ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره آل عمران ۱۸۰ تا ۲۰۰
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۸۰]
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۸۰)
ترجمه:
گمان نکنند آنان که بخل نموده و حقوق فقیران را از مالى که خدا به فضل خویش به آنها داده ادا نمى کنند، این بخل به منفعت آنها خواهد بود؛ بلکه به ضرر آنهاست، زیرا در روز قیامت آن مالى که در آن بخل ورزیده اند زنجیر گردن آنها باشد که آن روز هیچ کس مالک چیزى نیست و تنها خدا وارث آسمانها و زمین خواهد بود و خدا به کردار همه شما آگاه است.
تفسیر:
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ: «یحسبنّ» به صورت غایب خوانده شده است، پس فاعل آن ضمیرى است که به رسول یا به هر کس که گمان از او صحیح باشد برمىگردد، و مفعول اوّل الَّذِینَ یَبْخَلُونَ است به تقدیر مضاف تا مطابق مفعول دوّم باشد. یا اینکه الَّذِینَ یَبْخَلُونَ فاعل است و مفعول اوّل محذوف.
و به صورت خطاب (تحسبنّ) خوانده شده است، که خطاب به رسول صلّى اللّه علیه و آله یا به هر کس باشد که خطاب براى او صحیح است، و الَّذِینَ یَبْخَلُونَ مفعول اوّل است به تقدیر مضاف یعنى گمان نکن بخل آن کسانى که بخل مى ورزند به حال آنها فایده اى دارد.
بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ: بلکه بخل کردن شرّ است براى آنان، زیرا که بخل جلب عقاب بر آنان مىکند، و چنین نیست که امساک، مال را باقى نگهدارد، و یا اینکه انفاق، مال را از بین ببرد.
سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ: از امام صادق و باقر (ع) است:
کسى نیست که زکات مالش را نپردازد مگر اینکه آن مال در روز قیامت به صورت مارى از آتش در مىآید که بگردنش مىپیچد و به گوشت او نیش مىزند تا از رسیدگى به حساب فارغ شود[۱] و آن قول خداى تعالى است: سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بزودى آنچه را بخل ورزیدند طوقى مى شود.
امام صادق (ع) از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مىکند که: هر صاحب زکاتى از مال یا نخل، یا زراعت یا انگور که از زکات دادن مالش خوددارى کند خاک زمین، تا هفت طبقه زنجیر و گردنبند مىشود که به گردن او مى پیچد تا روز قیامت[۲].
بدان که بخل محقّق نمىشود مگر اینکه قلب وابسته به چیزى باشد که بخیل در مورد آن بخل مىورزد، و هر چیزى که قلب به آن تعلّق داشته باشد، با ملکوتش در قلب حاضر و ثابت مىشود، و هر چیزى که در قلب ثابت باشد در روزى که اسرار آشکار مىشود نزد قلب تمثّل پیدا مىکند.
و با تفاوت وابستگى و تعلّق حضور آن نیز متفاوت مىشود، مثلا به نحو طوق در گردن، یا به نحو لباس بر جمیع بدن، یا به نحو خانه و غیر اینها از انواع حصور، خواه آن چیزى که به آن بخل مىورزد از اموال باشد یا از قوا و ابدان یا علوم نفسانى باشد که در آن بخل ورزیدند و به اهلش اظهار نکردند، مانند یهود و نصارى که به اظهار اوصاف محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على (ع) که در کتب آنان از اخبار گذشتگانشان بود، بخل ورزیدند. و منافقین از امّت که بخل ورزیدند به آنچه که مىدانستند، چون کسى که علمى را کتمان کند خداوند در روز قیامت به او لگامى از آتش مىزند.
وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: یعنى براى خداست آنچه که در آسمان و زمین است، و مطلب را با لفظ «میراث» ادا کرد تا اشعار به این باشد که آنچه که در آسمان و زمین است از بعضى باقى مىماند و بعضى دیگر آن را به ارث مىبرند و حال زمین و آسمان وقتى این چنین باشد، دیگر براى شخص عاقل شایسته نیست که در مورد آن بخل بورزد و با دست خودش بخشش و عطا نکند، و خداى تعالى آن را فرموده تا اشاره باشد به اینکه همه چیز ملک خداست. پس شایسته نیست که عاقل نسبت به ملک غیر، بخیل باشد و به امر خدا که صاحب ملک است انفاق نکند.
ممکن است معنى آیه این باشد که میراث آسمانها و آنچه که در آنها و زمین است و آنچه که در آنهاست از عالم کبیر و صغیر، همه براى خداست، یعنى همه فانى مىشوند و خداى واحد و قهّار، وارث آسمان و زمین و آنچه که در آنهاست مىباشد، پس چرا در آنچه که انسان مىگذارد و مىرود بخل مىورزد.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ: خداوند به آنچه که عمل مىکنند از بخل و اعطا خَبِیرٌ: آگاه است، و این جمله وعده و وعید است، و «یعملون» به صورت خطاب به طریق التفات از غیبت (غایب) به خطاب (مخاطب) خوانده شده است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۱]
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (۱۸۱)
ترجمه:
هرآینه خدا شنید سخن جاهلانه آن کسانى را که گفتند خدا فقیر است و ما دارا، البتّه ما گفتارشان را ثبت خواهیم کرد با این گناه بزرگ که انبیا را به ناحقّ کشتند و گوییم عذاب آتش سوزان را بچشید.
تفسیر:
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ: وقتى خدا، بخل و منع را ذمّ کرد این توهّم پیش آمد که خداوند در اصلاح حال فقرا به اغنیا نیاز دارد، و گویا که گفته شده است: آیا خداوند احتیاجى به انفاق کننده دارد؟ خداوند براى رفع این توهّم و بستن راه این خیال فرمود: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ: خداوند شنید گفته کسانى را که مى گفتند: خدا فقیر است و ما دارا. این سخن را یهود، وقتى که این آیه مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً[۳] را شنیدند، بیان کردند.
برخى گفته اند: نبىّ صلّى اللّه علیه و آله با ابو بکر نامه نوشتند به یهود بنى قینقاع[۴] و آنها را به اسلام و آنچه که بر مسلمانها است از برپایى نماز و پرداخت زکات و قرض الحسنه در راه خدا فرا خواندند. پس از آن ابو بکر به خانه درس و مذاکره ایشان وارد شد و دید که عدّه زیادى پیش مردى جمع شده اند، پس آنها را به اسلام و نماز و زکات دعوت کرد و اینکه براى خدا قرض الحسنه بدهند، آن مرد گفت: خدا فقیر است وگرنه از اموال ما قرض نمى خواست، پس ابو بکر به او سیلى زد و این آیه نازل شد.[۵] سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍ: «سنکتب» به صیغه متکلّم خوانده شده و به صیغه غایب به صورت صیغه مجهول «سیکتب» (نوشته خواهد شد)، و «قتلهم» با نصب «قتلهم» و رفع «قتلهم» نیز خوانده شده است.
وَ نَقُولُ: به صورت تکلّم (متکلّم) و غیبت (غایب) خوانده شد، به معنى مىگوییم یا مىگوید.
ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ: عذاب سوختن را بچشید، تأکید در تهدید که در عبارت است از جهت آن است که قول و گفتار آنان را مقرون به قتل انبیا کرد و نوشتن و ضبط را خداوند به خودش نسبت داد و سپس جزا را عذاب حریق قرار داد، و خبر از استهزاى آنان در حین عذاب داد.
ذوق، عبارت از چشیدن طعام است، سپس در آن توسعه داده شده و در هر ادراکى چه لذّتبخش باشد و چه دردناک، استعمال شده است.
و اختیار کلمه «ذوق» در اینجا با اینکه ذوق در خوردنیها است براى این است که عذاب مترتّب بر گفتار آنهاست، و این گفتار نیز ناشى از بخل و هلاک شدن از براى مال است، و غالبا حاجت انسان به مال براى تهیّه خوردنى است، لذا بسیار مىشود که خوردن با مال ذکر مىشود.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۸۲]
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (۱۸۲)
ترجمه:
این عذاب را به دست خود پیش فرستادید و خداوند هرگز در حقّ بندگان خود ستم نخواهد کرد.
تفسیر:
ذلِکَ: این عذاب را بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ: به دست خود پیش فرستادید، اینکه خصوص دستها را ذکر کرد براى این است بزرگترین کارهاى بدنى از دستها صادر مىشود.
وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ: لفظ «ظلّام» مانند تمّار و خیّاط براى نسبت است نه براى مبالغه، و آن عطف بر بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ است و سبب بودن نفى ظلم از خداى تعالى براى عذاب، از آن جهت است که نفى ظلم، مستلزم عدل و فضل است، و عدل اقتضا مىکند که بدکار عقوبت شود چنانکه اقتضا مىکند که نیکوکار به ثواب برسد.
و ممکن است مقصود تنبیه بر این باشد که بدکار وقتى متمکّن از بدى شود، فعلیّت اخیر او همان قوّه بدى کننده اش مىشود که مناسب با جهنّم و دردهاى آن است، و آن قوّه همان طور که مناسب با جهنّم است منافى با بهشت نیز هست.
و انسانیّت، در این انسان مغلوب و مخفى است. به نحوى که اقتضائى براى ظهور آن موجود نیست، بنابراین اگر این انسان داخل در جهنّم نشود ظلم بر آن قوّه اى است که مقتضى دخول در آتش است اگر چه جهنّم براى انسانیّت او عذاب است، ولى انسانیّت مخفى است و اقتضاى چیزى را ندارد.
[سوره آلعمران (۳): آیه ۱۸۳]
الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۸۳)
ترجمه:
آن کسانى که گفتند خدا از ما پیمان گرفته که به هیچ پیغمبرى ایمان نیاوریم تا آنکه او قربانى آورد که در آتش بسوزد. بگو اى پیغمبر که پیش از من پیامبرانى آمده و براى شما هرگونه معجزه آورده اند و این را هم که خواستید آوردند پس اگر راست مىگویید و به این شرط ایمان مىآورید، براى چه آن پیغمبران را کشتید.
تفسیر:
الَّذِینَ قالُوا: صفت الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ است یا بدل از آن است که ممکن است جمله مستأنف و مقطوع از سابقش باشد که براى ذمّ آمده است، خبر مبتداى محذوف است، یا مفعول فعل محذوف، یا مبتداست که خبرش محذوف است.
(آنان که گفتند- الذین قالوا) إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا: خدا در تورات از ما پیمان گرفت، چون قائلین قول اوّل از یهود بودند، چنانکه گذشت، یا اینکه این عهد بر زبان نبىّ و جانشینان او صورت گرفته است که أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ: خدا با ما عهد کرده است که ایمان نیاوریم جز به رسولى که این معجزه را بیاورد که براى انبیاى بنى اسرائیل بود و آن چنین بود که نبىّ به سبب قربانى تقرّب به خدا پیدا مىکرد، و یک قربانى مىآورد و دعا مىکرد و آتشى از آسمان مىآمد و آن قربانى را به سبب سوزاندن به طبع اصلى اش برمى گرداند.
قُلْ: به آنان بگو قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی: براى گذشتگان شما قبل از من رسولانى آمد، و شما با آن گذشتگان سنخیّت دارید و چون آنان هستید.
بِالْبَیِّناتِ: و آنان معجزات بسیارى آوردند غیر از آنچه که شما گفتید.
وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ: و به آنچه گفتید، اگر در این دعوى راست مىگوئید چرا آنها را کشتید؟
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۴]
فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ (۱۸۴)
ترجمه:
پس اى پیغمبر اگر تو را تکذب کردند غمگین مباش که پیغمبران پیش از تو را هم که معجزات و زبورها و کتاب آسمانى روشن آوردند نیز تکذیب کردند.
تفسیر:
فَإِنْ کَذَّبُوکَ: پس اگر تو را تکذیب کردند غمگین مباش که تکذیب شدن انبیا، امرى عادى است.
فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاءُوا: صفت است یا حال به تقدیر «قد» یا مستأنف است.
بِالْبَیِّناتِ: یعنى معجزههایى، که واضح هستند، یا واضح کننده هستند یعنى معجزههاى واضح کننده که از آثار رسالت و از چیزهایى است که موجب تصدیق به رسالت مىشود، یا حجّت و دلیلهائى که دلالت بر صدق رسالت پیامبران مىکند، یا احکام قالبى که دلالت بر صدق آنها مىکند.
وَ الزُّبُرِ: حکمتها و پندها که آثار ولایت است و دلالت بر حقانیّت و صدق انبیا مىکند.
وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ: یعنى احکام رسالت که قلوب عمل کنندگان به آن را روشن مىسازد و همچنین صدق رسولان را در رسالتشان روشن مىکند، و ممکن است مقصود چیزى باشد که خودش واضح است، زیرا «منیر» از «انار» است که آن هم لازم است و هم متعدّى، و کتاب تدوینى صورت آن احکام است.
بدان که بیّنه از «بان» به معنى ظاهر شدن و یا ظاهر کردن، لازم و متعدى است و بر معجزه اطلاق مىشود، از باب اینکه از جانب خدا بودن آن واضح است و روشن مىکند که آورنده آن نیز راستگوست.
و بیّنه، بر احکام رسالت نیز اطلاق مىشود، از باب اینکه آنها احکام قالبى است که بر هر صاحب حسّى ظاهر و روشن است و نشانهاى از راستگویى کسى است که آنها را آورده است، و نشان دهنده راه به کسى است که به آن عمل کند.
و همچنین بیّنه بر دلیلها و برهانها که دلالت بر صدق دعوى کند اطلاق مىشود، و نیز بر شاهدى که با گفتارش صدق دعوى را ظاهر مىسازد گفته مىشود. و همین طور بر حروفى که از اسمهاى حروف به تلفظ مىآید مانند (با …- تا …- قاف …) اطلاق مىگردد، و بر غیر حرف اوّل از حروف اسماى حروف (چنانکه ذکر شد) نیز مىآید و آن مقابل «زبر» است که بر حروفى که از اسماى حروف نوشته شده است[۶] گفته مىشود.
و «الزّبر» جمع «زبور» با فتحه است به معنى کتاب، ولى مقصود از آن در اینجا احکام قلبى و آثار ولایت است از موعظه ها و پندها و آثارى که براى سالکین در طریق ولایت ظاهر مىشود، زیرا تعبیر از همه اینها جز با اشاره و کنایه نیست، چنانکه کتابت و نوشتن در حقیقت تعبیر از آن چیزى است که در قلب است به نوعى از اشاره، و مقصود از کتاب در اینجا احکام رساله قالبى است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۵]
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (۱۸۵)
ترجمه:
هر نفسى شربت مرگ را خواهد چشید و محقّقا روز قیامت همه شما به مزد اعمال خود کاملا خواهید رسید پس هر کس خود را از آتش جهنّم دور داشت و به بهشت ابدى درآمد، فیروزى و سعادت ابدى یافت که زندگانى دنیا جز متاعى فریبنده نخواهد بود.
تفسیر:
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ: جواب سؤال مقدر و دلدارى رسول صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنین و تهدید تکذیب کنندگان است، گویا که گفته شده: چگونه است که ما فرقى بین تصدیق کنندگان و تکذیب کنندگان نمى بینیم؟ پس خداى تعالى فرمود: هر نفسى، مرگ را مىچشد.
وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ: توفیه، دادن چیزى است با تمام اجزائش یعنى تمام اجرهاى شما بدون هیچ نقص داده مىشود.
یَوْمَ الْقِیامَهِ: یعنى روز قیام شما در نزد خدا، یا روز قیام شما از قبرهایتان، و اینکه عطاى کامل اجرها به «یوم القیامه» مقیّد شده است، اشاره به این دارد که مقدارى از اجرها بعد از مرگ و قبل از قیامت و نیز در حیات دنیا داده مىشود، زیرا در اعمالى که داراى اجر هستند اگر بر طبق فرموده شارع انجام گیرد نمونه اى از اجر آن با خود عمل، وجود پیدا مىکند و پس از عمل مقدارى از اجر در دنیا و در قبر، به عمل کننده مىرسد ولى تمام اجر به نحوى که از آن هیچ کم نیاید در روز قیامت داده مىشود.
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ: کسى که از آتش یعنى دور شود. که تفصیل اقسام اجر و صاحبان آنهاست.
وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فازَ: و آنکه به بهشت داخل شود به سبب نجات و نعیم آخرت رستگار مىشود.
وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ: «الغرور» جمع «غارّ» یا مصدر است، و این جمله به جاى جمله زیر نشسته است: (من أدخل النار و زحزح عن الجنه فقد هلک) یعنى کسى که داخل آتش شود و از بهشت دور گردد، هلاک شده است و اکتفا به جمله جانشین کرد تا اشعار به این باشد که غرور به حیات دنیا مادّه دخول در آتش است، پس گویا که گفته است: کسى که به حیات دنیا فریفته شود، داخل آتش مىشود و کسى که داخل آتش شود، هلاک و نابود مىشود. در حدیث قدسى است: به عزّت و جلال خودم، سوگند خورده ام که بنده اى از بندگانم ولایت على (ع) را نمى پذیرد، مگر اینکه او را از آتش دور مىکنم و داخل بهشت مىگردانم، و هیچ کس کینه على را به دل نگرفته است، مگر اینکه مورد بغض و کینه من واقع گردد.[۷]
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۶]
لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (۱۸۶)
ترجمه:
هرآینه شما را به مال و جان آزمایش خواهند کرد و بر شما از زخم زبان آنها که پیش از شما کتاب آسمانى بر آنها نازل شده است، آزار بسیار خواهد رسید و اگر صبر پیشه کرده پرهیزکار شوید، آن ثبات و تقوى سبب نیرومندى و قوّت اراده در کارهاست.
تفسیر:
لَتُبْلَوُنَ: جمله مستأنف و از ما قبلش منقطع است، یا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چه شده است بر ما که بلاها در اموال و نفسهایمان وارد مىشود؟ پس فرمود: قسم مى خورم به خدا، بر سبیل تأکید مطلب به قسم و لام قسم و نون تأکید. که آزمایش و امتحان مىشوید تا آنچه که منافى ایمان است از وجود شما خارج و ایمان شما از چیزهائى که به آن مخلوط شده از اغراض فاسد شیطانى و از هواهاى باطل نفسانى، خالص شود.
و با لفظ «لتبلونّ» اشاره کرد به اینکه ابتلا و امتحان فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ: در مالها و جانهاى شماست تا اینکه شما را از چیزهایى که شایسته نیست در ایمانتان آمیخته شود، خالص گرداند.
امتحان در اموال به این است که خداوند به اخراج حقوق از اموال و به برآوردن حوائج مردم و حفظ نفوس و حقوق وصله ارحام افراد را مکلّف سازد، یا اینکه مال به آفات زمینى و آسمانى از بین برود و تلف شود. و امتحان در جانها به این است که به جهاد و حجّ و سایر عبادات تکلیف کند، یا آفتهاى بدنى و روانى به انسان برسد.
وَ لَتَسْمَعُنَ: و البتّه مى شنوید، اینکه خاصّ را بعد از عامّ ذکر کرده براى اهمیّت دادن به آن است چون شنیدن آزار و اذیّت، ابتلا و آزمایش جانها است.
مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ: از کسانى که پیش از شما به آنها کتاب داده شد. یعنى یهود و نصارى.
وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً: و هم چنین از مشرکین، گفتارى که در آن اذیّت و آزار زیاد است به شما مىرسد، مانند هجو کردن رسول صلّى اللّه علیه و آله و طعن در دین شما و عیبجویى مؤمنین، و ترساندن به کشتن و اسیر گرفتن و غارت اموال و شماتت و غیر اینها.
این اخبار بر سبیل تأکید آمده است تا اینکه خودشان را براى اذیّت کفّار در راه دین آماده کنند و جانشان در وقت ورود بلاها مضطرب نباشند.
وَ إِنْ تَصْبِرُوا: اگر مضطرب در دین نشوید و به سبب بى تابى از ثبات در دین خارج نشوید، و به مقابله به مثل با زبان و دست برنیایید.
وَ تَتَّقُوا: و از مجازات و بدى کردن به آنها و از هر چیزى که مخالف رضاى خداست پرهیز کنید آن وقت است که در دینتان قدرتمند شده و به صفت عزیمت (داشتن اراده آهنین) و ثبات متّصف مىشوید.
فَإِنَّ ذلِکَ: که این صبر و تقوى مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: از امورى است که باید به آن عزم کرد و نفوس را بر آن آماده ساخت.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۷]
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ (۱۸۷)
ترجمه:
و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانى را براى مردم بیان کنند و کتمان نکنند پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته آیات الهى را به بهایى اندک فروختند و چه بد معامله اى کردند.
تفسیر:
وَ: به یاد آورید اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ: تا اینکه شما آن را به یاد بیاورید و مثل آنها نشوید، بدین گونه که پیمانى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله در مورد على (ع) از شما مىگیرد آن را ترک کنید و به عهد خود عمل نکنید، و از شما به ولایت على (ع) پیمان گرفته است و اینکه ولایت على (ع) را به کسانى که از شما غایب هستند بیان کنید که پیامبر فرمود: آگاه باشید و حاضر از شما به غایب برساند و چه بسا افرادى پیدا مىشوند که حامل فقه هستند. ولى فقیه نیستند، و افرادى که دارنده فقه هستند، آن را به کسى مىرسانند که از خود آنان فقیهتر مىباشند.[۸] بنابراین آیه کنایه از امّت و عطف بر سابق به اعتبار معنى است، گویا که گفته شده است: شما از اهل کتاب، بسیار اذیّت مىشوید، پس به یاد آرید که خداوند از اهل کتاب به دست پیامبران و جانشینان آنان عهد و پیمان گرفته بود.
لَتُبَیِّنُنَّهُ: لام، لام جواب قسم است، زیرا گرفتن عهد و پیمان جانشین قسم و ضمیر «هاء» به کتاب یا به میثاق برمىگردد، و در اخبار ما آمده است که ضمیر به محمّد صلّى اللّه علیه و آله بر مىگردد، یعنى خداوند از اهل کتاب در مورد محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیمان گرفته است که او را براى مردم تبیین کنند.[۹] لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ: و هر دو کلمه به صورت غایب خوانده شده است، امّا اگر به صورت مخاطب «تکتمونه» بخوانیم، بیانگر حال مخاطب خواهد بود.
فَنَبَذُوهُ: یعنى کتاب یا میثاق، یا تبیین محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به پشت سرشان انداختها ند.
وَراءَ ظُهُورِهِمْ: یعنى مراعات حال او را نکردند، و این کلمه «پشت سر انداختن» در بین عرب و عجم مثل شده و مقصود این است که به آن اعتنا نکردند.
وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا: عهد و پیمان الهى را به بهاى اندک یعنى به اعراض و اغراض دنیوى فروختند، و این جمله از قبیل اضراب و ترقّى است از اثر عبارت سادهتر به عبارتى که در ذمّ کردن رساتر است، پس گویا چنین گفته باشد: آنها به پشت سر انداختن تنها اکتفا نکردند بلکه آن را آلت توسّل چیزهاى پست دنیا قرار دادند.
فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ: پس چه بد معاملهاى کردند، زیرا مال پست و بىارزش دنیا اگر وسیله آخرت نباشد مذموم مىشود پس خود این معامله فى نفسه ناپسند است و از جهت خریدوفروش و مبادله نیز مذموم است چون چیز گرانبها و نفیس و مقصود را به چیز پستى که خود آن مورد نظر نیست، تبدیل کردند.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۸]
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸۸)
ترجمه:
اى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مپندار، آنان که به کردار زشت خود شادمانند، و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیده اى که هیچ در آنان وجود ندارد آنها را ستایش کنند، البتّه گمان مدار که از عذاب خدا رهائى دارند بلکه عذابى دردناک در انتظار آنهاست.
تفسیر:
لا تَحْسَبَنَ: جواب سؤالى است که از آیه سابق ناشى است، گویا که گفته شده است: حال اینان چگونه است؟ خداوند فرمود: گمان نکن که آنها از عذاب رهائى دارند، بلکه عذابى دردناک براى آنان است.
و از همین جهت، اسم ظاهر (عذاب) جاى ضمیر گذاشته شده است تا اشاره به ذمّ مستقل دیگرى، براى آنها باشد.
الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا: یعنى به کردار خویش خوشحالند، آنها عملهاى فاسد خود را مى پسندیدند، مانند اهل این زمان، و به افعال باطلشان مباهات مىکردند، و اشخاص ضعیف گمان مىکردند آنها چیزى دارند و آنان را بر کارهایى که مدّعى بودند انجام داده اند ستایش مىکردند، پس خداى تعالى ضعفا را از این برداشت منع، و براى آنان به سبب کارها و خودپسندى هایشان، عذاب ثابت کرد و این بدان جهت است که اعمالى که از انسان صادر مىشود اگر از قبیل عبادات باشد در صورتى عبادت است که از انانیّت عامل آن کاسته شود، و اگر کاسته نشود یا فزونى بخشد نه تنها عبادت نیست بلکه وبال و گناه است و اگر از قبیل مباحیّات باشد در این صورت اگر چیزى به انانیّت افزوده نشود بر همان مباح بودن باقى مىماند و چنانکه انانیّت زیاد شود وبال و گناه مىشود و اگر آن اعمال ترجیحا مکروه یا حرام باشد، خود ذاتا وبال و عصیان است، و اعجاب به عمل جز انانیّت و دیدن نفس و عمل آن نیست و جز زیادى انانیّت و دیدن نفس و نسبت عمل به خود فایدهاى ندارد.
پس بر کسى که خودپسند بوده و عمل خودش را مىپسندد واجب است از آن عمل استغفار کند نه افتخار، و خوشحال شدن به آن عمل از باب اینکه عمل خودش است او را به آتش مىکشاند، اگر چه آن عمل به صورت عبادت باشد.
وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا: دوست دارند نسبت به کارى که نکردهاند مورد حمد و ستایش قرار گیرند از قبیل طاعات و کارهاى مورد رضایت خدا.
فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ: اینکه این عبارت را آورده است براى تأکید بیشتر از هر نوع پندارى است که آنان در مورد عمل خود داشته باشند. و «لا تحسبنّ» به صورت خطاب مفرد در هر دو مورد خوانده شده بنابراین که خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد یا به هر کسى که در مورد خطاب صحیح باشد. و در هر دو جا به صورت جمع مخاطب خوانده شده است بنابراین که خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنین باشد. و بنابراین مفعول اوّل الَّذِینَ یَفْرَحُونَ است و مفعول دوّم قول خداى تعالى:
بِمَفازَهٍ مِنَ الْعَذابِ: است، و قول خدا: فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ تأکید جمله اوّل است، و در هر دو، به صورت غیبت هم خوانده شده. در اوّلى به صیغه مفرد (و لا یحسبنّ)، و در دوّمى به صیغه جمع (یحسبنّهم) بنابراین که الَّذِینَ یَفْرَحُونَ فاعل اوّلى باشد، و ضمیر جمع، فاعل دوّمى.
وَ لَهُمْ عَذابٌ: جمله حالیّه است به لحاظ نفى، نه منفى و معنى آن این است که گمان مبر آنان را سبب نجاتى باشد یا از عذاب نجات پیدا کنند در حالى که براى آنها عذاب دردناکى ثابت است.
أَلِیمٌ: عذاب دردناک براى این است که آنها اعمال فاسد و مردودشان را پسند کردند، اگر چه آن عمل، به ظاهر، عبادت باشد.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۸۹]
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۸۹)
ترجمه:
خدا مالک ملک آسمان و زمین خواهد بود و خدا بر هر چیز تواناست.
تفسیر:
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ: و آسمانهاى ارواح از آن خداست.
وَ الْأَرْضِ: و ملک زمین نیز، یعنى زمین اشباح نورانى و ظلمانى، زیرا هر چیزى که جهت فاعلیّت در آن ظاهرتر و جهت قبول و پذیرش مخفىتر باشد به اسم آسمان لایقتر و سزاوارتر است، و هر چه که به عکس آن باشد به اسم زمین سزاوارتر است.
و جمله یا حال است از فاعل اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا یا عطف بر آن است، و جمله لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ … تا آخر آیه معترضه است و معنى آیه این است که آنها از خدا رو گرداندند و عهد خدا را به بهاى اندک از اعراض دنیا فروختند در حالى که ملک آسمانها و زمین براى خداست. پس هر که از خدا روى گرداند براى اینکه آنچه را در ملک خداست طلب کند در طلبش خطا کرده است، زیرا او کسب دنیا را مىخواهد و کسب دنیا و آخرت پیش خداست.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: پس قدرت دارد آنچه را که آنان با فروش عهد و میثاق الهى مىخواهند به دست آورند بدون فروش آن میثاق، به آنها عطا کند، و نیز قدرت دارد آنچه را که در مقابل فروش آن میثاق، داشتهاند، تلف کرده از بین ببرد.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۰]
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰)
ترجمه:
محقّقا در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز، روشن دلائلى است خردمندان را.
تفسیر:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: جمله استینافیه است جواب سؤال مقدّر جهت تعلیل بر مالکیّت و تعمیم قدرت خداى تعالى است، زیرا در آسمان و زمین و در نظم آن دو و تعانق (معانقه کردن- همدیگر را در بغل گرفتن)[۱۰] و تعاشق (معاشقه کردن) آن دو، و اختلاف حرکات آسمانها و اوضاع ستارگانش، و اختلاف اوضاع آنها و ظهور اثرهاى مختلف از آنها در روى زمین، وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ: و اختلاف[۱۱] شب و روز به پشت سر هم بودن و تخالف آن دو در طولانى و کوتاه بودن و آثارى که بر آن شب و روز مترتّب مىشود از قبیل اختلاف فصول زمین و تولید ترکیبات تامّ و ناقص … در همه اینها لَآیاتٍ: نشانه ها و دلیلهایى است که دلالت بر علم و حکمت و عمومیّت داشتن قدرت و مالکیّت خداى تعالى و کمال عنایت او به مخلوقاتش مىکند.
لِأُولِی الْأَلْبابِ: و آنان کسانى هستند که با بیعت خاصّ ولوى بیعت کرده، دعوت باطنى را پذیرفته و به ولایت على (ع) اقرار کرده اند، زیرا که غیر آنان اگر چه در علم و زهد و تقوى و عبادت به مقام بالایى برسند عبادتشان قبول نیست. تا جایى که اگر کسى خدا را هفتاد پائیز عبادت کند، به نحوى که شبها تا صبح عبادت کند و روزها روزه بگیرد و به ولایت على (ع) اقرار نکند عبادت او قبول نیست و خداوند او را به رو و بر بینى بر آتش مى اندازد، زیرا عبادت او مغز نداشته، و عملش ارزش نداشته است.
و «اولو الالباب» کسانى هستند که با نکات و دقایق آفرینش بر دقایق حکمتهایى استدلال مىکنند که بر تعمیم قدرت و مالکیّت خداى تعالى دلالت مىکند.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۱]
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (۱۹۱)
ترجمه:
آنهایى که در هر حالت ایستاده و نشسته و خفته، خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمانها و زمین فکر کرده، گویند: پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده اى. پاک و منزّهى ما را به لطف خود از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
تفسیر:
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ: یعنى کسانى که خدا را در جمیع احوالشان به یاد مىآورند زیرا که صاحب مغز و عقل که ولایت را قبول کرده و صاحب مغز شده است، به سبب تلقیح ولایت در هیچ حالى از ذکر خدا خالى نمىشود، و اگر احیانا شیطان ذکر خدا را از یاد او ببرد، دوباره خدا را یاد مىکند و بر هر حالى استغفار مىکند، قِیاماً وَ قُعُوداً: چه ایستاده و چه نشسته، جائز است که این دو کلمه یا هر یک از آن دو مصدر باشد و ممکن است جمع باشد.
وَ عَلى جُنُوبِهِمْ: و بر پهلوهایشان (نیز به یاد خدا مىباشند) که بیانى براى ذکر و اقسام آن با استناد به بعضى از اخبار مربوط به آن که در اوّل سوره بقره خداوند مىفرماید: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ گفته شد.
و این آیه دلالت مىکند بر اینکه ذکر خدا در هر حال خوب است، و شایسته است که در هر حال ذکر خدا بشود.
و در خبرى است که اشکالى ندارد که ذکر خدا بکنى در حالى که بول مىکنى. و در خبرى از نبى صلّى اللّه علیه و آله است: کسى که دوست دارد در باغهاى بهشت بچرخد همواره به ذکر حقّ مى پردازد.
در خبر دیگرى است: ذکرکننده خدا در بین غافلها، مانند مجاهدى در بین جنگجویان با دشمنان خداست.
و در خبر دیگرى از نبى صلّى اللّه علیه و آله است که خداوند تعالى مىگوید:
«مادام که بنده ام ذکر مرا گوید و لبهایش با ذکر من حرکت کند من با او هستم».
و در خبر دیگرى است: فرزند آدم عملى انجام نداد که نجات دهندهتر از ذکر خدا باشد. گفتند: یا رسول اللّه حتّى جهاد در راه خدا به ذکر نمى رسد؟ فرمود: نه جهاد در راه خدا به ذکر مىرسد، و نه زدن شمشیر تا جایى که شمشیر چند قطعه شود، یا آنقدر با شمشیر بزنى تا خرد شود. این جمله را سه بار تکرار کرد.
در حدیث قدسى است: اى موسى اگر هفت آسمان و ساکنین آن و هفت زمین در یک کفه ترازو، و «لا إله الّا اللّه» در کفه دیگر قرار بگیرد، کفه «لا إله الّا اللّه» سنگینتر مىشود. در حدیث قدسى دیگرى است: هرگاه اشتغال به من بر بنده ام غلبه کند، همّت و لذّت او را در ذکر خودم قرار مىدهم، و هرگاه همّت و لذّت او را در ذکرم قرار دادم او عاشق من است و من عاشق او، و هرگاه من عاشق او شدم حجاب بین من و او را بر مى دارم، او سهو نمىکند آنگاه که مردم سهو کنند، کلام آنان کلام انبیاست، آنان ابدال حقیقى هستند، و آنان کسانى هستند که هرگاه من به اهل زمین عقوبت یا عذابى را اراده کنم آنها را یاد آورى مىکنم و به سبب وجود آنان عذاب را از آنها برمى گردانم.
در حدیث قدسى دیگرى است: هر بنده اى که بر قلبش مطّلع شدم و دیدم که تمسّک به ذکر من بر او غالب است، متصدّى سیاست او، و همنشین و هم سخن با او مىشوم.
و به امیر المؤمنین (ع) نسبت داده شده است که فرمود: خداوند بر بندگان ذاکرش در وقت ذکر، وقت تلاوت قرآن تجلّى مىکند بدون اینکه او را ببینند، و خداوند خودش را به آنان نشان مىدهد بدون اینکه بر آنان تجلّى کند، زیرا خداوند عزیزتر از آن است که دیده شود. و ظاهرتر از آن است که مخفى شود. پس متفرّد به خداى تعالى شوید و با ذکر او انس بگیرید. به امیر المؤمنین (ع) در مورد این آیه نسبت داده شده که فرمود: شخص سالم در حال ایستاده نماز مىخواند، و مریض در حال نشسته، و کسانى بر پهلو خوابیده نماز مىخوانند که ضعیفتر از مریضى باشند که نشسته نماز مى خواند.[۱۲]
بیان فکر و مراتب آن
وَ یَتَفَکَّرُونَ: فکر و تفکّر و نظر، عبارت از انتقال از معلوم حاضر، به مجهول است، چنانکه علم فقه عبارت از علم دینى است که از آن به علم دیگرى ندارد، چنانکه فکر نزد آنان سیر کردن از مبادى معلوم است به مقاصدى که براى انسان مطلوب است، یعنى مقاصدى که در آخرت نفع بدهد.
فکر به این معنى از والاترین عبادات و بزرگترین عامل نزدیکى به خداست و در مدح فکر به این معنى اخبار زیادى وارد شده است.
از جمله اخبار این است که تفکّر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال است.
براى این فکر مراتب و درجاتى است بر حسب اختلاف حالات اشخاص.
یکى از آن مراتب این است که درباره ویرانه اى که مىبیند تفکّر کند، و از آنجا به فانى شدن سازنده و ساکنین آن منتقل مىشود، و از آنجا متوجّه به فانى شدن نفس متفکّر مىشود که این نفس همانند همان کسانى است که سازنده و ساکنین بنا بوده اند، و از آن به آماده شدن نفس براى بقاى بعد از فنا منتقل مىشود، و از آنجا متوجّه به این فکر مىشود که لازم است متوسّل به کسى شود که کیفیّت آن آمادگى را از او استعلام کند.
یکى دیگر از مراتب تفکّر، فکر کردن در آفرینش بدن مىباشد، بدنى که مرکب روح است، فکر در چگونگى ارتباط اجزا و اتّصال ارکان بدن به نحوى که انسان از بدنش به بهترین وجه بهرهمند شود.
یکى دیگر از مراتب تفکّر، تفکّر در نفس مىباشد، و تعلّق آن نفس به بدن به نحوى که در بدنش تأثیر مىگذارد و از آن تأثیر مىپذیرد. و از این تفکّر منتقل به تفکّر دیگرى مىشود، و آن مصالح و حکمتهایى است که در نظم نفس و بدنش و قوا و اجزا، هر دو به ودیعت نهاده شده است، و آن نفس به غایتى بازگشت مىکند که همان کامل شدن جان و تن اوست، و آن دو، آسمان و زمین در عالم صغیرش مىباشند.
یکى دیگر از مراتب تفکّر فکر کردن فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در عالم کبیر است و اینکه ارتباط آسمان و زمین و تأثیر آسمان در زمین، و تاثیرپذیرى زمین از آسمانها چگونه است، و نیز تفکّر در وضع آسمان و زمین، و در وضع ستارگان آسمان و اختلاف آنها و کوچکى و بزرگى و روشنائى، و در حرکت از جهت کندى و سرعت و در مناطق از جهت شرقى و غربى بودن، و مستقیم بودن و بازگشتن و ثابت بودن، و نیز تفکّر در وضع زمین نسبت به مناطق ستارگان به نحوى که لازم شود طلوع و غروب ستارگان و تعاقب شبها و روزها و تخالف آن دو در کیفیّت از جهت کوتاهى و بلندى، و تعاقب فصول چهارگانه است.
و نیز انسان بایستى در بهره بردارى از این اوضاع تفکّر نماید.
و تفکّر در اینکه هر یک از این حکمتها و دقایق صنع در آسمانها و زمین به انسان برمىگردد و به او نفع مىرساند.
و تفکّر در اینکه انسان که غایت همه این امور است، از جهت بدن بقا ندارد و حیات حیوانیش نابود شدنى است، و تفکّر در اینکه غایت و مقصود از زندگى، بهره مندى انسان از زندگانى حیوانى ناپایدار نیست.
پس باید مقصود غیر از این زندگى باشد، و باید پس از این زندگى یک حیات دیگر وجود داشته باشد که شریفتر، تمامتر و کاملتر از این زندگى دنیاست یا عذابى شدیدتر و باقى تر و کاملتر از این عذاب باشد.
پس به درگاه خدا تضرّع مىکند و به او پناه مىبرد و درخواست مىکند که او را از عذاب بعد از این حیات حفظ نماید، و اینکه او را به حیات کاملتر برساند در همین موقع است که مىگوید:
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا: پروردگارا این مخلوقات از آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو است، باطِلًا باطل نیافریدى که به هیچ غایتى منتهى نشود و هیچ حکمت و مصلحتى در آن درج نشده باشد، چنانکه دهرى و طبیعى آن را مىگوید.
یکى دیگر از مراتب تفکّر این است که انسان در اعمال و اقوالش فکر کند که از چه مصدرى صادر شده و به چه غایتى برمىگردد تا از کارهائى که از مصدر غیر الهى صادر مىشود یا به غایت غیر انسانى بر مىگردد احتراز کند. یکى دیگر تفکّر اندیشه هاى ذهنى و خیالاتش مىباشد که از چه مصدر و به سوى چه غایتى است.
دیگر، تفکّر نمودن در صفات و اخلاق خودش مىباشد که از چه سرایى است (سراى سعادت و یا شقاوت). دیگر تفکّر در آیات و نعمتهاى خداوند در آسمانها و زمینها در عالم صغیر و کبیر است.
دیگر تفکّر در صفات اضافى و خصوصا جبّاریّت خداى تعالى و اینکه چیزى از موجودات این عالم گرفته نمى شود مگر اینکه بهتر از آن و یا مثل آن داده مىشود، و اینکه هر آیه اى که نسخ یا فراموش شود بهتر از آن یا مثل آن آورده مىشود، چنانکه در مورد حال انسان مشاهده مىشود که از همان اوّل از مادّه غذا تشکیل مىشود و به انسانیّت مىرسد، و هر آن از لباسى و صورتى خالى مىشود و صورتى کاملتر و شریفتر به خود مىگیرد تا آن وقت که بالغ شود و به حدّ رشد برسد.
دیگر تفکّر در ذکر است که از صاحب اجازه گرفته شده باشد، و چیزهائى که ذکر به دنبال دارد مانند واردات، استبصارات، وجدانیّات، ذوقیّات و مشاهدات. و به این معنى مولوى (ره) اشاره کرده است:
فکر آن باشد که بگشاید رهى | راه آن باشد که پیش آید شهى | |
یکى دیگر از مراتب تفکّر فکر کردن در فکرى است که مصطلح صوفیّه است و آن عبارت از تمثّل شیخ سالک نزد اوست و آن از قوّت اشتغال به ذکر او ناشى مىشود به نحوى که در آنچه که مىبیند غیر از او چیزى را نبیند، و به نحوى که تدریجا بر تصرّفات او در ملکش و در ملک عالم کبیر مطّلع مىشود.
این فکر غایت غایات و نهایت طلبها است، و آن سکینه و آرامش است که قرین به نصر و تأیید است، و آن بادى است که از بهشت مىوزد و براى آن صورتى است مانند صورت انسان، و آن امامى است که در عالم صغیر ظاهر شده است. وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[۱۳]. (زمین را با نور پروردگارش روشن ساخته) اشاره به آن است، یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ[۱۴] (و روزى که زمین به زمین دیگر تبدیل شود) نیز به ظهور آن اشارت دارد، و شیخ کامل (ره) به همین معنى اشاره کرده است
کرد شهنشاه عشق در حرم دل ظهور | قد ز میان برفراشت رایت اللّه نور | |
و منظور از قول خدا کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۱۵] همین معیّت (همراهى) است، و حقیقت وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ[۱۶] همین وسیله است، و بیان کَیْفَ مَدَّ الظِّلَ[۱۷] همین ظلّ (سایه) است. و نیز مولوى فرماید:
کیف مدّ الظلّ نقش اولیا است | کو دلیل نور خورشید خدا است | |
دامن او گیر زوتر بىگمان | تا رهى از آفت آخر زمان | |
اندر این وادى مرو بىاین دلیل | لا احبّ الآفلین[۱۸] گو چون خلیل | |
آنگاه که سالکین به شیخشان برسند با زبان حال و قال مىگویند:
سُبْحانَکَ: خدایا تو از شناخته شدن بوسیله امثال ما و رسیدن افرادى چون ما به ساحت جلالت منزّه هستى، و منزّهى از چیزى که تصوّرکنندگان تصوّر مىکنند، و بر آنان عالم ظلمت و نور ظاهر مىشود، رنجهاى دار فتنه و غرور و لذّتهاى نعمتهاى بهشت و راحتىهاى دار سرور را مىچشند و مشاهده مىکنند، آن وقت مىفهمند که انسان برزخ بین جهنّم و بهشت است.
«ف»: پس پناه به خدا مىبرند از آتش و مىگویند:
«قنا عَذابَ النَّارِ»: ما را از عذاب آتش حفظ فرما، در حالى که ندا مىکنند پروردگارشان را و تضرّع و زارى مىکنند و مىگویند:
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۲]
رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۱۹۲)
ترجمه:
اى پروردگار ما هر که را تو در آتش افکنى او را سخت خوار کرده اى و او ستمکار بوده است و ستمگران را هیچ کس یارى نخواهد کرد.
تفسیر:
رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ: اعتراف به این است که داخل کردن در آتش جز به حکم خدا نیست.
وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ: و براى ظالمان یاورى نیست، در اینجا اسم ظاهر به جاى ضمیر قرار گرفته تا اشعار به این باشد که فعل خداى تعالى گزاف نیست، و داخل کردن اهل آتش به آتش نیست مگر به جهت ظلمشان. و همین ظلم سبب مىشود که یارى خدا از آنها سلب گردد و ممکن است این جمله از کلام خدا باشد که به طور معترضه آمده و یا عطف است بر قول و گفتار آنان.
سپس آنان بینایى و آگاهى به بدیهایشان پیدا مىکنند، بدیهایى که لازمه ذات آنهاست از قبیل انانیّت و لوازم آن، پس ایمان خود را نمایان مىکنند تا به سبب ایمان گناهان بخشیده و پوشیده شود، و آن را از باب مقدّمه درخواست بخشش ذکر مىکنند در حالى که پروردگارشان را مىخوانند، و از او طلب کمک و فریاد رسى مىکنند و مىگویند:
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۳]
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (۱۹۳)
ترجمه:
پروردگارا، ما چون صداى منادى که خلق را به ایمان مى خواند شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم. پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان محشور گردان.
تفسیر:
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً: پروردگارا ما شنیدیم صداى منادى را از وجود خودمان و آن عقلى است که ما را به تسلیم و انقیاد فرامى خواند، و صداى منادى را از خارج وجودمان که عبارت از نبىّ عصر ما و یا جانشین او مىباشد شنیدیم.
یُنادِی: یعنى بندگانت را ندا مىزند لِلْإِیمانِ: براى خاطر ایمان یا به سوى ایمان.
أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ: که به پروردگارتان ایمان آورید.
«ف»: پس اجابت کردیم او را، و «آمنا»: به تو ایمان آوردیم و به سوى تو پناه بردیم، درحالى که گوهر آمرزش را که عبارت از ایمان است تحصیل کردیم.
رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا: پروردگارا گناهان ما را ببخش، و بپوشان بر ما و بر غیر ما گناهانى را که آثار و تبعات دارد، و مشاهده و یادآورى آنها، عقوبت و رنج و درد به دنبال دارد.
وَ کَفِّرْ: زائل کن عَنَّا سَیِّئاتِنا: از ما سیّئات ما را، «سیّئات» جمع «سیّئه» از «ساء» به معنى «قبح» و زشتى است. و فرق بین سیّئه و ذنب به شدّت و ضعف است، زیرا ذنب عبارت از گناهى است که ارتکاب آن فى نفسه انسانیّت را اذیّت مىکند، و نیز داراى اثر و عقوبتى است که آن نیز اذیّت و آزار مىرساند، ولى سیّئه آن گناهى است که خودش انسانیّت را اذیّت مىکند بدون اینکه آثار و تبعاتى داشته باشد.
روى همین جهت غفران به ذنوب نسبت داده شده است و تکفیر که به معنى زائل کردن است به سیئات، و هر یک از آن موارد استعمال مىشود.
وَ: بعد از غفران گناهان ما و زائل کردن سیّئات تَوَفَّنا: ما را به همین وصفى که درخواست کردیم و با ملاحظه جمیع فعلیّات با ابرار بگیر و بمیران مَعَ الْأَبْرارِ: ظرف مستقرّ است و حال از مفعول، یا ظرف لغو است متعلّق به «توفّنا». و «ابرار» جمع «برّ» است به معنى نیکوکار نسبت به مردم در مقابل بدکار، یا به معنى این است به حال خودش نیکوکار است و مقصود در اینجا همین معنى است چنانکه به آن اشاره خواهد شد. سپس پناه به خدا بردند پس از آنکه توفّى و فانى گشتن تامّ را از خدا درخواست کردند، و در حال تضرّع خدا را ندا زدند، و درخواست بقاى تامّ بعد از فنا کردند و گفتند:
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۴]
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (۱۹۴)
ترجمه:
پروردگارا ما را از آنچه بر رسولان خود وعده دادى نصیب فرما و محروم نگردان و تو هرگز خلف وعده نخواهى کرد.
تفسیر:
رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا: پروردگارا آنچه را که به رسولانت وعده داده اى به ما بده، و آن عبارت است از خلیفه شدن در زمین، و باقى ماندن در خلافت تو، و متمکّن و قدرتمند کردن در دین، و تبدیل ترس به امنیّت است چنانکه فرمودى: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ (بِی شَیْئاً)[۱۹]. و خدا به کسانى که از شما بندگان (به خدا و حجّت عصر (ع) ایمان آرد و نیکوکار گردد وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافت دهد (و به جاى امم گذشته حکومت و اقتدار بخشد) چنانکه امم صالح پیغمبران سلف، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعى است) بر همه ادیان تمکین و تسلّط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى کامل دهد که مرا به یگانگى بى هیچ شائبه شرک و ریا پرستش کنند و بعد از آن هر که کافر شود، در حقیقت فاسق تبهکار است (که با شناسائى و معرفت حقّ از پى شهرت نفس به راه کفر مىروند).
یعنى نباید، از جهت گفتار و حال و شهود به من شرک ورزند.
عَلى رُسُلِکَ: این کلمه مجمل است و احتیاج به تقدیر مضاف دارد و آن یا متعلّق به «وعدتنا» است که تقدیر (آتنا ما وعدتنا على السنه رسلک) مىشود یعنى آنچه را که به زبان رسولانت وعده دادى. یا متعلّق به «آتنا» است که تقدیر (آتنا ما وعدتنا على طریقه رسلک) مىشود، یعنى بر راه رسولانت بدار. یعنى همان راهى که به رسولانت عطا کردى، براى ما قرار ده از قبیل کمال بقا در کثرات به نحوى که هیچ یک از حقوق کثرات مهمل نشود، و لحاظ توحید به نحوى که نه بودن در مرتبه توحید از مرتبه تکثیر باز دارد و نه شأن تکثیر از شأن توحید و علّت اینکه آنچه را که خداوند وعده داده است سؤال و درخواست کردند با اینکه وعده خداوند تخلّف پذیر نیست و احتیاج به درخواست ندارد، بدان جهت است که مىترسیدند که در آن شرایطى که خداوند به آنها وعده داده بود، کوتاهى و تقصیر کرده باشند، پس سؤال و درخواست به جهت کوتاهى در آمادگى خودشان است، نه اینکه محض تعبّد باشد، چنانکه مفسّرین عامّه گفتهاند.
وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ: یعنى ما را رسوا و خوار نکن به این طریق که عیب و نقصى در ما باقى بماند تا اینکه در قیامت بدان سبب رسوا و مفتضح شویم.
إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ: که تو وعده ات را خلاف نمى کنى، جمله یا استیناف است در مقام تعلیل، یا جواب سؤال است از روش خداى تعالى با بندگان.
بدان که انسان مادام که با توبه و بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى و پذیرش ولایت وارد ولایت نشود (پیوند ولایت نخورد)، در ذات و افعالش مانند بادام و گردو و پسته اى است که خالى از مغز است و قابل اعتنا نیست، و نزد خدا قربى ندارد، اگر چه در عبادت خدا بکوشد و با شب زندهدارى و روزه بودن روزها در تمام طول عمر نفس خود را به کوشش و ریاضت وادارد خداوند او را به رو در آتش مىاندازد.
و آنگاه که با قبول ولایت و قبول دعوت باطنى صاحب مغز شد، در هر حال متذکّر به ذکر خدا مىشود و در آفرینش خود تفکّر مىکند، و او در چیزهاى فانى از زمین و زمینى و آسمان و آسمانى به تفکّر مىپردازد و چون نظر کند، نظرش عبرت مىشود، و چون تکلّم کند کلامش حکمت مىگردد، و چون ساکت شود سکوتش فکر مىشود و آن بهاندازه مرتبه ایمان است.
مثلا نظر به درد و رنجهاى دنیا مىاندازد و عبرت مىگیرد، و منتقل به رنجهاى آخرت و شدّت آن مىشود و به خدا پناه مىبرد و از گناهانى که کرده است بر حسب زبان حال توبه مىکند، اگر چه با زبان قال چیزى نگوید.
سپس به مغز و لطیفه ایمانیش مىنگرد که آن مرتبه نازله ولىّ امرش مىباشد، و از او کمک مىطلبد و براى گناهانش استغفار مىکند گناهانى که از نسبت دادن صفات به خودش حاصل شده است و از خدا مىخواهد بدیها و زشتیهایش را زائل کند همان بدیهایى که از نسبت دادن صفات به خودش حاصل شده است.
سپس از خدا درخواست مىکند که او را بمیراند و جمیع فعلیّتهایش را از او بگیرد به نحوى که هیچ نسبت فعلى به ذاتش باقى نماند، و حتّى نسبت ذات، به ذات خودش نیز باقى نماند تا نسبت به افعال و صفات و ذاتش براى او فناى تام حاصل شود.
سپس با زبانى که به خودش منسوب نیست از خداوند بقاى بعد از فنا را درخواست مىکند، آن گونه بقایى که پیامبران در عین کثرت، حال حفظ وحدت داشتند.
این مرحله، آخرین مرتبه سالک است و آن مرتبه ربوبیّت بعد از عبودیّت است، و همه اینها با زبان حال است خواه مقرون به زبان قال هم باشد یا نباشد، و خواه خودش احساس این معنى را داشته باشد یا نداشته باشد.
بنابراین آیه اشاره به مراتب سیر مىکند، زیرا از قول خداى تعالى:
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ تا فَآمَنَّا اشاره به سیر از خلق به حقّ است. و از فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا تا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ اشاره به سیر از حقّ به حقّ است با مراتبى که دارد، از توحید افعال و صفات و ذات، و همچنین اشاره به سیر در حقّ نیز هست.
از آتِنا ما وَعَدْتَنا تا لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ اشاره به سیر به حقّ در خلق است.
چون آیه اشاره به مراتب انسان در کمال را دارد، لذا بر حسب مراتب و تفاوت ظهور ربّ و تفاوت حال سالک نداى «ربنا» را تکرار کرد. و نداکننده و ندا شونده در هر مرتبه غیر از نداکننده و نداشونده اى است که در مرحله سابق بوده است، لذا از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله وارد شده است: واى بر کسى که آن (کلام خدا) را بین دو فکّش مى جود و در آنچه که در آن است تأمّل نمىکند[۲۰].
روایت شده است: کسى که از امرى اندوهناک است و پنج مرتبه بگوید: «ربّنا» خداوند او را از چیزى که مىترسد نجات مىدهد.[۲۱]
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۵]
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (۱۹۵)
ترجمه:
پس خدا دعاهاى ایشان را اجابت کرد، که البتّه من که پروردگارم عمل هیچ کس از مرد و زن را بى مزد نگذارم. پس آنان که از وطن خود هجرت نمودند و از دیار خویش بیرون شدند و در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کردند و کشته شدند همانا بدیهاى آنان را بپوشانم و آنها را به بهشتهایى درآورم که زیر درختانش نهرها جارى است این پاداشى است از طرف خداوند و نزد خداست پاداش نیکو یعنى بهشت لقاى الهى.
تفسیر:
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی: خداوند دعاى آنان را اجابت کرد به اینکه (خدا مىگوید):
لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى: عمل هیچ مرد و زن را ضایع نمىکنم آنچه را که خواستید چون حفظ از آتش، مغفرت و پوشاندن گناهان، و میراندن با نیکان و بخشش به قدر استعدادى که در نتیجه اعمالتان حاصل کرده اید، همه را عطا مىکنم.
بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ: جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده:
اگر خداوند عمل هیچ عمل کننده اى را ضایع نمى گرداند پس چگونه است که در دنیا مردان را از بابت هجرت و غیر آن مدح مى کند بدون اینکه زنان را مدح نماید؟ پس خداوند فرمود: بعضى از شما از بعضى دیگر است یعنى مدح مردان مدح زنان نیز هست.
یا اینکه جواب امّ سلّمه است. طبق آنچه که روایت شده، امّ سلّمه گفت: یا رسول اللّه چگونه است که درباره هجرت مردان در قرآن ذکر شده ولى درباره زنان ذکرى به عمل نیامده است؟[۲۲] و معنى اینکه بعضى از بعضى دیگر است این است که بعضى ناشى از بعضى دیگر است به سبب توالد، مردان ناشى از زنان هستند، و زنان از مردان. یا مقصود این است که بعضى از سنخ بعضى دیگر است یا از مادّه بعضى دیگر.
پس لفظ «من» یا ابتدائیّه است یا براى تبعیض.
و خداى تعالى به جواب اجمالى اکتفا نکرد و در جواب، تفصیل داد به طریق عطف تفصیل بر اجمال، و فرمود:
فَالَّذِینَ هاجَرُوا: یعنى کسانى که از وطنهاى صورى که مانع از بر پا داشتن عبادت و اظهار دین بود هجرت کردند به سوى مدینه رسول صلّى اللّه علیه و آله تا دین را طلب کنند یا متمکّن از اظهار دین و عبادت باشند، یا به شهرى هجرت کردند- هر شهرى که باشد- که در آنجا دین طلب کنند یا در آنجا بتوانند اظهار دین نموده مراسم دین را به پا دارند.
یا اینکه از دار شرک باطنى که آن نفس امّاره و سپس لوّامه است هجرت کردند، زیرا مهاجر حقیقى کسى است که از سیّئات که اصل آن نفس امّاره است هجرت کرده باشد.
وَ أُخْرِجُوا: «واو» به معنى «أو» است یا اینکه عطف است در معنى تعلیل.
مِنْ دِیارِهِمْ: یعنى دیار صورى و معنوى، که در آن «هاجروا» و «أخرجوا» به هم مرتبطند و در معنا به صورت تبادل مىآیند.
وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی: و در راه من رنج کشیدند، یعنى راه مدینه، یا راه و روش رسول صلّى اللّه علیه و آله یا راه تحصیل دین، از این رو «سبیل» (راه) را به خودش نسبت داده است تا بزرگداشت آن را برساند و ممکن است مقصود از «سبیل» خود دین یا رسول صلّى اللّه علیه و آله باشد، یا طریق قلب و ولایت که در حقیقت همان راه خدا مىباشد.
وَ قاتَلُوا: و مبارزه کردند با جهاد صورى یا با جهاد معنوى وَ قُتِلُوا: و یا با شمشیر دشمنان ظاهرى کشته شدند و یا از انانیّت خود کشته شدند.
لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ: انانیّت و لوازم آن را از گناهان قالبى زائل مىکنم.
وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: و قطعا آنها را در بهشتهائى که زیر درختانش یا عمارتهایش نهرها جارى باشد، جاى مىدهم بدان که اضافات حق اوّل، اعتبارى نیست بلکه اضافه هاى حقیقى اشراقى است که از آن به «انهار» تعبیر مىشود، و هر مرتبهاى از عالیها محلّ ظهور اضافات خدا، در آن مرتبه است، و محلّ بروز آن اضافات است از آن مرتبه به غیر آن. و همچنین آن جهتى از این اضافات که به طرف حقّ واجب تعالى است (وصل است به طرف حق) عالى بوده و بر جهتى که شامل خلق است احاطه دارد. و بروز اضافات خدا به خلق از آن جهتى است که خلق از آن پیروى مىکند، پس صحیح است گفته شود: نهرهایى که به سوى خلق جارى مىشود از زیر آن مرتبه هایى جارى مىشود که به وجهى، عبارت از جنان و بهشت است.
ثَواباً: یعنى جزا و پاداش، مفعول مطلق است بدون اینکه لفظى از فعل داشته باشد، یا مفعول له است، یا تقدیرا به معنى «ادخال ثواب» است که منصوب به نزع خافض مىشود، یا حال است از فاعل یا از مفعول یعنى در حالى که آنها جزا مىیابند.
مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ: عطف است یا حال، و در آن ثوابى نیکو و شایسته تعیین شده که از نزد خدا به جهت بزرگداشت آنان مىباشد. روایت شده که آیه در مورد على (ع) نازل شده است در وقتى که از مکّه هجرت نمود در حالى که فاطمه ها با او بودند، فاطمه بنت اسد، و فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و فاطمه دختر زبیر. او (ع) سواران و دلیران قریش که به دنبالش آمده بودند تا به زور وى را از سفر منع کنند، با شمشیر جنگید و سپس سیر و سفر خود را در حال غلبه و قدرت، ادامه داد تا در «ضجنان» فرود آمد و در آنجا یک روز و یک شب ماند. عدّه اى از ضعفاى مؤمنین به او ملحق شدند و در بین آنان امّ ایمن کنیز رسول خدا بود، آن شب على (ع) و فاطمه ها نماز مىخواندند و ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده ذکر خدا مىکردند، پس همچنین بودند تا فجر طلوع کرد و نماز فجر را با آنها خواند و همچنان به راهش ادامه داد.
پس على (ع) و فاطمه ها این کار را منزل به منزل انجام مىدادند و خدا را عبادت مىکردند و تنها به سوى او رغبت داشتند و این چنین آمدند تا به مدینه رسیدند، در حالى که در شأن آنان و کارى که قبل از رسیدن به مدینه انجام مىدادند این وحى نازل شده بود که الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ تا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى که مقصود از ذکر (مرد) على (ع) و مقصود از انثى (زن) فاطمه ها هستند.[۲۳] و این آیات بلکه جمیع آیات قرآن اگر چه مورد نزولش خاصّ مىباشد ولى حکم آیه درباره هر کسى که متّصف به صفات مذکور باشد جریان دارد.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۶]
لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (۱۹۶)
ترجمه:
دنیا تو را فریب ندهد، چون ببینى کافران شهرها را در تصرّف آرند.
تفسیر:
لا یَغُرَّنَّکَ: از آیه سابق مقطوع است و دفع توهّمى است که از قول خدا: أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ ناشى شده است، و توهّم این است که چگونه عمل عاملین ضایع نمىشود در حالى که مؤمنین با کمال طاعتى که دارند در تنگناى زندگانى و به بلاى کثیر مبتلا هستند، و کافرین و منافقین با اینکه اطاعت خدا نمىکنند در وسعت عیش هستند و از گرفتارى آسوده اند.
و خطاب مخصوص نبى صلّى اللّه علیه و آله است به طریقه ضرب المثل که مىگوید: تو را قصد مىکنم ولى تو بشنو اى کنیز[۲۴]، یا اینکه خطاب عامّ است نسبت به هر کس که خطاب در مورد او ممکن است.
روایت شده است که برخى بعد از آن که مى دیدند که کافرین در راحتى و فراخى عیش هستند، چنین توهّمى را به زبان آورده مى گفتند:
دشمنان خدا را مى بینیم در خیر هستند در حالى که ما از گرسنگى هلاک شدیم، آن وقت این آیه نازل شد که: لا یَغُرَّنَّکَ[۲۵] تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ: تقلّب کنایه است از وسعت و راحت و تجارت سودآور آنها، و قدرتمندى آنها از چیزى که مىخواهند.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۷]
مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۹۷)
ترجمه:
دنیا متاعى اندک است و پس از این جهان منزلگاه آنان جهنّم است و چه بد آرامگاهى است.
تفسیر:
مَتاعٌ قَلِیلٌ: یعنى آن تقلّب متاعى اندک است، جواب سؤالى است که محذوف است در مقام تعلیل، و خبر مبتداى محذوف است، یا مبتداى خبر محذوف، یعنى در آن متاعى اندک است.
و «متاع» یا به معنى مصدریش مىباشد، یا به معنى چیزى است که به وسیله آن تمتّع و لذّت حاصل مىشود، و اندک بودن متاع یا به معنى اندک بودن چیزى است که با آن لذّت حاصل مىشود یا به معنى اندک بودن زمان آن است، چون همه دنیا در جنب آخرت، مانند این است که کسى که انگشتش را در دریا فروبرد چنانکه در خبر آمده است. و مدّت دنیا در مقابل روزگار جز این گونه (انگشت در دریا) نمىباشد.[۲۶] ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ: که جهنّم نهایتى ندارد و هیچ سختى مثل سختى آن نیست.
وَ بِئْسَ الْمِهادُ: چه آرامگاه بدى است جهنّم، و «مهاد» مانند گهواره، چیزى است که براى کودک و راحتى و خواب او آماده مىکنند، و استعمال آن در اینجا از جهت خشم است.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۸]
لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (۱۹۸)
ترجمه:
لیکن آنان که خدا ترس و با تقوى شدند منزلگاهشان بهشتهائى است که در زیر درختان آن نهرها جارى است و بهشت منزل جاودانى آنهاست، در حالى که خدا براى آنها خوان احسان خود بگسترده است و آنچه نزد خداست براى نیکان از هر چیز بهتر است.
تفسیر:
لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ: استدراک است از آنچه که از تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا استفاده شد، زیرا از آن چنین استفاده شد که کفّار متنعّم هستند نه مؤمنین، پس خدا فرمود: لکن براى مؤمنین بهشتهایى است که تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها: بهشتى بدون زوال. که از ذیل آن نهرهایى جارى است.
نُزُلًا: یعنى جهت بزرگداشت آنها از آنها پذیرائى مىشود.
«نزل» عبارت است از آن خوراکى و نوشیدنى و هدیه (صله)، که براى کسى که وارد مىشود آماده مىکنند تا هنگام ورود او، حاضر باشد.
مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ: یعنى آنچه که نزد خداست بهتر از آن چیزى است که فجّار به وسیله آن در وسعت و راحت هستند، و گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر اشاره به مدح دیگرى براى آنهاست.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۱۹۹]
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۱۹۹)
ترجمه:
همانا برخى از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و کتاب آسمانى شما و هم به کتاب آسمانى خودشان ایمان آوردند در حالتى که مطیع فرمان خدا بوده آیات خدا را به بهایى اندک نفروشند. آنها را نزد خدا پاداش نیکوست و البتّه خدا، سریع و آسان به حساب خلق رسیدگى خواهد کرد.
تفسیر:
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ: عطف است به اعتبار معنى، زیرا چنانکه بعضى گفته اند آیه لا یَغُرَّنَّکَ ….» تا آخر در مورد غبطه مسلمانان نسبت به یهود نازل شد، چون دیدند که یهود در رفاه و نعمت زندگى مىکنند و از ضعیف بودن خودشان پنداشتند که رفاه براى یهود خوب است، پس خداوند فرمود: «راحتى آنها شما را فریب ندهد، چون آن راحتى دنیا متاعى اندک است و داراى عاقبت بدى است». پس گویا گفته است:
«بعضى از اهل کتاب به خدا کافر هستند و جهنّم براى آنهاست، و بعضى از آنها لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ به خدا و کتاب و شریعتى که به شما نازل شده است ایمان مىآورند.
وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ: و به کتابها و شرایعى که به خود آنها نازل شده است، ایمان مىآورند.
خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا: در برابر خداوند خاشع بوده و مثل کفّار از اهل کتاب و مثل منافقین امّت محمّد نیستند که آیات خدا را به بهاى اندک بفروشند. پس این آیه، کنایه به کفّار اهل کتاب و منافقین از اهل اسلام است.
أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ: نسبت دادن اجر به آنها، بزرگداشت اجر است که گویا شناختن اجر ممکن نیست مگر با نسبت دادن به آنها.
عِنْدَ رَبِّهِمْ: اجرى نزد پروردگارشان. این عبارت بزرگداشت دیگرى از آنان است و کنایهاى به کفّار و منافقین است.
إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ: جواب سؤال مقدر است، گویا که گفته شده است: براى کفّار جزاء داده مىشود به مقدار استحقاقشان و بر حسب اعمالشان و به مؤمنین نیز به قدر استعداد و عملشان پاداش داده مىشود، و از طرفى نفوس بشر متناهى نیست، پس چگونه آن نفوس و اعمال و پاداشش محاسبه مىشود؟
پس خداوند فرمود: که خدا سریع الحساب است، و محاسبه یکى، او را از محاسبه دیگرى باز نمىدارد و هیچ چیز از عمل حسابرسى او فرار نمىکند، و از عملش چیزى فروگذار نمىشود، و چیزى از او غایب نمىگردد، پس همه را در آن واحد در یک دفعه و در یک چشم به هم زدن محاسبه مىکند.
[سوره آل عمران (۳): آیه ۲۰۰]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۲۰۰)
ترجمه:
اى اهل ایمان، در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و به هم پیوسته و مهیّا و مراقب کار دشمن بوده خدا ترس باشید که فیروز و رستگار گردید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى اهل ایمان، که به ایمان عامّ و بیعت عامّ نبوى، یا به ایمان خاصّ و بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى مؤمن هستید، اصْبِرُوا: صبر پیشه کنید، صبر عبارت است از حبس نفس و منع آن از چیزى که اقتضا مىکند.
چون مقتضیات نفس بر حسب قواى داخلى و واردات خارجى اش مختلف است اقسام صبر نیز بر حسب آنچه که نفس به آن تعلّق دارد، مختلف گشته است و صبر در اخبار سه قسم قرار داده شده است:
۱- صبر از معصیتها و آن حبس نفس است از مقتضاى قواى شهوى و غضبى و شیطانى در صورتى که اذن و اباحه اى از جانب خدا درباره آن نباشد.
۲- صبر بر طاعتهاست و آن نگهدارى و حبس نفس است از خروج از مقام تسلیم و انقیاد، چون نفس به سبب نیروى شیطانیش اقتضاى استبداد و انانیّت مىکند.
۳- صبر بر مصیبتها و آن نگهدارى نفس است از بى تابى، آنگاه که امرى ناسازگار با نفس بر آن وارد شود. که در اینجا نفس اقتضاى بى تابى و اضطراب و پناه بردن به غیر خودش را مىکند و التماس براى دفع آن، و همچنین وقتى که چیزى منافى با نفس بر آن وارد شود، نفس خواهان دفع آن است. حال اگر قدرت بر دفع یا انتقام نداشته باشد و آنچه منافى با نفس است از چیزهائى باشد که قابل انتقامگیرى است آن وقت مسأله صبر مطرح مىشود. و چون آیات داراى وجوهى است به حسب لفظ و به حسب معنى، و ائمّه (ع) آیات را با وجوهى که مناسب مقام کلام باشد بر حسب احوال اشخاص تفسیر مىکرده اند، این آیه را نیز به وجوه مختلف تفسیر کرده اند چنانکه اشاره خواهیم کرد.
وَ صابِرُوا: از «مصابره» است به معنى وادار کردن هر یک دیگرى را بر صبر بر مصیبتها یا بر صبر بر طاعتها یا صبر از معاصى و گناهان.
و ممکن است به معنى غلبه کردن در صبر باشد یعنى در صبر و مقاومت بر دشمن در جنگها، چیره شوید چون شما از آنها به صبر و ثبات در جهاد سزاوارترید، زیرا شما از خدا چیزى را امید دارید که آنها امید ندارند.
یا اینکه با صبر بر تقیّه، یا صبر بر فتنه، بر آنان غلبه کنید تا بر آنها پیروز شوید و به همه این معانى در اخبار اشاره شده است، چنانکه «اصبروا» در خبر به صبر بر واجبات و صبر بر مصیبتها، و صبر بر دین، و صبر از معاصى تفسیر شده است و آن بر حسب اختلاف احوال سؤال کنندگان و مخاطبین است. و از طرفى وجوه قرآن چنانکه اشاره کردیم زیاد است، و اراده هر یک از آن وجوه به حسب اقتضاى مقام جائز است.
وَ رابِطُوا: مرابطه در ظاهر ملازم بودن سرزمین دشمن است، یا به معنى این است که هر یک از دو گروه اسبانشان را در سر حدّ زمین خودشان ببندند.
و ممکن است مقصود اتّصال به امام باشد با بیعت خاصّ ولوى، یا به تبعیّت و انقیاد در احکام، یا مقصود اتّصال به ملکوت امام است و یا مقصود انتظار نماز است بعد از نماز چنانکه، به همه این معانى در اخبار اشاره شده است.
و مرابطه، در اخبار زیادى، به مرابطه با امام یعنى ملازم امام بودن تفسیر شده است با اختلاف اندک در لفظ[۲۷] و صوفیان به امثال این آیه بر گفته خودشان استشهاد کرده اند که سالک باید مجاهده کند در ریاضات و ذکر و فکرى که از صاحب اجازه در شریعت یا طریقت اخذ شده باشد به نحوى که آینه قلبش از غبار کثرات صاف گردد، و در آن صورت شیخش تجلّى کند و از او غایب نشود. و این اتّصال و تجلّى را مرابطه و حضور و فکر مى نامند، و آن متجلّى را سکینه مى نامند. و مىگویند:
سالک مادام که متّصل به ملکوت شیخش نشده باشد، سالک به طریق است نه سالک به سوى خدا، و آنگاه که متّصل به ملکوت شیخش شد واصل به طریق مىگردد و سالک الى اللّه، بر طریق قرار مىگیرد.
و قبل از این اتّصال عبادت او با سختى و زحمت و اکراه همراه است ولى بعد از وصول، عبادت با لذّت و راحتى و از روى میل انجام مىشود. و قول مولوى (ره) که مىگوید:
جهد کن تا نور تو رخشان شود | تا سلوک و خدمتت آسان شود | |
اشارهاى به همین ظهور و تجلّى است.
و با تحقّق این اتّصال همراهى با صادقین که خدا به آن امر کرده است، صدق مىکند در آنجا که مىفرماید: کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، و این ظاهر همان وسیلهاى است که خداوند امر به طلب آن کرده و فرموده است: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ.
و در همین جا و به سبب همین معنى است که زمین تبدیل به غیر از این زمین مىشود و زمین با نور پروردگارش روشن مىشود، و زمین گنجهایش را بیرون مىآورد، و اخبارش را بیان مىکند، و اسرارش را آشکار مىسازد. و این ظاهر، آن نورى است که بین دستها و در طرف راستشان حرکت مىکند[۲۸].
از سیّد ساجدین (ع)[۲۹] روایت شده است: که این آیه درباره عبّاس (عموى پیغمبر) و درباره ما نازل شده است. ولى رابطه اى که خداوند ما را به آن امر کرد محقّق نشد، ولى در آینده در نسل ما و در نسل او مرابط (رابط بین خدا و خلق) به وجود خواهد آمد.[۳۰] وَ اتَّقُوا اللَّهَ: بپرهیزید از خشم و عذاب خدا که مبادا از آنچه که به شما درباره صبر، و سفارش به صبر و مرابطه امر شده است. ترک نمایید، و از خدا بترسید از اینکه بعد از ایجاد پیوند و رابطه به غفلت و دورى از جلوهگاه نور الهى قرار گیرید، چه هر که به این حالت برسد (یعنى به غفلت و اعراض) پس خدایش، عذابى خواهد کرد که هیچ یک از جهانیان را آن چنان عذاب نخواهد کرد.
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: در گذشته درباره این عبارت سخن گفته شد که «لعلّ»، امید است، معنى مىدهد ولى براى خدا واجب است و آن در وعده خدا جریان دارد چنانکه عادت مردان بزرگ نیز چنین است که در گفتار کلمه امید است یا باشد (لعلّ) به کار مىبرند.
______________________________
[۱] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۴۴، ح ۵۵۲.
[۲] صافى: ج ۱، ص ۳۷۳.
[۳] سوره بقره: آیه ۲۴۵.
[۴] قینقاع با فتح قاف و تثلیث نون شعبهاى از یهودان مدینه است( مصحّح).
[۵] مجمع البیان: ج ۱- ۲، ص ۵۴۷.
[۶] لغتنامه دهخدا چاپ اوّل، ص ۱۷۵: زبر: اول حروف اسم حرفى( حروف تلفظ هر یک از حروف الفبا) را گویند. و …. اول حروف اسم حرفى را بیّنات نامند مثلا اوّل حروف محمّد، میم است و اول لفظ میم که( م) است زیر، و باقى حروفش را که( ى- م) است بیّنات نامند و تلفظ کردن حرف زیر و بیّنات …. را در اصطلاح جفر، بسط تلفظ، یا بسط باطنى و بسط ظاهرى گویند مثلا چون محمّد را …. حرف به حرف تلفظ کردیم( میم- حاء- میم- دال) مىشود و مجموع حروف مستحصله ….. این است( م ى م، ح ا، م ى م، دال).
[۷] صافى: ج ۱، ص ۳۷۵.
[۸] امالى المفید: ص ۱۸۶، ح ۱۳.
[۹] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۴۹، ح ۵۷۶.
[۱۰] این اصطلاح مجازا در مورد دو شیئى که مجذوب هم باشند( آهن و آهن ربا- قوه جاذبه کرات) استعمال شده است.
[۱۱] اختلاف به دو معناست: ۱- پشت سر هم آمدن و هر یک به دنبال دیگرى ۲- تفاوت بین دو شىء.
[۱۲] تمام احادیث مأخوذ است از تفسیر صافى: ج ۱، ص ۱۵۱ و ۳۲۱ و نیز تفسیر عیاشى ج ۱، ص ۲۱۱، ح ۱۷۴ و اصول کافى باب الذکر و خصال و مجمع البیان.
[۱۳] سوره زمر، آیه ۶۹.
[۱۴] سوره ابراهیم، آیه ۱۴۸.
[۱۵] سوره توبه، آیه ۱۱۹.
[۱۶] سوره مائده، آیه ۳۵.
[۱۷] سوره فرقان، آیه ۴۵.
[۱۸] سوره انعام، آیه ۷۶.
[۱۹] سوره نور، آیه ۵۵.
[۲۰] صافى: ج ۱، ص ۳۷۸.
[۲۱] صافى: ج ۱، ص ۳۷۸.
[۲۲] صافى: ج ۱، ص ۳۷۸- ۳۷۹.
[۲۳] صافى: ج ۱، ص ۳۷۹.
[۲۴] ضرب المثل عربى( ایّاک أعنی و اسمعى یا جاره) وقتى که مطلبى به کسى گفته مىشود و حال آن که منظور آن است سایرین که ظاهرا مورد خطاب نیستند توجه کنند در فارسى مىگویند( به در مىگویم که دیوار بشنود).
[۲۵] صافى: ج ۱، ص ۳۷۰.
[۲۶] صافى: ج ۱، ص ۳۸۰.
[۲۷] عیاشى: ج ۱، ص ۲۱۲، ح ۱۸۰.
[۲۸] سوره زلزال- إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها ….
[۲۹] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۵۳، ح ۶۰۱.
[۳۰] نور الثقلین: ج ۱، ص ۳۵۳، ح ۶۰۱.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۳،