***تفسیر بیان السعادة-آل عمران

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران‏ ۱۶۰ تا ۱۷۹

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۶۰]

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۶۰)

ترجمه:

اگر خدا شما را یارى کند محال است کسى بر شما غالب آید و اگر شما را به خوارى واگذارد آن کیست که بتواند بعد از آن شما را یارى کند؟ و اهل ایمان باید تنها به خدا اعتماد کنند.

تفسیر:

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ‏: جواب سؤال مقدّر است (گویا پرسیده مى‏شود چه کسى و چگونه یارى مى‏کند و جواب داده مى‏شود اگر خدا یارى کند) فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ‏: یعنى بعد از یارى خدا، کسى بر شما غالب نمى‏شود و بعد از خوارى از سوى خدا چه کسى شما را یارى مى‏کند؟

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏: آمدن «فاء» بین عامل و معمول (عامل اللّه، معمول مؤمنین) با اینکه آن دو [در جمله‏] صدارت طلب هستند (اوّل مى‏آیند) یا به جهت تقدیر گرفتن لفظ «امّا» است (امّا و على اللّه) یا از جهت توهّم ذهنى آن، یا اینکه لفظ «فاء» در امثال اینجا زیادى است، یا اینکه عامل محذوف است از جهت قرینه بودن عاملى که ذکر شده است.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۶۱]

وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۱)

ترجمه:

و هیچ پیغمبرى البتّه خیانت نخواهد کرد و هر کس خیانت کند روز قیامت به کیفر آن خواهد رسید و به طور کلّى هر کس هر عملى نیک و بد در دنیا بجا آورد در قیامت تمام و کامل به جزاى آن برسد و به هیچ کس ستمى نخواهد شد.

تفسیر:

وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَ‏: وسط قرار گرفتن «کان» براى تأکید نفى است، یعنى براى هیچ یک از پیامبران خیانت وجود نداشته است. چون نبوّت با خیانت منافات دارد، و «یغلّ» به صورت معلوم از ثلاثى خوانده شده است (یغلّ)، و به صیغه مجهول (یغلّ) یا از باب افعال (یغلّ) است یعنى شایسته نیست براى هیچ یک از پیامبران که نسبت خیانت به آنها داده شود از «أغلّه» یعنى نسبت خیانت به او داد.

یا به معنى این است که هیچ پیامبرى نیست که با او خیانت کرده شود، «اغلّه» به معنى «غلّه» خیانت کرد او را.

یا مجهول از ثلاثى است.

و جمله یا از آیه سابق بریده و منقطع است بنابراین که آیه در مورد چادر یا جامه قرمز رنگى که روز بدر از غنیمتها مفقود شد نازل شده باشد. که بعضى از آنان گفتند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن را برده است.[۱] به امام صادق (ع) نسبت داده شده است‏[۲] که رضایت مردم قابل تملّک نیست، و زبانهایشان نگه داشته نمى‏شود، آیا در روز بدر به رسول خدا نسبت ندادند که قطیفه را براى خودش گرفته و از غنیمتها برداشته است تا اینکه خداوند قطیفه را ظاهر نمود و پیامبرش را از خیانت تبرئه کرد، و در کتابش نازل فرمود: وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَ‏[۳].

یا مقصود این باشد طبق نقلى که شده مردى با سوزن آهنى بزرگى از غنائم هوازن خیانت کرد پس این آیه نازل شد.

و ممکن است جمله متّصل به ما قبلش باشد بنا بر گفته بعضى که آیه در غنائم احد نازل شده باشد آنجا که اصحاب عبد اللّه بن جبیر گمان‏ کردند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غنیمت را بین همان کسانى که غنیمت گرفتند تقسیم مى‏کند و به آنها چیزى نمى‏دهد، و گمان کردند که پیامبر خواهد گفت: هر کس غنیمت را بگیرد او مالک آن خواهد بود و یا بنا بر گفته بعضى دیگر که رسول خدا غنیمت را تقسیم کرد و به جلوداران لشگر چیزى نداد، پس این آیه نازل شد تا رسول صلّى اللّه علیه و آله را آگاه سازد که باید در غنیمت تساوى رعایت شود، و تقسیم نکردن غنیمت بین (جلوداران) لشکر غلّ و خیانت نامیده شده است.[۴] بنابراین دو وجه، آیه بر ما قبلش عطف شده است.

وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ: باء براى متعدّى کردن فعل است، یا براى همراهى و مصاحبت، و معنى آیه این است که خیانتکار در قیامت طورى مى‏آید که همه مردم مى‏فهمند که او خیانت کرده است تا در بین همه رسوا شود. به امام باقر (ع) نسبت داده شده است که فرمود:

هر کس در هر چیزى خیانت کند آن را روز قیامت در آتش مى ‏بیند، سپس او را مکلّف مى‏کنند که داخل آتش شده و خیانت را از آنجا بیرون آورد.[۵] و از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: آگاه باشید که مبادا کسى حتّى به شترى خیانت کند که روز قیامت آن شتر، خائن را بر پشت خویش سوار کرده و مى ‏آید، و مباد کسى به اسب خیانت کند، که روز قیامت او را بر پشت خود سوار کرده، مى‏آید، پس آن شخص مى‏گوید:

یا محمّد یا محمّد، من جواب مى‏دهم: که من (نهى از خیانت را)، ابلاغ کردم. و من از خدا براى تو مالک هیچ چیز نیستم، یعنى چیزى دست من نیست (و براى تو کارى نمى‏توانم بکنم).

و خیانت و غلول اختصاصى به خیانت در اموال ندارد بلکه هر معصیتى از هر معصیت‏ کننده یک نوع خیانت به خودش یا به خداست.

ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ‏: یعنى پس از آنکه در قیامت هر کس به آنچه که خیانت کرده است مقابل او آورده مى‏شود و پس از آنکه همه جمع شدند، هر نفسى مطیع باشد یا عاصى، آنچه را که کسب کرده است به او داده مى‏شود.

ما کَسَبَتْ‏: یعنى آنچه را که کسب کرده است به صورت تجسّم اعمال به او داده مى‏شود. تحقیق این مطلب در سوره بقره در آیه: أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا یا در جزاء ما کَسَبَتْ‏ گذشت.

وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏: و به آنان به سبب نقص ثواب یا زیادى عقاب ستمى نمى‏شود.

خداى تعالى در این آیه پس از آنکه حکم خیانت را براى هر کسى که خیانت کند عمومیّت داد حکم هر نفسى را که فرمان‏بر یا نافرمان باشد، بیان داشت، لذا بر آن مطلب، مطلب دیگرى را عطف کرد و آن انکار تساوى بین فرمان‏بر و نافرمان‏بر است تا اینکه در زجر و خوددارى از معصیت و ترغیب در طاعت رساتر باشد، لذا فرمود:

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۶۲]

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶۲)

ترجمه:

آیا کسى که در راه رضاى خدا قدم بردارد مانند کسى است که به کفر، راه خشم خدا را پیماید که منزلگاه او جهنّم است و بسیار بد جایگاهى است.

تفسیر:

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ‏: «رضوان» با کسر راء و ضمّ آن، و «رضى» در حالت قصر با کسره و ضمّه، هر دو مصدر «رضى عنه» و «علیه» است، و «الرّضاء» با کسره راء در حالت ممدود مصدر «راضاه» است.

و از خشنودى خدا، نمى‏شود پیروى کرد؛ مگر اینکه با فعل (امور پسندیده) و ترک (امور ناپسند) از امر و نهى خدا پیروى کرد، و این معنى محقّق نمى‏ شود مگر با پیروى از امر و نهى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله.

کَمَنْ باءَ: یعنى مانند کسى که به سوى خدا برگردد بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ‏: در حالى که مورد سخط و غضب خدا باشد، چون به آنچه مأمور شده ترک کرده و از آنچه نهى شده، انجام داده است. این چنین شخصى‏ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ: جایگاهش جهنّم است و چه جایگاه بدى است.

فرق بین «مصیر» و «مرجع» این است که «مصیر» منتهى الیه هر چیزى است به شرط این که در آن چیز تغییرى حاصل شود، ولى «مرجع» منتهى الیه هر چیز است به طور مطلق. و چون آنچه که به رضوان (خشنودى) خدا محقّق مى‏شود على (ع) است پس آنچه که به سخط (خشم) خدا محقّق مى‏شود، مخالفت با على (ع) است. لذا صحیح است که تابع رضوان خدا را تابع على (ع) بدانیم، و کسى که با غضب خدا به‏ سویش برمى‏گردد، پیرو مخالفان على (ع) بدانیم.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۶۳]

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۱۶۳)

ترجمه:

این دو گروه مؤمن و کافر را به مراتب ایمان و کفر نزد خدا درجات مختلف است و خداوند به هر چه مى‏کنند آگاه است.

تفسیر:

تحقیق اینکه مؤمنین درجات و صاحب درجات هستند.

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ‏: یعنى پیروان خشنودى خدا و گرفتارشدگان به خشم خدا داراى درجاتى نزد خدا هستند، اگر چه پیش مردم مساوى دیده شوند.

عالم ارواح پاک، عالم وسیعى است داراى مراتب و درجات، و همچنین عالم ارواح خبیث که در آن جهنّم و رنجهاى آن است، و هر کس که به یکى از این دو عالم متّصل شود در مرتبه ‏اى از آن محقّق شده است.

چنین نیست که متّصلین به عالم ارواح پاک در مرتبه و درجه مساوى باشند، چنانکه کسانى که به عالم ارواح ناپاک متّصل هستند نیز در درجه، مساوى نیستند. بلکه براى هر یک درجه و مرتبه ‏اى است که آن درجه، براى دیگرى که آن شأن و مرتبه را ندارد، موجود نیست.

بلى، اگر جماعتى در طاعت و سلوک، یا در مخالفت و معصیت از جمیع جهات با هم مساوى باشند در درجه و مرتبه نیز موافق مى‏شوند.

و هر کس که به درجه ‏اى از درجات بهشت پیوسته شود یا به مراتبى از پست‏ترین مراتب متّصل گردد او به درجات یا درکات قبل از خود نیز متّصل است و هر کس که متّصل به درجه‏ اى شد متحقّق به همان درجه مى‏شود.

از این رو صحیح است بگوییم که مؤمنین به ‏اندازه عدد افرادشان داراى درجاتى هستند یعنى هر یک از آنها درجه ‏اى از بهشت هستند، و هم چنین صحیح است گفته شود: هر یک از آنها به حسب سعه وجودى خود درجاتى از بهشت هستند و آنهایى که در آتش معذّب هستند به حسب تعداد افرادشان داراى پائین‏ترین درجات آتشند (درکات) و هر یک از آنان به حسب وجود خویش در پست‏ترین مراتب آتش به سر مى‏برند.

بنابراین احتیاجى به بعضى تقدیرات و تأویلات در آیه نیست.

از امام صادق (ع) روایت شده است که کسانى که از خشنودى خدا پیروى کردند عبارتند از ائمّه علیهم السّلام، به خدا سوگند براى مؤمنان در نزد خدا درجاتى است. و با ولایت و شناخت ما اعمال آنها چند برابر مى‏شود و خداوند آنها را به درجات بالا و بالاتر مى‏ برد، و کسانى که با خشم خدا به سوى او بازگشتند آنهایى بودند که حقّ على (ع) و حقّ ائمّه‏ اهل بیت را انکار کردند، پس به همین جهت با خشم خدا به آتش بازگشتند.[۶] وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏: و خداوند به عمل و درجه هر یک بر حسب عملش آگاه است، پس بر حسب همان درجه جزاى او را مى ‏دهد. و این جمله، ترغیب و تهدید است.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۶۴]

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۱۶۴)

ترجمه:

خداوند بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولى از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات خدا را تلاوت کند و نفوسشان را از آلایش و نقص پاک گرداند و احکام شریعت و حقایق حکمت را به آنان بیاموزد، هر چند از پیش، گمراهى آنان آشکار بود.

تفسیر:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ‏: یعنى خدا بر آنان منّت گذاشت و نعمت داد.

عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏: یعنى بشرى مثل آنها و از سنخ آنها، برانگیخت.

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ‏: که آیات کتاب خدا را بر آنها بخواند بعد از آنکه جاهل بودند و هیچ کتاب و شریعتى نمى‏شناختند.

وَ یُزَکِّیهِمْ‏: آنان را چیزهایى که شایسته است انسان از آنها پاکیزه شود، پاک و پاکیزه گرداند.

وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ: و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، درباره تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت و وجه تأخیر تعلیم از تزکیه در اینجا و در آیه‏ کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا[۷] تا آخر آیه و نیز وجه تقدیم تعلیم بر تزکیه در قول خدا: إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا[۸] تا آخر آیه از سوره بقره گذشت.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏: و اگر چه پیش از این در گمراهى آشکار و روشن، بودند. و این اظهار منّت خدا بر آنان است به سبب نعمت وجود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تا اینکه به این نعمت آگاه شوند و به پیروى از رسول اهتمام ورزند تا شکر نعمت وجودش را به جاى آورده باشند.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۶۵]

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵)

ترجمه:

آیا هرگاه مصیبتى به شما رسید (در جنگ احد) در صورتى که دو برابر آن آسیب به دشمنان رسید (در جنگ بدر) باز از روى تعجّب گویند چرا به ما که اهل ایمانیم رنج رسید؟ بگو اى پیامبر این مصیبت از دست خود کشیدید که نافرمانى کردید که ایزد متعال بر هر چیز تواناست.

تفسیر:

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ‏: در این آیه أ (استفهام) با «واو» (عطف) با هم جمع شده است هرگاه همزه استفهام و ادات عطف با هم جمع شوند و همزه بر عاطف مقدّم باشد چند قول به این شرح آمده است: برخى گفته ‏اند: که باید همزه بعد از واو مى ‏آمد منتها براى قوى بودن آن در صدارت مقدّم شده است.

بعضى گفته‏ اند: همزه پیش از عبارتى بوده، که حذف شده است همزه به عاطف متّصل شده است آن عبارت محذوف در تقدیر در اینجا چنین است: (أنکرتم البلیه التى‏ وردت علیکم بتقصیرکم فى اعمالکم و لما أصابتکم) یعنى آیا بلاهایى را که با کوتاهى کردن در اعمالتان بر شما وارد شده انکار مى‏کنید … تا آخر.

مُصِیبَهٌ: مصیبتى که آن به سبب کشته شدن هفتاد مرد از شما در جنگ احد بود.

قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها: یعنى دو برابر آن به دشمن رسید به سبب هفتاد کشته و هفتاد اسیر.

قُلْتُمْ أَنَّى هذا: گفتید این از کجا؟ یا چگونه است این؟

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ‏: به آنان بگو که تقصیر از خود شماست چون شما در روز بدر فدیه در مقابل اسیرها را اختیار کردید در حالى که رسول صلّى اللّه علیه و آله خبر داده بود که حکم آنها کشتن است، و بر هیچ پیامبرى روا نبوده است که اسیر بگیرد مگر اینکه بسیار در زمین بکشد، پس شما اصرار در فدیه کردید، نه کشتن تا اینکه خداوند فدا گرفتن را براى شما مباح گردانید مشروط بر اینکه در سال آینده از شما به عدد کسانى که از آنها فدا مى‏گیرید کشته شود، پس شما این را قبول کردید و از هفتاد اسیر فدا گرفتید.

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ: وقتى نسبت بلا و مصیبت را به خودشان نسبت داد، این توهّم پیش آمد که آیا این مصیبت خارج از قدرت خداست؟ و جاى این سؤال شد که آیا مصیبت و بلا با قدرت خدا بوده یا خارج از قدرت خدا؟ پس خداوند فرمود: خدا بر هر چیزى تواناست و مى‏تواند به شما و دشمنانتان بلا و مصیبت بدهد، و شما را به جهت مصالحى که به استکمال نفوس شما بر مى‏گردد خوار نماید.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۶۶]

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶)

ترجمه:

آنچه در روز احد هنگام مقابله در صف کارزار به شما رسید به قضاى خدا و مشیّت نافذ او بود تا آنکه اهل ایمان را بیازماید و حال آنان که ثابت قدم در ایمانند، معلوم شود.

تفسیر:

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏: یعنى آنچه که به شما در روز احد رسید از شکست و کشته و زخمى.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ‏: به سبب اباحه تکوینى و ترخیص خدا بود تا اینکه شما را امتحان کند.

وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ‏: تا مؤمنین بدانند.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۶۷]

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (۱۶۷)

ترجمه:

و تا نیز معلوم شود حال آنان که در دین نفاق و دورویى کردند و چون به آنها گفته شد بیایید در راه خدا جهاد و یا دفاع کنید، عذر آوردند که اگر ما به فنون جنگى دانا بودیم از شما تبعیّت نموده و به کارزار مى ‏آمدیم اینان با آنکه دعوى مسلمانى دارند به کفر نزدیک‏ترند تا به ایمان، به زبان چیزى اظهار مى‏کنند که در دل خلاف آن را پنهان داشته‏اند و خدا بر آنچه پنهان مى‏دارند آگاه‏تر است.

تفسیر:

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا: تا دو گروه متمایز شوند به اینکه ایمان مؤمنان و نفاق منافقان ظاهر شود، پس علم خدا به حال آنان و براى آنها ظاهر شود، یا پیامبر به حال آنان علم پیدا کند که مظهر خداست و علم او علم خداست.

و نفرمود: (لیعلم المنافقین) براى اشعار به این است که نفاق منافقین در جنگ احد حادث شد و قبلا ثابت نبود، و نیز براى این است که با معطوف در قول خداى تعالى: وَ قِیلَ لَهُمْ‏ مناسب باشد.

وَ قِیلَ لَهُمْ‏: عطف بر «نافقوا» و داخل در صله است.

تَعالَوْا قاتِلُوا: «قاتلوا» بدل از «تعالوا» است به نحو بدل اشتمال.

فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏: یعنى بدون در نظر گرفتن نفسهایتان و بدون حفظ نفسها و عائله خویش. أَوِ ادْفَعُوا: یا دفاع از خود و عیال و اموالتان، بدون نظر به امر خدا و راه خدا بیایید و جهاد کنید.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ‏: مى‏گویند: «اگر ما مى‏دانستیم که آنچه که شما در آن هستید جنگ و کارزار است، از شما تبعیّت مى‏کردیم، ولى کارى که شما مى‏کنید، جنگ و قتال نیست، زیرا قتال آن است که در آن و لو گاهى، احتمال غلبه باشد و مطلب چنین نیست، زیرا در کارى که شما مى‏کنید جز مغلوبیّت و هلاکت چیزى نیست» یا اینکه لفظ «لو» براى نفى در ماضى نیست بلکه براى شرط در مستقبل است، یعنى هرگاه علم به فنون جنگ داشتیم از شما تبعیّت مى‏کردیم. این جمله را یا از باب استهزاء گفتند، یا خواستند بدون اینکه صریحا انکار کنند فعلا آنها را از خود دفع نمایند.

هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ‏: جواب سؤال مقدّر یا حال است، و معنى آن این است که آنان بر دین اسلام بودند ولى با ظاهر شدن نفاقشان گویا که بین کفر و ایمان واقع شدند و به کفر نزدیک‏تر گردیدند.

یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ‏: یعنى نه با کنایه و اشاره و نه با رفتار و حال، بلکه با زبانشان مى‏گویند، یا اینکه با زبانشان مى‏گویند نه با دلهایشان، یا اینکه به زبان خودشان مى‏گویند نه به زبان غیر خودشان.

ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ‏: یعنى قول آنها که مى‏گویند: اگر مى‏دانستیم و اطّلاع از جنگ پیدا مى‏کردیم، با شما موافقت مى‏کردیم، مطابق اعتقاد و دل آنها نیست، یا اینکه نبوّت نبى صلّى اللّه علیه و آله را که اظهار مى‏کنند، در دلهایشان چنین اعتقادى ندارند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ‏: خدا آنچه را پنهان مى‏کنند از اعتماد بر اسباب ظاهرى و عدم اعتقاد به خدا و به نبوّت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله، همه را مى‏داند.

به امام صادق (ع) نسبت داده شد که در مقام سرزنش کسانى که اعتقاد و یقینشان ضعیف است فرمود: «و کسى که یقینش ضعیف شد، به اسباب و وسایل چنگ زده و آنها را براى خود روا داشته است (اجازه داده تا اسباب و وسائل بر او حاکم باشد)، پیرو عادات و گفته‏هاى غیر حقیقى مردم شده و سعى در امور دنیا و جمع آن و امساک در بخشش دنیا نموده است، به زبان مى‏گوید: هیچ بخشنده و منع کننده‏اى جز خدا نیست، و جز آنچه که به بنده از روزى مقرّر و قسمت شده است چیز دیگرى نمى‏رسد، و کوشش کردن، روزى را زیاد نمى‏کند، ولى در عمل و قلبش همه آنها را انکار مى‏کند». خداى تعالى فرموده است: یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ‏.[۹]

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۶۸]

الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۶۸)

ترجمه:

آن کسانى که در جنگ با سپاه اسلام همراهى نکرده گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ احد نرفته بودند کشته نمى‏شدند. اى پیغمبر به چنین مردم منافق بگو: پس شما که براى حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد، اگر راست مى‏گوئید، مرگ را از جان خود دور کنید.

تفسیر:

الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ‏: یعنى در حقّ برادرانشان گفتند، این جمله مستأنف است و جواب سؤال مقدّر یا مبتدایش محذوف است یا خبرش، و معنى آن این‏ است: آنان کسانى هستند که گفتند، یا کسانى که چنین حرفى گفتند همان منافقین هستند، یا مفعول فعلى محذوف است بنابراین که فعل ذمّ (نکوهش) باشد، یا بدل از فاعل «یکتمون»، یا از ضمیر «قلوبهم» مى‏باشد یا خبر بعد از خبر است براى ضمیر در «هم للکفر» یا صفت «الّذین نافقوا» است «و قعدوا»: عطف بر «قالوا» است (و نشستند) یا حال است به تقدیر «قد» (در حالى که نشسته بودند) لَوْ أَطاعُونا: اگر اطاعت ما مى‏کردند در نشستن و خارج نشدن از شهر.

ما قُتِلُوا: کشته نمى‏شدند. و این عادت و رسم زنان است و نیز رسم مردانى مى‏باشد که در ضعف اعتقاد و توسّل به اسباب ظاهرى مانند زنان هستند، که بعد از واقع شدن قضیّه‏اى اسباب عدم وقوع آن را تکرار مى‏کنند و مطلب را با عبارتهایى نظیر «اگر چنین بود چنان مى‏شد» ادا مى‏کنند، و این شدّت حسرت آنان را مى‏رساند.

قُلْ‏: بگو به آنان‏ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏: اگر چاره‏جویى و تدبیرتان توانسته است شما را نگه دارد و برادرانتان به این علّت هلاک شدند که از قول و تدبیر شما خارج شدند پس اگر قدرت دارید (اگر راست مى‏گویید) مرگ را از خودتان دور کنید.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۶۹]

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (۱۶۹)

ترجمه:

مپندارید که شهیدان راه خدا مرده‏اند بلکه زنده به حیات ابدى شدند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود.

تفسیر:

وَ لا تَحْسَبَنَ‏: عطف بر «قل» یا بر «فادرءوا» است: یا خطاب به‏ محمّد صلّى اللّه علیه و آله و به هر کسى که خطاب در مورد او ممکن است مى‏باشد، و با یاء خوانده شده (و لا یحسبنّ) اینکه نسبت فعل به رسول صلّى اللّه علیه و آله داده شود، یا به هر کسى که گمان و پندار از او ممکن است، یا اینکه به اسم ظاهر بعد از آن، یعنى لا یحسبنّ نسبت داده شود به‏ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏:

یعنى کسانى که در راه خدا کشته شدند گمان نکنند خودشان را.

أَمْواتاً: مردگان، که مفعول اوّل حذف شده باشد، و این ردّ بر منافقین است که مى‏گفتند: اگر پیش ما مى‏ماندند نمى‏مردند، و اگر اطاعت از ما مى‏کردند کشته نمى‏شدند.

بَلْ‏: بلکه آنان‏ أَحْیاءٌ: زنده هستند، به زندگانى تمام‏تر، کامل‏تر و شریف‏تر و بالاتر از این زندگانى پست.

عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏: به رزقى که مناسب مقام آنها نزد پروردگارشان باشد، روزى مى‏خورند.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۷۰]

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۷۰)

ترجمه:

آنان به فضل و رحمتى که خداوند نصیب آنها گردانیده است شادمانند، بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته ‏اند و بعدا در پى آنها به سراى آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم نخورند.

تفسیر:

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏: فضل خدا اطلاق مى‏شود بر نعمتهایش که بر بندگان افاضه مى‏کند از جهت کثرت آنها، مانند احکام رسالت و نعمتهایى که خداوند به سبب قبول احکام رسالت و عمل به آنها به عنوان پاداش به بندگان مى‏دهد، چنانکه رحمت اطلاق مى‏شود بر نعمتهایى که خداوند از جهت وحدت به بندگان افاضه مى‏کند مانند ولایت و آثار آن و جزا دادن به ولایت.

وَ یَسْتَبْشِرُونَ‏: خوشحال مى‏شوند یا طلب خوشحالى مى‏کنند، یا خود و یا غیر خود را بشارت مى‏دهند.

بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ‏: به کسانى که به آنها ملحق نشدند بر حسب زمان مانند مؤمنین که کشته نشدند یا نمردند، یا بر حسب رتبه مانند مؤمنین که به رتبه و درجه آنها ملحق نشده‏اند.

مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏: وجه اختلاف بین دو نظیر (خوف و حزن) در اوّل بقره گذشت.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۷۱]

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۷۱)

ترجمه:

و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند، و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگذارد.

تفسیر:

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏: نعمت، مانند رحمت ولایت است، و هر چیزى است که از ولایت صادر و یا به آن منتهى شده باشد.

وَ فَضْلٍ‏: این مطلب گذشت که فضل عبارت است از رسالت و قبول احکام آن و پاداش دادن به آن، و لذا نعمت به على (ع) تفسیر شده است و فضل به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و نکره آوردن هر دو براى تفخیم و بزرگداشت است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ‏: کلمه أجر با فتح همزه خوانده شده است تا عطف بر «نعمه» باشد، و با کسر همزه خوانده شده تا عطف بر «یستبشرون» باشد، یا براى این که حال باشد.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۷۲]

الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲)

ترجمه:

آنان که دعوت خدا و رسول را اجابت کردند پس از آنکه به آنها رنج و الم رسید، از آنها هر که نیکوکار و پرهیزکار شد اجر عظیم خواهد یافت.

تفسیر:

الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ‏: این جمله صفت مؤمنین یا خبر مبتداى محذوف است یا مفعول فعل مدح محذوف است، یا مبتداست و خبر آن، جمله‏ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ‏: است، و جمله مستأنف است و جواب سؤال مقدّر.

روایت شده است که رسول صلّى اللّه علیه و آله وقتى از واقعه احد آمد و داخل مدینه شد جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا محمّد خداوند به تو امر مى‏کند که در پشت سر قوم (در مسیر آنان) خارج شوى و کسى با تو خارج نمى‏شود مگر اینکه زخمى باشد.

پس رسول خدا به منادى امر کرد که ندا در دهد اى گروه مهاجرین و انصار: هر کس که زخمى در بدن دارد خارج شود و هر کس که زخمى نیست در شهر مقیم باشد، پس به بستن زخمها و مداوا پرداختند. و با همان درد و زخمى که داشتند خارج شدند.

وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به حمراء الأسد که در هشت میلى مدینه بود رسید، و قریش در «روحاء» فرود آمدند؛ عکرمه بن ابى جهل، و حارث بن هشام، و عمرو بن عاص، و خالد بن ولید گفتند: برمى‏گردیم و بر مدینه حمله مى‏بریم در حالى که ما بزرگان و پهلوانشان را (مقصودشان حمزه بود) کشتیم (و دیگر آنان جرأت مقابله ندارند) پس با مردى که از مدینه خارج شده بود برخورد کردند و از او درباره مدینه پرسیدند، او گفت: من محمّد و اصحابش را در حمراء الأسد ترک کردم، در حالى که‏ به طور جدّى دنبال شما بودند و شما را مى‏ جستند.

ابو سفیان گفت: این ظلم و سرکشى است، ما بر قوم پیروز شدیم و ظلم کردیم و به خدا سوگند گروهى که ظلم کردند هرگز رستگار نخواهند شد.

سپس با نعیم بن مسعود اشجعى برخورد کردند. ابو سفیان به او گفت: کجا قصد دارى؟ گفت: به مدینه مى‏روم تا براى خانواده ‏ام طعامى بخرم، ابو سفیان گفت: آیا مى‏ توانى به «حمراء الأسد» بگذرى و اصحاب محمّد را ملاقات کنى و به آنها اعلام کنى که هم‏پیمانان و دوستان ما از مردمان حبشه نزد ما رسیدند تا اصحاب محمّد صلّى اللّه علیه و آله (از کثرت ما متوحّش شده) از جنگ با ما برگردند، در این صورت به تو ده بار شتر خرما و مویز مى‏دهم، گفت: آرى مى‏روم.

فرداى آن روز به «حمراء الأسد» رسید و به اصحاب رسول خدا گفت: کجا قصد دارید؟ گفتند قصد قریش داریم، گفت: برگردید که هم‏پیمانان قریش همه جمع شدند، و هر کس که جا مانده بود رسیده است.

گمان مى‏کنم که طلیعه لشگرشان همین الآن بر شما ظاهر شود. پس گفتند: حسبنا اللّه و نعم الوکیل، ما باکى نداریم.

آنگاه جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و گفت: یا محمّد، خداى تعالى رعب و هراس در دل قریش انداخت و گذشتند و پشت سرشان را هم نگاه نمى ‏کردند. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برگشت و خداوند این آیه را نازل فرمود: الَّذِینَ اسْتَجابُوا … تا آخر آیه.[۱۰] بعضى گفته ‏اند: آیه در بدر صغرى نازل شده است، و داستان آن چنین بود که وقتى ابو سفیان خواست از احد برگردد گفت: یا محمّد موعد ما موسم بدر صغرى از سال آینده است، هنگامى که سال آینده‏ رسید ابو سفیان با اهل مکّه خارج شد، پس خداوند هراس و رعب در دل او انداخت و از وعده خود پشیمان شد پس نعیم بن مسعود اشجعى را دید و به او گفت: من به محمّد وعده دادم که در موسم بدر رودرروى هم قرار بگیریم، و امسال خشکسالى است، و براى من ظاهر شده که نباید به سوى او خارج شوم و دوست ندارم که این موضوع جرأت آنها را زیاد کند، پس تو، به مدینه برو و آنها را بترسان و من ده شتر به دست سهیل بن عمرو به تو مى‏دهم.

نعیم به مدینه آمد و مردم را دید که براى جنگ مجهّز مى‏شوند، او اصحاب رسول را ترساند و بین آنان رعب و هراس انداخت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود قسم به خدایى که جانم به دست اوست من خارج مى‏شوم و به جنگ مى‏روم، حتّى اگر تنها باشم، پس ترسوها راه خود را کج کردند و از جنگ منصرف شدند ولى شجاعان، خود را آماده جنگ کردند، آنگاه پیامبر فرمود: حسبنا اللّه و نعم الوکیل. پس از آن رسول خدا با اصحابش خارج شدند تا اینکه به بدر صغرى رسیدند و آن محلّى بود که در جاهلیّت جاى بازار آنها بود که در هر سال هشت روز آنجا جمع مى‏شدند.

پیامبر در آنجا مقیم شد و منتظر ابو سفیان ماند در حالى که ابو سفیان منصرف شده بود، و اهل مکّه آنان را لشگر سویق‏[۱۱] نامیدند و گفتند آنان خارج شدند در حالى که سویق مى‏نوشیدند.

و خروج رسول خدا مصادف با تجارت و بازار آنجا شد، و آنها نیز تجارتهایى انجام دادند و فروش کردند و در برابر یک درهم، دو درهم نصیب آنان شد و صحیح و سالم به مدینه برگشتند.[۱۲]

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۷۳]

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (۱۷۳)

ترجمه:

آن مؤمنان که چون مردمى (منافق) به آنها گفتند لشگر بسیارى بر علیه شما متّفق شده ‏اند از آنان در اندیشه و برحذر باشید. بر ایمانشان بیفزود و گفتند: در مقابل همه دشمنان تنها خدا ما را کفایت است و او نیکویاورى خواهد بود.

تفسیر:

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ‏: صفت‏ الَّذِینَ اسْتَجابُوا یا صفت‏ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ‏ یا مبتداست و خبر آن‏ فَزادَهُمْ إِیماناً. در این صورت دخول «فاء» در خبر براى این است که مبتدا متضمّن معنى شرط است. یا اینکه خبر آن‏ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏ است، یا خبر مبتداى محذوف یا مبتداى خبر محذوف یا مفعول فعل مدحى است که محذوف است.

و مقصود از «النّاس» بنا بر آنچه که از حکایتش نقل شده است، نعیم بن مسعود است یا اینکه مقصود سوارانى از طایفه عبد القیس بودند.

طبق آنچه که گفته شده که وقتى ابو سفیان فهمید که محمّد (ص) از مدینه خارج شده است و به دنبال آن سوارانى از عبد القیس را دید به آنان گفت: کجا قصد دارید؟ گفتند: قصد مدینه را داریم، گفت: آیا پیام مرا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى‏رسانید، تا من هم شترهاى شما را فردا در عکاظ که همدیگر را مى‏بینیم بار مویز کنم؟

گفتند: بلى، گفت: هرگاه به محمّد صلّى اللّه علیه و آله رسیدید بگویید که ما همه جمع شدیم که بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله و اصحابش حمله بریم و بقیّه اصحابش را درمانده سازیم.

و ممکن است مقصود از «النّاس» منافقین اصحاب رسول خدا باشد.

إِنَّ النَّاسَ‏: یعنى ابو سفیان و یارانش.

قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً: یعنى ایمان آنها فزونى بخشید، زیرا کسى که بعد از اتّصال به جانشینان خدا به سبب ایمان به خدا متوسّل است هرگاه که بلایى به او برسد اتّصال ایمانى‏اش زیاد و توسّل و ایمانش قوى مى‏شود و مى‏گوید:

وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏: خدا ما را کافى است و چه خوب نگهبانى است.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۷۴]

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (۱۷۴)

ترجمه:

پس آن گروه مؤمنان به نعمت و فضل خدا روى آوردند و بر آنان هیچ الم و رنجى پیش نیامد و پیرو رضاى خدا شدند و خداوند صاحب فضل و رحمت بى‏ منتهاست.

تفسیر:

فَانْقَلَبُوا: یعنى برگشتند از حمراء الأسد یا از بدر صغرى.

بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ‏: با نعمتى از جانب خدا و آن سلامتى آنها از جنگ و بهبود از اثر زخمى که در بدنشان بود، و قوّت قلب و ایمان است.

وَ فَضْلٍ‏: فضل عبارت از شرف و شهرت و ترس ایجاد کردن در دلهاى دشمنان، و ممکن است مقصود از نعمت تجارتى باشد که در بدر به آن رسیدند و مقصود از فضل سود دو برابر باشد که از تجارت عاید آنها شد. یا اینکه نعمت، على (ع) و فضل، محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.

لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ: بدى به آنها نرسید نه از دشمنانشان و نه از زخمهایشان.

وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ‏: چون با وجود زخمهایى که در بدن داشتند، امر خدا را فرمان بردند و از مدینه حرکت کردند وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ‏: خداوند به آنها در آخرت تفضّل مى‏کند به چیزى که نه حدّى دارد و نه چشمى آن را دیده است.

و در این جمله به حسرت انداختن کسانى است که در جنگ شرکت نکردند و تخطئه آنها و ترغیب به جهاد است.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۷۵]

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۵)

ترجمه:

این سخنان شیطان است که به آن وسیله مى‏ ترساند دوستدارانش را، شما مسلمانان از آن بیم و اندیشه نکنید و از من بترسید اگر اهل ایمان هستید.

تفسیر:

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ‏: «الشّیطان» خبر «ذلکم» یا صفت آن و یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ‏ خبر آن است. مقصود از آن کس که شیطان او را مى‏ترساند، نعیم بن مسعود است که (چنانکه بیان شد) بازدارنده (حضرت محمّد از جنگ بود) بود، یا ابو سفیان، یا سوارانى از عبد القیس که بازدارنده بودند. و «أولیاءه» مفعول اوّل یا مفعول دوّم است.

فَلا تَخافُوهُمْ‏: یعنى از شیطان و همراهانش نترسید، یا از اولیا و دوستداران شیطان.

وَ خافُونِ‏: و از من بترسید، چون ضرر از هر ضررزننده ‏اى به کسى نمى‏رسد جز با اجازه من.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏: اگر مؤمن هستید، چون شأن ایمان و اعتقاد به توحید خدا این است که مؤمن جز به خدا امیدوار نباشد و جز از او نترسد.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۷۶]

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللَّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۷۶)

ترجمه:

اى پیامبر تو اندوهناک مباش که گروهى به راه کفر مى ‏شتابند آنها به خداوند هرگز زیان نرسانند و خدا مى‏خواهد که آنان را هیچ نصیبى در آخرت نباشد و نصیبشان عذاب سخت دوزخ خواهد بود.

تفسیر:

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ: اندوهناک مباش از اینکه آنها کافر شدند، چون مى‏ترسى که آنها به تو یا به مؤمنین به سبب تقویت کافرین یا جنگ با مؤمنین زیان برسانند. و مقصود، منافقین مى‏باشند که از جهاد تخلّف کردند.

إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ‏: در مقام تعلیل است یعنى زیرا آنها هرگز نمى‏توانند به اولیا و مظاهر خدا در روى زمین زیانى رسانند.

شَیْئاً: یعنى هیچ نوع ضررى، بنابراین که «شیئا» جانشین مصدر باشد، و ممکن است بدل از «اللّه» باشد به نحو بدل اشتمال به تقدیر «لن یضرّوا اللّه شیئا منه» و ممکن است منصوب به نزع خافض باشد یعنى (بشى‏ء من الله).

یُرِیدُ اللَّهُ‏: جواب سؤال مقدّر است یا حال است. (یعنى در حالى که خدا اراده کرده است) أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ: که بهره‏اى در آخرت برایشان نباشد، این قسمت که علاوه بر دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، دلالت مى‏کند بر اینکه شتاب کردن آنها به سوى کفر با اراده خدا صورت مى‏گیرد اگر چه رضاى او در آن نباشد (زیرا قابلیّت کفرپذیرى دارند و خواهى نخواهى به سوى کفر مى‏روند) وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ‏: براى آنها عذاب بزرگى در دنیا و آخرت است. تعبیر به جمله اسمیّه که دلالت بر استمرار ثبوتى دارد دلیل این است که عذاب از حین تکلّم، بر آنها ثابت مى‏شود.

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۷۷]

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۷۷)

ترجمه:

آنان که خریدار کفر شدند به عوض ایمان، هرگز زیانى به خدا نمى‏ رسانند و آنان را عذابى دردناک است.

تفسیر:

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ‏: آنان که کفر را به ایمان خریدند، تأکید آیه اوّل یا تعلیل آن است و تعمیم حکم است نسبت به جمیع کفّار بعد از تخصیص آن به منافقینى که به جنگ نرفتند.

لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏: زیانى به خدا نمى‏رسانند و عذاب دردناکى براى ایشان مى‏باشد.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۷۸]

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۱۷۸)

ترجمه:

و البتّه گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند که مهلت دادن ما ایشان را، به حال آنها بهتر خواهد بود بلکه مهلت مى‏دهیم براى امتحان تا بر سرکشى و طغیان خود بیفزایند و آنان را عذابى رسد که به آن سخت خوار و ذلیل شوند.

تفسیر:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا: «تحسبنّ» به صورت مخاطب، و «یحسبنّ» به صورت غایب‏ أَنَّما نُمْلِی‏: آن چیزى که به آنها مهلت مى‏دهیم، یا اینکه مهلت دادن‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏: که براى آنهاست، سودى به حال آنان دارد، «لهم» متعلّق به «نملى» است «و انّما نملى» مفعول دوّم «یحسبنّ» است، یا بدل از مفعول اوّل است که بى‏نیازکننده از مفعول دوّم مى‏باشد. و در صورتى که‏ الَّذِینَ کَفَرُوا فاعل باشد أَنَّما نُمْلِی‏ جانشین هر دو مفعول است.

معنى املاء مهلت دادن یا زیاد شدن عمر است.

إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً: جواب سؤال مقدّر است، و «ما» کافّه است یا مصدریّه یا موصوله.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏: یعنى از هم اکنون که پیامبر سخن مى‏گوید. در دنیا و آخرت، عذابى به آنان مى‏رسد که خوار و ذلیل‏کننده است.

و چون مقام، مقام ناخشنودى و خشم است، گسترش کلام و درشتى و تکرار، مناسب مقام است و لذا نفى ضرر و ثبوت عذاب را با اوصاف مختلف آورد، و در آیه اوّل وصف عظیم را براى عذاب آورد تا اشعار به این باشد که عذاب منافق شدیدتر و بزرگتر از عذاب کفّار است.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۷۹]

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۹)

ترجمه:

خداوند هرگز مؤمنان را وانگذارد به این حال کنونى که مؤمن و منافق به یکدیگر مشتبهند تا آنکه به آزمایش، بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند و خدا همه شما را از سرّ غیب آگاه نسازد و لیکن براى این مقام، از پیامبران خود هر که را مشیّت او تعلّق گرفت برگزیند پس شما به خدا و پیامبرانش بگروید که هرگاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید شما را اجر عظیم خواهد بود.

تفسیر:

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ‏: یعنى بر آن حالى که شما الآن بر آن حال هستید از نامشخّص بودن مخلص با منافق، و کسى که تحقیق ‏کننده است با کسى که تحقیق کردن را به خود بسته است نخواهید بود، بلکه مشیّت دائمى خداوند، ابتلا و امتحان با تکالیفى است‏ که مخالف هواى نفس باشد.

حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ‏: گویا که گفته شده است: اگر خدا ما را بر آنچه که در دلهاست از اخلاص و نفاق مطلع کند ما از منافق اجتناب مى‏کنیم، پس خداوند فرمود: شأن و رسم خدا این نیست که:

لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ: شما را از غیب با خبر سازد. و لیکن خدا انتخاب مى‏کند از رسولانش هر که را بخواهد. که «من بیانیّه» است، و ظرف حال از «من یشاء» است، یعنى خداوند اختیار مى‏کند کسى را که بخواهد در حالى که او از فرستادگانش باشد، جهت اطّلاع از امور غیبى و چیزهائى که از شما پنهان است.

بدین گونه که یا آن مغیبات را به رسولانش نشان مى‏دهد، یا از آن مغیبات به رسولانش خبر مى‏دهد بدون واسطه یا به توسط ملائکه.

پس چیزى را که از شما غایب است با رأى خود نگویید، مثل اینکه بگویید اگر چنین بود چنان مى‏شد و مثل نسبت دادن خیر و شرّ به بندگان.

فَآمِنُوا: اذعان کنید، یا حقیقتا اسلام آورید چنانکه ظاهرا اسلام آوردید؛ یا اینکه به سبب ایمان خاصّ و بیعت خاصّ و قبول دعوت باطنى ایمان بیاورید.

بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ‏: یعنى ایمان بیاورید به خدا و خلفاى وى از رسولان و اوصیاى آنان.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا: یعنى اگر اذعان کنید یا اسلام آورید با بیعت عامّ یا ایمان بیاورید با بیعت خاصّ.

وَ تَتَّقُوا: از ناخشنودى و خشم خدا بپرهیزید و از عدم پیروى جانشینانش، در چیزى که به آن امر یا نهى کردند بترسید، یا اینکه به سبب بیعت خاصّ از انحراف از طریق بپرهیزید، یا بعد از بیعت خاصّ‏ و دخول در طریق (طریق الى اللّه) از خروج از آن طریق بپرهیزید.

فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ‏: چون اجر بزرگ مخصوص کسى است که با بیعت خاصّ و قبول دعوت باطنى، ولایت على (ع) را پذیرفته باشد، و ناگزیر، شرط به گونه‏اى است که به آنچه که شامل ایمان خاصّ باشد باید تفسیر شود.

_____________________________________

[۱] صافى: ج ۱، ص ۳۶۵.

[۲] صافى: ج ۱، ص ۳۶۵.

[۳] صافى: ج ۱، ص ۳۶۵.

[۴] مجمع البیان: ج ۱- ۲، ص ۵۲۹.

[۵] صافى: ج ۱، ص ۳۶۵.

[۶] عیاشى: ج ۱، ص ۲۰۵، ح ۱۴۹.

[۷] بقره، ص ۱۵۱.

[۸] بقره، ص ۱۲۹.

[۹] صافى: ج ۱، ص ۳۶۷.

[۱۰] صافى: ج ۱، ص ۳۶۹.

[۱۱] سویق نوشابه‏اى است تلخ و بدبو که از گیاهى به همین نام مى‏گیرند.

[۱۲] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۴۱، ح ۵۴۰.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳، ص: ۴۶۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=