***تفسیر بیان السعادة-آل عمران

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران‏ ۱۲۰ تا ۱۴۲

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۲۰]

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (۱۲۰)

ترجمه:

اگر شما مسلمانان را خوشحالى پیش آید از آن بدحال و غمگین شوند و اگر به شما حادثه ناگوارى رسد بدان خوشحال شوند امّا اگر صبر کنید و پرهیزکار باشید از مکر و عداوت آنان به شما هیچ آسیبى نخواهد رسید که همانا خداوند بر آنچه مى‏کنند آگاه و محیط است.

تفسیر:

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ‏: وجه دیگرى براى جلوگیرى از دوستى با کفّار است. که مى‏گوید: اگر به شما نیکى رسد، ناراحت مى‏ شوند، وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها: و اگر اتّفاق بدى براى شما رخ دهد، خوشحال مى‏ شوند. و این حالت عادى دشمن است و حقّ آن عداوت است نه دوستى که چون به شما بدى رسد، شاد مى‏شوند.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا: اگر از دوستى با آنها صبر کنید، با اینکه از آزار آنان مى‏ ترسید، یا اینکه مى‏ ترسید به آنها آسیب برسانید در صورتى که آنها به شما اذیّت کنند؛ وَ تَتَّقُوا: بترسید از خدا در مورد دوستى با کفّار، یا اینکه از دوستى کفّار بترسید یعنى از دوستى آنان بر حذر باشید تا اثر حیله‏ هاى آنها به شما نرسد.

لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً: پس به خدا مطمئن باشید در دفع ضررهاى کفّار و بر دوستى آنها متّکى نباشید.

إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: جمله در مقام تعلیل است، و به خطاب و غیبت نیز خوانده شده است.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۱]

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۲۱)

ترجمه:

به یاد آر اى پیامبر، بامدادى را که از خانه خود به جهت صف‏آرائى مؤمنان براى جنگ بیرون شدى و خداوند بر همه گفتار و کردار تو شنوا و داناست.

تفسیر:

وَ إِذْ غَدَوْتَ‏: عطف بر لا تَتَّخِذُوا است یعنى به یاد آرید اى محمّد و اى امّت محمّد، یا اینکه به یادشان بیاور اى محمّد، یارى خدا و تأییدش را در جاهاى متعدّد تا اینکه آنها را تقویت کردى که دیگر از کفّار نترسند و از ترس آنها به عقب برنگردند، و این زمانى بود که صبح خارج شدى.

مِنْ أَهْلِکَ‏: از کوه احد تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ‏: صف ‏آرائى مى‏ کردى و هر یک را در جاى مناسب خود قرار مى ‏دادى‏ مَقاعِدَ: یعنى جاهاى مناسب‏ لِلْقِتالِ‏: چون «مقعد» اگر چه از «قعود» به معنى نشستن گرفته شده ولى به معنى موقف (توقفگاه) و مقام (جایگاه) استعمال مى‏شود بدون اینکه نشستن در آن اعتبار شود، مانند استعمال مقام در مطلق موقف و مکان بدون اینکه قیام و ایستادن در آن اعتبار شده باشد.

وَ اللَّهُ سَمِیعٌ‏: در حالى که خداوند هنگامى که شما با هم مشورت مى‏کردید کلام شما را مى‏شنید.

عَلِیمٌ‏: به نیّت‏هاى شما آگاه است در وقتى که بعضى از شما ترجیح مى ‏دادید در مدینه و راه‏هاى آن جنگ کنید و بعضى از شما مى‏خواستید به خارج مدینه بروید، یا معنى آن این است که خداوند به اقوال شما شنواست در وقت شکست و فرار، و به احوال و نیّت‏هاى شما داناست، و آن وعید براى منافقین و وعده براى راستگویان است.

به امام صادق (ع) نسبت داده شده است که فرمود: سبب جنگ‏ احد این بود که هنگامى که قریش از بدر به مکّه برگشتند، و رسید به آنها آنچه که رسید از کشته و اسیر، چون از آنان هفتاد کشته و هفتاد اسیر به جاى ماند، أبو سفیان گفت: اى گروه قریش زنهایتان را براى گریه کردن بر کشته‏ هایتان فرا نخوانید، زیرا اشک چشم که بیرون بیاید حزن و عداوت محمّد را از بین مى ‏برد، و از مکّه خارج شدند با سه هزار سواره و دو هزار پیاده، و با آنها زنان را نیز بیرون آوردند.

وقتى این موضوع به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید اصحابش را جمع کرد و آنها را بر جنگ تشویق نمود. پس عبد اللّه بن ابىّ گفت: یا رسول اللّه از مدینه خارج نمى‏ شویم تا جنگ کنیم در کوچه‏ هاى آن، پس باید جنگ کند مرد ضعیف و زن و عبد و کنیز بر دهانه راهها و بر پشت بامها هرگز کسى با ما جنگ نکرده که پیروز شود در حالى که ما در حیاطها و خانه‏ هاى خودمان بوده باشیم، و هیچ وقت براى جنگ با دشمنى بیرون نرفتیم مگر اینکه پیروز شدیم.

پس سعد بن معاذ و شخص دیگرى از اوس بلند شد و گفت: یا رسول اللّه ما آن زمان که مشرک بودیم و بت مى‏پرستیدیم هیچ یک از عرب در ما طمع نکرد و بر ما پیروز نشد، پس چگونه بر ما پیروز مى‏شوند در حالى که تو در بین ما هستى، نه، باید به سوى آنها خارج شویم و با آنها جنگ کنیم، هر که از ما کشته شد شهید است، و هر کس نجات پیدا کرد مجاهد در راه خداست. پس رسول خدا رأى او را پذیرفت، و با عدّه‏ اى از اصحابش خارج شد و در محلّ جنگ صف ‏آرائى مى‏کردند، چنانکه خداى تعالى فرمود: وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ‏ و عبد اللّه بن ابىّ به جهاد نرفت و گروهى از خزرج پیرو رأى او شدند.

قریش به احد رسیدند و رسول خدا یارانش را آماده مى‏کرد و سامان مى‏داد، و اینان هفتصد مرد بودند.

پس عبد اللّه بن جبیر را با پنجاه تیرانداز بر در شعب (دره) گذاشت، چون مى‏ترسید که دشمنان از آن در، کمین بگیرند، پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به عبد اللّه و یارانش فرمود: اگر دیدید ما دشمن را شکست دادیم و آنها را تا مکّه هم بردیم و داخل نمودیم شما از اینجا تکان نخورید، و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و ما را تا داخل مدینه آوردند باز هم تکان نخورید و در مراکز خود بایستید.

ابو سفیان نیز خالد بن ولید را با دویست سواره کمین قرار داد و گفت: هرگاه دیدید که ما به هم آمیختیم از همین جا بر آنها خارج شوید تا پشت سر آنها قرار بگیرید … تا آخر روایت.[۱]

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۲]

إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۲۲)

ترجمه:

آنگاه که دو طائفه از شما (بددل و ترسو) در اندیشه گریز از نبرد بودند. خدا یار آنها بود آنان را دلدارى داد، همیشه باید اهل ایمان به خدا توکّل کنند تا دلیر و نیرومند باشند.

تفسیر:

إِذْ هَمَّتْ‏: بدل از إِذْ غَدَوْتَ‏ است یا ظرف‏ سَمِیعٌ‏ و عَلِیمٌ‏ است.

طائِفَتانِ مِنْکُمْ‏: آن طایفه بنو سلمه از خزرج و بنو حارثه از اوس بودند، و آن دو، دو طرف و دو جناح لشگر بودند.

بعضى گفته ‏اند: آنها طایفه ‏اى از انصار و طایفه‏ اى از مهاجرین بودند و سبب سستى و ترس آنها این بود که عبد اللّه بن ابى بن سلول آنها را در روز احد به بازگشت به مدینه دعوت مى‏کرد، و از ملاقات با مشرکین‏ منصرفشان مى‏ساخت، پس سستى به خود راه دادند و اندیشه فرار کردند ولى عملا انجام ندادند.[۲] أَنْ تَفْشَلا: یعنى ضعیف شوید و بترسید وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما: یعنى خداوند آنها را نمى‏گذارد که به خود ترس راه بدهند و فرار کنند، و آن جمله حالیّه است، یا معنى آن این است که خدا ولىّ آنان است پس شایسته نیست که بترسند و سستى به خود راه دهند.

وَ عَلَى اللَّهِ‏: یعنى بر خدا نه بر غیر خدا مانند عبد اللّه بن ابىّ‏ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏: مؤمنین توکّل مى‏کنند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۳]

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲۳)

ترجمه:

و همانا شما را به حقیقت در بدر یارى کرد و غلبه بر دشمن داد، با آنکه شما از هر جهت در مقابل دشمن ضعیف بودید، پس راه خداپرستى و تقوى پیش گیرید، باشد که شکر نعمتهاى خدا به‏جا آورید.

تفسیر:

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ‏: عطف بر قول خدا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما است یا حال است و مقصود اشاره به تعلیل امر به توکّل و تعلیل ولایت خداست.

بِبَدْرٍ: بدر جائى است بین مدینه و مکّه چون اسم صاحبش بدر بود آن زمین به اسم صاحبش نامگذارى شد.

وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ: در حالى که در انظار تماشاگران از نظر نفرات و ساز و برگ ذلیل بودید، زیرا از حیث عدد اندک هستید، سیصد و سیزده مرد. و از حیث لباس کهنه و ژنده‏پوش هستید، و سلاح و مرکب هم جز اندکى ندارید.

فَاتَّقُوا اللَّهَ‏: در اعتماد بر غیر و استمداد از غیر از خدا بترسید.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏: یعنى متّصف به مقام شکر بشوید، یا نعمت یارى خدا را سپاس گویید، یا اینکه متنعّم به نعمت دیگرى از نصرت و غیر آن بشوید پس شکر مى‏کنید بنابراین که «تشکرون» جانشین «تنعّمون» باشد از قبیل جانشین شدن مسبّب جاى سبب یا سبب جاى مسبّب.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۲۴]

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ (۱۲۴)

ترجمه:

اى رسول به یاد آر آنگاه که مؤمنان را گفتى آیا خداوند به شما مدد نکرد که سه هزار فرشته به یارى شما فرستاد.

تفسیر:

إِذْ تَقُولُ‏: ظرف «نصرکم» است، یا بدل است از قول خدا «إذ همّت» یا بدل دوّم است از قول خدا «إذ غدوت» یعنى خداوند مى‏شنید آن وقت که مى‏ گفتى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ‏: در مقام استدلال بر صدق نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و وعده او، یا در مقام احتجاج بر اعداء است، یا در مقام جنگ و مقاتله با دشمنان، و آوردن «لن» که دلالت بر نفى ابد مى‏کند اشاره به این است که آنها به حسب غفلت و عدم تفکّر و ضعف انتقال یا کمى نفرات و ساز و برگ گمان کردند که خداوند هرگز آنان را کفایت نمى‏کند (مى‏پنداشتند خدا تنها کافى نیست و آلت و عدّت لازم است).

أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ‏: حکایت از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است، یا ابتدا کلام از جانب خداست خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و امّت او، گویا که خداى تعالى فرموده است: بلى کفایت مى‏کند شما را، پس این جمله ایجاب کفایت است. و قول خداى تعالى در آیه بعد مکمّل آن است.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۵]

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ (۱۲۵)

ترجمه:

اگر شکیبائى ورزید و تقوى پیشه کنید، و بیاید شما را سرعت جوشش در جنگ، خدا شما را با پنج هزار فرشته نشان‏ کننده یارى مى‏کند.

تفسیر:

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا: این عبارت بیان مفاد «بلى» نیست، بلکه آن وعده‏ اى است به آنان در جهت به نصرت و امداد، زیادتر از آن عدد، مشروط بر اینکه ثابت قدم بوده و از سستى و فرار بپرهیزند.

پس اگر صبر کنید وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا: «فور»، مصدر «فار» است به معنى جوشیدن است که براى سرعت استعاره شده، سپس در زمان حاضر استعمال شده است که در آن تأخیر مهلت نیست. یا اینکه شما به خاطر شدّت خشمى که بر آنها دارید به فوران آئید.

یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ‏: خدا با ۵ هزار فرشته نشانه ‏دار شما را یارى مى‏کند ملائکه ‏ها علامت‏هایى دارند که به وسیله آنها از غیرشان ممتاز مى‏گردند، و «مسوّمین» با کسر واو خوانده شده از «سوّم على القوم» یعنى حمله کرد بر قوم. و از بعضى اخبار استفاده مى‏شود همان‏طور که نصرت و یارى در بدر بود، این وعده نیز در بدر بود، و اینکه فرشتگانى که براى کمک فرود آمدند نخست سه هزار بودند و سپس دو هزار دیگر به آنها ملحق شدند.[۳]

در بعضى اخبار اشاره است به اینکه این وعده در غزوه احد بوده است.[۴]

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۲۶]

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶)

ترجمه:

و خدا آن فرشتگان را نفرستاد مگر براى اینکه به شما مژده فتح دهند و دل شما را به نصرت خدا مطمئن کنند، و فتح و فیروزى نصیب شما نگشت مگر از جانب خداى تواناى دانا.

تفسیر:

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ‏: یعنى خداوند امداد شما را به ملائکه قرار نداد إِلَّا بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ‏: مگر اینکه بشارتى بر شما باشد و قلب شما از اضطراب ساکن و آرام شود، یعنى مقصود از امداد به ملائکه چیزى نبود جز اینکه بشارت بر شما باشد تا قبل از پیروزى خوشحال شوید، و براى اینکه دلهاى شما مطمئن شود پیش از اینکه چشمهاى شما با غلبه و قتل روشن گردد. زیرا نظرهاى بشرى مبنى بر اسباب حسّى است.

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏: بدون توسّط اسباب و آلات و بدون احتیاج به امداد و آمادگى، خدا یارى مى‏کند.

الْعَزِیزِ: زیرا او کسى است که هیچ مانعى از تحقّق مرادش منع نمى‏کند.

الْحَکِیمِ‏: او کسى است که یارى نمى‏کند و خوار نمى‏کند مگر براى حکم و مصالحى که به شما بر مى‏گردد.

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۷]

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷)

ترجمه:

تا گروهى از کافران را هلاک گرداند، یا ذلیل و خوار کند که از مقصود خود که از میان بردن اسلام و مسلمین است، ناامید باز گردند.

تفسیر:

لِیَقْطَعَ‏: متعلّق است به قول خدا: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ‏ یا به‏ یُمْدِدْکُمْ‏ یا به «نصر» در قول خدا: وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ یا متعلّق به محذوف است یعنى:

(جعل هذا النصر لکم لیقطع) این نصرت را براى شما قرار داد تا قطع کند …، طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا: گروهى از کافران را، یعنى نابود کند به کشتن یا اسیر شدن چنانکه در بدر اتّفاق افتاد.

أَوْ یَکْبِتَهُمْ‏: «کبته» یعنى بر زمین زد او را، و خوار گردانید، و او را برگردانید و شکست داد، او را با غضب ردّ کرد، همه این معانى مناسب است و لفظ «أو» براى نشان دادن نوع عمل است.

فَیَنْقَلِبُوا: یعنى باز گرداند، خائِبِینَ‏: یعنى بدون اینکه به آرزوهایشان برسند.

 

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۲۸]

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸)

ترجمه:

اى پیامبر خدا را اختیار مطلق است، بدست تو کارى نیست اگر بخواهد به لطف خود درگذرد و یا عذابشان کند زیرا آنان مردمى ستمگرند.

تفسیر:

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ: جمله معترضه است بین چند عبارت که به هم عطف شده است، و قطع گمان مؤمنین است در اینکه امر هلاک کردن مشرکین یا زنده کردن آنان بستگى به درخواست نبىّ صلّى اللّه علیه و آله دارد.

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ‏: ظاهر این است که آن عطف است بر ما قبل قول خدا:

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ و ممکن است عطف باشد بر «امر» یا بر «شى‏ء» با تقدیر «ان» و ممکن است «أو» به معنى «حتّى» به تقدیر «ان» باشد، یعنى نیست براى تو از امر آنان چیزى تا اینکه به درخواست تو خداوند توجه آنان را بپذیرد. و ممکن است به معنى «الّا» باشد به تقدیر «ان» یعنى نیست بر تو از امر آنان چیزى مگر اینکه خداوند بر آنها توبه عرضه دارد که تو از توبه خداوند خوشحال شوى. و در تمام حالتهاى چهارگانه قول خدا لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ منقطع از ما قبل و جواب سؤال مقدّر است.

أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ‏: یا اینکه عذابشان کند، زیرا آنان ظالمند، به امام باقر (ع) نسبت داده شده که (أن تتوب علیهم أو تعذبهم) خوانده است، یعنى با اظهار «أن» و لفظ خطاب.[۵] و نیز به او نسبت داده شده که خوانده است: (إن یتب علیهم أو یعذبهم)[۶] و از امام باقر (ع) است که نزد او این آیه قرائت شد لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ فرمود آرى به خدا سوگند که همه کارها به دست پیامبر است و چنین نیست که تو گمان کردى ولى من خبر مى‏دهم تو را که خداى تعالى وقتى به پیامبرش خبر داد که ولایت على را ظاهر سازد پیامبر به اندیشه فرورفت در دشمنى قومش با على (ع) در چیزى که خداوند او را بر آنها در جمیع خصلت‏ها برترى داده است و حسد آنان را نسبت به على (ع) مى‏دانست، و در نتیجه این فکر دل پیامبر (ص) به تنگ آمد پس خداوند به او خبر داد که براى او در این مطلب چیزى نیست و امر در آن مربوط به خداست که على را وصىّ پیامبر قرار دهد و ولىّ امر بعد از او باشد پس این است مقصود خدا، و چگونه مى‏شود که به دست پیامبر هیچ چیز نباشد در حالى که خداوند این اجازه را به او تفویض کرده‏ است. و هر چه را او روا بداند، حلال باشد و آنچه را که ناروا بداند، حرام باشد، قول خداى تعالى است که فرمود: هر چه را که رسول آورد آن را بگیرید و هر چه را که از آن نهى کرد خوددارى کنید.[۷] و نیز از امام باقر (ع) روایت شده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حریص بود که على (ع) بعد از او بر مردم خلافت داشته باشد، و نزد خدا خلاف آن چیزى که او مى‏ خواست بود، پس خداوند به او فرمود: کار درباره على (ع) به دست تو نیست یا محمّد، کار على (ع) و غیر على با من است، آیا من اى محمّد آنچه را که از کتابم نازل کردم: بر تو نفرستادم؟ الم. أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ‏[۸]؟ (الم. آیا مردم پنداشتند همین‏که بگویند ایمان آورده‏ ایم مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند؟).

امام باقر فرمود که رسول خدا امر را به خدا تفویض نمود.[۹]

 

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۲۹]

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹)

ترجمه:

هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است همه ملک خداست، هر که را خواهد بخشد و هر که را خواهد عذاب کند و خدا نسبت به خلق بسیار آمرزنده و مهربان است.

تفسیر:

وَ لِلَّهِ‏: یعنى از جهت فاعل بودن و غایت بودن و مالک بودن.

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏: پس از آنکه خداوند نفى نمود که کار به دست پیامبر باشد، مخلوقیّت و مملوکیّت همه چیز را و اینکه‏ بازگشت همه به سوى اوست، اثبات کرد.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ: امر مغفرت آنها و تعذیب آنها به دست خداست.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏: ترجیح جانب غفران است و منع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنین است از مبادرت به نفرین و لعن آنان، و غلبه کردن رجاست بر خوف.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۰]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰)

ترجمه:

اى کسانى که به دین اسلام گرویده‏ اید ربا نخورید که دائم سود بر سرمایه بیفزایید تا چند برابر شود، از خدا بترسید و این عمل زشت را ترک کنید باشد که سعادت و رستگارى یابید.

تفسیر:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: ابتداى کلام است براى اعلان حکمى از احکام سیاسات و اینکه آن را با ندا شروع کرد براى اینکه سختى نهى از ربا را که به آن عادت کرده‏ اند با لذّت ندا و خطاب جبران کند.

لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا: یعنى ربا را نگیرید، و استعمال اکل (خوردن) در مطلق اخذ و تصرّف شایع شده است، یا از باب اینکه أکل (خوردن) در همه موارد به کار مى‏رود، و یا از باب اینکه هر تصرّفى براى هر نیروئى از نیروها یک نوع خوردن محسوب مى‏شود.

أَضْعافاً: جمع ضعف است به معنى دو برابر چیزى.

مُضاعَفَهً: تأکید دو برابر شدن است، و معنى آن چند برابر چیزى است که در مدّت اوّل آن را معین نموده ‏اید، یا اینکه از شأن آن این است که در زمان کوتاه با تکرار مدّت و تکرار زیادى مال چند برابر اصل مال بشود، چنانکه در سابق مردى براى مدّتى ربا مى‏داد، سپس براى بار دوّم‏ زیاد مى‏کرد، و بار سوّم … (ربح مرکب) و همچنین تا آنجا که با چیز اندک در زمان کم همه مال بدهکار را مى‏ربود پس این آیه نهى از قبیح ‏ترین موارد رباست، یا نهى از مطلق رباست، به اینکه قبح شأنى آن را بیان کند.

تا اینکه علّت نهى باشد، و قید نهى نیست تا مفهوم مخالف آن منافى نهى ضمنى مطلق باشد، که در سوره بقره گذشت. یا منافى نهى مطلق باشد که در سوره نسا به آن تصریح شده است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏: از خدا بترسید در ارتکاب ربا که از آن نهى شدید.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏: شاید به رستگارى برسید.

 

 

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۳۱]

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (۱۳۱)

ترجمه:

و بپرهیزید از آتش عذابى که براى کیفر کافران افروخته ‏اند.

تفسیر:

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏: بدین گونه که اجتناب کنید از مثل افعال آنان از قبیل (ربا خوارى) و غیر آن. و وجه تحریم ربا در سوره بقره در قول خداى تعالى: وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا، گفته شد.

بعد از آنکه از چیزى که به انسان ضرر مى‏زند و او را به آتش مى‏ کشاند نهى کرد، در آیه بعد به سوى چیزى که به او خیر مى‏ رساند و به بهشت مى‏ کشاند. برمى ‏انگیزد و مى‏فرماید:

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۲]

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲)

ترجمه:

از حکم خدا و رسول فرمان برید، باشد که مشمول رحمت خدا شوید.

تفسیر:

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ‏: فرمان خدا را اطاعت کنید به‏ وسیله اطاعت از رسول در مورد امورى که شما را به آن امر، یا شما را از آن نهى کرده است، و از این رو لفظ «أطیعوا» را تکرار نکرد، و فرمود:

وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‏: و فرمان برید فرستاده خدا را، باشد که مورد رحمت قرار گیرید. پیش از این گذشت که آوردن ادات ترجّى (لعلّ) از عادت بزرگان است، و اینکه ترجّى (امیدوار نمودن) از خدا واجب است و قابل تخلّف نیست. (یعنى حتمى الوقوع است).

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۳]

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳)

ترجمه:

و بشتابید به سوى آمرزش پروردگار خویش و به سوى بهشتى که پهنایش آسمان‏ها و زمین را فرا گرفته است و براى پرهیزکاران مهیّاست.

تفسیر:

وَ سارِعُوا: بشتابید به طاعت رسول و اهمیّت دادن به آن.

إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ‏:

 

وجه تعبیر از عرض بهشت به عرض آسمان‏ها و زمین‏

بدان که عرض و طول در سطح مستوى عبارت است از اقلّ دو امتداد و اکثر آن دو، و در مجسّمات عبارت از کوتاه‏ترین امتداد و طولانى ‏ترین آن است. عرض در اسطوانیّات (استوانه) و مخروطیّات عبارت است از امتداد قواعد آنهاست، و طول در آنها عبارت از امتداد سهام (ارتفاع مثلث‏ها در هرم، و ارتفاع استوانه و مخروط) آنهاست.

از آنجا که عوالم امکان از مشیّت آغاز شده است که آن عبارت از وحدت حقّه است که کثرت در ظلّ و سایه‏ اى از آن وحدت محسوب مى‏شود و آن وحدت مانند نقطه است در اینکه کثرت به آن راه نمى‏ یابد در حالى که منتهى به عالم اجسام است که آن به خاطر کثرتش مانند قاعده مخروط است، و لذا تشبیه شده است عوالم طولى به مخروط که از یک‏سو منتهى به نقطه است و از سوى دیگى منتهى به قاعده.

و عالم طبع به سبب کثرتش مثل قاعده مخروط در کثرت آن است، و این را نیز دانستى که عرض مخروط عبارت از قطر قاعده آن است، لذا خداوند فرمود: که عرض آن خود آسمان‏ها و زمین است بدون اینکه ادات تشبیه بیاورد.

و چون همه این تشبیهات بر طریق تشبیه معقول به محسوس است در سوره حدید فرمود: سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ که در وسط آن اداه تشبیه (ک) آورده است.

سپس بدان که وسعت عالم طبع و جاى آن ظرف وسعت عوالم بالا است چنانکه زمان عالم طبع ظرف زمان بقاى عوالم بالا است، و چنانکه وسعت دهر (روزگار) که امتداد بقاى عوالم عالیه است نسبت به زمان چندین برابر است به هزار یا پنجاه هزار سال ذکر شده است، زیرا یک روز از دهر (روزگار) که وعاء (ظرف) و مظهرش یک روز از زمان است مانند هزار سال است در مرتبه اوّل یا مانند پنجاه هزار سال است در مرتبه‏ هاى دیگر همچنین وسعت ظرف عوالم بالا که به منزله مکان عالم طبع است نسبت به مکان که ظرف و مظهر ظرف عوالم بالاست چند برابر آن است به هزار یا پنجاه هزار.

و این وسعت غیر از وسعت به کثرت است، پس تشبیه عالم طبع در کثرت به قاعده و عوالم بالا در وحدت به نقطه منافاتى با آن ندارد.

أُعِدَّتْ‏: صفت بعد از صفت است، یا حال است به تقدیر قد، یا مستأنف است و جواب سؤال مقدّر، گویا که گفته شده: این بهشت براى چه کسى است؟

و خدا فرمود: لِلْمُتَّقِینَ‏ براى پرهیزگاران آماده شده است.

در اوّل سوره بقره بیان مراتب تقوى گذشت، زیرا که تقواى حقیقى عبارت از آن است که بعد از ایمان باشد و اوّل مرتبه آن تقوى و پرهیز از نسبت دادن چیزى از اموال و افعال است به خودش و آخرین مرتبه آن تقوى از ذات خود است به نحوى که براى او ذات و انانیّتى باقى نماند، و آن آخرین مرتبه عبودیّت و اوّلین مرتبه ربوبیّت است.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۴]

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴)

ترجمه:

آنان که از مال خود به فقرا در وسعت و تنگدستى، انفاق مى‏کنند و خشم خود فرونشانند و از بدى مردم درگذرند و خدا دوستدار نیکوکاران است.

تفسیر:

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ‏: آنان که انفاق کنند از اموال و بدنها و عرضها (چیزهاى وابسته به بدن) و توانائیها و صفتها و خودخواهى‏ ها فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ: یعنى در جمیع احوال به طورى که هیچ حالتى آنان را از انفاق منع نکند، و این بیان صرفا به منزله ذکر اوصافى از تقواپیشگان است نه اینکه مقیّد کردن به این صفات باشد. و این مطلب پیش از این گفته شد.

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ: و کسانى که خشم خود را حبس مى‏کنند.

اوصاف سه‏ گانه مذکور، بیان بعضى مراتب انفاق است، زیرا کظم غیظ (فرو خوردن خشم) در حقیقت انفاق از شدّت قوّه غضب است، چنانکه بخشودن مردم و طهارت قلب از کینه آنها و بیزارى جستن از بدى کردن به آنها. و بجاى آن، در برابر بدى آنان احسان کردن یک نوع انفاق است که از شدت بزرگ پندارى و خود بینى نفس مى‏ کاهد.

وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ‏: عفو در اینجا به معنى گذشت است، زیرا عفو و صفح‏[۱۰] مانند فقرا و مساکین‏ اند، چون کظم غیظ به معنى عفو و ترک انتقام از کینه بر بدکار و بدى‏کننده است.

 

تحقیق مراتب مردم در قصاص و ترک آن‏

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ‏ حقّ عبارت این است که بگوید:

«و المحسنین» و لکن به این عبارت عدول نمود و آن به جهت افاده قسیم بودن است. یعنى محسنین چند قسم ‏اند نه یک قسم. و خواست که محبوب بودن آنان را با کوتاه‏ترین لفظ بیان کند.

چون آنچه که از این سه (انفاق، فرو خوردن خشم و عفو) ممدوح است، آن است که سرشت و عادت باشد و از طبیعت و عادت صادر شده باشد آنها را به صورت اسم آورد به خلاف انفاق، که مقصود و ممدوح از انفاق حدوث فعل و بیرون آوردن زیادى مال و سود رساندن به غیر است اگر چه عادت بر انفاق نیز ممدوح باشد لذا در مورد انفاق، فعلى آورد که استمرار را برساند. و خداى تعالى با همین عبارت مختصر اشاره به مراتب تقوى و منازل سلوک نمود، زیرا اوّلین مراتب تقوى و سلوک انزجار و ناراحتى از زیادیهاى دنیا و بدیهاى نفس است، و این خود یک نوع انفاق از خواسته ‏هاى نفس است، سپس انفاق بیرون انداختن زیادى‏ها و شهوات نفس است، و در این مرتبه است که قصاص از بدکار براى او مباح مى‏شود و لکن از قصاصى که بیشتر از مقدار بدى باشد نهى شده است، و آن نیز تقوى و انفاق از قوه غضب و امضاى آن است، زیرا قوّه غضب در مقام مکافات بدکار در یک حدّ معیّنى نمى ‏ایستد، و براى‏ این مرتبه درجات متعدّدى است.

مرتبه دوّم تقوى فرو نشاندن خشم و ترک امضاى (اجراى) غضب بر بدکار است، و براى این مرتبه درجاتى است.

مرتبه سوّم، عفو از بدکار و پاک کردن قلب از کینه اوست و این معنى حاصل نمى‏ شود مگر اینکه سالک به مقام شهود و عیان برسد، و حقّ اول (خداى تعالى)، را در مظهرى از مظاهرش مشاهده کند.

و براى این مرتبه، نیز درجاتى است، و در این مرتبه مهالک متعدّد و مفاسد غیر محدودى است، و هر کس که میل پیدا کند و به یکى از مذاهب باطل منحرف شود، انحراف او از همین مرتبه ناشى مى‏شود، و آخرین درجه این مرتبه آخرین درجه عبودیّت و اولین درجه ربوبیّت است و آن مقام احسان و مقام محبوبیّت براى خداست.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۳۵]

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵)

ترجمه:

نیکان آنها هستند که هرگاه ناشایسته ‏اى از ایشان سرزند و ظلمى به نفس خویش کنند خدا را به یاد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه و استغفار کنند که مى‏دانند جز خدا هیچ‏کس نمى‏تواند گناه خلق را بیامرزد و آنها هستند که در کار زشتى که انجام داده‏ اند، اصرار نمى‏ ورزند چون خود به زشتى معصیت آگاهند.

تفسیر:

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً: عطف بر الَّذِینَ یُنْفِقُونَ‏ است، و فاحشه اطلاق مى‏شود بر خصوص زنا و بر هر چیزى که قبح آن شدید باشد، و بر هر چیزى که خدا از آن نهى کرده است.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ‏: ظاهر متبادر این است که مقصود از فاحشه‏ کارى باشد که زشتى آن زیاد است و مقصود از ظلم به نفس، مطلقا کار قبیح است، تا اینکه از قبیل ذکر عامّ بعد از خاصّ شود، یا اینکه مقصود از ظلم به نفس کارى است که زشتى و قبح آن اندک باشد که در این صورت قسیم‏[۱۱] فاحشه مى‏شود.

به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله نسبت داده شده که فاحشه را به زنا و ظلم به نفس را به ارتکاب گناه بزرگتر از زنا تفسیر کرده است، و اینکه آیه در مورد جوانى نازل شده است که هفت سال نبش قبر مى‏کرد تا اینکه قبر کنیزى از دختران انصار را نبش نمود و کفنش را گرفت و با او مجامعت کرد، پس شنید صدا کننده‏ اى از پشت سر او مى‏گوید: اى جوان واى بر تو از دیّان یوم الدّین، روزى که من و تو را مى ‏ایستاند، چنانکه مرا در بین لشگریان مرده‏ها عریان ترک کردى، و مرا از قبرم بیرون آوردى و کفن‏هایم را بیرون کردى، و مرا گذاشتى که براى حساب با حالت جنب بلند شوم، پس واى به جوانى تو از آتش.

پس جوان پشیمان شد، و خدمت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمد در حالى که گریه و زارى مى‏کرد، و هنگامى که پیامبر حال او را پرسید و به حال او آگاه شد او را از محضرش راند، پس جوان ناامید شد و به بعضى از کوه‏ها خارج شد و به سوى خدا زارى و تضرّع کرد تا چهل روز تا اینکه خداوند قبول توبه او را نازل فرمود و این آیه را بر پیامبرش نازل کرد. پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با اصحابش در طلب او بیرون آمدند، و پیامبر را به او راهنمائى کردند پس به سوى او آمد و به او نزدیک شد و دست‏هایش را به گردن او انداخت و خاک را از سرش تکانید و فرمود:

اى بهلول‏[۱۲] مژده بده که تو آزادشده خدا از آتش هستى.

[۱۳] ذَکَرُوا اللَّهَ‏: یعنى فاحشه یا ظلم نفس از تمکّن (مستقر شدن و قرار گرفتن) در جهل نیست بلکه از لغزشهائى است که بر بندگان حادث نازل مى‏شود، و بخشیده مى‏شود چون کبیره نیست زیرا گناه کبیره آن است که از تمکّن در پیروى طاغوت صادر شده باشد، ولى اگر انسان متمکّن در پیروى على (ع) و ولایت او باشد پس هر چه که از بدیها از او صادر شود از قبیل لغزشها و از گناهان، صغیره است.

و این انسان هر وقت که شیطان او را به کار زشتى وادار کند حتما خدا را به یاد مى‏آورد و از کار زشتى که کرده است، پشیمان مى‏شود، و از پروردگارش آمرزش خواهى مى‏کند. و آنچه که در اخبار در مورد اصرار وارد شده است، این است که شخص گناه کند و استغفار ننماید، و با توبه نفس خود را نو و تازه نسازد.[۱۴] و از قول امام (ع) است که فرمود: با اصرار در گناه صغیره ‏اى نیست و با استغفار، کبیره‏ اى.[۱۵] (هر گناه و لو بسیار کوچک اگر مکرّر شود صغیره تلقى نمى‏شود و هر گناه و لو بسیار بزرگ اگر مورد استغفار واقع شود کبیره تلقى نمى‏گردد). از قبیل قول نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است: کسى که استغفار کند اصرار نکرده است اگر چه در یک روز هفتاد مرتبه به گناه باز گردد.[۱۶] و غیر این‏ها از روایاتى که در بیان کبائر و صغائر وارد شده است.

همه این‏ها مشعر به همان مطلبى است که ذکر کردیم.

پس صاحبان صغیره کسانى هستند که هرگاه گناهى را (هر گناهى) مرتکب شوند ذکر خدا کنند

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ‏: و گناهانشان را استغفار کنند.

و صاحبان کبیره کسانى هستند که هرگاه گناهى را مرتکب شوند خدا را به یاد نیاورند و از گناه استغفار ننمایند، و آنچه که وارد شده از تعداد کبیره‏ ها و حصر آنها در هفت یا بیشتر اشاره به نسبى بودن کبیره است یعنى در مقایسه بعضى از گناهان با بعضى دیگر.

وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ‏: معترضه است یا حالیّه، و مقصود ناامید کردن بندگان است از توجّه به غیر خداى تعالى و استغفار از غیر او، و توصیف خداى تعالى به وسعت مغفرت با حصر مغفرت در خداى تعالى.

وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا: عطف است بر قول خدا فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ‏ و اصرار بر معصیت چنانکه سابقا دانسته شد آماده کردن نفس است بر معصیت بدون احداث توبه، خواه مکرّر باشد و خواه نباشد، همان‏طور گناه کبیره گناهى است که از تمکین نفس در جهل و پیروى طاغوت صادر شود.

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏: یعنى اصرار بر فاحشه یا ظلم به نفس نکند، در حالى که آنها زشتى کار خود را مى‏دانند، یعنى اینکه مناط صدق اصرار بر عمل زشت آن است، که کننده آن به زشتى آن آگاه باشد نه اینکه زشتى عمل نفس الامر آن فعل باشد. بنابراین اگر بر مردى زن اجنبى مشتبه شد و اصرار به نزدیکى به او کرد بر زن معصیت نیست، و اصرار بر آن نیز اصرار بر قبیح نمى‏باشد.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۳۶]

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۱۳۶)

ترجمه:

آنها هستند که پاداش عملشان آمرزش پروردگار است و باغهائى که از زیر درختان آن، نهرها جارى است همیشه در آن بهشت‏ها متنعّم خواهند بود و چه نیکوست پاداش نیکوکاران عالم.

تفسیر:

أُولئِکَ‏: آوردن اسم اشاره بعید به جهت یاد آورى آنها با اوصاف بزرگشان و به جهت بزرگ نمودن شأن آنهاست.

جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ‏: این جمله تأکید آن چیزى است از قول خدا أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏ استفاده مى‏شود، زیرا مفاد آن این است که جنّت و مغفرت محلّ ورود متّقین قرار داده شده است چون که بهشت جزا و پاداش آنهاست، و چون آیه در مقام تأکید است آن را با اسمیّه بودن جمله تأکید کرد، و نسبت را تکرار کرد به اینکه آن را داراى دو وجه قرار داد، کبرى، و صغرى، و کلام را بسط داد و اکتفا به ذکر مغفرت و جنّت نکرد، و جنّت را جمع آورد، و آن را وصف کرد به قول خداى تعالى:

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها: و آن را مدح نمود به اینکه منّت از او برداشته شده است (در مقام اعطاى آن بر آنها منّت نمى‏گذارد) زیرا آن بهشت پاداش عمل آنهاست. و لذا فرمود:

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏: یعنى چه خوب است اجر و پاداش عمل‏ کنندگان، که مغفرت و بهشت‏ها است. روایت شده است که وقتى این آیه نازل شد ابلیس بر کوهى بالا رفت پس با صداى بلند عفریت‏هایش را صدا زد، و همه پیش او جمع شدند، پس گفتند: اى آقاى ما براى چه ما را فرا خواندى، گفت: این آیه نازل شده است پس چه کسى از شما به درد آن مى‏ خورد؟ عفریتى از شیطان بلند شد و گفت:

من مى‏دانم با آیه چه کار کنم، چنین و چنان مى‏کنم، شیطان گفت: تو به درد آن نمى‏خورى، پس یکى دیگر بلند شد و مثل اوّلى سخن گفت، که شیطان گفت: تو نیز به درد آن نمى‏خورى.

بار سوّم وسواس خنّاس بلند شد و گفت: من مى‏دانم با آن چه کار کنم، شیطان گفت: تو با چه چیز و چه کار مى‏کنى؟ گفت: من به آنها وعده مى‏دهم و آرزومندشان مى‏کنم تا اینکه در گناه و خطیئه بیفتند، پس وقتى که در گناه واقع شدند استغفار را فراموششان مى‏کنم. پس شیطان گفت تو به درد آن مى‏خورى، سپس او را موکّل آن آیه کرد تا روز قیامت‏[۱۷].

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۷]

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷)

ترجمه:

پیش از شما مللى بودند و رفتند پس گردش کنید در زمین تا ببینید چگونه هلاک شدند آنان که وعده‏ هاى خدا را تکذیب کردند.

تفسیر:

قَدْ خَلَتْ‏: استیناف است و جواب سؤال مقدّر گویا که گفته شده:

این‏ها که ذکر شد براى متّقین است، پس براى غیر متّقین چه چیز است؟

پس خداوند فرمود: ملّت‏هائى قبل از شما رفتند.

مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ‏: «سنن» جمع سنّت است و آن به معنى سیره و طریقت است و مقصود این است که آن راههایى که امّت‏هاى پیشین از متّقین، مصدّقین و از فاسقین و تکذیب‏ کنندگان بر آن راهها بودند و گذشتند و رفتند.

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏: یعنى زمین عالم طبیعت را در جستجوى آگاهى از سیر تصدیق ‏کنندگان و سیر تکذیب‏ کنندگان بگردید تا حال و عمل آنها و کار خدا درباره آنها و نسل آینده ‏شان در دنیا و آخرت بر شما معلوم شود بدین‏گونه که آثار صنع خدا را در مورد آنها مشاهده کنید و ببینید که اخبار انبیا در مورد حالت آنان در آخرت چیست؟ سپس‏ اندیشه کنید.

فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ‏: پس ببینید عاقبت تکذیب ‏کنندگان چگونه است تا از حال آنها عبرت بگیرید، و از ارتکاب به افعال آنها اجتناب کنید، یا اینکه در زمین قرآن و کتب آسمانى سیر کنید، یا در زمین وجود و عالم صغیرتان سیر کنید، که گذشتگان اهل عالم شما هر یک در مقام خودشان مدّعى انانیّت و استقلال بودند، و با زبان حالشان گفتار کسى را که مى‏گفت: «شما در راه هلاکت از این دنیا هستید و باید از این وجود فانى شوید، سپس با وجود دیگر که اشرف و اکمل است بقا و حیات پیدا خواهید کرد». تکذیب مى‏کردند.

 

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۸]

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸)

ترجمه:

این کتاب خدا و آیات مذکور حجّت و بیانى است براى عموم مردم و راهنما و پندى براى پرهیزکاران.

تفسیر:

هذا: یعنى این قرآن با آیاتش، یا این که ذکر شد از قبیل ذکر حال متّقین و عاقبت آنها، و ذکر تکذیب‏کنندگان و اشاره به عاقبت رسوائى آنها، یا سنّتهاى گذشته از متّقین و مکذّبین، که ذکر شد، یا سیر در زمین، یا رسوائى عاقبت تکذیب‏ کنندگان.

بَیانٌ‏: به معنى ظاهر، یا ظاهرکننده، یا ظاهر کردن است.

لِلنَّاسِ‏: براى عموم مردم‏ وَ هُدىً‏: یعنى هدایت‏ کننده، یا هدایت است.

وَ مَوْعِظَهٌ: وعظ کننده و پنددهنده، یا وعظ و پند است.

لِلْمُتَّقِینَ‏: مخصوص متّقین است، زیرا شرط هدایت و وعظ، قبول کردن قابل است زیرا آن دو از امور نسبى هستند.

 

 

[سوره آل‏ عمران (۳): آیه ۱۳۹]

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹)

ترجمه:

شما مسلمانان نه هرگز در کار دین سستى کنید و نه از فوت غنیمت و متاع دنیا اندوهناک باشید زیرا شما اگر در ایمان ثابت و استوار باشید؛ پیروزمندترین مردم، و بلندمرتبه‏ ترین ملل دنیا هستید.

تفسیر:

وَ لا تَهِنُوا: عطف بر سارِعُوا است، زیرا فاصل بین آن دو از متعلّقات معطوف علیه است، یعنى از جهاد کردن به سبب آنچه که به شما در روز احد رسید ضعف نشان ندهید و سستى نکنید که دو برابر آن سختى‏ها در روز بدر به شما رسید.

وَ لا تَحْزَنُوا: و اندوهناک بر کشته ‏هایتان نباشید، زیرا آنها با کشته شدن به مقامات عالى بهشتى رسیدند و با همسران حور العین خود معانقه کردند، و نیز اندوهناک نباشید بر آنچه که از غنیمتها از شما فوت شد.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏: شما بر کوه صعود کرده ‏اید و لذا بالاتر هستید- یا اینکه شأن شما بالاتر است چون شما بر حقّید و دشمن شما بر باطل، و کشته‏ هاى شما در بهشت هستند و کشته‏ هاى آنها در آتش، یا شما بالا هستید به سبب غلبه بر آنها و به هر تقدیر آن تسلّى و دلدارى است.

برخى گفته‏اند: آیه در مورد کشته و زخمى شدن آنها در روز احد نازل شده است تا تسلّى مؤمنان باشد.

برخى گفته‏ اند: وقتى که مسلمین شکست خوردند خالد بن ولید با لشگرى از مشرکین مى‏خواست به کوهى که بالاى سر مسلمانان قرار داشت برود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نباید بر بالاى ما قرار گیرند، عدّه ‏اى از تیراندازها جستند و بالاى کوه قرار گرفتند، و به گروه مشرکین تیراندازى کردند تا اینکه آنها را شکست دادند و مسلمانان بالاى کوه قرار گرفتند، و این آیه نازل شد.

بعضى گفته ‏اند: که آیه بعد از روز احد نازل شد در وقتى که خداوند به رسول خدا امر نمود که قوم را طلب کند و به جهاد بخواند در حالى که عدّه بسیارى کشته و زخمى شده بودند و آنچه نباید به آنان رسد، رسیده بود. و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسانى که دیروز با ما بودند، با ما از شهر بیرون آیند این موضوع بر مسلمانان سخت گران آمد، لذا آیه نازل شد.

که‏ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏: یعنى اگر بر ایمانتان باقى باشید شما بالا و برترید، یا اینکه آن شرط تهییجى است براى قول خدا لا تَهِنُوا.

 

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۴۰]

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۱۴۰)

ترجمه:

اگر به شما در جنگ احد آسیبى رسید به دشمنان شما نیز در بدر شکست و آسیب سخت رسید چنانکه آنها مقاومت کردند شما نیز مقاومت کنید این روزگار را به اختلاف احوال میان خلایق مى‏گردانیم که مقام اهل ایمان معلوم شود تا از شما مؤمنان آن را که ثابت در دین است مانند على (ع) و شیعیانش گواه دیگران کند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد.

تفسیر:

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ‏: «قرح» را با فتح و ضمّ خوانده ‏اند، و هر دو مصدر است، یا «قرح» با فتح مصدر است، و با ضمّ اسم مصدر به معنى درد و رنج و زخم است.

فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ‏: در جنگ بدر یا در همان جنگ، مثل همان درد و رنج به آن قوم هم رسید.

وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ‏: یعنى ایّام غلبه و سرور و نعمت، چون از نعمت و سرور با ایّام کنایه مى‏کنند، پس گفته مى‏شود: این ایّام فلان است یعنى وقت سرور و نعمت اوست.

نُداوِلُها: یعنى به نوبت مى‏گردانیم.

بَیْنَ النَّاسِ‏: پس سرور و پیروزى و غنیمت را روزى به مؤمنان مى‏دهیم، و روزى به کافران، تا اینکه مؤمنان مغرور نشوند، تا به دنیا آرامش پیدا کنند و ایمانشان را وسیله راحت دنیاى خود قرار ندهند، و منافقان هم جهت دنیاجوئى، در اسلام داخل نشوند که در این صورت مزاحم انبیا مى‏شوند و بین مؤمنین فتنه‏گرى مى‏کنند.

وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا: تا اینکه علمش را به مسلمانان حقیقى ظاهر سازد، یا اینکه به نبىّ خود که مظهر اسم جامع خدا که همان «اللّه» مى‏باشد آگاه سازد و به این جهت از متکلّم به غایب در کلام التفات پیدا کرد.

وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ‏: به جهت ابتلا و امتحان‏ شُهَداءَ (على الناس): شما را بر مردم گواه بگیرد یا اینکه مؤمنان را امین در شهادت بگیرد، یا مردانى هستند که از عملشان چیزى غایب نمى‏شود، مانند اوصیا و اولیا، یا مؤمنان، یا کشته‏شدگان در راه خدا، و چون ستم ستمکاران بر اثر غالب و مغلوب شدن از شما و کافران ظاهر مى‏شود، پس شما شاهد آن هستید، و به همین جهت به همین سخن اکتفا فرمود که:

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏: خدا ستمکاران را دوست نمى‏دارد، و این سخن ضمن آنکه دلالت مى‏کند بر اینکه خداوند ستمکاران را دوست ندارد بر چیزى زاید بر این معنى نیز دلالت مى‏کند، زیرا مقصود از نفى محبّت در مثل مقام اثبات غضب بر آنهاست چنانکه بارها در گذشته گفتیم.

 

 

[سوره آل ‏عمران (۳): آیه ۱۴۱]

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (۱۴۱)

ترجمه:

تا آن که به این اختلاف نیک و بد روزگار، اهل ایمان را از هر عیب و نقص پاک و کامل کند و کافران را به کیفر ستمکارى محو و نابود گرداند.

تفسیر:

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا: یعنى خداوند به سبب مغلوبیّت مؤمنین را از هواها و اغراض فاسد و به سبب تحمّل اذیّت از گناهان پاک گرداند، یا اینکه خداوند کسانى را که ایمان آوردند، از آنان که کافر شدند و اسلام را به خود نسبت مى‏دهند جدا کرده، تمیز مى‏دهد. یا مقصود این است که خدا مؤمنین را از کسانى که به اعلان کلمه مؤمنین کافر بودند، تمیز دهد و ممتاز گرداند.

وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ‏: یعنى ذات کافران را با هلاک کردن بعضى و اسیر شدن بعضى و تبعید بعضى نابود مى‏کند، یا اینکه با داخل کردن آنان در اسلام به میل و رغبت یا به زور و اجبار، کفرشان را از بین مى‏برد.

 

[سوره آل‏عمران (۳): آیه ۱۴۲]

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (۱۴۲)

ترجمه:

گمان مى‏کنید به بهشت داخل مى‏شوید و هنوز خداوند کسانى از شما را که جهاد کرده‏اند و شکیبایان را نمى‏شناسد؟

تفسیر:

أَمْ حَسِبْتُمْ‏: این جمله (آیا چنین تصور کرده و حساب کرده‏اید که …) اضراب‏[۱۸] است از آنچه که از این تسلى دادن مستفاد مى‏شود و خواه «ام» را به معناى بل به اضافه همزه (آیا بلکه) یا به معنى، «بل» (بلکه) به تنهایى بگیریم گویا که گفته شده است: ایمان و جهادى بر خود ثابت نکردید، بلکه گمان کردید که مؤمن هستید و جهاد کرده ‏اید.

أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ‏: یعنى جهادى از شما هنوز ظاهر نشده است، یا هنوز خداوند در جلوه مظاهر خود که عبارت است از پیامبران و جانشینانش، از شما جهادى ندیده و آگاه نشده است! و فرق بین «لم» و «لمّا» این است که «لم» براى نفى ماضى است بدون التفات به استمرار نفى تا زمان حاضر، بدون اینکه وقوع منفى را بعد از زمان حاضر متوقّع باشد، و «لمّا» براى نفى ماضى است تا زمان حاضر و نیز توقّع و انتظار وقوع منفى بعد از زمان حاضر. و این جمله حالیه است.

وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ‏: و خدا صبرکننده و استقامت‏ورزنده بر جهاد یا امتناع‏کننده از آن را مى‏شناسد. «یعلم» با نصب خوانده شده به تقدیر «ان» بعد از واو به معنى «مع»، و به رفع خوانده شده بنابراین که جمله حال باشد به تقدیر مبتدا، یا بنابراین که معطوف باشد بر لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ‏ و معنى آیه چنین مى‏شود: تا خداوند شکیبایان در راه جهاد را بداند و هنوز مجاهد بودن شما معلوم نشده است.

______________________________

[۱] برهان: ج ۱، ص ۳۱۰.

[۲] صافى: ج ۱، ص ۳۴۸.

[۳] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۷، ح ۱۳۸.

[۴] برهان: ج ۱، ص ۳۱۰.

[۵] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۸، ح ۱۴۱.

[۶] صافى: ج ۱، ص ۳۵۰.

[۷] صافى: ج ۱، ص ۳۵۰.

[۸] سوره عنکبوت: آیه ۲.

[۹] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۷، ح ۱۴۰.

[۱۰] لفظ عفو و صفح مانند دو لفظ فقیر و مسکین هستند که هرگاه هر دو در یک جمله جمع شوند به دو معنى مخصوص به خود استعمال مى‏شوند و هرگاه جدا جدا آورده شوند هر دو یک معنى مى‏دهند.

[۱۱] وقتى چیزى را به اقسامى تقسیم مى‏کنند خود آن چیز که تقسیم شده است مقسم نامیده مى‏شود و هر یک از اقسام نسبت به مقسم یک قسمى از آن مى‏باشد و هر یک از اقسام نسبت به قسم دیگر قسیم نامیده مى‏شود.

[۱۲] بهلول در لغت به معناى خنده‏رو- خجسته- مهتر- جامع خیرات است. و در اینجا منظور معناى لغوى آن است.

[۱۳] برهان: ج ۱، ص ۳۱۶.

[۱۴] عیاشى: ج ۱، ص ۱۹۸، ح ۱۴۴.

[۱۵] صافى: ج ۱، ص ۳۵۲.

[۱۶] صافى: ج ۱، ص ۳۵۲.

[۱۷] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۲۴، ح ۴۶۴.

[۱۸] هرگاه لفظ« ام» به معنى« بل» و استدراک باشد، آن را اضراب دانند و معنى اضراب یا ابطال سخن قبلى است و یا انتقال از سخنى به سخن دیگر که بعضى‏ها مانند ابن مالک، در شرح کافیه گمان کرده‏اند که در قرآن اضراب جز به این معنى نیامده است.

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=