تفسیر بیان السعادة-يس

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره یس ۱-۴۷

سوره‏ى یس‏

همه‏ى آیه ‏هاى این سوره مکّى است، بعضى یک آیه آن را مدنى مى‏دانند، آن قول خدا: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ‏ … تا آخر آیه» و این سوره هشتاد و سه آیه است‏[۱] و در فضیلت این سوره اخبار زیادى وارد شده است.

و این سوره قلب قرآن‏[۲] است.

از ابى عبد اللّه علیه السّلام آمده است که فرمود: هر کس سوره یس را در عمرش یک مرتبه بخواند خداوند براى او به عدد هر مخلوق در دنیا و هر مخلوق در آخرت، در آسمان در مقابل هر یک دو هزار هزار حسنه و ثواب مى‏نویسد. و مثل همین عدد از گناهان او محو مى‏شود، هیچ وقت فقیر و بدهکار نمى‏شود و هیچ ویرانى، درد و بیمارى و جنون، پیسى و وسواس و دردى که مضرّ باشد به او نمى‏رسد. خداوند سکرات مرگ را بر او آسان مى‏کند و خود قبض روحش را متصدّى مى‏شود و از کسانى مى‏شود که خداوند وسعت در معیشت و خوشحالى هنگام ملاقات با خدا و راضى شدن خدا به ثواب در آخرت او را تضمین مى‏کند و خداى تعالى به همه ملایکه‏یش در آسمانها و زمین مى‏فرماید: من از فلانى راضى شدم.

پس بر او استغفار کنید.[۳]

 

آیات ۱- ۱۲

[سوره یس (۳۶): آیات ۱ تا ۱۲]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

یس (۱) وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (۲) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۳) عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴)

تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۵) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (۶) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۷) إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (۸) وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (۹)

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۱۰) إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (۱۲)

 

ترجمه:

(۳۶/ ۱۲- ۱)

به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏

یس «یاسین».

سوگند به قرآن حکمت‏آموز.

که تو از پیامبرانى.

بر راهى راست.

این کتاب فروفرستاده پیروزمند مهربان است.

تا قومى را که پدرانشان هشدار نیافته بودند و خود غافلند، هشدار دهى.

به راستى که حکم بر بیشتر آنان تحقّق یافته است و ایشان ایمان نمى ‏آورند.

ما بر گردنهایشان غلهایى نهاده‏ایم تا (دستانشان را بسته است به گردنها و) چانه ‏هایشان و ایشان سرهایشان به بالا و نگاهشان به پایین است.

و در پیشاپیش آنان سدّى‏ و در پشتشان هم سدّى نهاده ‏ایم و بر دیدگان آنان پرده ‏اى افکنده‏ ایم لذا نمى ‏توانند دید.

براى ایشان یکسان است چه هشدارشان دهى، چه هشدارشان ندهى، ایمان نمى ‏آورند.

تنها کسى را توانى هشدار دهى که از پند (کتاب آسمانى) پیروى کند و به نادیده از خداى رحمان بهراسد، پس او را به آمرزش و پاداشى ارجمند بشارت ده.

ما خود مردگان را از نو زنده مى‏کنیم و آنچه در گذشته انجام داده‏اند و حتّى نقش گامهایشان را مى‏ نویسیم؛ و همه چیز را در کتابى روشنگر برشمرده‏ ایم.

 

تفسیر

«یس» در اوّل سوره بقره و غیر آن چیزى که براى بیان آن کافى باشد گذشت، در اخبار وارد شده که یس و نون از اسما محمّد صلّى اللّه علیه و آله و در اینجا گفته شده، معناى یس در لغت طىّ یا انسان است و «یس و نون» خوانده شده که نون در حالت وصل طبق اصل ظاهر شده است. و با ادغام نون در واو بر خلاف اصل خوانده شده و با کسره‏ى نون به صورت مبنى مانند «جیر» و با فتحه‏ى نون مانند «أین» یا با تقدیر حرف قسم و منع صرف و با ضمّه به صورت مبنى مانند «حیث» یا به صورت معرب بنا بر آنکه تقدیر «هذه یس» باشد خوانده شده است.

وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ‏ از جهت تأکید سوگند یاد مى‏کنم، قسم به قرآن یاد مى‏کنم جهت تفخیم و بزرگداشت او تا دلیل بر رسالت او باشد، چون رسالت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با قرآن است، حکیم بودن قرآن بدان جهت است که مشتمل بر دقایق علوم، بلکه مشتمل بر دقایق عمل است.

إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ راه راست عبارت است از ولایت تکوینى و تکلیفى، آن راه راست به سوى هر خیر است و راهى است که به خدا مى‏رساند و این جمله ثابت کردن رسول خداست بر چیزى که واقعا داراى آن چیز است و تثبیت و محکم نمودن امّت او نیز مى‏باشد و انکار منکرین اوست.

تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏ با رفع خوانده شده تا خبر مبتداى محذوف باشد و اشاره به قرآن است و تنزیل به معناى منزل و نازل شده است.

یا اشاره به تنزیلى است که براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مشهود بوده، با نصب خوانده شده تا مصدر فعل خودش باشد که محذوف است، یا مفعول فعل «أعنى» یا «أمدح» محذوف است، با جرّ خوانده شده بنا بر آنکه بدل از «القرءان» باشد و «التّنزیل» را به‏ «الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» اضافه کرد تا ترس او را از غیر خدا برطرف سازد و خوف و رجا به خدا را در او تقویت نماید.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‏ تا به مردمى را که به پدرانشان انذار شد، بیم دهى آنانى که از عقاب و ثواب و امر و نهى او غافل هستند.

در خبرى که به امام صادق علیه السّلام منسوب است اشعار به این است که معنى آیه انذار به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است، پس آن مردم از آن غافل هستند، این اشعار بدان جهت است که ولایت غایت رسالت و اصل همه احکام و وعده‏ها و وعیدها است.[۴] لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ‏ این قوم به دخول در آتش یا در عذاب بر اکثر آنانى که ایمان نیاورده ‏اند حتمى و ثابت است.

عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ‏ در خبر مذکور آمده است که امام فرمود: اکثر آنان کسانى هستند که به ولایت على امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّه بعد از او اقرار و اعتراف نمى‏ کنند.

فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ به ولایت على علیه السّلام با بیعت به دست او یا دست جانشینان او ایمان نمى ‏آوردند.

و در همان خبر مذکور آمده است که امام فرمود: به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و اوصیاى بعد از او اقرار نمى ‏کنند. پس وقتى اقرار به آن نکنند عقوبت آنها همان مى‏ شود که خداى تعالى ذکر فرموده است.

إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ما در گردن آنها غلّ‏هایى قرار دادیم که آن غلّ و زنجیرها صورت یا جزاى اعمال آنانست.

بنا بر تجسّم اعمال و جزاى عامل به صورت دیگر اخروى که مناسب با صورت اعمال مجسّم شده باشد و آوردن فعل ماضى یا به جهت حتمى بودن وقوع آن است، یا براى اشاره به این است که غلّ و زنجیر در دنیا نیز بر گردن آنها هست و لیکن مدارک آنها بى‏ حس است و آن غلّ‏ها را درک نمى ‏کنند و این بدان جهت است که غلّ‏هاى اخروى از اخلاق دنیوى گرفته شده و آن غلّ‏ها (همان‏طورى‏ که) در دنیا به آنان احاطه داشت و در آخرت نیز به صورت غلّ و زنجیر ظاهر مى‏ شوند.

فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ‏ پس آن زنجیرها بر گردن آنان تا زنخ و چانه نهاده شده است، چون زنجیرها گشاد هستند و به جمیع بدن‏هاى‏ آنان احاطه دارند.

فَهُمْ مُقْمَحُونَ‏ «أقمح الغلّ الاسیر» یعنى زنجیر در گردن اسیر تنگ بود و او مجبور مى‏شد سرش را بلند نگه دارد.

وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ‏ سَدًّا از جهت دنیا یا از جهت آخرتشان در جلو روى و پشت سر آنان راه خیر را سدّ کردیم تا از جهت دنیایشان چیزى نبینند تا عبرت بگیرند و از جهت آخرتشان نیز چیزى نبینند.

فَأَغْشَیْناهُمْ‏ بر همه اطرافشان پرده برافکندیم.

فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ‏ پس آنها نمى ‏بینند، نه جلوشان را مى‏ بینند و نه پشت سر، نه راست و چپ خویش را، چون با دو سدّ بر آنها پرده برافکندیم، زیر پاهایشان را هم نمى‏بینند چون زنجیر مانع از آن مى‏شود و روى همین جهت بالا سرشان را هم نمى‏ بینند.

درباره نزول آیه مطالبى دیگر ذکر شده است که باید به کتابهاى مفصّل مراجعه نمود.

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ و در خبرى که به امام صادق علیه السّلام منسوب است آمده است که او فرمود: پس آنان ایمان به خدا و به ولایت على علیه السّلام و ائمّه بعد از او نمى ‏آورند.[۵] بیان این کلمات در اوّل سوره بقره گذشت.

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ‏ مکرر این مطلب گذشت که ذکر عبارت از ولایت تکوینى و تکلیفى‏ است، محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام چون با ولایت متّحد هستند ذکر به حساب مى ‏آید و قرآن نیز صورت ولایت است، ذکر لسانى و خیالى صورت آن ذکر است.

پس مقصود از ذکر در اینجا ولایت تکوینى است که عبارت از فطرت انسانى است، هر کس پیرو فطرت انسانى گردد بر حسب فطرتش علم به خدا پیدا مى‏کند، هر کس به خدا علم پیدا کند از خدا مى‏ترسد پس انذار جز براى کسى که به فطرتش توجّه داشته باشد سودبخش نیست، باشد که خداوند به قلبش نور علم القاء کند و از قهر پروردگارش بترسد.

فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ پس او را به مغفرت بزرگى نسبت به جمیع بدى‏ هایش بشارت ده.

وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ‏ اجر کریم اجرى است که در آن نقصان و فنا راه نداشته باشد و در آن منّتى بر مأجور نباشد.

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏ این جمله تعلیل و دلدارى دادن و وعده و وعیدست‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا و اعمالى که انجام داده‏اند و صورت آن عمل‏ها باقى نمانده ما آنها را مى‏نویسیم.

وَ آثارَهُمْ‏ و آثار آنها را از قبیل علوم و اخلاق و آثار اعمالى که انجام داده‏اند، پس آثار آن اعمال در نفوس آنان باقى مانده است.

وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ و هر چیزى غیر از آنها که ذکر شد همه را.

أَحْصَیْناهُ‏ ما نوشته و احصا کردیم.

فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ در لوح محفوظ، یا قلم اعلى، یا مقصود امام است که خود او علم خدا به هر چیز است.

که خداوند به هر چیزى داناست، در خانه‏ هایى که خداوند اذن داده آن خانه‏ ها بالا روند و آن خانه‏ ها امامان مردم‏اند.

 

آیات ۱۳- ۲۷

[سوره یس (۳۶): آیات ۱۳ تا ۲۷]

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (۱۳) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (۱۴) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (۱۵) قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶) وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۷)

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸) قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (۱۹) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (۲۰) اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (۲۱) وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۲)

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ (۲۳) إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۴) إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (۲۵) قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (۲۶) بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (۲۷)

 

ترجمه:

(۳۶/ ۲۷- ۱۳)

و براى آنان مثلى بزن از هم شهریانى که پیامبران به آنجا آمدند.

آنگاه که به نزد آنان دو تن را فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند سپس جانب آنان را با فرستادن سوّمین فرد استوار داشتیم آنگاه همگى گفتند ما به سوى شما به رسالت فرستاده شده ‏ایم.

گفتند شما جز بشرى همانند ما نیستید و خداى رحمان چیزى فرونفرستاده است، شما چیزى جز دروغ نمى ‏گویید.

گفتند پروردگار ما مى‏داند که ما به سوى شما به رسالت فرستاده شده‏ ایم.

و بر عهده ما جز پیام‏رسانى آشکار چیزى نیست.

گفتند ما به شما فال بد زده ‏ایم، اگر دست برندارید، شما را سنگسار مى‏کنیم و از ما عذابى دردناک به شما مى‏رسد.

گفتند فال بدتان با شماست، آیا چون اندرز داده شوید (باید فال بد بزنید؟) حقّ این است که شما قومى تجاوزپیشه‏اید.

و مردى از دور دست شهر شتابان آمد، گفت اى قوم من از فرستادگان (پیامبران) پیروى کنید.

از کسانى که از شما پاداشى نمى‏ خواهند و خود رها یافته ‏اند پیروى کنید.

و مرا نرسد که کسى که مرا آفریده است نپرستم حال آنکه شما هم به سوى او باز گردانده مى‏ شوید.

آیا به جاى او خدایانى را به پرستش گیرند که اگر خداى رحمان بلایى در حقّ من اراده کند، شفاعت ایشان مرا سودى ندهد و نتوانند مرا نجات دهند.

من در آن صورت در گمراهى آشکارم.

من به پروردگارتان ایمان آورده‏ام، پس سخن مرا بشنوید و شهادت دهید.

گفته شود وارد بهشت شو؛ گوید اى کاش قوم من مى‏ دانستند.

این را که پروردگارم مرا آمرزیده است و مرا از گرامیان قرار داده است.

 

تفسیر

وَ اضْرِبْ لَهُمْ‏ براى آنان ذکر کن‏ مَثَلًا حالى را ذکر کن که شبیه حال آنها باشد تا به قبح احوال و افعال خودشان آگاه گردند.

أَصْحابَ الْقَرْیَهِ مثل اصحاب قریه را.

و این جمله بدل از «مثلا» اگر لفظ «اضرب» متعدّدى به یک مفعول باشد، یا این جمله مفعول اوّل «اضرب» و «مثلا» مفعول دوّم آن است.

مقصود از قریه انطاکیه است که عیسى علیه السّلام به آنجا فرستادگانى فرستاد، یا خداى تعالى رسولانى فرستاد.

چنانچه در بعضى از اخبار است.

إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا لفظ «إذ» اوّل بدل از «اصحاب القریه» است به صورت بدل اشتمال، «إذ» دوّم بدل از «إذ» اوّل است.

إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ‏ آن دو رسول را که فرستاده بودیم و تکذیب کردند، با رسول سوّمى تقویت کردیم.

رسول سوّمى شمعون یا پیامبرى از جانب خداى تعالى است، اسم آن دو رسول یحیى و یونس بود.

فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ‏ از امام باقر علیه السّلام نقل شده که خداوند دو مرد را به شهر انطاکیه فرستاد، پس، آن دو احکامى آوردند که براى مردم آنجا ناشناخته بود، امّا آنها بر آن دو نفر سخت گرفتند و آن دو را دستگیر کردند و در خانه بت‏ها زندانى کردند … تا آخر حدیث که در تفاسیر ذکر شده است.

و در روایت دیگرى آمده: عیسى علیه السّلام این دو رسول را فرستاد، به انطاکیه آمدند و به پادشاه آنجا دست نیافتند، مدّتى طولانى از اقامت آن دو گذشت، روزى پادشاه بیرون آمد، آن دو نفر تکبیر گفتند پادشاه آن دو را گرفت و در خانه بت‏ها زندانى‏ گرفت، پس عیسى شمعون صفا را که در رأس حوّاریین بود به آنجا فرستاد، شمعون به صورت ناشناس دال شهر شد و به آن دو نفر یارى کرد و پادشاه و اهل آن شهر را در دین داخل نمود، چنانچه در تفاسیر ذکر شده است.[۶] قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا آنان بشریّت را براى آن دو رسول اثبات کردند، آن دو را منحصر در بشریّت نمودند و معتقد بودند که بشر بودن با رسالت از جانب خدا که از مواد و نقایص آن مجرّد است منافات دارد.

وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‏ءٍ گفتند خداى بخشنده چیزى نازل نکرده، چون خداى رحمان به سوى بشر کسى نمى‏ فرستند.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ‏ و شما جز دروغ نمى‏ گویید، این جمله به منزله‏ى نتیجه سخنان آنهاست.

قالُوا پس از آنکه اهل شهر بر انکار خودشان با تأکیدهاى متعدّد اصرار ورزیدند رسولان گفتند: رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‏ چون اهل شهر زیاد انکار مى‏کردند رسولان تنها به مدّعا و تأکیدهاى آن اکتفا نکرده و گفتند:

پروردگار ما مى‏داند که ما محقّقا فرستاده خدا هستیم و بر ما جز تبلیغ و رساندن رسالت آشکار چیزى نیست.

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا باز منکران گفتند: ما شما را به فال بد مى‏گیریم، اگر از آنچه که مى‏گویید خوددارى نکنید.

لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ‏ شما را سنگسار مى‏کنیم و علاوه بر سنگسارى شکنجه و عذاب سختى به شما خواهد رسید.

قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ‏ گفتند: فال بد شما از باطن خود شما نشأت مى‏گیرد شرح این کلمه مکرّر گذشته است.

أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ‏ فال بد که مى‏زنید یا وعده مى‏دهید با خود شما است اگر به آن توجّه کنید و به خاطر آورید.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‏ بلکه شما قومى هستید که در همه امور اسراف مى ‏کنید، پس شگفت نیست که شما ما را عذاب کنید بعد از آنکه متذکّر شدید که ما جز حقّ نمى‏ گوییم.

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعى‏ در این هنگام مردى از دورترین نقطه شهر به نام حبیب نجّار مؤمن آل یس رسید.

بعضى گفته ‏اند: او به محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیز ایمان آورد و بین آن دو ششصد سال فاصله بود، گویند: او در غارى بود و در آنجا پنهانى به عبادت خدا مى‏پرداخت، وقتى خبر رسولان به او رسید دینش را اظهار نمود.[۷] و از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است که فرمود: صدّیقین سه نفرند، حبیب نجّار مؤمن آل یس، حزقیل مؤمن آل فرعون و على بن ابى طالب علیه السّلام.[۸] قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً حبیب نجّار گفت: اى قوم از رسولان پیروى کنید، از کسانى‏ پیروى کنید که اجر و مزدى از شما نمى‏خواهند و لذا آنها به پیروى کردن سزاوارترند، چون نظر به دنیاى شما ندارند و آنان همّى جز آخرت شما ندارند.

وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏ آن رسولان هدایت یافته ‏اند و این از اقوال و افعال آنها ظاهر است.

وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی‏ چرا من عبادت نکنم کسى را که مرا آفریده است؟! و آفریننده به عبادت و پرستش سزاوارتر از هر معبود است.

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ به سوى او بازمى‏ گردید و کسى که بازگشت خلق در آخر به سوى او باشد سزاوارترست به اینکه مورد پرستش قرار گیرد.

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً معبود باید حدّ اقل از عبادت‏کننده عذاب را دفع کند، اگر دفع نکند حدّ اقل بتواند نزد کسى که مى‏خواهد ضرر بزند شفاعت کند.

وَ لا یُنْقِذُونِ‏ معبودهاى باطل نه مى‏توانند شفاعت کنند و نه مى‏توانند نجات دهند.

إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏ حبیب نجّار چون دید که دیگر تقیّه به صلاح بندگان نیست و با تقیّه یارى رسولان نمى‏شود نمود، دین خود را ظاهر کرد و گفت: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ‏ خطاب به رسولان یا به اهل قریه است با اشاره به بطلان دین آنها و حقّ بودن دین خودش، یعنى من به پروردگار شما ایمان آوردم پس‏ گوش کنید.

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ و خدا هم پس از کشته شدنش به او گفت: به بهشت داخل شو، تا قبل از دخول در بهشت بشارت به او باشد یا موجب اکرام و اعزاز او گردد.

قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ‏ در حدیثى آمده است: او زنده و مرده‏اش قومش را نصیحت و اندرز داد.

 

آیات ۲۸- ۴۷

[سوره یس (۳۶): آیات ۲۸ تا ۴۷]

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ (۲۸) إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (۲۹) یا حَسْرَهً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۰) أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (۳۱) وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۳۲)

وَ آیَهٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (۳۴) لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۳۵) سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (۳۶) وَ آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷)

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۳۸) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (۳۹) لا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰) وَ آیَهٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۴۱) وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ (۴۲)

وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) إِلاَّ رَحْمَهً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ (۴۴) وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۴۶) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۷)

 

ترجمه:

(۳۶/ ۴۷- ۲۸)

و ما بر سر قوم او، پس از او، سپاهى از آسمان فرونفرستادیم و ما فروفرستنده آن نبودیم.

آن جز بانگ مرگبارى یگانه نبود آنگاه ایشان خاموش شدند.

اى دریغ بر بندگان؛ هیچ پیامبرى براى آنان نیامد، مگر آنکه او را ریشخند مى‏کردند.

آیا نیندیشیده‏اند که چه بسیار پیش از ایشان، نسلهایى را نابود کردیم که آنان به سوى اینان بازنگشتند.

و جز این نیست که همگیشان نزد ما احضار کرده شوند.

و زمین پژمرده مایه عبرتى است براى آنان که زنده‏اش گرداندیم و از آن دانه ‏ها برآوردیم که از آن مى ‏خورند.

و در آن باغهایى از درختان خرما و انگور پدید آوردیم و در آنجا چشمه ‏ساران روان ساختیم.

تا سر انجام از بار و بر آن و آنچه دستهاى خودشان آن را عمل آورده بودند بخورند آیا سپاس نمى‏ گذارند؟

پاک و منزّه است کسى که همه گونه‏ ها را آفریده است از جمله آنچه زمین مى ‏رویاند و نیز از وجود خودشان و نیز آنچه نمى‏ شناسند.

و براى آنان شب پدیده شگرفى است که روز را از آن جدا مى‏ سازیم که آنگاه در تاریکى آن مى‏آرمند.

و خورشید با قرار و قاعده‏اى جریان دارد؛ این اندازه آفرینى (خداوند) پیروزمند داناست.

و ماه را نیز منزلگاه‏هایى مقرّر داشته‏ایم تا در سیر خویش همچون شاخه خشکیده دیرینه بازگردد.

نه خورشید را سزاوار است که در سیر خود به ماه برسد، نه شب بر روز سبقت جوید؛ و همه در سپهرى شناورند.

و مایه عبرتى است براى آنان که ما زاد ورودشان را در کشتى گران‏بار سوار کردیم.

و براى آنان چیزى همانند آن آفریده‏ایم که سوار مى‏شوند.

و اگر بخواهیم آنان را غرقه مى‏سازیم و فریاد رسى ندارند و نجات داده نشوند.

مگر رحمتى از سوى ما ببینند و برخوردارى تا زمانى (معیّن).

و چون به ایشان گفته شود از آنچه پیش روى شما و از آنچه پشت سرتان است، پروا کنید باشد که مشمول رحمت شوید.

و هیچ آیتى از آیات پروردگارشان براى آنان نیامده است مگر آنکه از آن روى‏گردان بوده‏اند.

و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند به شما روزى داده است بخشش کنید، کافران به مؤمنان گویند آیا کسى را خوراک دهیم که اگر خداوند بخواهد خوراکش مى‏دهد، شما جز در گمراهى آشکار نیستید.

 

تفسیر

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ یعنى ما بر قوم او از آسمان لشگرى نفرستادیم، چنانچه در روز بدر و خندق چنین کردیم، بلکه آنها را با یک صیحه آسمانى هلاک کردیم.

وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ‏ لفظ «ما» نافیه یا موصوله، عطف بر «جند»است، یعنى بر آنچه را که بر پیشینیان از سنگ و باران و باد نازل کردیم بر مردم او فرونفرستادیم.

إِنْ کانَتْ‏ اگر عذاب و مؤاخذه ما نبود.

إِلَّا صَیْحَهً واحِدَهً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‏ مگر یک صیحه و فریاد که از جبرئیل صادر شد و همه هلاک شدند.

یا حَسْرَهً عَلَى الْعِبادِ اى قوم حسرت بر بندگان باد، ممکن است خود حسرت طبق عادت عرف منادى قرار گرفته باشد (یعنى اى حسرت تو بر بندگان باش).

ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏ کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و بیدارباش براى آنهاست.

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ‏ نظیر این آیه در آخر سوره‏ى هود در ضمن قول خدا: «وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ» بیان شد و تفسیر آن گفته شد.

وَ آیَهٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ‏ و از نشانه‏هایى که براى بندگان است این که زمین مرده را براى آنان زنده کردیم و از آن دانه‏اى جهت خوراک آنها بیرون آوردیم و آن دلیل بر علم و قدرت ما و اهتمام ما به آنان است و دلیل بر این که چیزى را بدون غایت نمى‏گذاریم، زنده گردانیدن ما جز از جهت غایت متقن نیست.

وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ‏ جمله «و ماعملته أیدیهم» عطف بر «ثمره» است و ضمیر به آنچه که ذکر شده است بر مى‏گردد و مقصود از «ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» انواع آب میوه‏ها و میوه‏هایى است که خشک مى‏کنند، یا چیزهایى است که از مطلق دانه‏ها و میوه‏ها مى‏سازند، یا لفظ «ما» نافیه و جمله حالیّه است.

أَ فَلا یَشْکُرُونَ‏ باید شکر کنند و در آن نعمتها ملاحظه منعم کنند و منعم را با طلب امر و نهى و امثال آن دو تعظیم نمایند.

سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها منزّه است خدایى که همه اصناف موالید را آفرید.

مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ‏ از چیزهایى که در زمین مى‏روید از انواع گیاهان و درختان.

وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ‏ و آنچه از نفسهاى بشر مى‏روید و مخلوقاتى که آنها نمى‏دانند، مانند اصناف معادن و حیواناتى که نه آنها را دیده‏اند و نه شنیده‏اند.

وَ آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ از آیات خدا که قدرت او را اثبات مى‏کند وجود شب است که ما چون پرده روز را از آن برگیریم همه را تاریکى فرا گیرد.

لفظ «نسلخ» یعنى زائل مى‏کنیم، از «سلخ الشّاه» یعنى پوست کندن گوسفند استعاره شده است.

فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ‏ از امام باقر علیه السّلام آمده است: یعنى وقتى محمّد صلّى اللّه علیه و آله قبض شد و ظلمت و تاریکى همه جا را فرا گرفت مردم فضل و برترى اهل بیت او را ندیدند.[۹]

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی‏ و این جمله مبتدا و خبر است، دلیل آیت و نشانه بودن آفتاب این است که خداى تعالى این جمله را در ذیل شمارش آیتها و نشانه‏ها ذکر نمود. ممکن است لفظ «و الشّمس» عطف بر «اللّیل» باشد.

لِمُسْتَقَرٍّ لَها براى حرکت و جریان خورشید قرارگاه و محلّ استقرارى است، که از منطقه خودش فراتر نمى‏رود، گرنه خورشید سکون ندارد که محلّ استقرار داشته باشد.

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ این تقدیر کسى است که هیچ مانعى او را از اجراى امر و اراده‏اش منع نمى‏کند.

الْعَلِیمِ‏ کسى که مصالح هر چیز و غایات مترتّب بر آن را مى‏داند، پس آن را طورى ایجاد مى‏کند که مشتمل بر آن مصالح و غایات باشد، چون هیچ مانعى از ایجاد آن وجود ندارد.

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ‏ منزل‏هاى قمر «ماه» بیست و هشت منزل است که نزد عرب معروف است، لذا از اوضاع فلک جز آن منازل را ذکر نکرد، چه عرب‏ها احکام نجوم را از آن منازل و بودن قمر در آنها و نظر قمر به سایر ستارگان در آن منازل مى‏گرفتند.

حَتَّى عادَ پس انتهاى سیر و حرکت خورشید دوباره به منزل اوّل برمى‏گردد.

کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ‏ لفظ «العرجون» شاخه خرما یا انگور است که بر آن خرما یا انگور باشد، مقصود تشبیه ماه در دقّت و کجى به شاخه خشک و کج است.

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ نه خورشید را باشد که به ماه برسد چون افلاک آن دو متباین، مجارى آن دو مختلف است، سیر ماه سریع و سیر خورشید کند است، یا معناى آیه این است که خورشید را نه شاید که بر روى ماه بیاید و نگذارد نور ماه ظاهر شود، چنانچه خورشیدهاى ارواح نباید بر روى ماه‏هاى نفوس و مثال بیایند و موجب فنا و نابودى آنها شوند.

وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ و نه شب مى ‏تواند بر روز سبقت گیرد و فایق آید به نحوى که نگذارد روز ظاهر گردد، یا معناى آیه این است: نشانه شب که عبارت از ماه است نباید نشانه روز را که خورشید است درک کند، یا معناى آن این است که وجود شب قبل از وجود روز نیست.

از اشعث بن حاتم روایت شده، گفت: من در خراسان بودم آن وقت که امام رضا علیه السّلام و فضل بن سهل، مأمون در مرو اجتماع کردند، پس سفره غذا آماده شد.

مأمون گفت: مردى از بنى اسرائیل در مدینه سؤال کرده که آیا روز اوّل خلق شده یا شب؟ نظر شما چیست؟

راوى گفت:سخنانشان در همین موضوع دور مى‏زد ولى در این مورد چیزى نداشتند بگویند. فضل به امام رضا علیه السّلام عرض کرد: خدا تو را اصلاح کند دراین‏باره به ما خبر بده.

امام فرمود: بلى، از قرآن بگویم یا از حساب؟

فضل گفت: از جهت حساب بگو.

پس امام فرمود: اى فضل مى‏دانى که طلوع و ظهور دنیا در سرطان است و ستارگان در مواضع شرف خود هستند، پس زحل در میزان، مشترى در سرطان، خورشید در حمل، ماه در ثور، است و این دلالت بر این مى‏ کند که خورشید در دهم حمل در وسط آسمان قرار مى‏گیرد پس روز قبل از آسمان آفریده شده و قول خداى تعالى: لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ یعنى شب بر روز پیشى نجسته بلکه سبقت گرفته است.[۱۰] وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ‏ هر یک از خورشید و ماه و سایر اصناف ستارگان در مدار معیّنى شناورند یعنى در مدار خود در فضا شنا کنان حرکت مى ‏کنند.

حمل جمع بر لفظ «کلّ» یا به اعتبار این است که لفظ «اصناف النّجوم» به عنوان مضاف الیه «کلّ» در تقدیر گرفته شود، یا هر یک از ستارگان جماعت قرار داده شود، چه هر یک از آنها داراى نفسى است که صاحب سربازان و لشگریان است، استعمال جمع عقلاء (جمع با «ون» یا «ین» مخصوص ذوى العقول است) براى آن است که آنچه در آسمان است از خرد بهره‏مندند.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: روز قبل از شب، خورشید قبل از ماه و زمین قبل از آسمان آفریده شده است.[۱۱] و در خبر دیگرى آمده است: نور قبل از ظلمت خلق شده است.[۱۲]

وَ آیَهٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ‏ یکى دیگر از نشانه‏ هاى قدرت پروردگار این است که ما نژاد و ذریّه بشر را در کشتى پربار سوار گردانیدیم یعنى اصناف حیوان، یا اصناف اجناس و ذرّیّه از «ذرّ» به معناى ثقلین، بر زنان اطلاق مى ‏شود، مفرد و جمع در آن مساوى است و گاهى جمع بسته مى ‏شود.

و مقصود از ذرّیه، ذریّه اشخاص موجود است به اعتبار اینکه پدران آنها در کشتى حمل شده‏اند و نه فرمود: ما خود آنان را در کشتى حمل کردیم، چون حمل ذرّیه مستلزم حمل آنانست. پس حمل ذرّیّه مفید حمل آنانست به اضافه منّت گذاردن بر آنها به سبب حمل ذرّیه و زنان آنان.

و مقصود از «فلک» کشتى نوح علیه السّلام است یا مقصود از ذرّیّه پدران است، چون لفظ «ذرّیّه» از «ذرء» به معناى خلق است، مقصود از «فلک» کشتى نوح است چنانچه بعضى گفته ‏اند.

یا مقصود از ذریّه اولاد و زنان است و مقصود از کشتى کشتى‏هایى است که در دریا حرکت مى‏کنند.[۱۳] و امتنان و منّت نهادن به سبب حمل ذرّیه و زنان بدان جهت است که آنها ضعیفند و قدرت بر حرکت و سیر در دریا را ندارند و در خشکى هم نمى‏توانند با راه رفتن سیر کنند.

و قرینه این مطلب قول خداى تعالى است:

وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ‏ مانند کشتى چیزهایى از جنبنده‏ها آفریدیم که این ضعفا بر آن سوار شوند که در خشکى راه رفتن براى آنان آسان شود.

وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ‏ و ادا کردن مطلب به صورت شرط مستقبل دلیل معناى اخیر است؛ یعنى اگر بخواهیم آنها را غرق خواهیم کرد، فَلا صَرِیخَ لَهُمْ‏ پس هیچ چاره‏اى ندارند که از غرق و منع جلوگیرى کنند.

وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ‏ بعد از غرق هم نجات پیدا نخواهند کرد.

إِلَّا رَحْمَهً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ‏ استثناى منقطع است یعنى و لیکن آنها را غرق نمى‏کنیم به جهت رحمت، یا لکن ما به آنها رحم مى‏کنیم درحالى‏که رحمت از جانب ماست یا استثناى متّصل است از قول خدا: «فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ» یا استثناى متّصل از «نغرقهم» یعنى مگر در آن حال با رحمتى که از جانب ماست به آنان رحم مى ‏کنیم.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ‏ از حوادث دنیا و عذاب آن یا از عقبه ‏هاى آخرت و عقوبات آن بترسید.

وَ ما خَلْفَکُمْ‏ معناى آن با مقایسه با جمله قبلى دانسته مى‏شود.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: یعنى بپرهیزید از آنچه که در جلوى شماست از گناهان، آنچه که در پشت سر شماست از عقوبت.[۱۴] لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‏ جواب شرط چنین است: «اعراض کردند و قبول ننمودند» جواب حذف شده به قرینه این قول خداست:

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ‏ چون بر اعراض تمرین و عادت کرده ‏اند.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ‏ اگر به آنان گفته شود از آنچه که خدا روزى شما کرده به محتاج‏ها انفاق کنید.

قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا آنان که به خدا یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا به على علیه السّلام و ولایتش کافر شده ‏اند.

لِلَّذِینَ آمَنُوا مؤمنین را مخاطب قرار داده و مى‏ گویند.

أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ‏ آیا اطعام به کسى بکنیم که اگر خدا مى‏خواست اطعامش مى‏کرد و او را فقیر نمى ‏نمود؟ تخصیص مؤمنین به خطاب یا براى استهزا آنانست گویا که کفّار متعرّض مؤمنین شدند و چنین گفتند: شما که به خدا اقرار مى‏ کنید و مى‏ گویید او روزى‏دهنده هر روزى خوارست پس اگر مطلب همان‏طور باشد که شما مى‏گویید شما سزاوارتر به اطعام خدا بودید، یا مقصودشان ایجاد عذر در عدم انفاق است، بدین گونه که خداوند به عطا کردن و انفاق بر آنها شایسته ‏تر از ماست، وقتى خدا نخواسته به آنها اطعام کند پس ما به عدم اطعام سزاوارتریم.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏ شما در این گفتار، یا در اقرار به خدا، یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله، یا به على علیه السّلام جز در گمراهى آشکار نیستید.


[۱] صافى: ج ۴، ص ۲۴۴.

[۲] ثواب الاعمال: ص ۱۳۸، ح ۱.

[۳] ثواب الاعمال: ص ۱۳۸، ح ۲.

[۴] صافى: ج ۴، ص ۲۴۵. کافى: ج ۱، ص ۴۳۱، ح ۹.

[۵] صافى: ج ۴، ص ۲۴۶. کافى: ج ۱، ص ۴۳۷، ح ۹۰.

[۶] صافى: ج ۴، ص ۲۴۷. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۱۲.

[۷] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۷۸.

[۸] امالى: ص ۳۸۵، ح ۱۸.

[۹] صافى: ج ۴، ص ۲۵۳. کافى: ج ۸، ص ۳۷۹، قسمتى از حدیث ۵۷۴.

[۱۰] صافى: ج ۴، ص ۲۵۳. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۲۵.

[۱۱] صافى: ج ۴، ص ۲۵۳. الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۵۲.

[۱۲] صافى: ج ۴، ص ۲۵۴. کافى: ج ۸، ص ۱۴۵، ح ۱۱۶.

[۱۳] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۸۱- ۲۸۲.

[۱۴] صافى: ج ۴، ص ۲۵۴. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۲۷.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۱۸۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=