تفسیر بیان السعادة-فاطر

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره فاطر ۲۷-۴۵

آیات ۲۷- ۳۸

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۲۷ تا ۳۸]

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ (۲۷) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (۲۸) إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَهً یَرْجُونَ تِجارَهً لَنْ تَبُورَ (۲۹) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (۳۰) وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (۳۱)

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۳۲) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (۳۳) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (۳۴) الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (۳۵) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (۳۶)

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (۳۷) إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۳۸)

 

ترجمه:

(۳۵/ ۳۸- ۲۷)

آیا ننگریسته‏اى که خداوند از آسمان آبى فروفرستاده است، سپس بدان میوه‏هاى رنگارنگ برآوردیم؛ و نیز از کوهها راههایى سفید و سرخ رنگارنگ و همچنین سیاه سیاه پدید آوردیم.

و بدین گونه از مردم و جانوران و چارپایان رنگارنگ آفریده‏ایم؛ از میان بندگان خداوند فقط دانش‏وران‏ از او خوف و خشیت دارند، بى‏ گمان خداوند پیروزمند آمرزگار است.

بى‏گمان کسانى که کتاب الهى را مى‏ خوانند و نماز را بر پا مى دارند، از آنچه به ایشان روزى داده ‏ایم پنهان و آشکارا مى ‏بخشند به سوداى که هرگز زیان ندارد امید دارند.

تا سر انجام پاداش‏هایشان را به تمامى بدهد، از فضل خویش به ایشان افزونتر مى‏ بخشد، چرا که آمرزگار قدردان است.

و آنچه از کتاب آسمانى به تو وحى کرده‏ایم، حقّ است و همخوان با آنچه از کتب آسمانى که پیشاپیش اوست، بى‏گمان خداوند به احوال بندگانش آگاه بیناست.

سپس کتاب آسمانى را به بندگان خود که برگزیده بودیمشان به میراث دادیم؛ و بعضى از ایشان ستمکار در حقّ خویش و بعضى از ایشان میانه ‏رو و بعضى پیشتاز در نیکوکاریها به اذن الهى است؛ این همانا فضل بزرگ است.

و گویند سپاس خداوند را از ما اندوه را زدود؛ بى ‏گمان پروردگار ما آمرزگار قدردان است.

همان که ما را از فضل خویش به اقامتگاه جاویدان در آورد که در آنجا به ما خستگى نرسد، در آنجا به ما ماندگى نرسد.

و کسانى که کفر ورزیده ‏اند، آتش جهنّم را در پیش دارند، که نه کارشان سپرى شود که بمیرند و نه چیزى از عذاب آن از ایشان کاسته شود؛ بدین‏سان هر انسان ناسپاسى را جزا دهیم.

و ایشان در آنجا فریاد بردارند که پروردگارا ما را بیرون آور، تا کارى شایسته، غیر از آنچه مى‏کردیم پیشه کنیم، (در پاسخشان گوییم) آیا شما را چندان عمر ندادیم که در آن هر کس که اهل پند گرفتن است، پند گیرد و آیا پیامبر هشداردهنده‏اى به سوى شما نیامد؟ پس عذاب را بچشید که ستمکاران مشرک یاورى ندارند.

بى‏گمان خداوند داناى نهانیهاى آسمان و زمین است، او از راز دلها آگاه است.

تفسیر

أَ لَمْ تَرَ خطاب مخصوص به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و اشکالى در آن نیست، چه او مى‏بیند که خداوند از آسمان آب نازل کرده است، یا خطاب به عامّ است.

یعنى شایسته است هر بیننده‏اى آن را ببیند، چه اگر چشمش محجوب و پرده نداشته باشد باید این معنا را ببیند، لذا سرزنش مى‏ شود که چرا نمى ‏بیند.

أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ‏ چون فرستادن آب از آسمان توسّط اسباب طبیعى است که بر چشمها و عقلها ظاهر است لفظ «اللّه» را با لفظ غیبت آورد، گویا که خداوند در این هنگام از دیدگان غایب است.

و آنچه بر چشمها ظاهر است اسباب است، بر خلاف اخراج میوه‏ها که اسباب طبیعى در آن از چشمها مخفى است، پس گویا که نظر کننده به آن واسطه قرار گرفتن اسباب را نمى‏بیند و در آنجا مسبّب را مى ‏بیند و لذا از غیبت به تکلّم التفات کرد.

مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ لفظ «جدد» جمع «جده» با ضمّه به معناى راه مثل جادّه است، آن عطف بر محلّ دو معمول «إنّ» یا عطف بر جمله «أ لم تر» است، که آن به معناى این است که حتما مى‏بینى؛ یا حال است و مقصود این است که فرستادن آب از آسمان و اخراج میوه‏هاى مختلف از یک آب و اختلاف جاده‏ها و راههاى کوهها که در سنگ بودن یکى هستند همه این‏ها دلالت بر قدرت و علم و اراده خداى تعالى مى‏کند.

بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها رنگهاى سفید مختلف است به سبب تیره و کدر و شفّاف بودن و همچنین است رنگ سرخ با اختلاف رنگهاى آن.

وَ غَرابِیبُ سُودٌ لفظ «غرابیب» جمع «غربیب» است تأکید «اسود» است و حقّ این بود که بگوید «سود غرابیب» و لیکن جهت تأکید و به‏ قصد بیان «غرابیب» آن را عکس کرد.

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ‏ ضمیر «الوانه» به بعض برمى‏گردد که از لفظ «من» استفاده مى‏شود.

کَذلِکَ‏ لفظ «کذلک» متعلّق به «مختلف» است، رنگهاى چیزهایى که ذکر شد مختلف است، مثل اختلاف راههاى کوهها و اختلاف میوه‏ها.

کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چرا مردم با این دلایل و انذارها چرا مردم از خدا نمى ‏ترسند؟

پس فرمود: دلالت‏ها و انذارها براى کسى که خداوند در قلب او نور علم نتابانده فایده‏اى ندارد و چون اغلب مردم از نور علم خالى هستند در آنان این گونه بیم دهى فایده ندارد.

بدان که انسان داراى مراتبى است و هر مرتبه ‏اى داراى خوف و رجا و نوعى از علم است که مغایر با مرتبه‏اى دیگر است.

پس نخستین مراتب انسان نفس امّاره اوست و در آن مرتبه ادراکات او جز ظنون و گمانها نامیده نمى‏شود، ادراکاتش فقط و فقط محصور بر لوازم حیات دنیاست که علم او در این مرتبه همین قدر است و بیش از این نیست و خوف و رجاى او نیز جز در چیزى که متعلّق به حیات دنیا باشد، نیست.

دوّمین مرتبه از حیات انسان مرتبه نفس لوّامه او است که در این مرتبه ادراکات او از ظنون و علوم و ذوق و وجدان مخلوط مى‏شود، زیرا در این هنگام گاهى با شأن نفس امّاره ظاهر مى‏شود که به احکام آن محکوم مى‏شود و گاهى با شأن نفس مطمئنّه ظاهر مى‏شود و به احکام آن محکوم مى‏گردد.

سوّمین مرتبه مرتبه‏ى نفس مطمئنّه است که در این مرتبه ادراکات او علوم و ذوق و وجدان مى‏شود و خوف او در این مرتبه از خدا و از خشم و فراق خداى تعالى است.

و این خوف خشیت نامیده مى‏شود، چه خشیت عبارت از حالتى است که از امتزاج احساس قهر و لطف و خوف و محبّت حاصل مى‏شود و مادام که انسان به این مقام نرسیده است هیچ محبّتى نسبت به خدا پیدا نمى‏کند و در نتیجه خشیت نیز براى او حاصل نمى‏شود و خوف او خوف صرف است، که اگر خوفى هم وجود داشته باشد فقط ناشى از قهر خداست.

چهارمین مرتبه، مرتبه قلب او است که در این مرتبه ادراکات او شهود و ذوق و وجدان مى‏شود و خوف او هیبت است، که مشاهده‏ کننده خدا را جز محیط خودش نمى‏بیند و شأن محاط جز هیبت و ترس از محیط نیست و پس از آن نوبت سطوت و سحق و محق مى‏رسد.

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ این جمله تعلیل خشیت و خوف علماست، چه عزّت مستلزم خوف است که آن یکى از دو جزء خشیت است و غفران مستلزم محبّت است که جزء دیگر خشیت است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: مقصود از «العلماء» کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند و کسى که عملش گفتارش را تصدیق نکند عالم نیست.[۱] از امام سجّاد علیه السّلام آمده است: علم به خدا و عمل چیزى جز دو الفت‏گیرنده دمساز نیستند، لذا کسى که خدا را بشناسد و علم به آن پیدا کند از خدا مى ‏ترسد و همین ترس و خوف او را بر عمل به طاعت خدا وادار مى‏ سازد، صاحبان علم و پیروان آنان کسانى هستند که خدا را شناختند، پس براى او عمل کردند و به او راغب شدند و خداى تعالى فرموده است: إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.[۲] إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: پس چه چیز است براى کسى که از خدا مى‏ترسد؟

پس فرمود: «آنان که از خدا مى‏ترسند … تا آخر» لکن «از خدا مى‏ترسند» را تبدیل کرد به آنچه که در آیه آمده است براى اشعار به اینکه کسانى که از قهر خدا مى ‏ترسند کتاب خدا را تلاوت مى‏ کنند.

وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَهً در اوّل سوره بقره بیان این کلمات گذشت و وجه اختلاف افعال در ماضى و استقبال بر شخص فهمیده و هشیار مخفى نیست.

یَرْجُونَ تِجارَهً لَنْ تَبُورَ تجارتى که فاسد نشود، یعنى آنان خودشان امید این معنا را دارند یا براى آنها چنین چیزى مورد امید قرار مى‏گیرد، پس باید خودشان نیز امیدوار باشند.

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ‏ تعلیل رجا یا تجارت است، یا تعلیل‏ قول خدا: «لن تبور» یا تعلیل قول خدا: «یتلون» و جمله ‏هایى که معطوف بر «یتلون» است مى ‏باشد.

وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ خداى تعالى بخشنده است و آن مؤمنین را بر بدى ‏هایشان محاسبه نمى ‏کند، که ترک محاسبه چیز زیادى و اضافى است که ناشى از فضل خداست.

شَکُورٌ و خداوند سپاسگزار سپاس‏پذیر و سپاس افزون همیشگى است و به مقتضاى شکور بودنش حتما بر مؤمنین افزون مى‏کند و ثواب آنان را زیاد مى‏ نماید.

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ‏ عطف بر «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ» یا بر مدخول «إنّ» است و وجه مناسبت بین معطوف و معطوف علیه این است که شنونده گویا مردّد مى‏شود در اینکه کتاب خدا که خداوند تلاوت‏کننده‏ى آن را مدح کرده مطلق احکام نبوّت‏هاست.

مانند احکام نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسى و عیسى علیهم السّلام، مطلق کتابهاى آسمانى است، مانند صحف ابراهیم و تورات و انجیل و قرآن، پس جهت رفع تردید عطف نمود و فرمود: آنچه که ما به تو وحى کردیم از کتاب نبوّت و صورت قرآن حقّ است.

هُوَ الْحَقُ‏ و حقّى جز آن نیست، پس هیچ کس نپندارد که آنچه ذکر شد حقّ است و باید تلاوت شود، که آنها منسوخ گشته‏اند و حقّ فقط قرآن است.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ‏ و چون از منحصر کردن در آنچه که به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وحى شده است این توهّم پیش آمد که کتابهاى آسمانى ذکر شده باطل مى‏باشد، این جمله را جهت رفع توهّم اضافه‏ نمود: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» شرایع و کتب گذشته نیز مورد تصدیق است تا بدین‏وسیله حقّ بودن آنها نیز محقّق گردد.

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ خداوند به بندگانش آگاه است و باطن امور آنها را مى‏داند.

بَصِیرٌ و خداوند بیناست و ظاهر امور آنان را مى‏داند، پس اگر در تو چیزى نبود که شایسته وحى و ظهور نبوّت بلکه خاتم نبوّت‏ها و رسالت‏ها و شایسته انزال این کتاب که خاتم کتابها و مهیمن بر آنهاست، خداى تعالى بر تو وحى نمى‏ کرد.

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ‏ عطف بر «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ‏ به اعتبار عقد وضع است یا عطف بر «الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ» است که آن نیز به اعتبار عقد وضع است.

و مقصود از کتاب احکام رسالت و نبوّت است، قرآن صورت آنست.

و به ارث گذاشتن احکام رسالت و نبوّت عبارت از قبول احکام با بیعت عامّه صحیح اسلامى یا با بیعت خاصّ ایمانى است.

الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا یعنى کسانى از بندگانمان را وارث کتاب گردانیدیم که پذیرفتیم آنها خلیفه و جانشین ما در اخذ بیعت از مردم باشند.

فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ‏ پس بعضى از مردم بر خود ستم کردند و در چراگاه حیوانیّت و درندگى و شیطنت خود ایستادند و از آن بیرون نشدند تا به انسانیّت وارد گردند.

وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ و امّا بعضى از آنها مقتصد و معتدل‏ هستند و مقتصد کسى است که از حیوانیّت خارج و به سوى انسانیّت در حرکت باشد، ولى در این مورد به آخر نرسیده، جهت تکمیل دیگرى نیز باز نگشته است.

وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ‏ و بعضى از آنها در همه‏ى خیرات بر همه غیر خودشان سبقت گرفتند.

بِإِذْنِ اللَّهِ‏ در همه‏ى خیرها، یا در جنس خیرات به اذن خدا سبقت گرفتند.

این گونه بندگان کسانى هستند که به نهایت آنچه که باید برسند بر حسب شأن و استعدادشان رسیده ‏اند و سپس جهت تکمیل دیگران بازگشته ‏اند چنین کسانى در همه‏ى خیرات و نیکى‏ ها یا در بعضى از آنها بر دیگران سبقت گرفته ‏اند.

و این آیه با تفسیر شامل هر کسى است که با بیعت عامّ اسلامى صحیح بیعت کرده باشد نه با بیعت فاسد، مانند کسانى که با خلفاى جور بیعت کرده‏اند.

اعمّ از آنکه با بیعت خاصّ ایمانى بیعت کرده باشد یا نه و اعمّ از آنکه از مقام خودش که قبلا در آن مقام بوده ترقّى کرده باشد یا ترقّى نه.

به نظر مى ‏رسد این آیه جز بر کسى که با بیعت ایمانى بیعت کرده، اطلاق نگردد.

زیرا که مسلمان اگر چه با کسى که با او بیعت اسلامى نموده است نسبت فرزندى و با کسانى که این چنین بیعت کرده باشند، نسبت برادرى دارد و لیکن از غایت خفا گویى که چنین نسبتى نبوده است، لذا آن نسبت نمى‏ تواند سلطنت و حکومتش را تا آخرت برساند و از آن نسبت جز حفظ خون و مال و عرض و جریان نکاح و ارث حاصل نمى‏ شود و اجر و پاداش جز بر ایمان داده نمى‏ شود.

پس وارث از نبىّ یا جانشین او جز کسى که داراى بیعت ایمانى است نمى‏ تواند باشد.

و با همین بیعت است که نسبت پدرى و فرزندى بین آن دو و نسبت برادرى بین او سایر مؤمنین محقّق مى‏ شود، سلطنت این بیعت تا آخرت باقى است.

این معنا بر حسب ظاهر آیه است، چه کسانى که در اسلام و ایمان داخل شده ‏اند به اندازه‏ى قوّت و ضعف نسبت آنها به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کتاب رسالت و کتاب قرآن را وارث مى‏شوند.

ولى جدّا اخبار زیادى وارد شده مبنى بر اینکه وارثین و برگزیدگان مخصوص اولاد فاطمه علیها السّلام است و آیه درباره‏ى فاطمیّین نازل شده، ظلم و ستم آنان بخشیده مى‏شود و هر کس به شمشیرش اشاره کند و مردم را به گمراهى دعوت کند داخل در فاطمیّین نمى‏شود.[۳] و در بعضى اخبار آمده است: که آیه مخصوص آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است،[۴] سایر تخصیص به فاطمیّین یا به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله براى اشاره به این است که آیه شامل بیعت‏ کنندگان با بیعت خاصّ ایمانى است، نه بیعت ‏کنندگان با بیعت عام.

چه از ائمّه علیهم السّلام وارد شده است: شیعه ما فاطمیّون و علویّون و هاشمیّون هستند.[۵] و اگر آیه مخصوص اولاد جسمانى فاطمه علیها السّلام باشد، چنانچه در بعضى اخبار به آن اشاره شده بعید نخواهد بود، که آنان وارث و برگزیدگان حقیقى هستند و غیر آنان از شیعیانشان به سبب ارث بردن آنان ارث مى‏برند و به سبب برگزیده شدن و پیروى آنان برگزیده مى‏شوند.

و در اخبار آمده است: ظالم بر نفس کسى است که به امام اقرار نکند و مقتصد عارف به امام است و سابق به خیرات خود امام است.[۶] و در بعضى اخبار ظالم تفسیر به کسى شده که حقّ امام را نمى‏ شناسد.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: ظالم دور و بر نفسش مى‏چرخد، مقتصد دور و بر قلبش و سابق دور و بر پروردگارش مى‏چرخد.[۷] به همین مضامین اخبار زیاد است: و از مجموع آنها استفاده مى‏شود که ذریّه جسمانى فاطمه علیها السّلام اگر امامشان را نشناسند و بیعت با او نکنند بخشیده مى‏شوند، آنان که با بیعت خاصّ با امام بیعت کرده‏اند اگر از حدود نفس‏هایشان خارج نشوند و در جهنّم‏هاى نفس‏هایشان بایستند بخشیده مى‏شوند به محض حصول‏ نسبت ایمانى بدون آنکه به دار ایمان برسند.

و لیکن اى برادران من، به شما مى‏گویم: به امثال این روایت‏ها مغرور نشوید تا مبادا در خروج از مهلکه‏ هاى نفسهایتان کوشش نکنید و در لذّت‏هاى حیوانى توقّف کرده و از فقر چیزى جز حلق و دلق نشناسید.

البتّه اگر شما بتوانید این نسبت را تا مرگ باقى نگهدارید به نفع شماست.

بلکه موجب مغفرت و حتّى وسیله ترقّى به درجات عالى است اگر چه گناهان جنّ و انس را مرتکب شده باشید، لیکن باقى نگهداشتن آن نسبت با عدم مبالات در حفظش و کوشش نکردن در خروج از مقام حیوانى در نهایت اشکال است.

و اگر العیاذ باللّه این نسبت قطع شود عذاب کسى که نسبتش قطع شده آن چنان شدید است که خداوند احدى را با آن عذاب معذّب نمى‏کند، پس از قطع شدن نسبت برحذر باشید، خداوند من و شما را حفظ نموده و موفّق بدارد.

ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ این برگزیده شدن و به ارث بردن، یا در خیرات و خوبى‏ها سبقت گرفتن همان فضل و برترى بزرگ است.

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها لفظ «جنّات عدن» با رفع خوانده شده تا مبتدا و خبر باشد، یا با نصب خوانده شده که منصوب بنا بر تفسیر باشد، یا بدل از «الکتاب» است به صورت بدل اشتمال و بنا بر هر دو وجه جمله جواب سؤال مقدّر است و لفظ «یدخلونها» به صورت مجهول‏ خوانده شده است.

یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً لفظ «لؤلؤ» با جرّ و نصب خوانده شده است.

وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ و پوششهایى لایق و مناسب بهشت دارند، نه معناى اینکه از جنس حریرهاى دنیا باشد.

«چون انسان در هر حالتى که باشد پیکره‏اش نمایان‏گر همان معناست».

وَ قالُوا پس از آنکه مقامشان را دیدند که از هر چیزى که لایق انسان نیست پاک و طاهرند مى‏گویند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ‏ حمد خداى را که حزن و اندوه ما را بر چیزى که لایق انسانیّت ما نبود از بین برد.

إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ پروردگار ما بخشنده است، زیرا او آنچه را که موجب اندوه ما شده بود از بین برد و آن را پوشاند.

شَکُورٌ در مقابل اعمال اندک ما به واسطه‏ى نسبت رساندن ما به اولیا خود چیزى عطا کرد که تصوّر آن هم نمى ‏کردیم.

الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ و ما را به سراى اقامت دایمى وارد کرد.

مِنْ فَضْلِهِ‏ و آن از فضل خودش بود نه از جهت استحقاق ما و این آخرین مراتب بهشت است، که مرتبه‏ هاى دیگر دار عبور است، نه دار اقامت.

لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ‏ که در اینجا هیچ رنج و المى به ما نرسد و ضعف و خستگى نخواهیم یافت.

چه لغب لغبا مانند «نصر» و «لغوبا» با ضمه لام و فتحه آن مانند «منع» و «سمع» و «کرم» یعنى خسته شد در نهایت خستگى.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در حدیثى که در آن آنچه را که خداوند براى دوستداران على علیه السّلام در روز قیامت آماده مى‏کند ذکر مى‏نماید مى‏فرماید: وقتى دوستداران على علیه السّلام داخل منزلهایشان مى‏شوند مى‏بینند که ملایکه به آنان به سبب کرامت پروردگارشان تبریک و تهنیت مى‏گویند تا آن وقت که در جاى خود مستقر مى‏شوند به آنان گفته مى‏شود: آیا آنچه را که پروردگارتان وعده داده حقّ و راست یافتید؟

گویند: بلى، پروردگارا ما راضى شدیم، پس تو از ما راضى باش، خداوند مى‏فرماید: به سبب خشنودى من از شما، به دلیل آنکه شما خاندان پیامبر مرا دوست داشته‏اید، خانه‏ام را براى شما حلال کرده‏ام، شما با ملایکه مصافحه کردید، پس گوارا باد، گوارا باد بر شما این بخششى که دایمى است و در آن نقصى نیست، در این هنگام دوستداران اهل بیت علیهم السّلام مى‏گویند: «الحمد للّه الّذى أذهب عنّا الحزن … تا آخر»[۸] و از ابى جعفر علیه السّلام آمده است: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از قول خداى تعالى: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» سؤال شد فرمود: یا على آن وفد و گروه سواره هستند تا سخن را بدین جا رساند که فرمود: وقتى در بهشت به منزل خویش وارد شود بر سرش تاج ملک و کرامت نهاده مى‏شود، به زیورهاى طلا و نقره آراسته مى‏گردد، درّ به طور منظّم در اکلیل زیر تاج قرار داده مى‏شود، هفتاد نوع لباس با رنگهاى مختلف و انواع مختلف که از طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت سرخ بافته شده بر او پوشیده مى‏شود؛ پس این است معناى قول خداى تعالى: «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»[۹] این دو حدیث دلالت مى‏کنند بر اینکه برگزیده شدن و وارث بودن کتاب شامل ذرّیه فاطمه علیها السّلام مى‏شود خواه ذرّیه جسمانى باشد یا روحانى.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى آنان که به خدا، یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا به آل او، یا به ایمان، یا به کتاب، یا به نعمت ولایت، یا به مطلق نعمتها کافر شدند، چه این جمله در مقابل‏ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ» است، که آن به‏منزله آن است که گفته شود: کسانى که ایمان آوردند چنین و چنان هستند، کسانى که کافر شدند:

لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا براى آنانست آتش جهنّم، که به پایان نمى‏رسد تا بمیرند و از عذاب جهنّم راحت شوند.

وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ‏ کفّار در جهنّم فریاد مى‏کنند پروردگارا ما را از جهنّم بیرون آر تا عمل صالح انجام دهیم غیر از آنچه که عمل مى‏کردیم از قبیل کفر به ولایت یا کفر به سایر آنچه که ذکر شد.

از على علیه السّلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا على بین دوستدار تو و بین اینکه چیزى ببیند که چشمانش به آن روشن شود فاصله ‏اى جز دیدن مرگ نیست، سپس این آیه را خواند:

«رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ»[۱۰] یعنى دشمنان على علیه السّلام چنین مى‏گویند.

این حدیث دلالت مى‏کند بر آنکه مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا» کسانى هستند که به ولایت کافر شدند و آن دلالت مى‏کند بر اینکه آیه شامل مطلق کسانى است که مؤمن به ولایت هستند.

أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ‏ اینجا قول در تقدیر است مثل قول خدا: «ربّنا أخرجنا».

ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ عمرى که در آن تذکّر و یادآورى حاصل مى‏شود تفسیر به هجده سال شده‏[۱۱].

در خبرى آمده است: بنده در گشایش و آزادى است تا چهل سال، پس از آن خداوند به ملایکه‏ اش وحى مى‏ کند که من به این بنده ‏ام عمرى دادم، پس از این سخت‏گیرى کنید و اعمالش را زیاد و کم و کوچک و بزرگ بنویسید[۱۲].

در خبر دیگرى آمده است: عمرى که خداوند فرزند آدم را در آن معذور مى‏داند شصت سال است‏[۱۳].

و در خبر دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است: کسى که خداوند به او شصت سال عمر داده باشد او را معذور نموده است‏[۱۴].

وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ این جمله حالیّه است؛ یعنى در حالى که بازدارنده براى شما آمد.

فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ براى ظالمین یارى کننده‏اى نیست که عذاب را از آنها دفع کند.

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: عداوت على علیه السّلام و کفر به او از ظاهر بیشتر مردم معلوم نمى‏شود.- پس آیا خدا آن را مى‏داند؟ پس فرمود: خداوند عالم غیب آسمانهاست، پس چگونه آنچه که در دل بندگانش باشد، نمى‏ داند؟! إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ تأکید لازمه جمله سابق است و لذا ادات وصل نیاورد، یعنى: البتّه خدا به اندیشه‏ هاى نهانى آگاه است.

آیات ۳۹- ۴۵

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۳۹ تا ۴۵]

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (۳۹) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (۴۰) إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۱) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (۴۲) اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (۴۳)

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (۴۴) وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (۴۵)

ترجمه:

(۳۵/ ۴۵- ۳۹)

او کسى است که شما را در این سرزمین جانشین ساخت؛ پس هر کس کفر ورزد، کفرش به زیان اوست و کافران را کفرشان در نزد خداوند جز نفرت نیفزاید، کافران را کفرشان جز زیان نیفزاید.

بگو آیا شریکانى را که به جاى خداوند قایلید نگریسته ‏اید، به من بنمایانید چه چیزى را در زمین آفریده ‏اند؟

یا آیا در آفرینش آسمانها شرکتى داشته‏اند؟ یا آیا به آنان کتابى داده‏ایم که ایشان بر مبناى آن حجّتى (در دست) دارند؟ حقّ این است که ستمکاران به یکدیگر وعده‏اى جز از روى فریب نمى‏دهند.

بى‏گمان خداوند آسمانها و زمین را از زوال نگه مى‏ دارد، از اگر بخواهند زوال یابند هیچ کس جز او نگاهشان نمى‏ دارد، او بردبار آمرزگار است.

و سخت‏ ترین سوگندهایشان را به نام خدا یاد کردند که اگر هشداردهنده‏اى به نزد آنان آید از هر یک از امّتها (یهود و نصارا) ره‏یافته‏تر مى‏شوند؛ و چون هشداردهنده‏اى به نزدشان آمد جز بر گریزشان نیفزود.

و این از سر استکبار در این سرزمین و بدسگالى بود؛ و بدسگالى جز به صاحب آن بازنمى ‏گردد؛ آیا جز سنّت پیشینیان را انتظار مى ‏کشند؟ پس هرگز در سنّت الهى تبدیلى نمى‏ یابى، هرگز در سنّت الهى تغییرى نمى ‏یابى.

آیا در زمین سیر و سفر نکرده ‏اند که بنگرند سر انجام کسانى را که پیش از ایشان بودند و از ایشان نیرومندتر بودند چگونه بوده است؟ و هیچ چیز در آسمانها و زمین از (حیطه قدرت) خداوند گزیر و گریزى ندارد، چرا که او داناى تواناست.

و اگر خداوند مردمان را به خاطر کار و کردار (نارواى) آنان فرا مى‏گرفت، هیچ جانورى را بر پشت آن (زمین) باقى نمى‏گذاشت؛ ولى ایشان را تا سر آمدى معیّن بازپس مى‏دارد؛ و چون اجلشان فرارسد، آنگاه خداوند در حقّ بندگانش بیناست.

تفسیر

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ‏ او خدایى است که شما را خلیفه و جانشینان خودش در زمین قرار داد، زیرا خداوند شما را بر مثال خودش قرار داد، یا جانشین پیشینیان و گذشتگان قرار داد و این جمله از ما قبلش منقطع و آماده ساختن براى ما بعدش مى‏باشد، یا جواب سؤال مقدّر است که از ماقبلش ناشى مى‏شود، گویا که گفته شده: آیا خدا آنچه را که در سینه‏ ها است مى‏داند؟

پس فرمود: خداوند شما را خلیفه‏ها در زمین قرار داد پس‏ چگونه آنچه را که در سینه‏هاى شماست نمى‏داند.

فَمَنْ کَفَرَ یعنى هر کس که به خدا به نبوّت یا به ولایت یا به نعمت خلافت، یا به مطلق نعمت‏ها کافر شود.

فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ‏ کفر او به خود او ضرر مى‏زند، نه به غیر او، زیرا خداوند عادل و عالم به کفر کافر و ایمان مؤمن است.

وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً چون خشم پروردگار حتما موجب زیان عبد است.

قُلْ‏ به این مشرکین به خدا، یا مشرکین به ولایت، یا کسانى که هواهاى خود را با امر پروردگارشان شریک مى‏سازند بگو: أَ رَأَیْتُمْ‏ تحقیق این کلمه، اینکه آن به جاى «أخبرونى» خبر دهید مرا استعمال مى‏شود، پیش از این بیان شد.

شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی‏ لفظ «أرونى» بدل از «أ رأیتم» است.

یعنى اکنون از شما مى‏ پرسم که به من خبر دهید؛ آن شریکانى که غیر از خدا مى‏ خوانید به من بگویند:

ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ‏ از زمین چه چیزى خلق کردند تا چه رسد به آسمان؟

أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً آیا در شرک آوردن آنها اذن و اجازه‏اى از جانب ما به آنها داده شده است؟! فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْهُ‏ آیا بیّنه‏اى از کتاب یا از جانب خدا درشرک آوردن دارند تا در پیروى از شرکا معذور باشند؟! یعنى این شرک آوردن یک امر عظیم و بزرگى است که عاقل نباید آن را بدون دلیل اخذ کند، باید دلیلى داشته باشد دلالت کند بر اینکه شریک خدا خالق چیزى از موالید زمین است.

یا در چیزى از اجزاى آسمان یا اسباب آن که در زمین مؤثّر هستند شریک مى ‏باشد، یا شریک باید داراى حجّت و دلیلى از جانب خدا باشد که دلالت بر شراکت او بکند، یا مشرک باید داراى حجّتى از جانب خدا باشد در حالى که آنها هیچیک از این امور را ندارند.

بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ‏ بلکه مشرکین یا شرکاى در ولایت که ستمکارند جز وعده دروغ ندارند.

بَعْضُهُمْ‏ بعضى از آنان، یا رؤسایشان‏ بَعْضاً به بعضى از آنان یا مرئوسینشان.

إِلَّا غُرُوراً جز غرور ایجاد نمى‏ کنند، غرور یعنى وعده‏اى که حقیقت ندارد، بدین نحو که شرکاى ولایت به پیروانشان بگویند:

ما به زبان قال یا حال شفیعان شما هستیم.

چون ادّعاى امامت و خلافت ادّعاى شفاعت است.

یا رؤساى گمراهى و ضلالت بگویند: ما خطاها و گناهان شما را تحمّل مى‏کنیم، یا بگویند: ما از محمّد صلّى اللّه علیه و آله، یا از بلاها شما را حفظ مى‏کنیم، یا شما را در چیزى که به وحشت و ترس مى‏اندازد یارى مى‏ کنیم، یا پیروان بگویند: ما با شما هستیم و بر دشمن شما حمله مى‏کنیم و غیر این‏ها از وعده‏هاى دروغ.

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ‏ تَزُولا خداوند آسمانهاى طبع و زمینش را از زائل شدن از جاهایشان حفظ و نگه مى ‏دارد.

یا مقصود این است که آسمانهاى ارواح و زمین‏هاى اشباح را از زائل شدن از مقامشان حفظ مى ‏کند، یا آسمانهاى عالم صغیر و زمینش را از زوال حفظ مى‏ کند.

و جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: براى شرکا دخالتى در آسمانها و زمین در عالم کبیر و در عالم صغیر نیست؟ پس به نحو حصر فرمود: فقط خدا، نه غیر خدا آسمانها و زمین را از زوال حفظ مى‏ کند.

وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ‏ بعد از خدا، یا بعد از زوال چه کسى پس از او آن را حفظ مى‏کند؟

إِنَّهُ کانَ حَلِیماً او حلیم و بردبار است و لذا در عذاب شرکا و عبادت‏ کنندگان‏شان شتاب نمى‏ کند.

غَفُوراً هر کس توبه کند خداوند او را مى‏ بخشد.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ‏ آنان سوگند و قسم غلیظى به خدا یاد کردند.

لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ‏ قسم یاد مى‏کردند که اگر از جانب خدا انذار کننده‏اى براى آنان بیاید هدایت‏یافته‏تر و بهتر از یهود و نصارى مى‏شوند و این نوع سخنان رسم زنان و کسانى است که خصلت و عادت زنان را داشته باشند.

بدین نحو که مى‏گویند: اگر چنین بود چنان مى‏شد، که همیشه‏ با اگر و مگر راه مى‏روند و زندگى مى‏کنند.

بعضى گفته‏اند: وقتى قریش اطّلاع یافتند که اهل کتاب رسولانشان را تکذیب کرده‏اند گفتند: خدا یهود و نصارى را لعنت کند، اگر براى ما رسولى بیاید ما هدایت‏یافته‏تر از آنان مى‏شویم.[۱۵] فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ وقتى محمّد صلّى اللّه علیه و آله آمد.

ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً چیزى جز مخالفت و نفرت بر آنان افزوده نشد، تا چه رسد به آنکه هدایت یابند یا هدایت‏ یافته‏ تر شوند.

اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ‏ لفظ «استکبارا» مفعول له است یعنى جهت برترى‏جویى در زمین چنین کرده‏اند.

وَ مَکْرَ السَّیِّئِ‏ عطف بر «استکبارا» است، یا هر دو مصدرند و فعل هر دو محذوف است.

وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ‏ مکر و حیله جز صاحبش را هلاک نخواهد کرد، چون مکرکننده در آن هنگام که در اندیشه مکر است مورد استهزا و احاطه‏ى شیطان قرار مى‏ گیرد، محکوم او مى ‏گردد.

و داخل شدن زیر یوغ (حکومت) شیطان عذاب فورى براى انسانیّت انسان است قبل از آنکه مکر و حیله‏ى او به طرف مورد مکر برسد.

و پس از رسیدن مکر به طرف مقابل درجه‏ى شخص مورد مکر بالا مى‏رود یا در دنیا و آخرت یا در آخرت فقط و از سوى‏ دیگر مکر کننده در دنیا و آخرت یا در آخرت جز تنزّل از مقام انسانى بهره ‏اى ندارد.

فَهَلْ یَنْظُرُونَ‏ آیا آنان جز هلاکت به طریقه‏ى امّت‏هاى گذشته انتظارى دارند؟

إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ‏ سنّت گذشتگان در رسولان و تکذیب‏کنندگان مکرکننده که آنان عذاب شدند وزر وبال مکرشان به خودشان برگشت.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا عذاب الهى از مستحقّ به غیر مستحقّ تحویل و تبدیل نمى‏ شود.

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ آیا اینان در زمین سیر نمى‏ کنند تا آثار رسولان و تصدیق ‏کنندگان و تکذیب ‏کنندگان را مشاهده کنند.

فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ پس چرا نظر نمى‏کنند که عاقبت پیشینیان چگونه شد؟! تا از آنها عبرت بگیرند، به تصدیق‏کنندگان اقتدا و تأسّى نمایند و از مثل کردارها و گفتارهاى تکذیب‏کنندگان بپرهیزند.

و تفسیر زمین و سیر در آن به زمین قرآن، اخبار و سیرت‏هاى گذشته و به زمین عالم صغیر مکرّر گذشته است.

وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً آن پیشینیان از این‏ها قوى‏تر بودند، پس این‏ها چون ضعیف هستند سزاوارترند به اجتناب و دورى کردن از مثل کارهاى پیشینیان.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ‏ هیچ چیز نه در آسمان و نه در زمین، خدا را از انفاذ امر و امضاء سنّت خود ناتوان و عاجز نمى‏کند.

إِنَّهُ کانَ عَلِیماً خداوند به همه‏ى اشیا عالم است، پس تکذیب تکذیب‏کننده و استکبار و مکر او و تصدیق تصدیق‏کننده و تسلیم او را مى‏داند.

قَدِیراً و بر هر چه که خواهد قدرت دارد.

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ‏ گویا که این توهّم پیش آمده که خداوند اگر به کار آنان عالم است و بر مؤاخذه‏شان قدرت دارد چرا مؤاخذه نمى‏کند؟

پس قول خدا: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ» را به آن عطف کرد، تا رفع توهّم شود و بگوید:

النَّاسَ بِما کَسَبُوا اگر مردم را به سبب عمل‏هایشان مؤاخذه مى‏کرد.

ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ بر پشت زمین جنبنده‏اى نمى‏ماند و این به سبب شومى اعمال بنى‏آدم و مؤاخذه جنبنده‏هاى زمین است.

وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً و لکن خدا کیفر آنان را تا سر انجام معیّن به تأخیر انداخت، چون آن سر انجام رسد، خداوند نسبت به بندگانش بینا و آگاه است، هر کس را در مقابل اعمالش پاداش مى‏دهد و احدى از آن بر کنار نمى‏ماند.


[۱] صافى: ج ۴، ص ۲۳۷. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۰۷.

[۲] صافى: ج ۴، ص ۲۳۷. کافى: ج ۸، ص ۱۶، ح ۲.

[۳] صافى: ج ۴، ص ۲۳۸. کافى: ج ۱، ص ۲۱۴، ح ۲.

[۴] صافى: ج ۴، ص ۲۳۹. المناقب از ابن شهرآشوب: ج ۴، ص ۱۳۰.

[۵] بصائر الدرجات: ص ۶۵، باب ۲۱، ح ۳، به مضمون فوق.

[۶] صافى: ج ۴، ص ۲۳۸. الخراج و الجرائح: ج ۲، ص ۶۸۷، ح ۹.

[۷] صافى: ج ۴، ص ۲۳۹. معانى الاخبار: ص ۱۰۴، ح ۱.

[۸] صافى: ج ۴، ص ۲۴۱. سعد السعود: ص ۱۱۱.

[۹] صافى: ج ۴، ص ۲۴۰. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۴۶- ۲۴۷. برهان: ج ۳، ص ۳۶۶.

[۱۰] تأویل الآیات الظّاهره: ص ۴۷۴- ۴۷۵.

[۱۱] الفقیه: ج ۱، ص ۱۸۶، ح ۵۶۱.

[۱۲] برهان: ج ۳، ص ۳۶۶.

[۱۳] نهج البلاغه: ص ۵۳۲. قصار الحکم: ص ۳۲۶.

[۱۴] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۱۰.

[۱۵] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۷۴- ۲۷۵. صافى: ج ۴، ص ۲۴۳.

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۱۶۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=