ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره بقره۲۶۰ تا ۲۷۱
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۰]
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۶۰)
ترجمه
و چون ابراهیم گفت پروردگارا بر من بنما که چگونه مردگان را زنده گردانى؟ خداوند فرمود باور ندارى؟ گفت آرى باور دارم و لیکن خواهم بدیدن آن دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را نزد خود به هم درآمیز آنگاه هر قسمتى را بر سر کوهى بگذار، سپس آن مرغان را بخوان تا به سوى تو شتابان پرواز کنند. و آنگاه بدان که همانا خداوند بر همه چیز توانا و به حقایق امور عالم و داناست.
تفسیر:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ این جمله عطف است بر مجموع إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ یا بر موصول مجرور به «الى» و اشاره است به وجه دیگر از وجه اخراج مؤمن از تاریکى حجاب علم به نور عیان و مشاهده، یا عطف است بر قول خدا إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ طبق آنچه که نقل شد که پس از قول نمرود که مىگفت من زنده مىکنم و مىمیرانم ابراهیم گفت: زنده کردن خدا به وسیله برگرداندن روح است به بدن میّت، نمرود گفت آیا تو آن را دیدهاى، پس نتوانست بگوید بلى، پس ابراهیم پس از آن در خلوت از خدا درخواست کرد و گفت: رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى خدایا به من نشان بده چگونه مرده را زنده مىکنى؟ تا اینکه من جواب نمرود را بدهم، قالَ خدا فرمود: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ آیا اذعان ندارى که من بر این کار قدرت دارم و در آخرت آن را انجام مىدهم؟ قالَ بَلى گفت من اذعان دارم و یقین کردم به آن وَ لکِنْ این در خواست را مىکنم لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی تا بعد از بیان به عیان ببینم.
بدان همانطور که قبلا بیان شد هر ظنّ و گمانى در صدد آن است و مىکوشد که به مظنون علم پیدا کند. علم نیز شهود و عیان را مىجوید، و عیان تحقّق را جذب و صاحبش را به حرکت و جنبش وامىدارد، و او را آرام نمىگذارد تا اینکه وى را به مافوقش برساند، پس ابراهیم بعد از علم به قضیّه گفت: علم من مرا تهییج مىکند و قلبم را در طلب عیان مضطرب کرده است، پس عیان را طلب مىکنم تا قلبم مطمئن شود.
قالَ فَخُذْ فاء جزاء شرط مقدّر است یعنى اگر آن را خواستى پس بگیر أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ چهار پرنده، طیر جمع طائر یا اسم جمع طائر است مانند صحب و صاحب.
فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ تا اینکه بر تو مشتبه نشود، با ضمّ صاد و کسر آن خوانده شده از صار یصور، و صار یصیر به معنى برگردانیدن است و با ضمّ صاد و کسر آن و تشدید راء از صرّ با تشدید راء از باب نصر و ضرب، و با فتح صاد و تشدید راء و کسر آن از تصریه، و همه آنها به معنى جمع کردن است، پس بکش آن مرغها را و قطعه قطعه نما و ممزوج گردان و سپس جزء جزء کن.
ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ سپس آن را بر کوههاى دهگانه قرار ده برخى تعداد آن کوهها را چهار و برخى هفت دانسته اند.
مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً «یأتینک سعیا» به معنى «اتیان سعى» (سعى پیش آوردن) است یا اینکه سعیا مفعول مطلق است بدون لفظ فعل (سعى، سعیا: سعى کرد، سعىکردنى، که سعى که فعل است حذف شده) یا اینکه حال است به معنى سعى کنندگان.
بدان که اخبار در سبب این درخواست ابراهیم مختلف است، در بعضى از اخبار است که وقتى ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را دید، مردارى را در کنار دریا دید که نصف آن در دریا و نصف دیگرش در خشکى بود که درندگان آبى و خشکى از آن مىخوردند، سپس بعضى از درندگان بر بعضى دیگر حمله مىکردند و همدیگر را مىخوردند، پس ابراهیم (ع) تعجّب کرد و شگفتى او موجب آن درخواست شد[۱].
در بعضى اخبار آمده که خداوند به ابراهیم وحى نمود که من از بندگان خود دوستى اتّخاذ کردم که اگر از من درخواست زنده کردن مردگان را بکند او را اجابت مىکنم، پس در دل ابراهیم افتاد که او همان خلیل خدا باشد پس آن درخواست را کرد تا از خلیل بودن خود مطمئن شود[۲].
وجه دیگرى نیز پیش از این گفته شد، و آن اینکه نمرود گفت آیا زنده کردن مردگان را به وسیله برگشتن روح به بدن میّت دیده اى؟ پس ابراهیم آن درخواست را از خدا نمود.
در تعیین پرندگان نیز اخبار مختلف است، در بعضى اخبار است که چهار پرنده عبارت از کرکس و اردک و طاوس و خروس بودند[۳].
در بعضى اخبار دیگر هدهد و ورکاک (مرغى است که گنجشک را شکار مىکند- قوش) و طاوس و کلاغ آمده است[۴]. در بعضى دیگر خروس و کبوتر و طاوس و کلاغ ذکر شده است[۵].
در بعضى دیگر خروس و طاوس و اردک و شتر مرغ است[۶].
همچنین در چگونگى مزج آن مرغها و تجزیه آنها اخبار مختلف است.
در بعضى از اخبار است که تفسیر به مرغان در ظاهر است و تفسیر آن در باطن این است که، چهار نفر از کسانى که متحمّل کلام هستند بگیر و علمت را به آنان بسپار، سپس آنها را به اطراف زمین به مأموریت بفرست تا حجّتهائى بر مردم باشند، و آنگاه که خواستى آنها بیایند به اسم اکبر آنان را مىخوانى که با اذن خدا همهشان شتابان به سوى تو مىآیند اختلاف اخبار در تعیین پرندگان و کیفیّت کشتن آنان و مخلوط کردن و تجزیه نمودن و سپس خواندن آنها و زنده کردنشان، و نیز اختلاف اخبار در عدد کوهها و اشاره آنها به بعضى وجوه تأویل دلالت مىکند بر اینکه مقصود از این حکایت تنها ظاهر قضیّه نیست، بلکه ظاهر آن اراده شده تا آگاهى بر باطن آن باشد و اینکه مقصود از پرندگان چهارگانه شیطنت و شهوت و غضب و حرص است که این دوتاى اخیر از دوتاى اوّل تولید مىشوند، یا طول آرزو مقصود است که متولّد از حرص است چون حرص و طول آرزو هر دو متلازمند، چون اینها امّهات لشگریان نفس و جهل مىباشند، و مقصود از کشتن آنها میراندن آنها از حیات نفسانى است و مقصود از احیاء آنها زنده کردن به حیات عقلانى است تا اینکه از لشگریان عقل گردند، زیرا طاوس مظهر شیطنت است که مقتضى انانیّت مىباشد و همان موجب مىشود که هر آن در یک رنگ بر خود و بر دیگران تجلّى کرده او را به عجب نفس یعنى خودپسندى و غیره دعوت کند، و خروس مظهر غضب و کبوتر مظهر شهوت و اردک مظهر حرص است.
چون این صفات از پرندگان دیگر نیز ظاهر مىشود لذا نوع پرندگان در اخبار مختلف است.
در تعیین صفات و تأویل طیور به نظم و نثر وجوهى غیر از این ذکر شده است[۷].
تعبیر به طیور با وجود اینکه در چهارپایان نیز مظاهر این صفات موجود است بلکه در بعضى از چهار پایان ظهور این صفات شدیدتر از طیور هم مىباشد، بدان جهت است که، نفس و لشگریانش مانند درخت پلیدى هستند که از روى زمین بیرون آمده و هیچ قرار و ثباتى ندارند بلکه آنها مانند پرنده اى مىباشند که هر آن بر شاخه اى مى نشینند، پس نفس با شیطنت خودش را بر خود و بر غیرش در هر ساعت به رنگ و صفتى عرضه مىکند و به سبب شهوت، هر آن یک نوع شهوترانى تمنّا مىکند، و با غضب در هر زمان مانند مار گزیده اى است که مار او را گاز مىگیرد، و با حرص و آرزو، هر آن در پى آرزوى دیگرى است. ولى بعد از کشتن این صفات تمام اوصاف تغییر پیدا کرده و از لشگریان عقل گردیده، و فرمانبردار و مطیع آن مىشود، که هرجا عقل آنها را بخواند در اجابت سرعت عمل به خرج مىدهند.
وَ اعْلَمْ از قبیل عطف مسبّب بر سبب است، گویا که گفته: تا بدانى که پس از زنده کردن مردگان، أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ هیچ مانعى از مراد خدا منع نمىکند، حَکِیمٌ و هیچ کارى از میراندن و زنده کردن انجام نمىدهد مگر براى حکمتها و مصلحتها، و هیچ یک از قوا و اعضاء را سربازان جهل و عقل قرار نمىدهد مگر از جهت مصلحتهاى متعدد. یا اینکه معنى آیه این است که بدان خداوند عزیز و حکیم است تا نگویى که چرا امر به قتل حیوان و ایذاى آن نموده است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۱]
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۲۶۱)
ترجمه:
مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق کنند همانند دانه اى است که از یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند براى هر کس که بخواهد چندین برابر مىافزاید. و خداوند وسعتبخش داناست.
تفسیر:
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ جواب سؤالى است که ناشى از آیه سابق است، گویا سؤال شده آیا مثل کسى که پرندگان را که از لشگریان جهل هستند بکشد تا آنها را به حیات عقل زنده کند چیست؟ پس فرمود: مثل کسانى که سربازان جهل را در راه طلب عقل مىکشند و انفاق مىکنند أَمْوالَهُمْ اموال حقیقى را که عبارت از قواى آنان است، فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ در راه خدا، مانند دانهاى است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند به هر کس که بخواهد اضافه مىدهد تا جائى که حدّى ندارد، و افزون بخشى در عوض انفاق، و اجر آن بستگى به اختلافى است که به حال انفاقکننده، و نیّت و کار او، در مالى که انفاق شده، و حالت کسى که به او انفاق شده است، دارد.
در خبر است[۸]: هرگاه بنده مؤمن عملش را نیکو گرداند، خداوند عمل او را چند برابر مىکند و به هر حسنه هفتصد برابر پاداش مىدهد.
زیرا این قول خداى تعالى است که وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ.
این خبر دلالت بر این دارد که مراد به اموال در این آیه، اعمّ از اعراض دنیوى، و قوا و اعضاى بدنى مىباشد، زیرا این آیه را گواه زیاد کردن اجر عمل قرار داده است، و اعمال جز انفاق قواى بدنى و حرکات عضوى و اعضاى بدنى نیست.
و نیز خبر دلالت مىکند بر اینکه مقصود از وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ منحصر کردن افزونى پاداش تا هفتصد برابر به خداى تعالى است، نه اینکه منظور این باشد که چند برابر شدن از هفتصد تجاوز نمىکند، و نه تقیید چند برابر کردن نسبت به کسى است که بخواهد و این معنى وجهى از وجوه آیه است.
وَ اللَّهُ واسِعٌ عطف است در معنى تعلیل اگر مقصود از وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ زیاد کردن فوق هفتصد برابر باشد.
و ممکن است مقصود زیاد کردن بیش از هفتصد برابر باشد، به شرطى که منظور قبلى این باشد که خدا منحصرا هفتصد برابر مىکند و یا مقیّد کردن آن نسبت به کسى باشد که خدا بخواهد.
عَلِیمٌ یعنى خدا داناست به انفاق شما و مقدارى که انفاق مى کنید، و نیّت انفاق کننده، و حال کسى که انفاق بر او مىشود، پس به مقدار استعداد و استحقاق شما چند برابر مىکند، و فعل و اراده خدا گزاف نیست که نظر به استحقاق شما نکند. پس چه بسا انفاق کننده اى که انفاقش را باطل کند، یا خداوند به جهت آن انفاق عذابش کند، و چه بسا انفاق کننده اى که پاداش او ده برابر تا هفتاد تا هفتصد، تا هفت هزار، تا هفتاد هزار، تا هر چه که خدا بخواهد، تا بى نهایت، ادامه مىیابد.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۲]
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۶۲)
ترجمه:
آنان که مال خود را انفاق کنند در راه خدا و در پى انفاق منّتى بر مستحقّان نگذارند و آنان را آزارى نکنند آنان را پاداش نیکو نزد خدا خواهد بود و از پیشآمدى بیمناک نباشند و هرگز در دنیا و عقبى اندوهناک نخواهند بود.
تفسیر:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است:
این پاداش براى همه انفاق کنندگان است یا براى بعضى فقط، پس خداى تعالى در مقام تفضیل انفاق کنندگان فرمود: کسانى که أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا اموالشان را در راه خدا انفاق مىکنند و سپس در پى آن منّت نمىگذارند. عطف با «ثمّ» از جهت تفاوت بین دو اخبار است، و «منّ» به معنى منّت گذاشتن است و منظور از منّت این است که به آن کسى که انفاق کردى نگاه بکنى در حالى که به انفاقت اهمیّت مىدهى.
وَ لا أَذىً و آن این است که به او تعدّى کنى و او را کوچک بشمارى و با او، با کلام تند و خشن برخورد کنى و روبرو شوى و احسانت را بر او بشمارى. و از بدترین خصلتها اعتنا کردن به احسانى است که به دیگرى کردى و اعتنا به بدى است که دیگرى به تو کرده است، و فراموش کردن احسان دیگران به تو، و فراموش کردن بدى تو به دیگران نیز از بدترین خصلتهاست.
از بهترین خصلتها توجّه کامل به احسانى است که دیگرى به تو کرده است، و پشیمان شدن بر بدى است که تو به دیگرى روا داشتهاى، و فراموش کردن احسان تو، به دیگرى و فراموش کردن بدى دیگرى به تو مىباشد.
توجّه کردن به احسان خود موجب انانیّت است که مخالف با انفاق مىباشد، و نیز موجب وزر و وبال نفس و باطل شدن احسان خواهد بود، و در اخبار است که مقصود از «منّ و اذى» منّت و اذیت به محمّد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است[۹].
لَهُمْ أَجْرُهُمْ اینجا فاء نیاورد در حالى که در آیه الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ … تا آخر آیه فاء آورد چون مقصود در اینجا بطلان صدقه است به سبب منّت و اذیّت لذا بعدا در انفاقات باطل بسط کلام نموده است، و مقصود ترتّب اجر بر انفاق نیست تا فاء بیاورد که مؤکّد ترتّب است. به خلاف آیهاى که مىآید که مقصود در آنجا بیان ترتّب اجر است که آوردن الفاظى که این تلازم و ترتّب را تأکید کند مناسب است. و اضافه اجر به انفاق کنندگان به جهت ارزشمندى و بزرگى اجر است، و نیز اشاره است به اینکه اجر به حسب اختلاف انفاق کنندگان مختلف مىشود، به نحوى که تعیین حدّى براى آن ممکن نیست، مگر اینکه آن را نسبت به انفاق کنندهها به حساب آوریم.
عِنْدَ رَبِّهِمْ و این پاداش از خدا مخصوص آنان است، این بیان بزرگداشت دیگرى براى آنان است از اینکه امر اجر و پاداش آنها موکول به غیر ایشان نیست.
وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ و بیم و اندوهى بر ایشان نیست، اختلاف دو قرینه (خوف و حزن) در اوّل سوره گذشت.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۳]
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (۲۶۳)
ترجمه:
فقیر و سائل را به زبان خوش و طلب آمرزش ردّ کردن بهتر است تا آن که صدقه دهند و از پى آن آزار کنند، خداوند از طاعت و صدقه خلق بى نیاز و بر عصیان و بخل آنان بردبار است.
تفسیر:
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است:
کسى که قدرت بر ترک منّت و اذیّت ندارد چه کارى انجام دهد؟ پس فرمود: قول معروف، یعنى گفتارى که عقل و عرف انکار آن نکند، یعنى در صورت عدم اجابت سائل و عدم احسان به او گفتار خوب و زبان خوش داشته باشد.
وَ مَغْفِرَهٌ و گذشت و چشم پوشى مسئول از بدى هاى سائل و بدىهاى حاجت او، یا اینکه مقصود پوشاندن سائل و سؤال او باشد یا اینکه در مقابل قول معروف، مغفرت خدا را درک کند.
خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذىً در آن صورت بهتر از صدقه اى است که آزارى در پى داشته باشد، در اینجا با ذکر اذیّت از آوردن منّت بى نیاز شد، زیرا منّت گذاشتن نیز نوعى اذیّت است، و اینکه صیغه تفضیل و ادات برترى آورده مبنى بر مخاطبات و محاورات عرف است، وگرنه صدقه اى که به دنبالش اذیّت باشد نه تنها فضیلتى ندارد بلکه داراى وزر و وبال است چنانکه گذشت.
وَ اللَّهُ غَنِیٌ خدا از صدقه هاى شما بى نیاز است، امر خدا به صدقه از آن جهت نیست که خدا براى روزى دادن به بندگان به شما نیازمند باشد، بلکه خداوند بعضى از بندگان را محتاج نمود تا بعضى دیگر را آزمایش کند، نه اینکه قدرت بر غنى کردن آنان ندارد.
حَلِیمٌ بردبار است و به عقوبت کسى که در انفاقش منّت مىگذارد اذیّت مىکند عجله ندارد، و آن دلالت بر عقوبت منّتگذارنده مىکند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۴]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۲۶۴)
ترجمه:
اى اهل ایمان، صدقات خود را با منّت گذاردن و آزار کردن به هدر ندهید مانند آن که مال خود را انفاق کند از روى ریا و به خدا و روز قیامت ایمان نیاورد مثل چنین مرد ریاکار بدان ماند که دانه را بر روى سنگ سخت ریزد و تند بارانى غبار آن نیز بشوید که نتوانند هیچ حاصلى از آن به دست آورند، و خدا گروه کافران را راه سعادت ننماید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانى که ایمان آوردید، با بیعت عمومى و قبول دعوت ظاهرى، پس از آن که (در آیه قبل) انفاق را مدح نمود و منّ و اذیّت را ذمّ کرد در اینجا خصوصا مؤمنین را از باب لطف و اعتنا به شأن آنها مورد خطاب قرار داد سپس از انفاق مذموم نهى کرد، گویا که غیر مؤمنین مکلّف نیستند تا نهى متوجّه آنها شود، پس فرمود:
لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى صدقه هاى خود را با منّت و آزار، بیهوده نسازید. بدان که اگر انگیزه انفاق صدق انفاق کننده در امتثال امر الهى و بدون شراکت غرضهاى نفس باشد صدقه خواهد بود. ابطال صدقه از جهت صدقه بودن به این است که این صدق در انفاق نباشد، یا صدق در انفاق باشد ولى بعد از انفاق از بین برود، پس قول خداى تعالى:
لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ یعنى صدق در انفاقتان را از بین نبرید.
و آوردن عنوان صدقات به جاى انفاق آگاهاندن به این نکته است که شایسته است انفاق مؤمن قرین صدق باشد، ولى گاهى حالتى پیش مىآید که صدق او را از بین مىبرد، لذا فرمود: کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ مانند کسى که مال خود را جهت ریاى مردم مىبخشد «رئاء» مفعول له است یا حال. بدان که اگر انگیزه عبادتها قرب عابد به خدا باشد، بدین معنى که نزدیکى و قرب که مستلزم شدّت حبّ و آن مستلزم خدمت محبوب است سبب عبادت و قیام به خدمت معبود و امتثال امر محبوب شده باشد در این صورت عبادت است.
و امّا اگر انگیزه عبادت بهره بردن نفس از خدا باشد، اگر چه آن بهره قرب خدا باشد عبادت حقیقى نمىشود. و اگر انگیزه بهره بردن نفس از غیر است اصلا عبادت نمىشود نه حقیقتا و نه از جهت صورت، بلکه حرام و وبال مىشود، از این رو گفته اند که ریا در نماز باطل کننده نماز مىباشد، بلکه ریاکننده به مراتب بدتر از تارک نماز است، زیرا او خدا را به مسخره مى گیرد، و منافق و مشرک محسوب مىشود. یا کافر است و خیال مىکند که او کار نیکو مىکند و خودپسند مىشود به خلاف تارک نماز که او سستى در امر خدا کرده و مىداند که نماز را ترک کرده است و بیشتر اوقات متنبّه مىشود و خودش را ملامت مىکند.
وَ لا یُؤْمِنُ اذعان ندارد، بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ به خدا و روز آخرت، در حین ریا کردن یا مطلقا.
فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ پس مثل آن، مثل سنگ سختى است بدان که در تشبیهات تمثیلى مرکّب لازم نیست که جمیع اجزاى مشبّه و مشبّه به در کلام ذکر شده باشد، و ترتیب بین اجزاى آن دو در ذکر نیز لازم نیست، و همچنین ذکر تمام اجزاى آن دو لازم نیست. پس قول خداى تعالى «فمثله» محتمل است که مقصود از آن مثل انفاقکننده ریاکار باشد که در محکم بودن و قساوت قلبش، و نروییدن هیچ روییدنى در آن مشابه سنگ است و اینکه وى تحت صورت انفاق که یکى از اشکال خیرى است که معمولا دلالت بر صلاح آن قلب و صلاحیّت آن براى بذر آخرت و رویاندن و نمو آن مىکند قلب خود را پوشانده است. مثل چنین انفاق کننده اى مانند مثل سنگ سختى است که عَلَیْهِ تُرابٌ بر آن سنگ، خاکى است که صلاحیّت زرع و نموّ آن را دارد، و اینکه ریاکار با تمسّک به صورت ظاهر انفاق، صلاحیتى را که دارد، باطل مىکند، مانند بارانى است که داراى دانه درشتى مىباشد، چنین بارانى صلاحیتى را که در ظاهر خاک است و قشر نازک خاکى که بر روى سنگ به چشم مىخورد، تباه مىسازد.
ممکن است مقصود این باشد که مثل مالى که انفاق شده در اینکه از انفاق کننده هدر رفته و به هیچ وجهى از وجوه انتفاع بهرهمند نمىشود چون ریا آن را باطل مىکند اگر چه به حسب صورت انفاق است و ظاهرا خیال مىشود که انفاقکننده از آن بهرهمند مىشود، مثل چنین انفاق کننده اى مانند بذرى است که بر سنگ سختى پاشیده شد. و روى آن را خاک گرفته است.
فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً یعنى تند بارانى آن سنگ را شست، و خاک و بذر، هر دو از بین رفتند.
لا یَقْدِرُونَ یا حال از فاعل «ینفق» مىباشد، یا حال است از ضمیرى که مضاف الیه «مثل» مىباشد فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ زیرا «مثل» را مىشود حذف کرد، (و گفت کمثل الصّفوان) و جمع (ضمیر یقدرون که جمع است) با اینکه صاحب حال ضمیر مفرد است (کمثله)، به اعتبار لفظ «الّذى» و معنى آن مىباشد (کالّذى ینفق)، زیرا معنى آن جنس عامّ است که شامل هر فرد مىشود. یا جواب از سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چگونه است حال انفاق کننده ریاکار، یا اینکه براى چه گفتى که مانند سنگ است، یا اینکه گویا گفته شده: چگونه است حال کسى که انفاقش را با منّت و ریا باطل مىکند، پس فرمود: آنان قدرت ندارند عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا بر چیزى از آنچه کسب کردند، در این صورت دیگر اشکالى در جمع ضمیر نیست، و این دلالت دارد بر اینکه مقصود از انفاق، مطلق اعمال است، زیرا کسب اعم است از آنچه که به سبب انفاق کسب مىشود (یا غیر آن).
وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ عطف است بر «لا یقدرون» و اهتمام به «اللّه» مانع از مراعات تناسب بین دو چیز مورد عطف شده است، یا حال است و معنى آیه این است که آنان خودشان قدرت ندارند و کمک کننده اى جز خدا براى آنان نیست، و خداوند آنها را هدایت نمىکند، و گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر براى این است که به کافر بودن آنها تصریح شود و تعلیل حکم نیز باشد.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۵]
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲۶۵)
ترجمه:
و مثل آنان که مال خود را در راه خشنودى خدا انفاق کنند و با کمال اطمینان خاطر، دل به لطف خدا شاد دارند مثل دانه اى است که در زمین شایسته اى بریزند و بارانهاى زیادى به موقع بر آن بارد حاصلى دو چندان که منتظرند دهد و اگر باران بسیار نیاید اندک اندک بارد تا باز به ثمر رسد و خداوند به کار نیکان بینا و آگاه است.
تفسیر:
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ لفظ «من» (من انفسهم) براى ابتداى غایت است، که بر فاعل داخل شده است. مانند «زعما منهم» که «من» بر فاعل داخل شده، و عدم توافق مفعول له (ابتغاء و تثبیتا مفعول له است) براى آن است که عامل در مسند الیه (ابتغاء مرضات اللّه) در اینجا بخشیده (صرف نظر) شده است، (لازم نیست که مفعول له و مسند الیه در همه موارد موافق هم باشند)، زیرا که مفعول له تابع است و بخشیده مىشود (حکم توافق گاهى رعایت نمىشود) و این بخشیده شدن حکم توافق در توابع به شرطى که تابع دوم باشد (مثل تثبیتا) معمول است. حالت دیگر اینکه «من» بر مفعول داخل شده است. بدین ترتیب که در لفظ «تثبیتا» معنى طلب است. یعنى طلب ثبات از خودشان مىکنند. یا اینکه «من» براى تبعیض است و جانشین مفعول به شده است. یعنى تثبیت بعضى از نفسهایشان، گویا که نفسهایشان بر پرهیزگارى در مال و روح پایدار شده است، کسى که با مال جهاد نماید قسمتى از روانش را به طاعت یا به انفاق ثابت مىدارد، و هر کس با نفسش جهاد کند، قسمت دیگر را تثبیت کرده است.
بدان که انفاق مثل سایر طاعات اگر انگیزه آن امرى زاید بر سرشت (شاکله) انسان باشد که مقصود بهرهگیرى و انتفاع است، اعمّ از اینکه آن بهرهیابى، نزدیکى به خدا یا رضاى او یا نعیم او، یا خلاصى از آتش جهنّم یا غیر اینها باشد، گرچه آن انگیزه برتر و مباح و مأذون و یا غیر مأذون باشد باز آن عمل، دیگر طاعت نمىباشد بلکه معاوضه و تجارت است.
هرگاه سرشت (شاکله) انسان غیر الهى باشد همه اعمال او غیر الهى مىشود، اعمّ از اینکه قصد امر اخروى کند یا غیر اخروى، یا اصلا چیزى غیر از شاکله خودش قصد کند صرفا شاکلهاش محرّک و انگیزه او بر عمل باشد، باز اعمال او غیر الهى مىباشد. و اگر شاکله او امر الهى باشد، یا قرب خدا یا طلب رضایت او، یا لذّت بردن از فرمان و فرمانبردارى او، یا مرتبه خویش را در حبّ خدا قرار دادن و طلب خدمت او کردن یا غیر اینها از شئون الهى باشد، و انگیزه عمل هم همان امر الهى بوده و غیر از آن قصد امر زائدى نکرده باشد و غایت عمل او شدّت یافتن شاکله باشد، در این صورت چون ذات همه اینها مقتضى افزونى و پایدارى به امر خداى تعالى است، لذا آن عمل، طاعت و عبادت، و خالص لوجه اللّه مىشود.
بنابراین، معنى آیه این است: مثل کسانى که اموالشان را انفاق مىکنند براى حصول طلب رضایت خدا که شاکله[۱۰] آنهاست و همچنین انفاق آنها براى تثبیت نفسهایشان است که آن هم شاکله آنان مىباشد و منزلت یافتن نفسهایشان در آن شاکله، یعنى، براى اقتضاى رضایت خداجوئى که براى آنها حاصل شده است، یا براى تحصیل طلب رضاى خدا که همان موجب شدّت بخشیدن به شاکله آنها مىشود، البتّه نه به قصدى اضافى بر اقتضاى شدّت خداجوئى، بلکه با قصد سادهاى که از خود آن اقتضا شدّت حاصل آید، همان انفاق حقیقى است، پس اگر انفاق، براى تحصیل شدّت میل و مرکّب باشد از شعور باطن و بر آوردن خواهشهاى نفس، گرچه براى نفس سودمند است، ولى مقصود از آن حاصل نمىشود بلکه سودبخش نفس است که عبادت را تباه مىگرداند.
کَمَثَلِ جَنَّهٍ یعنى مانند مثل کسى است که باغى را کاشته و به عمل آورده، و این مطلب گذشت که در تشبیهات مرکّب لازم نیست ترتیب اجزاى مشبّه به مثل اجزاى مشبّه باشد، و نیز لازم نیست آنچه که بدنبال لفظ «مثل» یا بعد از ادات تشبیه مىآید خود مشبّه به باشد، و لازم نیست بین اجزاى دو طرف تشبیه، صحیح باشد.
بِرَبْوَهٍ «بربوه» با تثلیث راء یعنى ضمّ و کسر و فتح راء به معنى مکان مرتفع و بلند است، و به هر سه حرکت خوانده شده است، در این آیه، انفاقکننده که در دل زراعت آخرت کاشته است، به کسى تشبیه شده که باغى را در جاى بلند و مرتفع احداث کرده است آن باغ از غبارهاى زیاد که بر جاهاى پائین مىنشیند محفوظ است و همچنین از صدمه سیل، و از بین رفتن میوهاش به سبب حبس هوا حفظ مىشود. و نیز در سبزى و خرّمى و طراوت به آن باغ تشبیه شده است، که به سبب مجاورت با هواى صاف و رطوبت هواى مکان مرتفع، و نیز به سبب آن مزایا که ذکر شد میوهاش چند برابر گردیده است.
أَصابَها وابِلٌ یعنى بارانهاى زیاد نه سیل، فَآتَتْ أُکُلَها ثمر و میوه اش را ضِعْفَیْنِ دو برابر مىکند و این دو برابرى به سبب همان مواردى است که ذکر شد که از اسباب حسن آن محسوب مىگردد.
فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌ یعنى اگر باران زیاد هم که نیاید آنجا باز میوه مىدهد چون در مجاورت هواى مرطوب و در جاى بلند قرار گرفته است، «طلّ» عبارت از رطوبتى است که شب بر گیاه مىنشیند مانند یخ و برف.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ در حالى که خدا به آنچه مىکنید بیناست، این تأکید جهت پرهیز از تباه نمودن انفاق ناشى از منّت و اذیّت و ترغیب در خالص کردن انفاق براى خداست.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۶]
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (۲۶۶)
ترجمه:
آیا مىخواهید که یکى از شما را باغى باشد از درخت خرما و انگور که زیر آن درختان، جوىهاى آب روان و در آن هر گونه میوه موجود باشد ناگاه ضعف و پیرى بدو فرارسد که هیچ کار نتواند کرد و او را فرزندان خرد و ناتوان باشد و در باغ او بادى آتش بار افتد همه را بسوزاند حال کسى که انفاق به ریا و منّت و اذیّت کند بدین ماند. خداوند آیات خود را براى شما روشن بیان کند، باشد که در حقیقت کارها اندیشه کنید.
تفسیر:
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ مثال دیگرى است براى کسى که انفاق کرده، سپس آن را با منّت و اذیّتى که بعد از انفاق صادر شده باطل نموده است، چنانکه مثال سابق براى کسى است که ابطال همراه با انفاق بوده، خداى تعالى تشبیه کرده انفاق را که کاشتن در جنّت قلب است براى آخرت به کاشتن باغ آنچنانى، و صاحب انفاق را تشبیه به صاحب باغ کرده که او در وقتى به آن باغ رسیده که پیر شده و عائله مند و داراى ذریّه هاى ضعیفى است و شدیدا احتیاج به آن باغ دارد، و منّت و اذیّت انفاق کننده را تشبیه به آتشى کرده که ناگهان مىآید و باغ را مىسوزاند در حالى که امیدى غیر از آن باغ ندارد، ولى این مطلب را با استفهام انکارى ادا کرد، تا تجدیدى در روش حاصل گردد براى این شنونده نشاط پیدا کرده و براى شنیدن تحریک و تهییج شود، و نیز تأکید در بر حذر داشتن از منّ و اذى باشد.
أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ براى او باغى از خرما و انگور باشد که در خلال آن دو سایر انواع درختها هست، و ممکن است که مقصود از «ثمرات» مطلق منافع اعمّ از میوه و حبوبات و غیر آن باشد.
وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ به حدّى پیر شده که نمىتواند به کار فرزندانش برسد، و مخارج فرزندان نیز از همان باغ است.
وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فرزندانى دارد که عاجز از کسب کردن هستند.
فَأَصابَها إِعْصارٌ اعصار بادى است ابرزا، یا بادى است آتشزا یا بادى است که از زمین مىوزد مانند عمود بر آسمان رفته و دایره مىشود که مقصود گردباد است، یا بادى است که در آن غبار شدید است.
فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ این چنین بادى که در آن آتش باشد و بسوزاند کَذلِکَ یعنى مثل بیان این مثلها براى انفاق خالص و ابطال آن.
یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ خدا براى شما از آیات انفسى و غیر آن بیان مىکند لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ باشد که فکر کنید و از ظاهر مثلها که آیات آفاقى است به ممثّلها که آیات انفسى است منتقل شوید.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۷]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (۲۶۷)
ترجمه:
اى اهل ایمان انفاق کنید از بهترین آنچه به دست آوردید و از آنچه براى شما از زمین مىرویانیم و بدها را براى انفاق معیّن نکنید در صورتى که خود نستانید مگر آن که از بدى آن شما خود چشمپوشى بتوانید کرد و بدانید که خدا، بى نیاز به ذات و ستوده صفات است.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا پس از آن که (در آیات قبل) اخلاص در انفاق را بیان نمود و متذکّر گردید که شایسته است مال انفاق شده خوب و محبوب نفس باشد، نه بد و مکروه نفس، در اینجا خواست، حال مال انفاق شده را نیز ذکر کند، لذا با توجّه به لذّت خطاب، مؤمنان را تهییج نموده، مورد خطاب قرار داد، و فرمود: أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ از آن مالتان که حلال و خوب است انفاق کنید، وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ و از پاکیزههاى حبوب و میوهها و آنچه از معدنها استخراج مىشود انفاق کنید. از امام صادق (ع) نقل شده است که مردم در جاهلیّت کسبهاى بدى مىکردند، وقتى که اسلام آوردند خواستند آن مالهاى بد را خارج سازند و صدقه بدهند خداوند اباء نمود و فرمود حتما باید از مالهاى پاکیزه و خوب انفاق کنید[۱۱].
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ تیمّم به معنى قصد است، و گویا که یاء از همزه بدل شده است، و تؤمّموا و تیمّموا از باب تفعیل نیز خوانده شده، و خبیث به معنى بد و پست است (پس معنى عبارت این است که، قصد انفاق چیزهاى پست نکنید).
مِنْهُ از چیزى که کسب کردید یا از چیزى که ما براى شما اخراج کردیم، یا هر یک از این دو بنابراین که متعلّق به «تیمّموا» باشد یا اینکه «منه» یعنى از چیزهاى خبیث، بنابراین که متعلّق به «تنفقون» باشد و جمله حالیّه است یا مستأنفه.
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ این آیه درباره گروههائى که اموالى از رباى جاهلیّت داشتند و آنها را صدقه مىدادند نازل شده است.
در خبر است: که این آیه درباره گروههائى که هسته خرما را مى آوردند و در خرماى صدقه داخل مىکردند نازل شده است.
در خبر دیگر است: وقتى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امر نمود که زکات نخل را بدهند گروهى انواع خرماهاى مختلف را مىآوردند که از پستترین خرماها بود و از آن زکاتشان را مىدادند، از جمله یک نوع خرما بود که به آن «جعرور» و «معافاره» مىگفتند که گوشت آن اندک و هسته آن بزرگ بود، و بعضى از آنان عوض خرماى خوب از همان خرماى بد مىآوردند، پس رسول خدا فرمود: این دو نوع خرما را با هم مبادله نکنید و چیزى از آن دو نیاورید[۱۲].
در خبر دیگرى است که این آیه درباره صدقه فطریه نازل شد، که وقتى آن را به مسجد رسول اللّه مىآوردند در آن پستترین خرماها بود[۱۳] و از مجموع اخبار استفاده مىشود که طیّب اختصاص به حلال و خبیث اختصاص به حرام ندارد، و هم چنین نه صدقه مخصوص واجب است و نه واجب مخصوص به زکات مال.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌ یعنى شخص محتاج گاهى جنس پست را هم چون احتیاج دارد قبول مىکند ولى خداوند تعالى بىنیاز است و پست و بد را اصلا قبول نمىکند.
حَمِیدٌ ازآنرو که شخص غنى و بىنیاز ولى پست گاهى جنس پست را مىپذیرد به خلاف غنى و بىنیاز و پسندیده که نمىپذیرد، لذا به دنبال غنى حمید آورد. پس غنى و حمید هر دو کنایه از این است که خداوند جنس بد و پست را قبول نمىکند.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۸]
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۲۶۸)
ترجمه:
شیطان به وعده فقر و ترس بىچیزى شما را به کارهاى زشت و بخیلى وادار کند و خداوند به شما وعده آمرزش و احسان دهد خدا بر همه امور جهان داناست.
تفسیر:
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ جواب سؤال مقدّر است که گویا گفته شده:
چگونه است که ما نمىتوانیم از چیزهاى خوب انفاق کنیم و قصد انفاق کردن چیز بد را ترک کنیم؟ خداوند جواب فرمود: چون شیطان به شما وعده فقر مىدهد و مىترساند.
وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ یعنى امر مىکند که نسبت به چیزهاى خوب، بخل بورزید، چون بخیل را در لغت عرب فاحش مىنامند و بعد از این جمله جواب و علّت این امر بیان نشده است. یا اینکه از محتواى جمله چنین بر مىآید که: چرا خداوند ما را امر به انفاق از طیّب کرده و از قصد انفاق خبیث نهى کرده است؟ خدا پاسخ مىدهد: چون انفاق از طیّب جز خروج از انانیّت نفس و حکومت آن و دخول در حکومت «اللّه» و امر او نمىباشد، و انفاق از چیزهاى پست، به جاى پاکیزه و ارزشمند، جز پذیرش حکومت شیطان و در زیر فرمان اهریمن بودن نیست، و شیطان شما را از فقر مىترساند سپس به بخل فرمان مىدهد.
وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا مقتضاى مطابقت بین دو فقره آیه این بود که بگوید: «و الله یعدکم الغنى و یأمرکم بالمعروف» و لکن عدول کرد به آنچه که ذکر شد، زیرا امر به معروف از امر به انفاق طیّب استنباط مىشود، و دیگر اینکه خداوند خواست اشاره نماید که وعده هاى خدا عامّ است و شامل دنیا و آخرت هر دو مىشود، به خلاف وعده هاى شیطان که از دنیا تجاوز نمىکند. نکته دیگر اینکه نخست مغفرت را ذکر کرد زیرا آن وعده اخروى است به خلاف فضل که وعده دنیوى است، و هر دو را نکره آورد جهت بزرگ و گرامى شمردن آن، و به جاى «غنى» و بى نیازى لفظ فضل را آورد تا مردم را آگاه کند به اینکه غنى و بىنیازى که خدا وعده آن را مىدهد مانند غناى موهوم نیست که جز فقر و احتیاج و زحمت چیزى نباشد، بلکه غناى حاصل از خدا از ناحیه فضل خداست که فقر و رنج و تمام شدنى در آن نیست، و وعده دادن شیطان را مقدّم داشت زیرا این مقام جهت نکوهش کسانى است که قصد دارند مال پست را انفاق کنند پس مقام اقتضا مىکند که به وعده شیطان اهمیّت داده شود.
و براى اینکه آیه را به خیر ختم نماید همان طور که به خیر ابتدا شده بود، و براى اینکه وعده خدا منجرّ به دادن حکمت شده و از مقام ذکر وعده، و وعده دادن خارج شود فرمود:
وَ اللَّهُ واسِعٌ خدا از تنگى و فقر نمىترسد بنابراین در وعدهاش خلاف نمىکند عَلِیمٌ به مصالح شما دانا است. پس شما را امر نمىکند، مگر به چیزى که صلاح شما در آن است، و شما را نهى نمىکند، مگر از چیزى که فساد شما در آن است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۶۹]
یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (۲۶۹)
ترجمه:
خدا فیض دانش و حکمت را به هر که خواهد عطا کند و هر که را به دانش و حکمت رساند درباره او مرحمت بسیار فرموده است، این حقیقت را متذکّر نشوند مگر خردمندان عالم.
تفسیر:
بیان حکمت و مراتب آن
یُؤْتِی الْحِکْمَهَ جواب سؤال مقدّر است، گویا که رسول صلّى اللّه علیه و آله پس از آن که یقین کرد و مفاسد مترتّب بر طاعت شیطان و مصالحى که لازمه طاعت خداست مشاهده نمود گفت: چه شده است که مردم تأمّل در این امور نمى کنند، و به این مصالح و مفاسد نظر نمى اندازند، و از آن مفاسد دور نمىشوند و به این مصالح رغبت نمىکنند؟ خداوند فرمود: نظر در نکات و دقایق این امور و عمل به مقتضاى آنها، از دو جنبه حکمت نظرى و عملى است، و خداوند حکمت را به هر کس نمىدهد، بلکه مَنْ یَشاءُ به آنکه خود خواهد مىبخشد. عبارت «من یشاء» ممکن است جمله حالیه باشد، یا خبر بعد از خبر که مفید همین معنى حال باشد.
حکمت چنانکه گذشت عبارت است از ادراک نکات آفرینش الهى و غایاتى که مترتّب بر آن است و آن حکمت نظرى است، و نیز حکمت عبارت است از قدرت داشتن بر ساختن ساخته اى که مشتمل بر دقایق آفرینش و غایات آن باشد تا برسد به غایتى که آن اشرف غایات است نسبت به مقام صانع که آن حکمت عملیّه است. و حکمت به هر کدام از نظرى و عملى اطلاق مىشود، چنانکه به مجموع هر دو نیز اطلاق مىشود.
و چون ادراک دقایقى که در مصنوعات به ودیعه نهاده شده است، و عمل کردن به دقایقى که براى آن مصنوعات متصوّر است مخصوص خداى تعالى است، پس حکیم على الاطلاق خداى تعالى است. و سایر مردم به اندازه ادراک و توانائى بر ایجاد پدیده، از حکما هستند.
و آن حکمت یعنى ادراک دقایق مصنوع الهى و غایاتى که بر آن مترتّب مىشود و قدرت بر ساخت مصنوعى که مشتمل بر غایاتى باشد که منتهى به اشرف غایات شود ممکن الحصول نیست مگر بعد از گشایش در دل به ولایت، زیرا مادام که در قلب به ولایت باز نشود چشم قلب باز نمىشود، و مادام که چشم قلب باز نشده ادراک ممکن نیست مگر با چشم خیال، و خیال در ادراکاتش خطا مىکند و از غایات دنیوى تجاوز نمىکند.
وقتى که در دل به ولایت باز شد انسان اوّلا دقایق و نکات آفرینش را که در خودش و عالم صغیرش نهاده شده درک مىکند، و حیلههاى شیطان را در گمراه کردن و لطافت ملک را نیز در تصرّفش در مىیابد، آنوقت مىتواند حیله هاى شیطان را دفع کرده تصرّف ملک را تقویت نماید.
وقتى در این راه کوشش و استقامت به خرج داد و از تصرّف شیطان نجات یافت، مىتواند دقایق صنع در عالم کبیر را درک کند، و غایاتى را که مترتّب بر مصنوعات الهى است درک نماید، و به مقدار قدرتش مىتواند در آنها تصرّف نماید چه کم و چه زیاد. و ادراک دقایق در عالم صغیر و قدرت در آن عالم، عبارت از نبوّت و جانشینى آن است. این دریافت همراه با ادراک و قدرت در عالم کبیر عبارت از رسالت و جانشینى آن است، و اساس این امر همان طور که دانستى ولایت است.
پس جائز است تفسیر حکمت به هر یک از ولایت و نبوّت و رسالت، و به معرفت و شناخت امام و اطاعت از او، و به شناخت امام و اجتناب از گناهان کبیره، و به کتاب قرآن، و به ثبات در اوّل هر امرى و وقوف در عواقب آن امر. و به هدایت خلق به سوى خدا، و به معرفت امام و فقه در دین.
حکمت سبب آبادانى خانه ها است، پس هیچ خانه اى نیست که در آن چیزى از حکمت نباشد مگر اینکه آن خانه خراب باشد.
گاهى حکمت تفسیر به تشبّه به خدا از حیث علم و عمل شده است، و حکمت غایت آفرینش انسان بلکه غایت عالم امکان است، لذا خداوند فرمود: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و به کسى که حکمت داده شود خیر بسیار داده شده است وَ ما یَذَّکَّرُ حکمت یا خیر کثیر را که لازمه حکمت است به یاد نمىآورند، إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ مگر خردمندان. بدان که انسان با تمام عبادتها و فزونى اطاعتها تا وقتى که قلبش به ولایت گره نخورده مانند درخت گردو و پسته اى است که گردو و پسته شان زیاد است ولى مغز ندارد و فقط به درد سوزاندن در آتش مىخورد، چه انسان بدون ولایت هیچ یک از دقایق مصنوع الهى را نمى بیند و هم چنین دقایق حیله هاى شیطان را نمى بیند، پس قدرت بر دفع هیچ یک از حیله هاى شیطان را ندارد.
ولى هنگامى که قلبش به ولایت منعقد شد میوه هاى اعمالش داراى مغز مىشود، و از دقایق و مصالح به اندازه خودش مىبیند، پس مادام که قلبش به ولایت منعقد نشده است نمىتواند این مطالب را به یاد آورد و هر وقت که منعقد شد به آن متذکّر مىشود.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۷۰]
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۲۷۰)
ترجمه:
هر چه انفاق کنید یا نذر و صدقه دهید خدا بر آن آگاه است و ستمکاران را در دو جهان یار و یاورى نخواهد بود.
تفسیر:
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَهٍ آنچه را که انفاق کنید از چیزهائى که بر آن اسم نفقه اطلاق مىشود، کم باشد یا زیاد، در راه حقّ باشد یا باطل، صحیح باشد یا ناصحیحى، انفاق را باطل کرده باشد یا نه، پنهانى باشد یا علنى.
أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ هم چنین به نذرى که کرده اید، پاداش مىگیرید.
فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ یعنى خدا مىداند و قدرت بر مجازات دارد و هیچ مانعى در برابر مجازات خدا وجود ندارد.
وَ ما لِلظَّالِمِینَ یعنى کسانى که مانع از رسیدن حقوق به اهلش هستند، یا حقوق را در مورد انفاق و نذر به غیر اهلش مىدهند، یا در مطلق موارد، که از آن جمله است انفاق و نذر، مِنْ أَنْصارٍ یارانى ندارند که عقوبت خدا را دفع کنند.
____________________________________________________________
[۱] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۲، ح ۴۶۹
[۲] نور الثقلین: ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۱۰۸۸
[۳] نور الثّقلین: ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۱۰۸۸
[۴] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۴۷۷
[۵] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۲، ح ۴۷۰
[۶] برهان: ج ۱، ص ۲۵۱
[۷] مولوى در مثنوى مىگوید:
چهار وصف است این بشر را دل فشار | چهار میخ عقل گشته این چهار | |
تو خلیل وقتى اى خورشیدهش | این چهار اطیار رهزن را بکش | |
سر ببر این چهار مرغ زنده را | سرمدى کن عمر ناپاینده را | |
بطّ و طاوسست و زاغست و خروس | این مثال چهار مرغ اندر نفوس | |
بطّ حرص است و خروس آن شهوت است | جاه چون طاوس و زاغ امنیّت است | |
منیتش آنکه بود عمرش دراز | طامع تأیید آن امید ساز | |
بطّ حرص آمد که نوکش بر زمین | در تر و در خشک مىجوید دفین | |
[۸] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۷، ح ۴۸۱
[۹] برهان: ج ۱، ص ۲۵۳
[۱۰] شاکله به معنى صورت، کناره- راه و روش یا نیّت، طرف، مذهب، عقل و خرد …
مىباشد که معنى راه و روش و نیّت و مذهب و عقل و خرد مناسب اینجاست و چون شاکله به همه این معانى مربوط است خود کلمه« شاکله» در متن ذکر شد( مترجم)
[۱۱] صافى: ج ۱، ص ۲۷۴
[۱۲] عیاشى: ج ۱، ص ۱۴۸، ح ۴۸۹
[۱۳] عیاشى: ج ۱، ص ۱۵۰، ح ۴۹۳
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳