظر «سدى» نیز مى‏باشد، و نیز گفته‏اند: آنکه بر قرائت قرآن و نماز شب قیام میکند بهتر است؟، و این نظر «ابن عمر» است.

امام باقر علیه السلام فرمود: منظور کسى است که نماز شب مى‏خواند.

آناءَ اللَّیْلِ‏ (لحظه‏هاى شب) یعنى ساعات شب.

ساجِداً وَ قائِماً (سجده کننده و بپا ایستنده است) که گاهى در نماز سجده کرده و گاهى قیام مى‏کند.

یَحْذَرُ الْآخِرَهَ (مى‏ترسد از آخرت) یعنى از عذاب آخرت.

وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ‏ (و امیدوار رحمت پروردگارش است) یعنى مردد میان خوف و رجاء، و ترس و امید است و بر یک حال نیست و این دو فرد که عبادت کننده و کافر باشد مساوى نیستند، چه اینکه خدا مى‏گوید:

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ (بگو آیا مساوى است آنان که مى‏دانند و آنان که نمى‏دانند) یعنى یکسان نیستند آنان که مى‏دانند آن چه را از وعده که خدا داده و با آنان که این را نمى‏دانند.

إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ (همانا پند گیرند صاحبان خرد).

«امام صادق» (ع) فرمود: آنان که مى‏دانند ما هستیم و آنان که نمیدانند دشمنان ما هستند و صاحبان خرد شیعیان ما هستند.

قُلْ‏ (بگو) اى محمّد (ص) بر ایشان.

یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا (اى بندگان من که ایمان آوردید) و توحید خداوند را تصدیق کردید.

اتَّقُوا رَبَّکُمْ‏ (بپرهیزید از پروردگارتان) یعنى از شکنجه پروردگارتان به اینکه از نافرمانى او اجتناب کنید، در اینجا خداوند سخن را تمام کرده و میگوید:

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا (بر آنان که نیکى کردند) یعنى اعمال نیکو را انجام داده و به دیگران نیکى کردند.

فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ (در این دنیا حسنه‏اى است) یعنى بر ایشان در این دنیا ستایش نیکو و ذکر جمیل و صحت و سلامت مى‏باشد. و این نظر «سدى» مى‏باشد. و یا مقصود این چنین است: براى آنان که در این دنیا عمل خود را نیکو گردانیدند در آخرت حسنه خواهد بود که آن، جاوید ماندن در بهشت باشد.

وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهٌ (و زمین خدا وسیع است)، «ابن عباس» گوید: این سخن تشویق و تحریک به هجرت کردن از مکه مى‏باشد. یعنى بر ایشان هیچ بهانه‏اى در ترک طاعت خداوند نیست که اگر در یک زمینى نتوانستند میتوانند به سرزمین دیگرى بروند تا در آن جا خداوند را اطاعت کنند، چنان که خداوند مى‏گوید: (أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها)، «آیا زمین خدا گسترده نبود که هجرت کنید در آن- نساء- ۹۷».

«مقاتل» و «ابو مسلم» چنین تفسیر کرده‏اند: زمین بهشت وسیع است پس آن را با کردار شایسته خود طلب کنید.

إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ‏ (همانا به تمام داده مى‏شود شکیبایان را مزدشان) یعنى ثواب داده شود به اطاعت کردنشان و شکیبایى که بر سختى- هاى دنیا نمودند.

بِغَیْرِ حِسابٍ‏ (بدون حساب) چه اینکه زیاد بوده و شمارش آن مشکل است.

«عیاشى» با اسناد خود از «عبد اللَّه بن سنان» از امام صادق علیه- السلام نقل کرده که گفت: رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) فرمود: چون در روز قیامت دفترها گشوده شود و ترازوها گذارده گردد براى اهل بلاء و گرفتارى ترازویى نصب نمى‏گردد و دفترى بر ایشان گشوده نمى‏شود، سپس این آیه را خواند: (إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ …)

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۱۱ تا ۲۰]

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۱۱) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ (۱۲) قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۳) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی (۱۴) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (۱۵)

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (۱۶) وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (۱۷) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۸) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَهُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (۱۹) لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّهٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ (۲۰)

ترجمه:

بگو که فرمان شده‏ام اینکه عبادت کنم خداوند را، خالص کننده باشم دین را براى او. و فرمان شده‏ام بر آن که بوده باشم اوّل مسلمانان. بگو همانا مى‏ترسم، اگر نافرمانى کنم پروردگارم را، از عذاب روز بزرگ. بگو خداوند را پرستش مى‏کنم که خالص کننده‏ام براى او دینم را. پس پرستش کنید آنچه مى- خواهید غیر از او، بگو همانا زیانکاران آنانند که بر خودشان و بر کسانشان زیان کردند روز قیامت، آگاه باش این است همان زیان آشکار. بر ایشان است از بالایشان سایبان‏هایى از آتش و از پائینشان سایبانهایى، این است که خداوند مى‏ترساند به آن بندگانش را که اى بندگان از من بپرهیزید. و آنان که اجتناب کردند طاغوت را از اینکه آن را پرستش کنند و بازگشتند بسوى خداوند، براى ایشان است مژدگانى، پس بشارت بده بندگانم را. آنان که مى‏شنوند گفتار را، پس پیروى مى‏کنند نکوتر آن را، ایشانند آنان که هدایتشان کرد خداوند و ایشان همانانند صاحبان خرد. آیا پس آن که حق شد بر او کلمه عذاب آیا تو نجات مى‏دهى آن را که در آتش است. لیکن آنان که پرهیز کردند پروردگار- شان را، بر ایشان است غرفه‏هایى، از بالاى آنها غرفه‏هایى بنا شده که جارى مى‏شود از پائین آنها چشمه‏ها، وعده خداست که خلاف نمى‏کند خدا وعده خود را.

 

شرح لغات:

ظل- جمع (ظله) است و آن به معنى سایبان و پرده بلند است انقاذ- نجات دادن غرف- جمع (غرفه) بوده و آن به معنى خانه‏ هاى رفیع و بلند است‏

اعراب:

ذلِکَ یُخَوِّفُ‏-، (ذلک) مبتداء و (یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ) خبر آن است‏ أَنْ یَعْبُدُوها– در موضع نصب بوده که بدل از (طاغوت) باشد لَهُمُ الْبُشْرى‏– خبر براى‏ (الَّذِینَ اجْتَنَبُوا) مى‏باشد زجاج گوید: (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَهُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ)، در معنى شرط و جزاء است و الف استفهام در اینجا به معنى توقیف است و الف دوم براى تأکید است.

تفسیر:

خداوند به پیامبر خود خطاب کرده و مى‏فرماید:

قُلْ‏ (بگو) اى محمد بر کافرانى که ذکرشان گذشت:

إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‏ (همانا من امر شده‏ام این که عبادت کنم خداوند را خالص کننده باشم براى او دین را) یعنى توحید او را کرده و غیر از او را عبادت نکنم، و عبادت خالص آن است که آمیخته با گناهان نباشد.

وَ أُمِرْتُ‏ (و فرمان شده ‏ام) نیز.

لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ‏ (بر این که بوده باشم اول مسلمانان) تا فضل سبقت و ثواب آن بر من باشد.

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏ (بگو همانا میترسم اگر نافرمانى کنم پروردگارم را از عذاب روز بزرگ) که عذاب روز قیامت باشد.

قُلِ‏ (بگو) بر ایشان.

اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ‏ دینى (خداوند را پرستش مى‏کنم خالص کننده‏ام دینم را براى او) و طاعتم را.

فَاعْبُدُوا (پس پرستش کنید) اى گروه کافران.

ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ‏ (آن چه غیر از او را مى‏خواهید) از بتها، و این سخن بر اساس تهدید ایشان مى‏باشد.

قُلْ‏ (بگو) بر ایشان.

إِنَّ الْخاسِرِینَ‏ (همانا زیانکاران) در حقیقت.

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ (آنانند که زیان کردند بر خودشان و کسانشان روز قیامت) پس بر خود سودى نکنند و در آتش کسانى را با خود نیابند چنان که در دنیا با خود اهلى داشتند، پس سود خود و کسانشان را از دست مى‏دهند. و این قول «مجاهد» و «ابن زید» است.

«حسن» گوید: به خود زیان رساندند به این که خود را در دوزخ افکندند و از اهل زیان بردند که آنها را از دست دادند که در بهشت براى ایشان آماده شده بود. «ابن عباس» گوید: خداوند در بهشت براى هر- انسانى منزل و اهلى قرار داده است هر که خدا را اطاعت کند به آن مى‏رسد و هر که خدا را عصیان کند بسوى آتش رفته و منزل و اهلش به دیگرى داده مى- شود و این است قول خداوند که گوید: (ایشانند وارثان).

أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ‏ (آگاه باش که این است زیان بردن آشکار) که پوشیده نمى‏ماند.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ (بر ایشان است از بالایشان سایبان‏هایى از آتش) یعنى پرده و روپوشهایى از آتش و دود آن که از آن به خداوند پناه مى‏بریم.

وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ‏ (و از پائینشان پرده‏هایى) یعنى فرشها و بسترهایى از آتش. و این که پائین آنها سایبان گفته مى‏شود بدین جهت است که‏ براى افراد پائین‏تر، بالا و سایبان حساب مى‏شود چه این که دوزخ داراى طبقات و درکه‏هایى مى‏باشد که اهل دوزخ در آن طبقات قرار مى‏گیرند. و نیز گفته‏اند: علت در بکار بردن سایبان‏ها در دوزخ و قطعه‏هاى آتش مجازاً و بر سبیل توسعه در لفظ مى‏باشد چه این که در مقابل آنان، اهل بهشت هستند که داراى سایبانها و طبقات مختلف مى‏باشند، و مراد این است که آتش محیط به ایشان است.

ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ‏ (این است که مى‏ترساند خداوند به آن بندگانش را) یعنى این عذابى را که وصف کرده میترساند خداوند به آن بندگانش را، تا بایشان رحمت کرده، آنان بواسطه امتثال اوامر خدا از آن عذاب دور بمانند، سپس خداوند بندگان خود را امر به پرهیز کرده و مى‏فرماید:

یا عِبادِ فَاتَّقُونِ‏ (اى بندگان من بپرهیزید) که شما را هشدار داده و حجت را بر شما تمام کردم، و این که لفظ (یاء) در دو کلمه یاد شده حذف شده است به خاطر دلالت کسره بر آن مى‏باشد.

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ‏ (و آنان که اجتناب کردند از طاغوت) یعنى از بتها و شیطان. و برخى گفته‏اند مقصود از (طاغوت) هر فردى مى‏باشد که دعوت به عبادت غیر خدا بکند، و (تاء) در آخر این کلمه که علامت تأنیث است به مناسبت جماعت مى‏باشد، در قرائت «حسن» این کلمه به صورت «طواغیت» آمده است.

أَنْ یَعْبُدُوها (این که عبادت کنند آن را) که از عبادت او اجتناب کردند.

وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ‏ (و باز گردیدند بسوى خداوند) یعنى توبه کرده و آنچه قبلًا در دل داشتند کندند.

لَهُمُ الْبُشْرى‏ (بر ایشان است مژدگانى) یعنى بشارت، که آن عبارت است از خبر دادن به چیزى که موجب شادى و ظهور خوشى در چهره‏ها مى‏گردد.

«ابو بصیر» از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: شما مژده داده شدگانید و هر که از جبارى اطاعت کند او را عبادت کرده است. و سپس خداوند پیامبر خود را خطاب کرده و مى‏گوید:

فَبَشِّرْ (پس بشارت بده) اى محمد (ص) عِبادِ (بندگانم را) که کسره به جاى (یاء) تکلم قرار گرفته است.

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ (آنان را که مى‏شنوند گفتار را و پیروى مى‏کنند از نکوتر آن) یعنى آنچه که به قبول و عمل بهتر بوده و رساننده- تر به حق باشد و «سدى» گفته: پیروى مى‏کنند از نیکوترین دستورى که به آنان شده و به آن عمل مى‏کنند.

روایت شده از «ابو درداء» که گفت: اگر سه چیز نبود خوش نداشتم که یک روز زندگى کنم، تشنگى در روزهاى گرم و سجده در نیمه‏هاى شب و مجالست با مردمى که سخن‏هاى زیبا را انتخاب مى‏کنند آن چنان که خرماهاى خوب را مردم جدا و انتخاب مى‏کنند.

«زجاج» گوید: مى‏شنوند قرآن و غیر آن را و فقط از قرآن پیروى میکنند.

و نیز چنین تفسیر شده که: مى‏شنوند دستورها و برنامه‏هایى که در قرآن و سنت وجود دارد و پیروى و عمل مى‏کنند به آن چه که بهتر است زیرا که ثوابش بیشتر است، به این که به یکى از دو دستورى که افضل است عمل مى‏کنند چنان که قصاص حق بوده ولى عفو از آن بهتر است و به آن عمل مى‏کنند.

أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ‏ (آنان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده است) یعنى آنان که وصف شدند کسانى هستند که مورد هدایت خداوندت قرار گرفته و بسوى حق هدایت شده‏اند.

وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ (و ایشان همانانند صاحبان خرد) که از خردهاى خود استفاده مى‏کنند.

«عبد الرحمن بن زید» گوید: این آیه‏ (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ) و دو آیه بعد از آن درباره سه نفر نازل شده است که در جاهلیت مى‏گفتند (لا اله الا اللَّه) و آنان عبارتند از «زید بن عمرو بن نفیل» و «ابو ذر غفارى» و «سلمان‏ فارسى».

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَهُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (آیا پس آن که کلمه عذاب برایش حق شد، آیا تو هستى که نجات دهى آن را که در آتش است) در تقدیر این آیه اختلاف شده که به برخى از نظریه‏ها اشاره مى‏کنیم:

۱- «زجاج» گوید: تقدیر چنین است (أ فمن وجب علیه وعید اللَّه بالعقاب أ فأنت تخلصه من النار- آیا آن که برایش وعده خدا به عذاب واجب شده است تو مى‏توانى او را از آتش خلاص کنى؟) که به جاى ضمیرى که به مبتدا رجوع کند به کلمه‏ (مَنْ فِی النَّارِ) اکتفاء شده است. و این سخن را «اخفش» نیز گفته است.

۲- تقدیر چنین باشد: (ا فأنت تنقد من فى النار منهم- آیا تو نجات مى‏دهى آن که از ایشان در آتش است) و این که دو بار کلمه استفهام بکار رفته براى تأکید است که تنبیه بر معنى باشد.

۳- «انبارى» گوید: در کلمه‏ (کَلِمَهُ الْعَذابِ) وقف شده و تقدیر چنین است (کمن وجبت له الجنه) و سپس آغاز کرده و مى‏گوید: (أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ) و مراد از کلمه عذاب عبارت است از قول خداوند که مى‏گوید: (هر آینه پر مى‏کنم دوزخ را تو و از آن چه از تو پیروى کند) و این گفتار براى خاموش کردن حرص پیامبر براى اسلام کافران است و مقصود این است که: اى محمد (ص) تو نمى- توانى اسلام را در دل کافران وارد کنى چه بخواهند و یا نخواهند، پس گناهى بر تو نیست اگر آنان ایمان نیاورند که تقصیر از خودشان مى‏باشد، و شبیه همین، قول خداوند است که مى‏گوید: (لعلک باخع نفسک على آثارهم)، «شاید تو جان خود را ببازى در پى ایشان- کهف- ۶».

و اکنون خداوند به بیان آن چه براى مؤمنان آماده کرده مى‏پردازد مانند بیان آن چه براى کافران آماده کرده است و مى‏گوید:

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ‏ (و لیکن آنان که پرهیز کردند پروردگارشان‏ را بر ایشان غرفه‏هایى) است در بهشت.

مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ‏ (از بالاى آنها است غرفه‏ها) و قصرهاى.

مَبْنِیَّهٌ (بنا شده) و این جملات در مقابل‏ (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ) مى‏باشد که در بهشت منازل رفیعى است که بعضى فوق بعضى مى‏باشد، چه این که نگاه کردن به سبزه‏زارها و آبها از غرفه‏ها لذیذتر و گواراتر است.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ (روان شود از پائین آنها رودها) یعنى از پائین این غرفه‏ها.

وَعْدَ اللَّهِ‏ (وعده خداست) که وعده داده است خداوند منازل و غرفه‏ها را.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ (خداوند وعده را خلاف نمى‏کند).

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۲۱ تا ۲۵]

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۲۱) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۲) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۲۳) أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۲۴) کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۵)

[ترجمه‏]

آیا ندیدى که خدا نازل کند آبى را از آسمان و روان گرداند آن را بر چشمه‏هایى در زمین سپس بیرون آورد به آن کشتى را که رنگهاى آن گوناگون است، سپس خشک مى‏شود، پس مى‏بینى آن را که زرد شده است، سپس آن را ریزه ریزه مى‏گرداند، همانا در آن پندیست بر صاحبان خرد. آیا پس، آن که خدا گشادگى داد سینه‏اش را بر اسلام، پس اوست بر نورى از پروردگارش، پس واى بر سنگین دلان از یاد خداوند که ایشان در گمراهى آشکار هستند. خدا نازل کرد بهترین حدیث را که کتاب متشابه دوگانه است مى‏لرزد از آن پوستهاى آنان که مى‏ترسند از خداوند و سپس نرم شود پوستهایشان و دلهایشان به یاد خدا، این است هدایت خداوند که هدایت مى‏کند به آن هر که را بخواهد، و آن را که خدا گمراه کند نباشد براى او هدایت کننده‏اى. آیا کسى که بپرهیزد به روى خویش بدى عذاب را روز قیامت، و گفته شود بر ستمکاران بچشید آنچه را بودید به دست مى‏آوردید. تکذیب کردند آنان که پیش از ایشان بودند، پس بیامدشان عذاب از جایى که نمى‏دانستند.

شرح لغات:

ینابیع- جمع (ینبوع) است و آن جایى است که آب از آنجا بجوشد، و آن را چشمه نیز گویند.

زرع- گیاهى را گویند که ساقه نداشته باشد و درخت گیاهى را گویند که داراى ساقه و برگ و شاخه باشد.

یهیج- به درخت و گیاه (یهیج) گفته مى‏شود زمانى که خشک شده و در خشکى به نهایت خود رسیده باشد.

حطام- ریزه‏هاى کاه و علف را گویند و (حطم) شکستن چیز خشک را گویند و به جهنم از این جهت (حطمه) گفته مى‏شود که هر چیزى در آن شکسته شود. و (حطیم کعبه) را از این جهت (حطیم) گفته‏اند که ساختمان کعبه بالا رفته و آن محل را که (حجر کعبه) و نزدیک ناودان است شکسته و پائین گذارده است‏

 

اعراب:

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ …– لفظ (من) با (صله) خود مبتداء بوده و خبر آن در تقدیر است که چنین باشد: (أ فمن شرح اللَّه صدره للاسلام کمن قسا قلبه من ذکر اللَّه اى ترکه).

کتابا- منصوب است زیرا بدل از (احسن الحدیث) مى‏باشد.

تفسیر:

چون خداوند یادى از دعوت به توحید کرده این بار به دلیلهاى توحید پرداخته اگر چه همه مورد خطاب هستند ولى به پیامبر خود خطاب کرده و میگوید:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً (آیا نمى‏بینى که خداوند فرو فرستاده از آسمان آبى را) یعنى باران را.

فَسَلَکَهُ‏ (پس روان کرده آن را) یعنى داخل کرده این آب را.

یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ‏ (در چشمه ‏هایى در زمین) مانند رودخانه‏ها، چشمه ها و چاهها و قناتها. و مانند این است قول خداوند که مى‏گوید: (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ)، «و فرو فرستادیم از آسمان آبى را به اندازه، پس قرار دادیم آن را در زمین- مؤمنون- ۱۸».

ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ‏ (سپس بیرون آورد به آن) یعنى بیرون آورد بواسطه این آب از زمین.

زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ‏ (کشتى را که گوناگون است رنگهایش) یعنى اصناف آن مختلف است چون گندم و جو و برنج و غیر از اینها، که گفته مى‏شود این رنگى از طعام است یعنى صنفى از آن است. و برخى گفته: مراد از رنگهاى گوناگون عبارت است از سبز و زرد و سرخ.

ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا (سپس مى‏خشکاند پس مى‏بینى زرد شده است) پس از آن که سبز بوده است.

ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً (سپس قرار مى‏دهد آن را ریزه ریزه) یعنى شکسته و کوبیده شده.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ‏ (همانا در این است پندى براى صاحبان خرد) یعنى در خارج کردن این کشت به صورت رنگهاى گوناگون به یک آب و نقل آن از حالى به حال دیگر پند و تذکرى است براى صاحبان خردهاى سالم که اگر اندیشه کنند مى‏فهمند که براى اینها آفریدگارى بوده و او را مى‏شناسند و پى به واقعیت آغاز و انجام کار برده و به بعث و نشر یقین مى‏کنند.

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ (آیا پس آن که خداوند شرح داده سینه او را بر اسلام) یعنى آن که خداوند سینه او را براى قبول اسلام و استقامت در آن گشاده و گسترده است مانند کسى است که چنین نباشد؟.

شرح صدر به سه گونه مى‏تواند باشد:

۱- با در دست داشتن دلیلهاى قوى که خداوند قرار داده است که این مخصوص علماء است.

۲- با دارا بودن الطافى که هر آن، حالى بعد از حالى براى او تجدید شود، چنان که خدا مى‏گوید: (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً)، «آنان که هدایت یافتند مى‏افزایدشان هدایتى- محمد (ص)- ۱۷».

۳- معنى سوم شرح صدر این است که دارنده آن داراى ادله مؤکد بوده و شبهات برایش حل شده باشد و گمانها و افکار را دور ریزد.

فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ (پس اوست بر نورى) یعنى دلالت و هدایتى.

مِنْ رَبِّهِ‏ (از پروردگارش)، خداوند ادله را به نور تشبیه کرده چون به واسطه آنها حق شناخته مى‏شود آن چنان که به واسطه نور و روشنى مواضع در دنیا شناخته مى‏شود. و این سخن «جبائى» است قتاده گفته مراد از (نور) قرآن است که مؤمنان آن را گرفته و به سوى آن باز مى‏گردند.

در این آیه، این جمله (مانند آن که قساوت قلب داشته است) حذف شده و بر آن دلالت مى‏کند قول حق که مى‏گوید:

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ‏ (پس واى به سنگین دلان از ذکر خداوند) و آنان کسانى هستند که با کفر الفت گرفته و بر آن تعصب مى‏کنند و در نتیجه دلهایشان سخت شده و موعظه و ترهیب و ترغیب در آنها اثر نمى‏گذارد و هنگام ذکر خداوند و قرائت قرآن رقت قلب پیدا نمى‏کنند.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ‏ (ایشانند در گمراهى) و اعراض از حق‏ مُبِینٍ‏ (آشکار) یعنى واضح و روشن.

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ‏ (خداوند فرو فرستاد بهترین حدیث را) که قرآن باشد و بدین جهت قرآن را حدیث گفته که کلام خداوند است و به کلام حدیث گفته مى‏شود و لذا به کلام رسول خدا (ص) حدیث مى‏گویند، و نیز به این جهت حدیث گویند که چون بعد از همه کتب آسمانى بوده و حدیث مى- باشد، و بهترین حدیث است چون داراى فصاحت بسیار و اعجاز بوده و شامل جمیع ما یحتاج مکلفان است که عبارت باشد از: ادله توحید و عدل و بیان احکام شرع و غیر از اینها از مواعظ و داستانهاى پیامبران و بیم و امیدها.

کِتاباً مُتَشابِهاً (کتاب متشابهى) که بعضى بر بعضى شباهت داشته و همدیگر را تصدیق مى‏کنند و در آن اختلاف و تناقضى نیست.

برخى گفته‏اند: شبیه است به کتابهاى آسمانى پیش اگر چه از آنها جامعتر و نافعتر و کاملتر است.

و نیز گفته‏اند: آیات آن در حسن نظم و زیبایى الفاظ و رسایى معانى شبیه یکدیگرند.

مَثانِیَ‏ (دو گانه) از این جهت قرآن دو گانه نامیده شده که برخى از قصص، اخبار، احکام، و مواعظ آن دو مرتبه با بیانهاى مختلف ذکر شده است و نیز اگر دو مرتبه خوانده شود بخاطر زیبائیش ملالت آور نیست.

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‏ (مى‏لرزد از آن، پوستهاى آنان که مى‏ترسند از پروردگارشان) یعنى از ترس وعیدى که در قرآن ذکر شده است لرزش در اندام آنان مى‏افتد.

ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ (سپس نرم شود پوستها و قلبهاى ایشان با یاد خدا) زمانى که بشنود آن چه را که از وعده به عذاب و رحمت در قرآن داده شده است. و مقصود این است که قلبهاى ایشان با ذکر خداوند و یاد بهشت و ثواب آرام مى‏گیرد، پس مفعول (ذکر) بخاطر وضوح حذف شده است.

از «عباس بن عبد المطلب» نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود:

زمانى که پوست بنده از ترس خدا بلرزد گناهانش مى‏ریزد هم چنان که از درخت خشک برگها مى‏ریزد.

«قتاده» گوید: این اوصاف، ستایش اولیاء خداوند است که پوستهایشان از ترس خدا لرزیده و قلبهایشان با یاد خدا آرام مى‏گیرد نه این که عقلهایشان- رفته و به حالت بى‏هوشى در آیند، چه این که این اوصاف از ساخته‏هاى اهل بدعت و شیطان است.

ذلِکَ‏ (این) یعنى قرآن‏ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ (هدایت خداوند است که هدایت میکند به آن هر که را بخواهد) از بندگانش با ادله که بر ایشان نشان مى‏دهد، و آنان کسانى هستند از امت محمد (ص) که قرآن به سویشان آمده است. و این سخن «جبائى» است.

و گفته شده: هدایت مى‏کند آن را که بخواهد از افرادى که بدنبال هدایت هستند و این که ایشان را به هدایت اختصاص داده چون که از هدایت سود مى‏برند و کسى که هدایت نجوید توصیف نگردد به این که خداوند او را هدایت مى‏کند زیرا که با وى هدایتى نیست.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ‏ (و کسى را که خدا گمراه کند) از راه بهشت‏ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (پس براى او هدایت کننده‏اى نباشد) یعنى کسى قدرت بر هدایت او نمى‏تواند داشته باشد، که این سخن جبائى است.

و برخى گفته‏اند مقصود چنین است که: هر که گمراه شود از خداوند و رحمت او پس براى او هدایت کننده‏اى نیست، چنان که گفته مى‏شود: گم کردم شترم را یعنى گم شد. و این گفتار «ابى مسلم» است.

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ (آیا پس آن که بپرهیزد به رویش از بدى عذاب روز قیامت) و تقدیر این آیه چنین است: (آیا حال آن که عذاب خداوند را برویش دفع مى‏کند مثل حال کسى است که با ایمان آمده و آتش را نخواهد دید؟) و این که (بوجهه- به رویش) گفته شده چون عزیز- ترین اعضاء بدن انسان چهره اوست.

و نیز چنین معنى کرده‏اند: آیا آن که به روى در آتش افکنده مى‏شود؟

پس اولین عضوى که آتش را ملاقات مى‏کند چهره کافر است. و این سخن عطا مى‏باشد.

و معنى (یتقى) پرهیز مى‏کند در این آیه عبارت از: (نگهدارد) مى- باشد.

وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ‏ (و گفته مى‏شود به ستمکاران بچشید آن چه که بودید به دست مى‏آوردید) تا در مقابل گناهانى که انجام داده‏اید مجازات شوید.

سپس خداوند از امثال این کافران در امتهاى گذشته خبر داده و میگوید:

کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ (تکذیب کردند آنان که پیش از ایشان بودند) به آیات خداوند و منکر شدند رسولان او را (فَأَتاهُمُ الْعَذابُ‏ (پس بیامدشان عذاب) به شتاب‏ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ‏ (از جایى که نمى‏دانستند) یعنى در حالى که‏ ایمن و غافل بودند.

نظم:

خداوند این جمله را (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ) به ما قبل خود که شامل ادله توحید و عدل بود متصل ساخته که اگر انسان عاقل تفکر در آنها کند سینه‏اش گشاده شده و روانش با حاصل شدن یقین اطمینان یافته و آرام گردد.

و نیز این جمله را (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ) به‏ (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) پیوسته است تا معلوم گردد که (حدیث نیکوتر) قرآن بوده و سزاوارتر از همه براى پیروى است، اینها گفتار «ابو مسلم» مى‏باشد.

و نیز این جمله‏ (أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ) مربوط مى‏گردد به ما قبل خود بنا به تقدیر این جمله (پس کسى که هدایت نشود به هدایت خداوند، هرگز هدایت نخواهد شد، چگونه به رهنمایى دیگرى هدایت گردد آن که به روى در آتش خواهد افتاد) یعنى در آن اقامت خواهد داشت.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۲۶ تا ۳۱]

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۲۶) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۷) قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۲۸) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۹) إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (۳۰)

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (۳۱)

ترجمه:

پس چشانید خداوند خوارى را بر ایشان در زندگانى دنیا و هر آینه عذاب آخرت بزرگتر است اگر باشند که بدانند. و به حقیقت از هر مثلى در این قرآن بر مردم زدیم باشد که پند گیرند. قرآنى عربى بدون کجى باشد که باشد بپرهیزند.

خداوند مردى را مثل زند که در آن شریکان مخالف هم باشند و مردى که سلم براى مردى است آیا یکسان است مثل، ستایش خدا را بلکه اکثر ایشان نمیدانند.

همانا تو میرنده‏اى و آنان میرندگانند. سپس همانا شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه میکنید.

 

قرائت:

سلما- «ابن کثیر» و اهل بصره غیر از «سهل» این کلمه را به صورت (سالما) با الف قرائت کرده و دیگران بدون الف و با فتح لام خوانده‏اند و در میان قرائتهاى قلیل قرائت «سعید بن جبیر» است که (سلما) به کسر سین خوانده‏اند.

«ابو على» گوید: تأکید مى‏کند به صورت (سالما) را (فیه شرکاء) چنان که (شریک) اسم عین است نه حدث، نیز آن که در مقابل آن است بهتر است به وزن فاعل باشد که اسم عین است نه حدث. و به صورت (سلما و سلما) دو مصدر مى‏باشد که اولى به معنى تسلیم و دومى به معنى صلح است.

خزى- خوارى، ناخوش آیند تشاکس- اختلاف، تنازع، ممانعت اختصام- به معنى رد کردن هر یک از دو طرف دلیل و سخن دیگرى را بر اساس انکار مى‏باشد، که گاهى یکى حق و یکى باطل و گاهى هر دو باطل مى‏باشند. مانند مخاصمه نصارى و یهود، و گاهى هر دو طرف حق مى‏باشد.

اعراب:

عربیا- منصوب بوده چون حال است یعنى در حال عربیت قرآنا- تأکید است رجلا- بدل است از (مثلا) یعنى (ضرب اللَّه مثلا مثل رجلا) که مضاف حذف شده است.

فِیهِ شُرَکاءُ– مرفوع به ظرف است و رجلا عطف به رجلا اول است.

تفسیر:

و اکنون خداوند خبر مى‏دهد از آن چه به امتهاى تکذیب کننده انجام داده و مى‏گوید:

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ‏ (پس چشانید خداوند به ایشان خزى را) یعنى‏ خوارى و ذلت را.

فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ (در زندگانى دنیا و هر آینه عذاب آخرت بزرگتر است) یعنى اعظم و اشد است.

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ‏ (اگر بودند که بدانند) و به حقیقت آن پى ببرند.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏ (و هر آینه به حقیقت زدیم براى مردم در این قرآن از هر مثلى) خداوند سرگذشت امتهاى پیش را به صورت مثل ذکر مى‏کند، که گاهى مى‏گوید: (و بیان مى‏کنیم بر شما چگونه انجام دادیم با ایشان) و گاهى گوید:

(و زدیم براى شما مثلها را) و منظور این است که ما بیان کرده و توصیف کردیم براى شما هر آن چه که مردم از مصالح دین و دنیاشان به آن احتیاج دارند.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏ (شاید که ایشان پند گیرند) و تدبر کرده و عبرت بگیرند قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ‏ (قرآنى است عربى بدون کجى) یعنى بدون این که از حق دور شود بلکه مستقیم بوده و به حق مى‏رساند.

لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏ (تا که ایشان پرهیز کنند) از معاصى خداوند.

سپس خداوند مثل مى‏زند مرد کافرى را که بتها را مى‏پرستیده است و مى‏گوید:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ‏ (مثل مى‏زند خداوند مردى را در آن شریکان مخالف هم هستند)، اختلاف کرده و داراى اخلاق بد بوده و نزاع کننده‏اند.

خداوند این مثل را براى مشرکان دیگر مى‏زند ولى صفتى را براى صاحب این مثل ذکر مى‏کند که در همه مشرکان وجود دارد پس گویا براى همه مشرکان مثل مى‏زند.

و منظور از این جمله‏ (رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ) این است که او خدایان و بتهاى مختلفى را عبادت مى‏کرده و آنها مخالف هم و منازع هم بوده‏اند یکى او را امر به چیزى کرده و دیگرى از آن نهى مى‏کند و هر یک به تنهایى اراده دارند که وى او را خدمت کند و سپس هر یک کار خود را به دیگرى واگذار مى‏کند و در نتیجه آن مرد بدون منفعت باقى مى‏ماند و این حال کسى است که ارباب و جماعت مختلفى را خدمت کند که هر یک داراى عقیده و نظر مخصوصى باشد. تا اینجا سخن از مثل کافر بوده ولى از این به بعد خداوند به مثل مرد مؤمن موحد پرداخته و مى‏فرماید:

وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ‏ (مردى که سلم است بر مردى) یعنى خالص بوده که یک پادشاه را عبادت مى‏کرده و به خدمت او خدمت دیگرى آلوده نکرده بوده و از دیگرى غیر از او امید نداشته است پس آن که به این صفت باشد به ثمره خدمت خود مى‏رسد مخصوصا اگر مخدوم او حکیم و قادر و کریمى مثل خداوند باشد.

«حاکم ابو القاسم حسکانى» به اسناد خود از حضرت امیر المؤمنین (ع) نقل کرده که فرمود: من این مرد هستم که تسلیم رسول خدا مى‏باشم! «عیاشى» به اسناد خود از امام باقر (ع) نقل کرده که فرمود: در حقیقت (مرد سلم) على (ع) و شیعیان او مى‏باشند.

هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا (آیا یکسان است آن دو از نظر مثل) یعنى آیا این دو مرد از نظر صفت و شباهت در حسن عاقبت و حصول منفعت یکسان هستند؟

یعنى مساوى نمى‏باشند، پس خالص آن است که پادشاه او یکى بوده و از کمک و یارى او چیزى به دستش آید که صاحب پادشاهان و شریکان مختلف نمیتوانند بدست بیاورند. و اکنون خداوند دامنه سخن را بسته و مى‏گوید:

الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ (سپاس مر خدا راست) یعنى سپاس کنید خدا را که مستحق ستایش و سپاس است بر این مثلى که به شما آموخت و به واسطه آن شبهه را از میان مؤمنان برطرف کرده و دلالت را بر ایشان واضح گردانده است.

و نیز گفته‏اند: سپاس کنید خدا را بر این که به شما لطف کرده تا تنها او را عبادت کرده و توحید او را داشته و ایمان را بر او خالص گردانیدید پس این نعمت بزرگ است‏ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ (بلکه بیشتر ایشان نمى‏دانند) حقیقت این را، و سپس خداوند بیان مى‏کند مقامى را که آشکار شود در آن اهل حق و باطل و مى‏گوید:

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ‏ (همانا تو مرده‏اى و همانا ایشان مردگانند) یعنى عاقبت تو و ایشان مرگ است‏ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ‏ (سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى‏کنید) یعنى اهل حق و باطل، ظالم و مظلوم با هم مخاصمه میکنند و این قول «ابن عباس» است.

«ابو العالیه» مى‏گفته: که اختصام و دشمنى در میان اهل قبله مى‏باشد.

«ابن عمر» گوید: ما گمان مى‏کردیم که این آیه میان ما و اهل کتاب یعنى یهود و نصارى نازل شده است و درباره ما نیست زیرا که خداى ما یکى و کتاب ما یکى است تا آن که دیدم بعضى از ما بر بعض دیگر شمشیر کشیده‏اند پس دانستیم که این آیه درباره ما نازل شده است.

«ابو سعید خدرى» درباره این آیه گوید: ما مى‏گفتیم خداى ما یکى و کتاب ما یکى و دین و پیغمبر ما یکى است پس این خصومتى که در آیه یاد شده، بیان گردیده چیست تا آن که در جنگ «صفین» مشاهده کردیم که بعضى از ما بر بعض دیگر به سختى شمشیر کشیده‏اند، گفتم آرى این همان خبر آیه است.

«ابن عباس» گوید: اختصام میان هدایت شدگان و گمراهان و راستان و دروغگویان باشد.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۳۲ تا ۳۵]

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۳۲) وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۳۴) لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۵)

ترجمه:

پس کیست که ظالمتر باشد از آن که دروغ بست بر خدا و تکذیب کرد به راستى، هنگامى بیامد او را، آیا نیست در جهنم جایگاهى براى کافران و آن که آورد صدق را و تصدیق کرد به آن، ایشان، آنانند پرهیزکاران. بر ایشان است آن چه بخواهند نزد پروردگارشان، آن است پاداش نیکوکاران. تا محو کند خدا از ایشان بدترین آن چه کردند و پاداش دهد به ایشان مزدشان را به بهترین آن چه که بودند عمل مى‏کردند.

اعراب:

وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ‏– (الذى) در اینجا به معنى جنس است چون خبرش جمع بوده که (اولئک) باشد پس به آن فرد معینى اراده نشده است.

لیکفر- (لام) در این کلمه از صله‏ (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ) مى‏باشد و برخى گفته‏اند: (لام) به معنى قسم است که تقدیر چنین است (و اللَّه لیکفرن) که نون حذف شده و لام کسره داده شده است.

 

تفسیر:

اکنون خداوند به بیان حال دو فرقه حق و باطل اشاره کرده و فرماید:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ‏ (پس کیست ظالمتر از آن که به خدا دروغ بست) به این که گفت براى خدا فرزند و شریک مى‏باشد.

وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ‏ (و به راستى تکذیب کرد) که توحید و قرآن باشد إِذْ جاءَهُ‏ (زمانى که بیامدش)، سپس خداوند تهدید کرده آن که را به این حالت بوده و مى‏گوید:

أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ‏ (آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست) یعنى منزل و مقامى براى منکران حق در جهنم نیست؟! و منظور از این استفهام تثبیت و تقریر است، یعنى محققا جایگاهى بر ایشان در بهشت خواهد بود.

وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ‏ (و آن که آورد صدق را و تصدیق کرد آن را).

در معنى آیه فوق اختلاف شده، برخى گفته‏اند مراد از: (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) حضرت محمد (ص) است که قرآن را آورده و مؤمنان او را تصدیق کردند و او حجت ایشان در دنیا و آخرت است. و این سخن «ابن زید، قتاده، و مقاتل» است و استدلال کرده‏اند به این که خدا مى‏گوید:

أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏ (ایشان آنانند پرهیزکاران).

و نیز گفته شده منظور از: (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) «جبرئیل» است که قرآن را آورده و محمد (ص) آن را تصدیق و قبول کرده است و این قول «سدى» است.

و برخى گفته‏اند: منظور از (الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) حضرت محمد بوده که بر وى کلمه (لا اله الا اللَّه) آمده که آن را تصدیق کرده و آن را تبلیغ نموده است و این گفتار «ابن عباس» است و گوید: اگر تصدیق کننده غیر از محمد (ص) باشد لازم است چنین گفته شود: (و الذى صدق به) و این قویترین اقوال است.

«عطا» و «ربیع» گویند مراد از: (الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) پیامبران بوده و از (صدق به) پیروان ایشان مى‏باشد، بنا بر این (الذى) به معنى جنس مى‏باشد.

و نیز گفته‏اند: مراد از (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ) حضرت محمد (ص) بوده و مراد از (صدق به) حضرت على (ع) مى‏باشد. و این قول «مجاهد» بوده و «ضحاک» آن را از «ابن عباس» روایت کرده و نیز مروى از امامان معصوم ما از آل محمد علیهم السلام مى‏باشد.

سپس خداوند منت گذارده به آنان که بر ایشان نعمتها را آماده کرده و مى‏گوید:

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ‏ (بر ایشان است آن چه بخواهند) از ثواب و نعمتهاى بهشت‏ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ (نزد پروردگارشان) که از جانب خداوند به آنها مى‏رسد ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ‏ (این است پاداش نیکوکاران) بر احسانى که در دنیا انجام داده و اعمال صالح را بجاى آوردند لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا (تا محو کند خداوند از ایشان بدترین چیزى که انجام دادند) یعنى خداوند از ایشان عقاب شرک و معاصى را ساقط مى‏کند که قبلا انجام داده بودند به خاطر ایمان و احسانى که کرده و بازگشت به خدا کرده‏اند.

وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ‏ (و پاداش دهد به ایشان مزدشان را) یعنى ثوابشان را بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ‏ (به بهتر چیزى که بودند عمل مى‏کردند) یعنى به واجبات و مستحبات، که آنها بهترین اعمال ایشان است، زیرا مباح اگر چه نیکوست ولى استحقاق ثواب و مدح بر آن مترتب نمى‏گردد.

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۳۶ تا ۴۰]

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۶) وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (۳۷) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰)

ترجمه:

آیا خدا کفایت کننده بنده خود نیست؟ و مى‏ترسانند تو را به آنان که غیر او هستند و کسى که خدا او را گمراه کند پس براى او هدایت کننده‏اى نباشد.

و کسى که خدا او را هدایت کند پس او را گمراه کننده‏اى نباشد، آیا خداوند عزیز صاحب انتقام نیست؟. و اگر پرسش کنى از ایشان که چه کسى آسمانها و زمین را آفرید گویند البته خداوند! بگو آیا پس دیدید آن چه را غیر از خداوند مى‏خوانید که اگر خداوند ضررى به من اراده کند آیا میتوانند ضرر او را دفع کنند یا اگر اراده کند بر من رحمتى را آیا آنان میتوانند بازدارنده رحمت او باشند، بگو بس است مرا خداوند بر او توکل مى‏کنند توکل کنندگان. بگو اى قوم، عمل کنید بر توانایى خویش همانا من عمل کننده‏ام، پس بزودى بدانید.

آن که بیایدش عذابى خوار مى‏کند او را و فرود آید بر او عذابى پاینده.

قرائت:

عبده- اهل کوفه غیر از «عاصم» و «ابو جعفر»، (بکاف عباده) به صورت جمع خوانده و دیگران به صورت مفرد قرائت کرده‏اند. توجیه در قرائت اول این که تقدیر چنین مى‏باشد (آیا خداوند نگهدارنده نیست بندگان پیامبر خود که ابراهیم را از آتش، نوح را از غرق و یونس را از شکم ماهى و انبیاء را از خطرات نگه داشت، پس تو را نیز نگه داشته و محافظت مى‏کند).

و توجیه در قرائت دوم این است که تقدیر چنین باشد: (آیا خداوند کفایت کننده نیست تو را)، یعنى اگر چه آنها تو را مى‏ترسانند ولى خداوند تو را نگهدارى مى‏کند.

کاشفات- ممسکات- این دو کلمه را به دو صورت قرائت کرده‏اند، اول با تنوین و دوم با اضافه به کلمه ما بعد. و شاید منصوب بوده که حال باشد.

تفسیر:

چون خداوند صادق و مصدق را وعده داد به دنبال آن بیان مى‏کند که ایشان را یارى و کفایت مى‏کند اگر چه دشمنان به قصد اذیت ایشان باشند و مى‏گوید:

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ‏ (آیا خداوند کفایت کننده بنده خود نیست) از کلمه استفهام تقریر استفاده شده است و منظور از عبد حضرت محمد (ص) میباشد، یعنى خداوند او را در مقابل خطر دشمن محافظت مى‏کند،وَ یُخَوِّفُونَکَ‏ (و مى‏ترسانند تو را) اى محمد! بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏ (به آنان که غیر او هستند) «قتاده، سدى، و ابن زید» گویند: کفار آن حضرت را از بتها و اوثانى که عبادت مى‏کردند مى‏ترساندند، زیرا که مى‏گفتند: اى محمد ما مى‏ترسیم که خدایان تو را هلاک کنند.

برخى گفته‏اند: «خالد» از طرف پیغمبر (ص) مأمور شد که برود و بتها را بشکند، چون آمد، و بت پرستان به وى گفتند: اى خالد بپرهیز از خشم بتها که خشم ایشان سخت است، ولى خالد ترتیب اثر نداده و با تبر آنها را خرد کرده و به زمین ریخت و گفت: کفران باد بر شما نه سبحان، سبحان بر آن که شما را اهانت کند چه این که خدا را مى‏بینم که شما را اهانت کرده است.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (و آن که او را خداوند گمراه کند پس براى او هدایت کننده‏اى نباشد) یعنى آن که را خداوند از طریق بهشت به کفر و گناهانش گمراه کند، کسى نخواهد بود که او را بسوى بهشت رهنمون باشد.

و نیز گفته شده که مقصود از آیه مذکور چنین است: آن را که خداوند وصف کرده که گمراه است زمانى که گمراه شود از راه حق پس براى او کسى نخواهد بود که به عنوان هادى نامیده شود.

و یا این که: هر که را خداوند از بهره‏هاى هدایت محروم کند براى او کسى بهره‏اى نخواهد رساند.

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏ (و آن را که خدا هدایت کند پس براى او گمراه کننده‏اى نباشد) یعنى هر که را خداوند به راه بهشت هدایت کند، هیچ کس نمى‏تواند او را از آن باز دارد.

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ (آیا نیست خداوند عزیز) یعنى تواناى قاهرى که کسى بر او غلبه نکند.

ذِی انْتِقامٍ‏ (صاحب انتقام) از دشمنانش که نعمتهاى او را منکر میشوند.

سپس به پیغمبر خود مى‏گوید:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ (و اگر از ایشان بپرسى) اى محمد مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ (چه کسى آفرید آسمانها و زمین را) و آنها را ایجاد کرد پس از آن که معدوم بودند لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏ (هر آینه گویند البته خداوند) آفریدگار آنهاست، زیرا که بت پرستان با اینکه بتها را عبادت مى‏کنند ولى به خالقیت خداوند اقرار دارند، سپس خداوند بر کافران استدلال مى‏کند، آن چه را که عبادت مى‏کنند از غیر خداوند نمى‏توانند مالک برطرف کردن ضرر و بدى از ایشان باشند قُلْ‏ (بگو) بر ایشان اى محمد أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ (پس آیا دیدید آنچه را مى‏خوانید به غیر از خداوند، اگر اراده کند خدا بر من از ضررى) یعنى از مرض و فقر و بلاء و شدت.

هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ‏ (آیا برطرف کننده هستند آنان ضرر او را) که از من برطرف کنند أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ (یا اگر براى من اراده کند رحمتى را) از خیر و سلامت‏ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ‏ (آیا آنان نگهدارنده‏اند رحمت او را) یعنى آیا مى‏توانند جلوگیرى کنند از رحمتى که خداوند بمن بکند، خلاصه منظور این است، آن که ناتوان از کشف ضرر و زیان و عاجز از رساندن خیر و رحمت است از کسى که به او تقرب مى‏جوید چگونه سزاوار عبادت است، آرى عبادت تنها سزاوار کسى است که بر همه اینها توانا باشد و ناتوانى و عجز او را فرا نگیرد که این تنها خداوند متعال است.

قُلْ‏ (بگو) اى محمد حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ‏ (بس است مرا خداوند و بر او توکل مى‏کنند توکل کنندگان) و کسى که بر غیر او توکل کند بر غیر کفایت کننده حال بندگان توکل کرده است.

قُلْ‏ (بگو) اى محمد بر ایشان‏ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ‏ (اى قوم عمل کنید بر توانایى خویش) یعنى به اندازه قدرت و کوشش خود تلاش کنید در هلاکت من و ناتوان کردن امر من‏ إِنِّی عامِلٌ‏ (همانا من عمل کننده‏ام) به قدر قدرت و توانایى خود فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ‏ (بزودى بدانید آن را که بیایدش عذاب که خوارش کند و فرو آید بر او عذاب پاینده) تفسیر این آیه گذشت. و منظور تهدید از وعید است.

نظم:

خداوند این جمله را (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ) به جمله‏ (وَ یُخَوِّفُونَکَ) پیوسته تا معلوم گردد که: سزاوار نیست اى پیامبر تو را به بتها بترسانند با این که اعتراف مى‏کنند خالق جهانها خداوند یکتاست.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۴۱ تا ۴۵]

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴) وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵)

ترجمه:

همانا ما نازل کردیم بر تو کتاب را براى مردم به حق، پس آن که هدایت یابد پس براى خویش است و آن که گمراه شود همانا بر خود گمراه شده و نیستى‏ تو بر آنان وکیل. خداوند مى‏رباید نفسها را هنگام مرگشان و آن که نمرده است در خوابگاهش، پس نگه دارد آن را که گذارنده است بر آن مرگ را، و رها مى‏کند دیگرى را تا سر آمد نامبرده، همانا در این است آیاتى بر گروهى که اندیشه مى‏کنند. یا گرفتند غیر از خداوند شفیعانى، بگو آیا اگر چه باشند مالک نشوند چیزى را و خردمند نباشند. بگو براى خداوند است شفاعت همگى براى اوست پادشاهى آسمانها و زمین، سپس بسوى او بازگردانده شوید. و چون تنها خداوند یاد شود رنجیده شود دلهاى آنان که ایمان نمى‏آورند به آخرت و چون یاد شود آنان که غیر او هستند در آن هنگام شادى کنند.

قرائت:

قضى علیها الموت- اهل کوفه غیر از «عاصم» و «قتیبه» کلمه (قضى) را به ضمه و کلمه (الموت) را به رفع قرائت کرده و دیگران (قضى) را به فتح و (الموت) را به نصب خوانده‏اند توجیه در قرائت اول این است که فعل (قضى) مانند فعل (یرسل) مبنى بر فاعل و معلوم بوده و (الموت) مفعول آن است و در قرائت دوم این که فعل (قضى) مبنى بر مفعول و (الموت) نایب فاعل آن و در حقیقت به معنى فعل معلوم است.

شرح لغات:

توفى- گرفتن چیزى به صورت کامل و تمام مى‏باشد که گفته میشود (توفیت حقى) یعنى تمام و همه حقم را گرفتم اشمئزاز- به معنى گرفتگى، نفرت، و کراهت مى‏باشد

تفسیر:

خداوند به محقق بودن وعده عذاب پاینده خود پرداخته و مى‏گوید:

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ‏ (همانا ما فرو فرستادیم بر تو کتاب را) یعنى قرآن را لِلنَّاسِ‏ (براى مردم)، «ابن عباس» گفته یعنى به جمیع مردم‏ بِالْحَقِ‏ (به حق) که در آن چیزى از حرفهاى باطل نیست. برخى چنین‏ معنى کرده‏اند که قرآن را به این که حق یا بر این که حق است نازل کردیم که واجب است در موجب و مقتضاى آن نظر کرد، آن چه قرآن صحیح دانسته درست دانست و آن چه را قرآن فاسد کرده فاسد نمود و آن چه را قرآن ترغیب کرده واجب است به آن عمل کرده و آن چه را قرآن از آن باز داشته، از آن اجتناب کرد، و آن چه را قرآن به آن دعوت کرده رشد بوده و آن چه قرآن از آن اعراض کرده ناحق و باطل است.

فَمَنِ اهْتَدى‏ (آن که هدایت جوید) به آن چه داراى ادله است‏ فَلِنَفْسِهِ‏ (براى خویش است) زیرا که نفع آن سرانجام به او بازگردد وَ مَنْ ضَلَ‏ (و آن که گمراه شود) از آن و تجاوز کند فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها (پس همانا بر آن گمراه شود) یعنى به ضرر خود گمراه گردد زیرا ضرر آن که عقاب باشد بر خود انسان باز مى‏گردد.

وَ ما أَنْتَ‏ (و نیستى تو) اى محمد عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‏ (وکیل بر ایشان) یعنى تو مراقب نیستى. که حق را به قلب آنان رسانده و بر ایشان محافظت کنى تا ترک نکرده و از آن منصرف نشوند، زیرا که تو نمى‏توانى آنان را اکراه و اجبار به اسلام کنى، یا تو کفیل ایشان نیستى که لازم باشد ایمان آنان را نگهدارى کنى، پس تنها وظیفه تو تبلیغ دین است. اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها (خداوند مى‏رباید نفسها را هنگام مرگشان) یعنى خداوند در مى‏یابد و مى‏گیرد آنها را چون مرگشان فرا رسیده و سرآمدشان سپرى شود، و مقصود هنگام مرگ بدنها و جسدهاى ایشان است، پس مضاف در این کلام حذف شده است.

وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها (و آن که نمرده است در خوابگاهش) یعنى و نیز خداوند مى‏رباید روح آن را که در خوابگاهش نمرده است. آن که در هنگام خواب بیرون مى‏رود عبارت از نفسى است که داراى عقل و تمیز باشد و آن‏ چیزى است که شخص خوابیده از آن جدا بوده و تعقل نمى‏کند.

و آن که هنگام مرگ بیرون رود عبارت از نفس زندگانى و حیوانى است که چون بیرون رود جان آدمى نیز زائل شود.

خلاصه شخص خوابیده نفس مى‏کشد و فرق میان قبض روح خوابیده و قبض روح مرده این است که اولى در مقابل بیدارى و دومى در مقابل زندگانى است و قبض روح خوابیده با باقى ماندن روح در بدن است و قبض روح مرده با خارج شدن روح از بدن است.

فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ‏ (پس نگه دارد آن را که بر آن مرگ را گذرانده است) بسوى روز قیامت که بسوى دنیا باز نمى‏گردد.

وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ (و رها مى‏کند دیگرى را) یعنى نفسهاى دیگر را که مرگ را بر آنها نگذرانده است که منظور نفس خوابیده است.

الى اجل مسمى (تا سرانجام نامبرده) که تا مرگش نامیده شده.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ (همانا در این است آیتهایى) یعنى دلالتهاى آشکار بر توحید خداوند و کمال قدرت او.

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ (بر قومى که تفکر مى‏کنند) در ادله، زیرا بر قبض نفوس در هنگام مرگ و هنگام خواب جز خداوند کسى قادر و توانا نیست.

روح و نفس‏

«ابن عباس» گوید: در بنى آدم روح است و نفس که میان آن دو، مانند شعاع خورشید است، پس نفس آن که داراى عقل و تمییز بوده و روح آن است که موجب زندگى و حرکت باشد چون انسان بخوابد نفس او بیرون رفته ولى روحش باقى است و هنگام مرگ خداوند روح و نفس هر دو را قبض مى‏کند و این سخن تأیید مى‏شود به آن چه که:

«عیاشى» به اسناد خود از «حسن بن محبوب» از «عمرو بن ثابت» از امام باقر (ع) روایت کرده کى فرمود:

نیست کسى که بخوابد مگر این که نفس او بسوى آسمان عروج کرده و روحش‏ در بدن باقى مى‏ماند و میان نفس و بدن رابطه‏اى چون شعاع خورشید است.

پس اگر خداوند اذن در قبض ارواح دهد روح، نفس را اجابت کند و اگر اذن در رد روح دهد اجابت کند نفس روح را، و این است قول خداوند که مى‏فرماید:

(اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ …) پس نفس آن چه در ملکوت ببیند داراى تأویل بوده و آن چه که میان آسمان و زمین ببیند بدون تأویل و از خیالهاى شیطانى است.

أَمِ اتَّخَذُوا (یا بگرفتند) یعنى بلکه گرفتند مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ (غیر از خداوند) خدایان را شُفَعاءَ (شفیعان)، قُلْ‏ (بگو) اى محمد (ص) أَ وَ لَوْ کانُوا (اگر چه باشند) خدایان‏ لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً (مالک نشوند چیزى را) از شفاعت‏ وَ لا یَعْقِلُونَ‏ (و تعقل نکنند)، جواب این استفهام محذوف است که تقدیرش چنین است (اگر چه به این صفت باشند باز بت پرستان آنها را عبادت کرده و شفیع قرار داده و امید به شفاعت آنها را دارند).

قُلْ‏ (بگو) بر ایشان‏ لِلَّهِ الشَّفاعَهُ جَمِیعاً (شفاعت همگى براى خداست) که هیچکس بدون اذن او نمى‏تواند شفاعت کند، و مقصود این است که هیچ کس نمى‏تواند مالک شفاعت شود مگر آن که خدا او را مالک شفاعت کرده باشد، چنان که خدا مى‏گوید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)، «کیست که شفاعت کند نزد او مگر به اذن خداوند- بقره- ۲۵۵» و در این آیه رد و ابطالى است بر آن که بتها را شفیع مى‏داند.

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ (براى اوست پادشاهى آسمانها و زمین سپس بسوى او بازگردانده شوید)، معنى این آیه سابقا گفته شد و اکنون خداوند از زشتى اعتقاد و سخنى عناد کافران خبر داده و مى‏گوید:

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ‏ (و چون خدا به تنهایى یاد شود رنجیده شود)، «سدى، جبائى، و ضحاک» گفته‏اند یعنى نفرت کند.

«ابن عباس، مجاهد، و مقاتل» گویند: یعنى گرفته شود و «قتاده» گفته: یعنى کافر شده و تکبر کند:

قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ (قلبهاى آنان که ایمان نمى‏آورند به آخرت)، مشرکان چون این سخن را (لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له) میشنیدند نفرت مى‏کردند، چون مى‏گفتند که بتها نیز خدا هستند.

وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏ (و چون یاد مى‏شد آنان که غیر او بودند) یعنى بتهایى که بدون خداوند عبادت مى‏شدند إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ (در آن هنگام ایشان شادى مى‏کردند) و بقدرى خوشحال مى‏شدند که آثار شادى و سرور از چهره‏شان پیدا بود.

 

نظم:

توجیه در پیوستگى این آیه‏ (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ) با آیه‏ (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ) این است که خداوند مى‏خواهد بیان کند، وکیل و حفیظ بر ایشان کسى است که ایشان را میرانده و میگرداندشان هر گونه که بخواهد.

برخى گفته‏اند: این جمله‏ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ) به جمله‏ (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ) متصل شده و مقصود چنین است: (آن که عبد خود را کفایت کرده تو را نیز از امر ایشان کفایت مى‏کند). جمله‏ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ) به جمله‏ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ …) پیوسته تا معلوم شود آن که مالک نفع و ضرر نباشد مالک شفاعت هم نخواهد بود.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۴۶ تا ۵۰]

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَهٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹) قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰)

 

ترجمه:

بگو اى خداى پدید آورنده آسمانها و زمین، داننده نهان و آشکار، تو حکم مى‏کنى میان بندگانت در آنچه اختلاف مى‏کردند. و اگر هر آنچه در زمین است و هر آنچه مانند آن است، از آن ستمکاران باشد و آنها را فدیه دهند تا عذاب رستاخیز به آنها نرسد قبول نشود و پدید آید از جانب خدا براى آنها آنچه گمان نمى‏کردند. و نمودار شد براى ایشان بدیهاى آنچه کسب کردند و فرایشان گرفت آنچه مسخره مى‏کردند. و چون انسان را گزندى رسد بخواند ما را سپس چون او را از جانب خودمان نعمتى دهیم گوید: همانا داده شده‏ام آن را بر علمى، بلکه آن فتنه است و لکن اکثر مردم نمى‏دانند. محققا گفته است آن را کسانى که پیش از آنان بودند پس بى‏نیاز نکرد از ایشان آنچه را که بودند کسب مى‏کردند.

 

تفسیر:

زمانى که خداوند سبحان دلیلها را ذکر کرد و مردم در آنها نظر نکردند و مواعظ را بیان فرمود از آنها پند نگرفتند، پیامبر خود را دستور فرمود، با آنان محاکمه کند تا انجام دهد درباره ایشان آنچه استحقاق داشتند. پس گفت:

قُلِ‏ (بگو) اى محمد (ص) بخوان به این دعا اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ (اى خداوند پدید آورنده آسمانها و زمین) یعنى اى آفریدگارشان و ایجاد کننده آسمانها و زمین‏ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ (داناى نهان و آشکار) یعنى داننده آنچه علمش از همه مردم پنهان است و اى داننده آنچه مردم مشاهده مى‏کنند و مى- دانند.

أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ‏ (تو حکم کنى میان بندگانت) روز قیامت‏ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏ (در آن چه بودند در آن اختلاف مى‏کنند) در این دنیا در امر دینشان و دنیاشان و تفصیل بده میان آنان به حق در حقوق و مظالم، یعنى حکم کن میان من و قوم من به حق، و در این بشارتى است براى مؤمنان به پیروزى و نصرت، زیرا خداوند که پیغمبر خود را امر به دعا مى‏کند ناچار اجابت مى‏کند.

از «سعید بن مسیب» نقل شده که گفت: من آیه‏اى را در قرآن میشناسم که کسى نخواند آن را که بواسطه آن از خداوند سؤال کند مگر آن که خدا به او عطا کند و آن آیه‏ (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ …) مى‏باشد، سپس خداوند خبر مى‏دهد از واقع شدن عذاب بر کافران به این که مى‏فرماید:

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ‏ (و اگر هر آنچه در زمین است و هر آن چه مانند آن است براى ستمکاران باشد) زیاده بر آن‏ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ (فدیه دهند از زشتى عذاب قیامت که به آنان نرسد، قبول نشود،) تفسیر این آیه گذشت‏ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ‏ (و آشکار شود بر ایشان از جانب خداوند آن چه گمان نمى‏کردند) یعنى ظاهر شود بر ایشان از اقسام عذاب آن چه که انتظار نداشته و گمان نداشتند که به ایشان برسد و در حساب ایشان نبود.

«سدى» گفته است: آنها کارهاى خود را خوب مى‏پنداشتند که بد برایشان نموده شد. و گفته شده است که «محمد بن منکدر» هنگام مرگ، زارى مى‏کرد، بدو گفتند: تو هم جزع و زارى مى‏کنى پاسخ گفت: مرا آیه‏اى از قرآن در بر گرفته که‏ (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ) است و مى‏ترسم که از جانب خداوند چیزهایى برایم آشکار شود که گمان نمى‏کردم‏ وَ بَدا لَهُمْ‏ (و آشکار شد بر ایشان) سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا (بدیهاى آن چه کسب کردند) یعنى پاداش کارهاى بدشان آشکار شود وَ حاقَ بِهِمْ‏ (فرایشان گیرد) یعنى نازل شود به ایشان‏ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏ (آنچه که بودند مسخره مى‏کردند) و آن عبارت بود از هر چیزى که پیغمبر (ص) هشدار میداد از آنچه که منکر مى‏شدند و آن را تکذیب مى‏کردند.

سپس خداوند خبر مى‏دهد که انسان شدیدا در تقلب از حالى به حال دیگر است پس فرمود:

فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ (پس زمانى که ضررى به انسان برسد) از بیمارى و گرفتارى‏ دَعانا (مى‏خواند ما را) و پناه مى‏آورد به سوى ما با حالت تسلیم و اخلاص، چه این که مى‏داند غیر از ما هیچ کسى قادر به رفع گرفتارى او نیست‏ ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَهً مِنَّا (سپس او را چون از جانب خود نعمتى دهیم) یعنى چون نعمتى از سلامت جسم و گشایش روزى و نعمتهاى دیگرى باو ببخشیم‏ قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏ (گوید بر اساس علم داده شده‏ام) در تفسیر این آیه سخنان گوناگونى گفته شده است که اینک اشاره میکنیم:

اول- از «حسن» و «جبائى» نقل شده است که: انسان گوید، همانا داده شده‏ام روى دانش و زیرکى و کاردانى خود. پس این اشاره است که آنان به منافع و ضررهاى خود جاهل هستند.

دوم- داده شده‏ام بر اساس خیرى که خداوند از من میداند و این قول از «مقاتل» و «قتاده» نقل شده است.

سوم- داده شده‏ام بر اساس علمى که خدا آن را از من قبول کرده و راضى است، و لذا خداوند بخشیده است براى من از نعمتهایى که بخشیده است.

سپس خداوند مى‏فرماید: امر بر اساس گفته ایشان نیست‏ بَلْ هِیَ فِتْنَهٌ (بلکه آن فتنه‏اى مى‏باشد) یعنى آزمایش و امتحانى است که خدا به آن آزمایش کرده است تا ظاهر شود که شکر و صبر انسان در مقابل آن چگونه است تا بر اساس آن مجازات کند.

و گفته شده است که معنى آیه چنین است که این نعمت فتنه‏اى یعنى عذابى بر ایشان خواهد بود اگر آن را به خود نسبت دهند.

و برخى گفته معنى آیه این است که خود این گفتار براى ایشان فتنه‏اى مى‏باشد زیرا ایشان بر آن عذاب خواهند شد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ (و لکن بسیارى از ایشان نمى‏دانند) بلاء چه چیزى‏ و نعمت کدام است.

و گفته‏اند معنى این است که، آنها نمى‏دانند تمامى نعمتها از جانب خداوند است اگر چه از جهت بندگان روى اسباب به وجود آمده است.

قَدْ قالَهَا (بتحقیق گفته است آن را) یعنى این کلمه و گفتار را الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ (آنها که پیش از ایشان بودند) مانند «قارون» هنگامى که گفت: همانا داده شده‏ام بر اساس علمى که در نزد من است.

فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ‏ (پس بى‏نیاز نکرد از ایشان آن چه که بودند کسب مى‏کردند) یعنى سودى نبخشید بر ایشان آن چه از اموال جمع کردند بلکه براى آنان موجب بدبختى گردید.

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۵۱ تا ۵۵]

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵۳) وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۵۴) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَهً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (۵۵)

 

ترجمه:

پس رسید به ایشان زشتیهاى آن چه دست آوردند و آنان که ستم کردند از ایشان زود باشد که رسد بر ایشان زشتى‏هاى آن چه به دست آوردند و نیستند به عجز آرندگان. آیا ندانستند که خدا فراخ گرداند روزى را براى هر که خواهد و تنگ کند، همانا در این است نشانه ‏هایى براى قومى که ایمان آرند.

بگو اى بندگان من که بر جان خودتان اسراف کردید ناامید نباشید و از رحمت خدا، همانا خدا بیامرزد همه گناهان را، همانا اوست آمرزنده مهربان. و باز گردید به سوى پروردگار خویش و بر او تسلیم شوید پیش از آن که بیاید شما را عذاب، سپس یارى نشوید. و پیروى کنید به نیکو آن چه نازل شده است به سوى شما از پروردگارتان پیش از آن که ناگهان بیاید بسوى شما عذاب و شما نمیدانید.

 

تفسیر

سپس خداوند سبحان از حال کافران خبر مى‏دهد و مى‏گوید:

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا (پس رسید به ایشان زشتیهاى آن چه را بدست آوردند) یعنى رسید بر ایشان عقاب زشتیهایشان، پس حذف مضاف در اینجا بخاطر دلالت کلام بر این مفهوم است. و برخى گفته‏اند به این خاطر (عقاب سیئات) گفته مى‏شود که این کلام با دو کلمه‏اش جفت و قرین است چه این که خدا مى‏گوید: (جَزاءُ سَیِّئَهٍ، سَیِّئَهٌ مِثْلُها)، «پاداش زشتى زشتى مانند آن است» وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ (و کسانى که ستم کردند از ایشان) یعنى از کافران قوم تو اى محمد (ص) سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا (مى‏رسد به ایشان زشتیهاى آن چه به دست آوردند) و نیز وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ‏ (و نیستند به عجز آورندگان) یعنى آنان نمى‏توانند از خداوند ربوده شوند، و یا این که آنها نمى‏توانند خدا را عاجز کرده و از قدرت او خارج شوند.

أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ (آیا نمى‏دانند که خداوند فراخ مى‏کند روزى را به آن که بخواهد و تنگ کند؟!) یعنى خداوند وسعت و گشایش مى‏دهد روزى را به آن که بخواهد و تنگ مى‏کند روزى را به آن که بخواهد به جهت آن چه از مصالح مردم مى‏داند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ (همانا در این است نشانه‏ها) نشانه‏هاى واضح و روشن‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ (بر مردمى که ایمان آرند) قبول و تصدیق مى‏کنند توحید خداوند را، چه این که از آن سود مى‏برند.

 

مغفرت کلى‏

قُلْ‏ (بگو) اى محمد یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏ (اى بندگان من که بر خودتان اسراف کردید) با مرتکب و آلوده شدن گناهان‏ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ‏ (ناامید مشوید از مهر خداوند) یعنى مأیوس نشوید از آمرزش خداوند إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ (همانا خداوند مى- آمرزد همه گناهان را که اوست آمرزنده مهربان) از «ثوبان» غلام رسول خدا (ص) نقل شده که گفت: دوست ندارم دنیا و آن چه در اوست به جاى این آیه براى من باشد.

حضرت امیر المؤمنین علیها السلام فرمود: در قرآن آیه‏اى گسترده‏تر از آیه‏ (یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا …) نمى‏باشد.

در مصحف (عبد اللَّه) آیه یاد شده به این صورت آمده (ان اللَّه یغفر الذنوب جمیعا لمن یشاء)، «خداوند مى‏آمرزد همه گناهان را بر آن که بخواهد.» برخى گفته‏اند این آیه درباره «وحشى» کشنده و قاتل «حمزه» نازل شده آن هنگام که خواست مسلمان شود ولى ترسید توبه او قبول نشود و چون این آیه نازل شد اسلام آورد و مسلمان شد.

به رسول خدا (ص) گفته شد، آیا این آیه مخصوص (وحشى) است یا شامل همه مسلمانان مى‏باشد؟ حضرت فرمود: بلکه براى همه مسلمانان است.

این آیه درست نمیباشد که درباره «وحشى» نازل شده باشد زیرا نزول این آیه در مکه بوده و وحشى پس از سالیان دراز اسلام آورده است ولى در پاسخ باید گفت ممکن است این آیه بر او خوانده شده و باعث اسلام او گشته است، پس این آیه به عموم خود حمل مى‏شود، و خداوند ناچار همه گناهان را بر توبه کننده مى‏آمرزد، پس موحد یعنى اهل توحید اگر قبل از توبه کردن بمیرد در مشیت خداوند است اگر بخواهد بر اساس عدالت خود عذاب میکند و اگر بخواهد بر اساس فضل و رحمت خود مى‏آمرزد، چنان که خدا فرماید: (وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ)، «مى‏آمرزد خداوند بغیر از شرک از هر که بخواهد» سپس خداوند بندگان خود را بسوى توبه دعوت مى‏کند و ایشان را امر مى‏کند که بسوى خدا بازگردند و مى‏فرماید:

وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ‏ (و برگردید به سوى پروردگارتان) یعنى بازگردید از شرک و گناهان بسوى خداوند و توحید کنید او را وَ أَسْلِمُوا لَهُ‏ (و تسلیم شوید مر او را) یعنى سر فرود آورید به اطاعت او در آن چه شما را امر مى‏کند، و گفته شده معنى این است، قرار دهید خودتان را خالص براى خداوند، خداوند با این آیه مردم را سوق به سوى توبه مى‏دهد تا انسان به گناه آلوده نشده و توبه را به امید آیه سابق ترک نکند مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ‏ (پیش از آن که بیاید بسوى شما عذاب سپس یارى نمى‏شوید) موقعى که عذاب بشما نازل شود.

وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ‏ (و تابع شوید به بهتر آن چه نازل شده است بسوى شما از پروردگارتان) یعنى از حلال و حرام و امر و نهى و و وعده و وعید پس کسى که انجام دهد آن چه امر شده و ترک کند آن چه نهى شده،پس حقیقتا تابع نیکوتر شده است، این سخن از «ابن عباس» نقل شده است.

و گفته شده که اراده شده از نیکوتر و احسن، ناسخ بغیر از منسوخ و این از «جبائى» است.

«على بن عیسى» گوید: این گفتار، نادرست است زیرا به منسوخ عمل نمى‏شود تا حسن و نیکو باشد و ناسخ احسن و نیکوتر، پس منسوخ قبیح است و ناسخ نمى‏تواند نیکوتر و احسن از قبیح و زشت باشد، و از این سخن به این نحو جواب داده شده که منسوخ جایز است که حسن و نیکو باشد مگر این که عمل کردن به ناسخ اصلح و احسن مى‏باشد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَهً (پیش از آن که بیاید بسوى شما عذاب ناگهانى) یعنى ناگهان در وقتى که متوقع و منتظر نبودید وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ‏ (و شما نمى‏دانید) یعنى نمى‏دانید که عذاب چه وقتى بر شما نازل مى‏شود.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۵۶ تا ۶۰]

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ (۵۶) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (۵۷) أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (۵۸) بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۵۹) وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (۶۰)

ترجمه:

این که مى‏گوید کسى اى دریغ بر آن چه کوتاهى کردم در جنب خداوند و هر آینه بودم از مسخره کنندگان. یا که گوید اگر خدا هدایتم مى‏کرد همانا بودم از پرهیزکاران. یا گوید هنگامى که بیند عذاب را، اگر براى من بازگشتى بود پس مى‏شدم از نیکوکاران. بلى آمد به تو آیات من پس تکذیب کردى آنها را و کبر ورزیدى و بودى از کافران. و روز قیامت مى‏بینى آنان را که دروغ گفتند بر خدا که روهایشان سیاه شده آیا دوزخ جایگاهى نیست براى کبرورزان.

 

قرائت:

«ابو جعفر» یا (حسرتاى) به یاء مفتوحه بعد از الف خوانده و دیگران یا (حسرتا) بدون یا خوانده‏اند.

«ابن جنى» گوید لفظ یا (حسرتاى) نادرست است، زیرا الف در(حسرتا) بجاى یا مى‏باشد و بخاطر سنگینى استعمال (یا) به آسان بودن استعمال (الف) پناه برده شده است.

 

شرح لغات:

تفریط- اهمال کردن در چیزى میباشد که پیشروى در آن واجب بوده و به خاطر سهل‏انگارى وقت آن فوت شده است و ضد آن کار با حزم است، گفته مى‏شود فلانى حازم است در مقابل کسى که مفرط است.

حسرت- بمعنى غمگین شدن بر آن چه وقت آن گذشته و پشیمان شدن به آن چه جبران آن ممکن نبوده مى‏باشد و تأسف نیز مانند آن است و اصل معنى تحسر و حسرت به معنى انقطاع و بریدن است گفته مى‏شود (انحسرت الدابه اى انقطع سیرها کلالا)، «منحسر شد چهارپا یعنى از شدت خستگى فرو ماند و از سیر و حرکت باز ماند».

جنب- عضو معروف بدن است، و نیز جنب به معنى چیز بزرگ و زیادتر است گفته مى‏شود (هذا قلیل فى جنب مودتک)، «این چیز اندکى در پیش مهر شما است» و یا گفته مى‏شود (ما فعلت فى جنب حاجتى اى فى امره)، «چه کردى در جنب حاجت و نیاز من یعنى در امر آن» «کثیر» گوید:

الا تتقین اللَّه فى جنب عاشق‏ له کبد حرى علیک تقطع‏

«آیا پرهیز نمى‏کنى از خداوند در کنار عاشقى- بر او دل تشنه‏اى است که براى تو چاک شده است»

 

اعراب:

(بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ) جواب مى‏باشد براى‏ (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ) زیرا معنى این سخن چنین است که خدا مرا هدایت نکرد پس گفته مى‏شود که بلى آیات ما بسوى تو آمد، و چون (بلى) باید در جواب سخن منفى باشد ناچار در معنى، سخن منفى اراده مى‏شود.

(وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ) این جمله مبتدا و خبر است و این جمله چون داراى معنى حال مى‏باشد لذا اعرابا منصوب مى‏باشد و از واو حال بخاطر ضمیر، بى‏نیاز هستیم، و جایز است (وجوههم) را بخاطر بدل از (الَّذِینَ کَذَبُوا) منصوب خواند یعنى (و ترى وجوه الذین کذبوا على اللَّه مسوده)

 

تفسیر:

و چون خداوند سبحان مردم را بخاطر دور ماندن از عذاب و عقوبات امر به تبعیت از طاعات و واجبات و اجتناب از زشتیها کرد، غرض از این کار را به این نحو بیان فرمود که:

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ‏ (اینکه گوید کسى) یعنى به ترس از اینکه گوید، یا به حذر از اینکه گوید و معنى این است که کراهت دارید در حالتى قرار گیرید که در آن گوئید:

یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‏ (اى دریغ بر آنچه کوتاهى کردم در جنب خداوند) یعنى دریغا از پشیمانى من بر آنچه ضایع کردم از ثواب کردن براى خداوند، این قول «ابن عباس» است.

و گفته شده است که: اى دریغ بر آنچه کوتاه آمدم در امر خداوند، و این سخن از «مجاهد» و «سدى» وارد شده است، از «حسن» نقل شده که، جنب خداوند- بمعنى طاعت خداوند است.

«فراء» گوید: جنب بمعنى قرب و نزدیکى مى‏باشد که قرب خداوند و جوار خداوند منظور مى‏باشد، مثلا گفته مى‏شود که فلانى در جنب فلانى زندگى میکند یعنى در جنب و جوار او زندگى میکند. پس معنى بر اساس این تفسیر چنین میشود که: کسى گوید اى دریغ بر آنچه کوتاه آمدم در جنب خدا یعنى در طلب قرب و جوار خدا که آن بهشت است.

«زجاج» گوید: منظور از جنب، طریق و راه است که معنى چنین مى‏شود:

اى دریغ از اینکه کوتاه آمدم در راهى که آن راه خداوند است، پس جنب به‏ معنى جانب خواهد بود، یعنى اى دریغ از اینکه کوتاه آمدم در جانبى که منتهى به رضایت خداوند مى‏شد.

«عیاشى» از «ابى جارود» از امام باقر (ع) نقل کرده که فرمود:(نحن جنب اللَّه)یعنى ما جنب و کنار خداوند هستیم.

وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ‏ (و هر آینه بودم از مسخره کنندگان) «قتاده» و «سدى» گفته ‏اند منظور این است که: بودم من از مسخره کنندگان پیغمبر (ص) و مسخره مى‏کردم مومنان و قرآن را در دنیا یا به این معنى که: من بودم مسخره میکردم آن را که مرا بسوى ایمان دعوت میکرد.

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ‏ (یا گوید اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد هر آینه بودم از پرهیزکاران) یعنى این کار را انجام داده و آیات خود را آوردیم تا کسى نتواند بگوید اگر خداوند مرا هدایت میکرد همانا از کسانى میشدم که بخاطر ترس از عذاب الهى از گناهان پرهیز مى‏کردم.

برخى گفته‏اند: چون مردم کافر در ادله الهى نظر نکردند و از قرآن اعراض کرده و مشغول به دنیا و امور باطل شدند، گمان کردند که خداوند متعال آنان را هدایت نکرده است و این سخن را با گمان خود میگویند، و لذا خداوند بر آنان رد کرده و مى‏فرماید: (بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی)، «بلى آمد به سوى تو آیات من» و برخى گفته‏اند: معنى آیه، این است که: گوید کسى اگر خداوند هدایت میکرد مرا بسوى نجات، برمیگرداند و رجوع میداد به حال اختیار و تکلیف، در آن موقع من از کسانى میشدم که هدایت یافته و از معاصى و گناهان دورى مى- کردم، و این سخن از «جبائى» نقل شده است و دلیل این سخن آن که مردم کافر در روز قیامت مى‏دانند که خداوند وسیله هدایت را بر ایشان فراهم کرده است، پس فقط درخواست و اشکال ایشان در بازگشت به دنیا و حال تکلیف‏ مى‏باشد.

أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ‏ (یا گوید کسى هنگامى که بیند عذاب را اگر براى من بازگشتى بود هر آینه بودم من از نکوکاران) یعنى اگر من بازگشتى به دنیا داشتم از اهل توحید شده و خداى را اطاعت مى‏کردم، خداوند در انکار سخن این شخص مى‏گوید:

بَلى‏ (بلى) یعنى این چنین نیست که تو مى‏گویى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی‏ (بتحقیق آمد بسوى تو آیات من) یعنى حجت‏ها و دلالت‏ها و نشانه‏هاى من.

فَکَذَّبْتَ بِها (پس تکذیب کردى آنها را) یعنى دورى کردى از پیروى آنها، چه این که خدا مى‏گوید:

وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ‏ (و تکبر کردى و بودى از کافران) به آنها.

 

(بحث ادبى)

در اینجا این اشکال پیش مى‏آید که چرا لفظ (جاءتک) به فتح کاف که علامت مذکر مى‏باشد به کار برده شده است با این که (نفس) مؤنث مى‏باشد؟، در جواب باید گفت: مراد از (نفس در اینجا انسان مى‏باشد و آن هم مذکر است).

قابل تذکر است که در برخى از قرائتهاى نادر و قلیل که از: «عاصم» و «جحدرى» و «یحیى بن یعمر» روایت شده براى مطابقت با تأنیث (نفس)، کاف و تمامى (تا) هاى مخاطب این آیه مکسور که علامت تأنیث مى‏باشد خوانده شده است و اینچنین مى‏شود: (بلى قد جاءتک آیاتى فکذبت بها و استکبرت و کنت من الکافرین) وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ‏ (و روز قیامت مى‏بینى کسانى را که دروغ گفتند بر خداوند) و گمان کردند که براى خداوند شریکى و فرزندى مى- باشد

وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ‏ (روهاشان سیاه است آیا در جهنم جایگاهى براى کبرورزان نیست) آنهایى که از ایمان آوردن به خداوند تکبر ورزیدند.

این استفهام و سؤال به صورت تثبیت و تقریر مطلب است یعنى حتما در جهنم جایگاه و مقام آنها مى‏باشد.

 

(تکذیب امام؟)

«عیاشى» از «خثیمه» روایت کرده که گفت از حضرت «صادق» (ع) شنیدم فرمود: کسى که حدیثى از ما بگوید ما روزى را از او سؤال خواهیم کرد، اگر راست گفته و ما را تصدیق کند همانا بر خدا و رسول خدا (ص) راست گفته است و اگر ما را تکذیب کند همانا بر خدا و رسول خدا دروغ گفته و تکذیب کرده است، زیرا چون ما سخن مى‏گوئیم، نمى‏گوئیم این شخص و آن شخص گفته است، همانا مى‏گوئیم خدا و رسول خدا (ص) چنین گفته‏اند، سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: (وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى …) در این هنگام خثیمه به دو گوش خود اشاره کرده و گفت: کر شود این دو گوش من اگر آن را نشنیدم (یعنى معتقد به آن نباشم) و از «سوده بن کلیب» نقل شده که گفت از این آیه‏ (وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَرَى …) از حضرت باقر (ع) سؤال کردم فرمود: این آیه درباره آن کسى مى‏باشد که خود را امام بداند بدون آن که از جانب خداوند باشد، گفتم اگر چه آن شخص علوى باشد؟ فرمود: آرى!، گفتم اگر چه فاطمى باشد فرمود:آرى؟

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۱ تا ۶۶]

وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۱) اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ (۶۲) لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۶۳) قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ (۶۴) وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (۶۵)

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (۶۶)

ترجمه:

و نجات مى‏دهد خداوند کسانى را که پرهیز کردند با رستگاریشان، بدى به ایشان نمى‏رسد و آنان غمگین نمى‏شوند. خداوند آفریننده هر چیزى است و او بر هر چیزى وکیل است. براى اوست کلیدهاى آسمانها و زمین، و آنان که به آیات خداوند کافر شدند ایشانند زیانکاران. بگو آیا دستور مى‏دهید غیر از خدا را بندگى کنم اى نادانان. و بتحقیق وحى شده است بر تو و بر آنان که پیش از تو بودند اگر مشرک شوى تباه مى‏شود عملت و خواهى بود از زیان- کاران. بلکه خداى را پرستش کن و بوده باش از سپاسگزاران.

 

قرائت:

مفازه- اهل کوفه غیر از «حفص»، (بمفازاتهم) خوانده‏اند و دیگران (بمفازتهم) گفته‏اند، دلیل آنان که (مفازه) را جمع خوانده‏اند این است که مصدر چون اقسام و اجناسش مختلف شود مى‏توان به صورت جمع استعمال کرد، از این جهت مى‏گوئیم (مکانتکم و مکاناتکم)، و دلیل آنها که مفرد خوانده‏اند این که (مفازه) چون (فوز) بوده و ناچار چون مصدر است باید مفرد و به صورت (مفازه) خوانده شود.

 

تفسیر:

چون خداوند سبحان از حال کافران خبر داد بدنبال آن، حال پرهیز کاران نکوکار را بیان کرده و فرمود:

وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا (و نجات مى‏دهد خداوند کسانى را که پرهیز کردند) از معاصى به خاطر ترس از عقاب خداوند بِمَفازَتِهِمْ‏ (به رستگاریشان) یعنى به نجات یافتنشان از آتش، اصل کلمه (مفازه) به معنى نجات یافتن است، لذا از باب تفأل به خیر (مفازه) را (نجات) گویند، چنان که از باب تفأل به خیر مار گزیده را سلیم گویند و یا به کار بردن (سلیم) او را به سلامت فال مى‏زنند.

لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ (نمى‏رسد بدى به ایشان) یعنى به ایشان مکروه و شدت اصابت نمى‏کند وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ (و نه ایشان غمگین شوند) از آن چه از خوشى‏ها و لذات از دست آنان رفته باشد.

چون خداوند مسئله وعد و وعید را خاطرنشان ساخت بیان مى‏کند که او بر همه چیز توانا مى‏باشد اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ (خداوند آفریننده هر چیز است) یعنى بوجود آورنده و پدید آرنده هر چیز است‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ‏ (و او بر هر چیزى وکیل است) یعنى نگهدارنده با تدبیر هر چیز است‏ لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ (براى او کلیدهاى آسمانها و زمین است) (مقالید) جمع (مقلید) و (مقلاد) است و منظور از آسمانها و زمین روزى و رحمت است، که روزى و رحمت از آن خداوند مى‏باشد و این سخن «ابن عباس و قتاده» است، و «ضحاک» گفته: خزینه‏هاى آسمانها و زمین به دست خداوند است، مى- گشاید روزى را به آن که بخواهد و مى‏بندد از آن که بخواهد.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ‏ (آنان که کافر شدند به آیات خداوند، پس ایشان هستند زیانکاران) زیرا با از دست دادن بهشت و نعمتهاى آن و با چشیدن آتش و زبانه‏هاى آن زیان مى‏کنند.

سپس خداوند مردم را دانا مى‏کند که معبودى به غیر از (اللَّه) نیست و مى‏گوید:

قُلْ‏ (بگو) اى محمد به این کافران‏ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ (به غیر از اللَّه دستور مى‏دهید عبادت کنم) یعنى امر مى‏کنید که غیر از خداوند را عبادت کنم‏ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ‏ (اى نادانان) در آن چه که امر مى‏کنید، زیرا شما امر مى‏کنید عبادت کنم کسى را که نمى‏بیند و نمى‏شنود و سودى نمى‏دهد و ضررى نمى‏بخشد. سپس به پیغمبر (ص) خود مى‏گوید:

وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ‏ (و بتحقیق وحى گردیده شد بسوى تو) اى محمد (ص) وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ‏ (و آنان که پیش از تو بودند) از پیامبران و رسولان‏ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ (اگر شرک ورزى همانا تباه شود عمل تو و همانا خواهى بود از زیانکاران) «ابن عباس» گوید: این خطاب تأدیبى نسبت به پیغمبر (ص) بوده و تهدیدى نسبت به دیگر مردم مى‏باشد، زیرا خداوند پیمبر خود را از شرک‏ و مداهنه کافران نگه داشته و معصوم گردانیده است، و در این سخن چیزى نیست که دلالت کند به صحیح بودن گفته اهل وعید که قائل به احباط و تباهى اعمال مى‏باشند، زیرا معنى آیه چنین است، کسى که در عبادت خدا شرک بورزد و بتها و غیر آنها را در عبادت خدا شریک قرار دهد، عبادت او بر وجهى قرار مى‏گیرد که استحقاقى براى ثواب پیدا نمى‏کند، و لذا این عمل را خداوند وصف مى‏کند که آن تباه است زیرا اگر عمل، خالص براى خداوند باشد سزاوار ثواب مى‏تواند باشد.

سپس خداوند سبحان امر به توحید مى‏کند و مى‏فرماید:

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ (بلکه خداوند را عبادت کن) یعنى عبادت خود را تنها بسوى خداوند بدون توجه به بتها، متوجه کن‏ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ‏ (و بوده باش از سپاسگزاران) آنان که بر نعمتهاى خداوند سپاس گذاشته و عبادت را خالص براى خداوند انجام مى‏دهند.

 

(بحث ادبى)

«زجاج» گوید: (اللَّه) معمول منصوب (فاعبد) است و (فا) به معنى مجازات آمده است و مقصود چنین مى‏شود، چون بیان کردم پس عبادت کن خداى را.

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۷ تا ۷۰]

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۷) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (۶۸) وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۶۹) وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (۷۰)

 

ترجمه:

و ارج نگذاردند بر خدا حق ارجش، و زمین، همه آن در قبضه اوست در روز قیامت، و آسمانها پیچیده دست قدرت اوست، منزه و برتر است از آنچه شرک مى‏ورزند. و دمیده شد در صور پس بیهوش افتاد آن که در آسمانها و آن که در زمین است مگر آن که را خدا خواست، سپس دوباره دمیده شد، پس ناگاه ایشانند ایستادگان نگران. و درخشید زمین بنور پروردگارش واگذارده شد کتاب و آورده شدند پیامبران و گواهان، و داورى شد میان ایشان به حق‏ و آنان ستم نشوند. و پرداخت شد به هر کسى آن چه انجام داد و او داناتر است به آن چه انجام مى‏دهند.

 

اعراب:

جمیعا- نصب داده شده چون حال است و عامل آن محذوف است و تقدیر چنین است (و الارض اذا کانت مجتمعه قبضته)، «زمین زمانى که مجتمع است در قبضه اوست»، پس (اذا) ظرف زمان بوده و عامل آن (قبضته) میباشد و (کان) در اینجا تامه است چه این که اگر ناقص بود باید (جمیعا) خبر آن باشد و درست نمى‏بود که حال باشد.

 

تفسیر:

سپس خداوند از حال کافران خبر مى‏دهد و مى‏گوید:

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏ (و ارج نگذاردند خداى را حق ارجش) یعنى خدا را مناسب و سزاوار عظمت و بزرگیش، تعظیم نکردند، زیرا غیر از خداوند را عبادت کردند و پیامبرش را امر کردند که غیر او را عبادت کند، این سخن از «حسن» و «سدى» نقل شده است.

«مبرد» گفته که اصل این سخن از آنجا است که مى‏گویى: (فلانى عظیم القدر است) و از این جمله جلالت و بزرگى او را اراده مى‏کنى، و (قدر) اختصاص دادن چیزیست به بزرگى و کوچکى و تساوى.

و برخى گفته مقصود از این آیه چنین است که، ستایش نکردند خداى را آن چنان که سزاوار بود، زیرا بعث و رستاخیز را انکار کردند و خدا را چنین وصف کرده و شناختند که خداوند مردم را بیهوده آفریده و از بازگردانیدن و قیامت عاجز است.

«زمین در قبضه خداست»

وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ (و همه زمین در قبضه اوست در روز قیامت) قبضه- این کلمه در لغت به این معنى آمده که: (ما قبضت علیه بجمیع‏ کفلک)، «آن چه با همه کف دست خود فرا گیرى» خداوند با این بیان از کمال قدرت خود خبر داده و یادآور مى‏شود که زمین با همه بزرگیش در تحت قدرت اوست مانند چیزى که قابض در کف دست خود درمى‏آورد، پس در قبضه‏اش مى‏شود، این سخن بر اساس سخنان مردم مى‏باشد که خداوند خواسته است بر ما به آسانى بفهماند چه این که ما مى‏گوئیم، این چیز در قبضه فلانى و در دست فلانى است زمانى که تصرف آن بر او آسان باشد اگر چه قبض نکرده است‏

آسمانها پیچیده دست قدرت اوست‏

و همچنین است قول خداوند که مى‏فرماید:

وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ (و آسمانها پیچیده دست او هستند) یعنى مى‏گرداند با قدرت خود هم چنان که ما چیزى را که توانایى داریم با دست خود مى‏گردانیم، به کار بردن «یمین- دست» براى مبالغه در قدرت و ثابت کردن بیشتر مالکیت است، چنان که خداوند میفرماید: (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ)، «آن چه مالک شد دستهایتان» یعنى آن چه در تحت قدرت شماست، زیرا ملک چیزى نیست که بدون یسار و اعضاء دیگر بدن به (یمین) اختصاص داشته باشد.

و برخى گفته‏اند: معنى چنین است که آسمانها محفوظ و مصون به قوت خداوند است و (یمین) را به معنى (قوت) گرفته‏اند چنان که شاعر میگوید:

اذا ما رایه رفعت لمجد تلقاها عرابه بالیمین‏

«زمانى که پرچمى نباشد که براى عظمت افراشته گردد- آن را «عرابه» به دست (یمین) خود قرار گیرد».

سپس خداوند خود را تنزیه و پاک مى‏کند از آنچه به او شریک قائل میشوندو مى‏گوید:

سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ (منزه و برتر است از آن چه شرک مى‏ورزند) یعنى از آن چه شبیه و مثل به او نسبت مى‏دهند.«صور» دمیده میشود

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ (و دمیده شد در صور) و آن شاخى است که «اسرافیل» در آن مى‏دمد.

حکمت در دمیده شدن (صور) این است که خداوند آن را نشانه‏اى قرار داده تا خردمندان پایان کار خود را در جهان تکلیف دانسته و آغاز خلقت جدید را متوجه شوند، پس این را تشبیه کرده به آنچه در میان مردم متعارف است که هنگام کوچ و رحلت و نزول و فرود بوق مى‏زنند و براى مردم چه مثالى بهتر از این مى‏توان در این حادثه به کار برد.

برخى گفته‏اند (صور) جمع صورت است، گویا که در صورتها و چهره‏هاى مردم دمیده مى‏شود و این قول «قتاده» است و نیز از او نقل شده که (صور) را بفتح واو قرائت کرده است.

فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ (پس بیهوش بر زمین افتاد آن که در آسمانها و آن که در زمین است) یعنى از سختى و شدت این صیحه و فریاد که از (صور) خارج مى‏شود همه آنها که در آسمانها و زمین است مى‏میرند.

گفته مى‏شود: (صعق فلان)، «فلانى بیهوش شد» زمانى که بمیرد به حال وحشتناک چون صیحه‏اى که عظیم باشد.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ (مگر آن که را خدا بخواهد) در معنى مستثنى (یعنى آن کسى که از خطر صور و بیهوشى معاف است) اختلاف شده است.

برخى گفته‏اند افراد مستثنى عبارتند از: «جبرئیل»، «میکائیل»، «اسرافیل» و ملک الموت یعنى «عزرائیل». و این سخن از «سدى» نقل شده‏ و نیز روایت مرفوعى در این باب نقل کرده‏اند.

و عده‏اى گفته‏اند: افراد مستثنى عبارتند از شهیدان در راه خداوند و این سخن را «سعید بن جبیر» و «عطا» از «ابن عباس» و «ابو هریره»، از پیغمبر (ص) نقل کرده‏اند که آن حضرت درباره این آیه از کسانى که شامل بیهوشى مرگ‏آور نمى‏شوند از جبرائیل سؤال کرد و او جواب گفت که ایشان شهیدان مى‏باشند که شمشیرهاى خود را کنار عرش به کمر بسته‏اند.

ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ (سپس دو باره در صور دمیده شد) مراد از نفخه دوباره نفخه بعث و رستاخیز است که آن نفخه دوم است.

«قتاده» در حدیث مرفوعى که نقل کرده گوید: میان دو نفخه از جهت زمان چهل سال مى‏باشد، و گفته شده که خداوند پس از نفخ صور و مردن افراد، اجسام را نابود کرده و دوباره ایشان را بازمیگرداند و خداوند هم با این بیان:

فَإِذا هُمْ قِیامٌ‏ (پس ناگهان ایشانند ایستادگان) از سرعت ایجاد و پدید آوردنشان خبر مى‏دهد، زیرا خداوند سبحان زمانى که نفخه دوم دمیده شد ایشان را پس از آن باز مى‏گرداند، پس ایشان از گورهاى خود برخاسته و مى‏ایستند.

یَنْظُرُونَ‏ (مى‏نگرند) یعنى منتظرند تا چه شود بر ایشان و به چه چیزى دستور داده شوند.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (و درخشید زمین به نور پروردگارش) یعنى روشن شد زمین به عدل پروردگارش در روز قیامت، زیرا نور و روشنایى زمین به عدل و داد است، چنان که نور علم و دانش به عمل و کردار است، و این سخن «حسن» و «سدى» مى‏باشد.

و برخى گفته‏اند: زمین مى‏درخشد به نورى که خداوند خلق کرده و به واسطه آن زمین قیامت را روشن ساخته بدون این که نور خورشید و ماهى در کار باشد

وَ وُضِعَ الْکِتابُ‏ (و گذارده شد کتاب) یعنى کتابهایى که فرشتگان اعمال بنى آدم را در آنها نوشته‏اند در دستهاى مردم قرار داده مى‏شود تا در آنها اعمال و کردار خود را بخوانند.

تذکر این نکته لازم است که لفظ (کتاب) اگر چه مفرد است ولى چون اسم جنس است معنى جمع را میرساند، یعنى گذارده میشود کتاب هر انسانى در یمین (دست راست) یا شمالش (دست چپ) وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ (و آورده شده پیامبران و گواهان)

۱- و آنها کسانى هستند که گواهى مى‏کنند کار پیامبران را نسبت به امت ایشان. به این که پیامبران تبلیغ کردند ولى مردم تکذیب کردند، این سخن «ابن عباس» و «سعید بن جبیر» است.

۲- و قول دیگر این که آنان (گواهان کسانند که در راه خدا کشته شده‏اند، این سخن از «سدى» نقل شده است.

۳- و گفته شده که گواهان، افراد عادلى هستند که گواهى مى‏کنند به مردم آن چه را که از ایشان دیده‏اند، و این سخن «جبائى» و «ابى مسلم» مى‏باشد. باید گفت: عادت مردم نیز چنین است که قضا و حکم را در پیش عده‏اى از گواهان عادل انجام مى‏دهند.

۴- نظر چهارم این است که آنان (گواهان) نگهبانانى از فرشتگانند و دلیل این سخن قول خداوند متعال است که مى‏فرماید: (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ)، «آمد هر کسى با او بود راننده‏اى و گواهى- سوره ق- ۲۱» ۵- گواهان عبارت است از کلیه اعضاء و جوارح و مکان و زمان.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏ (و داورى شد میان ایشان به حق و آنان ستم گردیده نمى‏شوند) یعنى تفصیل داده شود میان مردم به حق و چیزى از ثواب از کسى که مستحق آن است کم نمى‏شود و به کسى اگر مستحق و سزاوار نباشد عذاب نمى‏شود.

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ‏ (و تمام داده شود به هر کسى آن چه عمل کرده است) یعنى داده شود به هر کسى که عمل به واجبات کرده پاداش آن چه عمل کرده است و این وفاء، کاملا و بدون نقصان انجام مى‏شود.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ‏ (و او داناتر است به آنچه انجام مى‏دهند) یعنى خداوند داناتر از همه است به آن چه که از طاعت و معصیت او، مردم انجام مى‏دهند، و ملائکه را به خاطر داشتن احتیاج به ایشان امر نکرده است که اعمال مردم را بنویسند بلکه ایشان را امر به نوشتن اعمال مردم کرده که تأکید زیادى شده و ایشان بدانند که مجازات مى‏شوند به حسب آنچه عمل کردند.

 

 نظم:

در آیه اول از آیات گذشته خداوند متعال این جمله را (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ)، «قدر نگذاشتند خداى را به حق قدرش» یعنى خدا را به حق و سزاوار بزرگى و عظمتش، تعظیم نکردند، با جمله‏ (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ)، «زمین در روز قیامت در قبضه اوست» پیوسته و متصل کرده است و بیان مى‏کند:

خداوند با این که بر تمام آسمانها و زمین قدرت دارد ولى کافران با خدا دیگران را نیز عبادت و پرستش کردند.

 

 

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۷۱ تا ۷۵]

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۱) قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۲) وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (۷۳) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۷۴) وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۷۵)

 

ترجمه:

و رانده شوند آنان که کافر شدند گروه گروه به سوى دوزخ تا چون به آنجا آیند درهاى آن گشاده گردد، و خازنان دوزخ ایشان را گویند: آیا نیامد بسوى شما رسولانى از شما بخواند بر شما آیات پروردگارتان را و بترساند شما را از دیدار این روز، گویند آرى، و لکن حق است بر کافران کلمه عذاب. گفته شود داخل شوید درهاى دوزخ را جاویدانید در آن پس چه بد است جایگاه متکبران. و رانده شوند آنان که پرهیز کردند از پروردگارشان به سوى بهشت گروه گروه تا بدانجا آینده و گشوده شود درهاى آن و گوید بر ایشان خازنان آن سلام بر شما پاک شدید پس داخل شوید در آن جاودانه. و گویند سپاس خداوند را، راست گردانید بر ما وعده خود را و ما را وارث زمین کرد جا گیریم در بهشت هر جا که بخواهیم پس چه نیکوست پاداش عمل کنندگان. و بینى فرشتگان را فرا گیرندگان دور عرش ستایش کنند به سپاس پروردگارشان و به حق حکم شود میان ایشان و گفته شود سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است.

 

قرائت:

فتحت- اهل کوفه در هر دو مورد لفظ (فتحت) را به تخفیف خوانده و دیگران (فتحت) به تشدید خوانده‏اند دلیل گروه دوم این است که در جاى دیگر قرآن اسم مفعول این باب با تشدید خوانده شده چون (مفتحه لهم الأبواب)، «گشوده شده بر ایشان دربها» و دیگر این که تشدید دلالت بر کثرت مى‏کند.

دلیل اهل تخفیف این که آن بر کثیر و قلیل صلاحیت دارد.

 

لغت:

سیق- سوق به معنى تحریک براى سیر است و از این جهت است که مى‏گویند: سخن بر یک سیاق جارى است و بازار را از آن جهت (سوق) مى‏گویند که در آن خرید و فروش در جریان و در حال سوق دادن است.

زمر- این لفظ جمع (زمره) است و آن به معنى گروه و جماعت است که صداى آنان مانند صداى (مزمار) طنین مخصوصى دارد و (مزامیر) داود (ع) پیامبر نیز عبارت از آوازهاى دلنشین بوده است.

 

تفسیر:

در این آیات خداوند سبحان پس از تفصیل قضا و داورى مردم به قسمت احوال مخلوقات در روز محشر پرداخته و مى‏گوید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا (و رانده شوند آنان که کافر شدند) یعنى به جبر سوق داده مى‏شوند إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً (بسوى دوزخ گروه گروه) یعنى فوجى پس از فوج و گروهى پس از گروه‏ حَتَّى إِذا جاءُوها فُتِحَتْ أَبْوابُها (تا زمانى که بدانجا بیایند گشوده شود درهاى آن) یعنى تا زمانى که به جهنم برسند، گشوده شود درهاى جهنم هنگامى که به جهنم روى آورند و آن هفت درب است‏ وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها (و گوید بر ایشان خازنان آن) آنان که موکل جهنم است و با بد گفتن به کردارشان و انکارشان گویند:

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ‏ (آیا نیامد بسوى شما رسولانى از شما) یعنى مانند شما از افراد بشر یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ‏ (بخوانند بر شما آیات پروردگارتان را) و قرائت کنند بر شما حجتهاى پروردگارتان را و آن چه دلالت کند شما را بر شناختن خداوند و واجب بودن معرفت او.

وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا (و بترسانند شما را از دیدار این روز) یعنى بیم دهند شما را از مشاهده و عذاب این روز! قالُوا (گویند) یعنى کافران بر خازنان جهنم گویند بَلى‏ (آرى) آمد فرستادگان پروردگارمان و از آیات خداوند ما را ترساندند وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ‏ (و لکن حق شد کلمه عذاب بر کافران) یعنى واجب شد عقاب بر آن که کافر شد به خداوند متعال، چون خداوند از این موضوع خبر داده و مى‏دانست چه کسى کافر خواهد شد و وفاى به کفرش مى‏کند، پس قطع به عقابش کرده است و چیزى نیست که از او بر خلاف علم خداوند و آن چه خبر داده است واقع شود، پس در جهنم بودن ما (کافران) نیز موافق بوده با آن چه خداوند خبر داده و مى‏دانست.

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها (گفته مى‏شود داخل شوید درهاى دوزخ را جاویدانید در آن) یعنى در این هنگام نگهبانان جهنم که همان ملائکه موکل هستند گویند، در آئید درهاى جهنم را که در آن همیشه خواهید بود و پایانى براى عذاب شما نیست.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ‏ (چه بد است جایگاه متکبران) یعنى چه زشت است مکانى که متکبران از قبول حق در آن اقامت دارند که جهنم باشد.

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً (و رانده شوند آنان که از خدا.

پرهیز کردند به سوى بهشت گروه گروه) یعنى با احترام گروهى پس از گروهى به سوى بهشت سوق داده شوند، چنان که خداوند مى‏گوید: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً)، «روزى که گرد آوردیم پرهیزکاران را به سوى رحمن میهمانانى- سوره مریم- ۸۵».

در اینجا سوق دادن مؤمنان که در مقابل سوق دادن کافران ذکر شده است مانند بشارت است که آن، اگر چه براى مؤمنان در اخبار سرور انگیز بکار مى‏رود اما براى تفهیم در اخبار عذاب نیز استعمال شده است چنان که خداوند فرماید:

(فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ)، «پس بشارت بده ایشان را به عذابى دردناک، سوره انشقاق- ۲۴».

حَتَّى إِذا جاءُوها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها (تا زمانى که بدانجا آیند و گشوده شود درهاى آن) یعنى گشوده شده است درهاى بهشت پیش از آمدن ایشان‏ و آنها هشت درب هستند.

از «سهل بن سعد ساعدى» نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود:

براى بهشت هشت درب مى‏باشد، یک درب آن به نام (ریان) است که از آن داخل نمى‏شوند مگر روزه داران و این حدیث را «بخارى و مسلم» در «صحیح» خود نقل کرده‏اند.

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها (و گوید بر ایشان نگهبانان آن) هنگامى که استقبال مى‏کنند سَلامٌ عَلَیْکُمْ‏ (سلام بر شما) یعنى سلامتى از جانب خداوند بر شما باد، که به این جمله ایشان را تحیّت مى‏گویند تا به این وسیله شادى ایشان را زیاد کنند، و گفته‏اند این جمله خبر دادن به مؤمنان است به سلامت که سالم شدید از آفات‏ طِبْتُمْ‏ (پاک شدید) ۱- یعنى با کردار نیکو در دنیا پاک شدید و کردارتان پاکیزه گردید و صالح شد.

۲- برخى گفته‏اند، یعنى، نفسهایتان با داخل شدن به بهشت پاک گردید.

۳- «قتاده» گفته است: مؤمنان پیش از داخل شدن به بهشت، با آمرزش پاک شوند و از برخى براى عده‏اى دیگر قصاص گرفته شود و چون تهذیب و پاکیزه شدند نگهبانان بهشت بر ایشان گویند: پاک شدید.

۴- «ابن عباس» گوید: یعنى، پاکیزه گردید مکان شما.

۵- آخرین گفتار در این آیه چنین است، که چون مؤمنان نزدیک به بهشت شوند آنها را باز مى‏گردانند کنار چشمه‏اى، پس در آن شستشو کرده و از آن مى‏نوشند، پس خداوند باطن ایشان را نیز پاک کرده و پس از این براى ایشان چرکى و کثافت و حدثى باقى نمى‏ماند و رنگهایشان دگرگون نمیگردد،پس فرشتگان در این هنگام بر ایشان گویند: (طبتم) «پاک شدید» فَادْخُلُوها خالِدِینَ‏ (پس داخل شوید در آن، جاویدانید) یعنى داخل بهشت شوید که خالد و مخلد و همیشگى هستید.

وَ قالُوا (و گویند) یعنى اهل بهشت چون داخل بهشت شوند براى اعتراف به نعمتهاى خداوند که بر ایشان داده شده مى‏گویند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ‏ (سپاس خدایى را که وعده خود را بر ما راست گردانید) یعنى آن وعده‏هایى که از زبان پیامبران داده بود وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ‏ (و ما را وارث زمین گردانید) یعنى زمین بهشت، از آن جهت که بهشت عاقبت امر ایشان مى‏شود لذا به لفظ میراث یاد شده است، و برخى گفته‏اند از آن جهت لفظ میراث گفته شده که ایشان زمین بهشت را از اهل آتش به ارث مى‏برند.

نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ (جا گیریم از بهشت) یعنى از بهشت جاى و مکانى براى خود فرا گیریم‏ حَیْثُ نَشاءُ (هر جا که بخواهیم) و این اشاره است از زیادى قصرها و منزلها و وسعت نعمتهاى بهشت‏ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏ (پس چه نیکوست پاداش عمل کنندگان) یعنى چه نیکوست ثواب نیکوکاران که بهشت و نعمتهاى آن باشد وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ‏ (و بنى فرشتگان را فرا گیرندگان از حول عرش) یعنى از عجائب امور آخرت این است که مى‏بینى فرشتگان را که عرش را احاطه کرده‏اند.

و «قتاده و سدى» گفته‏اند که فرشتگان طواف مى‏کنند دور عرش.

یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ (تسبیح مى‏کنند به حمد پروردگارشان) یعنى تنزیه مى‏کنند خداوند را از آنچه لایق او نیست و یاد مى‏کنند خدا را به صفاتى که داراست.

برخى گفته‏اند که موحدان چون داخل بهشت شوند فرشتگان حمد خدا را گویند.

عده‏اى گفته‏اند تسبیح ایشان در این وقت به جهت لذت بردن و تنعم است نه به جهت تعبد چه اینکه در آنجا تکلیفى نیست خداوند امر داورى و قضا را در آخرت بزرگ قرار داده به این که (عرش) نصب شود و ملائکه در دور عرش قیام کرده و خدا را تعظیم و ستایش مى‏کنند چنان که پادشاهان چون بخواهند داورى کنند بر تخت خود مى‏نشینند و لشکر خود را مى‏فرمایند تا براى تعظیم آنان در کنار ایشان قرار گیرند، اگر چه قرار گرفتن خداوند بر عرش محال است زیرا خداوند به صفت اجسام و جواهر نیست و جلوس بر عرش از صفات اجسام است ولى از باب تفهیم و مثال چنین بیان شده است.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ (و داورى شود میان ایشان به حق) یعنى میان مخلوقات به عدل تفصیل داده شود.

گفته شده که میان پیامبران و امتهاى داورى شود و نیز گفته‏اند میان اهل بهشت و دوزخ به حق داورى شود.

وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (و گفته شود سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است) این سخن اهل بهشت است که براى سپاسگزارى از نعمتهاى تام خداوند مى‏گویند.

برخى گفته‏اند: این از کلام خداوند است که در آغاز آفرینش گفت:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) و نیز پس از نابود کردن خلق و پس از برانگیختن ایشان و استقرار اهل بهشت در بهشت فرماید (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) پس واجب است براى ادب گزاردن به خداوند متعال، آغاز و انجام هر کارى را به حمد و ستایش خداوند انجام دهیم.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۱، ص: ۲۲۴

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=