***تفسیر بیان السعادة-آل عمران

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران‏ ۱۰۰ تا ۱۱۹

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۰]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ (۱۰۰)

ترجمه:

اى کسانى که بدین اسلام گرویدید اگر از عدّه ‏اى از اهل کتاب پیروى کنید شما را بعد از ایمان به کفر برمى‏گردانند.

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى کسانى که با بیعت عامّ نبوى و قبول دعوت ظاهرى، اسلام آورده ‏اید، إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ‏: اگر از گروهى از اهل کتاب پیروى کنید چون آنان کسانى هستند که شما را از راه خدا باز مى‏دارند، و مى‏ خواهند راه خدا کج باشد، به سبب اینکه شما به آنها گوش فرادادین، افترائاتشان را مى‏ پذیرید، یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ‏: شما را از ایمانتان و از راهى که به خدا مى‏رساند، بر مى ‏گردانند.

کافِرِینَ‏: درحالى‏که کافر شده ‏اید، بعد از ملامت اهل کتاب بر حیله و خدعه شان نسبت به مؤمنین، مؤمنین را آگاه مى‏ کند که از آنان و اقوال فریبنده ‏شان فریب نخورند.

بعضى گفته ‏اند: آیه درباره گروهى از اوس و خزرج نازل شد که نشسته بودند و با هم حدیث مى‏گفتند که یکى از بزرگان یهود از آنجا گذشت، الفت و اجتماع آنان او را غضبناک نمود، پس به یک جوان یهودى امر کرد که با آنها بنشیند و آنچه که بین آنها بود به یادشان آورد و از جنگ و اشعارى که درباره آن گفته شده است، بخواند.

جوان یهودى کار را انجام داد، پس آن گروه به نزاع برخاستند و به همدیگر فخر فروختند و غضبناک شدند و گفتند: اسلحه، اسلحه، و از دو قبیله گروه بزرگى جمع شدند، پس رسول خدا متوجّه آنان شد و فرمود: آیا مدّعى جاهلیّت هستید در حالى که من بین شما هستم بعد از آنکه خداوند به سبب اسلام به شما کرامت بخشید، و با اسلام امر جاهلیّت را از شما قطع کرد و بین قلب‏هاى شما الفت برقرار نمود.

پس دانستند که آن نزاع از جانب شیطان و حیله ‏اى از دشمنشان بوده است، پس سلاح را انداختند و بعد از استغفار، با همدیگر معانقه کردند[۱].

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۱]

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۰۱)

ترجمه:

چگونه کافر خواهید شد در صورتى که براى شما آیات خدا تلاوت مى‏شود و پیغمبر خدا میان شماست و هر کس بدین خدا متمسّک شود، محقّقا براه مستقیم هدایت یافته است.

تفسیر:

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ‏: و چرا کافر مى‏شوید، یعنى شایسته شما نیست که کافر شوید.

وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ‏: یعنى اینکه، کفر در جمیع احوال قبیح است مخصوصا در چنین حالتى که آیات خدا بر شما خوانده مى‏شود و پیغمبرش در میان شماست زیرا که تلاوت آیات، و وجود رسول، هر دو کفر را مى‏راند و فطرت ایمان را زنده مى‏کند، و در مثل این حالت، کافر نمى‏شود مگر کسى که در شقاوت به آخرین درجه‏اش برسد.

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏: و کسى که به راه راست هدایت شود که او را به مطلوبش برساند، مطلوبى که جز او مطلوبى نیست، دیگر از آن راه برنمى‏گردد.

و این وجه دیگرى براى بعید شمردن بازگشت به کفر است، یعنى اینکه بیعت با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تمسّک به خداست، زیرا او مظهر تامّ‏ خداوند است، و کسى که به رسول چنگ بزند به راه راست هدایت مى‏شود که رساننده به خداست، چون راه رسول صلّى اللّه علیه و آله همان راه راست است، و هر کس که به آن هدایت یافت بازگشت نمى‏کند، مگر اینکه به نهایت درجه کورى رسیده باشد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۲]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲)

ترجمه:

اى اهل ایمان از خدا بترسید چنانکه شایسته ترس از خداست، پیوسته به یاد او باشید و شکر نعمتش به‏جا آرید تا نمیرید جز به دین اسلام.

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: تکرار ندا جهت بزرگداشت و تحریک مؤمنین است براى پایدارى بر ایمان و خوددارى از کفر، و نیز براى این است که سختى تکلیف در تقوى با لذّت ندا جبران شود.

اتَّقُوا اللَّهَ‏: بترسید از غضب او حَقَّ تُقاتِهِ‏: بر آنچه سزاوار تقواى اوست، تحقیق معنى تقوى و مراتب آن در اوّل سوره بقره گذشت، و حقّ تقواى على الاطلاق این است که از متّقى عین و اثرى نماند به اینکه جمیع مراتب تقوى را طىّ کند و به جایى منتهى شود که از ذات و از تقواى خود در جنب ذات خدا بپرهیزد، و چون تقوى به این معنى میسّر نمى‏ شود مگر براى عدّه ‏اى اندک، گفته ‏اند که، این آیه به ‏وسیله قول خدا در سوره تغابن‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ (به اندازه ‏اى که استطاعت دارید تقوا کنید)[۲] نسخ شده است.

ولى حقّ این است که حقّ تقوى به حسب اختلاف اشخاص و بر حسب اختلاف مراتب یک شخص مختلف مى‏شود، زیرا حقّ تقوى نسبت به صاحبان نفس امّاره، و نسبت به کسى که هنوز در دینى داخل نشده و با نبىّ یا جانشین او به بیعت عامّ بیعت نکرده است، این است که در عملش احتیاط کند، و کسى را جوید که دینش را از او گیرد و هر چه را که با این طلب او منافات دارد ترک کند.

و حقّ تقوى نسبت به کسى که داخل در دینى باشد این است که بر آنچه امر شده فرمان برد، و آنچه را که از آن نهى شده ترک نماید. و کسى که او را بر حقیقت دین و روح اعمالش رهنمون باشد، و چیزى را که منافى این طلب است رها سازد.

و حقّ تقوى نسبت به کسى که داخل ایمان شده است و بذر ایمان در قلبش داخل شده این است که آنچه را که به آن مأمور شده، امتثال و از آنچه که نسبت به آن نهى شده است بر حسب ایمانى که دارد خوددارى ورزد.

و مراتب تقوى براى کسى که داخل در ایمان است بر حسب مراتب مؤمنین و درجات آنان بسیار است چنانکه به طور مفصّل گذشت. و همچنین است حال تقوى به حسب مراتب شخص واحد از بشریّت تا فنایش، که حقّ تقوى بر حسب بشریّت غیر از تقوى است بر حسب صدر و قلب و روح و …[۳] (که سیر تکاملى و عروجى درون است) بنابراین آیه امر بر جمیع است به آوردن حقّ تقوى و معنى آن با قول خداى تعالى‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏ موافق است، زیرا حقّ تقوى از هر کس به مقدار توانائى اوست، زیرا خداوند هیچ نفسى را مگر به مقدار توانائى او، تکلیف نمى‏کند.

از امام صادق (ع) درباره این آیه سؤال شد فرمود: اطاعت مى‏ شود و عصیان نمى ‏شود، و ذکر مى‏ شود و فراموش نمى‏ شود، و شکر مى ‏شود و کفران نمى ‏شود[۴].

و شاید تو (اى خواننده و اى سالک) با فطانت به صحّت تعمیم طاعت و ذکر و شکر و عصیان و نسیان و کفر بر حسب مراتب مؤمنین، پى ببرى.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‏: یعنى اسلام را ادامه دهید تا حال مرگ، پس نهى بر قید است نه بر مقیّد و نه بر مجموع، و در قرائت اهل بیت «مسلّمون» با تشدید خوانده شده، یعنى مرگ به شما نرسد مگر اینکه شما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و پس از او به امام تسلیم شده باشید. و به امام کاظم (ع) نسبت داده شده است که به یکى از اصحابش فرمود:

چگونه این آیه را مى‏خوانى؟ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ‏ بعد از «و أنتم» را چگونه مى‏ خوانى؟ گفت:

مُسْلِمُونَ‏ با تخفیف لام پس فرمود: سبحان اللّه، ایمان بر آنها واقع مى‏شود پس آنها را مؤمنین مى ‏نامند و سپس از اسلام سؤال مى‏ کند؟

در حالى که ایمان فوق اسلام است؟! گفت: در قرائت زید این‏چنین خوانده شده است، امام فرمود: در قرائت علىّ (ع) «الّا و أنتم مسلّمون» است با تشدید و قرائت على (ع) همان تنزیلى است که جبرئیل آن را بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل کرده است، و معنى آیه طبق قرائت على (ع) این است که شما به رسول خدا و پس از او به امام تسلیم باشید[۵].

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۳]

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳)

ترجمه:

جملگى به ریسمان الهى چنگ زنید و به راههاى متفرّق نروید و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهاى شما الفت و مهربانى انداخت و همه به لطف خدا برادر دینى یکدیگر شدید در صورتى که در پرتگاه آتش بودید پس خدا شما را نجات داد. بارى بدین مرتبه وضوح و بدین پایه کمال خداوند آیاتش را براى راهنمائى شما بیان مى‏کند باشد که به مقام سعادت هدایت شوید.

تفسیر:

تحقیق در حبل (ریسمان) خدا و حبل (ریسمان) مردم‏

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ‏: حبل خدا (ریسمان الهى) بر قرآن اطلاق مى‏شود زیرا آن مانند ریسمان محسوسى است که کشیده شده است از جانب خدا به سوى خلق، یک سوى آن که عبارت از مقام مشیّت و علویّت على (ع) است به دست خداى تعالى است و سوى دیگرش به دست مردم است و آن نقش و نوشتن و لفظ و عبارت کتاب است. و نیز حبل بر شخص کامل از نبىّ یا وصىّ اطلاق مى‏شود، زیرا او نیز ریسمانى است که از جانب خدا بسوى خلق کشیده شده که یک طرف آن مشیّت است مانند قرآن و طرف دیگرش بشریّت اوست.

و نیز حبل بر ولایت تکوینى و ولایت تکلیفى اطلاق مى‏شود زیرا که آن نیز ریسمانى است کشیده شده که یک طرفش مشیّت است زیرا همه در مقامات بالا یکى هستند، و تفرقه و پراکندگى در «عالم‏[۶] فرق» است و طرف دیگر آن بشریّت کامل و سینه قابل ولایت و بشریّت صاحب آن است، و همچنین است مطلب در نبوّت و رسالت و شریعت‏ که از نبوّت و رسالت مقرّر مى‏گردد.

و قول خداى تعالى اندکى بعد از این: ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ‏ اشاره به دو ولایت است، یا اشاره به قرآن و ولایت تکلیفى است، چنانکه در خبر است که حبل از خدا قرآن است، و حبل از مردم علىّ بن ابى طالب (ع).[۷] به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت داده شده است که در مقام وصف کتاب و عترت فرمود: دو ریسمان کشیده شده است، یک سوى آن به دست خداست و یک سوى دیگر به دست شماست و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند.[۸] و لکن پس از آنکه در اول سوره بقره از تحقیق معنى کتاب و تعمیم آن گذشت معلوم مى‏شود که ولایت تکوینى کتابى است از جانب خدا چنانکه ولایت تکلیفى نیز کتابى است از جانب خدا، و مقصود از آن در اینجا محمّد صلّى اللّه علیه و آله با نبوّت یا رسالت یا ولایتش مى‏باشد، یا اینکه مقصود شریعت و دین اوست که همان اسلام است. یا مقصود على (ع) است با ولایتش، چون مقصود از آن آیات کنایه از امّت است در پیروى از ولایت.

بنا بر تعمیم امر به اعتصام (اعتصموا) مقصود اعتصام به جمیع معانى حبل است نسبت به مرتبه خلق (مخاطب اعتصموا)، پس گویا که گفته است: اى مسلمانان به محمّد و شریعت و کتاب او چنگ بزنید، و اى مؤمنین به علىّ (ع) و ولایتش چنگ بزنید.

جَمِیعاً: یعنى همگى با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید.

وَ لا تَفَرَّقُوا: در این چنگ زدن پراکنده نشوید بدین گونه که بعضى از شما به حبل خدا تمسّک کنید و بعضى دیگر به حبل شیطان از قبیل ادیان منسوخ و باطل و از قبیل ولایت منافقین.

به امام باقر (ع) نسبت داده شده است که، در بیان اینکه این آیه کنایه از امّت و اختلاف آنان بعد از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در ولایت مى‏باشد، فرمود:

خداوند تعالى مى‏دانست که امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله بعد از پیامبرشان متفرّق مى‏شوند و اختلاف مى‏کنند، پس آنان را از پراکندگى نهى کرد همچنان‏که سابقین را نیز که قبل از آنان بودند نهى کرده بود، پس امر نمود که اجتماع کنند بر ولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و متفرّق نشوند[۹].

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ‏: یعنى به سبب اسلام بین دلهاى شما الفت قرار داد.

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً: یعنى برادران دینى شدید که همدیگر را دوست دارید و متّفق هستید. از آنجا که دشمنى بین مردم، بلاى بزرگى براى آنان است و الفت و دوستى در دنیا نعمت بزرگى است و موجب نعمت در آخرت است، خداوند از بین نعمتهائى که به آنان داده است، دفع بلا را که مستلزم دادن این نعمت است ذکر کرده است.

برخى گفته ‏اند: اوس و خزرج دو برادر از دو پدر بودند. و بین اولاد آنها اختلاف و دشمنى افتاد، و جنگ بین آنها یک صد و بیست سال طول کشید تا اینکه خداوند آن را به سبب اسلام خاموش کرد و بین آنها الفت برقرار ساخت.[۱۰] برخى گفته ‏اند: دو مرد از اوس و خزرج به همدیگر فخرفروشى کردند، پس آنکه از طایفه اوس بود گفت: خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین از ماست و حنظله غسیل الملائکه از ماست، و عاصم بن ثابت حمىّ الدین از ماست و سعد بن معاذ که عرش رحمان براى او به لرزه در آمد و خداوند به حکمیّت او در بنى قریظه راضى شد، از ماست.

خزرجى گفت: از ما، چهار نفر هستند که به قرآن استحکام‏ بخشیدند؛ که عبارتند از ابىّ بن کعب، و معاذ بن جبل و زید بن ثابت، و أبو زید. و نیز سعد بن عباده خطیب و رئیس انصار از ماست.

پس گفتگو بین آن دو جریان پیدا کرد تا به همدیگر غضب کردند و تفاخر نمودند و ندا در دادند و اوس به اوسى ملحق شد و خزرج به سوى خزرجى رفت در حالى که با آنها اسلحه بود.

این موضوع به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، پس الاغى را سوار شد و پیش آنان آمد پس خداوند آیات را نازل فرمود، و پیامبر آیات را براى آنان خواند و در نتیجه صلح بین آنها برقرار شد.[۱۱] وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها: خداوند تبارک و تعالى در اینجا نعمت دیگرى را ذکر فرموده است و آن دفع بلاى وقوع در آتش، و نجات از آن است و منظور اینست که نعمت اسلام موجب تبدیل عداوت به الفت شده است.

کَذلِکَ‏: و همچنین است تبیین آیات خدا که در خانه خدا، و مقام و احکام خدا که در باب حجّ بیت اللّه مقرّر شده است، و نیز آیاتى که در مواعظ شما ذکر شده است.

یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ‏: آیات دیگر تکلیفى، و وعظى و تکوینى را براى شما بیان مى‏کند لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ‏: تا به مصالح و مضارّتان، یا به ولایت ولىّ امرتان که آن غایت هر هدایتى است راهنمائى شوید، که البته این، غایت هدایت و تلویح و اشاره هر آیه ‏اى است.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۴]

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۰۴)

ترجمه:

و باید از شما مسلمانان برخى که دانا و باتقوى‏ترند خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکارى امر کرده از بدکارى نهى کنند و اینان که به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند در کمال پیروز بختى و رستگارى خواهند بود.

تفسیر:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ کنایه از امر به طلب ولایت و اجابت از ولىّ امر است، زیرا مقصود این است که بودن گروهى از شما دعوت‏ کننده به خیر و صلاح امرى حتمى است، پس آنها را طلب کنید و دعوتشان را اجابت نمائید، و در قرائت اهل البیت «أئمّه» خوانده شده است.

و از امام باقر (ع) است که درباره این آیه فرمود: این آیه در مورد آل محمّد و پیروان آنان است که مردم را به خیر و صلاح دعوت، و امر به معروف و نهى از منکر مى ‏کنند.[۱۲] وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏:

یعنى کسانى که در فلاح و رستگارى کامل‏ اند، زیرا کمال رستگارى به این است که بعد از فناى فى اللّه باقى به اللّه بماند که آن مقام دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر است.

از امام صادق (ع) است: امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق از مخلوقات خداى تعالى هستند، پس کسى که آن دو را یارى رساند خداوند او را عزیز گرداند و هر کس آن دو را خوار کند خداوند او را خوار گرداند.[۱۳] از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است که فرمود: مادام که مردم امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و در تحقق یافتن خوبى و نیکى‏ ها همکارى مى‏کنند در خیر و صلاح هستند، و اگر این کار را انجام ندادند برکات از آنها برداشته مى‏شود و بعضى بر بعضى دیگر مسلّط مى‏شوند، و براى آنان یارى‏ دهنده ‏اى در زمین و در آسمان وجود نخواهد داشت.[۱۴] به امام باقر (ع) نسبت داده شده است که فرمود: در آخر الزّمان مردمى خواهند بود که در بین آنان افراد ریاکار مورد پیروى قرار مى‏گیرند (مردم از ریاکاران پیروى مى‏کنند)، و با صداى خوش قرآن مى ‏خوانند، و عبادت مى‏ کنند، این سفیهان ناپاک اظهار عبادت مى ‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر را واجب نمى‏ کنند مگر اینکه از ضرر ایمن باشند، و براى خودشان بهانه ها و عذرها طلب مى‏کنند، لغزشهاى علما و فساد علم آنها را پیروى مى‏ کنند، بر نماز و روزه و چیزى که در نفس و مال ضررى بر آنها نداشته باشد روى آورند. و اگر نماز به چیزهائى که با بدن و مالشان مربوط مى‏شود ضرر برساند، آن را ترک خواهند کرد، چنانکه بالاترین و اشرف واجبات را ترک مى‏ کنند. همانا امر به معروف و نهى از منکر واجب بزرگى است که سایر واجبات به ‏وسیله آن استوار و پایدار مى‏شود.

آن وقت است که غضب خدا بر آنها تمام مى‏شود و عقابش همه را در بر مى‏ گیرد، خوبان و نیکان در خانه بدان، و ضعفا در خانه قدرتمندان به هلاکت مى‏رسند، همانا امر به معروف و نهى از منکر راه انبیا و روش صالحین است، فریضه بزرگى است که به واسطه آن سایر فرائض اقامه مى‏شود، مذاهب مورد اعتقاد و ایمان قرار مى‏گیرد، کسب‏ها حلال مى‏شود، مظالم به صاحبانش ردّ مى‏شود زمین آباد مى‏ شود، از دشمنان تاوان گرفته مى‏شود، و کارها روبه‏راه و مستقیم مى‏شود. پس شما با قلبهایتان آنان را انکار کنید، با زبان‏هایتان سخن بگوئید، پیشانى‏هایشان‏ را بکوبید و در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده ‏اى نترسید.

پس اگر پند گرفتند و به حقّ برگشتند دیگر گناهى بر آنان نیست، إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏[۱۵] (همانا راه نکوهش براى کسانى است که به مردم ظلم مى‏کنند و در زمین به ناحقّ شرارت مى ‏ورزند، براى آنها عذابى دردناک است.) و اگر پند نگرفتند و به حق برنگشتند، پس با بدنهایتان با آنها جهاد کنید و با دلهایتان به آنها کینه ورزید، نه اینکه بخواهید بر آنها سلطه جوئید و نه به مال آنها تجاوز کنید، و نه با ظلم و ستم بر آنها، ظفر یابید تا اینکه به امر خدا برگردند و طاعت او را بگردن گیرند.[۱۶] تحقیق وافى در اوّل سوره بقره در آیه‏ أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‏ درباره امر به معروف و نهى از منکر گذشت.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۵]

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۵)

ترجمه:

و شما مسلمانان مانند مللى نباشید که پس از آنکه آیات و ادلّه روشن از جانب خدا براى هدایت آنها آمد باز راه تفرقه و اختلاف پیمودند که البتّه براى چنین مردمى عذاب سخت خواهد بود.

تفسیر:

وَ لا تَکُونُوا: یعنى اجتماع کنید بر تمسّک به این امّت و نباشید کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا: مانند یهود و نصارى که تمسّک به جانشینان موسى و عیسى (ع) را ترک کردند و در نهایت اختلاف به سر بردند و پراکندگى را به نهایت رساندند.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ‏: بعد از اینکه براى آنها بیّنات و دلیلهایى که دلالت بر وجوب تمسّک و بر شناختن کسى که باید به او تمسّک کنند، آمد.

وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ‏: در این صورت براى آنان عذاب بزرگى است، این سخن، وعیدى است براى تفرقه‏جویان و تهدید رسائى است براى کسانى از این امّت که خود را شبیه آنها کرده‏اند، و به خاطر این تهدید بلیغ است که با آوردن جمله اسمیه در عذاب آنها تأکید فرمود. و آوردن این جمله اسمیّه، داراى دو وجه است، یکى اینکه تهدید به عذاب، بالقوّه از تکرار نسبت با اسم اشاره به دور (اولئک) آورده و دیگر اینکه عذاب را به «عظیم» تأکید فرموده است.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۶]

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۱۰۶)

ترجمه:

روزى بیاید که گروهى (مؤمنان) سپیدرو، و گروهى (کافران) روسیاه باشند، امّا سیاه رویان را نکوهش کنند که چرا بعد از ایمان باز کافر شدید پس اکنون بچشید عذاب خدا را به کیفر کفر و عصیان.

تفسیر:

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ‏: سفیدى رو و سیاهى آن کنایه است از خوشروئى و شادمانى و تروتازه بودن صورت؛ و شکستگى و بدحالى و غم و ترس و تیرگى صورت. یا اینکه حقیقتا سفیدى در بعضى صورتها و سیاهى در بعضى دیگر ظاهر مى‏شود زیرا روز قیامت روز ظهور باطن است، پس نور اینان و تاریکى آنان در ظاهرشان پدیدار مى ‏شود.

فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ‏: به آنان که روسیاه ‏اند گفته مى‏شود:

أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ‏: آیا بعد از ایمانتان کافر شدید، پس فاء جواب «امّا» با «قول» حذف شده است. و نزول آیه چنانکه از علىّ (ع) و غیر او از خاصّه و عامّه وارد شده در مورد منافقین امّت است که بعد از ایمان به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا على (ع) به عقب برگشتند، زیرا روایت شده است که آنان اهل بدعت و هواى نفس از این امّت هستند[۱۷]. این تفسیر مناسب آیه‏ هاى گذشته است از جهت کنایه زدن به امّت.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ‏: یعنى پس از ایمانتان کافر شدید پس عذاب آن را بچشید.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۷]

وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۰۷)

ترجمه:

امّا رو سفیدان یعنى مؤمنان در بهشت که محلّ رحمت خداست در آیند و در آن جاوید متنعّم باشند.

تفسیر:

وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏:

نفرمود «ففى رحمه اللّه خالدون» زیرا خواست دخول آنان در رحمت را تأکید کند، و در مقام رحمت بسط در کلام بدهد.

و اینکه چرا به صورت لفّ و نشر مرتّب نیاورد و ابتدا به سفید رویان پرداخت بدان جهت است که ابتدا و ختم آیه با رحمت و اهل آن باشد.

بین دو فقره عبارت جدائى انداخت، چون در صورت موافق بودن دو عبارت باید چنین مى‏گفت: (و اما الذین ابیضت وجوههم أبقیتم على ایمانکم فادخلوا الرحمه بما کنتم تؤمنون) ولى چون سرزنش و ملامت بر گناه بدترین عقوبت براى گناهکار است خداوند خواست بیان کند که آنها نخست سرزنش مى‏شوند و سپس داخل عذاب مى‏گردند و چون عذاب جهنّم به نحوى است که فقط در آخرت احساس مى‏شود. اگر چه جهنّم بر کافران محیط است، ولى داخل جهنّم نمى‏ شوند و درد آن را حسّ نمى ‏کنند مگر در آخرت و این بدان جهت است که اعضاى بدن آنان در دنیا یک نوع سستى و خواب‏رفتگى دارد، و نیز رحمت خدا به آنان اقتضا مى‏کند تا چندى که در خارج جهنّم هستند در ابواب رحمت خدا باقى باشند که شاید متنبّه شوند و مادام که فطرت انسانى آنها باطل نشده باشد، برگردند، لذا به آنان در آخرت گفته مى‏شود: از درهاى جهنّم داخل شوید چون آنها هنوز به درهاى جهنّم داخل نشده ‏اند … روى این جهات خداى تعالى در حقّ آنان در حالى که نتیجه گیرى بر سرزنش آنها در آخرت باشد فرموده: پس بچشید عذاب را.[۱۸] به خلاف مؤمنین، زیرا که تهنیت بر باقى ماندن بر ایمان شبیه جزا و پاداش آنها نیست و مؤمنین از حین وجود در دنیا داخل در رحمت هستند و لذا در بیان جزاى آنها بقاى بر ایمان را یادآور نشد، و رحمت را آورد که اشعار به دخول مؤمنین در آن را دارد بدون اینکه منتظر آخرت باشند، و نفرمود: (بما کنتم تؤمنون) زیرا دخول در رحمت نیست مگر به محض فضل و لطف الهى به خلاف دخول در عذاب که آن به سبب فعل بندگان است.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مطلبى روایت شده است که دلالت مى‏کند بر اینکه مقصود از کافرین و مؤمنین مخالفین على (ع) و پیروان او هستند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: امّت من روز قیامت با پنج پرچم بر من وارد مى‏شوند، یک پرچم با گوساله این امّت است‏[۱۹] که از آنها سؤال مى‏کنم با ثقلین‏ (دو چیز گرانبها- کتاب و عترت) بعد از من چه کردید؟ مى‏گویند: امّا ثقل اکبر (قرآن)، که تحریفش کردیم و آن را پشت سرمان انداختیم، و امّا ثقل اصغر (عترت) که با آنها دشمنى کردیم و مورد کینه و ظلم قرار دادیم، پس من مى‏گویم: وارد آتش شوید در حالى که تشنه و روسیاه هستید.

سپس کسانى بر من با پرچم فرعون این امّت، وارد مى‏شوند من به آنها مى‏گویم: با ثقلین پس از من چه کردید؟ مى‏گویند: امّا ثقل اکبر، که آن را تحریف کردیم و پاره کردیم و با آن مخالفت نمودیم. و امّا ثقل اصغر، پس با آن دشمنى ورزیدیم و جنگ کردیم، مى‏گویم: وارد آتش شوید تشنه و روسیاه.

سپس بر من پرچمى وارد مى‏شود که با سامرى این امّت است، به آنها مى‏گویم: با ثقلین بعد از من چه کردید؟ مى‏گویند: امّا ثقل اکبر، که بدان نافرمانى ورزیدیم و رهایش کردیم. و امّا ثقل اصغر که خوارش کردیم و ضایع ساختیم. پس مى‏گویم: تشنه و روسیاه وارد آتش شوید.

سپس پرچم ذى الثّدیه‏[۲۰] بر من وارد مى‏شود با اوّل خوارج و آخرشان، پس سؤال مى‏کنم: چه کردید با ثقلین بعد از من؟ مى‏گویند: امّا ثقل اکبر، آن را پاره کردیم و از آن برائت جستیم، و امّا ثقل اصغر که با آن جنگ کردیم و کشتیم، پس مى‏گویم: وارد آتش شوید تشنه و روسیاه.

سپس وارد مى‏شود بر من پرچم امام متّقین و سیّد مسلمین و قائد غرّه المحجّلین‏[۲۱] و وصىّ رسول ربّ العالمین، پس به آنها مى‏گویم: با ثقلین، پس از من چه کردید؟ پس مى‏گویند: امّا ثقل اکبر، که تبعیّت از آن کردیم و اطاعت نمودیم، و امّا ثقل اصغر که آن را دوست داشتیم و به آنها تولّى کردیم و یاریشان نمودیم تا خون ما ریخته شد، پس مى‏گویم:

وارد بهشت شوید سیراب و رو سفید، سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت کرد: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ … تا قول خدا: خالِدُونَ‏[۲۲]

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۸]

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ (۱۰۸)

ترجمه:

این‏ها آیات الهى است که به راستى براى تو مى ‏خوانیم و خداوند هرگز اراده ستم به هیچ کس نخواهد کرد.

تفسیر:

تِلْکَ‏: یعنى آنچه که ذکر شد: از قبیل بودن بیت اللّه اوّلین خانه ‏اى که براى مردم بنا شده، تفرّق در اعتصام به حبل خدا، اختلاف منجرّ به سیاه شدن صورت‏ها، ظهور تاریکى ناشى از باطن در ظاهر چهره که منجرّ به دخول در عذاب مى‏شود، و اینکه اجتماع در چنگ زدن به ریسمان خدا و ولىّ امر منجرّ به رو سفید شدن و دخول در رحمت مى‏گردد.

آیاتُ اللَّهِ‏: نشانه‏ هاى خداست که دلالت بر حقانیّت او و مجازاتش بر اعمال مى‏کند.

نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِ‏: در این آیات تدوینى یا در آیات خوانده شده که آیه ‏هایى از کتاب خدا هستند حقّ بر تو مى‏ خوانیم یعنى در حالى که متلبّس به حقّ است، یا به واسطه حقّ که مخلوق خداست.

وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ‏: و خدا ستمى بر جهانیان‏  نمى‏ خواهد، به اینکه صورتها را سیاه کرده عذاب بچشاند بلکه آن نتیجه اعمال خودشان است که منجرّ به آن چیزها مى‏شود. و چون پیش آوردن فاعل و داخل کردن نفى بر آن مفید نفى فعل از فاعل با اثبات فعل بر غیر فاعل است، لذا کلام به منزله این است که گفته شود: خداوند به هیچ کسى ستم نمى‏ خواهد، و لکن آنها براى همه عالم ظلم مى‏ خواهند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۰۹]

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۱۰۹)

ترجمه:

هر چه در آسمان‏ها و زمین است همه ملک خداست و بازگشت همه موجودات به سوى آفریدگار است.

تفسیر:

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏: جمله حالیّه یا معطوفه است. این افعالى که در آیات پیش ذکر شد و صدور آنها به بندگان استناد گردید این توهّم را پیش آورد که بندگان در وجود و در افعال استقلال دارند و خداوند با این جمله، توهّم مزبور را از بین برد، و نیز این جمله، براى تعلیل نفى ظلم از خداست، زیرا ظلم یا از باب این است که ظالم قبح و زشتى ظلم را نمى‏ داند یا از جهت این است که مظلوم و هر چه که در ملکیّت اوست و مورد ستم قرار مى‏گیرد از ملکیّت ظالم خارج است و مى‏خواهد آن را به ملکیّت خود در آورد. و هیچ یک از دو مورد درباره خدا صادق نیست.

و لام در چنین مواردى بر فاعل داخل مى‏شود مثل اینکه گفته شود: «هذا البناء للبنّاء الفلانى» (این بنا مال فلان بنّاست) و بر مالک نیز داخل مى‏شود مثل اینکه گفته شود: «هذا البستان لفلان» یعنى ملک فلانى است، و داخل بر غایت نیز مى‏شود: مثل اینکه گفته شود: «هذا البناء للعباده» این بنا براى عبادت است.

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ: زیرا خداوند غایت غایت‏هاست و نهایت‏ طلب‏هاست زیرا هر فعلى فعلیّتى را به دنبال مى‏آورد، و هر فعلیّتى منتهى به فعلیّت دیگر مى‏شود تا اینکه منتهى به فعلیّتى بشود که فوق آن فعلیّتى نیست و آن ربوبیّت است، خواه فعلیّت‏ها بر طریق مظاهر لطفى یا بر طریق مظاهر قهرى منتهى به فعلیّت آخر گردد.

و غایت خلقت براى جمیع موجودات انسان است و غایت انسان ربوبیّت است، چنانکه در حدیث قدسى است: خلق کردم اشیا را به خاطر تو، و تو را آفریدم به خاطر خودم‏[۲۳] و این معنى بازگشت و رجوع است به طریق برگشت به نفس الامر و واقع.

یا اینکه معناى آن چنین است: «الیه ترجع الامور» همه چیز به خدا بر مى‏گردد براى اینکه خداوند مبدأ مبادى و مصدر مصادر است، و هر موجودى چه جوهر باشد، چه عرض، مخلوق است؛ و هر مخلوقى داراى مصدر است، و هر مصدرى داراى مصدر دیگرى است تا اینکه به مصدر آخر منتهى شود، مانند حرکت قلم که مصدر آن حرکت دست است، و مصدر آن حرکت اعصاب و بندهاست، و مصدر آن حرکت قوّه محرّکه است، و مصدر آن حرکت قوّه فکریّه است، و مصدر آن نفس است، و مصدر آن عقل، و مصدر آن مشیّت، و مصدر آن ربوبیّت است، و این انتها و رجوع است به طریق نظر. و این رجوع اشاره به مبدأ بودن خدا مى‏کند و آن رجوع دلالت بر نهائیّت و آخر بودن او.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۰]

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (۱۱۰)

ترجمه:

شما مسلمانان حقیقى نیکوترین امّتى هستید که بر آن قیام‏ کردند که براى اصلاح بشر، مردم را به نیکوکارى وادار کنند و از بدکارى بازدارند و ایمان به خدا آرند و اگر همه اهل کتاب ایمان مى ‏آوردند در عالم براى آنان چیزى بهتر از آن نبود لیکن بعضى از آنها با ایمان و بیشتر فاسق و بدکارند.

تفسیر:

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ: جمله استینافیه و جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: سفید رویان چه کسانى هستند؟ پس فرمود: شما هستید بهترین امّت تا اشاره به وصف دیگرى نیز براى آنها شود، و لفظ «کان» براى محض تأکید است و دلالت بر زمان ندارد، یا اینکه مقصود این است که شما در نشئه‏هاى سابق بهترین امّت بودید.

أُخْرِجَتْ‏: یعنى از عدم به وجود آمده، یا از عوالم بالا و پرده‏هاى غیبى به عالم شهادت خارج شده است.

لِلنَّاسِ‏: براى بهره‏مندى مردم.

تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ‏: که به امور پسندیده فرمان مى‏دهید، عبارت جواب سؤال مقدّر یا صفت یا حال یا خبر بعد از خبر است. و به هر تقدیر مقصود تعلیل بهترین امّت بودن آنهاست، و ممکن است جمله استینافیه باشد براى قصد مدح.

وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ: و از ناپسندها بازمى‏دارید، از آنجا که مخاطبین این جمله ائمّه معصومین (ع) است چنانکه از آنان به طرق بسیار و الفاظ موافق و مختلف روایت شده است‏[۲۴] و اینان از اول تشخیص و اوان طفولیّتشان معصوم بوده‏اند و قوا و لشگریانشان را فطرتا امر به معروف و نهى از منکر مى‏کردند تا زمانى که به حسب ظاهر، به آنها تکلیف تعلّق گرفت و وقت بیعت و دخول آنان در ایمان شد، سپس به اقتضاى عصمت و ظهور ولایت، امرکننده و نهى‏ کننده اهل مملکتشان‏ و خارج از مملکتشان شدند و آن به حسب تکلیف الهى و امر و نهى شرعى بود لذا از آنان با مضارع خبر داده که دلالت بر استمرار مى‏کند، و مسبوق به لفظ «کان» است که دلالت مى‏کند بر اینکه امر به معروف و نهى از منکر، شأن و شغلشان از قدیم بوده است.

و آن دو را بر ایمان مقدّم داشت چون حدوث ایمان مذکور بعد از امر به معروف و نهى از منکر بوده است، یا از این جهت است که امر به معروف و نهى از منکر دلالت بر ایمان مى‏کند، بدین ترتیب که امر به معروف و نهى از منکر فطرى، بر ایمان فطرى؛ و تکلیفى بر ایمان تکلیفى دلالت مى‏کند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏: و چون ایمان به خدا درجاتى دارد، و مؤمن سالک الى اللّه هر روز درجه‏اى از ایمان دارد غیر از درجه‏اى که در روز گذشته داشت، لذا ایمان را مضارع آورد که دلالت بر تجدّد مى‏کند.

اینکه گفته ‏اند ایمان (تؤمنون باللّه) حقّا باید مقدم بر «امر به معروف و نهى از منکر» آورده شود بدان جهت است که مقصود از ذکر ایمان این است که دلالت کند بر اینکه مسلمانان به علّت ایمان به خدا و تصدیق به او و اظهار دین اوست که مأمور به امر به معروف و نهى از منکر شده‏ اند. امّا این سخن درست نیست زیرا از تقدیم ایمان نیز همین معنى استفاده مى‏شود، بلکه مقتضاى ترتیب ذکرى بر این دلالت دارد که آنها به خدا ایمان آورده ‏اند زیرا که امر به معروف و نهى از منکر مى ‏کنند، چنانکه آن را بیان کردیم مخصوصا با ملاحظه آنچه که از ائمّه (ع) وارد شده است که «واو» در قرآن مفید ترتیب است با اینکه اغلب چنین است که ترتیب ذکرى، ناشى از ترتیب معنوى است. از امام صادق (ع)[۲۵] است که وقتى در حضور حضرت‏ کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ خوانده شد چنین فرمود:

بهترین امّت هستند که امیر المؤمنین (ع) و حسن (ع) و حسین بن على (ع) را مى‏کشند؟! پس قارى گفت: فدایت شوم چگونه نازل شده است؟ امام فرمود: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ‏ نازل شده: آیا نمى ‏بینى که خدا آنها را مدح کرده و فرمود: تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‏[۲۶].

اخبار در اینکه آنچه که از خدا نازل شده «خیر ائمّه» است و اینکه مقصود محمّد صلّى اللّه علیه و آله و جانشینان او هستند بسیار است‏[۲۷].

و چون امّت هم بر کسى اطلاق مى‏گردد که به او اقتدا مى‏شود، و هم بر کسى که به دیگرى اقتدا مى‏کند لذا جائز مى‏شود که از لغت امّت معنى ائمّه اراده شود.

و ممکن است مقصودشان از «خیر ائمّه» این باشد که آیه به این معنى نازل شده است، نه به آن معنى که توهّم کرده‏اند.

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ‏: عطف است بر قول خدا کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ یا بر قول خدا «تأمرون» بنابراین که‏[۲۸] مستأنف باشد، و شاید مناسب جمله چنین بود که بگوید: و اگر اهل کتاب، امر به معروف و نهى از منکر بکنند و ایمان بیاورند، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ‏: براى آنان بهتر مى‏شد. ولى چون فطرت آنها، فطرت امر به معروف قبل از ایمان نبود، بعد از ایمان نیز تکلیف آنها، امر به معروف نبود مگر پس از کمال در ایمان. لذا خداوند خواست بگوید:

اگر اصل ایمان بدون التفات به استکمال براى آنان حاصل مى‏شد براى ایشان بهتر بود، لذا به ذکر اصل ایمان اکتفا کرد.

مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ‏: گویا که گفته شده: آیا کسى از آنها ایمان نیاورد؟

پس در جواب فرمود: از اهل کتاب کسانى هستند که ایمان آوردند به‏ محمّد صلّى اللّه علیه و آله قبل از مبعث و بعد از بعثت، مانند انصار، از یهودیان مدینه و مانند بعضى از نصارى از اهل حبشه و اهل یمن.

وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ‏: یعنى کسانى که از مقتضاى دین و کتاب و وصیّت پیامبرشان خارج شدند، و براى اینکه به این معنى اشاره کند نفرمود اکثر آنان کافرند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۱]

لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذىً وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (۱۱۱)

ترجمه:

هرگز جهودان هیچ آسیب و زیان به شما نتوانند رسانید مگر آنکه از نکوهش و یاوه ‏سرائى، شما را اندکى بیازارند و اگر به کارزار شما آیند از جنگ خواهند گریخت از این پس هیچ‏گاه یارى نخواهند شد.

تفسیر:

لَنْ یَضُرُّوکُمْ‏: جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: آیا فاسقین آنها مى‏توانند به ما ضرر برسانند؟ پس فرمود: نمى‏توانند ضرر برسانند.

إِلَّا أَذىً‏: مگر ضرر اندک که عبارت از آزار و اذیّت است، پس لفظ «اذى» مفعول مطلق نوعى است که از غیر لفظ فعل است و استثناء مفرّغ است.

وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ‏: یعنى اگر ضرر جنگ فرض شود عاقبت کار به سود شماست، زیرا اگر آنها با شما جنگ کنند. یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ‏: به شما پشت مى‏کنند (مى‏گریزند) و یارى نمى‏شوند. این عبارت عطف است بر مجموع‏ لَنْ یَضُرُّوکُمْ … تا آخر یا بر جمله شرط و جزا یعنى پس از ضرر و جنگ آنها یارى نمى‏شوند، یا بعد از جنگ یارى نمى‏شوند.

و ممکن است «ثمّ» براى ترتیب در اخبار باشد. و «لا ینصروا» به صورت مجزوم- که عطف بر جزاء باشد- خوانده شده است، و آیه از اخبار آینده است، و دلالت بر نبوّت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند چون پس از اخبار آنچه که از آن خبر داده شده بود واقع شد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۲]

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۱۱۲)

ترجمه:

آنها محکوم به خوارى و ذلّت هستند- و لو به هرجا و یا هر کس که متوسّل شوند- مگر اینکه به دین خدا و عهد مسلمانان درآیند، و آنان پیوسته اسیر بدبختى و ذلّت شدند از این رو که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران حقّ را بنا حقّ کشتند که این نافرمانى و ستمگرى کار همیشه آنان خواهد بود.

تفسیر:

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ: یعنى خوارى آنها را احاطه کرده است مانند خانه‏اى که در دنیا آنها را احاطه نموده و خوارى آنان یا با کوچک شمردن و جزیه گرفتن است مانند یهود و نصارى که راضى به جزیه شدند، یا در انظار خوار شدند مانند یهود که یافت نمى‏شوند مگر در حال ذلّت و خوارى در دنیا در شهرها و انظار، یا با مغلوب واقع شدن در احتجاج، یا در آخرت، و آوردن ماضى براى این است که وقوع آن حتمى باشد.

أَیْنَما ثُقِفُوا: یعنى هر کجا که یافت شوند.

إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ‏: و آن عبارت است از فطرت که خداوند مردم را بر آن فطرت قرار داده است که از آن به ولایت تکوینى تعبیر مى‏شود که همان کتاب تکوینى الهى است، و کتاب تدوینى ظهور و بیان آن است.

وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ‏: و آن اتّصال به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است با بیعت عامّ، یا اتّصال به ولىّ (ع) با بیعت خاصّ ولوى که از آن به ولایت تکلیفى تعبیر مى‏شود.

به امام صادق (ع) نسبت داده شده است که فرمود: ریسمان از طرف خدا، کتاب خداست و ریسمان از طرف مردم علىّ بن ابى طالب است.[۲۹] وَ باءُو: یعنى به آخرت بر مى‏گردند و تعبیر به ماضى به جهت هم شکلى با افعال گذشته و آینده و محقّق الوقوع بودن آن است.

بِغَضَبٍ‏: یعنى غضب بزرگ.

مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ: مسکنت مشتقّ جعلى از مسکین است، و آن کسى است که فقر و تنگدستى او را از حرکت در معاش ساکن کرده باشد و حال مسکین بدتر از فقیر است، چون فقیر کسى است که چیزى ندارد که کفایت مخارجش را بکند. و این اوصاف در مورد یهود از زمان نبىّ صلّى اللّه علیه و آله تا زمان ما در جمیع شهرها جریان دارد، زیرا کمتر یهودى پیدا مى‏شود که ذلیل و خوار نباشد.[۳۰] و این آیات در مورد اهل کتاب نازل شده ولى کنایه از امّت است که از علىّ (ع) اعراض کردند.

ذلِکَ‏: یعنى آنچه که ذکر شد از ذلّت و مسکنت و برگشت به آخرت با غضب بزرگ الهى همراه است.

بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ‏: آیات تدوینى و احکام الهى که در کتاب و شرایع آنان بود، و آیات تکوینى از محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) و معجزات آن دو و پیامبرانشان، زیرا که کفر آنها به گفته ‏هاى پیامبرانشان درباره محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) کفر به خود آنان است، و آوردن مضارع با فاصله قرار گرفتن «کانوا» براى اشعار به این است که این معنى عادت آنها بوده و آنها به طور مستمرّ به این کار بوده‏اند به نحوى که انفکاک از آن براى آنها ممکن نیست.

وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍ‏: و پیامبران را به غیر حق مى‏کشند، اینکه به «غیر حقّ» مقیّد شده یا براى روشن کردن مطلب است یا براى مقیّد کردن اعتقاد آنهاست، یعنى یقین داشتند که قتل انبیا به غیر حقّ بود، نه شکّ مى‏کردند، و نه گمان، و به حقّ بودن عملشان نیز یقین نداشتند.

ذلِکَ‏: یعنى این کفر و قتل‏ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ‏: به سبب گناهانشان بود که ستمگرى و نافرمانى مى‏کردند، زیرا اصرار بر گناهان صغیره منجرّ به گناهان کبیره و آن منجرّ به گناهان بزرگتر مى‏گردد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۳]

لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳)

ترجمه:

همه اهل کتاب یکسان نیستند. طایفه ‏اى از آنها در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حقّ مشغولند و سجده مى‏کنند.

تفسیر:

لَیْسُوا سَواءً: یعنى از اهل کتاب آنها که ایمان آوردند و آنها که فاسقند در احوال و اعمالشان مساوى نیستند.

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏: جمله مستأنف است و جواب سؤال مقدّر، مانند جمله‏هاى گذشته و جمله بعدى، گویا که گفته شده است: حالت مختلف غیر متساوى آنها چگونه است؟ آیا مساوى نیست؟ پس فرمود: از آنها کسانى هستند.

أُمَّهٌ قائِمَهٌ: که در اخلاق و احوال و اعمال معتدل هستند، یا اینکه براى عبادت قیام مى‏کنند و در این صورت امّه قائمه به معنى «آناء اللّیل» مى‏باشد یعنى آنان شب‏زنده‏دارى را بر پا مى‏دارند.

یَتْلُونَ‏: صفت بعد از صفت، یا حال، یا مستأنف است.

آیاتِ اللَّهِ‏: یعنى در درک آیات خدا رغبت مى‏ورزند و بدان مى‏ نگرند و در آن مى‏ اندیشند چه از کتابهائى که براى آنان فرستاده شده است و چه از قرآن.

آناءَ اللَّیْلِ‏: جمع «انى» با فتح همزه یا کسر آن و سکون نون یا جمع «انو» است با کسر و سکون به معنى ساعتى از شب.

وَ هُمْ یَسْجُدُونَ‏: یعنى براى خدا و براى خلق خضوع مى‏کنند، یا تلاوت آیات و سجود کنایه از نماز عشا یا نماز شب است.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۴]

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴)

ترجمه:

به خدا و روز قیامت ایمان مى‏آورند و امر به نیکوئى و نهى از بدکارى مى ‏کنند و در نیکوکارى مى ‏شتابند و آنها خود مردمى نیکوکارند.

تفسیر:

و قول خداى تعالى‏ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ: جمله مستأنفه است یا صفت بعد از صفت، یا حال در مقام تعلیل است، و ممکن است تأخیر آن از تلاوت و سجود، اشعار به این باشد که ایمان به خدا مسبّب آن دو است. و معنى آیه این است که ایمان مى‏آورند به خدا به دست محمّد صلّى اللّه علیه و آله به سبب تلاوت آیات و سجود.

وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ: تقدّم ایمان به خدا بر امر به معروف اشاره به آن است که اهل کتاب معصوم نیستند، و امر به‏ معروف و نهى از منکر فطرى آنها نیست، بلکه آن دو براى آنها بعد از ایمان تکلیفى به خدا حاصل مى‏شود … به خلاف آیه سابق که آن در وصف ائمّه بود که امر به معروف قبل از ایمان در فطرتشان قرار داده شده است.

وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ‏: آنها در خیرات از عبادت‏ها و احسان به بندگان، شتاب مى‏کنند.

وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ‏: یعنى آن بزرگان که موصوف به آن اوصافند از صالحین و نیکوکارانند.

 

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۵]

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵)

ترجمه:

هر کار نیک کنند البته از ثواب آن محروم نخواهند شد و خدا دانا به حال پرهیزکاران است.

تفسیر:

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ‏: یعنى هر کار خیرى که انجام دهند از ثواب آن محروم نخواهند شد، یعنى در آخرت وگرنه مؤمن در دنیا محروم است زیرا که کار خوب و نیک مؤمن به آسمان بالا مى‏رود، و در بین مردم منتشر نمى‏ شود، ولى کافر مشکور است، زیرا کار نیک او در بین مردم منتشر مى‏شود و به آسمان بالا نمى‏رود، و متعدّى کردن «یکفروه» به دو مفعول یا از باب این است که متضمّن معنى حرمان است، یا منصوب دوّم به مفعول تشبیه شده است، مانند «زید حسن الوجه» با نصب «وجه» و «تفعلوا» به صورت مخاطب و «یکفروه» به صورت غایب نیز خوانده شده است.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ‏: گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر، اشعار به مدح دیگرى براى آنهاست و اشاره به این است که کار خیر جز از تقوى ناشى نمى‏شود، و آن مژده براى مؤمنینى است که افعال نیکشان از علم‏ خدا مخفى نیست، پس حتما پاداش آن را مى‏دهد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۶]

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶)

ترجمه:

هرگز بسیارى مال و اولاد کافران را از عذاب خدا نتواند رهانید و آنها اهل جهنّم بوده و در آن جاودانه خواهند بود.

تفسیر:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا: جمله مستأنف است و جواب سؤال از حال صنف دیگر از اهل کتاب، گویا که گفته شده: ما حال گروهى از اهل کتاب را که مؤمن و قائم به نماز و شب زنده دارى هستند شناختیم، حال آن گروهى از آنها که کافر شدند چگونه است؟ چرا کلام را به صورت جواب از سؤال مقدّر اخراج نمود با اینکه حقّ عبارت این بود که بگوید: (و منهم امه معوجه یکفرون بالله) یعنى از آنان گروهى کج هستند که به خدا کافر مى‏شوند.

اداى کلام به صورت سؤال و جواب براى این است که تعدیل و توازن کامل شود، توازن با مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ باشد که با بیان کردن حال آنها از تصریح به تقسیم بى‏نیاز شود، و از طرفى حکم نسبت به جمیع کفّار- با ملاحظه ایجاز و اختصار- عمومیّت پیدا کند.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ‏: یعنى نمى‏شود به سبب غنى شدن به مال و اولاد از آنها گذشت که در «اغناء» معنى تجاوز و گذشتن تضمین شده است.

أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ‏: از جمله چیزهایى که انسان را مغرور و به خدا کافر مى‏سازد مال و اولاد است، چون آن دو عزیزترین چیزها براى انسان است، و اعتماد و پشت گرمى انسان به آن دو قوى‏تر و شدیدتر از چیزهاى دیگر است، لذا به این دو مورد اکتفا کرد.

مِنَ اللَّهِ شَیْئاً: یعنى از خشم خدا چیزى نمى‏کاهد.

«من اللّه» حال مقدّم است «شیئا» مفعول به، یا جانشین موصوف است که مفعول به مى‏باشد. اگر «شیئا» مفعول مطلق باشد، لفظ «من» براى تبعیض است.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏: به مناسبت مقام خشم کلام را گسترد و آن را با شدّت و تأکید بسیار آورد. (که هم اهل آتشند و هم همیشه در آتشند).

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۷]

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۷)

ترجمه:

داستان کافران در مالى که براى پیشرفت مقاصد دنیوى خود صرف کنند و از آن هیچ بهره‏ اى نیابند بدان ماند که باد سرد شدیدى به کشت قوم ستمکارى برسد و همه را نابود کند که حاصلى از آن به دست نیاید و خدا بر آنها ستمى نکرد و لیکن آنان بر خود ستم مى‏کنند (که مالشان را در راه باطل صرف کنند و بر شقاوتشان بیفزایند).

تفسیر:

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ‏: مثل کافران در آنچه انفاق مى‏کنند، این عبارت، جواب سؤال مقدّر است و معنى آن این است مثل قوا و ادراکات و اموال که این کفّار مى‏بخشایند و از دست مى‏دهند تا ذخیره آنها محسوب گردد و براى آخرتشان باشد، از آنجا که این انفاق‏ها به‏جا نبوده و در جایى بوده که نفعش به آنها نمى‏رسد، لذا مثل آن در نابودى قبل از رسیدن به بهره‏ورى، مثل باد شدیدى است که …. تا آخر.

فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا: یعنى در زمان یا در حفظ دنیا یا ابقا آن.

کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ: یعنى همانند بادى است که در آن سرماى شدیدى باشد.

أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ‏: یعنى کشت و زرع را در جایى‏ کردند که قبل از رسیدن و بهره ‏بردارى هلاک و نابود مى‏شود، یا مقصود این است که کشت در غیر فصل خودش صورت گرفته و سرما به آن رسیده و نابودش کرده است، و معنى آیه این است که مانند زراعتى است که باد به آن اصابت کرده است. و مکرّر این مطلب در گذشته گفته شد که در تشبیه تمثیلى ترتیب بین اجزاء مشبّه و مشبّه به لازم نیست، و همچنین دخول ادات تشبیه بر مشبّه به نیز لزومى ندارد.

ممکن است معنى آیه این باشد که آن چیزى از مالها و عمرها و قوایى که در حیات دنیا یا براى حفظ حیات دنیا مى‏پردازند و لا جرم در نابود کردن کشت اخروى تکوینى که خداوند تخمش را در وجود آنها کاشته است مى‏کوشند، مانند بادى است که در آن سرماى شدیدى است که به کشت و زرع قومى برخورد کرده باشد، یعنى با گناه کردن (که مانند همان باد سرمازاست) به خود ظلم کردند، و این به جهت عقوبت آنهاست.

یا اینکه کشت و زرع در محلّ مناسب یا در وقت مناسب انجام نگرفته است.

فَأَهْلَکَتْهُ‏: یعنى آن را هلاک و نابود کرد، وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ‏: یعنى خدا به آنها ظلم نکرده که هر چه انفاق کرده‏اند بدون سود نابود شود.

وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ‏: به اینکه انفاق را در محلّى یا بر وجهى یا به نیّتى کردند که سودش به آنها نرسد، یا معنى آن این است که خداوند به گروهى که باد زراعت آنها را نابود کرد ظلم نکرده است، و لکن آنها خودشان به خودشان ستم کردند بدین گونه که زراعت در محلّ یا وقت مناسب نکردند، یا اینکه به سبب نافرمانى‏هایشان خدا را به غضب آوردند و با طاعتشان او را راضى نکردند. و حقّ این عبارت این بود که بگوید: (و ما الله ظلمهم و لکنهم یظلمون) یعنى خدا به آنها ظلم نکرد و لکن آنها ظلم مى‏کنند. زیرا هرگاه بخواهند فعل را از فاعلى نفى کنند و براى غیر فاعل اثبات نمایند شایسته است که فاعل آنچه که مورد نفى واقع مى‏شود به دنبال ادات نفى و فاعلى که فعل براى او اثبات مى‏شود به دنبال ادات استدراک بیاید، ولى خداوند خواست بگوید در ابطال این انفاق ظلم و ستمى نیست و نیز در نابود کردن این کشت و زرع ستمى واقع نشده است، پس ادات نفى را بر فعل داخل کرد نه فاعل تا این معنى را افاده کند، و براى آنها ظلم را اثبات کرده باشد، به اعتبار اینکه آنها نفسهایشان و قوایشان را از حقوق خودشان منع کردند، و حصر وقوع ظلم بر نفسهایشان مشعر به این معنى است.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۸]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۱۱۸)

ترجمه:

اى اهل ایمان از غیر همدینان خود دوست صمیمى همراز نگیرید، زیرا آنها که به غیر دین اسلامند از خلل و فساد در کار شما ذرّه ‏اى کوتاهى نمى‏ کنند، آنها مایلند که شما در رنج و سختى باشید، بر زبان هم آشکار مى‏سازند، در صورتى که محقّقا آنچه در دل پنهان مى‏دارند بیش از آن است که بر زبانشان آشکار مى‏شود ما آیات خود را بر شما روشن کردیم اگر خرد و اندیشه به کار بندید.

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى کسانى که مؤمن به ایمان عامّ و بیعت عامّ نبوى و قبول دعوت ظاهر هستید.

لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً: بطانه نگیرید، «بطانه» با کسره باء دوستان مخصوص مرد است از مردان، یا هر کس که او را مورد اعتماد خود قرار دهد از غیر اهل خانه‏اش، و در این لفظ مفرد و مذکّر، و مفرد و غیر مفرد مساوى است.

مِنْ دُونِکُمْ‏: از غیر خودتان، این شبه جمله متعلق به‏ لا تَتَّخِذُوا است، و لفظ «من» ابتدائیه است یا صفت «بطانه» است و لفظ «من» تبعیضیّه است، و معنى آن این است که دوستى را که بعضا از غیر شما باشد، نگیرید.

لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا: یعنى از خلل و فساد در کار شما کوتاهى نمى‏کنند، یا اینکه در فساد بین شما، سستى نمى‏کنند، و به هر تقدیر «خبالا تمیز است و ضمیر خطاب مفعول به است بنا بر اوّل، و منصوب به نزع خافض است بنا بر دوّم، یا اینکه هر دو مفعول هستند با تضمین معنى منع و مثل آن.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏: یعنى دوست دارند (عنّت) شما را و آن شدّت ضرر و مشقّت است.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ‏: یعنى در ضمن کلامشان دشمنى آنها از زبانشان معلوم است، چون آنها از شدّت بغض نمى‏توانند خودشان را نگهدارند با اینکه آنها با نفاقى که دارند مى‏خواهند دوستى با شما را در ظاهر نشان دهند.

هر سه جمله، وصف‏هائى هستند بر «بطانه» یا حال‏هاى مترادف، یا متداخل از «بطانه» هستند، چون «بطانه» به وسیله «من دونکم» تخصیص خورده یا حال است از فاعل «لا تتّخذوا» یا از هر دو، یا مستأنف است در مقام تعلیل.

وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ‏: یعنى بغض و کینه شما که در سینه‏ هایشان پنهان است.

أَکْبَرُ: بزرگتر است از آنچه که بر زبانشان ظاهر مى‏شود.

قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ‏: یعنى نشانه و علامت‏هائى که دلالت بر بغض و کینه آنها و شدّت دشمنى آنان نسبت به شما باشد، بیان کردیم، پس چرا آنها را دوست صمیمى خود قرار مى‏دهید؟

إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ‏: اگر شما صاحبان عقل باشید یا با عقلهایتان آن علامت‏ها را درک کنید از دوستى آنها اجتناب خواهید کرد.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۱۹]

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹)

ترجمه:

آگاه باشید چنانکه شما آنها را دوست مى‏دارید آنان شما را دوست نخواهند داشت، شما چون به همه کتب آسمانى ایمان دارید به آنها محبّت مى‏کنید امّا آنها در مجامع شما اظهار ایمان کنند و چون تنها شوند از شدّت کینه سر انگشت خشم به دندان گیرند، بگو در این خشم بمیرید که خدا به راز درون دلها کاملا آگاه است.

تفسیر:

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ‏: «أنتم» مبتداست، و «اولاء» خبر آن است و «تحبّونهم» خبر بعد از خبر است یا حال است یا مستأنف، یا اینکه «أنتم» مبتداست و «اولاء» مفعول از باب اشتغال و خبر آن فعل مقدّر است، و «تحبّونهم» مفسّر فعل مقدّر است، یا «أنتم» مبتداست، و «تحبّونهم» خبر آن، و «أولاء» بدل است یا منادى، یا اینکه «اولاء» به معنى «الّذین» خبر آن و «تحبّونهم» صله «أولاء» است.

وَ لا یُحِبُّونَکُمْ‏: و دوست ندارند شما را، که عبارت از ممانعت آنها بر دوست گرفتن از کافران است (با این سخن مى‏خواهد به گوش آنها بگوید که از غیر مؤمنان دوست نگیرید).

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ‏: یعنى کتابى که بر شما نازل شده، و شما مثل کسى نیستید که به قسمتى از کتاب ایمان آورد و به قسمتى دیگر کافر شود. در کتاب الهى از دوستى با کافران، کرارا نهى شده است، زیرا کسى که آنها را دوست بگیرد خود او هم از آنان محسوب مى‏شود، و امر شده به اینکه مؤمنین را دوست و اولیا خود قرار دهیم، پس چرا شما به همه کتاب ایمان نمى‏ آورید و از این نهى و امر پیروى نمى‏ کنید؟ پس آن تحریک و تهییج آنهاست بر ترک دوستى.

اینکه مفسّرین عامّه گفته‏ اند: که معنى آیه این است که شما به همه‏ کتاب‏هاى آنها و کتاب خودتان ایمان مى‏آورید ولى آنها به کتاب شما ایمان نمى‏آورند …. از سیاق لفظ بعید است.

وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا: وجه دیگرى براى منع آنها از موالات و دوستى کفّار است که با آنها اختلاط دارند، و آن این است که کفّار با نفاق و دوروئى با شما معاشرت مى‏کنند، و شایسته مؤمنین نیست که منافقى را که داراى دو زبان است، دوست بگیرند.

وَ إِذا خَلَوْا: و چون از شما دور باشند و تنها باشند.

عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ: براى تعصّبى که در دینشان دارند (انگشت‏هایشان را مى‏گزند).

قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ‏: بگو اى پیامبر شما با خشم خود بمیرید.

خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است یا به هر کس که خطاب در مورد او ممکن باشد. و این نفرین بر آنهاست که غضب آنها شدید و زیاد شود تا هلاک گردند، یا اینکه از قوّت اسلام همیشه غضبناک باشند و این خشم تا آخر عمر ادامه پیدا کند، یا اینکه نهى از غضب است که دیگر غضب نکنند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: یعنى آنچه را که با سینه ‏ها همراه است، پس چگونه نداند آنچه را که در خلوت بر اعضا ظاهر مى‏شود، مانند انگشت به دندان گرفتن و این جمله تتمه سخنانى است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مأمور به گفتن آنها شده است. که در مقام تعلیل موت که ناشى از غضب باشد آمده است یا اینکه آن جمله از جانب خدا و جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده است: چگونه خدا مى‏داند انگشت به دندان گرفتن‏ها را؟ پس فرمود: خدا مى‏داند آنچه را که مخفى‏تر از آن است، یا گفته شده: چگونه دانستى اى محمّد؟: پیامبر فرمود: خدا مى‏داند آنچه را که پنهان‏تر از آن است پس به من خبر مى‏دهد.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

[۱] صافى: ج ۱، ص ۳۳۶.

[۲] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۴، ح ۱۲۱.

[۳] این مراتب را که اطوار دل گویند، ۷ مرتبه دارد که عبارتست از صدر، قلب، شغاف، فؤاد، حبّه القلب، سویدا و مهجه القلب( به فرهنگ مصطلحات عرفا مراجعه شود).

[۴] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۱۲، ح ۲۹۹.

[۵] برهان: ج ۱، ص ۳۰۵.

[۶] مقام فرق در برابر مقام جمع است که سالک بین کثرت و وحدت است.

[۷] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۶، ح ۱۳۱.

[۸] صافى: ج ۱، ص ۳۳۸.

[۹] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۱۳، ح ۳۰۸.

[۱۰] صافى: ج ۱، ص ۳۳۸.

[۱۱] صافى: ج ۱، ص ۳۳۶.

[۱۲] برهان: ج ۱، ص ۳۰۹.

[۱۳] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۱۶، ح ۳۲۱.

[۱۴] صافى: ج ۱، ص ۳۳۹.

[۱۵] سوره شورى: آیه ۴۲.

[۱۶] صافى: ج ۱، ص ۳۳۹، ح ۳۴۰.

[۱۷] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۱۷، ح ۳۲۵.

[۱۸] لفظ فاء در« فذوقوا» فاء تفریع است یعنى ما بعد فاء، نتیجه و فرع ما قبلش مى‏باشد.

[۱۹] اشاره و تشبیه به گوساله سامرى و یهودیان.

[۲۰] سر دسته خوارجى که با على( ع) جنگیدند.

[۲۱] غرّه المحجّلین: اسبهاى پیشانى سفید و دست و پا سفید و کنایه از مؤمنین است که پیشانى و دستها و پاهاى آنان از نور وضوى آنان سپید و درخشان است و پیشواى آنان على( ع) مى‏باشد.

[۲۲] صافى: ج ۱، ص ۳۴۱.

[۲۳] مأخذ حدیث.

[۲۴] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۵، ح ۱۲۸.

[۲۵] برهان: ج ۱، ص ۳۰۸.

[۲۶] برهان: ج ۱، ص ۳۰۸.

[۲۷] صافى: ج ۱، ص ۳۴۲.

[۲۸] صافى: ج ۱، ص ۳۴۲.

[۲۹] برهان: ج ۱، ص ۳۰۹.

[۳۰] مراد خوارى مادّى نیست زیرا یهود در عصر حاضر در کمال ثروت و قدرت هستند( مترجم).

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=