ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الشّعراء ۱-۶۷
(۲۶) سوره الشّعراء
داراى ۲۲۷ آیه که همهى آنها مکّى است مگر «و الشّعراء یتّبعهم الغاوون» تا آخر سوره.
آیات ۹- ۱
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱ تا ۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
طسم (۱) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲) لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۳) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (۴)
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (۵) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶) أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (۷) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۹)
ترجمه
(۲۶/ ۹- ۱)
به نام خداوند بخشندهى مهربان
طسم (طا. سین. میم).
این آیات کتاب روشنگرست.
چه بسا تو جانت را مىفرسایى که چرا (مشرکان) مؤمن نمى شوند.
اگر بخواهیم معجزهاى از آسمان بر آنان نازل مى کنیم، آنگاه گردنهایشان را (به تسلیم) در برابر آن فرود خواهند آورد.
و هیچ پندى تازه از سوى خداى رحمان براى آنان نیامد، مگر آنکه از آن روىگردان بودند.
به راستى که آن را دروغ انگاشتند، به زودى حقیقت اخبار آنچه بدان استهزا کردند برایشان آشکار خواهد شد.
آیا به زمین ننگریسته اند که چه بسیار در آن از هر گونه اى ارزشمند رویانده ایم.
بىگمان در این مایهى عبرتى هست ولى بیشترین آنان مؤمن نیستند
و بىگمان پروردگارت پیروزمند مهربان است.
تفسیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ طسم با ظاهر کردن «ن» سین خوانده شده که آن اصل است و با اخفاى آن نیز خوانده شده بر خلاف اصل براى اینکه سکون آن عرضىّ است نه اصلى.
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ این آیات کتاب روشنگرست؛ در ابتداى سورهى بقره و غیر از آن پیرامون فواتح سورهها (حروف مقطّعه) بیان وافى این مطلب گذشت.
لَعَلَّکَ یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله باخِعٌ نَفْسَکَ چه بسا تو جانت را مى فرسایى.
باخع از بخع یعنى خود را با غصّه و اندوه کشتن أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ که چرا (مشرکان) مؤمن نمىشوند به اللّه یا به رسالت تو یا به ولایت على علیه السّلام و شایسته نیست که براى این،اندوه به دل راه بدهى؛ چرا که این امر خارج از مشیّت و ارادهى ما نیست.
إِنْ نَشَأْ اگر بخواهیم ایمان ایشان را نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً معجزهاى از آسمان بر آنان نازل مىکنیم، بر ایشان نشانه اى از نشانه هاى غیبى از آسمان فرومى فرستیم تا به موجب آن، این آیت را مسخّرشان ساخته و ناچار بر ایمان مذکور نماییم.
فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ آنگاه گردنهایشان را (به تسلیم) در برابر آن فرود خواهند آورد.
که گردنهایشان به موجب آن براى خداى تعالى؛ یا به موجب نشانهاى که فرستاده شده و یا به واسطهى خضوعى که براى او از خود آن نشانه حاصل مى شود خاضع گردد.
و جمع آمدن خاضعین یک نوع جمع عقلایى است که یا به دلیل بودن اعناق «گردنها» از خود ایشان یا به دلیل اینکه با اعطاى حکم مضاف، حکم از مضاف الیه ساقط مىشود که این سقوط صحیح مىباشد.
این عبارت جهت تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىباشد که سرباز زدن آنان از پذیرش اسلام تابع مشیّت خداوند است؛ پس نباید نسبت به آنچه که از ارادهى خداوند سر چشمه مىگیرد حسرت و اندوه به خود راه دهد.
وَ ما یَأْتِیهِمْ و هیچ پندى تازه از سوى خداى رحمان براى آنان نیامد، جملهى حالیّه است که با مضارع منفى با «ما» نافیه آغاز گردیده با در تقدیر گرفتن مبتداى (مقدّر) با قول به جائز نبودن واو در آن یا بدون قایل شدن به تقدیر داشتن و آوردن واو در آن است.
مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ در حالى که نو و تازگى در آن مقتضاى استقبال بود.
إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ فَقَدْ کَذَّبُوا مگر آنکه از آن روى گردان بودند، به راستى که آن را دروغ انگاشتند، فاى «فقد» افادهى معناى سببیّت مى نماید براى پیش از خود به واسطهى بعد از خود، یا افادهى معناى سببیّت ما قبل از براى ما بعد خود مى کند، یا صرف تعقیب و پیگیرى مى باشد.
یعنى اینکه دروغ انگاشتن آیات سبب روى گردانى سابق گردید و تو یا خدا را تکذیب کردند یا قرآن و رسالت تو را منکر شدند؛ یا خلافت و جانشینى وصىّ تو را انکار نمودند.
فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ به زودى حقیقت اخبار آنچه بدان استهزا کردند برایشان آشکار خواهد شد.
«ما» در ما کانوا موصوله است و ضمیر برمى گردد به صلهى آن و مراد از آن قول یا فعلى است که به واسطهى ارتکاب آن، استهزا را به عمل آوردند یا چیزى که از آن؛ براى مسخره کردن بهره گرفتند.
یا «ما» ماى مصدرى است و ضمیر برمى گردد به آنچه که براى آن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا قرآن، یا على علیه السّلام و ولایت آن حضرت را به استهزا گرفتند.
و در اخبار متعدّد آمده است که مراد از «آیه» در این آیه نشانهاى صحیح است که جوانان هنگامى که خروج حضرت قائم عجّل اللّه فرجه مى شنوند براى اعلام خروج یا راکد شدن خورشید، خارج شدن صدر و وجه در منظر خورشید که آیه و نشانهاى از نشانه هاى خروج حضرت قائم عجّل اللّه فرجه است.
و در بعضى از اخبار آمده است که این آیه در خصوص حضرت قائم عجّل اللّه فرجه نازل شده است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا آیا نمى بینند یا نمى نگرند یعنى آنانى که منکر رسالت و ولایت هستند إِلَى الْأَرْضِ زمین عالم کبیر یا عالم صغیر را کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ که چه بسیار در آن از هر زوجى ارزشمند از معادن، گیاهان، جانوران و انسان رویانده ایم.
کَرِیمٍ صفت بیانیّه است، پس به راستى که هر کدام از آنها بر هر کسى که نیازمند آن باشد ارزشمند است.
یا با مقیّد نمودن بر زوج و متّصف بودن انسان، حیوان و بعضى از نباتات بر آن واضح و آشکار است؛ یا مراد از زوج پدید آمده از مقارنت و همجوارى چیزى با غیر خود است.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً بى گمان در این مایهى عبرتى هست؛ این آیه دلالت دارد بر اینکه انسان را مهمل و بیهوده نشمرده و او را شالودهاى از زمین و آسمان بالقوّه دانسته و توانمندى او را در فعلیّت بخشیدن بر تواناییهاى بالقوّه جدّى گرفته است.
چه او را همانند معادن روى زمین که استخراجش نیازمند اسباب است دانسته و بپذیریم که بدون تهیّهى اسباب طبیعى توان بهرهورى بهینه را نخواهیم داشت.
همچنانکه موالید زمینى به صورت بالقوّه موجود است و تا مادامىکه زمینهى بهرهورى فراهم نشود و اسباب طبیعى به کار گماشته نشود فعلیّت نخواهد یافت.
این اسباب همانند سیّارات علویه، ستارگان آسمان و افلاک متحرّک و حرکتهاى دورى و انضباط حرکتهاست که تولید هر کدام در روى زمین و نیز تسهیلاتى که خود زمین براى این امر بستگى به آنها دارد، در بردارد.
از گرماى تابستان گرفته تا سرماى زمستان و اختلاف طول شبانه روز، گردش ابرها و بارش باران در وقت و اندازهاى که سودبخش بوده و بالقوّه وجود دارد.
پس انسان را نیز در نیاز بر تهیّهى اسباب رویش و بهرهورى استعدادهایش نادیده نگرفته و اسباب را در جهت فعلیّت بخشیدن توانمندى بالقوّهاش ضرورى دانسته و از جملهى سببهاى او ارسال رسل، فرو فرستادن کتب آسمانى، نصب اوصیا و جانشینان آنان مىباشند.
وَ لکن ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ ولى بیشترین آنان مؤمن نیستند؛ یعنى به رغم اذعان بر اینکه رویاندن از ماست بیشترین آنان ایمان به خدا، رسالت تو اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا ولایت على علیه السّلام را ندارند.
یا (در اصل) مؤمن در علم خداوند و عالم ذر نبوده اند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ و بى گمان پروردگارت پیروزمند است و پیروزمند را ایمان و عدم ایمان خللى نرساند الرَّحِیمُ مهربان که با رحمت خود آنان را مهلت مى دهد تا شاید توبه نمایند.
آیات ۲۱- ۱۰
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۰ تا ۲۱]
وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (۱۱) قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۱۲) وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ (۱۳) وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۱۴)
قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (۱۵) فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۷) قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۱۹)
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱)
ترجمه
(۲۶/ ۲۱- ۱۰)
و چنین بود که پروردگارت به موسى ندا در داد که به سوى قوم ستم پیشه برو.
قوم فرعون؛ که آیا پروا نمى کنند؟
گفت:پروردگارا من مى ترسم که مرا دروغگو بینگارند
و دلم تنگ مىشود و زبانم گشاده نیست، پس به هارون نیز براى همکارى پیام بفرست
و آنان را بر من (ادّعاى) گناهى هست لذا مى ترسم که مرا بکشند.
فرمود: چنین نیست معجزات ما را (همراه) ببرید؛ ما خود همراه شما شنوا هستیم.
به سوى فرعون بروید و بگویید ما پیامبر پروردگار جهانیان هستیم.
براى اینکه بنى اسرائیل را همراه ما بفرستى.
فرعون گفت: آیا تو را در کودکى در میان خود پرورش ندادیم و سالهایى از عمرت را در نزد ما به سر نبردى؟
و کارى را که کرده بودى کردى و تو از کافر (نعمتان) هستى.
گفت: آن کار را در هنگامى انجام دادم که از سرگشتگان بودم.
آنگاه چون از شما ترسیدم از شما گریختم، سپس پروردگارم به من حکمت (نبوّت) بخشید و مرا پیامبر گردانید.
تفسیر
وَ إِذْ نادى معطوف است بر محذوفى که متعلّق است به العزیز یا الرّحیم. یعنى آنگاه که خداوند پیروزمند مهربان، ندا داد در آن روز رَبُّکَ مُوسى پروردگارت موسى علیه السّلام را.
یا متعلّق است به «قال ربّى انّى اخاف»؛ یا اینکه متعلّق به محذوف معطوف است بر محذوف یا معطوف است بر سابق از خود به اعتبار معنا، پس به راستى که در سبقت معنا به یاد آر؛ پس مثل این که گفته آن را یاد آر آنگاه که موسى علیه السّلام را ندا داد.
أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ به سوى قوم ستم پیشه برو؛ آنان را خداوند توصیف بر ظلم و ستمگرى نمود تا همانندعلّت و دلیل بر امر بوده باشد.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ قوم فرعون؛ بدل است از آن براى تعیین شدن آنان. أَ لا یَتَّقُونَ که آیا پروا نمى کنند؟
جمله حالیه است با تقدیر داشتن قول به این معنا که در حالى که بىپروا بودند گفته شود بر ایشان آیا پروا نمىکنند؟
یا جمله مستأنفه است از خداوند متعال که ذمّ (سرزنش) آنان را انشا فرموده است.
و نیز به صورت خطاب خوانده شده است با مقدّر دانستن قول با این معنا که برو به سوى قوم (فرعون) با گویا شدن بر این گفتار که آیا پروا نمى کنید.
قالَ گفت (موسى علیه السّلام): رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ وَ یَضِیقُ صَدْرِی پروردگارا من مىترسم که مرا دروغگو بینگارند و دلم تنگ شود. که این دلتنگى از معاشرت و تحمّل سختىهاى همنشینى آنان با این وصف که سنخیّتى ندارند بر من (موسى علیه السّلام) دشوار شود.
وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ و زبانم گشاده نیست، پس به هارون نیز براى همراهى با من بفرست؛ براى رسالت.
ظاهر این سخن از موسى علیه السّلام به منزلهى استعفا مى باشد از پذیرش این مسئولیّت و مانند این است که گفته باشد رسالت و پیامبرى تو لازم مى دارد سعهى صدر را؛ چرا که پیامبر تو ناچارست بر او معاشرت با دانى و عالى (افراد پست و افراد بلند مرتبه) ایشان که در آن مشاهدهى افعال و کردارهایى که عقل بر آن رضا ندهد از ایشان سر خواهد زد.
و ناچارست از سخن گفتن و مجادله با فصیحان اهل منطق که اگر لکنت زبان داشته باشد غالب نخواهد شد بلکه مغلوب مى شود که این نیز با رسالت از جانب تو منافات دارد.
و به ناچار بایستى رغبت و میلى به رسول تو باشد از جانب هر کس که معاشرت مىکند و من مردى را از ایشان کشتهام که در مقام جستجوى من هستند که نسبت به خون او رغبتى در من نمى کنند و هارون از همهى اینها بى عیب تر و بهترست؛ هم داراى سعهى صدر است، زبان گویا و آزاد دارد و بین او و آنان خونى در میان نیست پس او را رسول خود گردان.
یا به این معنا که به هارون رسالت بده که معاون من بوده باشد تا موافق با سایر آیات نیز باشد و بنا بر معناى اوّل موسى علیه السّلام استعفا از رسالت مىنمود و خداوند ابا فرمود از غیر رسالتش لذا بعد از اباى الهى استدعا نمود معاونت هارون را وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ و آنان را بر من (ادّعاى) گناهى هست لذا مى ترسم که مرا بکشند.
بعد از اینکه استعفا نمود و هارون را معیّن کرد براى رسالت وجه دیگرى براى استعفا بیان نمود.
قالَ کَلَّا فرمود: چنین نیست؛ با این بیان از استعفاى او رادع (و مانع) گردیده و گویا بعد از قول کلّا سؤال موسى علیه السّلام در خصوص معاونت هارون و اجابت آن از جانب خداى تعالى که گفت: پس پروردگارا وزیرى برایم از خویشانم قرار ده هارون برادرم را که با آن زور بازویم را قوّت داده و او را در امر من شریک نما که تو را بسیار تسبیح گفته و بسیار (یاد آور) تو باشیم پس خداى تعالى فرمود: خواستهات را اجابت کردم.
فَاذْهَبا بِآیاتِنا معجزات ما را (همراه) ببرید؛ منظور آیات نهگانه یا احکام و شرایع ما را با خود ببرید و نترسید.
إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ ما خود همراه شما شنوا هستیم به سوى فرعون بروید و بگویید ما پیامبر پروردگار جهانیان هستیم.
لفظ رسول را به دلیل مساوى بودن مذکّر و مؤنّث واحد و اکثر در فعول به معناى فاعل و فعیل به معناى مفعول به صورت تثنیه نیاورد.
یا براى اشاره نمودن بر این امر که رسالت یکى است و رسول یکى از دو و دیگرى معین و یاور اوست.
أَنْ أَرْسِلْ ان تفسیریه یا ان مصدریّه با تقدیر داشتن با؛ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ براى اینکه بنى اسرائیل را همراه ما بفرستى؛ یعنى از زندان کسى را که به دستور تو زندانى شده یا کسى را که تبعید کردهاى آزاد و رها ساز.
قالَ (فرعون) گفت: مستأنف جواب براى سؤال مقدّر مى باشد مثل اینکه گفته باشد: پس بعد از آن چه کردند؟
– در پاسخ گفت: موسى علیه السّلام به مصر رفت و با هارون اجتماع کرد و با همدیگر پیش فرعون رفته گفتند: ما رسول فرستادهى ربّ العالمین هستیم؛ ما را به سوى تو فرستاد تا بنى اسرائیل را وارهانده و با ما به شام روانه سازى.
فرعون در جواب آن دو، موسى علیه السّلام را که مدّتى با او بود مورد خطاب قرار داده و گفت: أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً آیا تو را در کودکى در میان خود (همانند فرزند) پرورش ندادیم؟
براى اینکه موسى علیه السّلام را وادار به اقرارى نماید که موجب خجالت و آزرم گشته، او را از این دعوا باز دارد و (به همین سادگى) انصراف از این ادّعا حاصل گردد.
وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ و (آیا) سالهایى از عمرت را در نزد ما به سر نبردى؟ تو دانشمند و حکیم نبودى و ریاضت با مرتاضى هم نداشته اى که با ریاضتها و مجاهدهها بر این جایگاه رسیده باشى که فرستادهى خدا شوى؛ پس چگونه پیامبر خدایى شدى که کسى او را نمى بیند و دانشمندى دانش و آگاهى به او ندارد؟
و تو تا آنگاه که با ما بودى سفّاک و خونریز بودى؛ کسى را که محترم بوده (ناروا) کشته اى.
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ و کارى را که کرده بودى کردى؛ این عبارت در مقام بیان کنایه از ذلک است.
وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ و تو از کافر (نعمتان) هستى (بر نعمت من کفران نموده اى).
یعنى به آن معنا که از کافرین بودى به واسطه این قتل که مرتکب شده بودى و امروز هم به دلیل اینکه حرمت و حقّ خدمت مرا رعایت نکرده اى از کفران نعمت کنندگان نعمتهاى من هستى؛ پس چگونه پیامبر هستى از سوى آنکه ادّعاى رسالت او را دارى؟
از جانب خدایى که ادّعا مى کنى آفریننده آسمانها و زمین است؟
پس از اینکه دید قتل نفس از چیزهایى است که ممکن نیست انکار آن به آن اقرار کرده و:قالَ فَعَلْتُها إِذاً گفت: آن کار را در هنگامى کردم؛ و لیکن آنطورى که تو نسبت دادى کافر نیستم براى اینکه من موحّد هستم (خدا را به یگانگى مى پرستم)، بر نعمتهایش عارف و شاکرم و آن شخص را چون استحقاق داشت کشتم.
وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ که از سرگشتگان بودم.
یعنى گمراه شدم از طریقهاى که داشتم و بر مبناى آن در صدد سیر و سلوک بودم.
یا از طریق توحید گمراه بودم در حالى که طالب آن بودم یا اینکه از راه حسن تدبیر با دشمنان و مداراى با آنان گمراه بودم.
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ آنگاه چون از شما ترسیدم و گریختم، به سبب گمراهى از طریق مدارا و کشتن مرد قبطى بر خود ترسیدم؛ بنا به آنچه که به من رسید که مردمان تو در تعقیب من هستند.
فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً سپس پروردگارم به من حکمت (نبوّت) بخشید. بدون اینکه از کسى کسب نمایم و یا کسى در این راه مرا یارى نماید.
وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ و مرا از پیامبران گردانید بر مبناى فضل و احسان محض خود بدون اینکه عملى کرده باشم.
بعد از ادّعاى موسى علیه السّلام نسبت به رسالت خود از جانب خداوند فرعون سه چیز از موانع رسالت را به ترتیب از ضعیفتر به قوى تر بیان کرد.
موسى علیه السّلام از هر سه به ترتیب قوى تر پس از آن ضعیف تر پاسخ داد:
(۱). او ابتدا یادآورى کرد مربّى بودن خود را نسبت به موسى علیه السّلام که جائز نیست کسى به مربّى خودش فرمان دهد.
(۲). و دوّمین مانع این که موسى علیه السّلام مدّتى از عمر خود را بدون اینکه کمالاتى کسب نموده باشد در بین قوم فرعون سپرى کرده که به اعتقاد آنان کمالات اکتسابى لازمهى رسالت است.
(۳). و سوّمین مانع قتل نفس محترم را منافى رسالت از جانب خدا از حیث ظاهر و باطن بیان کرد که رسول شایسته است از جانب خدا کسى باشد که هر فردى بر او رغبت نماید و اکثر مردم به سفّاک و خونریز رغبت نمى کنند.
و شایسته است از هر چه که مایهى شرمسارى براى انسان است پیراسته و پاک باشد تا استحقاق قرب خداوندى را که رسالت نیز از آنست (به حسب باطن) بیابد.
پس (حضرت موسى علیه السّلام) پاسخ فرمود:
- ابتدا اعتراف فرمود بر بالفعل بودن (عملى که انجام داده) و نفى کرد کفر منافى با رسالت را؛ بلکه اعمال را بر دوران ضلالت نسبت داده و از مقدّمات کمال جویى برشمرد؛ چرا که هر کس علم بر گمراهى خود نیابد در صدد طلب هدایت برنمى آید.
- و در ثانى از ایرادات فرعون پاسخ فرمود به اینکه:
رسالت موهبت الهى است و اکتسابى نیست تا منافات داشته باشد با زندگى کردن چندین و چندساله در کنار قوم فرعون و این غیر از راه کسب علوم عقلى و شرعى است.
- سوّمین پاسخ را به فرعون از اوّل ایرادات او فرمود به اینکه: تربیت کردن تو در حقّ من از راه احسان و نیکى نبوده بلکه نوعى اسائهى ادب بوده است که با دور کردن قومم از من در خدمت و نیز با به کار گماشتن خاندانم به عنوان خدم، حشم و دولت از من نگهدارى کردى.
یا با دور داشتن قومم و کشتن اولادشان تا جایى که از تو ترسیدند و مادرم از تو ترسیده و مرا در داخل تابوتى در نیل رها کرد که در دست تو قرار گرفتم.
یا با دور داشتن قومم که حتّى مادرم را نیز بر خدمتم گماشتى؛ یا پاسخ داد با اقرار به تربیت شدنش به عنوان نعمت سپس تقاضاى درک توهّم اسائه را به جاى احسان و نیکى نمود.
آیات ۳۶- ۲۲
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۲ تا ۳۶]
وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ (۲۲) قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ (۲۳) قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۲۴) قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (۲۵) قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (۲۶)
قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (۲۷) قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۲۸) قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (۲۹) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (۳۰) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۳۱)
فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (۳۲) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ (۳۳) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (۳۴) یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (۳۵) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (۳۶)
ترجمه
(۲۶/ ۳۶- ۲۲)
و آیا این نعمتى است که بر من منّت مى نهى که بنى اسرائیل را به بردگى کشانده اى؟
فرعون گفت: «پروردگار جهانیان» دیگر چیست؟
گفت: اگر ایقان داشته باشید، پروردگار آسمانها و زمین است و آنچه در میان آنهاست.
(فرعون) به اطرافیانش گفت: آیا نمى شنوید؟
(موسى) گفت: پروردگار شما و پروردگار نیاکان نخستین شما.
(فرعون) گفت: بىشک پیامبرتان که به سوى شما فرستاده شده است، دیوانه است.
(موسى) گفت: اگر تعقّل کنید (او) پروردگار مشرق و مغرب است و آنچه در میان آنهاست.
(فرعون) گفت: اگر خدایى جز من برگزینى، تو را از زندانیان خواهم ساخت.
(موسى) گفت: حتّى اگر معجزهاى آشکار برایت بیاورم؟ (فرعون)
گفت: اگر راست مىگویى بیاورش.
آنگاه (موسى) عصایش را در انداخت و ناگهان اژدهایى آشکار درآمد.
و دستش را (از بغلش) بیرون آورد، ناگهان سپید و درخشان در دید تماشاگران پدیدار شد.
(فرعون) به بزرگان پیرامونش گفت: این (مرد) جادوگرى داناست.
مىخواهد شما را با جادویش از سرزمینتان آواره کند، تا رأى شما چه باشد.
گفتند: او و برادرش را (به نحوى) باز دار و گردآورندگان (جادوگران) را به شهرها بفرست.
تفسیر
پس فرمود: وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ و آیا این نعمتى است که بر من منّت مىنهى که بنى اسرائیل را به بردگى کشاندهاى؟
پس جملهى استفهامیّه را با حذف همزهى استفهام آورد یا به صورت جملهى خبریّه بدون اینکه استفهام مقدّر باشد.
در این جمله اشاره مى کند بر تربیت یا برده ساختن بنى اسرائیل (به واسطهى فرعون) که نعمه خبر است براى تلک و ان عبّدت بدل از تلک یا خبر بعد از خبر یا خبر ابتدایى یا خبر براى مبتداى محذوف یا مبتداست براى خبر محذوف؛ و در چنین حالى جملهى مستأنفهیى به عنوان جواب براى سؤال مقدّر مى باشد.
مانند این است که گفته باشد: امّا این است نعمتى که انکار کردهام- یا کدامین چیز است که به واسطهى انکار آن در حق تو ناسپاسى کرده ام؟
– پس فرمود: این که بنى اسرائیل را برده نموده اى بر من منّت مى نهى.
در اینجا فرقى نمى کند که مطلب براى معناى استدراک بوده باشد یا در معناى اینکه، لیکن آن همین است که بنى اسرائیل را برده نمودهاى یا استدراک نبوده باشد.
قالَ فِرْعَوْنُ فرعون گفت: بعد از اینکه جواب حضرت موسى علیه السّلام را شنید از ایرادهایى که کرده بود براى مجادلهى با او با سؤال از اجزاى ادّعاهایش تا او را عاجز از بیان و ادّعا نماید گفت:
وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ «پروردگار جهانیان» دیگر چیست؟ آنکه ادّعا کردى از جانبش رسالت دارى؟
آنگاه از حدّ و حقیقت سؤال نمود؛ حال آنکه خداوند ماهیّت مرکّبه نیست تا داراى جنس و فصل باشد، موسى علیه السّلام از جواب «ماهو»[۱] به جواب بر (مبناى) اعراضى که جواب لاىّ شىء هو[۲] عدول کرد.
و قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا گفت: اگر ایقان داشته باشید، پروردگار آسمانها و زمین است و آنچه در میان آنهاست. بدل اجمالى است که در «العالمین» به تفصیل.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ اگر از یقینآورندگان هستید؛ از اهل ایقان که شرط است براى تهییج و آشکار نمودن؛ یعنى شما اهل نفسهایى هستید که در گمانها و شکّ به سر مىبرید و از اهل عقول و یقینآورندگان نیستید.
قالَ فرعون بعد از اینکه عدم مطابقت جواب را با پرسش دریافت براى سبک جلوه دادن رأى و نظر موسى علیه السّلام و سفاهه خود در خردورزى گفت:
لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (فرعون) به اطرافیانش گفت: آیا نمى شنوید؟
با این گفتارش که: طریق بحث و حجّت آوردن را بلد نیست و ادّعایى به این بزرگى مى نماید و برترى جویى و ریاست هم بر اهل عالم دارد.
و موسى علیه السّلام پس از اینکه استهزاى فرعون را نسبت به خود و جوابش دید و احتمال داد که مخلوق بودن آسمانها و زمین و مربوبیّت آن دو را انکار نموده و بگوید: این دو قدیمى و غنىّ هستند؛ از آن عدول کرده و قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (موسى) گفت: پروردگار شما و پروردگار نیاکان نخستین شما.
فرعون پس از اینکه اصرار و پافشارى موسى علیه السّلام را بر جواب با اعراض اضافى دید که ضعیف ترین اعراض شمرده مى شود.
قالَ خطاب به قومش و با استهزاى موسى علیه السّلام گفت: إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ بىشکّ پیامبرتان که به سوى شما فرستاده شده است، دیوانه است.
براى اینکه او با تنبیه متنبّه نمىشود و با بازداشتن از گمراهى خود باز نمىگردد و بر جهل خود اصرار و پافشارى دارد.
قالَ حضرت موسى علیه السّلام با پافشارى بر آنچه که پاسخ داده بود به عنوان اعتراض بر عدم تنبّه به تنبیه کننده گفت: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (موسى) گفت: اگر تعقّل کنید (او) پروردگار مشرق و مغرب است و آنچه در میان آنهاست.
تصریح فرمود بر سفاهت و نادانى آنان بعد از آنکه فرعون بر جنون (دیوانگى) او تصریح کرد و مقصودش این بود که خداوند چنان است که از او پرسیده نشود نسبت به ماهیّت چرا که او را حدّى وجود ندارد و با این وصف توانى بر ادراکش نیست بنابراین ممکن نیست تعریف او مگر بر مبناى آنچه که از او محسوس است و پافشارى شما در پاسخ گویى بر مبناى ماهیّت گواهى مىدهد از عدم تعقّلتان بر اساس آنچه که لایق شأن خداوند نیست.
فرعون پس از اینکه اصرار موسى علیه السّلام را بر پاسخى که داده بود دریافت که مطابق با پرسشش نبود و برنگشتنش را از رأى ارائه شده با کنایه و تصریح فهمید.
قالَ فرعون به عنوان تهدید موسى علیه السّلام گفت: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ اگر خدایى جز من برگزینى، تو را از زندانیان خواهم ساخت.
گفته شده که فرعون موسى علیه السّلام را به بدترین کیفرى که براى مخالفین خود روا مىداشت تهدید کرد براى اینکه او سیاه چال عمیقى داشت که هیچ کس در آن زندانى نمىشد مگر اینکه در آنجا مىمرد؛ موسى علیه السّلام بعد از شنیدن تهدید فرعون گفت:
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (موسى) گفت: حتّى اگر معجزهاى آشکار برایت بیاورم؟
که دلالت کند بر صدق گفتارم نسبت به ادّعایى که دارم و متوسّل شد بر اماراتى[۳] که صدق گفتارش را اثبات مىنمود.
قالَ فرعون گفت: فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ اگر راست مى گویى بیاورش.
آنگاه (موسى) عصایش را در انداخت و ناگهان اژدهایى آشکار درآمد.
و دستش را (از بغلش) بیرون آورد، ناگهان سپید و درخشان در دید تماشاگران پدیدار شد.
چون سحر و جادو در زمانش شایع بود و گاه و بى گاه از این قبیل اتّفاقها زیاد رخ مى داد.
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (فرعون) به بزرگان پیرامونش گفت: این (مرد) جادوگرى داناست.
و در آن زمان سحر و جادو بد شمرده نمى شد و عیب هم نبود اکتفا بر آنچه که گفته بود نکرده و گفت:
یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ مىخواهد شما را با جادویش از سرزمینتان آواره کند، تا با این سخنان موجبات انزجار و بىرغبتى نسبت به موسى علیه السّلام ظاهر ساخته و بر هدف تخریب شخصیت موسى علیه السّلام دست یابد.
گفت: فَما ذا تَأْمُرُونَ تا رأى شما چه باشد؛ جهت به دست آوردن دل اطرافیانش به عنوان مشورت با آنان چنین کرد.
قالُوا أَرْجِهْ گفتند: او و برادرش را (به نحوى) بازدار و گردآورندگان (جادوگران) را به شهرها بفرست. تا هر جادوگر دانایى را به حضورت بیاورند. آنگاه جادوگران در موعد روزى معیّن گرد آورده شدند. و به مردم گفته شد: آیا شما هم جمع مىشوید؟ تا اگر جادوگران پیروز شدند ما از آنان پیروى کنیم.
در سورهى اعراف وجوه قرائت «ارجه» گذشت[۴].
وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ[۵] گفتند:
او و برادرش را (به نحوى) باز دار و گردآورندگان (جادوگران) را به شهرها بفرست. تا هر جادوگر دانایى را به حضورت بیاورند.
آیات ۵۱- ۳۷
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۳۷ تا ۵۱]
یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ (۳۷) فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (۳۸) وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (۳۹) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ (۴۰) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (۴۱)
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۴۲) قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (۴۳) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (۴۴) فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (۴۵) فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ (۴۶)
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۴۷) رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (۴۸) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (۴۹) قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (۵۰) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ (۵۱)
ترجمه
(۲۶/ ۵۱- ۳۷)
تا هر جادوگر دانایى را به حضورت بیاورند.
آنگاه جادوگران در موعد روزى معیّن گرد آورده شدند.
و به مردم گفته شد: آیا شما هم جمع مىشوید؟
تا ما اگر جادوگران پیروز شدند از آنان پیروى کنیم.
چون جادوگران (گرد) آمدند به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم پاداشى داریم؟
(فرعون) گفت: آرى و شما در آن صورت از نزدیکان (من) خواهید بود.
موسى به آنان گفت:
چیزى را که اندازنده اش هستید، بیندازید
آنگاه ریسمانها و چوب دستیهایشان را درانداختند و گفتند: به جاه و جلال فرعون که ما پیروز خواهیم شد.
سپس موسى عصایش را درانداخت که (اژدها شد) و ناگهان ساخته هایشان را فرومى بلعید.
آنگاه جادوگران به سجده افتادند.
گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.
پروردگار موسى و هارون.
(فرعون) گفت: آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ بىشک او بزرگتر (و آموزگار) شماست که به شما جادوگرى آموخته است. به زودى خواهید دانست دستان و پاهایتان را در خلاف جهت همدیگر خواهم برید، سپس همگیتان را به دار خواهم زد.
(جادوگران) گفتند: باکى نیست ما به پروردگارمان روى آورده ایم.
ما امید داریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد. چرا که نخستین ایمانآورندگان بودهایم.
تفسیر
توضیح و تفسیر این آیات که با الفاظ یا بیان معانى در سورهى الاعراف و غیر آن گذشت[۱].
آیات ۶۷- ۵۲
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۵۲ تا ۶۷]
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (۵۲) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (۵۳) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ (۵۴) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (۵۵) وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ (۵۶)
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۵۷) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (۵۸) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ (۵۹) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (۶۰) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (۶۱)
قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ (۶۲) فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (۶۳) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ (۶۴) وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ (۶۵) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (۶۶)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۶۷)
ترجمه
(۲۶/ ۶۷- ۵۲)
و به موسى وحى کردیم که بندگان مرا شبانه روانه کن، که شما تعقیب مىشوید
آنگاه فرعون گردآورندگان را به شهرها فرستاد.
(آنان دربارهى یاران موسى) گفتند: اینان گروهکى اندک شمارند
و ایشان ما را به خشم آورده اند.
و ما انبوهى مسلّح هستیم.
آنگاه ایشان را از باغها و چشمه ها آواره کردیم.
و از گنجها و جایگاه نیکو.
و بدینسان آنها را به بنى اسرائیل به میراث دادیم.
سپس ایشان را به هنگام طلوع آفتاب دنبال کردند.
و چون دو گروه همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: ما گیر افتاده ایم.
(موسى) گفت: چنین نیست، پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد.
سپس به موسى وحى کردیم که با عصایت به دریا بزن؛ آنگاه (دریا) بشکافت و هر پارهاى از آن همچون کوهى بزرگ بود.
و دیگران را به آنجا نزدیک کردیم.
و موسى و همراهانش، همگیشان را رهانیدیم.
سپس دیگران را غرقه ساختیم.
بى گمان در این مایهى عبرتى هست؛ و بیشترین آنان مؤمن نبودند.
تفسیر
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى و به موسى وحى کردیم که بعد از توقف مدّت طولانى، بندگانم را از فرعون طلب کرده و به سوى مصر خارجشان کند.
أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی بندگان مرا شبانه روانه کن، به سوى دریا (رود نیل) إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ که شما تعقیب مىشوید؛ به واسطهى فرعون و قومش.
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ آنگاه فرعون گردآوردندگان را به شهرها فرستاد. (آنان دربارهى یاران موسى) گفتند: اینان گروهکى اندک شمارند و ایشان ما را به خشم آوردهاند (خون غضب و خشم را در ما به جریان انداختهاند).
وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ و ما انبوهى مسلّح هستیم.
یعنى به راستى که ما قومى هستیم که از عادتهاى ما حزم و دوراندیشى در امور است و مراعات عاقبت کار آنهاست.
یا به این معنا که ما جماعتى هستیم که از عادات ما عاقبت اندیشى و حذر از دشمنان و آمادگى با قوا و سلاح در حدّ ممکن است.
و خوانده شده حادرون با دال مهمله به معناى اقویا یا شتابندگان در تعقیب دشمنان و تیزبینى در نظر (حدّت نظر).
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ آنگاه ایشان را از باغها آواره کردیم.
وَ عُیُونٍ و چشمهها وَ کُنُوزٍ و از گنجهاى بزرگ براى اینکه نکره آوردن کنوز براى تفخیم و تعجّب مىباشد.
وَ مَقامٍ کَرِیمٍ و جایگاه نیکو. منزلهاى گران قیمت.
کَذلِکَ بدینسان؛ کذلک متعلّق است به اخرجناهم براى شگفتانگیز معرّفى کردن موضوع؛ یعنى بیرون راندیم آنان را از دیارشان و جمیع آنچه که داشتند مثل بیرون کردن شگفت زدهاى که با میل و رغبت خود که فقط با امید بازگشت به سرزمین خود از آنجا خارج مىشوند و به دلیل زیاد بودن تعجّب عطف شده بر این گفتار: وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ و بدینسان آنها را به بنى اسرائیل به میراث دادیم.
قبل از اتمام قصّهى آنان جائز است که «کذلک» خبر مبتداى محذوف بوده باشد تا پاسخى باشد براى سؤال مقدّر یا متعلّق است بر فعل محذوف کذلک.
مثل اینکه گفته شود: آیا امر ایشان چنین بوده است؟! بر سبیل تعجّب؛ یا اینکه آیا خروج آنان این چنین واقع شد؟! پس فرمود: امرشان چنین است، یا بدینسان بود خروج آنان، یا همانند این است که پرسیده شود: آیا بعد از خروج باقى ماندند یا به هلاکت رسیدند؟ پس فرمود: بدینسان هلاک شدند.
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ سپس ایشان را به هنگام طلوع آفتاب دنبال کردند.
یعنى تعقیب کردند ایشان را و به دنبالشان رفتند هنگامى که آفتاب طلوع مىکرد یا به این معنا که ایشان را ادراک کردند؛ یعنى با چشمهایشان نه با بدنهایشان هنگامى که خورشید بالا مىآمد.
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ و چون دو گروه همدیگر را دیدند، یعنى به اندازهاى به همدیگر نزدیک شدند که همه یکدیگر را دیدند.
قالَ أَصْحابُ مُوسى یاران موسى گفتند: در حالى که ترس از فرعون داشتند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ به راستى که ما گیر افتادیم؛ ادراک و دیده شدیم (با بدنهایمان) همانطورىکه با دیدگان و انظار دیده شدیم براى تأکید در نزدیک بودنشان مىباشد.
قالَ موسى علیه السّلام در جهت رفع اضطراب و نگرانى قومش گفت: کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی چنین نیست پروردگارم با من است پس، با نصرت و حفظ، اعتنایى بر نزدیک بودن فرعون و لشکریانش نداشته باشید.
سَیَهْدِینِ و به زودى مرا به سوى راه خلاصى و نجات از شرّ ایشان راهنمایى خواهد کرد؛ آنگاه که به دریا (رود نیل) رسیدند در حیرت و سرگردانى ایستادند.
فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ سپس به موسى وحى کردیم که با عصایت به دریا بزن؛ و آن رود نیل است پس عصا را بر دریا زد؛ فَانْفَلَقَ آنگاه (دریا) بشکافت؛ و از دریا دوازده راه منشقّ شد به طورى که آب دریا همانند کوه مشبّک به روى هم انباشته شده به طورى که هر کس به راحتى همراه خود را دید.
فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ پس هر پارهاى از دریا جداکننده راهى بود از راهى که به واسطهى آن بین دو راه هر کدام طریقى را بوجود آورده بود کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ همچون کوهى بزرگ بود؛ فرق با کسره اسمى است بر آنچه که جدا (فرقه فرقه) شده همان طورى که با فتحه مصدر است.
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ و دیگران را به آنجا نزدیک کردیم؛ یعنى در این مکان (دریا) فرعون و قومش را بدانجا رسانده و نزدیک ساختیم و موسى علیه السّلام و قومش را داخل در دریا کردیم.
وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ و موسى و همراهانش، همگیشان را رهانیدیم (نجات دادیم) به طورى که آنان را از دریا سالم بیرون آوردیم.
أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ سپس دیگران را غرقه ساختیم؛ با این که تکّههاى جداشدهى دریا را بر هم آوردیم.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً بىگمان در این مایهى عبرتى هست؛ (که) قوم تو را بر مبدأ، علم خداوند و قدرتش دلالت مىکند.
وَ لیکن ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ و بیشترین آنان به موسى علیه السّلام مؤمن نبودند.
یا معنایى که در این آیه است که براى قوم موسى علیه السّلام بود که بیشترینشان مؤمن به موسى علیه السّلام و خداى او نبودند این است که اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله تو بر ایمان نیاوردن قومت به خدا یا به خودت غمگین مباش؛ زیرا که ندیده بودند آنچه که آنان دیده بودند و مبتلا نشده بودند آنچه را که آنها مبتلا شده بودند.
[۱] .« ما هو» در فارسى به معناى« چیست آن» است که بیشتر در آشکار نمودن اشیا با تعریفهایى که بر مبناى روشهاى منطقى تعریف انجام مىگیرد مىگنجد و این امر با لحاظ نمودن جنس و فصل امکانپذیر مىباشد.
[۲] .« لاىّ شىء هو» معناى فارسى این واژه« براى چیست آن» مى باشد با عنایت بر کلّى تر بودن موضوعات، پاسخ بر پرسش را در قالب تعریف امکان پذیرتر نموده و تا حدودى از قیودات بایسته تعریفهاى منطقى با فصل، جنس و … مى رهاند.
[۳] . امارات جمع اماره به معناى دلیل و قرینهاى که در نزد عقلاى عالم مورد استناد یا واسطه در ثبوت و اثبات قرار مىگیرد و شارع مقدّس نیز آن را تأیید نموده است.
[۴] . همانطور که بیان شد در جلدهاى پیشین این تفسیر بیان مفصل آیات آمده لذا خوانندگان عزیز مىتوانند به جلد مورد نظر که تفسیر سورهى اعراف را در بردارد مراجعه فرمایند.
[۵] . سورهى اعراف آیات ۱۲۵-۱۱۰
[۱] . سورهى اعراف آیات ۱۲۵- ۱۱۰
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ضمیمه ج ۱۰، ص: ۴۸