بیان فکر و مراتب آن – ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»
بیان فکر و مراتب آن
وَ یَتَفَکَّرُونَ: فکر و تفکّر و نظر، عبارت از انتقال از معلوم حاضر، به مجهول است، چنانکه علم فقه عبارت از علم دینى است که از آن به علم دیگرى ندارد، چنانکه فکر نزد آنان سیر کردن از مبادى معلوم است به مقاصدى که براى انسان مطلوب است، یعنى مقاصدى که در آخرت نفع بدهد.
فکر به این معنى از والاترین عبادات و بزرگترین عامل نزدیکى به خداست و در مدح فکر به این معنى اخبار زیادى وارد شده است.
از جمله اخبار این است که تفکّر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال است.
براى این فکر مراتب و درجاتى است بر حسب اختلاف حالات اشخاص.
یکى از آن مراتب این است که درباره ویرانه اى که مىبیند تفکّر کند، و از آنجا به فانى شدن سازنده و ساکنین آن منتقل مىشود، و از آنجا متوجّه به فانى شدن نفس متفکّر مىشود که این نفس همانند همان کسانى است که سازنده و ساکنین بنا بوده اند، و از آن به آماده شدن نفس براى بقاى بعد از فنا منتقل مىشود، و از آنجا متوجّه به این فکر مىشود که لازم است متوسّل به کسى شود که کیفیّت آن آمادگى را از او استعلام کند.
یکى دیگر از مراتب تفکّر، فکر کردن در آفرینش بدن مىباشد، بدنى که مرکب روح است، فکر در چگونگى ارتباط اجزا و اتّصال ارکان بدن به نحوى که انسان از بدنش به بهترین وجه بهرهمند شود.
یکى دیگر از مراتب تفکّر، تفکّر در نفس مىباشد، و تعلّق آن نفس به بدن به نحوى که در بدنش تأثیر مىگذارد و از آن تأثیر مىپذیرد. و از این تفکّر منتقل به تفکّر دیگرى مىشود، و آن مصالح و حکمتهایى است که در نظم نفس و بدنش و قوا و اجزا، هر دو به ودیعت نهاده شده است، و آن نفس به غایتى بازگشت مىکند که همان کامل شدن جان و تن اوست، و آن دو، آسمان و زمین در عالم صغیرش مىباشند.
یکى دیگر از مراتب تفکّر فکر کردن فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در عالم کبیر است و اینکه ارتباط آسمان و زمین و تأثیر آسمان در زمین، و تاثیرپذیرى زمین از آسمانها چگونه است، و نیز تفکّر در وضع آسمان و زمین، و در وضع ستارگان آسمان و اختلاف آنها و کوچکى و بزرگى و روشنائى، و در حرکت از جهت کندى و سرعت و در مناطق از جهت شرقى و غربى بودن، و مستقیم بودن و بازگشتن و ثابت بودن، و نیز تفکّر در وضع زمین نسبت به مناطق ستارگان به نحوى که لازم شود طلوع و غروب ستارگان و تعاقب شبها و روزها و تخالف آن دو در کیفیّت از جهت کوتاهى و بلندى، و تعاقب فصول چهارگانه است.
و نیز انسان بایستى در بهره بردارى از این اوضاع تفکّر نماید.
و تفکّر در اینکه هر یک از این حکمتها و دقایق صنع در آسمانها و زمین به انسان برمىگردد و به او نفع مىرساند.
و تفکّر در اینکه انسان که غایت همه این امور است، از جهت بدن بقا ندارد و حیات حیوانیش نابود شدنى است، و تفکّر در اینکه غایت و مقصود از زندگى، بهره مندى انسان از زندگانى حیوانى ناپایدار نیست.
پس باید مقصود غیر از این زندگى باشد، و باید پس از این زندگى یک حیات دیگر وجود داشته باشد که شریفتر، تمامتر و کاملتر از این زندگى دنیاست یا عذابى شدیدتر و باقى تر و کاملتر از این عذاب باشد.
پس به درگاه خدا تضرّع مىکند و به او پناه مىبرد و درخواست مىکند که او را از عذاب بعد از این حیات حفظ نماید، و اینکه او را به حیات کاملتر برساند در همین موقع است که مىگوید:
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا: پروردگارا این مخلوقات از آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو است، باطِلًا باطل نیافریدى که به هیچ غایتى منتهى نشود و هیچ حکمت و مصلحتى در آن درج نشده باشد، چنانکه دهرى و طبیعى آن را مىگوید.
یکى دیگر از مراتب تفکّر این است که انسان در اعمال و اقوالش فکر کند که از چه مصدرى صادر شده و به چه غایتى برمىگردد تا از کارهائى که از مصدر غیر الهى صادر مىشود یا به غایت غیر انسانى بر مىگردد احتراز کند. یکى دیگر تفکّر اندیشه هاى ذهنى و خیالاتش مىباشد که از چه مصدر و به سوى چه غایتى است.
دیگر، تفکّر نمودن در صفات و اخلاق خودش مىباشد که از چه سرایى است (سراى سعادت و یا شقاوت). دیگر تفکّر در آیات و نعمتهاى خداوند در آسمانها و زمینها در عالم صغیر و کبیر است.
دیگر تفکّر در صفات اضافى و خصوصا جبّاریّت خداى تعالى و اینکه چیزى از موجودات این عالم گرفته نمى شود مگر اینکه بهتر از آن و یا مثل آن داده مىشود، و اینکه هر آیه اى که نسخ یا فراموش شود بهتر از آن یا مثل آن آورده مىشود، چنانکه در مورد حال انسان مشاهده مىشود که از همان اوّل از مادّه غذا تشکیل مىشود و به انسانیّت مىرسد، و هر آن از لباسى و صورتى خالى مىشود و صورتى کاملتر و شریفتر به خود مىگیرد تا آن وقت که بالغ شود و به حدّ رشد برسد.
دیگر تفکّر در ذکر است که از صاحب اجازه گرفته شده باشد، و چیزهائى که ذکر به دنبال دارد مانند واردات، استبصارات، وجدانیّات، ذوقیّات و مشاهدات. و به این معنى مولوى (ره) اشاره کرده است:
فکر آن باشد که بگشاید رهى | راه آن باشد که پیش آید شهى | |
یکى دیگر از مراتب تفکّر فکر کردن در فکرى است که مصطلح صوفیّه است و آن عبارت از تمثّل شیخ سالک نزد اوست و آن از قوّت اشتغال به ذکر او ناشى مىشود به نحوى که در آنچه که مىبیند غیر از او چیزى را نبیند، و به نحوى که تدریجا بر تصرّفات او در ملکش و در ملک عالم کبیر مطّلع مىشود.
این فکر غایت غایات و نهایت طلبها است، و آن سکینه و آرامش است که قرین به نصر و تأیید است، و آن بادى است که از بهشت مىوزد و براى آن صورتى است مانند صورت انسان، و آن امامى است که در عالم صغیر ظاهر شده است. وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[۱۳]. (زمین را با نور پروردگارش روشن ساخته) اشاره به آن است، یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ[۱۴] (و روزى که زمین به زمین دیگر تبدیل شود) نیز به ظهور آن اشارت دارد، و شیخ کامل (ره) به همین معنى اشاره کرده است
کرد شهنشاه عشق در حرم دل ظهور | قد ز میان برفراشت رایت اللّه نور |
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳، آل عمران آیه۱۹۱