تفسیر بیان السعادة-المائدة

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره المائده ۶۱ تا ۷۰

 

[سوره المائده (۵): آیه ۶۱]

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ (۶۱)

ترجمه:

چون آنان نزد شما مؤمنین آیند اظهار ایمان کنند و حال آنکه آنها با همان کفر و انکار که به اسلام وارد شدند باز از اسلام بیرون‏ رفتند و خدا به نفاقى که در دل پنهان دارند آگاه‏تر است.

تفسیر:

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا این آیه تأدیب مؤمنین است که مراقب حال این‏گونه افراد باشند و کنایه از منافقین از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.

وَ قَدْ دَخَلُوا در مجلس تو یا در دین تو داخل شدند.

بِالْکُفْرِ یعنى دخول آنها در مجلس یا دین تو نه براى رهائى از کفر است بلکه از جهت مطیع و تسلیم شدن در مقابل سلطنت تو است.

وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ‏ از نزد تو یا از دین تو خارج شدند بدون اینکه کلام تو در آنها اثرى بکند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ‏ یعنى خدا با نفاقى که در دل پنهان دارند آگاه‏تر است، تهدید آنهاست.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیات ۶۲ تا ۶۳]

وَ تَرى‏ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۶۲)

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (۶۳)

ترجمه:

بسیارى از آنها را بنگرى که در گناه و ستمکارى و خوردن حرام مى‏ شتابند که بسیار کار بدى را پیشه خود ساختند.(۶۲)

اگر علما و روحانیّین آنها را از گفتار زشت و خوردن حرام باز ندارند (بلکه با آنها در خوردن مال حرام و رشوه شرکت کنند) آنها هم کار بسیار زشت مى‏کنند.(۶۳)

تفسیر:

وَ تَرى‏ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ‏ و بسیارى از آنان را مى‏بینى که به سوى گناه مى‏شتابند، گناهى که به غیر تعدّى نکند.

وَ الْعُدْوانِ‏ یعنى بدى کردن به غیر، و مقصود اهل از کتاب کنایه به امّت است.

وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ و حرام خوارگى آنان، این مطلب، بیان نکوهش از فعل آنان است.

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ درباره ربانیّون و احبار پیش از این گفتیم که اوّلى مرتاض‏ها و دومى علما هستند.

عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‏ قول اعم از گفتار و کردار است چنانچه تحقیق آن گذشت.

وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ‏ تعبیر به‏ یَصْنَعُونَ‏ در اینجا اشاره به این است که ذمّ اینان رساتر از سابقین است، زیرا در آیه سابق به سبب جهل و نادانى خود عمل مى‏کردند (یعملون) ولى در اینجا از روى علم و آگاهى امر خدا را ترک مى‏کنند، زیرا استعمال صنع به معنى ساختن، غالبا در جایى است که عمل با قدرت و فکر انجام گیرد.

از ابن عباس است: که این آیه شدیدترین آیه در قرآن است.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۶۴]

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (۶۴)

ترجمه:

یهود گفتند دست خدا بسته است (دیگر تغییرى در خلقت نمى‏ دهد و چیزى از عدم به وجود نخواهد آمد) به واسطه این گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست (قدرت و رحمت) او گشاده است. هر گونه بخواهد انفاق مى‏کند، و همانا قرآنى که به تو نازل گشت بر کفر و طغیان بسیارى از اهل کتاب بیفزود و ما به کیفر آن تا قیامت آتش کینه و دشمنى را در میان آنها برافروختیم، هرگاه براى جنگ با مسلمانان آتشى برافروزند خدا آن‏ آتش را خاموش سازد و آنها در روى زمین به فسادکارى مى‏کوشند و خدا هرگز مردم ستمکار و مفسد را دوست نمى‏دارد.

تفسیر:

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ بسته شدن دست کنایه از امساک و بخل است و باز شدن دست کنایه از جود و بخشش است.

بدان که یهود عقائد مشتّت و مذاهب مختلف و آراى مبتدعى دارند که از جمله آنهاست اعتقاد به اینکه خدا جسم است و اینکه خداوند آسمان و زمین و موالید موجود در آن را در شش روز آفرید، و آخر مخلوقات در روز آخر آدم بود و از جانب چپ او حوّاء آفریده شد، و خداوند او را در بهشت جاى داد که در عدن بود، و از خوردن درختى منع نمود، و حوّاء با فریب شیطان و مار از آن درخت خورد و آدم را هم وادار به خوردن نمود، و اینکه خداوند از آفریدن آدم و بنى‏ آدم پشیمان شد، و خداوند فارغ گشت از خلق و آفرینش روز جمعه و روز شنبه را استراحت کرد در حالى که کارش تمام شده و راحت شده بود. پس خداى تعالى گفتار باطل آنها را نقل کرده و ردّ نموده و به آنها نفرین کرده است.

غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ «ید» چنانکه در امثال آن گذشت مختصّ به عضو مخصوصى نیست که براى صاحبان حیات حیوانى است بلکه ید اسم معنى عامّ است که داراى مصداقهاى فراوان مترتّبى است که بعضى از آنها فوق بعضى دیگر است.

و آن معنائى است که به ‏وسیله آن تصرّف به حرکت مى‏شود در جذب و دفع و دخل و خرج، و چیزى است که به وسیله آن قدرت حاصل مى‏شود در انفاق و امساک و ایجاد و اعدام و غیر این‏ها از لوازم تصرّف.

و آن «ید» در حیوان آلت (عضو) مخصوصى است که از اجسام مختلف مرکّب شده است، و در انسان ملکى آلت دیگرى است و در انسان ملکوتى نیز آلت محسوسى است غیر از آنچه که براى انسان ملکى است، و در انسان جبروتى آلت محسوسى نیست بلکه امر معقول و مجرّد از مادّه و لوازم آن و از اندازه و شکل است.

و از آنجا که خداى تعالى یکى از ذات‏ها است که هیچ وجهى از وجوه کثرت ذاتى در آن نیست، و هیچ وجهى از وجوه ترکیب نیز در آن نیست، بلکه انیّت او وجود صرف و محیط به همه کثرتهاست به نحوى که چیزى از آن کثرتها از وجودش غایب نیست وگرنه محدود و مرکّب خواهد شد.

پس او به ذات احدیّتش مصداق جمیع اسما و صفات متقابل است به نحوى که از آن نه تکثیر لازم آید و نه ترکیب و نه تحدید، زیرا کسى که او را به چیزى محدود نماید او را شمرده و براى او دومى ثابت کرده است، و هر که او را دوگانه کند به تجزیه پرداخته و هر کس او را تجزیه کند به او جاهل شده و او را نشناخته است. پس از وجوب وجودش بر عدم ترکیب او استدلال مى‏شود و چون مرکّب نیست پس حدّى ندارد، لذا بر هر چیزى احاطه دارد.

و این برهان از تمام‏ترین و کاملترین براهینى است که حکما بر احاطه او اقامه کرده ‏اند بلکه این برهان اصل همه است و همه دلیل‏ها به آن بر مى‏گردد، پس او با احدیّتش مصداق صفات حقیقى محض است و مصداق صفات حقیقى داراى اضافه است و مصداق همه اضافه‏ها و سلب‏ها است، پس او حىّ دانا و شنوا و بینا، و مدرک، و توانا، و مرید و متکلّم، و بخشنده و مهربان است و خالق، و روزى‏دهنده، و ابتداکننده، و اعاده‏کننده است، و تصرّف‏کننده و راهنما، و تفضّل‏کننده، گمراه‏کننده، انتقام‏گیرنده، سبّوح و قدّوس است. و لکن این اسما در مرتبه احدیّتش ظاهر نیست، که آن مرتبه، مرتبه غیب است، آنجا نه اسمى براى اوست و نه رسمى، و نه خبرى از او هست و نه اثرى، بلکه او در مقام معروفیّت، که به نام نفس رحمان و حقیقت محمّدیّه و اضافه اشراقیّه و عرش رحمن و ولایت مطلقه، و مشیّت و حق مخلوق به او و امثالهم ظاهر گردیده است، که همه آنها از اسماء خدا مى‏باشد. و این غیر از هزار هزار اسم خداى تعالى است زیرا شأن خداى تعالى این است که مصداق آن اسماء در مقام ظهور باشد، و آن اسماء به اعتبار خودش بدون اعتبار به هیچ حیثیّتى، ید اللّه است و به اعتبار اینکه آن اسماء وجهى به سوى خدا دارند و وجهى به سوى خلق، و به اعتبار پیوستگى آنها به ملکوت علیا و سفلى، و به اعتبار ظهور لطف و قهر در آن اسماء دو دست خدا نامیده مى‏شود و محقّق مى‏گردد. ازاین‏رو گفته شده که هر دو دستش جانب یمین و راست است. و این گفته شده: (اى خدائى که دو دستت را به رحمت باز مى‏کنى) در همین مقام است، و چون آن اسماء به ماهیّت‏ها و اعیان ثابته مى‏پیوندد، در آنها اسماء متقابل چون لطیف و قاهر و رحیم و منتقم، ظاهر مى‏شود. همچنین براى هر صنفى از اسماء خداى تعالى عالمى است که محلّ ظهور آن صنف است. پس عالم ارواح و اشباح نورى که عالم مثال و فلکیّات است همه‏اش مظاهر اسماء لطیفه خداوند است، و عالم سفلى که عالم شیاطین و اجنّه و مقرّ ارواح خبیثه که در همان‏جا جهنّم و آتش آن است، مظاهر اسماء قهریّه خداوند مى‏باشد.

عالم عناصر با موالیدش تمام مظاهر لطف و قهر است. پس اسماء لطفى و قهرى خداى تعالى دو دست خداست، و بهمین اعتبار نیز دو دستش راست است، و مظاهر اسماء لطفى از قبیل عالم ارواح و سماوات جانب راست او است. و قول خدا: السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ و (اصحاب الیمین و اصحاب الشمال) اشاره به اهل این دو عالم است، و لکن بودن آن دو عالم یمین و شمال به اعتبار خود آن دو است، نه نسبت به خداى تعالى، زیرا که هر دو عالم نسبت به خداى تعالى یمین است، لذا در کلام خداى تعالى شمال اللّه وارد نشده است، بلکه اصحاب شمال و اصحاب مشئمه بدون نسبت به خدا آمده است.

و خداى تعالى نفرمود ( «و الارض جمیعا فى شماله»: همه زمین در شمال خداست)، با اینکه مناسب این است که در مقابل‏ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ بفرماید «و الارض مقبوضه به شماله» بلکه فرمود:

قَبْضَتُهُ‏ نه اسم شمال آورد و نه یمین. پس به سبب اضافه عالمین به او هر دو دستش نیز یمین است، و هرگاه از رحمت، رحمت رحمانى اراده شود پس او بازکننده هر دو دستش به رحمت در هر دو عالم است، و اگر اظهار اضافه اراده شود که لازمه یمین و شمال است. گفته مى‏شود یمین عالم و شمال عالم.

حال که این مطلب معلوم شد پس بدان که خداى تعالى قیّوم است و معنى قیّوم بودنش این است که تحصّل و بقاى اشیا به سبب اوست و این بدان معنى است که اشیا خودشان نمى‏توانند باقى باشند مگر به سبب نگهدارنده‏ اش چنانکه خداى تعالى مى‏فرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (اى مردم شما نیازمند به خدایید و تنها خدا، بى‏نیاز و ستوده است). مثال اشیا در باقى ماندنشان به سبب بقادهنده و نگهدارنده آن و فناى آنها به علّت عدم آن است. مثال روشنایى آفتاب است که بر سطوح پهن و گسترده شده است که آن روشنایى از جهت نسبتش به سطوح در هر چیز آن به آن فانى مى‏شود به نحوى که روشنایى بر روى یک سطح در دو لحظه باقى نمى‏ماند.

اگر بخواهى این مطلب از طریق حسّ معلوم شود نگاه کن به روشنایى که بر روى سطحى از روزنه‏اى که بین آن سطح و روزنه مسافت دورى است گسترده شده است، که آنگاه که آن روزنه بسته مى‏شود آن روشنایى نیز فانى گشته و بدون هیچ گونه تأخیرى از بین مى‏رود اگر فناى روشنایى در ذات خودش و بقاى آن به‏وسیله نگهدارنده‏اش که همان‏ خورشید است نبود یک آن بعد از بستن روزنه باید روشنایى مى‏ماند.

حال اشیاء نسبت به خداى تعالى، حال روشنایى نسبت به آفتاب است.

پس اگر یک آن افاضه روشنایى حقیقى بر سطوح ماهیّات قطع شود، اشیا، همه فانى مى‏گردند. پس خداى تعالى همیشه در حال افاضه و خلق و ابداء است پس دو دست خداوند با آن معانى که دانستى همیشه براى انفاق باز شده‏اند. و کیفیّت انفاق او بستگى به مشیّت او دارد.

پس کسى که گفته است: «خداوند از کار فارغ شده است» نادانى به خرج داده و دروغ بر خدا بسته است و از جهت شناختش لعن و طرد شده است و هر دو دست علمى و عملى او به گردنش بسته شده است.

عین همین مسئله که در عالم کبیر است در عالم صغیر نیز وجود دارد.

بدون تفاوت مگر اینکه تفاوت از ناحیه بزرگى و کوچکى عالم باشد، مادام که صغیر، صغیر است. پس نفس امّاره (در عالم صغیر) مانند عالم سفلى است (در عالم کبیر)، و نفس لوّامه و بدن انسان مانند عالم عناصر است (در عالم کبیر)، و نفس مطمئنّه (در عالم صغیر) مانند سماوات است (در عالم کبیر)، و قلب مانند خود انسان است که بین عالم سفلى و عالم علوى واقع شده است. و روح و عقل مانند عالم ارواح است، و اینکه گفته شده است: «قلب مؤمن بین دو انگشت رحمان است»، اشاره به عالم سفلى و علوى است مانند دو دست در عالم کبیر، و چون عالم صغیر بوده از آن دو، به دو انگشت تعبیر کرده است (یعنى قلب انسان بین عالم سفلى و علوى است).

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً «ل» براى بیان مقدّمه و آماده کردن کلام، و «یزیدنّ» جواب قسم است، و سرّ مطلب این است که چون آنها در کفر متمکّن و قدرتمند شدند، هر اندازه کلمه حقّ به گوش آنها بیشتر رسید تنفّر و اشمئزاز آنها از حقّ و از تو رو به فزونى نهاد و چون سنخیّت با حق نداشتند خشم و کفرشان افزون شد.

وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ و ما در میانشان دشمنى و کینه افکنده‏ایم یعنى دشمنى در قلوب آنها.

وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ‏ در افعال، زیرا آنچه که به وسیله آن اتّفاق و محبّت حاصل مى‏شود ایمان و توجّه به عالم وفاق و دوستى است که آنان از آن برى هستند. اتّحاد و وفاق ندارند، پس اجساد و بدنهاى آنان بزرگ است و مجتمع، و دلهایشان ضعیف و پراکنده است.

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً «فسادا» مفعول مطلق‏[۱] است بدون اینکه لفظى از فعل داشته باشد و آن وقتى است که «یسعون» به معنى یفسدون یعنى فساد مى‏کنند باشد وگرنه مفعول له است‏[۲] امّا فساد آنان در زمین عالم صغیرشان این است که اصلاح اهلش را ترک کنند و از طریق قلب از آنها جلوگیرى نمایند، و افساد در عالم کبیر به این است که اهل آن عالم را از طریق ایمان بازدارند.

بعضى گفته ‏اند چون افساد کردند خداوند «بخت ‏النّصر» را بر آنان مسلّط نمود، پس بیچاره و درمانده‏ شان کرد، سپس پطرس رومى بر آنها مسلّط شد، سپس مجوس و آنگاه مسلمانان مسلّط شدند.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ‏ پس ارزشى نزد خدا ندارند.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیات ۶۵ تا ۶۶]

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۶۵)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (۶۶)

ترجمه:

و چنانچه اهل کتاب ایمان آرند و تقوى پیشه کنند البتّه‏ گناهانشان را مستور مى‏سازیم و محقّقا آنها را در بهشت پرنعمت داخل گردانیم‏

و چنانچه آنها به دستور تورات و انجیل خودشان و قرآنى که به تو نازل شده قیام مى‏کردند البتّه به هر گونه نعمت از بالا و زیر (نعمتهاى آسمان و زمین) برخوردار مى‏شدند برخى از آنان مردمى میانه‏ رو و بسیارى از آنها بدکارند.

تفسیر:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا اگر اهل کتاب به نبىّ و کتابشان ایمان مى‏آورند.

وَ اتَّقَوْا و از مخالفت با کتابشان و احکامى که در آن از وصف محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، مى‏ترسیدند، (و این معنى اگر چه براى اهل کتاب از یهود و نصارى است و لکن کنایه از اهل کتاب امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.) لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ‏ یعنى گناهانى که ملازم نفوس آنها شده و حاصل افعال جوارح آنان مى‏باشد، و گناهانى را که سبب افعال جوارح آنها شده است، مى‏پوشاندیم.

وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏ و محقّقا آنها را در بهشت پرنعمت داخل مى‏کردیم زیرا که ایمان، آماده ‏کننده دخول بهشت است و تقوى نیز گناهان را پاک مى‏کند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏ یعنى اگر امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله قیام به دستورات قرآن مى‏کردند، زیرا که آیه کنایه از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و آنچه که از آن کنایه شده مقصود اصلى کلام است. و قیام به کتاب، امتثال کردن اوامر و خوددارى کردن از نواهى و نگهدارى همان چیزى است که آیه درباره‏اش نازل گردیده است.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ‏ موضوع انزال در خبر، به ولایت تفسیر شده و این مناسب همان کنایه است. که در این‏گونه آیات دیده مى‏شود و نسبت به کسانى است که کنایه از آنها شده است. امّا مقصود اصلى سایر چیزهائى است که از پیامبرانشان به آنها رسیده، یا پیامبران و اوصیاى آنان، به آنها وصیّت و سفارش کرده‏اند از قبیل محافظت بر تورات و انجیل و حدود آن دو.

لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ‏ از ارزاق آسمانى اخروى روحى برخوردار مى‏شدند.

وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ‏ از روزى‏هاى زمینى دنیوى بدنى بهره ‏مند مى‏شدند. ممکن است مقصود از هر دو یا غذاى روح باشد، چون مؤمن پس از بیعت ولوى و قبول ولایت در قلبش باز مى‏شود، آنگاه که در قلب باز شد هر چه که براى او حاصل شود از ارزاق نباتى و علوم حسّى و کسبى که از عالم پائین هستند و همچنین علومى که به سبب افاضه الهى که علوم لدنّى نام دارد، براى او حاصل مى‏شود و همه این‏ها غذاى روح مى‏شود نه غذاى نفس و شیطان، چون سابقا گذشت که اسماء اشیا اسماء فعلیّت‏هاى اخیر آنهاست و هر کس که تورات و انجیل را اقامه نماید به محمّد صلّى اللّه علیه و آله اقرار کرده است. و هر کس به محمّد صلّى اللّه علیه و آله اقرار کند به ولایت اقرار کرده است، و هر کس به ولایت اقرار کند فعلیّت آخرش فعلیّت ولایت مى‏شود، و هر کس که فعلیّت آخر او فعلیّت ولایت باشد هر چه که براى او از علوم و اعمال حاصل شود غذاى فعلیّت ولایت مى‏گردد.

مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ یعنى آنان از تفریط یهود و افراط نصارى خارج بوده و داخل در طریقه میانه محمّدى صلّى اللّه علیه و آله مى‏شوند.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ‏ و بسیارى از آنها بدکارانند زیرا از راه معتدل و میانه بیرون شده به یکى از دو طرف افراط و تفریط گرایش پیدا مى‏کنند.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۶۷]

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۶۷)

ترجمه:

اى پیغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده اى و خدا ترا از آزار مردم نگاه خواهد داشت که خدا گروه کافران را به هیچ راه موفقیّتى راهنمائى نخواهد کرد (آیه راجع به غدیر خم و خلافت علىّ (ع) است).

تفسیر:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ یعنى هر چه به تو نازل شده است، به مردم تبلیغ کن. و از أئمّه (ع) است که در آیه لفظ «فى علىّ» بوده که آن را انداخته‏اند.

وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ‏ یعنى اگر از ترس فتنه ‏گرى امّتت و از ترس ابتلاى توبه آنها، تبلیغ نکنى.

فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ رسالت او را ابلاغ نکرده ‏اى! زیرا ولایت غایت رسالت است که اگر حاصل نشود گویا که رسالت حاصل نشده است.

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ یعنى ترس تو از فتنه‏ گرى آنها مانع تبلیغ تو نشود، زیرا خداوند ترا از آزار مردم حفظ مى‏کند.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏ یعنى خداوند آنها را به مقصودشان که بدى به تو است نمى‏رساند یعنى بین آنها و بین مرادشان فاصله مى‏اندازد.

این آیه و آیه‏ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ از طریق خاصّه به طرق زیادى روایت شده است که درباره ولایت علىّ (ع) است، و نزول آن دو آیه در حجّه الوداع قبل از بازگشت از غدیر خم یا بعد از آن است، و این سوره با تمام آیه‏ هایش آخرین سوره ‏اى است که نازل شده و پس از آن چیزى از قرآن نازل نگردیده است. البتّه سخنرانى‏هائى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مکّه و مسجد خیف و غدیر خم ایراد کرد از طریق عامّه آمده و در کتابهاى مفصّل از تفاسیر و غیر آن ذکر شده است.

امّا متأخّرین از مفسّرین عامّه در تفسیر این آیه به ظاهر لفظ اکتفا نموده، چنین تفسیر کرده ‏اند:

اى رسول هر چه که از پروردگارت بر تو نازل شده است برسان، که اگر همه نازل‏ شده‏ها را تبلیغ نکنى چیزى از رسالت خدا را تبلیغ نکرده ‏اى، بنا بر اینکه لفظ «رسالته» مفرد خوانده شود، یا اینکه جمیع رسالت‏هاى خدا را تبلیغ نکرده ‏اى بنا بر اینکه «رسالات» به صورت جمع خوانده شود.

و نزول آیه اگر در اوّل تبلیغ پیامبر بود این تفسیر وجهى داشت، ولى چون نزول آیه در آخر تبلیغ است چنانچه اعتقاد شیعه بر آن است، یا بعد از هجرت است چنانکه اعتقاد همه است دیگر این تفسیر جا ندارد، زیرا قبل از نزول آیه اکثر تکالیف را به مردم رسانده بود و بعضى از احکام باقى مانده بود پس اگر باقى‏مانده احکام مانند احکام قالبى سابق بود دیگر نباید ترس از تبلیغ داشته باشد، و نباید در تبلیغ آن اندک تأمّلى بکند تا اینکه به ترک تبلیغ ملامت شود، زیرا اکثر احکام را در حین سختى و غلبه مشرکین تبلیغ کرده است و از آنها نترسیده است، حالا موقعى که سلطنت او ظاهر شده است و مردم احکام او را قبول مى‏کنند، چگونه مى‏ترسد؟

پس باید ترس او از امّتش و فتنه‏ گرى پیروانش باشد و این نمى‏شود مگر وقتى که آن امرى که مأمور به تبلیغ آن شده است یک امر بزرگ و مهمّ باشد که بر گوشهاى امّت سنگینى کند و از قبول نکردن و ارتداد آنها بترسد، و نسبت به خودش از اذیّت و قتل بترسد، و در تبلیغ آن تردّد و تأمّل داشته باشد. در این وقت است که عزیمت و قاطعیّت و امر حتمى از جانب خدا صحیح مى‏شود، و نیز عتاب و تهدید بر ترک تبلیغ و وعده حفظ از مردم در موقع تبلیغ حکم صحیح مى‏شود.

و هر کس از خودش انصاف به خرج دهد مى‏فهمد که این امر از جنس روزه و نماز و حجّ و زکات و خمس و جهاد و سایر عقود و معاملات نیست. بلکه باید امرى خارج از جنس آن احکام باشد، و هیچ چیز در این مورد تصوّر نمى‏شود مگر اینکه آن امر نصب کردن شخصى براى امارت بر آنها بعد از خودش باشد و اینکه مى‏خواهد مردم را زیر فرمان کسى ببرد که مورد بغض و خشم آنهاست. و این معنى در مورد هیچ کس جز علىّ (ع) ادّعا نشده است.

و به اتّفاق عامّه و خاصّه پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» و از اینکه این روایت را فقط به دوستدار على بودن تأویل کرده ‏اند از انصاف به دور است آن هم در نهایت دورى! و سخن ما با آدم منصف است نه با متعصّب منحرف که با او نه حرفى داریم و نه نوشته ‏اى و خداست که توفیق و راه صواب را تفضّل مى‏کند.

این مطالب که گفته شد قطع نظر از اخبارى است که به طریق خاصّه و عامّه در حقّ علىّ (ع) وارد شده است، و همه آنها دلالت دارد بر استحقاق علىّ (ع) به جانشینى پیامبر، نه غیر از على. زیرا على (ع) حتّى یک چشم بهم زدن به خدا شرک نورزیده و هیچ بتى را عبادت نکرده بود.

و اینکه رسول صلّى اللّه علیه و آله او را به اسلام فرا خواند و به او تکلیف بیعت با پیامبر را نمود و علىّ (ع) اجابت نمود درحالى‏که نه ‏ساله بود، زیرا که علىّ (ع) در آن زمان اگر مستعدّ تعلّق تکلیف بود، مستحقّ دعوت رسول صلّى اللّه علیه و آله و قابلیّت توبه به دست رسول و بیعت با او را نیز داشت. و همین اندازه در شرافت او کافى است، زیرا خلافى نیست که علىّ (ع) اوّل کسى بود که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله بیعت کرد و در حین بیعت نه‏ ساله بود.

و اگر «گفته شود» که اهل این دعوت و بیعت نبود و در عین حال محمّد صلّى اللّه علیه و آله او را به اسلام و بیعت با او دعوت کرد، در این صورت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مرتکب کارى لغو شده است و محمّد صلّى اللّه علیه و آله با حکمت کاملى که دارد بزرگتر از آن است که کار لغو انجام دهد (علاوه بر آن موارد زیر نیز مقام علىّ (ع) را نشان مى‏دهد:)

۱- خوابیدن علىّ (ع) بر بستر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و فدا کردن خودش در آن شب «لیله المبیت».

۲- پیغمبر او را در مکّه درباره اهلش و ردّ امانت‏هاى مردم، جانشین خود قرار دارد.

۳- بعد از رفتن پیامبر به مدینه فاطمه‏ ها را بنا به دستور آن حضرت با خود به مدینه برد که در بین آنها فاطمه دختر رسول خدا نیز بود.

۴- علىّ (ع) به منزله نفس پیامبر قرار گرفت چنانکه در آیه مباهله گذشت، و در آنجا اتّفاق خاصّه و عامّه را نقل کردیم که در حین خروج به مباهله کسى از صحابه جز حسنین (ع) و فاطمه (س) و علىّ (ع) نبود، و در آنجا از بعضى مفسّرین و روات عامّه نقل کردیم که گفت: غیر از اینان کسى با پیامبر نبود. و این دلالت مى‏کند بر اینکه کسى براى پیامبر عزیزتر از این‏ها نبوده است. و فضیلت چیزى است که دشمن به آن گواهى دهد.

۵- علىّ (ع) کشنده پهلوانان عرب به جهت حمایت دین و اطاعت سیّد مرسلین صلّى اللّه علیه و آله بود، و همین براى فضل و شرف او کافى است که جانش را بذل کرد و انانیّتش را براى خاطر امر پروردگارش هلاک کرد و اقدام بر کارى کرد، که هیچ یک از اقرانش به آن اقدام نکردند آنها که غرضشان از دین و بیعت با سیّد مرسلین صلّى اللّه علیه و آله نگهداشتن انانیّتشان و جلب منفعت براى خودشان بود.

۶- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حق علىّ (ع) فرمود: فردا پرچم را بدست کسى مى‏دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند[۳].

۷- پیامبر فرمود: من در بین شما دو چیز گرانبها و سنگین را مى‏گذارم کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) و اینکه آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند، و هیچ یک از مدّعیان خلافت‏ ادّعا نکردند که از اهل بیت و عترت پیامبر باشند[۴].

۸- پیامبر اکرم فرمود: من شهر علمم و على در آن است‏[۵].

۹- علىّ (ع) عالم‏ترین و شجاع‏ترین، جنگجوترین و در قضاوت داناترین فرد صحابه بود.

۱۰- خلفا در مشکلاتشان به علىّ (ع) مراجعه مى‏کردند، و در همین مورد مى‏گفتند: «قضیه ‏اى رخ ندهد که ابو الحسن آنجا نباشد» و این خود یک ضرب المثل در بین آنها شده بود.

و من از باب تیمّن و تبرّک این‏ها را ذکر کردم وگرنه فضائل و مناقب مشهور علىّ (ع) که بین عامّه و خاصّه ذکر شده است، در وضوح و روشنى به حدّى است که مانند آفتاب در وسط روز از وصف و اظهار بى‏ نیاز است و در زیادى به اندازه ‏اى است که شرق و غرب را پر کرده است و شمارش آن ممکن نیست، با اینکه دشمنان آن حضرت آن ستایشها را از جهت حسد و ظلم و دوستانش از بخل و ترس کتمان کردند.

ابن ابى الحدید با آنچه که در شرح نهج البلاغه ذکر کرده، شیعه را از ذکر مناقب علىّ (ع) بى ‏نیاز نموده است و با وجود بسیارى، باز قطره اى از دریاى مناقب او را بیان داشته است. وى به صورت صریح یا اشاره عیب و نقص عامّه را در ضمن اوصافشان ذکر کرده است، و ابن ابى الحدید از مشایخ و علماى عامّه بود، و در شرح نهج البلاغه چیزى ذکر کرده که مضمونش این است:

مردى از اهل بصره در روز غدیر در مشهد (محل شهادت) علىّ (ع) بود و از رافضى ‏ها شنید که خلفا و بعضى صحابه را رفض مى‏کنند و عیب آنها را ذکر کرده آنان را سبّ مى‏کنند، پس به بصره برگشت و پیش قاضى بصره رفت و گفت: در حرم علىّ (ع) چیز عجیبى دیدم، قاضى گفت: چه دیدى؟ گفت: دیدم شیعه خلفا را سبّ مى‏کنند، قاضى گفت:

آن چیزى است که صاحب قبر یادشان داده است آن مرد گفت: پس چرا ما هم علىّ (ع) را دوست داریم و هم خلفا را؟

قاضى بلند شد و از درى که پشت خانه ‏اش قرار داشت خارج شد و گفت: خدا لعنت کند زنا کار زنازاده را اگر جواب این دو مسئله را مى‏داند.

پس اگر به اقرار آنها علىّ (ع) به شیعیانش یاد داده باشد، که خلفا را سبّ‏[۶] کنند، دشمن آنهاست، پس اگر تو دوستدار على هستى، محبّتش اقتضا مى‏کند که خلفا مبغوض تو باشند و اگر دوستدار خلفا هستى محبّت آنان اقتضا مى‏کند که با علىّ (ع) بغض داشته باشى، پس چگونه است که هم علىّ (ع) را دوست دارى و هم خلفا را؟

پس، از تعصّب خود خارج شو و به آثار بزرگان ملّتت نظر بینداز و از دنیایت براى آخرتت بهره بگیر.

در اینجا براى تیمّن و تبرک به قول رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مورد خلافت خلیفه‏ اش (ع) شمّه ‏اى از سخنرانیهاى پیامبر در حجّه الوداع را ذکر مى‏کنیم، پس مى‏گوئیم: به ابن عبّاس و ثعلبى و غیر آن دو از عامّه نسبت داده شده است، که گفته‏ اند:

خداوند پیامبرش را امر نمود که علىّ (ع) را آشکارا براى مردم منصوب کند و ولایت او را به آنان خبر دهد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ترسید که‏ بگویند طرفدارى پسر عمویش را مى‏کند و این معنى بر جماعتى از اصحابش سخت بیاید، پس این آیه نازل شد.

پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست علىّ (ع) را در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» و آیه را خواند.

به امام باقر (ع) نسبت داده شده است که فرمود: رسول خدا حجّ را از مدینه آغاز کرد در حالى که به قوم خود جمیع شرایع را جز حجّ و ولایت تبلیغ کرده بود، پس جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله خداى تعالى به تو سلام مى‏رساند و مى‏گوید: من قبض روح پیامبرى از پیامبرانم و رسولى از رسولانم را نکردم مگر پس از آنکه دینم را کامل و حجّتم را تأکید کردم. و به عهده تو دو واجب مانده است، که باید آنها را به قومت برسانى یکى فریضه حجّ و دیگرى فریضه ولایت و خلافت بعد از تو، و من زمین خودم را از حجّتم خالى نگذاشته ‏ام و هرگز خالى نخواهم گذاشت. پس خداوند امر مى‏کند که به قومت حجّ را تبلیغ کنى، خودت حجّ انجام دهى و هر کسى که استطاعت دارد از حاضرین و اطراف و اعراب با تو فریضه حجّ انجام دهند، و حجّ را به آنها بیاموزى همان‏طور که نماز و زکات و روزه به آنان آموختى، و آنها را بر این مطلب واقف ساختى همان‏طور که همه آنچه را که از شرایع بود به آنها ابلاغ کردى.

پس منادى و جارچى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، در بین مردم ندا سر داد که:

آگاه باشید که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قصد حجّ دارد و مى‏خواهد همان‏طور که شرایع دین را به شما یاد داد، شما را بر مسائل حجّ واقف سازد، همان‏طور که بر غیر آن واقف ساخت. پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خارج شد و مردم نیز با او خارج شدند و به او گوش مى‏دادند تا ببینند چه مى‏کند که آنها نیز مثل او انجام دهند.

پس با آنها فریضه حجّ را انجام داد و کسانى که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حجّ کردند از اهل مدینه و اطراف و اعراب به هفتاد هزار انسان یا بیشتر رسید بر همان عدد اصحاب موسى (ع) که هفتاد هزار نفر بودند که از آنها براى هارون بیعت گرفت و آنها بیعت و عهد را شکستند و پیرو گوساله و سامرى شدند.

و همچنین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله براى خلافت علىّ بن أبی طالب (ع) بیعت گرفت به مقدار عدد اصحاب موسى، اینان نیز بیعت را شکستند و پیرو گوساله شدند، قدم به قدم و پابه‏ پا بدون تغییر.

چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مردم جهت علىّ (ع) بیعت خواست مردم بین مکّه و مدینه جواب مثبت دادند و با او همراهى کردند تا اینکه حضرت در عرفه ایستاد و در آنجا جبرئیل از جانب خداى تعالى خدمت او رسید و عرض کرد: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله خدا تو را سلام مى‏رساند و به تو مى‏گوید: اجل و مدّت تو نزدیک شده است، و من تو را بر چیزى پیشنهاد مى‏کنم که چاره و گریزى از آن نیست، پس عهدت را انجام ده، وصیّتت را پیش آر و آنچه که از علم و میراث علوم پیامبران قبل از تو، و سلاح و تابوت و جمیع آنچه که از آیات انبیا، نزد تو است، همه را بیاور و به وصىّ و خلیفه بعد از خودت تسلیم کن، وصىّ تو حجّت بالغه من بر خلقم، علىّ بن ابى طالب (ع) است، او را براى مردم علم کن و عهد و میثاق و بیعت او را تجدید نما، و به یاد مردم بیاور بیعت و میثاق و پیمان مرا که از آنها گرفتم و آن را محکم نمودم در مورد ولایت ولىّ من و مولاى هر مرد و زن مؤمن، علىّ بن ابى طالب (ع). که من قبض روح هیچ پیامبرى از پیامبران را نکردم مگر بعد از کامل کردن دینم و اتمام نعمتم به سبب ولایت اولیاى من و دشمنى با دشمنان من. و این کمال توحید من و دین من است و اتمام نعمت من بر خلقم به سبب پیروى از ولىّ من و اطاعت اوست. و این بدان جهت است که من زمینم را بدون قیّم رها نمى‏کنم و آن را استوار مى‏دارم تا اینکه حجّت من بر خلقم باشد.

«پس امروز دین شما را کامل کردم تا آخر آیه» به سبب ولایت ولىّ‏ خودم و مولاى هر زن و مرد مؤمن علىّ بن ابى طالب- عبد من و وصىّ نبىّ من و جانشین و خلیفه بعد از او و حجّت رساى من بر خلقم که طاعت او مقرون به طاعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله نبىّ من است و طاعت او با طاعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مقرون به طاعت من است، هر کس او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است، و هر که نافرمانى او کند نافرمانى مرا کرده است. و او را علم و نشانه بین خودم و بین خلقم قرار دادم، هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس او را انکار کند کافر است، و هر کس به بیعت او شرک آورد، او مشرک است، و هر کس با ولایت او مرا ملاقات کند داخل بهشت مى‏شود، و هر کس با عداوت او مرا ملاقات نماید داخل آتش مى‏گردد، پس اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله علىّ (ع) را علم قرار بده و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که با آنها محکم بسته ‏ام تجدید کن پس من تو را به سوى خودم قبض روح مى‏کنم و به سوى خود فرا مى‏خوانم. پس پیامبر از قوم خود و اهل شقاق و نفاق از اینکه متفرق و پراکنده شوند و به جاهلیّت برگردند ترسید، چون عداوت آنها را با علىّ مى‏دانست، و مى‏دانست که چقدر در درونشان با علىّ (ع) بغض و کینه دارند. و از جبرئیل خواست که از خدا بخواهد که پیامبرش را از مردم حفظ کند، و منتظر شد که جبرئیل بیاید (و آیه ‏اى دالّ بر) محافظت او، و حفظ از جانب مردم از سوى خدا بیاورد. پس این موضوع به تأخیر افتاد تا اینکه پیامبر به مسجد خیف رسید.

پس جبرئیل در مسجد خیف آمد و امر کرد که پیامبر به عهدش وفا کند و علىّ (ع) را براى مردم قیّم قرار دهد ولى نگهداشتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و حفظ او از مردم را که پیامبر مى‏خواست نیاورده بود، تا اینکه حرکت کردند و به محلّى به نام «کراع الغمیم» در بین مکّه و مدینه رسیدند پس جبرئیل آمد و همان را که قبلا آورده بود به او فرمان داد بدون اینکه درباره حفظ و نگهبانى او از مردم ذکرى به میان آورد.

پس پیامبر به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل من مى‏ترسم که قومم مرا تکذیب کنند و قول مرا در حقّ علىّ (ع) قبول نکنند، پس به راه خود ادامه داد تا به غدیر خم رسید که سه میل به جحفه مانده بود، پنج ساعت از روز گذشته بود و او را از تبلیغ نکردن نهى کرد، و به او نهیب زد، و عصمت و حفظ از مردم را آورد و گفت یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله خدا به تو سلام مى‏رساند و مى‏گوید: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ‏ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ فى على‏ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ و جلو جمعیّت نزدیک جحفه رسیده بود آنها را امر به برگشتن نمود و به آنان که در عقب بودند دستور توقّف را در آن مکان داد، تا اینکه علىّ (ع) را براى مردم اقامه نماید و به مردم تبلیغ کند آنچه را که در حق علىّ (ع) از جانب خدا نازل شده است و جبرئیل به پیامبر خبر داد که خداوند او را از مردم حفظ خواهد کرد، وقتى نگهبانى و حفظ پیامبر از طرف خدا آمد منادى را دستور داد که در بین مردم ندا سر دهد که براى نماز جمع شوند، و آنهائى که جلو رفته‏ اند برگردند و آنهائى که عقب هستند همان‏جا توقف کنند.

پس از جانب راست راه مقدارى به طرف مسجد غدیر مایل شد و خود را به آن سوى کشید، و این کار را جبرئیل از طرف خدا دستور داده بود، و در آنجا دو درخت بود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تا زیر آن درختها را جارو کنند، و از سنگها به شکل منبر درست کنند که مشرف بر مردم باشد، پس مردمى که جلو بودند برگشتند و اواخر جمعیّت همان‏جا ماندند پس پیامبر روى آن سنگها ایستاد، سپس حمد خداى تعالى به جاى آورد و بر او ثنا گفت … تا آنجا که گفت: من به خدا و کتابها و ملائکه‏ هایش ایمان مى‏آورم و امرش را مى‏شنوم و اطاعت مى‏کنم و به هر کارى که رضاى خدا در آن باشد، مبادرت مى‏ورزم و تسلیم قضاى او هستم و رغبت در طاعت او و ترس از عقوبت او دارم، و اقرار و اعتراف به‏ عبودیّت براى خدا دارم، و شهادت به ربوبیّت او مى‏دهم، و آنچه را که به من وحى مى‏شود ادا مى‏کنم از ترس اینکه اگر انجام ندهم و وحى خدا را نرسانم بلایى بمن برسد که هیچ کس نتواند آن را از من دفع نماید اگر چه توانایى و قدرت او عظیم باشد، جز او خدایى نیست، زیرا که او به من اعلام نموده است که اگر آنچه را که نازل شده نرسانم رسالت خدا را نرسانده ‏ام، و خداوند ضامن من شده است که مرا حفظ کند، و اوست خداى کفایت کنده و کریم، پس به من چنین وحى کرده است‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ فى على‏ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏.

اى گروه مردم من در تبلیغ آنچه که خداوند نازل فرمود کوتاهى نکرده‏ ام و من براى شما سبب این آیه را بیان مى‏کنم، و آن این است که جبرئیل بر من سه بار فرود آمد و به من از پروردگارم سلام رساند و سلام او این است که من در همین مشهد حضور همه بایستم و به هر سیاه و سفید اعلان کنم که علىّ بن ابى طالب (ع) برادر من، و وصىّ من، و خلیفه من، و امام بعد از من است که جایگاه او نزد من مانند جایگاه هارون نسبت به موسى (ع) است جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست، و او ولىّ شما بعد از خدا و رسولش است، و خداى تعالى در این مورد آیه‏ اى از قرآنش بر من نازل نموده، و آن آیه این است: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏[۷] و علىّ بن ابى طالب (ع) نماز بپا داشته و زکات داده در حالى که راکع بوده است، و خداى عزّ و جلّ در هر حال مى‏خواهد که این مأموریّت انجام پذیرد، و اى مردم من از جبرئیل درخواست کردم که مرا از تبلیغ این موضوع به شما معاف بدارد چون من علم دارم به اندک بودن متّقین و کثرت منافقین و خیانت گناهکاران، و حیله‏ هاى کسانى که اسلام‏ را به استهزا مى‏گیرند، کسانى که خداوند آنها را در کتابش وصف نموده است: که به زبان مى‏گویند آنچه را که در دلهایشان نیست، و آن را آسان و کوچک حساب مى‏کنند در حالى که نزد خدا بزرگ است، و کثرت اذیّت‏هاى آنها نسبت به من که در دفعات متعدّد صورت گرفته است تا جائى که مرا «اذن» یعنى گوش نامیده‏ اند، و گمان کردند که من چنین هستم و این از آن جهت بود که علىّ (ع) زیاد ملازم من بود و من به او روى مى‏آوردم.

تا اینکه خداوند در این مورد این آیه را نازل فرمود: وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ‏ على الذین یزعمون انه اذن خیر لکم … تا آخر آیه‏[۸]» و اگر مى‏خواستم اسمهاى آنها را بگویم مى‏گفتم، و اگر مى‏خواستم به آن اشخاص اشاره بکنم، مى‏کردم، و اگر مى‏خواستم آنها را معرفى کنم، معرفى مى‏کردم و لکن من به خدا قسم در امور آنها بزرگوارى به خرج دادم. و با همه این‏ها خداوند از من راضى نمى‏شود مگر اینکه آنچه را که به من نازل شده تبلیغ کنم، سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ فى على‏ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏ پس اى مردم بدانید که خداوند على را براى شما ولى و امام نصب کرده است، و طاعت او را بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان، به احسان و نیکى واجب کرده است. و بر روستائى و شهرى و بر عجم و عرب و آزاد و بنده و کوچک و بزرگ و بر سفید و سیاه و بر هر موجودى، حکم او مجرى و قولش جائز و امرش نافذ است، و مخالف او نفرین شده و موافق او رحمت شده است. هر کس او را تصدیق کند خدا او را مى‏بخشد، و نیز کسى را که از علىّ (ع) بشنود و اطاعت کند، مى‏بخشد.

اى مردم البته اینجا آخرین جایى است که من مى‏ایستم و سخن‏ مى‏گویم پس بشنوید و اطاعت کنید و مطیع امر پروردگارتان باشید، چون خداى تعالى پروردگار و ولىّ و معبود شماست، سپس بعد از او رسولش محمّد صلّى اللّه علیه و آله ولىّ شماست که الآن ایستاده و با شما سخن مى‏گوید، سپس بعد از من علىّ (ع) ولىّ شما و امام شما به سبب امر خدا، مربّى شما مى‏باشد، سپس امامت در ذریّه من از فرزندان علىّ (ع) است تا روز قیامت، روزى که مردم خدا و رسولش را ملاقات کنند، حلالى نیست جز آنچه خدا آن را حلال کرده، و حرامى نیست جز آنچه که خدا آن را حرام کرده، و خداوند حلال و حرام را به من شناساند و آنچه را که پروردگار من از کتاب و حلال و حرامش بمن داده بود من نیز به علىّ (ع) دادم.

اى گروه مردم هیچ علمى نیست مگر اینکه خداوند آن را در من حفظ و نگهدارى نمود، و هر علمى که من یاد گرفتم آن را در علىّ (ع) امام متّقین حفظ و نگهدارى کردم، و هیچ علمى نیست مگر اینکه من آن را به علىّ (ع) آموختم، و آن امام مبین است. اى گروه مردم او را گم نکنید، و از او نفرت نکنید و از ولایت او خوددارى نورزید، او به حقّ راهنماست و به آن عمل مى‏کند، و باطل را مى‏برد و از آن نهى مى‏کند، و در راه خدا سرزنش هیچ سرزنش کننده ‏اى جلوى او را نمى‏گیرد. او اوّل کسى است که به خدا و رسولش ایمان آورد، و او کسى است که جانش را فداى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کرد، و کسى است که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود و کسى از مردان جز او با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عبادت خدا را نمى‏کرد.

اى گروه مردم او را برتر بدانید که خدا او را برترى داده و به او روى بیاورید که خدا او را نصب کرده است.

اى مردم او از جانب خدا امام است، و خداوند هرگز توبه منکر ولایت او را نمى‏پذیرد و او را نمى‏بخشد و این کار را خداوند بر خودش حتم نموده است که مخالفان امر او را به شکنجه سختى عذاب نماید که‏ جاودانه در عذاب باشند، پس بر حذر باشید از اینکه نسبت به علىّ مخالفت ورزید که در این صورت به آتشى مى‏رسید که هیزم و آتش‏زنه ‏اش مردم و سنگ است که آماده براى کافران است‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏[۹].

اى مردم به خدا قسم پیامبران و رسولان گذشته به من مژده داده ‏اند و من خاتم انبیا و مرسلین هستم و حجّت بر جمیع آفریدگان از اهل آسمانها و زمین‏ها هستم. پس هر کس در این گفتار شکّ کند کافر است به کفر جاهلیّت اوّل، و هر کس در چیزى از گفتار من شکّ کند در همه آنها شکّ کرده، هر کس در همه گفتار من شکّ کند براى او آتش جهنّم (مهیّا) است.

اى گروه مردم خداوند این فضیلت را به من بخشیده است، بر من منّت گذاشته و احسان کرده است، جز او خدائى نیست و من همیشه روزگار و بر هر حال او را مى‏ستایم.

اى مردم علىّ (ع) را برتر بدانید که او پس از من برتر از هر مرد و زن است، خداوند به وسیله ما روزى فرستاده و به واسطه ما خلق باقى مانده است، کسى که این قول مرا ردّ کند اگر چه (باطنا) موافق آن (ردّ) نباشد ملعون است، ملعون و مغضوب است، مغضوب. آگاه، باشید که جبرئیل از خداى تعالى این مطلب را به من خبر داده است و مى‏گوید: هر کس با علىّ (ع) دشمنى کند و ولایت او را پذیرا نباشد، لعنت و عضب من بر او باد. پس هر کس نظر کند که براى فردا چه پیش فرستاده است، و از خدا بترسید که مخالفت على بکنید، پس نکناد قدمى بعد از ثبوتش بلرزد و خدا به آنچه که عمل مى‏کنید، آگاه است.

اى مردم علىّ (ع) در جنب خدا (در پهلو و کنار خدا) است زیرا در کتابش نازل فرموده: یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ‏[۱۰] یعنى‏ وا حسرتا بر چیزهائى که در جنب خدا از دست داده و افراط کرده ‏ام.

اى مردم در قرآن تدبّر کنید، و آیات آن را بفهمید، و به محکماتش نظر اندازید و متشابهش را پیروى نکنید، پس به خدا قسم هرگز کسى براى شما بازدارنده‏هاى آن را بیان نمى‏کند و تفسیرش را براى شما روشن نمى‏کند مگر کسى که من دست او را گرفتم و او را با خودم بالا آوردم و بازوى او را گرفته ‏ام، و من به شما یاد مى‏دهم و اعلان مى‏کنم که هر کس که من مولاى او باشم این على مولاى او است و او علىّ بن ابى طالب (ع)[۱۱] برادر و وصىّ من است، و دوستى او از جانب خدا بر من نازل شده است.

اى مردم علىّ (ع) و پاکیزگان از فرزندان من ثقل اصغراند. و قرآن ثقل اکبر است، پس هر یک از آن دو از دیگرى خبر مى‏دهد و موافق با آن است و از هم جدا نمى‏شوند تا بر من در حوض وارد شوند، آن دو امین‏هاى خدا در میان خلقش حکّام خداوند در زمینش هستند، آگاه باشید که من ادا کردم، آگاه باشید که من رساندم، آگاه باشید که من شنواندم، آگاه باشید که من واضح و روشن ساختم. آگاه باشید که خداى عزّ و جلّ به من فرمود و من نیز از جانب خدا گفتم، آگاه باشید که امیر مؤمنان جز این برادرم نیست، و امارت مؤمنین بعد از من براى کسى جز على حلال نیست.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستش را به بازوى على زد و او را بلند کرد، و از اوّل سخنرانى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بالاى منبر رفته بود على را بلند کرده بود تا جایى که پاى علىّ (ع) با زانوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مساوى شده بود، سپس فرمود:

اى مردم این علىّ (ع) برادر من و وصىّ من، و نگهبان علم من، و خلیفه من بر امّتم است، على تفسیر کتاب خدا و دعوت‏کننده به سوى خداست، و عمل‏کننده به چیزى است که خدا راضى است و جنگ‏ طالب ‏کننده با دشمنان خداست و همیشه و پى ‏درپى مشغول طاعت خدا و نهى ‏کننده از معصیت اوست، خلیفه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، و امیر مؤمنان (ع)، و امام هادى و راهنما (ع)، و قاتل ناکثین و مارقین و قاسطین است به امر خدا مى‏گویم، نزد من گفتار تبدیل نمى‏شود. به امر خدا، پروردگارم، مى‏گویم: خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست داشته باشد، و دشمن بدار کسى را که او را دشمن داشته باشد، و لعنت کن بر کسى که او را انکار کند، و غضب کن بر کسى که حقّ او را انکار کند، خدایا تو بر من چنین نازل فرمودى که امامت از آن علىّ (ع) ولىّ تو است. و تو اى خدا وقت بیان کردن این موضوع و نصب علىّ (ع) جهت خلافت، دینشان را کامل و نعمتت را بر آنها تمام کردى و راضى شدى که اسلام دین آنها باشد. پس فرمودى: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ‏[۱۲] بار خدایا من تو را گواه مى‏گیرم که من ابلاغ کردم.

اى مردم، خداوند دین شما را با امامت علىّ (ع) کامل کرد، پس هر کس که به او و به جانشین او از فرزندان من از صلب علىّ (ع) تا روز قیامت و حضور در برابر خداى تعالى اقتدا نکند اعمالش تباه شده، در آتش جاوید خواهد بود و عذاب او تخفیف داده نمى‏شود و مهلتى برایش نیست. اى مردم این علىّ (ع) است یارى ‏کننده ‏ترین شما بر من و سزاوارترین شما به من و نزدیکترین شما به سوى من و عزیزترین شما بر من است، و خداى تعالى و من از او راضى هستیم و آیه رضایت خداى نازل نشد، مگر اینکه علىّ (ع) در آن آیه است، و خداوند مؤمنین را خطاب نکرد مگر اینکه به على ابتدا کرد. و در قرآن آیه مدحى نازل نشد مگر اینکه علىّ (ع) در آن بود، و خداوند شهادت به بهشت در هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ‏ نداد مگر براى علىّ (ع)، و این سوره را درباره غیر علىّ (ع) نازل نکرد، و با آن غیر علىّ (ع) را مدح ننمود.

اى گروه مردم، علىّ (ع) یارى‏ کننده دین خداست و دفاع ‏کننده، از رسول خدا و خدا ترس و پاک و هدایت‏ کننده و هدایت شده است، و نبىّ صلّى اللّه علیه و آله شما بهترین پیامبران و وصىّ شما بهترین وصىّ‏ ها، و فرزندانش بهترین اوصیا هستند. اى مردم ذریّه هر پیامبر از صلب همان پیامبر است، ولى ذریّه من از صلب علىّ (ع) است.

اى مردم همانا شیطان آدم را از بهشت به سبب حسد خارج کرد پس حسادت على را ننمائید که اعمالتان تباه مى‏شود و قدمهایتان به لغزش مى‏افتد، زیرا که آدم به زمین فرود آمد به سبب یک خطا در حالى که او برگزیده خالص خداى تعالى بود پس شما را چه مى‏شود، درحالى‏که شما از کسانى هستید که در بینتان دشمنان خدا وجود دارد. آگاه باشید که علىّ (ع) را مبغوض نمى‏دارد مگر شقىّ، و على را دوست نمى‏دارد مگر پرهیزکار، و ایمان به او نمى‏آورد مگر مؤمن مخلص.

به خدا قسم درباره علىّ (ع) سوره عصر نازل شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ[۱۳] … تا آخر سوره».

اى مردم من خدا را گواه گرفتم، و رسالتم را تبلیغ کردم، و بر رسول جز رساندن امرى روشن چیزى نیست‏ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‏[۱۴].

اى مردم بپرهیزید و بترسید از خدا آن‏چنان‏که شایسته پرهیزگارى باشد و نمیرید مگر اینکه مسلمان مرده باشید.

اى مردم به خدا و رسولش ایمان آورید و به نورى که با او نازل شده است بپیوندید مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها[۱۵] پیش از آنکه روى‏ها را باژگون کنیم و آنها را به پشت برگردانیم.

اى مردم نور از جانب خداى عزّ و جلّ در من است، سپس در علىّ (ع) داخل شده است، سپس در نسل او تا قائم مهدى که حقّ خدا را و هر حقّى را مى‏گیرد، او براى ماست زیرا که خداى عزّ و جلّ ما را حجّت بر مقصّرین و معاندین و مخالفین و ناامیدها و گناهکارها و ستمگرها از جمیع عالم، قرار داده است.

اى مردم من به شما انذار مى‏کنم که من رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سوى شما هستم که رسولان قبل از من گذشته و رفته‏ اند آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم شما به اعقابتان بر مى‏گردید؟ و هر کس به آیین پیشینش برگردد به خدا ضرر نتواند زد و خدا شاکرین را پاداش خواهد داد وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ‏.[۱۶] آگاه باشید که علىّ (ع) موصوف به صبر و شکر است، پس از او فرزندان من از صلب او.

اى مردم بر خدا منّت نگذارید که اسلام آورده‏ اید، پس خدا غضب مى‏کند بر شما و عذابى از جانب خدا به شما مى‏رسد که او در کمین است.

اى مردم پس از من پیشوایانى مى‏آیند که دعوت به آتش مى‏کنند و روز قیامت یارى نمى‏شوند. اى گروه مردم خدا و من از آنان بیزار هستیم، اى مردم آنها و پیروانشان و یارانشان در درک اسفل از آتش هستند و چه بد است جاى متکبّرین، آگاه باشید که هم آنان اصحاب صحیفه‏[۱۷] هستند پس هر کس از شما به صحیفه‏ اش نگاه کند، (و فرمود: بر ذهن مردم این معنى و صحیفه خطور نکرد مگر جماعت اندکى که سازنده و نویسنده صحیفه بودند) اى مردم من کتاب «قرآن» را پیشوا و ما ترک خود، پس از خود تا روز قیامت گذاشتم و من تبلیغ کردم آنچه را که به تبلیغ آن مأمور خود تا روز قیامت گذاشتم و من تبلیغ کردم آنچه را که به تبلیغ آن مأمور بودم تا بر هر حاضر و غایبى و بر هر کس که شاهد باشد یا نباشد، به دنیا آمده باشد یا نباشد حجّت باشد. پس حاضر به غایب برساند و پدر به فرزند تا روز قیامت، و به زودى برخى خلافت را ملک غصبى خود قرار مى‏دهند، هان خدا لعنت کند غاصبین و کسانى را که این غصب را قبول کردند و راضى شدند، و آن‏وقت است که‏ سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ‏ یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ‏[۱۸] (به زودى به شما اى دو گرانمایه مى‏پردازم و بر شما اى دو گروه (که بر آن دو گرانمایه یعنى کتاب و عترت پشت کردید)، شراره آتش و مس گداخته خواهد بود و یارى من شما را نیست). اى مردم خداوند عزّ و جلّ شما را به حال خودتان وانمى‏گذارد تا اینکه پاک از ناپاک تمیز داده شوند براى اینکه خداوند تبارک و تعالى (از راه لطف) چنین نیست که شما را بر عیب آگاه کند (منظور این است که خداوند عالم به مقتضاى قاعده لطف به‏وسیله پیامبران و اولیایش انواع راهنمایى را درباره سعادت بشر به وسیله کتب آسمانى و احکام و حرکات اولیاء مى‏فرماید اگر خداى نکرده بیدار نشدند آن‏وقت آنان را بحال خودشان وامى‏گذارد).

اى مردم هیچ قریه ‏اى نیست مگر اینکه خداوند به سبب تکذیب آن قریه آن را نابود خواهد کرد و همچنین قریه‏ ها را که ظالم و ستمگر باشند هلاک مى‏کند چنانکه خداى تعالى ذکر کرده است، و این امام و ولىّ شما و هم او وعده‏هاى خداست که وعده‏هاى خدا راست است.

اى مردم به تحقیق که قبل از شما بیشتر گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنها را هلاک ساخت و هم او دیگران را نیز هلاک مى‏سازد.

اى مردم خداوند به من امر و نهى کرده است، و من نیز علىّ (ع) را امر و نهى کردم، پس اوامر و نواهى را از پروردگارش آموخت، پس بشنوید امر خدا را تا سالم بمانید و اطاعت کنید ا را تا هدایت یابید و از آنچه نهى فرموده است خوددارى کنید تا رشد یابید، و به سوى مقصود و مراد او حرکت کنید تا راههاى مختلف شما را از راه خدا دور و پراکنده نسازد. من صراط مستقیم خدا هستم که خداوند شما را به پیروى از من امر کرده است بعد از من علىّ (ع) است، سپس فرزندانم از صلب علىّ (ع) ائمّه ‏اى که به حقّ هدایت مى‏کنند و به حقّ مى‏گرایند.

سپس قرائت فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ … تا آخر سوره. و فرمود درباره من و آنان نازل شده و براى آنها عمومیّت پیدا کرده و مخصوص آنان گشته است. اینان اولیاى خدا هستند که نه ترسى براى آنان هست و نه اندوهناک مى‏شوند، آگاه باشید که حزب خدا همیشه غالب است، آگاه باشید که دشمنان علىّ (ع) اهل جدایى و شکاف و تجاوز هستند، و برادران شیطانند که از باب فریب بعضى به بعض دیگر گفتارى بیهوده و پوچ را القا مى‏کنند. آگاه باشید که اولیاى خدا مؤمنینى هستند که خداوند آنها را در کتابش ذکر کرده و فرموده است: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ … تا آخر آیه».[۱۹] قومى را نمى‏یابى که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشند و با کسى که با خدا و رسولش دشمنند دوستى کنند …

آگاه باشید که اولیاى خدا کسانى هستند که خدا آنان را وصف نموده و فرموده است: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏[۲۰] (کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستم نیالودند، آنها را امنیّت است و آنها هدایت شده هستند).

آگاه باشید که اولیاى خدا کسانى هستند که در حال امن و آرامش داخل بهشت مى‏شوند و ملائکه آنها را با سلام ملاقات مى‏کنند و اینکه پاکیزه بودید پس داخل بهشت شوید درحالى‏که جاوید و همیشگى در بهشت باشید.

آگاه باشید که اولیاء خدا کسانى هستند که خدا فرموده: «داخل‏ بهشت مى‏شوند بدون حساب».

و آگاه باشید که دشمنان آنها کسانى ‏اند که در آتش مى‏سوزند.

آگاه باشید که دشمنان خدا کسانى هستند که شیهه (صداى وحشتناک) «جهنّم» را در حالى که مى‏جوشد مى‏شنوند، و براى آن ناله‏ اى است که هر امّتى داخل آنجا مى‏شود امت دیگر را لعنت مى‏کند.

آگاه باشید که اعداء آنان کسانى هستند که خداى عزّ و جلّ درباره آنها گفته: «کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ‏ تا آخر آیه».

آگاه باشید که اولیاء خدا کسانى هستند که از پروردگارشان مى‏ترسند و براى آنان مغفرت و اجر بزرگى است.

اى مردم فاصله بین جهنّم و بهشت چقدر است، دشمن ما کسى است که خداوند او را ذمّ و لعن کرده، و دوست ما کسى است که خدا او را دوست دارد و مدح کرده است.

آگاه باشید که من انذارکننده هستم و علىّ (ع) راهنماست.

اى مردم من نبىّ هستم و علىّ (ع) وصىّ من است، آگاه باشید که خاتم امامان از ما، قائم مهدى است، آگاه باشید که او ظاهر و غالب بر دین است، آگاه باشید که او انتقام‏ گیرنده از ظالمان است، آگاه باشید که او فتح ‏کننده قلعه ‏ها و ویران‏ کننده آنهاست. آگاه باشید که او کشنده هر قبیله‏ اى است که از اهل شرک باشد، آگاه باشید که او درک‏ کننده هر خونخواه نسبت به اولیاى خداست، آگاه باشید که او یارى ‏کننده دین خداى عزّ و جلّ است، آگاه باشید که او نهر پرآبى است که از دریاى عمیق سر چشمه مى‏گیرد، آگاه باشید که او هر صاحب فضلى را به فضلش مى‏نامد و هر صاحب جهلى را به جهلش. آگاه باشید که او برگزیده خدا و مختار اوست. آگاه باشید که او وارث هر علم و محیط به آن است، آگاه باشید که او از پروردگارش خبر مى‏دهد، و به امر ایمانش بیدارکننده است، آگاه باشید که او رشید و سدید (محکم و استوار) است. آگاه باشید که کارها به او واگذار مى‏شود، آگاه باشید که گذشتگان به او بشارت داده ‏اند. آگاه باشید که او حجّت باقى مى‏ماند و پس از او حجّتى نیست، و حقّى نیست جز با او و نورى نیست مگر نزد او، آگاه باشید که کسى بر او غلبه نمى‏کند و کسى علیه او یارى نمى‏شود. آگاه باشید که او ولىّ خدا در زمینش، و حکم خدا در خلقش و امین خدا در نهان و آشکارش، مى‏باشد.

اى مردم من براى شما بیان کردم و مطلب را فهماندم، و این علىّ (ع) است که پس از من باید شما را بفهماند، آگاه باشید وقتى که سخنرانى من تمام شد شما را بر بیعت علىّ (ع) و اقرار به او فرا مى‏خوانم، سپس بعد از من بر آن بیعت باقى بمانید.

آگاه باشید من با خدا بیعت کردم و علىّ (ع) با من بیعت کرده و من براى علىّ (ع) از شما از جانب خداى عزّ و جلّ بیعت مى‏گیرم، هر کس که نقض بیعت کند و عهد شکند بر ضرر و زیان خودش کار کرده است.

اى مردم همانا حجّ و صفا و مروه از شعائر خداست، پس هر کس حجّ بیت یا عمره کند … تا آخر آیه‏[۲۱].

اى مردم حجّ بیت نمائید که هیچ گروهى وارد آن نشدند مگر اینکه بى‏ نیاز گشتند، و تخلّف نکردند مگر اینکه فقیر و محتاج شدند.

اى مردم مؤمنى در عرفه نایستاد، مگر اینکه خدا گناهان گذشته ‏اش تا آن وقت را بخشید، مگر پس از آنکه حجّت بر او تمام شد گناهانش را از سر بگیرد.

اى مردم حجّاج یارى مى‏شوند و جاى نفقه آنها پر مى‏شود و خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمى‏کند.

اى مردم حجّ بیت را با اعتقاد کامل به دین و تفقّه (بینش و آگاهى کامل) بجا آورید و از مشاهد برنگردید مگر با توبه و باز ایستادن از گناه.

اى مردم آن‏چنان‏که خدا امر فرموده است، نماز بپا دارید و زکات بدهید، پس اگر مدّت طولانى شد و کوتاهى کردید یا فراموش کردید علىّ (ع) ولىّ شما و بیان‏ کننده براى شماست، علىّ (ع) کسى است که خداى عزّ و جلّ بعد از من او را نصب کرده است و او کسى است که خداوند او را خلیفه من و خودش قرار داده است، خبر مى‏دهد آنچه را که از او سؤال کنید و بیان مى‏کند آنچه را که نمى‏دانید.

آگاه باشید که حلال و حرام بیشتر از آن است که من آن دو را به شمارم و به شما معرّفى کنم پس امر به حلال و نهى از حرام مى‏کنم در یک مقام، پس من مأمور شده ‏ام که با شما عهد ببندم و دست بیعت از شما بگیرم به اینکه قبول کنید چیزى که من درباره علىّ (ع) از جانب خدا آورده ‏ام، و همچنین در مورد ائمّه بعد از علىّ (ع)، کسانى که آنها از من و از علىّ (ع) هستند، امّتى که قائم به امامتند، و از آنهاست مهدى تا روز قیامت که به حق قضاوت مى‏کند.

اى مردم هر حلالى که من شما را به آن راهنمائى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى کردم از آن باز نمى‏گردم و آن را تبدیل نمى‏کنم، آگاه باشید که این موضوع را به یاد بسپارید و آن را حفظ کنید و به همدیگر توصیه کنید و آن را تبدیل و تغییر ندهید.

آگاه باشید که رأس امر به معروف همین است که به گفتار من برسید و شما آن را به غایبین برسانید و به قبول آن امر کنید و از مخالفتش خوددارى کنید و اینکه آن امرى است از جانب خداى عزّ و جلّ و از من، و امر به معروف و نهى از منکر محقّق نمى‏شود مگر با امام.

اى مردم قرآن به شما معرّفى مى‏کند که ائمّه بعد از علىّ (ع) فرزندان علىّ (ع) هستند و من نیز به شما شناساندم که آنها از من و از على هستند آنجا که خدا مى‏فرماید: وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ‏[۲۲] … (و این‏ خداپرستى را در همه ذریّت خود «تا قیامت» باقى گردانید …).

و من مى‏گویم: اى مردم مادام که تمسّک به آن دو بکنید (قرآن و اهل بیت) هرگز گمراه نمى‏شوید، بر شما باد تقوى، تقوى، و برحذر باشید از روز قیامت چنانکه خدا فرمود است: إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ‏[۲۳] مرگ و حساب و موازین و محاسبه‏اى که بین دو دست (در برابر) پروردگار عالمیان است، و نیز ثواب و عقاب را به یاد آورید، پس هر کس کار خوب انجام دهد به ثواب مى‏رسد و هر کس گناه کند در بهشت براى او بهره‏ اى نخواهد بود.

اى مردم شما بیشتر از آن هستید که با یک دست به من بیعت کنید و خداوند عزّ و جلّ بمن امر کرده که از زبانهاى شما اقرار بگیرم به چیزى که براى علىّ (ع) عقد بسته‏ ام و آن امیر بودن او بر مؤمنان است، و ائمّه ‏اى که بعد از او مى‏آیند از من و از علىّ هستند و طبق آنچه که براى شما اعلان کرده ‏ام، ذریّه و نسل من از صلب على است، پس همگى با هم بگوئید: ما شنیدیم و به آنچه به ما رساندى مطیع و راضى و تسلیم هستیم از جانب پروردگار و پروردگارت در امر علىّ (ع) و امر فرزندانش از صلب علىّ (ع) از ائمّه (ع)، ما با تو بر این موضوع بیعت مى‏کنیم با دلها و جانهایمان و زبانها و دستهایمان و بر این بیعت و اقرار زنده ‏ایم و مى‏میریم و مبعوث مى‏شویم، و آن را تغییر نمى‏دهیم، و شکّ و ریب به خود راه نمى‏دهیم، و از عهدمان برنمى‏گردیم و عهد و پیمان را نمى‏شکنیم و اطاعت خدا و تو را و علىّ (ع) امیر المؤمنین را و فرزندان او، ائمّه را قبول مى‏کنیم، کسانى که ذکر کردى و گفتى که آنان از ذریّه تو از صلب علىّ (ع) بعد از حسن (ع) و حسین (ع) هستند.

آن ائمّه کسانى هستند که من مکان آنها را از خودم و محل و موقعیّت آنها را نزد خودم و منزلت آنها را نزد خداى عزّ و جلّ براى شما بیان کردم و شناساندم، و این موضوع را به شما نیز ادا و بیان کردم، و اینکه حسن و حسین آقاى جوانان اهل بهشتند و پس از على پدرشان آن دو امام هستند و قبل از على من پدر آن دو هستم.

و بگوئید: در این مورد ما خدا را اطاعت کردیم، و نیز اطاعت کردیم تو را و على و حسن و حسینت و ائمّه‏ اى را که ذکر کردى، و ما عهد و پیمانى را اطاعت کردیم که براى امیر المؤمنین گرفته شده است که این اطاعت برخاسته از دلها و روانها و زبانهاى ماست و دستهاى ما در دست کسى است که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) را درک کردند و به آن دو با زبان اقرار نمودند. و ما در مقابل این بیعت بدل و عوضى نمى‏خواهیم، و از خودمان هیچ‏وقت تغییر و تحولى نمى‏بینیم.

و خدا را شاهد مى‏گیریم که گواهى خدا کافى است و تو نیز بر ما گواه باش، و هر کس که اطاعت کند چه ظاهر باشد و چه پنهان و ملائکه خدا و لشگریانش و بندگانش گواه ما دراین‏باره هستند و خداوند بزرگتر از هر گواه است.

اى مردم چه مى‏گوئید خداوند هر صداى آشکار و نهان هر نفسى را مى‏داند، پس هر کسى هدایت یابد به سود خودش مى‏باشد، و هر کس گمراه شود زیان آن به خودش مى‏رسد، و هر کس بیعت کند با خداى عزّ و جلّ بیعت کرده است که دست خدا بالاى دست آنهاست.

اى مردم از خدا بترسید و با على امیر المؤمنین و حسن و حسین و ائمّه آن کلمه باقى و جاوید بیعت کنید. و خداوند، کسى را که مکر و حیله کند نابود مى‏سازد و کسى را که به عهد وفا کند مى‏بخشاید و هر کس پیمان را بشکند به ضرر و زیان خودش آن را شکسته است.

و بگوئید: پروردگارا ما شنیدیم و اطاعت کردیم ما را به آمرزشت بیامرز و بازگشت ما به سوى تو است، و بگوئید: حمد خدایى راست که‏ ما را به این موضوع راهنمائى کرد و اگر خدا هدایت نمى‏کرد، ما به آن راه نمى‏یافتیم.

اى مردم فضائل علىّ بن ابى طالب نزد خدا عزّ و جلّ در حالى که آن را در قرآن نازل کرده است بیشتر از آن است که من آن را در یکجا بشمارم، پس هر کس از آنها به شما خبر داد و آن فضائل را به شما شناساند تصدیقش کنید.

اى مردم هر کس اطاعت کند خدا و رسولش و على و ائمّه ‏اى را که ذکر کردم رستگار شده و به رستگارى روشنى رسیده است.

اى مردم آنان که به بیعت با او سبقت گرفتند و دوستدار و تسلیم او شدند و پذیراى فرمانروایى او بر امور مؤمنان شدند، آنان رستگار گردیدند و جاى آنها در جنّات نعیم است.

اى مردم چیزى بگوئید که خدا از گفتار شما راضى باشد، اگر شما و همه اهل زمین کافر شوند هرگز نمى‏توانند ذرّه ‏اى به خدا ضرر بزنند.

بار الها مؤمنین و مؤمنات را ببخش و بر کافرین و کافرات غضب کن، و الحمد للّه ربّ العالمین.

پس آن قوم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را صدا زدند و گفتند: بلى شنیدیم و اطاعت کردیم بر امر خدا و امر رسولش با دلها و زبانها و دستهایمان و هجوم آوردند بر رسول خدا و بر علىّ (ع) و دست بیعت به آنها دادند، پس اوّل کسى که دست بیعت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داد اوّلى و دوّمى و سوّمى و چهارمى و پنجمى بود[۲۴]، و باقى مهاجرین و انصار و بقیّه مردم بر طبق طبقات و مقدار منزلتشان مى‏آمدند و بیعت مى‏کردند تا اینکه نماز مغرب و عشاء در یک وقت خوانده شد، و همچنان بیعت مى‏کردند و دست مى‏دادند سه مرتبه و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در هر بار که گروهى بیعت مى‏کردند مى‏فرمود: حمد خدائى را که ما را بر جمیع عالم برترى داد، و از همان‏جا دست دادن براى بیعت سنّت و رسم شد آن‏چنان‏که کسانى آن را استعمال کرده ‏اند که اصلا براى خلافت و بیعت هیچ حقّى نداشته‏ اند.

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۶۸]

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۶۸)

ترجمه:

اى پیامبر به اهل کتاب بگو که اى یهود و نصارى شما ارزشى ندارید تا اینکه به دستورات تورات و انجیل و قرآنى که به شما از جانب خدا فرستاده شد قیام کنید. و همان قرآنى که به شما مسلمین نازل شده (به جاى آنکه ایمان آرند) بر کفر و سرکشى بسیارى از آنان خواهد افزود در این صورت زیان کفرشان بر آنهاست و تو اى پیامبر بر حال گروه کافران نباید تأسف بخورى.

تفسیر:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ یعنى شما از نظر دین چیزى نیستید که قابل اعتنا و ارزش باشید، و اینکه «شى‏ء» نامیده شده یا کنایه از امّت است یا خطاب به آنها و اهل کتاب به طریق عموم است و مقصود خطاب امّت است به اینکه آنچه که درباره ولایت به آنها نازل شده بپا دارند.

حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ‏ به اینکه اوامر و نواهى آن دو (تورات و انجیل) را بپا دارید.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ‏ یعنى قرآن، بدین گونه که حدود آن را اقامه نمائید و از جمله حدود قرآن امر به ولایت است که همان عمده و مهمّ است، یا مقصود آن چیزى است که از پروردگارتان درباره ولایت بر شما نازل شده است، که به طور کنایه در اخبار ما آمده است.

و ممکن است گفته شود: و آنچه که از پروردگارتان به زبان پیامبران‏ و جانشینان آنها از گرفتن عهد و پیمان و انتظار فرج به محمّد صلّى اللّه علیه و آله بر شما نازل شده است.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ‏ بسیارى طغیان و کفر یا به طور مطلق است یا اینکه درباره علىّ (ع) است. البته مقصود در اینجا چیزى است که درباره ولایت نازل شده است، بنحو کنایه.

زیرا کافران وقتى که از ولایت منحرف شدند دیگر چیزى در آنها باقى نمانده است که بر آنها تأسّف بخورى، و با انحرافشان نمى‏توانند به تو و علىّ (ع) ضررى برسانند تا تو بر آن تأسّف بخورى.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۶۹]

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۹)

ترجمه:

البته هر کس از گروندگان به اسلام و فرقه یهودان و ستاره‏ پرستان و نصارى که به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکار شود هرگز او را ترسى و اندوهى بر آنچه فوت شود نخواهد بود.

تفسیر:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا یعنى کسانى که به محمّد صلّى اللّه علیه و آله ایمان آوردند به سبب قبول دعوت ظاهرى و با بیعت عامّ نبوى.

وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ‏ عطف است بر محلّ اسم «انّ» بنا بر قول ضعیف، یا بر محلّ انّ و اسم آن. یعنى از فرقه یهودان و صائبان (ستاره‏پرستان که به دین خدا متمایل شدند) وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ‏ و نصارى کسانى که ایمان آوردند، با قبول کردن دعوت باطنى و بیعت با علىّ (ع) با بیعت خاصّ ولوى و دخول ایمان در قلوب آنان که به سبب این بیعت در قلب باز مى‏شود و با باز شدن آن، خوف و حزن برداشته مى‏شود. و یقین به روز آخرت پیدا مى‏شود، و به سبب آن عمل صالح انجام داده مى‏شود.

بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً به یگانگى خدا و روز آخرت ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، اعمالى که مرتبط به ایمان است که در قلب جاى دارد و آن ایمان اصل هر عمل صالح است، و غیر آن به توسّط آن ایمان عمل صالح مى‏شود.

فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ بر آنان هیچ بیمى نیست و اندوهگین نمى‏شوند زیرا که خوف و اندوه از صفات نفس است و اینان از سراى نفس خارج شدند و در حدود خانه دل داخل گردیدند، پس خوف آنها به خشیت از خدا تبدیل شد و اندوهشان به قبض و گرفتگى.

و این معنى منافات ندارد با آنچه که در اخبار و آیات به کرّات حزن و خوف را به مؤمن خاصّ نسبت داده ‏اند، زیرا که اطلاق خوف و حزن بر آنچه که به مؤمن خاصّ نسبت داده مى‏شود به اعتبار معنى عامّ خوف و حزن است. و گاهى فرح از جنود عقل و اندوه و حزن از جنود جهل شمرده شده است، و آنچه که وارد شده است که خوف و رجاى مؤمن مانند دو کفّه میزان، مساوى است مقصود از آن معنى عامّ است. و وارد شده است که مراد نفى خوف و حزن در آخرت است.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۷۰]

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (۷۰)

ترجمه:

هرآینه از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم (که خدا را اطاعت کنند و پیامبرانى بر آنها فرستادیم که احکام خدا را بیاموزند) هر رسولى آمد چون بر خلاف هواى نفس آنها سخن گفت گروهى را تکذیب کرده گروهى را کشتند.

تفسیر:

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ یعنى همان‏طور از بنى اسرائیل‏ پیمان گرفتیم از شما نیز به ولایت علىّ (ع) عهد گرفتیم پس بترسید که مبادا مانند آنها شوید که گروهى را تکذیب کنید و گروهى را بکشید، چنانکه نسبت به على و حسن و حسین (ع) چنین کردند.

وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ‏ آوردن مضارع مستقبل جهت استحضار حال گذشته است تا آنها را رسوا کند و شنیع‏ترین حالات آنها را در ذهن حاضر نماید، و نیز براى محافظت بر رئوس آیه‏ هاست.

 

 

 

[سوره المائده (۵): آیه ۷۱]

وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَهٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۷۱)

ترجمه:

و گمان کردند که بر آنها فتنه و امتحانى نخواهند بود، پس (از دیدن آیات حق و شنیدن امر خدا) کور و کر شدند (و از امتحان خدا غافل ماندند) پس از آن همه اعمال زشت، باز خدا توبه آنها را پذیرفت باز هم بسیارى دیگر کور و کر شدند و آیات خدا را ندیدند و نشنیدند (بترسند که) خدا به هر چه مى‏کنند آگاه است.

تفسیر:

وَ حَسِبُوا یعنى از زیاد ماندنشان در غفلت و اعراض چنین گمان کردند.

أَلَّا تَکُونَ فِتْنَهٌ که عذاب و امتحانى از جانب خدا به سبب این تکذیب و قتل، نخواهد شد بدین نحو که گناه بزرگ را کوچک شمردند.

فَعَمُوا یعنى از عبرت گرفتن به گذشته کور شدند.

وَ صَمُّوا نسبت به شنیدن حکایات آنان و شنیدن حقّ کر شدند.

ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ‏ چون آنها توبه کردند و پند انبیاء و جانشینانشان را قبول کردند خدا نیز توبه آنها را پذیرفت.

ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا یعنى یک‏بار دیگر کور و کر شدند.

کَثِیرٌ مِنْهُمْ‏ بسیارى از آنها، این عبارت بدل بعض از کلّ است.

وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏ و خدا آگاه است که آنها چه مى‏کنند این معنى در امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله واقع شده است و مقصود از آیه کنایه از آنهاست.

در کافى از امام صادق (ع) در بیان وجود کنایه آمده است: «و حسبوا أن لا تکون فتنه» فرمود: تا پیامبر در میان آنان بود کر و کور شدند تا اینکه پیامبر قبض روح شد، سپس خداوند توبه آنها را پذیرفت تا اینکه امیر المؤمنین علىّ (ع) قیام نمود باز کرد و کور شدند تا الآن.

و ممکن است بیان کنایه به وجهى دیگر باشد و آن اینکه گفته شود:

گمان کردند امتحان نخواهند شد، چون در مکّه عهد بستند و از دلائل صدق محمّد صلّى اللّه علیه و آله کور و کر شدند، سپس وقتى که با علىّ (ع) به خلافت بیعت کردند خداوند توبه آنان را پذیرفت و باز بعد از آن کور و کر شدند و عهد و بیعت را شکستند.

__________________________________________

[۱] مفعول مطلق مصدرى است جهت تأکید که فعلش پیش از آن آمده مانند« و یفسدون فى الارض فسادا».

[۲] مفعول له: مصدرى است که فعل پیش از آن براى آن( به خاطر آن) انجام شده پس معنى وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً این است که: و آنها براى فساد در زمین مى‏کوشند.

[۳] الطرائف: ص ۱۵۱/ ح ۲۳۰- ارشادا …: ص ۳۶

[۴] عیون اخبار الرضا ۲: ص ۶۲/ ح ۲۵۹- بحار النوار ۲۳: ص ۱۳۳/ ح ۶۹- اکمال الدّین: ص ۲۳۴/ ح ۴۴.

[۵] بحار الانوار ۴۰: ص ۲۰۱/ ح ۴- عیون اخبار الرّضا ۲: ص ۶۶/ ح ۲۹۸

[۶] طبق آیه قرآن وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ … آیه ۱۰۸ سوره انعام) سبّ کردن و یا دشنام دادن حتّى کافران درست نیست و دور از شأن علىّ( ع) است که خلاف آیه عمل کرده باشد و نهج البلاغه مؤیّد این مطلب است. و امّا دوستى اهل سنّت( به جز ناصبى‏ها) نسبت به علىّ( ع) امر طبیعى است چون اوّلا آنان در حدیث غدیر خم( من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه) کلمه« مولى» را به معنى دوست گرفته‏اند، ثانیا علىّ( ع) را جزو خلفاى چهارگانه، و دوستى و احترام او را واجب مى‏دانند. بنا بر این صحبت آن قاضى و افرادى نظیر او بى‏مورد و از روى نادانى است.

[۷] سوره مائده( ۵)، آیه ۵۵.

[۸] سوره توبه( ۹)، آیه ۶۱.

[۹] سوره بقره( ۲)، آیه ۲۴

[۱۰] سوره زمر( ۳۹)، آیه ۵۶.

[۱۱] من کنت مولاه فهذا على مولاه و هو على بن أبی طالب، …

[۱۲] سوره آل عمران( ۳)، آیه ۸۵.

[۱۳] سوره عصر( ۱۰۳).

[۱۴] سوره نور( ۲۴)، آیه ۵۴، سوره عنکبوت( ۲۹)، آیه ۱۸.

[۱۵] سوره نساء( ۴)، آیه ۴۷

[۱۶] سوره آل عمران( ۳)، آیه ۴۴.

[۱۷] اصحاب صحیفه: آن دسته از کاتبان وحى بودند که آیات وحى را به طور ناقص یا کامل مى‏نوشتند ولى هیچ‏کدام احاطه کلّى بر تمام وحى از نظر ظاهر و باطن، مانند علىّ( ع) نداشتند چنانکه خود در نهج البلاغه، خطبه« در صفت خلق آدم» این موضوع را تصریح فرموده است.

[۱۸] سوره الرّحمن( ۵۵)، آیه ۳۱ و آیه ۳۵.

[۱۹] سوره مجادله( ۵۸)، آیه ۵۸

[۲۰] سوره انعام( ۶)، آیه ۸۲.

[۲۱] بقره: ۱۵۹

[۲۲] سوره زخرف( ۴۳): ۲۸

[۲۳] حجّ( ۲۲) آیه ۱: … همانا زلزله روز قیامت بسیار حادثه بزرگ و واقعه سختى خواهد بود.

[۲۴] تفسیر الصّافى ۲: ص ۵۳- ۶۷- الاحتجاج ۱: ص ۵۵- ۶۶

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۴،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=