الحدید - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره حدید

سوره حدید مدنى است‏

آیات آن:

بیست و نه (۲۹) آیه عراقى و ۲۸ آیه از نظر دیگران.

اختلاف آن:

در دو آیه است: ۱- مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ‏ کوفى و الْإِنْجِیلَ‏ بصرى است.

فضیلت آن:

ابى بن کعب از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمودند هر کس سوره حدید را بخواند نوشته میشود از کسانى که ایمان بخدا و پیامبران او آورده‏اند.

عرباض بن ساریه گوید که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله قبل از آنکه بخوابد- مسبحات را میخواند و میفرمود در آنها آیه‏اى هست که از هزار آیه افضل است‏[۱] و عمر بن شمر از جابر بن یزید جعفى از حضرت ابى جعفر باقر علیه السلام‏ روایت کرده که فرمود کسى که تمام مسبحات را پیش از خوابیدن بخواند نمیرد تا اینکه درک کند حضرت قائم علیه السلام را و اگر بمیرد در جوار حضرت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خواهد بود.

حسین بن ابى العلاء از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود هر کس که سوره حدید و مجادله را در نماز واجب بخواند و آن را ادامه دهد خداوند ابدا او را عذاب نکند تا بمیرد و در خودش و خاندانش ابدا بدى نبیند و هیچ بیمارى به بدنش نرسد.

تفسیر آن:

چون خداوند سبحان سوره واقعه را به تسبیح پایان داد سوره حدید را به تسبیح افتتاح نمود و تعقیب نمود آن را بدلائلى که موجب تسبیح است و گفت:

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۱ تا ۶]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱) لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲) هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۳) هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۴)

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۵) یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۶)

 

ترجمه آیات:

۱- آنچه در آسمانها و زمین است خداى را به پاکى یاد کند و او عزّتمندى درست کردار است.

۲- پادشاهى آسمانها و زمین از آن اوست زنده میگرداند و میمیراند و او بر همه چیز تواناست.

۳- او آغاز و انجام و او ظاهر و باطن و او بهمه چیز داناست.

۴- اوست آنکه آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس تدبیر او بر عرش مستولى شد آنچه را که از آسمان فرود میآید و آنچه را که در آن بالا رود مى داند و هر کجا باشید او با شماست و خداى تعالى بکارهایى که میکنید بیناست ۵- فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست و همه کارها بسوى خدا باز گردانیده میشود.

۶- شب را در روز در میآورد و روز را در شب در میآورد و او بآنچه در سینه‏ها پوشیده دارند داناست.

تفسیر آیات:

سَبَّحَ لِلَّهِ‏ یعنى تنزیه و ثناء و ستایش نمود بر او بآنچه او اهل آنست، و برى نماید او را از هر بدى.

ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ مقاتل گوید: یعنى هر موجود جاندار و غیر جاندار و هر آفریده‏اى که در آسمانها و زمین است و لیکن شما نمیفهمید تسبیح و ذکر آنان را.

 

تحقیق تسبیح موجودات‏

و حقیقت ذکر و تسبیح موجودات اینست که عقلاء عالم او را تسبیح میکنند قولا و اعتقادا و لفظا و معنا، ولى غیر عقلاء از سایر حیوانات و جمادات پس تسبیح آنها شواهد و نشانه‏ هائیست که در آنها موجود و دلالت کننده بر وحدانیّت او و صفات چنانیست که ذات مقدّس او جداى از همه خلق اوست و آنچه در آنست از برهانهایى که نشان‏گر اینست که او شباهت بخلقش ندارد و اینکه آفریده او هم شباهتى با او ندارد، پس خداوند سبحان تعبیر نمود از این تسبیح و ممکن است که (ما) در اینجا بمعنى (من) باشد (یعنى ذوى العقول صاحبان عقل و اندیشه) چنانچه ابو زید از اهل حجاز حکایت کرده که ایشان هر گاه صداى رعد میشنیدند میگفتند (سبحان ما سبحت له) تسبیح کند آنکه براى او تسبیح گوید، پس تسبیح واقع بر عقلا میباشد از فرشتگان و پریان و آدمیان.

(وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) یعنى تواناى آن چنانى که ممتنع نیست بر او چیزى آن چنان خدایى که افعالش محکم، داناى بوجوه و جهات صوابست در تدبیر.

(لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یعنى براى اوست تصرّف در تمام آنچه در آسمانها و زمین است از موجودات بآنچه که میخواهید از تصرّفات و براى هیچکس قدرت و توانى نیست که او را منع از تصرّف نماید، و اینست آن سلطنت و بزرگترین شاهى بجهت اینکه تمام ما سواى او ملک اوست و اوست آن چنان کسى که مالک تمام موجودات است و براى اوست که او را منع از تصرّف کند.

(یُحْیِی وَ یُمِیتُ) یعنى زنده میکند مردگان را براى روز رستاخیز و میمیراند زندگان را در دنیا.

و بعضى گویند: زنده میکند مردگان را به اینکه نطفه را که بى روح و جماد است حیوان قرار میدهد و زندگان را میمیراند در وقتى که اجلهاى مقدّر آنها رسیده باشد.

(وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ) و اوست که بر هر چیزى تواناست قادر و تواناى بر معدومین و اعدام‏شدگان است که آنها را ایجاد کند و بیافریند و بر موجودات که آنها را تغییر داده و دگرگون و فانى سازد و بر افعال و کارهاى بندگان و مقدورات ایشان بقدرت دادن بر آنها و یا سلب قدرت از آنها نمودن.

(هُوَ الْأَوَّلُ) یعنى اوست اوّلین موجود و حقیقت آن اینست که او سبقت و تقدّم دارد بر همه موجودات بآنچه نهایت ندارد از تقدیر اوقات براى آنکه او قدیم و ما سواى او حادث است و قدیم از حادث سبقت دارد بچیزى که نهایت ندارد از تقدیر اوقات.

(وَ الْآخِرُ) بعد از فناء و نابودى همه موجودات براى آنکه اوست که تمام اجسام را فانى و نابود کند و اوست که آنچه از اعراض است از بین میبرد و او به تنهایى باقى میماند و بس.

(آنکه نمرده است و نمیرد خداست‏ و آنچه تغیر نپذیرد خداست)

پس در این دلیل است بر نابود شدن اجسام.

و بعضى گویند: اوّل قبل از هر چیزى بدون ابتداء و آخر بعد از فناء هر چیزى بدون انتهایى پس او موجود ازلى و باقى و جاودان ابدیست.

(وَ الظَّاهِرُ) و اوست غالب و بالاى بر هر چیزى پس تمام موجودات زیر و ما دون اویند.

(وَ الْباطِنُ) ابن عباس گوید: داناى بهر چیزى، پس هیچکس داناتر و اعلم از او نیست.

گفتار مفسّرین درباره این آیه‏

۱- بعضى گویند: یعنى او ظاهر است بادلّه و شواهد و باطنست بسبب خبر داشتن و داناى بهر چیزى بودن.

۲- و بعضى گویند: یعنى اوست که عالم و داناى بچیزهاى ظاهریست و اوست که عالم بچیزهاى نهانى است.

۳- و بعضى گویند: یعنى ظاهر است بادلّه توحید و مخفى است از- احساس و ادراک آفریده‏ها.

۴- و بعضى گویند: اوّل بدون ابتداء و آخر بدون انتهاء و ظاهر بدون نزدیک بودن و باطن بدون حجاب و بعید بودنست.

۵- سدى گوید: اوّلست به برهان و دلیل وقتى که تو را هدایت نمود و آخر است بعفوش چون توبه تو را پذیرفت و ظاهر است باحسان و توفیقش هنگامى که او را اطاعت نمودى و باطن است به مستور داشتن تو وقتى او را معصیت کردى ۶- ابن عمر گوید: او اوّلست بایجاد کردن و آفریدن و آخر است او بروزى دادن و ظاهر است بزنده کردن و باطن است بمیراندن.

۷- ضحاک گوید: اوست اوّل بلا اوّل و آخر بلا آخر و ظاهرترین ظاهرها و مخفى‏ترین باطنها و مخفى‏ها.

۸- ابى بکر وراق گوید: او اوّلست بازلیّت و آخر است بابدیّت و ظاهرست بیکتایى و احدیّت و باطنست بصمدیّت.

۹- عبد العزیز بن یحیى گوید: واوهاى اینجامد غم است و معناى آن، او است اوّل آخر ظاهر باطن براى آنکه کسى که از ما اوّل باشد دیگر آخر نیست، و آنکه ظاهر و آشکارا باشد دیگر مخفى و پوشیده نیست.

۱۰- یمان گوید: او اوّل قدیم و آخر رحیم و مهربان و ظاهر مصلحت اندیش و محکم کار و باطن داناست.

و بلخى گوید: او مانند قول گوینده‏ئیست که میگوید فلانى اوّل و آخر کار و ظاهر و باطن آنست یعنى کار بر او دور میزند و باو تمام میشود.

(وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ) و او بهر چیزى که صحیح باشد معلوم بودن آن (علیم) است براى آنکه او عالم بذات است.

(هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ) اوست آن چنان خدایى که آفرید آسمانها و زمین را در مدّت شش روز براى اینکه در آنست از اعتبار- فرشتگان بظهور چیزى بعد چیزى از جهتى و براى آنچه در خبر دادن بآنست مصلحتى براى مکلّفین و اگر این نبود هر آینه آسمان و زمین را در یک لحظه مى آفرید براى آنکه او ذاتا قادر و تواناى براى یک دفعه آفریدنست.

(ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ) سپس تسلط و استیلاء بر عرشى که معروف در آسمان است نمود.

و بعضى گویند: استیلاء و غلبه بر ملک است، پس کسى که قول اوّل را اختیار کرده گوید: استواء او بر عرش قادر بودن اوست بر آفریدن و فانى کردن و زیر و رو کردن آنست.

بغیث گوید:

ثمّ استوى بشر على العراق‏ من غیر سیف و دم مهراق‏

پس بشر مسلّط بر عراق شد بدون آنکه شمشیرى بکار برد یا خونى بریزد و این بشر بن مروان است که برادرش عبد الملک باو ولایت و حکومت عراق را تفویض نمود.

و بعضى گویند: معنایش اینست، پس اراده کرد بایجاد و آفریدن عرش و معناى آن گذشت.

(یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها) یعنى میداند آنچه داخل در زمین و مستور در آن میگردد و میداند آنچه که از زمین بیرون میآید از سایر انواع گیاه‏ها و حیوانات و جمادات بر او چیزى از آنها پوشیده و پنهان نیست.

(وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها) یعنى و میداند آنچه که از آسمان نازل میشود از باران و غیر آنها از انواع چیزهایى که فرو میآید از آن و میداند آنچه که در آسمان عروج میکند از فرشتگان و آنچه که بالا میرود از اعمال.جنّ و انس.

(وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ) و او با شماست هر کجا باشید بعملى که بر او چیزى از اعمال و احوال شما مخفى نیست.

(وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ) و خدا بآنچه که شما میکنید از کارهاى خوب و افعال بد (بصیر) یعنى دانا است.

(لَهُ مُلْکُ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) براى اوست پادشاهى آسمانها و زمین تصرّف میکند در آنها هر طورى که بخواهد.

(وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ) مرجع و بازگشت همه چیزها بسوى اوست، در روز قیامت، یعنى براستى هر کس در دنیا مالک چیزى باشد ملکش فانى و زایل میشود، جز ذات مقدّس پروردگار سبحان که سلطنتش و ملکش ابدى است، چنانچه چنین بوده پیش از آنکه خلقى را بیافریند.

(یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ) عکرمه و ابراهیم گویند:

یعنى داخل میشود آنچه از شب کوتاه میشود در روز و آنچه روز کوتاه میشود داخل در شب میشود، یعنى بر حسب آنچه که مصالح بندگانش تدبیر و ایجاب کند.

(وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) یعنى اوست که داناى به اسرار خلق و چیزهایى از ضمائر و عقائد و اندیشه‏ها و کرامتها و قصدها در دلهایشان مخفى میکنند چیزى بر او از آنها مستور و پوشیده نیست، و در این تحذیر و دور باش از گناهانست.

 

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۷ تا ۱۰]

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۹) وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۰)

ترجمه آیات:

۷- ایمان بیاورید بخدا و پیامبر او و انفاق کنید از آنچه گردانید شما را خلیفه گردانیده شده در آن، پس آنان که ایمان آوردند از شما و انفاق نمودند مر ایشانراست اجرى بزرگ.

۸- و چیست مر شما را که ایمان نمى‏آورید بخدا و رسول میخواند شما را که ایمان آرید پروردگارتان و بتحقیق گرفت پیمان از شما اگر شما مؤمن هستید.

۹- اوست آنکه فرو میفرستد بر بنده‏اش آیتهاى واضحى تا بیرون برد شما را از ظلمتها و تاریکیها بنور و روشنایى و براستى که خدا بشما مهربان و رحیم است.

۱۰- و چیست مر شما را که انفاق نمیکنید در راه خدا و حال آنکه براى خدا است میراث آسمانها و زمین، برابر نیست از شما آنکه انفاق کرد از پیش فتح (مکّه) و کار زار نمودند آنها بزرگترند از جهت مقام و پایه از آنان که انفاق کردند از بعد (فتح مکّه) و کار زار نمودند و همه را وعده داده خدا خوبى را و خدا به آنچه میکنید آگاه است.

قرائت:

ابو عمرو تنهایى (و قد اخذ) بضمه همزه (میثاقکم) را برفع خوانده، و دیگران (اخذ) بفتح همزه (میثاقکم) را بنصب و ابن عامر (و کل وعد اللَّه- الحسنى) برفع خوانده و باقى از قاریان (کلا) بنصب قرائت کرده‏اند.

دلیل:

ابو على گوید: دلیل کسى که (و قد اخذ) بضمّه خوانده اینست که جلوتر وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏ فرموده و ضمیر بر میگردد باسم خداى تعالى و دلیل آنکه (و قد اخذ) بنصب خوانده بر این معناست که او بتحقیق شناخت گرفتن پیمان را و بدرستى خداى آن را گرفت.

و دلیل نصب در (کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏) روشن است براى آنکه بمنزله زیدا وعدت خیرا است، و دلیل ابن عامر اینست که فعل هر گاه مفعولش بر آن مقدّم گشت عمل آن در آن تقویت نشود و قوّت عمل او وقتیست که متأخر شود آیا نمى‏بینى که ایشان در شعر گفته‏اند زیدا ضربت و اگر مفعول متأخر و بعد از فاعل واقع شود این در آن جایز نشود و از آنچه از این قبیل در شعر آمده‏ گفته او:

قد اصبحت ام الخیار تدّعى‏ علىّ ذنبا کلّه لم اصنع‏

بتحقیق ام الخیار صبح کرد در حالى که ادّعا میکرد بر من گناهى را که من هیچ مرتکب نشده‏ام، پس آن را روایت کردند جهت رفع تقدّم بر فعل هر چند که چیزى نباشد که منع از تسلّط فعل بر او کند پس همین طور قول خدا (و کل وعد اللَّه الحسنى) میباشد بر اراده کردن هاء و حذف آن چنانچه از صفات وصله‏ها حذف میشود.

تفسیر آیات:

سپس خداوند سبحان اهل تکلیف را خطاب نموده و گفت:

(آمِنُوا بِاللَّهِ) ایمان آورید بخداى اى گروه عقلاء یعنى تصدیق کنید خدا را و اقرار نمائید بوحدانیّت او و اخلاص عبادت براى او.

(وَ رَسُولِهِ) یعنى و تصدیق کنید پیامبر او را و اعتراف کنید نبوّت و پیامبرى او را.

(وَ أَنْفِقُوا) و خرج نمائید در طاعت خدا وجوهى را که شما را فرمان داده که آن را در راه خدا انفاق کنید.

(مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ) حسن گوید: یعنى از مالى که خداوند شما را خلیفه و جانشین نموده در آن بوارث کردن شما آن را از کسانى که پیش از شما بودند و آگاهى داد خداوند سبحان باین جمله بر اینکه آنچه که در دست ماست منتقل بغیر ما میشود، چنانچه منتقل بما گردید از کسانى که قبل از ما بودند و توصیه و تشویق نمود، ما را بر استیفاء حظ از آن قبل از آنکه منتقل بغیر ما شود، آن گاه بیان نمود خداوند سبحان چیزى را که پاداش ایشان میشود بر این عمل هر گاه‏ آن را بجا آوردند و فرمود:

(فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ) پس کسانى که ایمان آوردند از شما بخدا و پیامبر.

(وَ أَنْفِقُوا فى سبیله‏ لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ) و خرج کردند در راه او براى ایشان است پاداش بزرگى یعنى جزاء و ثواب بزرگ دائمى که مشوب و آمیخته بکدورت و نقصانى نیست، پس از آن تو بیخشان نمود و فرمود:

(وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ) یعنى و چه چیز شما را منع میکند و باز میدارد از ایمان بخدا با دلائل واضحه بر یکتایى و وحدانیّت او.

(وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ) و حال آنکه این پیامبر شما را میخواند بچیزى که خدا آن را در عقلهاى شما ترکیب داده از شناخت و معرفت صانع و صفات او.

(لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ) تا آنکه ایمان آورید به پروردگارتان و حال آنکه بتحقیق پیمان شما را گرفت بچیزى که خداوند در قلوب شما ودیعه گذارده از دلالت عقل که رساننده بایمانست پس براستى که پیمان آن امر مؤکدیست که واجب میکند عمل به آنرا.

(إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) یعنى اگر شما باور بحق کرده‏اید، پس اکنون نشانه‏هاى آن ظاهر و دلیلهاى آن روشن گشته است و مقصود اینست که چه عذرى براى شماست در ترک ایمان و حال آنکه علتهاى آن آشکار و شبه را بر طرف و لازم- شده شما را حجّتهاى عقلى و سمعى پس حجّت عقلى چیزیست که در فطرت عقول است و حجت سمعى دعوت پیامبرى که مؤید به آیات و دلیلهائیست که رساننده به مقصود است و آنچه روشن میکند این مطلب را قول او:

(هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ) آن خدایى که نازل نمود بر بنده‏اش یعنى محمد صلّى اللَّه علیه و آله‏ (آیاتٍ بَیِّناتٍ) یعنى حجّتهاى روشن کننده و-دلیلهاى آشکار.

(لِیُخْرِجَکُمْ) تا اینکه بیرون آورد شما را خدا بسبب قرآن و دلیلها.

و بعضى گویند: تا آنکه بیرون آورد شما را پیامبر بسبب دعوت.

و بعضى گویند: تا آنکه بیرون کند شما را از منزل و اوّلى بهتر است.

(مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) از تاریکیها بنور، یعنى از کفر به ایمان بسبب توفیق و هدایت و لطفها و دلیلها.

(وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ) و براستى که خدا بشما مهربان و رحیم است، هنگامى که پیامبرش را برانگیخت و راهنمایانى منصوب نمود، و رأفت و رحمت از جهت معنى مرادف و بیک معنا است، و البتّه براى تأکید جمع بین آنها نموده است.

و بعضى گویند: رأفت، نعمت دادن و احسان کردن بر شخص زیان دیده و متضرر است و رحمت احسان و انعام بر نیازمند است، و در این مطلب دلیل بر بطلان مذهب اهل جبر و مجبره است، زیرا که او بیان نمود که غرض در انزال قرآن ایمان بآنست.

سپس تشویق و ترغیب نمود خداوند سبحان ایشان را بر انفاق، پس گفت: (وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ) یعنى چه چیزى براى شماست در ترک انفاق در آنچه که نزدیک میکند شما را بخداى تعالى.

(وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یعنى فانى میکند خلق را و تنها او میماند و مقصود در آن اینست که دنیا و اموالش بر میگردد بخدا، پس براى هیچکس در آن ملکى و امرى باقى نمیماند، چنانچه میراث بر میگردد به مستحقّش پس حظ تان را از اموالتان دریافت کنید پیش از آنکه از دستتان بیرون رود، آن گاه‏ بیان فرمود برترى و فضیلت آنکه پیش دستى کند در انفاق در راه خدا و گفت:

(لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا) توضیح داد خداى سبحان که انفاق قبل از فتح مکّه وقتى ضمیمه جهاد شود ثوابش در نزد خدا بیشتر از انفاق و جهاد بعد از فتح مکّه است، و این جهتش اینست که قتال قبل از فتح سخت‏تر و نیازش به انفاق و جهاد بیشتر و حسّاس‏تر بوده است، و در این کلام حذفى واقع شده و تقدیرش اینست (لا یستوى هؤلاء مع الذین انفقوا بعد الفتح) پس هؤلاء و الفتح حذف شده براى دلالت کلام بر آن شعبى گوید: قصد نمود فتح حدیبیه را سپس خداوند سبحان میان همه در وعده بخیر و ثواب در بهشت تسویه قرار داد و گفت:

(وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏) و هر یک را وعده داد خدا بخوبى، یعنى بهشت و ثواب در آن هر چند که در مقدار و اندازه بعضى بر دیگرى فضیلت و برترى داشته باشد.

(وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) یعنى چیزى بر او مخفى نیست از انفاقتان، و جهادتان پس پاداش میدهد شما را بحسب نیات شما و بینش شما و اخلاصتان درباره لنتان، قول خداى سبحان:

 

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۱۱ تا ۱۵]

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (۱۱) یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۲) یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (۱۳) یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۱۴) فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۵)

ترجمه آیات:

۱۱- کیست آن کس که وام دهد خدا را وامى نیکو، پس زیاده گرداند او را براى اوست پاداشى سودمند.

۱۲- روزى که بینى مردان با ایمان و زنان با ایمان را که میشتابد نورشان‏ میانه دستهاشان و بجانب راستشان بشارت شما امروز بهشتهاییست که مى رود از زیر آنها نهرها ایشان براى همیشه و جاودانه در آنها خواهند بود، اینست آن کامیابى بزرگ.

۱۳- روزى که گویند مردان دو رو و منافق و زنان دو رو و منافق بکسانى که ایمان آوردند نظر کنید بما تا ما اقتباس نمائیم از نور شما گفته میشود که بر گردید بقفاتان، پس طلب نور کنید، پس کشیده شود میانشان دیوارى که مر او راست درى که باطنش در آنست رحمت و ظاهرش از پیش آنست عذاب.

۱۴- ندا کنند ایشان را که آیا نبودیم با شما گویند آرى و لیکن شما فریفتید خودتان را و انتظار بر دید و شک آوردید و فریب داد شما را فریب دهنده- آرزوها تا آمد امر خدا و فریب داد شما را بخدا فریب دهنده.

۱۵- پس آن روز گرفته نشود از شما فدایى و نه از آنان که کافر شدند جایگاه شماست آتش آن اولى و سزاوار بشماست و آن باز گشت بدیست.

قرائت:

(فیضاعفه) و اختلاف در آن در سوره برائت یاد آن گذشت، همزه انظرونا را با همزه قطع و فتح و کسر ظاء خوانده و دیگران (انظرونا) با همزه وصل و ضمّه ظاء، و ابو جعفر و ابن عامر و یعقوب (لا تؤخذ منکم) با تاء خوانده و باقى با یاء قرائت کرده و در شواذ سهل بن شعیب و بایمانهم بکسره همزه خوانده و سماک ابن حرب (و غرکم باللَّه الغرور) بضمّه عین خوانده‏اند.

دلیل این قرءات:

ابو على گوید: النظر: آن گردانیدن چشم است بجهتى که در آن دیدنى است و مقصود دیدن آنست و از آنچه که دلالت بر این میکند، قول شاعر است که‏ میگوید:

فیا مىّ هل یجزى بکایى بمثله‏ مرارا و انفاسى الیک الزّوافر

پس اى میّه آیا براى این گریه‏هاى مداوم من پاداشى هست و حال آنکه ناله‏هاى من بسوى تو بلند است.

و انّى متى اشرف على الجانب الذى‏ به انت من بین الجوانب ناظر

و براستى که من هر وقت نگاه میکنم بر سمتى که تو در آن طرف هستى از طرفهاى دیگر صرف نظر میکنم، پس اگر نظر دیدن و رؤیت باشد مطالبه پاداش بر آن نشود براى آنکه محبّ و عاشق چیزى را جز دیدن جمال و چهره محبوبش اختیار نکند[۲] بلکه فقط دیدار خواسته و آرزو میکند و بر این دلالت میکند گفته شاعر دیگر:

و نظره ذى شجن وامق‏ اذا ما الرکائب جاوزن میلا

و نظر کردن عاشقى بمعشوقه‏اش وقتى که مسافرین یک میل راه بگذرند و امّا قول خداى تعالى‏ (وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ) پس معنا اینست که رحمت حق بایشان نمیرسد و گاهى مى‏گویى نظر الىّ فلان فلانى بمن نگاهى کرد یعنى چیزى بمن رسانید و میگوید گوینده اى انظر الىّ نظر اللَّه الیک بمن نگاه کن خدا بتو نظر کند قصد میکند که بمن خیرى برسان تا خدا بتو خیرى برساند، و نظرت فعلى است که استعمال میشود و آنچه از آن صرف میشود بر چند قسم است:

۱- اینکه اراده کنى بآن نظرت الى الشی‏ء که حرف جار حذف شود و فعل ایصال بمفعول شود و از اینست آنچه ابو الحسن انشاد کرده:

ظاهرات الجمال و الحسن ینظرن‏ کما ینظر الاراک الظباء

بانوانى که داراى جمال و زیبایى آشکار و ظاهرى بودند نگاه میکردند- چنانچه آهوان و غزالان بدرخت اراک نگاه میکنند و معنى (ینظرون الى- الاراک) است، پس (الى) حرف جارّ حذف شده است.

۲- اینکه از نظرت قصد کند تأمّل و تدبّر را و آن فعل لازم است و از آنست قول ایشان که میگویند: اذهب فانظر زیدا ابو من هو، رفتم تأمّل کنم زید را که او پدر کیست، پس اراده کرده از انظر تأمل را و از همین است قول خداى سبحان‏ انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ‏[۳] تأمل کن که چگونه براى تو مثل میزنند، و انظر کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏[۴] نگاه کن و اندیشه نما که چطور بعض را بر بعضى برترى دادیم، و گاهى متعدّى میشود بسبب (الى) مثل قول خدا، أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ‏[۵] آیا نظر نمیکنند بسوى شتر که چگونه خلق شده است یعنى تأمل و تدبّر درباره آفرینش آن نمیکنند، پس این تأکید براى تأمّل است و گاهى این فعل بسبب (فى) متعدّى میشود مثل قول او، أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏[۶] آیا پس نگاه بملکوت آسمانها و زمین نمیکنند، یعنى تأمّل در آن نمى‏نمایند.

و امّا قول امرأ القیس:

فلمّا بدا حوران و الآل دونه‏ نظرت فلم تنظر بعینک منظرا

پس چون حوران ظاهر شد و سرابهم نزدیک آن بود نگاه کردى، پس ندیدى چشمانت منظرى را.

پس ممکن است که (نظرت فلم تر بعینک منظرا) را در آل (سراب) بشناسى‏ و گاهى ممکنست که از نظر دیدن و رؤیت بنا بر اتّساع قصد شود زیرا گردانیدن دیده را بطرف دیدگاه عقبش رؤیت است و گاهى اطلاق میشود بر چیزى لفظى که مرادف آن نیست ولى نزدیک بآنست مثل قول ایشان (عرب) للمزاده راویه و للفناء عذره مشک آب براى زاد و توشه سفر و توالت رفتن براى کنار دیوار، و گاهى (نظرت) فلم تنظر مثل تکلّمت و لم تتکلّم میشود یعنى سخن گفتن ولى حرفى که بنا بطبق مقصود و مراد باشد نزدى، پس همین طور نگاه کردى، ولى به چشمت منظر و دیدگاهى را ندیدى چنانچه خواسته بودى‏[۷] یا ندیدى منظرى را که موجب شگفت تو شود، و بعضى دیگر مثل زده از باب مهلت دادن گوید:

(نظرت هو) یعنى مهلت دادم او را و از این معناست قول خدا (غیر ناظرین اناه)[۸] منتظر بظرف طعام او نباشند، و مانند آنست قول فرزدق شاعر:

نظرت کما انتظرت اللَّه حتّى‏ کفاک الماحلین لک المحالا

انتظار تو را بردم چنانچه منتظر شدم خدا را تا کفایت کرد تو را یعنى بینیاز کرد تو را از سؤال بخیلان یا دفع نمود از توسعایت مغرضین را قصد نموده انتظرت کما انتظرن و گاهى (انظرت) بمعناى انتظرت میآید طلب میکنى بقول خودت (انظرنى) طلب مهلتى میکند بانتظار پس از اینست قول شاعر:

ابا هند فلا تعجل علینا و انظرنى نخبرک الیقینا

اى ابو هند عجله و شتاب بر ما نکن و مرا مهلت بده تا یقینا بتو خبر میدهم.

و از همین معناست قول شیطان‏ (أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)[۹] و مرا مهلت بده تا روز رستاخیز و البتّه شیطان از خدا مهلت و تأخیر در عقوبت خواست پس مقصود از گفته (و انظرنا نخبرک الیقینا) مهلت خواستن است، و در قول خداى سبحان از شیطان‏ (أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ) تأخیر و تعویق است و همچنین آنچه در حدیث آمده از مهلت دادن بشخص تنگ دست و بینوا و همین طور قول انظرونا نقتبس من نورکم، یعنى بما مهلت بدهید تا از شما کسب نور کنیم، و نباید تسریع و شتاب کرد بر تخطئه کردن بچیزى کسى را که تسریع کرده، و گفته (انظرونا) و شایسته نیست که گفته شود درباره کسى که لطف و مهربانى نموده که او اشتباه کرده است، و قول او (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ) تا خوب است براى تأنیث فاعل که فدیه است و یاء خوبست براى فصلى که بین فاعل و فعل واقع است، و براى اینکه تأنیث غیر حقیقى است و امّا قول او (بایمانهم) پس ابن جنّى گوید: آن معطوف بر قول او (بَیْنَ أَیْدِیهِمْ) است و (بَیْنَ أَیْدِیهِمْ) ظرف میباشد و معنایش حال است، پس متعلّق بمحذوف میشود یعنى (سعى کائنا بین ایدیهم) میشتابد نورى که واقع و موجود است در جلوى ایشان و هر گاه چنین بود جایز است که عطف شود بر آن باء و آنچه مجراى آنست، یعنى (کائنا بایمانهم) مثل قول او (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ)[۱۰].

و قول او، الغرور: معناى آن اغترار و فریب دادن است و آن مقدّر بر حذف مضاف است، یعنى (و غرکم باللَّه سلامه الاغترار) یعنى سلامتى با غرور شما و زجاج گوید: الغرور: هر چیزى از متاع دنیاست که موجب غرور شود.

لغات آیات:

القرض: قرض چیزیست که بدیگرى بدهى که بتو پس بدهد، مثل آن را و اصل آن قطع و برید نست پس او قطع کرده و آن مال را از صاحبش باذن او بر ضمانت اینکه مثل آن را رد کند، و عرب میگوید: (لى عندک قرض صدق و قرض سوء) هر گاه باو کار خیر یا شرّى کند، شاعر گوید:

و یجزى سلامان بن یفرج قرضها بما قدمت ایدیهم و أزلت‏

و سلامان پسر یفرج پاداش و کیفر داد و ام و طلب آنها را بچیزى که در پیش کرده بودند از لغزشها و کارهاى بدشان.

المضاعفه: زیاد کردن بر مقدارى که گرفته مثل آن یا چند برابر آن.

الاقتباس: گرفتن آتش است و گفته میشود گرفتم او را آتشى و فرا گرفتم از او دانشى.

و التربّص: مهلت و انتظار است.

اعراب:

(مَنْ ذَا) فراء گوید: (ذا) صله من است، گوید: و دیدم آن را در مصحف، و قرآن عبد اللَّه بن مسعود (منذ الذى) که نون متّصل بذال بود.

و بعضى گفته‏اند: الذى معنایش من هذا الذى است، و من در محلّ رفع است بسبب مبتداء بودن (و الذى) خبر آنست بنا بر قول اوّل و بنا بر قول دوّم (ذا) مبتداء است (و الذى) خبر آنست و جمله خبر «من» است.

ابن فضّال چنین یاد کرده و من میگویم که صحیح است که (ذا) مبتداء- باشد (و الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ) صفت آن باشد (و من) خبر مبتداء باشد که بر آن مقدّم‏ شده براى آنکه در آن معناى استفهام است، و (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ) متعلّق است بقول او و لهم اجر کریم، و یوم یقول المنافقون، متعلّق بقول او و (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) و ممکن است که تقدیرى باشد، و آن اینست (و اذکر یوم یقول) و ممکن است بدل از (یَوْمَ تَرَى) باشد (لَهُ بابٌ) در محلّ جر صفت براى‏ (بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ) صفت براى باب است.

تفسیر آیات:

آن گاه خداوند سبحان تشویق و تحریص بر انفاق فرموده و گفت:

(مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) مقاتل گوید: یعنى کیست آن کس که قرض بدهد بخدا قرض نیکویى که دلش بآن پاک و خوش باشد، و تفسیر آن در سوره بقره گذشت.

(فَیُضاعِفَهُ) یعنى پاداش و مزد او براى او زیاد شود از هفت تا هفتاد تا هفتصد، و اهل تحقیق گویند:

قرض الحسنه داراى ده صفت است:

۱- اینکه از حلال باشد، زیرا که پیامبر (ص) فرمود براستى که خداى تعالى پاک و منزّه است نمیپذیرد مگر پاک را.

۲- و اینکه از بهترین چیزى باشد که مالک آنست نه اینکه چیزى پستى را انفاق کند براى اینکه خدا فرموده قصد نکنید که چیز خبیث و بدى را انفاق کنید.

۳- اینکه تصدّق کند در حالى که او آن را دوست دارد و امیدوار بزندگیست براى گفته رسول خدا (ص) در جواب کسى که از افضل صدقه پرسید فرمود: افضل‏ صدقه آنست که آن را بدهى در حالى که تو تندرست و سالم و بخیل هستى و امید زندگى و ترس از فقر دارى.

۴- و اینکه آن را واپس نگذارى تا وقتى که جان بگلویت برسد و بگویى براى فلانى چقدر و براى فلانى چه اندازه.

۵- و اینکه آن را در دوست‏ترین افراد و نیازمندترین و شایسته‏ترین آنها قرار دهى که آن را بگیرند، و براى همین خداوند اختصاص داد اقوامى را بگرفتن صدقات و آنها اهل دو سهم میباشند، مساکین و ابن سبیل.

۶- اینکه تا میتواند و امکان دارد آن را مکتوم و مخفى بدارد براى قول خدا وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ‏[۱۱] یعنى و اینکه و آن را در پنهانى بفقراء بدهید پس آن براى شما بهتر است.

۷- و اینکه در پى و تعقیب آن منّت نگذارده و آزار نکند، براى قول خدا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏[۱۲] باطل نکنید صدقات خود را بمنّت گذاردن و اذیّت کردن.

۸- و اینکه فقط قصد کند باین کار وجه اللَّه و رضاى خدا را و ریاء نکند براى آنکه ریاء مذموم و ناپسند است.

۹- و اینکه آنچه داده بنظرش کوچک و کم آید هر چند که زیاد باشد براى آنکه متاع دنیا قلیل و اندک است.

۱۰- و اینکه از محبوب‏ترین مال او باشد پیش او براى قول خدا که فرمود لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ‏[۱۳] یعنى هرگز بمقام برو خوبى نمیرسید مگر آنکه انفاق کنید از آنچه را که دوست دارید، پس این ده صفت هر گاه در صدقه تکمیل قرض الحسنه خواهد بود.

(وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ) یعنى خالصى که مشوب و آلوده بصفت نقص نمیشود، پس کریم از شأن او آنست که خیر فراوان عطا میکند و چون این اجر نفع و سود بزرگى میدهد توصیف بکریم شده و اجر کریم بهشت است.

(یَوْمَ تَرَى) روزى که اى محمّد مى‏بینى‏ (الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏- نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ) قتاده گوید: مى‏بینى مردان مؤمن و زنان مؤمنه را بر صراط در روز قیامت که آن نور دلیل و راهنماى ایشانست بسوى بهشت، و بنور قصد کرده روشنایى چنانى را که آن را میبینند و در آن از صراط عبور میکنند.

ضحاک گوید: یعنى نور ایشان آنها را رهنمایى و هدایت میکند و قتاده گوید: براستى که براى مؤمن روشن میکند نورى بمساحت ما بین عدن تا صنعا و کمتر از این حتّى اینکه از مؤمنین کسانى هستند که روشن نمیکند براى او نورش مگر فقط جاى دو پا او را.

عبد اللَّه بن مسعود گوید: به مؤمنین باندازه اعمالشان نور داده میشود، پس بعضى از آنها نورش مانند کوهیست و کمترین آنها از جهت نور و روشنایى نوریست بر انگشت ابهام او که گاهى خاموش و گاهى روشن شود.

و ضحاک گوید: (و بایمانهم) یعنى پرونده اعمالشان را بدست راستشان داده میشود، و نور ایشان در جلو و پیش رویشان است، و فرشتگان بایشان میگویند: (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ) یعنى آنچه را بشارت بآن در آن روز داده میشوید، بهشتهایى است که‏ (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها)- نهرهاى آب از زیر درختان آنها جارى و در آن براى ابد جاودانه خواهید بود و فانى نخواهید شد (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) اینست پیروزى بزرگ و دست یافتن بمطلوب، سپس حال منافقین را در آن روز یاد نموده و گفت:

(یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا) روزى که مردان منافق و (خراب کار) و زنان منافقه، بکسانى که ایمان آورده‏اند از جهت ظاهر و باطن میگویند (انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ) نگاه کنید بما اقتباس کنیم از نور شما:

کلبى گوید: منافقین استضاء میکند از نور مؤمنین و بآنها نورى داده نمیشود پس وقتى مؤمنین از انها جلو میافتند میگویند نگاه کنید بما تا از نور شما اقتباس کنیم، یعنى از نور شما روشن شویم و راه را ببینیم پس از این ظلمات و تاریکیها خلاص شویم.

و بعضى گویند: ایشان وقتى از قبرهایشان بیرون آمدند مخلوط بهم مى شوند، پس منافقین کوشش و شتاب میکنند در نور مؤمنین پس وقتى از هم جدا شدند منافقین در تاریکى میمانند، پس استغاثه و التماس میکنند و میگویند:

(انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).

(قِیلَ) یعنى بمنافقین گفته میشود (ارْجِعُوا وَراءَکُمْ) یعنى برگردید به محشر، بجایى که بما نور داده شد.

(فَالْتَمِسُوا نُوراً) پس در آنجا طلب نور کنید:

ابن عباس گوید: پس برمیگردند بمحشر ولى نورى پیدا نمیکنند، و این جهتش اینست که گوید: ظلمت و تاریکى سختى همه جا را فرو میگیرد، آن گاه نور را پخش میکند و بمؤمن میدهد و کافر و منافق را وامیگذارد در ظلمت و تاریکى.

و بعضى گویند: معناى قول او برگردید به پشتتان یعنى برگردید بدنیا اگر برایتان امکان دارد، پس در آنجا طلب نور کنید، پس براستى که مانور را از دنیا بسبب ایمان و عبادتهایمان حمل نمودیم و در این موقع است که مؤمنین میگویند: پروردگارا نور ما را براى ما کامل فرما.

(فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ) قتاده گوید: یعنى بین مؤمنین و منافقین دیوارى زده میشود و باء در اینجا زائده است براى آنکه معناى آن اینست: حایل مى شود بین ایشان و بین مؤمنین سورى و آن دیواریست میان بهشت و جهنّم و بعضى گویند: آن دیواریست حقیقیه.

(لَهُ بابٌ) یعنى براى این دیوار دریست‏ (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ) باطن و درون آن رحمت پروردگار است، و ظاهرش یعنى از جلوى این ظاهر (الْعَذابُ) و آن آتش است.

و بعضى گویند: باطن این دیوار یعنى در آن طرف رحمت یعنى بهشتى که مؤمنین در آنند و ظاهر آن یعنى و بیرون دیوار از پیش روى عذاب مى آید ایشان را، یعنى مؤمنین از ایشان گرفته و داخل بهشت میشوند ولى- منافقین در آتش و عذاب قرار میگیرند و میان ایشان و بهشتیها دیواریست که خداوند آن را یاد نموده.

(یُنادُونَهُمْ) یعنى منافقین مؤمنین را صدا میزنند و میگویند (أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ) آیا ما با شما نبودیم در دنیا که روزه میگرفتیم و نماز میخواندیم چنانچه شما روزه میگرفتید و نماز میخواندید و عمل میکردیم همانطور که شما عمل میکردید (قالُوا بَلى‏) یعنى مؤمنین میگویند آرى، شما با ما بودید (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ) یعنى شما استعمال کردید آنها را در کفر و نفاق و تمام آنها فتنه و آزمایش بود.

و بعضى گویند: یعنى شما تعرّض کردید براى فتنه و فساد بکفر و رجوع از اسلام.

و برخى گویند: یعنى هلاک کردید شما خودتان را بسبب نفاق.

(وَ تَرَبَّصْتُمْ) مقاتل گوید: و انتظار بردید بمحمّد (ص) مردن را و گفتید نزدیک است که او بمیرد پس راحت شویم از او.

و بعضى گویند: انتظار بردید بمؤمنین حوادث بدى را.

(وَ ارْتَبْتُمْ) یعنى شک آوردید در دین‏ (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ) و مغرور کرد شما را آرزوهایى را که نمودید به اینکه بلیّات و حوادث سوء برگردد بمؤمنین.

(حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ) تا آنکه امر خدا یعنى مرگ آمد.

قتاده گوید: یعنى انداختن ایشان در آتش، و بعضى گویند: تا امر خدا بیاید در یارى دینش و پیامبرش و پیروز شدن آن شما را.

(وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ) یعنى شیطان مغرور کرد شما را بحلم خدا و مهلت دادن او.

و بعضى گویند: الغرور: دنیا است.

(فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ) پس امروز از شما فدایى گرفته نمیشود، اى منافقین، یعنى بدلى به اینکه فدا دهید و نجات دهید خودتان را از عذاب.

(وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا) یعنى و نه از سایر کفّارى که اظهار ایمان کردند.

(مَأْواکُمُ النَّارُ) یعنى قرارگاه و موضعى که شما پناه بآن میبرید آتشست.

(هِیَ مَوْلاکُمْ) یعنى آن براى شما سزاوارتر است براى آنچه در پیش گناه کردید، و مقصود اینست که آن همانست که واقع بر شما میشود براى آنکه آن مالک امر شماست، پس سزاوارتر است بشما از هر چیزى.

(وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ) یعنى بد است مأوى و مرجعى که بسوى آن میروید.

 

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۱۶ تا ۲۰]

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۱۶) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۷) إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (۱۸) وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (۱۹) اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (۲۰)

ترجمه آیات:

۱۶- آیا براى آنان که ایمان آورده‏اند وقت نیامد که دلهایشان از استماع- مواعظى که بآن متذکّر خدا گردند و از استماع قرآنى که فرستاد نرم شود و مانند آنان که پیش از ایشان کتابشان دادند نباشید، پس زمان بر ایشان دراز شد در نتیجه دلهایشان سخت شد و بسیارى از ایشان از دائره فرمان بیرون- رفتگانند.

۱۷- بدانید که خدا زمین را زنده میکند پس از مردگى، البتّه نشانه‏هاى قدرت را براى شما روشن کردیم باشد که شما بخرد آئید.

۱۸- البتّه مردان باور دارنده و زنان تصدیق کننده (یا مردان و زنان صدقه دهنده) و حال آنکه خداى را وام نیکو دادند (پاداش) براى ایشان افزوده میشود و ایشان را پاداشى است گرامى.

۱۹- و آنان که بخدا و فرستاگدان او گرویدند این گروه همان راستگویان و بنزد پروردگارشان گواهى دهندگانند و براى ایشانست پاداش و تور ایمانشان و آنان که کافر شدند و آیه‏هاى ما را دروغ پنداشتند آن گروه ملازمان دوزخند.

۲۰- بدانید فقط زندگانى دنیا بازیچه و بیهوده و خود آرایى و فخر کردن میان یکدیگر و فزونى جستن است، و همچون مثل بارانیست که رستنى آن برزگران و کشاورزان را بشگفت آورد، سپس آن گیاه بخشکد، پس آن را زرد بینى، آن گاه در هم شکسته شده گردد و در آن سراى عذابیست سخت و آمرزشى از جانب خدا و خوشنودیست و زندگانى دنیا جز برخورد دارى فریبنده نیست.

قرائت:

نافع و حفص (و ما نزل من الحق) بزاء مخفّفه خوانده و باقى از قرّاء «نزّل» با تشدید قرائت کرده‏اند، رویس (و لا تکونوا) با تاء خوانده و دیگران با یا قرائت کرده‏اند، و ابن کثیر و ابو بکر (ان المصدقین و المصدقات) بتخفیف صاد خوانده و باقى با تشدید قرائت کرده‏اند.

 

دلیل:

ابو على گوید: کسى که (ما نزل) را بتخفیف خوانده، پس در نزل ذکر مرفوع است به اینکه آن ضمیر فاعل است که عود میکند بموصول و تقویت میکند تخفیف را قول او، (وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ)[۱۴] و آنکه آن را تشدید داده پس فاعل فعل ضمیریست که بر میگردد باسم خداى تعالى و آنکه عود بموصول میکند ضمیر محذوف از صله است.

و کسى که (و لا تکونوا) قرائت کرده پس او بنا بر خطاب و نهى گرفته است و کسى که‏ (وَ لا یَکُونُوا) با یاء خوانده پس آن عطف تخشع است و آن منصوبست و ممکن است که مجزوم بر نهى براى غایب باشد، و کسى که مصدقین و مصدقات را به تخفیف خوانده پس براستى که معنایش انّ المؤمنین و المؤمنات است.

و امّا قول او سبحانه‏ (وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) پس آن در معنا مانند قول او (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)[۱۵] براى آنکه قرض دادن بخدا از اعمال صالح و شایسته است.

و دلیل کسى که آن را تخفیف داده اینست که آن اعم از صدقه دهندگان و غیر آنست، آیا نمیبینى که مصدّقین با تشدید منحصر و محدود بر صدقه دهندگان است، و مصدّقین با تخفیف اعم از تصدیق و صدقه است، پس آن را برده است در باب مدح و از دلیل کسى که آن را مشدّد خوانده اینست که ایشان پنداشته اند که در قرائت ابى، انّ المصدّقین و المصدقات آمده و از دلیل ایشان اینکه قول خدا، وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً، اعتراض بین خبر و خبر داده شده از او است و اعتراض بمنزله صفت است، پس آن براى صدقه ملامتش شدیدتر از آنست براى تصدیق و تخفیف چنین نیست و از ادلّه کسى که تخفیف داده این است که میگوید: ما قول خدا (وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ) را حمل بر اعتراض نمیکنیم و لکن ما آن را عطف میکنیم بر معنا، آیا نمى‏بینى که قول خدا انّ المصدّقین و المصدقات معنایش اینست که آنهایى که صدقه دادند، پس مثل آنست که در معنى (ان المصدقین و اقرضوا) پس حمل شده و اقرضوا اللَّه بنا بر معنى براى آنکه معناى مصدقین الذین صدقوا است، آنهایى که باور کردند، پس مثل اینست که گوید: ان الذین صدقوا و اقرضوا بدرستى که کسانى که باور کردند و قرض، دادند.

لغات:

گفته میشود، انى یأنى، هر گاه وقت شود.

الخشوع: نرم شدن دلست براى حق و مطیع شدن براى آن و مثل آنست خضوع، و الحق چیزیست که عقل بسوى آن دعوت میکند و آن عملیست که هر کس عمل کند بآن ناجى و رستگار است، و کسى که عمل بخلاف آن کند هالک است و حق مطلوب هر عاقل است در نظر او هر چند که در طریق آن اشتباه کند.

و القسوه: سختى دلست بسبب امتناع کردن از قبول حق.

و الامد: وقت ممتد و طولانى است و آن و مدت یکیست.

و الهیج: خشکیدن گیاه است.

شأن نزول:

کلبى و مقاتل گفته‏اند: که قول او (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا) یک سال بعد از هجرت درباره منافقین نازل شده و جهتش آنست که ایشان روزى از جناب‏ سلمان فارسى پرسیدند و گفتند براى ما از تورات حدیث بگوى، چون که در آن عجائب و شگفتیهاست، پس نازل شد (الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ) تا قول او (لَمِنَ الْغافِلِینَ)[۱۶] پس خبر داد ایشان را که این قرآن بهترین قصّه ‏ها و- حکایتها و سودمندترین چیزهاست، براى ایشان از غیر آن، پس مدّتى خود دارى کردند از پرسیدن از سلمان، سپس برگشته و از او پرسیدند از مثل آن، پس خداوند نازل فرمود این آیه را (نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً)[۱۷] پس باز خود دارى کردند از سؤال، پس از آن براى بار سوّم از سلمان (ع) پرسیدند پس این آیه نازل شد (أَ لَمْ یَأْنِ ..).

و بعضى گویند: در باره مؤمنین نازل شده، ابن مسعود گوید: نبود بین اسلام ما و بین آنکه ما باین آیه عتاب شدیم مگر چهار سال، پس مؤمنین شروع کردند بعتاب کردن و سزنش کردن یکدیگر.

ابن عباس گوید: براستى که خدا دلهاى مؤمنین را واگذارد، پس بعد از سیزده سال از نزول قرآن آنها را عتاب و ملامت نمود باین آیه‏ (أَ لَمْ یَأْنِ ..) محمد بن کعب گوید: اصحاب پیامبر (ص) در مکّه تهى دست و در فشار بودند پس چون هجرت کردند بمدینه طیبه بنعمت و روزى و رفاهیّت رسیدند، پس از آنچه که بر آن بودند تغییر کرده و قلبهایشان سخت و قسى شد، و حال آنکه‏ واجب بود بر آنها که ایمان و یقین و اخلاصشان در طول صحبت قرآن کتاب- آسمانى خدا زیاد شود.

تفسیر آیات:

سپس خداوند سبحان ایشان را بطاعت خود فرا خوانده و گفت:

(أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا) یعنى آیا وقت آن نرسیده براى مؤمنین.

(أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ) یعنى صفا پیدا کند و نرم شود دلهایشان.

(لِذِکْرِ اللَّهِ) یعنى زمانى که خداوند تذکّرى بایشان میدهد بسبب قرآن از مواعظ و اندرزهاى آن.

(وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ) یعنى قرآن و کسى که آن را مشدّد خوانده پس مقصود او (و ما نزله اللَّه من الحق) و آنچه خداوند از حق نازل نموده است.

(وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ) و نباشید مثل کسانى که کتاب به ایشان داده شده از یهود و نصارى.

(مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ) یعنى از جلوتر پس زمان طولانى شد بین ایشان و پیامبرانشان.

و بعضى گویند: یعنى طولانى شد بر ایشان زمان براى پاداش و جزا یعنى عجله در جزاء و کیفر ایشان نشد، پس مغرور شدند.

(فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) پس دلهایشان غلیظ و قسىّ و سخت شد و خشوع آن زایل گردید و اقبال بر گناه‏ها نموده و معتاد بان شدند.

زجاج گوید: عمرهایشان طولانى و اعمالشان بدو گناه شد، پس دلهاى ایشان قسىّ گردید و حال آنکه سزاوار بود که این خطاب متوجّه بجماعت- مخصوصى باشد که از ایشان خشوع تامى دیده نشود، پس تحریص و ترغیب بر رقّت و نرمى دل و خشوع شوند، پس امّا کسانى را که خداوند تعالى آنها را توصیف بخشوع و رقت و رحمت نموده آنها طبقه و قشرى از مؤمنین بالا و برتر این گروهند.

از مواعظ حضرت عیسى (ع)

از سخنان حضرت عیسى علیه السلام است که میفرماید: بسیار نکنید کلام و سخن خود را بغیر ذکر خدا، پس دلهایتان قسى شود، پس دل قسى و سخت از رحمت خدا دور است، و نگاه در گناهان بندگان نکنید مثل آنکه شما صاحبان و مالکین آنها هستید، و نگاه کنید در گناهان خودتان که گویا شما بندگانید، و مردم بر دو بخشند مردى مبتلا و گرفتار و آلوده بگناه و مردى با عافیت و سلامتى پس ترحّم کنید بر اهل بلا و شکر کنید خدا را بر عافیت و تندرستى.

(وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) یعنى بیرون رفتگان از طاعت و فرمان خداى تعالى بمعصیت او، یعنى پس مانند آنها نباشید، پس خداوند حکم فرماید درباره شما بمانند حکمى که درباره ایشان فرمود، آن گاه گفت:

(اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) بدانید که خداوند زمین را زنده میکند بعد از مردن آن، یعنى آن را زنده میکند بسبب گیاهان و روئیدنیها بعد از خشک شدن و بیحاصل ماندن یعنى پس همین طور زنده میکند کافر را بسبب‏ هدایت کردن بایمان بعد از مردن او بگمراهى و کفر به اینکه لطف میکند مرا و را به چیزى که موجب ایمنى است نزد او.

و بعضى گفته‏اند: یعنى بدانید که خداوند دلها را نرم و رقیق میکند بعد از سخت و قسىّ شدن آن به لطفها و توفیق‏ها.

(قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ) بحقیقت بیان کردیم براى شما آیات، یعنى:

حجّتهاى آشکار و دلیلهاى روشن را (لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) پس برگردید بطاعت ما و عمل کنید بآنچه را که فرمانتان دادیم‏ (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ) به راستى که مردان باور کننده و زنان مؤمنند تحقیق دلیل در اختلاف دو قرائت و معناى آن دو گذشت.

(وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) یعنى آنان که مالشان را در راه‏هاى خیر صرف میکنند (یُضاعَفُ لَهُمْ) این قرض نیکو را بچند برابر آن پاداش داده میشود.

(وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ) و براى ایشانست پاداش سودمندى.

(وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ) و کسانى که ایمان بخدا و پیامبر او آوردند- یعنى باور کردند یکتایى خدا را و اعتراف نمودند به پیامبرى پیغمبران خدا.

(أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ)[۱۸] ایشانند صدّیقین، مجاهد گوید: هر کس‏ ایمان بخدا و پیامبران او آورد پس او صدیق شهید است و این آیه را قرائت کرد، و صدیق آنست که بسیار راست بگوید و صیغه مبالغه در راستگویى است، و آن اسم مدح و تعظیم است.

(وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ) یعنى و شهیدان نزد پروردگارشان هستند و تقدیر اینست آن گروه صدیق‏ها نزد پروردگارشان هستند و شهیدان نزد پروردگارشان آن گاه فرمود:

(لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ) یعنى و براى ایشانست ثواب طاعتشان و نور ایمانشان آن چنانى که بسبب آن هدایت میشوند براه بهشت و این گفته عبد اللَّه ابن مسعود است، و آن را براء بن عازب از پیغمبر (ص) و عیاشى باسنادش از منهال قصاب روایت کرده گوید: بحضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام عرض کردم که دعا کن خداوند شهادت را روزى من نماید، فرمود:

مؤمن شهید است و این آیه را تلاوت نمود.

و از حارث بن مغیره روایت کرده که گفت: خدمت حضرت ابى جعفر (ع) بودیم پس فرمود: آنکه از شما عارف و شناخت باین امر داشته باشد و منتظر آن باشد و در وجود او خیرى بحساب آمده باشد مانند کسانى میباشد که با حضرت مهدى قائم آل محمّد علیهم السلام جهاد کرده باشد با شمشیرش آن گاه فرمود بلکه بخدا سوگند مانند کسیست که با شمشیرش جهاد در رکاب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شهید شده باشد، سپس براى بار سوّم فرمود: بلکه‏ بخدا قسم مانند کسیست که با رسول خدا (ص) شهید شده باشد در خیمه و سرا پرده آن حضرت و درباره شما آیه ایست از کتاب خدا گفتم: فداى شما گردم کدام آیه است؟ فرمود:

قول خداى عزّ و جل‏ (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ) آن گاه فرمود بخدا قسم که شما از راستگویان و شهیدان- هستید در نزد پروردگارتان.

ابن عباس و مسروق و مقاتل بن حیّان گویند: که شهداء از ما قبلش منفصل و جداست و مقصود از شهداء پیامبران علیهم السلامند که براى امّتانشان شهادت و گواهى میدهند:

و فراء و زجاج هم همین قول را اختیار کرده‏اند، مقاتل بن سلیمان و ابن جریر گویند: ایشان کسانى هستند که در راه خدا شهید شدند.

(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ) و آن کسانى که کافر شدند و تکذیب کردند آیات ما را ایشانند اصحاب و یاران دوزخ که در آن- جاودانه خواهند بود، سپس خداوند سبحان مؤمنین را ترغیب بزهد در دنیا نموده و آنها را از اعتماد و رکون بآن تحذیر نموده و گفت:

(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا) بدانید که زندگانى در این دنیا (لَعِبٌ وَ لَهْوٌ) یعنى بمنزله لهو و لعب و بازیگریست چون بقاء و دوامى براى آن نیست و بزودى زود نابود میشود چنانچه بازى و سرگرمى زود از بین میرود.

مجاهد گوید: هر لعبى لهو است، هر بازى سر گومى است.

و بعضى گویند: لعب چیزیست که انسانى را متمایل بدنیا کند و لهو آنست که آدمى را از آخرت غافل نماید.

(وَ زِینَهٌ) که بسبب آن آرایش مینمائید در دنیا.

و بعضى گویند: اراده نموده بآن اینکه آن در چشمان اهل دنیا زیور و آرایش میآید آن گاه متلاشى شده و نابود میگردد.

(وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ) ابن عباس گوید: یعنى مردى بسبب دنیا دارى با دوست و همسایه‏اش مفاخرت و مباهات میکند.

(وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ) گوید: جمع میکند مالى را که حلال براى او نیست بجهت زیاد کردن و سرکشى کردن بر اولیاء خدا بمالش و اولادش و خدامش و مقصود اینست که عمرش را در این چیزها فانى میکند سپس خداوند سبحان براى این زندگانى مثالى زد و گفت: (کَمَثَلِ غَیْثٍ) یعنى بارانى که- (أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ) یعنى کشاورزان و زارعین تعجّب میکنند از آنچه که بسبب این باران میروید.

زجاج گوید: و ممکن است که مقصود کفّار بخدا باشد زیرا که کافر شگفتى و اعجابش بدنیا شدیدتر از غیر اوست.

(ثُمَّ یَهِیجُ) یعنى سپس خشک میشود (فَتَراهُ مُصْفَرًّا) یعنى: پس مى بینى آن را که چون نزدیک خشک شدن میشود زرد میگردد (ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً) آن گاه پس از خشکیدن خم شده و شکسته میشود، و شرح این مثل در سوره یونس گذشت.

(وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ) مقاتل گوید: در روز قیامت عذاب و شکنجه خدا بر دشمنان خدا بسیار سخت است.

(وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ) و آمرزش از خدا و رضوان او براى اولیاء خدا و اهل طاعت او.

(وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ) و نیست زندگى دنیا مگر متاعى فریبنده براى کسى که مغرور بآن شده و براى قیامتش کار نکند.

سعید بن جبیر گوید: متاع فریبنده است کسى را که اشتغال بطلب آخرت نکند، و کسى که مشغول به طلب آخرت شود، پس دنیا براى او متاع بلاغ است به چیزى که آن بهتر از آن است.

و بعضى گویند: و عمل و کار کردن براى زندگى دنیا متاع غرور است و آن براستى در زوال و نابودى مانند این چیزهاییست که مثل بآن زده شده است.

 

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۲۱ تا ۲۵]

سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۲۱) ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۲۲) لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (۲۳) الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۴) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (۲۵)

ترجمه آیات:

۲۱- و بسوى (موجبات) آمرزش پروردگار خویش و بهشتى پهناور که مساحت آن چون پهناى آسمانها و زمین است پیشى بگیرید که براى آنان که بخدا و فرستادگان او ایمان آورده‏اند مهیّا شده است این (نعمت آمرزش و بهشت) فضل خداست آن را بهر که بخواهد میدهد و خداى تعالى داراى فضلى بزرگست.

۲۲- هیچ بلائى در زمین نرسد و نه در نفسهاى شما مگر اینکه پیش از آنکه‏ آن نفسها را بیافرینیم در لوح محفوظ است البتّه این براى خدا آسانست.

۲۳- تا بر آنچه از شما فوت شده‏اند و هناک نشوید و بآنچه خدا شما را نبخشیده شادمان نگردید و خدا هر متکبر فخر کننده را دوست نمیدارد.

۲۴- آن کسانى که بخل میورزند و مردم را به بخل ورزیدن و امیدارند و هر که روى بگرداند جدّا خدا بینیازى ستوده صفاتست.

۲۵- حقّا فرستادگان خویش را با معجزه‏هاى هویدا فرستادیم، و با ایشان کتاب و ترازوى عدل فرستادیم تا مردم بعدل قیام کنند و آهن را فرستادیم که در آن کار زار سخت و سودهایى براى مردم است و براى اینکه خدا بشهود برسانند کسى را که دینش و پیغمبرانش را به پنهانى یارى میکند البتّه خداى تعالى نیرومندى غالبست.

قرائت:

ابو عمرو (بما آتیکم) با الف مقصور خوانده و باقى از قاریان با الف ممدود (آ) و اهل مدینه و شام (فان اللَّه الغنى الحمید) خوانده‏اند چون که ایشان در قرآن‏هاى خود اینطور دیده‏اند ولى باقى از قراء (فان اللَّه هو الغنى) به اثبات (هو) و همین طور (هو) را در مصحفهاى خود یافته ‏اند.

دلیل:

ابو على گوید: دلیل کسى که (اتیکم) با الف مقصور خوانده اینست، آن را معادل و برابر با (فاتکم) دانسته پس چنانچه فعل براى فائت است در قول او (فاتکم) پس هم چنین براى (آتى) در قول او (بما آتیکم) شاعر گوید:

و لا فرح بخیر ان اتاه‏ و لا جزع من الحدثان لاع‏

و خرسند نشود بخیرى اگر او را برسد و نه از حوادث و رویدادها جزع میکند آنکه از کمترین چیزى ناراحت میشود و میسوزد.

دلیل کسى که با الف ممدود خوانده اینست که خیرى که میرسد بایشان آن از نزد خداست، و او عطا شده این نعمت است و فاعل (آتاکم) ضمیریست که عود باسم اللَّه میکند و هاء از صله حذف شده تقدیرش (بما اتاکموه) و قول او (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) شایسته است که (هو) فصل باشد و مبتداء نباشد زیرا که حذف فصل آسان‏تر است آیا نمیبینى که محلّى براى فصل از اعراب نیست و گاهى حذف میشود و ضررى بمعنا نمیزند.

لغات آیات:

اعدّت: مشتق از عدد است و اعداد نهادن چیزیست براى آنچه در آینده میشود بر آنچه که اقتضاء میکند از عدد امرى که براى آنست، و فضل و افضال و تفضّل در معنا یکیست، و آن نفع و سودیست که براى توانا میباشد که میتواند براى دیگران انجام دهد و حال آنکه براى او امکان هست که نکند.

و الاسى: حزن و غصّه است و تأسى تخفیف حزنست بسبب مشارکت داشتن در حال او.

اعراب:

(فِی کِتابٍ) متعلّق بمحذوف است تقدیرش (الا هى کائنه فى کتاب) پس آن در محلّ رفع است به اینکه آن خبر مبتداء محذوف است، و ممکنست که متعلّق بفعل محذوف باشد تقدیرش (الا قد کتبت فى کتاب) است پس جار و مجرور (فى کتاب) در محل نصب است بنا بر حالیّت، یعنى (الّا مکتوبه).

(لِکَیْلا تَأْسَوْا) منصوبست بنفس (کى) و لام آن لام جارّه است، (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ) در موضع جر است بنا بر بدلیّت از مختال فخور پس بنا بر این وقف‏ بر فخور جایز نیست، و ممکنست که محلّش بر ابتداء و خبرش محذوف باشد، چنانچه جواب (لو) حذف شده از قول خدا (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ)- و تقدیر آن (الذین یبخلون فانهم یستحقون العذاب) است و ممکنست که محلّش، رفع یا نصب بنا بر ذم باشد.

تفسیر آیات:

آن گاه خداوند سبحان ترغیب و تشویق فرمود در مسابقه و پیشى گرفتن براى خواستن بهشت پس فرمود:

(سابِقُوا) یعنى مبادرت کنید به بر طرف کردن عوارضى را که مانع از اعمال صالحه است و شتاب کنید بسوى چیزهایى که موجب رستگارى در آخرت و قیامت میشود.

(إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ) کلبى گوید: یعنى شتاب کنید بتوبه کردن.

و بعضى گویند: یعنى بصف اوّل جماعت (یا مقدم جبهه).

و برخى گویند: یعنى بسوى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله.

(وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) و بهشتى که مساحتش مانند مساحت آسمانها و زمین است، یعنى و پیشى بگیرید بسوى استحقاق ثواب بهشتى که- صفتش اینست و در ذکر عرض تنها بدون ذکر طول چند وجه گفته شده است:

۱- اینکه بزرگى عرض دلالت میکند بر عظمت طول.

۲- اینکه گاهى ممکن است که طول بدون عرض باشد، ولى هیچ عرضى نیست که بدون طول باشد.

۳- اینکه مقصود بآن اینست که عرضش مانند عرض آسمانها و زمین است ولى‏ طول آن را جز خداى تعالى هیچکس نمیداند.

حسن گوید: که خدا بهشت را نابود میکند سپس بر میگرداند به کیفیّتى که توصیف نمود و براى همین صحیح است که آن را توصیف کند به اینکه عرضش، چون پهناى آسمانها و زمین است، و غیر او گوید: خداوند فرمود پهنایش چون پهناى آسمان و زمین و حال آنکه بهشت آفریده شده در آسمان هفتم است پس منافاتى با آن ندارد.

(أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا) یعنى ذخیره شده و آماده گردیده براى مؤمنین.

(بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ) بخدا و پیامبران او، این جنّت فضل خداست بهر کس که میخواهد میدهد یعنى پاداش جاودانه و همیشگى میدهد بر عمل اندک فانى شده و اگر اکتفاء کند در پاداش باندازه آنچه مستحق میشوند بسبب اعمال از عدالت او خواهد بود لیکن او تفضّل فرمود بزیادتر دادن و بعضى گویند: یعنى اینکه هیچکس در دنیا و آخرت بخیرى نمیرسد مگر بفضل خدا زیرا اگر خداوند سبحان ما را بطاعت خود نخوانده و راه آن را براى ما بیان نکرده بود، و توفیق عمل صالح بما نداده بود هر آینه ما هدایت بسوى او نشده بودیم و همه اینها از فضل خداست پس براستى که او تفضّل فرمود باسبابى که بسبب آن طاعت انجام میشود از امکانات و الطاف و کمال عقل و ارائه دادن ثواب را بمکلّف، پس تکلیف نیز تفضّل است و آن وسیله رسیدن بثواب است.

ابو القاسم بلخى و عدلیّه از اهل بغداد گویند: خداوند سبحان و تعالى اگر اکتفاء و اقتصار کند براى بندگانش در طاعاتشان بر مجرّد احسانهاى گذشته او بر ایشان هر آینه عدل خواهد بود پس براى این خداوند سبحان ثواب، و بهشت را فضل قرار داد، و در این آیه بزرگترین امیدوارى براى اهل ایمان‏ خواهد بود، براى آنکه یاد آورد شد که بهشت آماده و مهیاى براى مؤمنین است و با ایمان چیز دیگرى را یاد نکرد.

(وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) یعنى صاحب انعام عام و احسان فراوان بر بندگانش میباشد، سپس فرمود:

(ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ) نمیرسد بلاء و مصیبتى در روى زمین مانند قحطى باران و کمبود گیاهان و نقصان میوه ‏جات.

(وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ) و نه در جان خودتان از بیماریها و دیدن داغ اولاد.

(إِلَّا فِی کِتابٍ) مگر آنکه در کتاب است، یعنى مگر آنکه آن ثبت در لوح محفوظ است.

(مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها) یعنى از پیش از آنکه جانها را بیافرینم، مقصود این است که خداى تعالى آن را در لوح محفوظ ثبت کرده پیش از آنکه جانها را خلق کند تا استدلال کند فرشتگان را بآن بر اینکه او عالم بذاته است همه چیز را به حقایقش میداند.

(إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) یعنى اثبات این با کثرت و زیادتش بر خدا آسان و غیر مشکل است، سپس بیان فرمود خداوند سبحان براى چه این کار را کرد، پس فرمود:

(لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ) تا آنکه غصّه نخورید بر آنچه از شما فوت شده یعنى این کار را ما کردیم براى اینکه شما محزون نشوید بر آنچه فوت میشود، از شما از نعمتهاى دنیا.

(وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) و مسرور نشوید بآنچه که بشما میرساند یعنى به آنچه که عطا کرد خدا شما را از آن و چیزى که موجب بر طرف کردن اندوه و سرور از آن میشود، اینست که آدمى هر گاه بداند که آنچه که فوت میشود از نعمتها- خداوند تعالى ضمانت کرده بر آن که عوضش را در آخرت عطا کند، پس سزاوار نیست که غمناک و اندوهگین شود براى فقدان اگر بداند که آنچه که از نعمتها را باو داده او را تکلیف بشکر بر آن و پرداختن حقوق واجبه آن را نموده، پس سزاوار نیست که مسرور بآن شود، و نیز وقتى که دانست که چیزى از ان باقى نمیماند، شایسته نیست که براى آن غمگین شود بلکه واجبست که اهتمام و کوشش براى امر آخرت کند که دائمى است و نابود نمیشود، و در این آیه اشاره بچهار چیز است.

لِکَیْلا تَأْسَوْا آموزنده چهار درس است:

اوّل: حسن خلق و خوش اخلاقى، براى آنکه کسى که وجود دنیا و عدمش (بود و نبودش) در پیش او بى تفاوت باشد حسد نورزد و دشمنى نکند و مالش را از کسى دریغ و مضایقه ننماید زیرا اینها از موجبات سوء خلق و بد اخلاقى است و آنهم از ثمرات حبّ دنیاست.

دوّم: کوچک شمردن دنیا و اهل آن هر گاه مسرور بوجود آن نشود و محزون بعدمش نباشد.

سوم: بزرگ شمردن آخرت براى آنچه که در آن میرسند به ثواب ابدى که خالص و پاک از نواقص و عیبهاست.

چهارم: افتخار و مباهات بخداى متعال نمودن نه باسباب دنیا و زرو زیور ظاهرى آن.

و روایت شده که مردى خدمت حضرت على بن الحسین (ع) رسید عرض‏ کرد زهد چیست؟ آن حضرت فرمود:

زهد داراى ده جزء است، و اعلى درجه زهد کمترین درجه ورع و تقوا است، و اعلى درجه ورع کمترین درجه و مرتبه یقین است، و اعلى درجه یقین کمترین درجه رضا است، و تمام زهد در آیه‏اى از کتاب خدا (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) میباشد و به بوذرجمهر حکیم (وزیر نوشیروان)- گفتند براى چیست اى دانشمند که افسوس و غصّه نمیخورى بر چیزى که از دست دادى و چرا مسرور نمیشوى به چیزى که بتو میرسد؟

پس گفت که فوت شده جبران با شک چشم و گریستن نمیشود و رسیده به خوشحال شدن تداوم نیاورد.

و از عبد اللَّه بن مسعود روایت شده که گفت: هر آینه اگر من دستمالى کنم گل آتشى را که بسوزاند هر چه سوزد و باقى گذارد آنچه بگذارد نزد من محبوب تر است از اینکه بگویم بچیزى اى کاش فلان چیز نبود یا اى کاش فلان چیز بود.

(وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ) و خدا دوست نمیدارد هر متکبرى را که بر مردم افتخار بدنیا میکند.

(الَّذِینَ یَبْخَلُونَ) آن کسانى که بخل میورزند بسبب منع و ترک واجبات.

(وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ) و مردم را هم فرمان به بخل و امساک میدهند و در حدیث است که پیامبر (ص) از بزرگ بنى عوف پرسید گفتند، جد بن قیس است که ببخل و امساک متّهم است پس آن حضرت فرمود:

و چه دردى بدتر از بخل است، بزرگ و آقاى شما براء پسر مغرور است.

(وَ مَنْ یَتَوَلَّ) یعنى کسى که اعراض و دورى کند از آنچه خدا بسوى آن خوانده است‏ (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ) پس براستى که خدا بینیاز از او و از اطاعت او صدقات‏ و خیرات اوست. (الْحَمِیدُ) ستوده و پسندیده است در تمام افعالش آن گاه خداوند سبحان قسم یاد نموده و گفت:

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ) هر آینه حقّا که ما پیامبران خود را فرستادیم با دلائل و معجزات‏ (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ) و نازل کردیم با ایشان کتابى را که متضمن احکام و چیزهاییست که مورد نیاز مردم است، از حلال و حرام مانند:

۱- تورات کتاب موسى بن عمران ۲- انجیل، کتاب عیسى بن مریم علیه السلام ۳- قرآن‏ (وَ الْمِیزانَ) ابن زید و جبائى و مقاتل بن سلیمان گویند یعنى نازل کردیم با ایشان از آسمان ترازویى را که داراى دو کفّه است و با آن سنجیده میشود.

و بعضى گویند: یعنى نازل کردیم صفت میزان را.

(لِیَقُومَ النَّاسُ) تا آنکه مردم در معاملاتشان قیام‏ (بِالْقِسْطِ) کنند یعنى بعدل داد و ستد کنند.

قتاده و مقاتل بن حیّان گویند: مقصود اینست که ما امر بعدل کردیم مثل قول او که میفرماید: اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ‏[۱۹] خدایى که نازل فرمود کتاب خود را بحق و راستى و عدالت.

(وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ) از عبد اللَّه پسر عمر از پیامبر خدا (ص) روایت شده که فرمود براستى که خداوند نازل فرمود چهار برکت را از آسمان بسوى زمین:

۱- آهن ۲- آتش ۳- آب ۴- نمک.

و اهل معنى گفته ‏اند که: معناى‏ (أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ) آفریدیم ما آن را و ایجاد کردیم آن را، میباشد مثل قول او: و انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج‏[۲۰] و نازل کرد براى شما از چهار پایان هشت جفت‏ها را (۱- گوسفند نر و ماده ۲- بز نر و ماده ۳- گاو نر و ماده ۴- شتر نر و ماده).

و مقاتل هم چنین پنداشته و معتقد باین معنى شده پس گوید: یعنى بامر ما آهن بوجود آمد.

و قطرب گوید: معناى (انزلنا) در اینجا مهیّا کردیم ما و آفریدیم از نزل (مائده) و آن چیزیست که براى میهمان آماده میشود، یعنى انعام کردیم بسبب آهن و آن را براى شما آماده نمودیم.

ابن عبّاس گوید: و فرود آورد با آدم علیه السلام از جنس آهن سه چیز را ۱- علاه که سندان باشد ۲- گاز انبر ۳- چکش.

(فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ) زجاج گوید: یعنى ممانعت نموده و با آن پیکار و جنگ با دشمن میکند و مقصود اینست که از آهن دو سلاح ساخته میشود یکى براى دفاع چون سپر و زره و کلاه خود، و یکى براى زدن چون شمشیر و خنجر و چاقو و سر نیزه، چنانچه مجاهد گوید: در آن سپر است براى دفاع و سلاح است براى زدن بدشمن.

(وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ) یعنى چیزهایى که مردم در وسائل زندگیشان منتفع بآن‏ میشوند، مانند چاقو و تبر و تیشه و سوزن و غیر آن از چیزهایى که از آهن میسازند (مثل بیل و کلنگ و شمشیر و خنجر و کارخانجات و ماشین آلات و تیر آهن و رنگهاى ماشین و چرخهاى قطار و موتور هواپیما و اتوبوس و موتور سیکلت و سایر ابزار و آلات آهنى که احصاء آن مشکل است.) (وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ) عطف بر قول او (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) است، یعنى تا اینکه معامله بعدل نمایند و اینکه- بداند خدا نصرت- کسى را که او را نصرت و یارى میکند میداند و جهاد کسى که با پیامبرش جهاد میکند و قول او (بالغیب) یعنى بعلم واقعى با استدلال و تأمل بدون دیدن بچشم.

(إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ) براستى که خداوند نیرومند بر انتقام است از دشمنانش‏ (عَزِیزٌ) است یعنى قابل دسترسى نیست که علّتى در زمین و آسمانش بر او عارض شود.

ترتیب:

جهت پیوست قول خدا (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ) بما قبلش اینست که چون خداوند سبحان بیان فرمود ثواب بر طاعات را در تعقیب آن توضیح داد- عوضهایى را که بر تقدیر و صبر در مصیبتها و دردها عطا میکند و فرمود: بر ما مخفى نیست عوض کسى که مصیبتى باو رسیده پس اگر آن مصیبت از ناحیه و جانب ما باشد پس عوض آن چند برابر از پاداش ما خواهد بود، و اگر از فعل و عمل بندگان ما باشد پس ما عوض آن را از ایشان خواهیم گرفت، سپس تأکید این را بقول خویش‏ (لِکَیْلا تَأْسَوْا …) نمود، براى آنکه مصیبت اگر در آخر کار بدون عوض، باشد غم و غصّه‏اش بیشتر شود، پس تمام اندوه در زیانیست که جبرانى براى آن نباشد آن گاه در پس آن فرمود: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ …) پس بیان‏ فرمود که خداوند سبحان نسبت به بندگانش مهربانست بآنچه میخواند ایشان را بخشوع و خضوع و ترک تکبر و خود نمایى‏

قوله تعالى:

[سوره الحدید (۵۷): آیات ۲۶ تا ۲۹]

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۲۶) ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۲۷) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۸) لِئَلاَّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاَّ یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۲۹)

 

ترجمه آیات:

۲۶- و بتحقیق فرستادیم نوح و ابراهیم را و قرار دادیم در اولاد آن دو پیامبرى را و کتاب را پس بعضى از ایشان هدایت یافتند و بسیارى از ایشان- فاسقانند.

۲۷- پس از پى در آوردیم بر اثرهاى ایشان رسولانمان را و از پى در آوردیم عیسى بن مریم را و دادیم باو انجیل را و قرار دادیم در دلهاى آنان که پیرو شدند او را مهرى و رحمتى و رهبانیّتى را که بدعت ساختند آن را ما ننوشتیم آن را براى ایشان مگر جستن رضاى خدا، پس رعایت ننمودند آن را حق رعایتش پس دادیم آنان را که ایمان آوردند از ایشان اجرشان را و بسیارى از ایشان فاسقانند.

۲۸- اى آن کسانى که ایمان آوردید بپرهیزید از خدا و ایمان بیاورید بر رسولش که میدهد شما را دو نصیب از رحمتش و قرار خواهد داد براى شما نورى که راه روید بآن و خواهد آمرزید شما را و خداست آمرزنده مهربان.

۲۹- تا اینکه بدانند اهل کتاب که قدرت ندارند بر چیزى از فضل خدا و اینکه افزونى در دست خداست میدهد آن را بهر کس که خواهد و خدا صاحب فضل بزرگ است.

لغات آیات:

التقفیه: قرار دادن چیزیست در پى چیزى بنا بر استمرار و تداوم در آن و براى همین به پایان و آخرهاى شعر قافیه گفته میشود زیرا بیت بر پى آن مستمر است در غیر آن بر منهاج و طریقه آن.

الرهبانیّه: اصل آن از رهبه است که بمعناى خوف و بیم است مگر آنکه آن عبادتى است که اختصاص بنصارى دارد براى سخن و کلام پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله که فرمود: لا رهبانیه فى الاسلام، در اسلام رهبانیت نیست.

الابتداع: اوّل کار است که اقتداء و پیروى در آن بر مثالى نشده، و از آنست بدعت زیرا که آن ایجاد کاریست بر خلاف سنّت.

الکفل: حظ و نصیب است و از آنست نصیب و حظى که سوار بر آن مینشیند و آن گلیم و مانند آنست که بر گرده و پشت شتر میگذارند هر گاه بخواهند که در آن بخوابند تا از سقوط و افتادن محفوظ بمانند، پس در آن حظى از مصونیت از افتاد نست.

اعراب:

و رهبانیت منصوب بفعل مضمر است که قول او ابتدعوها آن را تفسیر میکند و تقدیر آن و ابتدعوا رهبانیه ابتدعوها) است، و قول او (ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ) در محل نصب است براى آنکه صفت براى رهبانیه میباشد.

(ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ) منصوب است براى آنکه آن بدل از هاء (فى کتبناها) است و تقدیر آن کتبناها علیهم ابتغاء رضوان اللَّه، یعنى پیروى کردن اوامر او و حال آنکه براى ایشان رهبانیّت را ننوشتیم و (لا) در (لِئَلَّا یَعْلَمَ) زاید (و ان) در (أَلَّا یَقْدِرُونَ) مخفّفه از مثقله و اسم آن محذوف است، و تقدیرش، انهم لا یقدرون و (لا) در اینجا دلالت بر اضمار در انّ با تخفیف ان.

تفسیر آیات:

آن گاه خداوند سبحان عطف بما تقدّم نمود از ذکر پیامبران بحکایت حضرت ابراهیم و نوح علیهما السلام و فرمود:

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ) و بتحقیق ما فرستادیم نوح و ابراهیم (ع) را و البتّه آن دو بزرگوار را اختصاص داد بنامشان براى فضیلت آن دو بزرگوار و براى آنکه آن دو پدر پیامبران خدایند.

(وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ) یعنى براستى که پیامبران- تمامشان از نسل و ذریه آن دو بزرگوارند و بر ایشان کتاب نازل نمود، سپس خبر از حال فرزندان آنها داده و گفت: (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ) پس بعضى از ایشان هدایت شده براه حق هستند.

(وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) و بسیارى از ایشان فاسقانند، یعنى از اطاعت حق بیرون رفته و مرتکب گناه او شدند.

(ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا) یعنى سپس پیروى کردیم بفرستادن بر آثار کسانى که یاد کردیم آنان را از پیامبران به پیغمبران دیگر، براى قوم و ملّت دیگر روانه کردیم ایشان را پیامبرى از پیامبر.

(وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ) و قرار دادیم پى ایشان عیسى بن مریم (ع) را پس او را فرستادیم پیامبرى.

(وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ) یعنى و عطا کردیم بعیسى بن مریم انجیل را.

(وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ) و قرار دادیم در دلهاى کسانى که عیسى را پیروى کردند در دینش یعنى حواریّین و پیروان ایشان که پیروى کردند- عیسى علیه السلام را (رَأْفَهً) مهربانى و آن سخت‏ترین درجه رقّت و دل نرمى است، (وَ رَحْمَهً) و او نسبت داد رأفت و رحمت را بخودش براى آنکه خداى سبحان در دلهاى ایشان رأفت و رحمت قرار داده است، بامر کردن به مهربانى و رغبت دادن در آن و وعده ثواب دادن بر آن.

براى آنکه او ایجاد کرد در قلوب و دلهاى ایشان رأفت و رحمت را و البتّه پیروان عیسى علیه السلام را برأفت و رحمت تعریف نمود هر چند که از افعال- خداى سبحان میباشد براى آنکه ایشان متعرّض برأفت و رحمت شدند.

(وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ) و رهبانیّتى که اختراع کردند ما ننوشتیم آن را براى ایشان. و رهبانیّه خصلتى و یک قسمت از عبادت است که در آن معناى خوف و ترس ظاهر میشود یا در کلیسا یا در حال انفراد و تنهایى یا از مردم یا غیر اینها از امورى که در آن تعبّد صاحبش ظاهر میشود، و معنایش اینست که ایشان رهبانیّتى از خود اختراع کردند که ما بر ایشان ننوشتیم.

قتاده گوید: رهبانیّتى که ایشان اختراع کردند آن متارکه با زنان و صومعه گرفتن و دیرانى شدن بود گوید: و تقدیرش (و رهبانیه ما کتبناها علیهم).

(إِلَّا) مگر آنکه ایشان آن را اختراع کردند (ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها) براى جستن خشنودى خدا، پس آن را رعایت نکردند، حق رعایت کردن.

ابن عبّاس گوید: که رهبانیّتى که ایشان اختراع کردند، پیوستن به بیابانها و کوه‏ها بود در خبرى که از پیامبر (ص) نقل شده پس رعایت نکردند افرادى که بعد از ایشان آمدند حق رعایت کردن و این هم براى تکذیبشان بود بپیامبرى محمد (ص).

و بعضى گویند: رهبانیّت: انقطاع و بریدن از مردم است براى انفراد بعبادتى که ما بر ایشان آن را واجب نکردیم.

و زجاج گوید: که تقدیر آن «ما کتبناها الّا ابتغاء رضوان اللَّه» است و جستن رضوان خدا پیروى کردن اوامر اوست، پس این یک وجه است گوید: و در آن‏ وجه دیگریست که در تفسیر آمده که ایشان افعالى و کارهایى از پادشاهانشان دیدند که نتوانستند بر آن تحمّل کنند، پس براى خود دیرها و صومعه‏ها گرفتند و آن را اختراع و ایجاد نمودند، پس چون خود را ملزم ساختند باین عبادت و داخل بر آن صومعه شدند لازم شد ایشان را که آن را تمام کنند، چنانچه هر گاه انسان روزه‏اى میگیرید که بر او واجب نشده لازم میشود. و او که آن را تمام کند گوید: و قول او (فمارعوها حق رعایتها) رعایت نکردند آن را حق رعایت کردن بر دو قسم است:

۱- اینکه اکتفاء کنند بر آنچه که خود را بآن ملزم نموده ‏اند.

۲- و آن بهتر است، اینکه آنان هنگام بعثت پیغمبر (ص) بودند، ولى ایمان بآن حضرت نیاوردند، پس ایشان تارک طاعت خدا بودند پس این رهبانیّت را رعایت نکردند حق رعایت کردن، و دلیل این قول خداست که فرمود:

(فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ) پس دادیم کسانى از ایشان را که ایمان آوردند پاداششان را یعنى آنان که ایمان به پیامبر (ص) آوردند.

(وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) و بسیارى از ایشان فاسقند یعنى کافرند تمام شد کلام زجاج و تأیید میکند این را روایتى که از ابن مسعود رسیده گوید: من ردیف پیغمبر (ص) بر الاغى سوار بودم، پس آن حضرت فرمود: اى پسر ام عبد آیا میدانى از کجا بنى اسرائیل رهبانیّت را اختراع کردند، پس گفتم خدا و رسول او داناتر است، فرمود: بر بنى اسرائیل ستمکارانى مسلّط شد، بعد عیسى بن مریم علیهما السلام که مرتکب بگناهان خدا شدند، پس اهل ایمان غضبناک و خشمگین شده، پس با آنها مقاتله و پیکار کردند، پس سه مرتبه اهل‏ ایمان از ایشان منهزم و فرارى شدند مگر اندکى، پس گفتند اگر ما بر این گروه ستمکاران و جبّاران نمایان شویم ما را نابود میکنند و براى دین یک نفر باقى نخواهد ماند تا دعوت بسوى او کند پس بیائید و در روى زمین پراکنده شویم تا خداوند پیامبرى را که عیسى علیه السلام بما وعده داد مبعوث کند و مقصودشان حضرت محمد صلّى اللَّه علیه و آله بود، پس متفرّق و پراکنده در میان غارهاى کوه‏ها شدند و اختراع رهبانیّت کردند، پس بعضى از آنها متمسّک و ملتزم بدینش گردیده و برخى هم کافر شدند، سپس این آیه را تلاوت کرد: وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ‏، تا آخر آیه، سپس فرمود:

اى پسر ام عبد آیا میدانى رهبانیّت امّت چیست، گفتم خدا و پیامبرش دانا ترند، فرمود، هجرت در راه خدا و جهاد و پیکار با دشمنان و نماز و روزه و حج و عمره.

و از ابن مسعود: روایت شده که گفت: داخل شدم بر پیامبر (ص) پس فرمود اى پسر مسعود، متفرق شدند امّت عیسى علیه السلام که قبل از شما بودند بر هفتاد و دو فرقه و گروه، و دو گروه از آنها نجات یافت و هفتاد گروه دیگر هلاک شدند و آن دو گروه فرقه اى بودند که با سلاطین جبارشان بر دین عیسى (ع) جنگ کردند پس ایشان را کشتند و فرقه‏اى دیگر که طاقت و نیروى جنگ کردن با ملوک را نداشتند و نمیتوانستند که رو بروى ایشان ظاهر شوند و ایشان را بدین خداى تعالى و دین عیسى علیه السلام دعوت کنند پس در بلاد سیاحت نموده و رهبانیّت اختیار کردند و ایشان آنهایى بودند که خدا درباره ایشان فرمود «وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ» آن گاه پیامبر (ص) فرمود: کسى که ایمان بمن آورد و مرا تصدیق نمود و پیروى کرد مرا حقّا رعایت کرده رهبانیّت را-حق رعایت کردن و کسى که ایمان بمن نیاورد، پس ایشان گروهى هالک و- نابودند سپس خداوند سبحان فرمود:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) اى آن کسانى که ایمان آوردید یعنى اعتراف بتوحید و یکتایى خدا کرده و تصدیق بموسى و عیسى (ع) نمودید (اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ) ابن عباس گوید: یعنى بترسید از خدا و ایمان آورید به پیامبر او محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم.

و بعضى گفته‏اند: یعنى اى کسانى که بظاهر ایمان آورده‏اید در باطن و دلتان هم ایمان بیاورید.

(یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ) میدهد شما را دو نصیب‏ (مِنْ رَحْمَتِهِ) ابن عباس گوید: یک نصیب براى ایمانشان به پیامبران گذشته، و یک نصیب هم براى ایمانشان به محمّد صلّى اللَّه علیه و آله.

(وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ) و قرار میدهد براى شما نورى که در آن راه روید.

مجاهد گوید: یعنى رهبر و راهنمایى که بسبب او هدایت شوید.

ابن عباس گوید: نور قرآنست که در آن دلائلى بر هر حقّى و بیان براى هر خیرى است و بوسیله آن مستحق میشوند روشنایى و نورى را که بسبب آن در روز قیامت راه روند.

(وَ یَغْفِرْ لَکُمْ) یعنى میپوشاند بر شما گناهان شما را (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) و خدا بخشاینده مهربانست.

مهاجرت جعفر بن ابى طالب «ع» بکشور حبشه‏

سعید بن جبیر گوید: پیغمبر (ص) جعفر «طیّار» را با هفتاد نفر سواره از-مسلمین بسوى نجاشى (امپراطور) حبشه فرستاد تا او را دعوت به اسلام نمایند، پس آنها وارد بر نجاشى شده او را دعوت نموده پس او پذیرفت و ایمان باسلام و پیامبر (ص) آورد، پس چون خواستند مراجعت کنند عدّه ‏اى از کسانى که ایمان آورده بودند از اهل مملکت او و ایشان چهل مرد بودند گفتند بنجاشى بما اجازه بده تا ما خدمت این پیغمبر (ص) برسیم و حضورا اسلام آوریم، پس آنها را رخصت داده و باتفاق جعفر علیه السلام بمدینه آمده و خدمت پیغمبر رسیدند و ضعف مالى مسلمین را دیدند از پیامبر اجازه خواستند و گفتند اى پیامبر خدا براى ما اموالیست و ما میبینیم تنگدستى مسلمین را، پس اگر به ما اجازه دهید ما برویم بکشورمان حبشه و اموالمان را بیاوریم و با مسلمین مواسات کنیم، پس پیغمبر (ص) بایشان اجازه داد و رفتند و اموالشان را آورده و با مسلمین تقسیم کردند، پس خداوند نازل فرمود درباره ایشان: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ‏ تا قول او وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏[۱] کسانى که ایشان را کتاب از پیش فرستادیم ایشان باو ایمان آوردند … و از آنچه به ایشان روزى داده ‏ایم انفاق میکنند، پس نفقه همان اموالى بود که بمسلمین کمک کردند، پس چون اهل کتابى که ایمان به پیامبر (ص) نیاورده بودند قول او را شنیدند (أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا)[۲] آن گروهند که پاداششان دو بار داده میشود بآنچه که صبر کردند، پس افتادند بجان مسلمانها و گفتند اى گروه مسلمین امّا کسى که ایمان آورد از ما بکتاب ما براى او یک پاداش مثل پاداشهاى شماست، پس چه فضیلتى شما بر ما دارید، پس این‏ آیه نازل شد: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ …) پس براى ایشان دو پاداش قرار داد و افزود بر ایشان نور و آمرزش را سپس فرمود: (لِئَلَّا یَعْلَمَ- أَهْلُ الْکِتابِ).

و کلبى گوید: آنها بیست و چهار نفر مرد بودند که از یمن بر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شدند و آن حضرت (ص) در مکّه بودند و ایشان یهودى و نصرانى نبودند بلکه بدین پیامبران نبودند، پس اسلام آوردند، پس ابو جهل بایشان گفت شما بد مردمى هستید و بد واردینى بر خویشانتان پس آنها پاسخ وى را داده و گفتند و چیست براى ما که ایمان بخدا نیاوریم، پس خدا براى مؤمنین اهل کتاب مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابش دو پاداش قرار داد پس ایشان شروع کردند بر مباهات و فخر کردن بر اصحاب رسول خدا (ص) و مى گفتند ما از شما برتریم زیرا براى ما دو پاداش است و براى شما یک پاداش، پس نازل شد: لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ … تا آخر سوره.

دو پاداش براى کیست؟

از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود هر کس براى او کنیزى باشد پس او را تعلیم داده و خوب بیاموزد و او را ادب نموده و نیکو ادب نماید و وى را آزاد کرده و شوهر دهد براى او دو پاداش است و هر کس از اهل کتاب که ایمان به پیامبر خود آورد و بمحمّد (ص) نیز ایمان آورد براى او دو پاداش است و هر بنده و مملوکى که ادا کند حق خدا و حق صاحبان خود را پس براى او دو پاداش است این حدیث را بخارى و مسلم در دو صحیح خود آورده ‏اند[۳]

(لِئَلَّا یَعْلَمَ) یعنى براى اینکه بدانند، و لا زایده است‏ (أَهْلُ الْکِتابِ) یعنى آنهایى که ایمان بمحمّد صلّى اللَّه علیه و آله نیاورده و نسبت بمؤمنین حسد ورزیدند از ایشان‏ (أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ) و ان (الّا) ان مخففه از انّ مثقّله است و تقدیرش اینست که ایشان قدرت و نیرو ندارند، و- معنایش اینست که ما دو پاداش قرار دادیم براى کسانى که ایمان بمحمّد صلّى اللَّه علیه و آله آوردند، تا آنکه بدانند کسانى که ایمان نیاورده‏اند بر ایشان پاداشى و نصیبى و حظّى در فضل خدا نیست.

(وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ) و اینکه فضل بدست خداست به هر کس که میخواهد میدهد، پس مؤمنین از اهل کتاب را دو پاداش داده است‏ (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) و خداوند صاحب فضل بزرگیست، تفضّل میکند بر هر کس از بندگان مؤمنش که میخواهد.

و بعضى گویند: که مقصود از فضل خدا در اینجا پیامبریست یعنى قدرت و توان بر نبوّت ندارند و نمیتوانند که آن را از کسى که خدا خواسته و او را اختصاص به پیامبرى داده برگردانند، پس قدرت ندارند که نبوّت را از محمّد صلّى اللَّه علیه و آله گرفته و بهر کس که دوست دارند بدهند بلکه نبوّت و پیامبرى بدست خداست بهر کس میدهد که اهل آن باشد و میداند که او صلاحیّت این مقام را دارد[۴].

فراء گوید: البتّه لاء زائده داخل میشود در صله هر کلامى که در اوائل یا اواخرش کلمه جحد و انکار باشد هر چند که تصریح بآن هم نشده باشد مثل قول او: ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ‏[۵] چه چیز تو را مانع شد که سجده نکنى وقتى تو را فرمان دادم‏ (وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ)[۶] و چه‏ چیز آگاه کرد شما را که چون آن آیات آمد ایمان نخواهند آورد (وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ)[۷] و حرام است بر اهل قریه‏اى که آن را هلاک- کردیم که بازگشت نکنند.

و بعضى گویند: که ان لا در اینجا در حکم ثبات است و معنایش (لان لا یعلم اهل الکتاب انهم لا یقدرون ان یؤمنوا) است هر آینه اهل کتاب نمیدانند که ایشان قدرت ایمان آوردن ندارند براى آنکه کسى که نداند که قادر نیست نمى داند که قادر است، پس بنا بر این مقصود اینست تا آنکه بدانند که ایشان قدرت دارند که ایمان آورند، پس حایز فضل و ثواب شوند.

و بعضى گویند که معنایش اینست تا آنکه ندانند یهود و نصارى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و مؤمنین قدرت بر این ندارند پس بتحقیق بدانند که ایشان قدرت بر آن دارند یعنى اگر شما ایمان آوردید چنانچه خدا شما را فرمان داده خداوند از فضلش بشما عطا نماید پس این را اهل کتاب بدانند و خلافش را ندانند و بنا بر این پس ضمیر در یقدرون براى اهل کتاب نیست.

و ابو سعید سیرافى گوید: معنایش اینست براستى که خدا این کارها را به شما میکند تا اینکه جهل اهل کتاب معلوم شود و اینکه ایشان نمیدانند که آنچه را که خداوند از فضلش بشما میدهد اهل کتاب قدرت بر تغییر آن ندارند و نمى توانند آن را از شما زایل کنند، پس در این وجوه نیازى بزایده دانستن (لا) نیست.


پاورقی

[۱] – مسبحات سوره‏هایى است که اوّل آن سبح یا یسبّح باشد و آن ۶ سوره است ۱- سوره حدید ۲- سوره حشر ۳- سوره صف ۴- سوره جمعه ۵- سوره تغابن ۶- سوره سبّح باسم ربّک الاعلى.

[۲]

بهشت سالکان حورانست و غلمان‏ بهشت عاشقان دیدار یار است‏

[۳] – سوره اسراء آیه: ۵۱.

[۴] سوره اسراء آیه: ۲۴.

[۵] – سوره غاشیه آیه ۱۷.

[۶] سوره اعراف آیه: ۱۸۴.

[۷] – مترجم گوید: و مثل آنست گفته جناب سلمان( ع) در روزى که او را براى بیعت کردن با ابى بکر بزور بمسجد آوردند او بصداى بلند گفت فعلتم و ما فعلتم کردید و نکردید، یعنى خلیفه و رهبرى بعد از پیامبر انتخاب کردید ولى آن کسى را که باید انتخاب کنید نکردید که آن حضرت امیر المؤمنین على بن ابى طالب( ع) خلیفه معیّن و مسلّم و منصوص خدا و پیامبر( ص) بود او را اختیار نکردید.

[۸] – سوره احزاب آیه: ۵۳.

[۹] سوره اعراف آیه: ۱۴، و سوره حجر آیه: ۳۶. و سوره ص آیه ۷۹

[۱۰] – سوره ال عمران آیه: ۱۸۲.

[۱۱] ( ۱، ۲) بقره آیه: ۲۷۱ و ۲۶۴.

[۱۲] ( ۱، ۲) بقره آیه: ۲۷۱ و ۲۶۴.

[۱۳] سوره آل عمران آیه: ۹۲.

[۱۴] – سوره اسراء ایه: ۱۰۵.

[۱۵] – سوره بروج آیه: ۱۱ و سوره بیّنه آیه: ۷.

[۱۶] – سوره یوسف علیه السلام آیه: ۳- ۱.

[۱۷] – مترجم گوید: در تراجم درباره فضیل بن عیاض مشهور است که وى در آغاز جوانى یکى از دزدان پیشینه‏دار و قطاع الطریق معروف خراسان بود که حکومت و مردم آن ناحیه از او بستوه آمده و ایمنى نداشتند، وى عاشق دخترى شد و هر چه از پدر و کسان آن خواستگارى کرد جواب مثبت باو ندادند، تصمیم گرفت شبى بخانه معشوقه رفته یا او را بدزدد و یا باو تجاوز کند، پس نیمه شبى( بر بالاى بام همسایه معشوقه رفت تا به آنجا رود، در آن بین صدایى از منزل مجاور بگوشش رسید که کسى در آن دل شب قرآن میخواند، پس این آیه بگوشش رسید( أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ ….) پس متنبّه شده و توبه نمود و از آنجا برگشت و از محیط گناه هجرت بمکّه معظّمه نمود و چنان جبران گذشته نمود از توبه و انا به که از اولیاء بزرگ و اصحاب حضرت صادق علیه السلام در آمد.

[۱۸] – مترجم گوید: ابو القاسم حسکانى حنفى در شواهد التنزیل درج ۲ ص ۳۲۳ درباره صدّیقین حدیثى به پنج طریق روایت کرده، باسنادش از عبد الرحمن بن ابى لیلى که گوید: پیامبر خدا( ص) فرمود:صدّیقون سه نفرند،

۱- حبیب النجار مؤمن آل یاسین ۲- حزقیل مؤمن آل فرعون ۳- على بن ابى طالب علیه السلام که او افضل از آنان است.

و در حدیث ۹۳۹ باسنادش از ابى لیلى داود بن بلال از پیامبر خدا( ص) روایت کرده که صدیق‏ها سه نفرند:

۱- حبیب نجار مؤمن آل یاسین که( گفت اى مردم پیروى کنید پیامبران خدا را

۲- حزقیل مؤمن آل فرعون که فریاد زد آیا میکشید مردى را که میگوید: پروردگار من خداست و با برهان و معجزاتى از خدا بسوى شما آمده،

۳- على بن ابى طالب که افضل آنهاست.

[۱۹] – سوره شورى آیه: ۱۷.

[۲۰] – سوره زمر آیه: ۶، مترجم گوید تفسیر این آیه را در سوره انعام در آیه ۱۴۴ و ۱۴۵ نموده و فرموده: ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ تا آنجا که فرمود مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ.

[۱] – سوره قصص آیه: ۵۲.

[۲] – قصص آیه: ۵۴.

[۳] – مترجم گوید: خدا رحمت کند ابو على طبرسى را که تقیّه نموده و( جنبه ولایتى آیه مذکوره را نقل نکرده با اینکه ابو القاسم حسکانى- حنفى متوفّى قرن پنجم هجرت که قبل از وى در خراسان بوده در شواهد التنزیل خود ج ۲ ص ۲۲۷ تا ۲۲۹ شش حدیث ایراد کرده که ما براى تیمن و اداء بعضى از حقوق موالیان عظام خود تقدیم دوستان آل محمّد( ع) مى نمائیم، در حدیث ۹۴۳ از فرات بن ابراهیم کوفى باسنادش از ابن عبّاس روایت نموده در قول خداى تعالى( یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ) فرمود: حسن و حسین علیهما السلام و یجعل لکم نورا تمشون به، على بن ابى طالب علیهم السلام، و در حدیث ۹۴۴ باسنادش از جابر بن عبد اللَّه عینا مثل حدیث- گذشته.

و در حدیث ۹۴۵ باسنادش از جابر از ابى جعفر علیه السلام در قول او یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ فرمود: یعنى حسن و حسین و یجعل لکم نورا تمشون به فرمود امام عادلى که باو پیروى کنید على بن ابى طالب علیهم السلام.

و در حدیث ۹۴۶ باسنادش از سعد بن طریف از ابى جعفر علیه السلام در تفسیر آیه مذکوره فرمود( من تمسّک بولایه على فله نور) کسى که متمسک به ولایت علیه السلام شود براى او نور است.

و در حدیث ۹۴۷ باسنادش از ابو سعید خدرى از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله روایت کرده که فرمود: اما بخدا قسم هیچ بنده‏اى دوست( نمیدارد خاندان مرا مگر آنکه خداوند عزّ و جل نورى باو عطا کند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شود و هیچ کس دشمن نمیدارد خاندان مرا مگر آنکه خداوند در روز قیامت او را از آن نور محروم و محجوب نماید:

و در حدیث ۹۴۸ باسنادش از سالم از پدرش از رسول خدا( ص) روایت نمود که فرمود:

اکثرکم نورا یوم القیمه اکثرکم حبا لال محمد( ص)

، نورانى‏ترین شما در روز قیامت آن کسیست که حبّش بآل محمد بیشتر باشد.

[۴] – مترجم گوید: چنانچه در کتابش در سوره انعام آیه ۱۲۴ فرمود: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ، خدا داناست که پیامبرى و رسالت خود را در کجا و چه کسى قرار دهد.

[۵] – اعراف آیه ۱۲.

[۶] سوره انعام ایه: ۱۰۹.

[۷] – سوره انبیاء آیه ۹۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=