ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره النساء ۱۶۳ تا ۱۷۶
[سوره النساء (۴): آیه ۱۶۳]
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (۱۶۳)
ترجمه:
ما بر تو وحى فرستادیم چنانکه به نوح و پیامبران بعد از او و همچنین ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (فرزندان یعقوب که دوازده سبط بودند) و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحى فرستادیم و به داود هم زبور را عطا کردیم.
تفسیر:
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ استیناف است براى محکم کردن رسالت پیامبر تا اینکه صدق او در ولایت استفاده شود، یا اینکه وحى به او درباره ولایت محکم شود، و لذا ادات وصل نیاورد. و تقدیم مسند الیه در حالى که ضمیر است و بالفظ «انّ» شروع شده است، براى تقویت حکم است با اشاره مختصرى به حصر.
پس اگر مقصود خود تقریر وحى به وحى شونده بدون در نظر گرفتن کسى که به او وحى مىشود، باشد، معنى چنین مىشود، تعجّب و چیز تازه اى در وحى به تو نیست تا اینکه از عدم قبول آنان، وحشت کنى و آنها نیز از ادّعاى تو وحشت کنند، پس باکى از ردّ و قبول آنان نداشته باش.
اگر هم مقصود تقریر وحى به خلافت است پس معنى آیه این است که ما به تو خلافت را وحى کردیم و مؤیّد این تفسیر آن است که اگر مقصود تقریر رسالت بود گفتن «أرسلنا» بجاى «أوحینا» بهتر و مؤثرتر بود.
و نیز اگر مقصود تقریر رسالت بود لفظ «بعد الرّسل» (آیه بعد ۱۶۴) در قول خدا لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ذکر نمى شد، زیرا معنى آن در این صورت اتمام حجت بعد از ارسال رسولان «بعد الرسل» مى شود، و این معنى از اینکه «لام» غایت در «لئلّا» براى ارسال رسل آمده است استفاده مىشود و حال اگر بر خلاف این موارد اگر منظور از غایت امر، وحى به خلافت باشد معنى آن چنین مىشود: تا اینکه زمین بعد از گذشتن رسولان خالى از حجّت نباشد کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ یعنى وحى به خلافت کردیم، پس وحى به خلافت چیز تازه و بدعتى نیست که آنها وحشت کنند، پس باکى از آنها نداشته باش.
وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً عطف بر مشبّه و مشبّه به[۱]، و ذکر مخصوص اینان پس از آنکه به طور عموم در «النبیّین» ذکر شده بود، به جهت شرافت و اهتمام به آنان است.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۶۴ تا ۱۶۵]
وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً (۱۶۴)
رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (۱۶۵)
ترجمه:
و رسولانى هم که شرح حالشان را پیش از این بر تو حکایت کردیم و آنها که حکایت ننمودیم، به همه خدا وحى فرستاد و خدا با موسى به طور آشکار و روشن سخن گفت (۱۶۴)
و رسولان را فرستاد که نیکان را به رحمت ابدى خدا مژده دهند و بدان را بترسانند، تا آنکه پس از فرستادن این همه رسولان مردم را بر خدا حجّتى نباشد و خدا همیشه مقتدر و کارش بر وفق حکمت است. (۱۶۵)
تفسیر:
وَ رُسُلًا یا از باب اشتغال است (رسلا مشغول عنه) یا به تقدیر «ارسلنا» (و ارسلنا رسلا) قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ یعنى قبل از امروز یا قبل از این سوره شرح حال آنها را براى تو بیان کردیم.
وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً و رسولانى که نامشان را بر تو نخواندیم؛ و خداوند با موسى صحبت کرد (تا چه برسد به وحى). رُسُلًا حال آماده کننده است مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ یعنى بعد از ارسال رسولان، و قبلا بیان شد که این معنى از «لام» استفاده مىشود، یا مقصود این است که ما به خلافت وحى کردیم تا براى مردم بر خدا حجّتى نباشد پس از گذشتن رسولان بدین نحو که بگویند ما در زمانى بودیم که رسولانى در آن زمان نبود و نیز کسى که معالم دین ما را به ما یاد بدهد وجود نداشت.
وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً یعنى هیچ مانعى براى خدا از ارسال رسولان و نصب خلیفه براى آنان نبود.
حَکِیماً ارسال رسولان و نصب خلافت از جانب خدا به جهت مصالح کلّى و غایات متقن و محکم است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۶۶]
لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَهُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً (۱۶۶)
ترجمه:
لیکن خدا به آنچه براى تو فرستاد گواهى دهد که آن را به علم ازلى خود فرستاده و فرشتگان نیز گواهى دهند و گواهى خدا تو را کفایت است.
تفسیر:
لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ استدراک از جواب سؤالى است که مناسب مقام است، گویا سائلى سؤالى مىکند که آیات امّت به این امر گواهى مى دهد؟
پس جواب داده شد که امّت گواهى نمى دهند ولى خدا گواهى مى دهد.
بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَهُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً پس احتیاجى به شهادت دیگران نیست، و از ائمّه (ع) وارد شده که آیه چنین نازل شده است: (لکن الله یشهد بما انزل الیک فى على (ع))[۲].
[سوره النساء (۴): آیات ۱۶۷ تا ۱۶۸]
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (۱۶۷)
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً (۱۶۸)
ترجمه:
آنان که کافر شده و مردم را از راه خدا باز داشتند همانا سخت به گمراهى فرورفته و از راه سعادت و نجات دور افتادند.
تفسیر:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا جمله استیناف است، گویا که شنونده پرسشى کرده و بیان حال کافر را از آن چیزى که به او نازل شده است درخواست کرده است. با اینکه خدا گواهى به آن مىدهد، و مقصود از این کفر، کفر به چیزى است که به پیامبر درباره علىّ (ع) نازل شده است، یا مقصود کفر به سبیل خداست به نحو تنازع (در آیه قبل شهادت به ایمان و در این آیه کفر آمده که با هم متنازع و متخالفند).
وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مردم را یعنى از ولایت علىّ (ع) باز داشتند.
قَدْ ضَلُّوا از راه گم شدند، ضَلالًا بَعِیداً گمراهى شدیدى زیرا تو دانستى که طریق عبارت از علىّ (ع) است و حاصل نمىشود مگر با دلالت علىّ (ع)، و اینکه آنان به علىّ (ع) کافر شدند، و دیگران را از آن جلوگیرى کردند وقتى خداى تعالى حال آنها را در بین خودشان ذکر کرد گویا که سامع حال آنها را با خدا مورد سؤال قرار مىدهد و نسبت مغفرت و هدایت خدا را نسبت به آنها مىپرسد، پس در جواب آنها فرمود:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اسم ظاهر جاى ضمیر آمده است، تا زشتى حال آنها را اظهار کرده و نکوهش دیگرى که ناشى از ظلم آنهاست، به آنان یادآور شود و سبب عدم مغفرت را ابراز نماید.
وَ ظَلَمُوا و به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ظلم کردند، (اینچنین از ائمّه (ع) وارد شده است).
لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً زیرا چیزى که به سبب آن مغفرت حاصل مىشود عبارت از ولایت است، و دانستى که هدایت به راه بهشت، مخصوص به ولایت است زیرا شأن نبوّت انذار است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۶۹]
إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً (۱۶۹)
ترجمه:
مگر به راه دوزخ که در آن همیشگى خواهند بود و این کار بر خدا بسیار آسان است.
تفسیر:
سپس خداوند پس از آنکه امر ولایت را تأکید کرد و کافرین ولایت را با رساترین تهدید ترساند مردم را از باب لطف به آنها، و تنبیه و آگاهى آنان مورد ندا قرار داد، و فرمود:
[سوره النساء (۴): آیه ۱۷۰]
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (۱۷۰)
ترجمه:
اى مردم همانا آن پیغمبر حقّ براى هدایت شما از جانب خدا آمد چنانکه ایمان آرید براى شما بهتر است و اگر کافر شوید پس به خود زیان رسانده اید و خدا از طاعت شما بى نیاز است زیرا هر چه در آسمان و زمین است همه ملک خداست و خدا دانا و کارهاى او از روى حکمت است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِ اى مردم پیامبر، حقّ را براى شما آورد، یعنى ولایت علىّ (ع) را که آن حقّ است و هر چیزى جز آن به سبب آن حقّ مىشود چنانکه در گذشته درباره این مطلب شرح کافى داده شد.
مِنْ رَبِّکُمْ پس باکى نداشته باشید از کسانى که به آن کفر ورزیدند، و از آنان پیروى نکنید.
فَآمِنُوا پس به این حقّ ایمان آورید، یا به رسول در آن چه که درباره این حقّ گفته است، ایمان آورید و پیروى آن نمائید.
خَیْراً لَکُمْ یعنى ایمانى که بهتر است براى شما، یا در حالى که براى شما بهتر است یا اینکه براى شما بهتر مىباشد.
وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً اگر به این حقّ کافر شوید از حیطه قدرت و تصرّف خدا خارج نتوانید شد، و خداوند شما را بدون عقوبت و پاداش مهمل نمى گذارد و شما را به چیزى که حکمتش اقتضا مىکند جزا مىدهد.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۷۱]
یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلاً (۱۷۱)
ترجمه:
اى اهل کتاب در دین خود اندازه نگهدارید (غلو نکنید) و درباره خدا جز به راستى سخن نگوئید، در حقّ مسیح عیسى بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهى در وحى، از عالم الوهیّت است که به مریم فرستاد، پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آرید و به تثلیث قائل نشوید و بهتر است که از این گفتار شرک بازایستید، که جز خداى یکتا خدائى نیست خدا منزّهتر است از آنکه او را فرزندى باشد هر چه در آسمانها و زمین است همه ملک اوست و خدا تنها براى نگهبانى همه عالم کافى است.
تفسیر:
یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ اى اهل کتاب در دین غلوّ نکنید به اینکه عیسى را از مرتبه اش پائینتر آوردید و او را زنازاده قرار دهید و یا آنقدر از مرتبه اش بالا ببرید که او را خدا یا پسر خدا قرار دهید، و غلوّ اگرچه در طرف افراط ظاهرتر است ولى صاحب تفریط در حقّ عیسى نیز غلوّ کرده است، و آنان یهود هستند که عیسى را آنقدر پائین مى آوردند که او را زنازاده مى دانستند، و در حقّ دینش تجاوز مىکردند و نیز آنها که بعد از نسخ دین او (بعثت پیامبر اسلام) هنوز دین او را باقى مىدانستند غالى محسوب مىشوند.
و این آیه کنایه از افراط کننده و تفریط کننده در حقّ علىّ (ع) از این امّت است.
وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ خدا را پدر یا سوّمى از سه تا ندانید.
إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ زنازاده نیست چنانکه یهود گمان کرده اند، و نه پسر خداست و نه خدا چنانکه نصارى گمان کرده اند.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ و به اقانیم سهگانه قائل نشوید، یعنى خدا و مسیح و مریم، و این بیان عقیده بعضى از آنان است چنانکه خداى تعالى به آن اشاره نمود آنجا که فرمود: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ وگرنه بیشتر آنان به این قول قائل نیستند و تحقیق آن در سوره مائده خواهد آمد.
انْتَهُوا از تثلیث خوددارى کنید خَیْراً لَکُمْ که بهتر است براى شما، شرح نظیر این عبارت در گذشته بیان شد.
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ چنانکه شما توهّم نمودید خداوند در الوهیّت شریکى ندارد. ممکن است چنین گمان شود که مناسب نفى قول به خدایان سهگانه این است که گفته شود: «انما الاله واحد» و لکن خداى تعالى عدول کرد به این عبارت، چون مفید آن معنى است با یک چیز اضافه یعنى تعیین کردن آن اله واحد (اللّه) است زیرا ممکن است گفته شود: که این شىء یکى است (در مقابل اینکه دو تا نیست) این در مقابل دو تا یکى است و به این معنى هر ذاتى چنین است، و گاهى که گفته مىشود: این یکى است مقصود از آن نفى شریک و نظیر و قرین است، و در اینجا همین معنى مراد است، چون مقصود این است که خداوند اله واحد است و شریکى در الهیّت ندارد و نظیر و قرین هم ندارد و این معنى مىرساند که جنس اله واحد است و آن واحد همان خداى تعالى است.
سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یعنى همه چیز مملوک خداست و چیزى مثل و مساوى او نیست تا براى او فرزندى باشد.
وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا یعنى خدا از اخذ وکیل بىنیاز است و محتاج به فرزندى که وکیل او باشد نیست.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۷۲]
لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (۱۷۲)
ترجمه:
هرگز مسیح از بنده بودن خدا استنکاف ندارد و فرشتگان مقرّب نیز به بندگى او معترفند و هر کس از بندگى خدا سر بپیچد و دعوى برابرى کند زود باشد که همه را خدا به سوى خود محشور گرداند.
تفسیر:
لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ جواب دیگرى است براى نصارى در افراطشان و مقدّمه کنایه از کسانى از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که از عبادت خدا در امر او به ولایت علىّ (ع) استنکاف مىکنند.
وَ لَا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ استنکاف، خود را برتر و بالاتر دانستن از چیزى است به تصوّر اینکه در آن چیز نقصانى هست و استکبار برتر و بالاتر گرفتن خود بر چیزى است به تصوّر اینکه واقعا مستکبر برترى دارد.
فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً چه کسانى که عبادت مىکنند، و چه کسانى که استنکاف مىورزند همگى به سوى او محشور مىشوند. و در آن کنایه اى نسبت به کسانى است که از قول خدا در ولایت علىّ (ع) استنکاف مىکنند.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۷۳]
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۱۷۳)
ترجمه:
پس هر که ایمان آورده و نیکوکار شد اجر و ثواب او را تمام و کامل مىدهد و به فضل خود بر آن مىافزاید و امّا هر کس از بندگى خدا سر پیچى و سرکشى کرد، او را به عذابى دردناک معذّب خواهد فرمود و خلق هیچ کس را یار و یاور او نخواهند یافت.
تفسیر:
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا امّا کسانى که با بیعت عامّ، ایمان آوردند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و به بیعت خاصّ و اعمالى که متعلّق به آن است، پرداختند، یا اینکه ایمان آوردند به سبب بیعت خاص و انجام دادند عملهائى را که متعلّق به آن است و دانستى که آنچه که در اصل صالح است عبارت از ولایت است و هر چیزى که متعلّق به آن باشد از باب فرعیّت صلاحیت پیدا مىکند، و هر چه که متعلّق به ولایت نباشد صالح نیست اگر چه به صورت صالح باشد.
فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ «توفیه» عبارت از اعطاى اجر است به تمام و کمال.
وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ … وَ لا نَصِیراً پیش از این گفته شد که نصیر عبارت از نبوّت و نبىّ است و ولىّ عبارت از ولایت و ولىّ است و جانشین آن دو خلفاى آنان، مىباشند.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۷۴ تا ۱۷۵]
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (۱۷۴)
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً (۱۷۵)
ترجمه:
اى مردم براى هدایت شما از جانب خدا برهانى محکم آمد رسولى با آیات و معجزات فرستاده شد و نورى تابان براى شما فرستادیم
پس آنان که به خدا گرویدند و به او توسّل جستند به زودى آنها را به جایگاه فضل و رحمت خود (یعنى بهشت ابدى) در آورد و آنان را به راه راست رهبرى فرماید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً برهان چیزى عبارت از چیزى است که دلالت بر آن کند، و نور چیزى است که به وسیله آن اشیا دیده مىشود، و سابقا گذشت که رسالت بیدارى از غفلت و نادانى است و دلالت و راهنمایى بر کسى مىکند که راه را نشان دهد، و ولایت چیزى است که به سبب آن راه دیده مىشود، پس برهان محمّد صلّى اللّه علیه و آله است از جهت رسالت و نور علىّ (ع) است از جهت ولایت، و وقتى این معنى را به تحقیق رساندى دیگر به آنچه که بعضىها در تفسیر آیه گفته اند نباید اعتنا کرد مخصوصا بعد از تفسیرى که ائمّه (ع) کرده اند همانطور که ما ذکر کردیم.
و مبین به معنى ظاهر و روشن یا روشن کننده است، و در ذکر «جاء» و «من ربّکم» در جانب برهان، و لفظ «انزال» با ضمیر متکلّم در جانب نور اشاره به شرافت ولایت «نور» است نسبت به رسالت «برهان»، نمىگویم ولایت علىّ (ع) اشرف از ولایت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و رسالت اوست تا متوهّمى توهّم نابجا کند، بلکه مىگویم ولایت محمّد صلّى اللّه علیه و آله اشرف از رسالت خود اوست.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ چون ذکر ایمان در اینجا بعد از برهان و نور بود پس بهتر این است که اشاره به هر دو بیعت باشد، پس قول خدا آمَنُوا بِاللَّهِ اشاره به بیعت عامّ به دست محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.
وَ اعْتَصَمُوا بِهِ اشاره به بیعت خاصّ به دست علىّ (ع) است.
فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ پس آنان را در رحمت خود (که منظور مائدههاى ولایت است) وَ فَضْلٍ و نیز بر سر سفره (مائدههاى رسالت)، داخل مىکند. چنانکه گذشت رحمت ولایت است و فضل رسالت.
وَ یَهْدِیهِمْ آنها را مىبرد و هدایت مىکند إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً یعنى درجات ولایت، و چون بیعت عام مقدّم بر بیعت خاصّ است ایمان به خدا را بر اعتصام «چنگ زدن» به «ولایت» علىّ (ع) مقدّم داشت، و چون ثمره ولایت که عبارت از فنا است بر حاصل رسالت که بقاى بعد از فناست مقدّم است در جزا عکس نمود، و ادخال در رحمت را بر ادخال در فضل مقدّم و هدایت به راه راست را مؤخّر کرد، زیرا آن با مجموع فنا و بقا محقّق مىشود.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۷۶]
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَهً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۷۶)
ترجمه:
اى پیغمبر از تو درباره کلاله (ارث برادر خواهر پدرى یا ابوینى) فتوى خواهند بگو خدا چنین فتوى مىدهد که هرگاه کسى بمیرد و فرزند نداشته باشد و او را خواهرى بود وى را نصف ترکه است و او نیز از خواهر ارث مىبرد اگر خواهر فرزندى نداشته باشد و اگر میّت را دو خواهر باشد آنها را دو ثلث ترکه است و اگر میّت را چندین برادر و خواهر است در این صورت ذکور دو برابر اناث ارث برند خدا احکام را براى (هدایت) شما بیان کند که مبادا گمراه شوید و خدا به همه مصالح خلق داناست.
تفسیر:
یَسْتَفْتُونَکَ یعنى در کلاله و برادران و میراث آنها از تو سؤال مىکنند، چون مقصود از کلاله در اینجا برادران است.
قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها تمام مالش را به ارث مىبرد. و او نیز از خواهر ارث مىبرد.
إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ در صورتى که آن خواهر فرزند نداشت. اگر وارث این برادر دو خواهر بودند.
فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَهً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ براى آن دو خواهر دو ثلث فرض است. اما اگر برادر و خواهر و ارثش بودند برادر دو برابر خواهر مىگیرد. از امام باقر (ع)[۳] است که اگر مرد بمیرد و یک خواهر داشته باشد نصف میراث را به موجب آیه مىگیرد چنانکه دختر داشت به همین ترتیب نصف باقیمانده به سبب خویشى به خواهر مىرسد اگر میّت هیچ وارثى نزدیکتر از آن نداشته باشد، اگر جاى خواهر برادر باشد همه میراث را طبق آیه مىگیرد چون خدا مىفرماید: وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ اگر وارث دو خواهر باشد دو ثلث به سبب آیه و یک ثلث بقیّه به سبب محرمیّت و خویشاوندى به آنها مىرسد، و اگر چند خواهر و برادر باشند مذکّر دو برابر مؤنث مىبرد و این در جائى است که میّت داراى فرزند و پدر و مادر یا همسر نباشد.
یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ چون خدا دوست ندارد أَنْ تَضِلُّوا که گمراه شوید، یا خدا بیان مىکند گمراهى شما را، یا بیان مىکند تا گمراه نشوید، یا بیان مىکند به جهت گمراهى که حاصل است، زیرا گمراهى براى مرتفع شدن و از بین رفتنش احتیاج به بیان و توضیح دارد.
وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ پس خداوند بر حسب مصالح شما آن را تشریح مىکند و به هر چیزى داناست.
_____________________________________________________
[۱] در اوحینا الیک، ک( تو) مشبّه. کما- ک( مانند) ادات تشبیه. نوح و … مشبّه به مىباشد.
[۲] تفسیر صافى: ۱، ص ۵۲۳- تفسیر قمى: ۱، ص ۱۵۹- تفسیر برهان: ۱، ص ۴۲۸، ح ۱
[۳] تفسیر صافى: ۱، ص ۵۲۶- تفسیر قمى: ۱، ص ۱۵۹- تفسیر برهان: ۱، ص ۴۲۹، ح ۱
[۴] بز، میش، گاو، شتر که نر و ماده آنها ۸ تا مىشود.
[۵] تفسیر الصافى ۱: ص ۱۰- مجمع البیان ۲: ص ۱۵۹- تفسیر البرهان: ص ۴۳۵/ ۴۹.
[۶] تفسیر الصافى ۱: ص ۱۳.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،