تفسیر بیان السعادة-الإسراء

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الإسراء۱-۲۲

سوره الإسراء

همه‏ى آیه‏هاى این سوره‏ى مکّى است و بعضى گفته‏اند: جز پنج آیه مکّى است و آن پنج آیه عبارتند از: وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ‏[۱] و آیه‏ وَ لا تَقْرَبُوا[۲] و آیه‏ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ‏[۳] و آیه‏ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ[۴] آیه‏ وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏[۵] و بعضى گفته‏اند جز هشت آیه بقیّه مکّى است که سه آیه‏ى دیگر عبارتند از: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ‏[۶] تا قول خداى: وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی‏[۷] آیات ۸- ۱

[سوره الإسراء (۱۷): آیات ۱ تا ۸]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (۱) وَ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً (۲) ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (۳) وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (۴)

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (۵) ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (۶) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً (۷) عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً (۸)

ترجمه:

(۱۷/ ۸- ۱)

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

«پاک و منزّه است خدایى که در شبى (مبارک) بنده‏ى خود (محمّد صلّى اللّه علیه و آله) را از مسجد الحرام (مکّه معظمه) به مسجد الاقصى که پیرامونش را مبارک و پرنعمت ساخته سیر داد تا آیات خود را بر او بنمایاند که در حقیقت خدا شنوا و بیناست،

و به موسى علیه السّلام کتاب تورات را فرستادیم و آن را وسیله‏ى هدایت بنى اسرائیل قرار دادیم تا غیر من هیچ نگهدارنده و نگهبانى فرا نگیرند،اى فرزندان کسانى که بر کشتى نوح علیه السّلام حملشان کردیم‏ آن‏چنان‏که نوح علیه السّلام بنده‏ى شکرگزارى بود شما هم مانند او شاکر باشید،و در کتاب خبر دادیم که شما بنى اسرائیل حتما دو بار در زمین فساد و خون‏ریزى مى‏کنید و تسلّط و سرکشى سخت ظالمانه مى‏ یابید،

پس چون وقت انتقام اوّل فرارسد بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را بر شما (چون بخت‏النّصر) برانگیزیم تا آن جایى درون خانه‏ هاى شما را جستجو نمایند و این و عدّه‏ى حتمى انتقام خواهد بود،

آنگاه شما را بر روى ایشان برگردانده و بر آن‏ها غلبه دهیم و با مال و فرزند نیرومند مدد بخشیده و عدّه‏ى (جنگجویان) شما را بسیار گردانیم.

و شما بنى اسرائیل اگر نیکى و احسان کردید و اگر بدى و ستم نمودید باز بر خودتان کرده‏اید و آنگاه که وقت انتقام ظلم دیگر شما فرا رسید تا اثر بیچارگى و ترس و اندوه بر رخسارتان ظاهر شود و به مسجد بیت المقدّس همانند بار اوّل در آیند و به هر چه رسند نابود ساخته و به هر کسى تسلّط یابند به سختى نابود گردانند امید است که خدایتان بر شما باز هم رحمت آورده و مهربان گردد و اگر سرکشى و ستمگرى نمودید ما هم بر مجازات شما باز مى‏گردیم و جهنّم را زندان کافران قرار داده ‏ایم.

تفسیر

سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ پاک و منزّه است خدایى که در قسمتى از بنده‏اش را از مسجد الحرام تا مسجدى که در بیت المقدّس است سیر داد.

یا منظور از مسجد الاقصى بیت المعمور است که در آسمان چهارم‏ مى‏باشد؛ مسجد الاقصى مظهر بیت المعمور است هم چنان که مسجد الحرام مظهر آن مى‏باشد و لفظ (السرى) و الْأَسْرى‏ بر یک معناست و آن عبارتست از سیر در شب، بنابراین ذکر لفظ (لیل) بعد از این کلمه یا از باب تجرید کلمه‏ى (اسراء) از شب است و یا جهت تأکید.

و متعدّى گشتن این لفظ فقط به‏وسیله حرف «باء» است و از قبیل اجتماع دو حرف تعدّى «باء» و «همزه» نیست.

الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ‏ چنان مسجدى که حول و حوش (اطراف) آن را مبارک گردانیم، زیرا که اطراف آن شام و مصر است که هر دو به سبب فراوانى نعمت از هر جنس از سایر شهرها ممتازند، کثرت و فراوانى برکاتى که در اطراف بیت المعمور در آسمان چهارم از اینجا معلوم و روشن مى‏گردد.

تحقیق معراج جسمانى‏

بدان که آیه اشاره به معراج رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است و اخبار در کیفیّت معراج و سیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و آنچه که در معراج دیده است مختلف است، در عین حال همه‏ى اخبار اتّفاق بر وقوع آن داشته و نیز حاکى است از این که آن یکى از معجزات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى ‏باشد.

بین علما نیز اختلاف است در این که آیا معراج با بدن طبیعى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده یا با بدن مثالى و روح حضرتش تحقّق یافته است؟!

فلاسفه منکر معراج با بدن جسمانى هستند، زیرا معتقدند که جسم ملکى نمى‏تواند در عوالم ملکوتى داخل شود و نیز چنین وقوعى موجب خرق و التیام در آسمانها مى‏ گردد که محال است.

ولى متشرّعین در پیروى از ظاهر اخبار وقوع را با بدن طبیعى مى‏دانند بدون این که وجه صحّت آن را بیان کنند، از سوى دیگر برهان فلاسفه بر امتناع معراج جسمانى قوى است.[۸] نیز بر معراج ایراد گرفته ‏اند که در کوتاه‏ترین زمان صورت گرفته است هم چنان که روایت شده است که به نحوى بوده که گرمى رختخواب در بستر آن حضرت هنوز باقى بوده و حرکت حلقه‏ى در هنوز ساکن و آرام نشده بوده و آب آفتابه که در حین عروج رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در اثر سقوط بر زمین ریخت هنوز وقت برگشتن از معراج کاملا نریخته بود، و این در حالى است که آنچه را که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در معراجش دیده و براى ما نقل فرموده، و آنچه که از نمازها و مخاطبات و حرف زدنها در معراج اتّفاق افتاده جز در یک زمان طولانى ممکن نیست.

پس چگونه باید این مطالب را تحلیل و جمع‏بندى کرد؟! و نیز اشکال شده است که وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به قرب الهى رسید على علیه السّلام او را مخاطب قرار داد و على علیه السّلام دستش را از پشت پرده و حجاب دراز کرد و در غذا با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مشارکت نمود و على علیه السّلام در حین سیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله راه را بر او بست و همه این‏ها دلالت مى‏کند بر این که على علیه السّلام باید از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کامل‏تر باشد با این که على علیه السّلام تابع آن حضرت بوده است و تابع نمى‏ تواند از متبوع کامل‏تر باشد!

تحقیق و رفع اشکال‏

تحقیق این مطلب به نحوى که شکى در وقوع معراج با بدن طبیعى باقى نماند و سایر اشکالهاى بیان شده برطرف گردد نیاز بر ذکر مقدّمه ‏اى دارد که به واسطه آن زمینه جهت ارایه‏ى مطلب فراهم گردد.

بنابراین مى‏گوییم: عالم تنها در این عالم محسوس که از آن به عالم طبع تعبیر مى‏شود منحصر نمى‏باشد، بلکه فوق این جهان عالم برزخ است که بین عالم طبع و عالم مثال است.

عالم برزخ بر عالم طبع حکومت دارد و در آن هر گونه که بخواهد تصرّف مى‏کند، مى‏تواند زنده کرده و بمیراند، معدوم را ایجاد و موجود را معدوم سازد، محسوس را پوشانیده و غیر محسوس را با آب و رنگى جلوه‏ گر کند که طىّ الارض، بر روى آب راه رفتن، داخل شدن در آتش و سالم بیرون آمدن از آن و هم چنین قلب ماهیّتها از همین قبیل است.

کما این که از همین قبیل است طىّ زمان، هم چنان که در اخبار وارد شده: امام معصوم علیه السّلام به منافقى فرمود: سگ شو سگ شد، و بر یکى فرمود تو بین مردان زن هستى، زن شد.

هم چنین منافق دیگرى قلب ماهیت از معصوم علیه السّلام را انکار کرد، سپس به سوى نهرى رفت تا خود را بشوید و غسل کند، پس داخل شد و بدن خود را در آب فروبرد از آب که بیرون آمد خود را زنى دید در ساحل دریا نزدیک قریه ‏اى مجهول و ناشناس، داخل روستا گردید و ازدواج کرد، مدّتى خانه ‏دارى نمود و فرزندانى از او متولّد شد، تا این که روزى از خانه بیرون آمد و رفت تا در آن دریا غسل کند و داخل آب شد و بدن خود را در آب فروبرد، و وقتى از دریا بیرون آمد خود را بر همان نهرى دید که در سابق به آنجا آمده بود و آن نهر را مى‏ شناخت و دید که لباسهایش همان جاست و به همان وضعى که گذاشته بود دست نخورده مانده است، لباسهایش را پوشید و به خانه ‏اش رفت، اهل خانه اصلا متوجّه غیبت او نشدند چون تمام این کارها در مدّت کوتاهى انجام گرفت.

امثال این‏گونه داستان از تابعین صادق و پیروان راستین معصوم علیه السّلام نیز دیده شده است که در واقع بسط و گسترش زمان است ممکن است وقوع چنین وقایعى در عالم ملک هم باشد.

هم چنان که نقل شده است براى زنى چنین اتّفاقى رخ داد، و او جریان واقعه را براى جماعتى نقل کرد منکر شدند فرزندان آن زن را از شهر دور آورده و نشان دادند با این که آن زن از شهر خودش به مدّت یک ساعت غیبت نکرده بود، ممکن است این قضایا از قبیل بسط در دهر و روزگار باشد، بدون این که در زمان تصرّفى بشود و ممکن است وقوع این کارها در عالم ملکوت باشد.

امّا فوق عالم برزخ عالم مثال است که مى‏ تواند تصرّف در برزخ و طبع بکند، و فوق آن عالم نفوس کلّیّه است که از آن به عالم تدبیرکننده‏ى امر «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» تعبیر مى‏ شود و فوق آن عالم ارواح است که از آن به‏ «الصَّافَّاتِ صَفًّا» تعبیر مى‏ شود و در لسان اشراقیین به ارباب انواع ورا باب طلسمات تعبیر مى‏ شود، و فوق عالم ارواح عالم عقول است که از آن به عنوان عالم قرب «مقرّبین» تعبیر مى‏ شود، و فوق آن کرسى است و فوق کرسى عرش است، که سریر و تخت ملک متعال است، و آن دو بین وجوب و امکان قرار دارند (نه واجب است و نه ممکن) بلکه از امکان بالاتر و از وجوب پایین تر است.

هر یک از عالم هاى ذکر شده داراى احاطه، تصرّف و حکومت بر جمیع چیزها و عوالمى است که پایین‏ تر از خود قرار دارند.

پس هرگاه یکى از آن عوالم بر عالم پایین‏تر از خودش غالب شود عالم پایین‏ تر تحت حکم آن قرار مى‏ گیرد و حکم خودش را از آن زائل مى ‏نماید.

و نیز بدان که انسان مختصرى از آن عالم است و در برابر آن داراى مراتبى است و هر مرتبه‏ى بالاترى بر پایین ‏تر از خودش حکومت دارد و از این جهت با عالم کبیر فرقى ندارد، چنانچه در حکومت نفس بر بدن و قوا این مطلب را مشاهده مى ‏کنیم ولى این مراتب در بیشتر موارد بالقوّه است، و آنچه که بالفعل است همان نفس مجرّد است که در مقابل عالم نفوس است‏ و این عالم نفس در نهایت ضعف است، به نحوى که هیچ نوع تصرّفى در بدنش جز آن مقدار که خداوند در سرشت و فطرت او قرار داده نمى‏ توان داد تا چه رسد بر غیر بدن خودش.

پس هرگاه بعضى از آن مراتب به فعلیّت برسد، چنانچه در بیشتر انبیا و اولیا علیهم السّلام چنین است، یا همه‏ى آن مراتب به فعلیّت برسد، هم چنان که در خاتم ‏الانبیا صلّى اللّه علیه و آله و صاحبان ولایت کلّى چنین است مى‏ توانند در بدنهایشان هر طور بخواهند تصرّف کنند.

(علاوه بر این) همین طور مى‏ توانند در سایر اجزاى عالم هم تصرّف نمایند، هم چنان که از انبیا و اولیا علیهم السّلام طىّ مکان، زمان، راه رفتن بر روى آب و هوا، داخل شدن در آتش، زنده کردن مرده، قلب ماهیتها و غیر این‏ها روایت شده به حدّى که نمى‏ توان منکر شد و اخبار نسبت بر مجموع این مطالب متواتر است اگر چه نسبت بر تک ‏تک عنوانهاى بیان شده به حدّ تواتر نرسیده است.

امّا تصرّف در بدن طبیعى به نحوى است که مى‏ تواند آن را از حکم امکان خارج و در عالم عرش داخل نماید که آن فوق امکان و فوق عالم عقول و ملائکه‏ى مقرّبین است.

همان طورى که روایت شده است: جبرئیل علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در معراج عقب ماند و گفت: اگر به اندازه‏ى یک انگشت جلو مى ‏آمدم مى‏ سوختم با این که جبرئیل علیه السّلام از عالم عقول مقرّبین است.

پس اگر این تصرّفات از خواصّ خاتم کلّ در رسالت و نبوّت و ولایت است، و آن از ویژگیهاى خاصّ پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله است که هیچ کس در این مورد مشارکتى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ندارد، نه نبىّ مرسل، و نه خاتم اولیا علیه السّلام و از همین جهت است که معراج جسمانى با کیفیّت مخصوص را از خواصّ نبىّ ما صلّى اللّه علیه و آله قرار داده ‏اند.

چون معراج با کیفیّت امرى است که از ممکن فوق آن تصوّر نیست و از سوى دیگر این کار ممکن نیست مگر در وقتى که عالم فوق امکان بر بدن غلبه کند، و این غلبه به آسانى براى هر کس و در هر زمان ممکن نیست.

لذا گفته‏ اند که معراج براى نبىّ صلّى اللّه علیه و آله فقط دو مرتبه اتّفاق افتاد، در حالى که براى بعضى از عرفا نسبت داده شده است که فرموده: من در هر شب هفتاد مرتبه عروج مى‏ کنم.

و معراج به وسیله‏ى روح امرى است که براى خیلى از مرتاضان روى مى‏ دهد، بلکه در اخبار وارد شده که نماز معراج مؤمن است.[۹] حال که این مقدّمه مقرّر گشت مى ‏گوییم: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با بدن طبیعى اش عروج کرد و عبا بر دوش و نعلین بر پایش بود، تا بیت المقدّس رفته و ازآنجا به آسمان‏ها، و از آن به ملکوت و از آن به جبروت و از آن بر عرش که فوق امکان است سیر نمود و در این سیر جبرئیل علیه السّلام از او عقب ماند، چون از عالم امکان بود و راهى بر ما فوق آن نداشت، چه هر یک از فرشتگان مقام معلومى دارند که از آن فراتر نمى‏ روند بر خلاف انسان که بالا و بالاتر مى‏ رود.

با معراج جسمانى خرق آسمانها هم لازم نمى ‏آید به علّت غلبه‏ى ملکوت که حکم ملک از بدن حضرت برداشته بود لذا شگفت نبوده است که بدن طبیعى به سوى ملکوت و جبروت عروج نماید، چون حکم ملک بلکه حتّى حکم امکان هم از او ساقط شده بود در حالى که عین او باقى بوده است.

و نیز کثرت وقایع معراج عجیب نیست زیرا از قبیل گسترش و بسط دهر (روزگار) است با کوتاهى زمان.

چنانکه خداى تعالى فرمود: وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏[۱۰] و نیز فرموده: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ[۱۱] بنابراین یک ساعت از دهر و (روزگار) در مقابل یک زمان هزار ساعت از زمان مى‏ شود، یا همانند پنجاه هزار ساعت مى‏ شود، و سخن گفتن على علیه السّلام و دست دراز کردن او از پشت پرده به سبب مقام علوى على علیه السّلام است نه بدن طبیعى او.

فضیلت معراج بر این است که با بدن طبیعى انجام شده، و روى همین جهت است که معراج از خواصّ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است و در آن على علیه السّلام‏ شرکت نکرده است،[۱۲] از این آیه‏ى فضیلت و برترى پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله بر موسى ظاهر مى‏ شود، چون سیر رسول خدا به سوى خدا از اثر سیر دادن خدا بود، و سیر موسى به سوى خدا از جانب خودش بود.

خداوند متعال بعد از آن که حضرت موسى علیه السّلام در خواست مى‏ کند[۱۳] پاسخ‏ لَنْ تَرانِی‏[۱۴] مى‏ شنود هرگز نتوانى دید که منتفى بر نفى ابد است در حالى که بدون درخواست پیامبر ما صلّى اللّه علیه و آله دیدن را منحصرا بر آن حضرت اختصاص داد.

یعنى محمّد صلّى اللّه علیه و آله به حقیقت شنیدن و دیدن متحقّق شده بود به نحوى که هیچ گوشى نبود مگر گوش پیامبر و هیچ چشمى نبود مگر با تحقّق به حقیقت اسما و صفات که مشاهده‏ى آن‏ها را از موسى نفى نمود.

لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا از آیات و نشانه ‏هایمان بر او بنمایانیم، او با این نشان دادن آیات آن‏ها را دید و رویت محقّق گردید.پس طورى شد که هیچ شنوده و دیده‏ اى نبود مگر این که او سمع و بصرش بوده باشد بنابراین بر حالتى رسید که در حقّش گفته شود: إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ بنا بر آنچه که گفته شد این قول خداى تعالى پاسخ از پرسش حال رسولش صلّى اللّه علیه و آله بعد از ارایه دادن آیات و نشانه ‏هاست.

گویا که گفته شده باشد که حال رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بعد از نشان دادن آیات چگونه بود؟ که فرماید: بر آیات، اسما و صفات متحقّق شد.

ممکن است این جمله حال باشد و مفسّرین ضمیر «انّه» را به خدا بر مى‏ گردانند (خدا سمیع و بصیر است) ولى این معناى خلاف ظاهر آیه است.

وَ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا به موسى علیه السّلام کتاب آسمانى داده و آن را رهنمود بنى اسرائیل گردانیدیم که جز من کسى را کارساز مگیرید.

لفظ «ألّا تتّخذوا» به صورت «لا یتّخذوا» نیز خوانده شده است (کارساز نگیرند) که طبق اصل مى‏باشد ولى به صورت خطاب خوانده شده که بنا بر التفات و توجّه مسلمانان است (کارساز نگیرید) و لفظ «ان» در «ألّا تتّخذوا» تفسیرى یا مصدرى است، و لفظ «لا» نافیه یا ناهیه است، و بنا بر قرائت خطاب، خطاب بر بنى اسرائیل است، مانند: «کتبت الیه ان قم» بر او نوشتم که قیام کن و پاشو.

ممکن است همچنین این که خطاب بر امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد جهت تعظیم، احترام و بزرگداشت ایشان، زیرا که هدف از دادن کتاب بر موسى علیه السّلام این که امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله جز خدا وکیلى نگیرند یعنى مقصود از فرستادن پیامبران گذشته این بوده که شما اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله پند بگیرید و جز خدا وکیل برنگزینید.

ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ‏ بازماندگان کسانى که با نوح سوار کشتى کردیم «ذریّه من حملنا» مفعول اوّل «لا تتّخذوا» و «وکیلا» که مفرد است بر جمع از آن جهت است که حمل وزن فعیل به معناى فاعل جائز است، مانند «حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً»[۱۵] و ممکن است این جمله ندا و منصوب بنا بر اختصاص باشد (اى بازماندگان کسانى که در کشتى با نوح بودید) یا مفعول فعل محذوف باشد (بشنوید شما ذریّه‏ى …) إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً به دنبال ذکر اسم نوح علیه السّلام مدح او را ذکر نمود تا علّت آن که خدا کتاب را جهت هدایت ذرّیّه‏ى او قرار داد بیان شود و آن این که: او بنده ‏اى سپاسگزار بود.

وَ قَضَیْنا إِلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ‏ بر بنى اسرائیل در تورات یا در اخبار نبوّت از قضاى خودمان خبر دادیم.

لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا که در این سرزمین دو بار فساد و سرکشى بى‏ اندازه خواهید کرد و چون وعده‏ى عقاب افساد اوّل رسید بر شما کسانى از بندگان خود فرستیم که جنگجویانى سهمگین هستند.

تنزیل آیه در مورد بنى اسرائیل است و دو مرتبه فساد کردن عبارت‏ از کشتن زکریّا علیه السّلام و یحیى علیه السّلام است، و علوّ کبیر: عبارت از استکبار، طغیان و خروج آن‏ها از اطاعت انبیا است، عقوبت اوّل به دست بخت‏النّصر و لشگریانش بود، و برگشتن قدرت و عظمت بر آن‏ها زمانى بود که بهمن بن اسفندیار[۱۶] اسیر آن آن‏ها را برگردانید و دانیال را بر آن‏ها حاکم نمود، کشورگشایى کردند و در شهرها گسترش پیدا کردند و براى بار دوّم بر مردم مسلّط شدند، عقوبت دوّم وقتى بود که بار دیگر فارسها بر آن‏ها مسلّط شدند این طور گفته شده است و بدین ترتیب قول خدا: عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ بخت‏النّصر و لشکریانش مى‏باشد، فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ آنان اندرون خانه ‏ها را تجسس و تفحص کردند تا مکانهاى مخفى شهرهاى شما را پیدا کنند که کشتار، اسارت گیرى و غارت نمایند.

وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا و این وعده‏ى فعلیّت یافته بود، ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ‏ سپس شما را به روى آن‏ها برگردانیده و غلبه دادیم (بر کسانى که بر علیه شما برخاسته بودند پیروزى دادیم) وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً شما را با افزودنى مال و فرزند بیشتر از آنچه که بودید گرداندیم یا بیشتر آنان نمودیم.

و به آن‏ها گفتیم که اگر خوبى کردید به خودتان مى‏ کنید، یا این که: اى قوم محمّد صلّى اللّه علیه و آله اگر خوبى کردید به خودتان مى‏ کنید، یا مقصود بنى اسرائیل است که در این زمان حضور دارند إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها اگر خوبى کردید بر خودتان کردید و اگر بدى هم کردید بر خودتان کردید، استعمال لفظ «لها» در اینجا از باب مشاکلت با «لأنفسکم» و یا از باب استهزا است.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ‏ لفظ لِیَسُوؤُا متعلّق به «جاء» یا متعلّق به جزا محذوف و تقدیر آن چنین است: آنگاه که وعده عذاب اخروى بیاید بندگانى شجاع و جنگجو رخساره‏ى شما را سیاه خواهند کرد، یعنى آن‏ها را علیه شما مى‏فرستیم، یا این که: وقتى وعده‏ى عذاب اخروى بیاید بندگانى را مى‏فرستیم و بر شما مسلّط مى‏ کنیم تا از ترس و اندوه رخسارتان سیاه گردد، وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً داخل مسجد اقصى گردند، هم چنانکه بار اوّل وارد شده بودند تا در مدّتى که استیلا بر آنجا دارند هر چه بتوانند نابود کنند یا کسانى را که چیره شدند از بین ببرند.

عَسى‏ رَبُّکُمْ‏ باشد که پروردگارتان بر شما رحم کند، در اینجا لفظ «قول» در تقدیر است، مورد خطاب آیه یا امّت محمّد است زیرا که (آیه) کنایه‏ى از آن‏هاست، یا خطاب بر حاضرین از بنى اسرائیل است، أَنْ یَرْحَمَکُمْ‏ که (خداى تعالى) بر شما رحم کند، وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا اگر شما بر طغیان و تجاوزتان برگشتید ما هم به عقوبت شما بر مى‏ گردیم، (این عقوبت دنیوى است که مدّت محدودى دارد و قطع مى‏ شود)، وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً و دوزخ را محبس کافران قرار دادیم (در آخرت) به طور قطع و یقین.

معناى آیه حاکى از این است که دوزخ حصرکننده‏ى آنان است از خروج و فرار و مذکّر آوردن لفظ حصیر به بارى این است که به معناى مفعول (محصور) مى‏باشد، یا این که آن تشبیه به فعیل به معناى مفعول شده است.

امامان معصوم ما دو افساد را بر کشتن على علیه السّلام و نیزه‏ى بر حسن علیه السّلام (نیزه‏اى که بر آن حضرت توسّط یاران خودش در جنگ با معاویه زدند تا تن بر صلح با معاویه بدهد)، و علوّ کبیر را بر قتل حسین علیه السّلام تفسیر کرده ‏اند.

و هم چنین بندگان نیرومند به گروهى تفسیر شده است که خداوند آنان را قبل از خروج حضرت مهدى عجّل اللّه فرجه بر مى ‏انگیزد.

پس براى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله خون بهاء و دشمنى باقى نمى‏گذارند و وعده‏ى خدا بر خروج قائم عجل اللّه فرجه تفسیر شده است و بازگردانیدن قدرت بر آنان به خروج امام حسین با هفتاد و دو نفر از یارانش تفسیر شده است که شمشیرهایى از طلا دارند.

و این در هنگامى است که آن‏ها پشت سر حضرت حجّت قائم عجل اللّه فرجه هستند و نقل شده است که پس از وى امام حسین علیه السّلام سلطنت‏ مى‏ کند و نیز خروج بر على علیه السّلام در روز جمل بر بیعت‏شکنان و روز صفّین بر قاسطین و بنى امیّه تفسیر شده است.

بر قائم عجّل اللّه فرجه و اصحابش نیز تفسیر شده است به نحوى که گمان مى‏رود آن تنزیل است نه تأویل.

 

 

 

آیات ۲۲- ۹

[سوره الإسراء (۱۷): آیات ۹ تا ۲۲]

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً (۹) وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (۱۰) وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (۱۱) وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَهَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلاً (۱۲) وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (۱۳)

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (۱۴) مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (۱۵) وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (۱۶) وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۱۷) مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸)

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (۱۹) کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (۲۰) انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (۲۱) لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (۲۲)

 

 

ترجمه:

(۱۷/ ۲۲- ۹)

«همانا این قرآن به راست‏تر و استوارترین طریقه هدایت مى‏کند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به اجر و ثواب عظیم بشارت مى‏دهد،و آنان که بر عالم آخرت ایمان نمى ‏آورند البتّه همانا عذابى دردناک مهیّا ساخته ‏ایم،

و انسان با شوق و رغبتى که خیر و منفعت خود را مى‏ جوید چه بسا به نادانى با همان شوق شر و زیان خود را مى‏طلبد انسان بسا بى‏صبر و عجول است‏ و ما شب و روز را آیت و نشانه‏ى (قدرت خود) قرار دادیم آن‏گاه از آیت شب (و روشنى ماه آن) کاستیم و (خورشید) آیت روز را همیشه تابان ساختیم تا شما در روز از فضل خدا طلب کنید و تا آن که شمار سالها و حساب اوقات را بدانید و هر چیزى را مفصّل بیان کردیم،

و مامقدّرات و نتیجه‏ى اعمال نیک و بد هر انسانى را طوق گردن او ساختیم و روز قیامت کتابى بر او بیرون آریم در حالى که آن نامه چنان باز باشد که همه‏ى اوراق آن را یک مرتبه ملاحظه کند تو خود کتاب اعمالت را بخوان که تو تنها براى رسیدگى به حساب خویش کافى هستى،

هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود راه یافته است که به گمراهى شتافت آن هم به زیان و شقاوت شتافته و هیچ کس بار عمل کسى را بر دوش نگیرد و ما تا رسول نفرستیم هرگز کسى را عذاب نخواهیم کرد،

و ما چون اهل دیارى را بخواهیم هلاک سازیم پیشوایان و متنعّمان آنجا را امر کنیم که راه فسق و تبهکارى و ظلم در آن دیار پیش گیرند و آنجا تنبیه و عقاب لزوم خواهد یافت آنگاه همه را هلاک مى‏سازیم‏

چه بسیارى از ملل و اقوامى را بعد از نوح علیه السّلام هلاک کردیم و تنها خداى تو که بر گناهان بندگانش آگاه و باخبر است کفایت مى‏کند،

هر کس به سعى کوشش خود متاع عاجل را طالب است متاع دنیا را به او مى‏دهیم (لکن باز) بر هر که خواهیم و هر چه مشیّت ازلى ما باشد سپس در عالم آخرت دوزخ را نصیب او کنیم که با نکوهش و مردودى به جهنّم درآید،

و کسانى که طالب حیات آخرت باشند و براى آن به قدر طاقت بکوشند البتّه به شرط ایمان به خدا سعى آن‏ها مقبول و مأجور خواهد بود،

و ما به هر دو فرقه از دنیا طلبان و آخرت طلبان به لطف خود مدد خواهیم داد که از لطف و عطاى پروردگار تو هیچ کس محروم نخواهد بود،

بنگر تا ما چگونه بعضى مردم را بر بعضى فضیلت و برترى بخشیدیم؟

مراتب آخرت نیز بیش از درجات دنیا است و برترى خلایق بر یکدیگر به مراتب افزون‏تر از حدّ تصوّر است،

هرگز با خداى یکتا شرک و شریک میاور وگرنه به نکوهش و خذلان ابدى مبتلا خواهى شد.

 

 

تفسیر

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‏ این که قرآن رهنمون مى‏ شود بر راهى که استوارتر و محکم‏تر است اشاره بر صورت مدوّن از همه‏ى قرآن یا قرآن ولایت دارد، یا اشاره به رسالت، نبوّت و یا شخص رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یا شخص امام علیه السّلام است، زیرا که هر یک از این‏ها که گفته شد محسوس و معلوم خلق است اگر چه مقصود حقیقى همان ولایت است.

هدایت راهنمایى و دلالت است و مراد از راه محکم ‏تر و استوارتر محکم ترین ملّتهاى پیامبران است، زیرا کسى که قرآن بر او نازل شده استوارتر از سایر انبیا و امّتى که قرآن براى آنان نازل شده است استوارتر از سایر امّتهاست.

ممکن است مقصود راهى باشد که از سایر راهها محکم ‏تر و استوارتر است که راه قلب از سایر راههاى نفس محکم ‏تر است، یا مقصود راه ولایت است که از راه نبوّت استوارترست و منظور این آیه همین معناى است چه ولایت غایت ارسال رسولان و نزول کتابهاى آسمانى است و در اخبار متعدّد با اختلافى که در الفاظ دارند، تفسیر به ولایت شده است.

و این نسبت به کسى است هنوز داخل در اسلام نشده در حالى که آماده‏ى داخل شدن است، یا داخل در اسلام شده ولى با بیعت خاصّ ولوى‏ داخل در ایمان نشده است، و امّا نسبت به کسى که در هیچ یک از دو بیعت داخل نشده و با انکار آخرت از زبان حال و قال آمادگى دخول در بیعت را ندارد انذار و بیم ‏دهنده است.

وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً عطف بر یهدى شده است بشارت مى‏ دهد بر مؤمنانى که طبق پیمان گرفته شده در بیعت عمل مى‏کنند پاداش بزرگى را.

و نیز خبر مى ‏دهد از این که: وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً همانا آنانى را که به آخرت نمى‏ گروند عذابى است دردناک، بنابراین که از قبیل عطف جمله یا عطف مفرد بوده باشد این نیز بشارت دیگرى براى مؤمنین است.

وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ انسان از خدا مى ‏خواهد آنچه را که شر و بد است همان طورى که دعا بر خیر و خوبى مى‏ کند، در حالى که شر بودن شر را نمى ‏داند ولى خیر بودن خیر را مى ‏داند، و دعا کردن و خواستن چیزى که نمى ‏داند خوب است و رضایت حقّ را در مورد آن نمى ‏داند، مذموم است.

توضیح این که طبق رسم الخط قرآن که «واو» را از یدعو در نوشتن مى ‏اندازند «یدع» مى‏ شود اشاره بر این است که چنین دعا و درخواستى از انسان کم اتّفاق مى ‏افتد.

وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا انسان عجول است و بدون صبر و تأمل آنچه را که نمى‏ داند خوب است یا بد درخواست مى‏ کند، وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ‏ دو نوردهنده‏ى شب و روز را که خورشید و ماه است آیت و نشانه قرار دادیم که لفظ «نیرین» در تقدیر است یا لفظ «ذوى»، صاحب دو نشانه قرار دادیم و مؤیّد این دو تقدیر است صاحب دو نشانه قرار دادیم.

و مؤیّد این دو تقدیر، قول خداى تعالى: لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ‏ است.

چون عدد سالها و حساب با اختلاف ماه در حالت‏هاى مختلف معلوم مى‏ شود و ممکن است مقصود این باشد که خود شب و روز را نشانه قرار دادیم.

و محو عبارت از کمى و نقصان نور بوده باشد، و ادا نمودن مطلب با این عبارت براى این باشد که شنونده بر حسب احتمال بتواند هر احتمال ممکن را به ذهن بیاورد، و این در واقع از گستردگى وجوه قرآن است.

و نیز مطرح کردن مطلب با این عبارت براى این است که تطبیق آیه بر جمیع مراتب شب و روز ممکن باشد چون شب و روز چنانچه بیانش بارها گذشت مختصّ به آن شب و روز محسوس نیست که دیده مى‏ شود، بلکه در جمیع مراتب وجود جریان دارد.

زیرا ملکوت سفلى نسبت به ملک نور کمترى دارد اگر چه داراى تجرد برزخى است، پس ملکوت سفلى نسبت به ملک شب است، و ملک‏ نسبت به ملکوت علیا شب است، و ملکوت علیا به جهت پوشیده شدنش به حجاب اندازه‏ گیرى نسبت بر نفوس شب است، و نفوس به جهت پوشیده شدنش با وابستگى تدبیرى نسبت بر جبروت شب است و همه‏ى این‏ها نظر به جهات امکانى‏ شان نسبت بر جهت الهى شب مى ‏باشند.

و مطلب از همین قرار است در عالم صغیر به اضافه‏ى حالتهایى که در آنجا هست از قبیل قبض و سقم، فقر و غنا، و ترس و امنیّت، و معناى آیه این است که شب و روز را در هر یک از مراتبشان دو نشانه و آیت قرار دادیم.

فَمَحَوْنا آیَهَ اللَّیْلِ‏ پس نور نشانه‏اى (نور وجود برتر بر پایین‏تر، همان‏طورى‏که ذکر شد نسبت پایین‏تر به بالاتر حکم شب را دارد) را کم کردیم که عبارت از شب است یا آیه‏ى شب که ماه باشد (و خود نشانه‏ى وجود خورشید نور برتر است) محو کردیم.

وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ‏ پدیده‏اى خود آن نشانه‏ى روز است روشن گردانیدیم تا فضل پروردگارتان را بنمایانیم، یا وجود روز را نشانه‏اى روشن قرار دادیم.

امّا لفظ «مبصره» یا از باب مجاز عقلى است، یا از «ابصر»، آن را صاحب دیدن قرار داد، یا از «ابصر» به معناى روشن شدن است، یا از «ابصر» است به معناى این که اهل روز بینا شدند (که غایت بینندگى و بصیرت را معلوم مى ‏دارد).

اما این که شب را مقدّم بر روز آورده است براى تقدّم طبعى آن در سلسله‏ى صعود و انظار صاحبان نشانه یعنى انسانها مى ‏باشد، و مقدّم داشتن غایت روز به جهت شرافت آن است و نیز براى این است که شب غایت آن دو است.

وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ‏ تا شما عدد سال و حساب را بدانید، و این علم و آگاهى به سبب اختلاف ماه نسبت به چگونگى وضعش با خورشید از جهت هلال و بدر محاق حاصل مى‏ شود.

وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلًا منظّم بودن شب و روز، خورشید و ماه فقط براى بهره‏مندى و انتفاع شما نیست، بلکه هر چیزى در عالم چه مادیات زمینى و آسمانى و چه مجرّدات قابل اندازه‏گیرى و متعلّق‏ها و غیر متعلّق‏ها به طورى منظّم است و ما آن را نظم دقیق دادیم که از ادراک دقایق حکمت و مصلحت‏هایش عقول بشر عاجز است و کلمه‏ى «تفصیل» همان‏طور که در تمییز و تبیین به کار مى ‏رود، در تنظیم دقیق نیز استعمال مى‏شود که آن نیز نوعى بیان کردن دقایق حکم و تمییز هر یک از دقایق دیگرى است.

وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ‏ طائر چیزى است که مى ‏پرد و پرواز مى‏کند و چون عرب با پرواز پرنده با طرف راست فال خوب مى‏زنند و آن را مبارک مى ‏دانند و با پرواز طرف چپ فال بد، مخصوصا در بعضى از پرنده‏ها.

لذا اسم مطلق فال زدن قرار داده شده است چه خوب باشد و چه بد، سپس در مطلق سبب خیر و شرّ استعمال شده است، معناى آیه این است که سبب خیر و شرّش را بر گردن آن ملزم نمودیم همانند قلاده و زنجیرى که در گردنش باشد.

وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً آن نوشتارى که با دست فرشتگان نگاشته شده از چیزهایى که عبارت از الواح نفس او یا خارج از آن است بیرون مى ‏آوریم و او آن را باز و گشوده مى‏ بیند.

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً کافى است که خودت محاسب و حسابگر خویش باشى و نیازى بر حسابگر دیگر نیست، چون حجاب و پرده برداشته شده و چشم تیزبین گشته است، اعمال مجسّم و مکتوب شده و میزان شهود و گواه مى باشد و پرواز کردن نامه‏ى اعمال جهنّمى‏ ها به چپ و بهشتى‏ ها به راست نیز شاهد این حسابگرى و نوشته است.

مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا هر که ره‏یاب شده خویش را ره نموده است و هر که بیراه شده به زیان خود بیراهى نموده و هیچ کس بار گناه دیگرى را برندارد، و ما کسى را عذاب نمى ‏کنیم مگر پس از این که رسولى را برانگیزیم که رسول در عالم‏ غیر عقل و در عالم کبیر یکى از انبیا و اولیا علیهم السّلام است.

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفِیها مقصود از «مترفین» کسانى هستند که در نعمت و رفاه زندگى مى‏ کنند و لفظ «امرنا» مفتوح العین از ثلاثى مجرّد، و نیز با همزه‏ى ممدوده از باب افعال خوانده شده هم چنان که با کسر عین از ثلاثى مجرّد خوانده شده «امرنا» که همه به معناى «کثرنا» است آن را زیاد گردانیدیم.

و ممکن است «امّرنا» با تشدید عین، و «آمرنا» از باب افعال «امر» ضد نهى است که در این صورت معناى آیه این است که ما آن‏ها را از جهت تکوین امر بر فسق مى‏ کنیم.

فَفَسَقُوا فِیها ممکن است معناى آیه این باشد که ما از نظر تکلیف آن‏ها را امر به عبادت کردیم سپس فاسق شدند، محتمل است که «امرنا» با تشدید و «آمرنا» باب افعال از «امر» با تثلیث‏[۱۷] عین همین امیر شد، و معناى آیه این که نازپروردگان و فرمانرواى اهل آن قریه فسق ورزیدند.

اختصاص یافتن بر ناز پروردگان بنا بر معانى اوّل براى این است که دیگران به آن‏ها نگریسته و پیروى مى‏ کنند.

چون مرفهین نسبت بر دیگران هم سرعت عمل بیشتر دارند و هم توان اجراى فسق و فجور، هم چنان که دلى فارغ ‏تر و جرأتى بیشتر دارند،پس حیله‏ى ایشان نیز در ارتکاب فسق و فجور بیشتر است و نافذتر است.

فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ‏ پس وعده‏ى ما بر نزول عذاب و هلاکت پس از فسق محقّق گشت، فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً آنگاه به کلّى نابودشان کردیم، وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ‏ و چه بسا کسانى که بعد از نوح علیه السّلام هلاک کردیم.

در این آیه هلاک کردن را با قید بعد از نوح آورده است، زیرا در قرنهاى قبل از نوح آنچه که بعد از نوح بود وجود نداشت یا به بیان ساده تر اطّلاع از آنچه که در بین آن‏ها بوده آن‏چنان‏که وقایع بعد از نوح به ما رسیده در دست نداریم (یا نبوده است تا به ما برسد) با وجود این که خیلى ‏ها را بعد از نوح علیه السّلام هلاک کردیم دیگر از هلاک کردن فاسقین شما باکى نداریم.

وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً و این که پروردگارت به گناهان بندگانش بینا و آگاه است کافى است، پس بر گناهان جرى نباشید، چون خداوند بر گناهان علم دارد و بر آن‏ها مؤاخذه مى ‏کند.

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ کسى که دنیا و نعمتهاى آن را که حاضر است مى‏ خواهد، و بر آن است که اراده ‏اش در اعمال متعلّق به دنیا باشد، عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ براى او بهره‏ها را پیش اندازیم جمله‏ى‏ لِمَنْ نُرِیدُ بدل از «له» به صورت بدل بعض است، و تقیید کردن تعجیل به قید ما نَشاءُ براى اشاره بر این است که تعجیل در دنیا منوط به مشیّت خدا است نه به اراده و همّت کسى که دنیا را طبق‏ خواست خویش مى‏خواهد، و این طور نیست که هر اراده ‏کننده و هر خواهان دنیا به مراد خویش برسد، و نه آن که بر مرادش نایل آید.

ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً و سپس او را در دوزخى اندازیم که در آن نکوهیده و مطرود از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله قرار دهیم.

معناى آیه این که هر کس عملى را که خداوند واجب کرده انجام دهد و با آن عمل وجه خدا و دار آخرت را نخواهد، بلکه مقصودش پاداش دنیوى باشد خداى تعالى آنچه را که از کالاى زود گذر دنیا بخواهد به او مى ‏دهد و در آن شتاب مى‏ کند ولى ثواب آخرت براى او نخواهد بود.

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها و هر کس که در پى آخرت بوده و در این راه بکوشد بر مرادش مى‏رسد، منظور از سعى و کوشش تلاشى است که مناسب آخرت است، نه هر سعى و کوششى که آنان با آراى خودشان گمان کنند سعى در راه آخرت است.

دو عبارت مربوط بر خواستن دنیا و آخرت را در شرط و جزا مختلف قرار داد تا اشعار بر این باشد که استحقاق عذاب در جایى است که خواست دنیاى گذرا خوى و عادت شده باشد که در آن صورت جزایى جز جهنّم ندارد، ولى استحقاق ثواب با یک اراده‏ى جزئى و یک سعى با شرط ایمان حاصل مى‏شود.

و خداى تعالى بر همین معنا اشاره دارد که فرموده است: لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ‏ و نیز اختلاف شرط و جزا مشعر بر این است که ملازم بودن صور اعمال نیک با تعجیل پاداش دنیا یک امر عرضى است که به مقرّر ساختن جزا و پاداش نیازمند است بخلاف ملازم بودن صور اعمال نیک با غایات خودشان که امر ذاتى مى‏ باشد (بالضروره ذات چنین اعمالى با چنین صورتى این گونه پاداش دارد).

وَ هُوَ مُؤْمِنٌ‏ و آن به شرط ایمان داشتن یا مؤمن بودن است، بنابراین سعى و کوشش آخرت را مقید بر ایمان کرد، که همان ولایت است و با بیعت خاصّ ولوى حاصل مى‏شود، چرا که عمل بدون ولایت هیچ اثرى ندارد، هم چنان که وارد شده است:

اگر بنده ‏اى زیر ناودان هفتاد پاییز را عبادت کند شب را قائم و روز را صائم باشد و داراى ولایت ولى امرش نباشد خداوند او را بدان در آتش مى‏ اندازد.

فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً سعى آنان داراى پاداش و جزا است، کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ‏ هر یک از آنان و اینان را از عطاى پروردگارت بهره مى‏رسانیم.

لفظ هؤُلاءِ و هؤُلاءِ بدل تفصیلى از کُلًّا مى ‏باشد.مقصود از «ربک» ربّ مضاف است، و آن ولایت مطلقه است، یا التفات از تکلم بر غیب، یا استیناف است و خبر مبتداى محذوف گویا که گفته باشد: امداد و کمک خدا از چه چیز بوده است؟ از ناحیه‏ى استحقاق‏ آن‏ها؟ یا از فضل پروردگارت؟ پس فرمود: آن امداد از بخشش پروردگارت بود.

وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً قوا و مدارک و آنچه که نیکوکار و بدکار بر آن نیازمند است مانند: ارزاق، لباس، مسکن، اسباب و وسایل زندگى، کارهاى خوب و بد و … هیچ یک از این‏ها از جانب پروردگارت ممنوع نیست؛ انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ ببین چگونه بعضى را بر بعضى دیگر برترى دادیم؟

تا بدانى و متنبّه شوى که در آخرت نیز برترى و فزونى وجود خواهد داشت‏ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ‏ درجه‏هاى آخرت بیشتر است، یا به حسب خودشان از درجه‏هاى دنیا بزرگتر است‏ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا نسبت به برترى درجات دنیا بزرگتر است.

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ با خداى خداى دیگرى قرار مده.

خطاب آیه خطاب عام است و شامل هر کسى که خطاب در مورد او ممکن باشد، یا لفظ مخصوص خطاب نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است به روش به تو مى‏گویم تا همسایه بشنود، یا از باب سرایت کردن خطاب متبوع به پیروان است، یا از باب سریان خطاب کلّ به اجزا است، یعنى با خدا در الوهیّت یا عبادت یا طاعت یا در وجود خداى دیگرى قرار نده.

یا بر حسب مظاهر خدا که آنان مظاهر ولایت هستند خداى دیگرى‏ قرار نده، فَتَقْعُدَ تا بنشینى و عقب بمانى، زیرا که شخص نشسته از قافله عقب مى‏افتد مَذْمُوماً که در آن حال خداوند و خاصان او در صورت شرک تو را نکوهش مى‏کنند مَخْذُولًا و از یارى و حمایت خدا و خاصان درگاهش خوار و ذلیل مى‏مانى.


 

[۱] . آیه ۲۳

[۲] . آیه ۲۴.

[۳] آیه ۵۷

[۴] آیه ۷۸

[۵] آیه ۲۶

[۶] آیه ۷۳

[۷] آیه ۸۰

[۸] ما به زودى در این مورد تحقیق خواهیم کرد ان شاء اللّه تعالى.

[۹] الصلاه معراج المؤمن

[۱۰] سوره‏ى حج آیه‏ى ۴۷

[۱۱] سوره‏ى سجده آیه‏ى ۵

[۱۲] اخبار معراج و کیفیّت وقایع آن در کتاب‏هاى مفصّل مذکور است.

[۱۳] سوره‏ى الاعراف آیه‏ى ۱۴۳: قال رب ارنى انظر الیک.

[۱۴] سوره‏ى الاعراف آیه‏ى ۱۴۳.

[۱۵] . سوره‏ى نسا آیه‏ى ۶۹.

[۱۶] . بهمن بن اسفندیار همان کورش کبیر هخامنشى است که شرح کامل آزادى آنان در تورات عهد عتیق کتاب عزرا باب اوّل آمده است که مى‏گوید:« خداوند روح کورش پادشاه پارس را برانگیخت …» جهت کسب اطّلاع بیشتر به کتاب تاریخ ایران باستان، تاریخ شاهنشاهى ایران، تارخ تمدن ویل دورانت( شرق زمین کاهواره‏ى تمدن) و قصص قرآن( داستان ذو القرنین) و تاریخ یهود مراجعه شود.

[۱۷] مقصود حرکات سه‏گانه است.

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۸، ص: ۲۵۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=