تفسیر بیان السعادة-الأحزاب

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الاحزاب۱-۴۰

سوره الاحزاب‏

همه آیات این سوره مدنى است و آن هفتاد و سه آیه است.

آیات ۶- ۱

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۱ تا ۶]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (۱) وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۲) وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلاً (۳) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ (۴)

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۵) النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (۶)

ترجمه‏

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

اى پیامبر از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن، که خداوند داناى فرزانه است.

و از آنچه از پروردگارت به تو وحى مى‏ شودپیروى کن، که خداوند از آنچه مى‏ کنید آگاه است.

و بر خدا توکّل کن و خداوند کار سازى را بسنده است.

خداوند براى هیچ مردى دو دل در درونش ننهاده است، و همسرانتان را که با آنان ظهار مى‏ کنید مادر (حقیقى) شما نگردانده است، پسر خواندگانتان را نیز فرزند (حقیقى) شما نگردانده است، این سخن شماست که (ندانسته) به زبان مى ‏آورید، خداوند حق را مى ‏گوید و به راه راست هدایت مى ‏کند.

آنان را به نام پدرانشان بخوانید که نزد خداوند دادگرانه‏تر است، و اگر پدرانشان را نمى‏ شناسید در آن صورت برادران دینى و آزادکردگان شما هستند، بر شما در آنچه اشتباه کرده ‏اید گناهى نیست مگر در آنچه دلهایتان قصد آن را دارد و خداوند آمرزگار مهربان است.

پیامبر از خود مؤمنان به آنها نزدیکتر و سزاوارتر است و همسران او در حکم مادران ایشان هستند، و خویشاوندان در حکم و کتاب الهى نسبت به همدیگر از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارتر به ارث بردن هستند، مگر آنکه بخواهید در حقّ دوستانتان وصیتى نیک انجام دهید که بى‏ اشکال است، این در کتاب آسمانى (لوح محفوظ) نوشته شده است.

تفسیر

یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏ ندایى به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است به روش به تو مى‏ گویم تا همسایه بشنود.

یا ندا و حکم هر دو براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است و به هر تقدیر این ندا براى اظهار لطف و بزرگداشت شأن پیامبر صلى اللّه علیه و آله مى باشد.

اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ‏ اى پیامبر در برابر خدا پرهیزگارى ورز و از کافران و منافقان پیروى مکن.

برخى از مفسّرین گفته ‏اند: این آیه درباره ابى سفیان عکرمه بن‏ ابى جهل، ابى الأعور سلمى نازل شده، که بعد از غزوه‏ى احد با گرفتن امان از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله جهت دیدار با عبد اللّه ابى به مدینه آمدند، تا با او سخن بگویند، پس از پایان مذاکرات در حالى که عبد اللّه ابى و عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح و طعمه ابن ابى رقّ با آنان بودند بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله داخل شدند و گفتند: اى محمّد صلى اللّه علیه و آله از ذکر خدایان ما، لات، عزّى و منات دست بردار و بگو: هر کس آنها را عبادت کند شفاعت او را مى‏ کنند و ما هم تو و خدایت را به حال خود مى‏ گذاریم.

پس این معنا بر نبىّ سخت آمد، پس عمر بن خطّاب گفت: یا رسول اللّه اجازه بده آنان را بکشیم، رسول خدا فرمود: من به آنان امان داده ‏ام.

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دستور داد آنان را از مدینه اخراج کردند و آیه نازل شد که کافرین از اهل مکّه و منافقین از اهل مدینه را اطاعت مکن.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده:نباید از اجابت آنان نهى کرد.

زیرا در اجابت آنها مصلحت‏هاى متعدّدى است از قبیل به دست آوردن دل آنان و خاموش شدن آتش جنگ، سلامت مسلمین و قوّت و شوکت آنان با اجابت، اختلاط مشرکین با آنان و شنیدن آیات خدا و غیر این‏ها از فوائد دیگر، پس خداى تعالى در مقام پاسخ فرمود: خداوند بر مصالح مترتّب بر چیزى که شما را از آن نهى مى ‏کند دانا و آگاه است.

حَکِیماً خداوند در علم و صنعش دقیق و لطیف است.

وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏ تو پیروى از چیزى کن که به تو وحى مى‏شود، نه پیروى از چیزى که آنان به تو مى‏گویند.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً اى امّت محمّد صلى اللّه علیه و آله، یا اى محمّد و امّت او خداوند به عمل شما آگاه است.

لفظ (تعملون) به صورت غایب خوانده شده است.

وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ توکّل بر خدا کن، نه بر آنچه مى‏ گویند.

وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا و کافى است که خداوند وکیل امور تو باشد، پس کارهایت را بر مشورت دیگران وانگذار.

ما جَعَلَ اللَّهُ‏ جواب سؤال مقدّر است: و ناشى از حصرى که از قول خدا: لا تُطِعِ الْکافِرِینَ‏ … وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ‏ استفاده مى‏شود، گویا که گفته شده: منافاتى بین پیروى از وحى و مدارا کردن با کفّار و پیروى از مشورت با آنها نیست، پس خداوند در پاسخ این سؤال فرمود:

لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ‏ خداوند در جوف یک مرد دو قلب قرار نداده است که با یک قلب خدا را دوست داشته باشد و از آن پیروى کند.

و بعضى گفته‏اند: این آیه درباره ابى معمّر حمید بن معمّر بن حبیب فهرى نازل شده و او شخصى عاقل بود و آنچه را که مى ‏شنید حفظ مى ‏کرد و مى ‏گفت: در جوف من دو قلب است که با هر یک از آن دو تعقّل مى‏ کنم برتر از عقل محمّد صلى اللّه علیه و آله، سپس در روز بدر او هم چون دیگران شکست خورد در حالى که، یک لنگه از نعلین او در دستش و دیگرى در پایش بود، در این مورد از او سؤال کردند،

گفت: من نفهمیدم و احساس نکردم جز اینکه آن دو را در پایم احساس کردم، آن وقت فهمیدند که او یک قلب بیشتر نداشت (یعنى فقط به خود مى‏اندیشید).

از على علیه السّلام آمده است: دوستى ما و دوستى دشمن ما در جوف انسانى جمع نمى‏شود، خداوند براى یک مرد دو قلب در جوف او قرار نداده که با یکى کسى را دوست داشته باشد و با یکى دیگر دیگر را.[۱] از امام صادق علیه السّلام آمده است: هر کس که قلب او در نمازش متعلّق به چیزى باشد غیر از خدا پس او نزدیک به همان چیز است و در حقیقت از آنچه که خدا از او در نمازش خواسته است دور است‏[۲] سپس این آیه را خواند: وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ‏ عرب گمان مى ‏کرد هر کس به همسرش بگوید: تو بر من مانند پشت مادرم هستى همسر او در حرمت جماع مانند مادرش مى‏شود، پس خداى تعالى در مقام ردّ آنها فرمود: ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ … تا آخر.

وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ‏ لفظ (الدعىّ) مانند (الغنىّ) بر وزن فعیل به معناى مفعول است، به معناى کسى است که در نسبش متّهم باشد.

و این آیه درباره زید بن حارثه کلبى آزاد شده رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نازل شده، سبب نزول بنا بر نقل تفسیر قمّى از امام صادق علیه السّلام این‏ بوده که رسول خدا بعد از ازدواج با خدیجه زید را خرید، وقتى که به نبوّت رسید زید را به اسلام دعوت کرد و مسلمان شد، به نام مولاى محمّد خوانده مى‏شد، پس حارثه نزد ابى طالب آمد و به او گفت: به پسر برادرت بگو: یا او را بفروشد، یا به فدیه قبول کند، یا آزادش کند.

وقتى ابو طالب این مطلب را به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت رسول خدا فرمود: او آزاد است لوجه اللّه هرجا که مى‏ خواهد برود.

پس حارثه بلند شد و دست زید را گرفت و گفت: اى فرزند به شرف و حسب خودت ملحق شو، زید گفت: من هیچ‏وقت از رسول خدا جدا نمى‏ شوم، پدرش غضبناک شد و گفت: اى جماعت قریش شهادت بدهید که من از او بیزارم و او فرزند من نیست.

پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: شاهد باشید که زید فرزند من است و من از او ارث مى‏برم و او از من ارث مى‏برد و به او زید پسر محمّد مى‏ گفتند.

وقتى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هجرت کرد زید زینب دختر جحش را به ازدواج او در آورد.

یک روز که زید دیر کرده بود رسول خدا به منزل زید آمد که ناگهان دید زینب وسط اطاق نشسته و با سنگ مخصوص عطر مى‏زند، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نگاهش به زینب افتاد، زینب زیبا بود و محبّتش در دل رسول خدا صلى اللّه علیه و آله واقع شد و فرمود: (سبحان خالق النّور و تبارک اللّه احسن الخالقین) سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به خانه برگشت، زید هم به منزلش آمد و زینب آنچه که پیش آمده بود براى زید

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۱، ص: ۴۲۰

تعریف کرد.

زید گفت: آیا مى‏خواهى تو را طلاق دهم تا رسول خدا با تو ازدواج کند؟

زینب گفت: مى‏ترسم طلاق بدهى ولى رسول خدا مرا به ازدواج خود در نیاورد، پس زید خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد:

آیا مى‏خواهى زینب را طلاق بدهم تا با او ازدواج کنى؟

پیغمبر فرمود: نه، برو و از خدا بترس و همسرت را نگهدار.

سپس خداى تعالى داستان را چنین حکایت کرد: أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها … تا قول خدا: وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا.

پس خداى تعالى از فوق عرش خود زینب را به رسول خدا تزویج کرد، پس منافقین گفتند: زن فرزندان ما را بر ما حرام مى‏کند و خودش زن پسرش زید را مى‏گیرد، پس خداى تعالى در این مورد این آیه را نازل نمود: وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ‏ تا قول خدا: یَهْدِی السَّبِیلَ‏.

و در این سوره اخبار دیگرى درباره‏ى کیفیّت ازدواج رسول خدا صلى اللّه علیه و آله زینب را براى زید و سپس براى خود خواهد آمد.[۳] ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ‏ این گفتار زبانى شماست بدون آنکه اعتقادى به آن داشته باشید و بدون آنکه در واقع حقیقتى‏ داشته باشد، پس این گفتار شما در ترتّب احکام شرعى تأثیر ندارد.

وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَ‏ و خداوند حقّ مى‏گوید، یعنى چیزى را که در واقع و نفس الامر حقیقتا ثابت باشد به نحوى که باید به آن معتقد بود.

وَ هُوَ یعنى خدا، نه غیر خدا. یَهْدِی السَّبِیلَ‏ راه را به سوى حقّ رهنمون مى‏شود.

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ‏ فرزندان را به نام پدرانشان بخوانید، یعنى بگویید زید بن حارثه و به نام دیگران نخوانید اگر چه دیگران آنان را فرزند خوانده خود بدانند.

هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ‏ آن عادل‏ترست بدون آنکه شایبه ظلم و تجاوز از حقّ در آنان باشد.

فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ‏ اگر پدران آنان را ندانستید آنان را برادران دینى خود بخوانید.

وَ مَوالِیکُمْ‏ و آنها را دوستان خود بخوانید.

وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ‏ اگر خطا و اشتباه کردید باکى بر شما نیست.

یعنى اگر قبل از نهى، یا بعد از نهى به سبب فراموشى نهى یا به سبب عادت زبانى، آنها را به نام غیر پدرانشان صدا کردید.

وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ‏ ولى دلهاى شما متعمّدا چنین کارى نکرده باشد.

یا لفظ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ‏ مبتداست، خبر آن محذوف است.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً چون خداوند بخشنده مهربان‏ است، خطاکننده و متعمّد را بعد از توبه مى ‏بخشد و از باب تفضّل و کرم به او رحم مى ‏کند.

النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ این جمله مستأنف و جواب سؤالى است که از نفى فرزند بودن زید براى محمّد صلى اللّه علیه و آله ناشى مى‏شود و از اینجا ناشى مى‏شود که فرزند بودن زید براى محمّد صلى اللّه علیه و آله یک گفتار زبانى است بدون آنکه حقیقتى داشته باشد.

گویا که گفته شده: اگر نسبت فرزندى زید براى محمّد صلى اللّه علیه و آله حقیقت نداشته باشد، پس نسبت بین محمّد صلى اللّه علیه و آله و بین امّت او چیست که گفته شود: محمّد صلى اللّه علیه و آله پدر امّت است؟

پس خداى تعالى در جواب این سؤال فرمود: آنچه که نفى شده است پدر بودن جسمانى است و احکام شرعى قالبى از قبیل حرمت زن فرزند مربوط به پدر و فرزند جسمانى است.

و امّا پدر روحانى که با حصول صورتى از پدر در وجود فرزند به واسطه بیعت عامّ یا خاصّ حاصل مى‏شود و با این صورت نسبت پدر و فرزند بودن حاصل مى‏ گردد براى پیغمبر صلى اللّه علیه و آله نسبت به همه امّت ثابت است.

چون آن کیفیّت که با بیعت حاصل مى‏ شود صورت نازله و مرتبه پایین از محمّد صلى اللّه علیه و آله است و این صورت نازله فعلیّت اخیر فرزند مى‏ شود، چیز بودن و شیئیّت هر چیزى به سبب فعلیّت اخیر آن چیز است و از سوى دیگر چون این فعلیّت به اسم آن چیز سزاوارتر از فعلیّت‏هاى قبلى است، از باب اینکه فعلیّت‏هاى قبلى تحت این فعلیّت مستهلک شده‏اند و این فعلیّت صورت نازله‏اى از محمّد صلى اللّه علیه و آله است …

لذا محمّد صلى اللّه علیه و آله نسبت به کسى که با او، بیعت عامّ یا خاصّ نماید، سزاوارتر از سایر فعلیّت‏هایى است که به او نسبت داده مى‏شود، که نفس بیعت‏ کننده نیز یکى از سایر فعلیّت‏هاست، در نتیجه نبىّ صلى اللّه علیه و آله به مؤمنین سزاوارتر از خود آنها مى ‏باشد در جمیع چیزهایى که به آنها نسبت داده مى ‏شود، مانند اعمال و اقوال و احوال و اخلاق و احکام و آلام و گمان نبرى که محمّد صلى اللّه علیه و آله در این صورت نسبت به گناهان آنها نیز سزاوارتر است، زیرا معاصى ناشى از حدود و نقایص است، حدود و نقایص ناشى از فعلیّت‏هاى سابق بوده و بازگشت آن به عدم‏ها است، نه به فعلیّت‏ها.

و لذا خود آنها به فعلیّت‏هاى سابق و به حدود و نقایص سزاوارتر از فعلیّت اخیر مى‏باشند و در سوره بقره در قول خدا: وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً تحقیق و تفصیل کاملى از ولادت روحانى گذشت.

از اینجا معلوم مى‏ شود که خلفاى محمّد صلى اللّه علیه و آله که مأمور به گرفتن بیعت عامّ یا خاصّ از مردم بوده‏اند نسبت به بیعت‏ کنندگان سزاوارتر از خودشان بوده ‏اند مثل محمّد صلى اللّه علیه و آله و براى مؤمنین پدر بوده ‏اند بدون فرق.

و لذا وارد شده: ائمّه علیهم السّلام بعد از محمّد صلى اللّه علیه و آله به مؤمنین سزاوارتر از خودشان بوده‏اند مثل محمّد صلى اللّه علیه و آله.

وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏ امام صادق علیه السّلام در اینجا خوانده است: (و هو أب لهم).[۴]

بیانى در پدر روحانى و قالبى‏

بدان که روح محمّدیّت بر مقام بشریّت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چنان حاکم شد که بر حسب مقام قالبش جز آثار روحى براى او نبود، از سوى دیگر چون نسبت او به امّتش نسبت به ابوّت و پدرى است …

لذا بر قالب او نیز حکم ابوّت روحانى جارى مى‏گردد، در نتیجه همسران او نسبت به امّت پیامبر مانند همسران پدران نسبت به اولاد مى‏شود و لذا همسران پیامبر، بر امّت پیامبر حرام است، اگر چه امّت نسبت به پیامبر بر حسب مقام بشریّتشان محکوم به حکم فعلیّت اخیر نیستند. و بر حسب همین فعلیّت اخیر بود که امّت فرزندان پیامبر محسوب مى‏ شدند.

چون محکوم به فعلیّت اخیر نیستند بر قالبهاى آنها حکم ارواحشان جارى نمى‏ شود، همسران آنان نسبت به پیامبر مثل همسران فرزندان نسبت به پدران نمى ‏باشد، با اینکه حکم رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر حسب قالبش نسبت به امّت حکم پدران نسبت به اولاد است.

و لذا خداى تعالى فرموده: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ‏ رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر جهات روحانى امّت است و مردان شما که محکوم به حکم قالبها هستند با نسبت فرزندى منسوب به او نیستند، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر مردان قالبى شما نیست اگر چه پدر امّت مى ‏باشد از آن جهت که آنها مردان روحانى الهى هستند.

و لذا خداى تعالى فرمود: نبىّ صلى اللّه علیه و آله به مؤمنین سزاوارتر است،یعنى از جهت ایمانشان و همسران نبىّ صلى اللّه علیه و آله مادران مؤمنین هستند از جهت ایمانشان.

اگر اشکال شود که چون رسول صلى اللّه علیه و آله بر حسب قالبش محکوم به حکم پدر امّت مى ‏باشد پس باید نکاح زنان امّتش براى او جائز نباشد و همچنین باید نکاح همسران امّتش براى او جائز باشد، در جواب این اشکال مى‏گوییم: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر حسب قالبش محکوم به حکم روحش مى ‏باشد، ولى امّت او محکوم به حکم ارواحشان نیستند، پس امّت او بر حسب قوالبشان اولاد او نمى‏ توانند باشند.

و شرافت مادر مؤمنین بودن و شرافت هم بستر بودن با رسول صلى اللّه علیه و آله مانع از آن است که همسران رسول صلى اللّه علیه و آله مادران امّت نباشند و اینکه بر حسب قالب‏هایشان بر آنان حرام نباشند.

و لیکن این حکم، یعنى جریان حکم نسبت روحانى بر قالبهاى جسمانى بین مؤمنین و مهاجرین جارى نیست که بعضى از آنان نسبت به بعضى سزاوارتر از قرابت‏هاى جسمانى باشند در وصایت، یا در امارت، یا در ارث و غیر این‏ها.

بلکه: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‏ صاحبان رحم‏هاى جسمانى.

بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏ برخى به بعضى از خویشان و اقرباى روحانى سزاوارتر مى‏باشند.

فِی کِتابِ اللَّهِ‏ قرآن، یا مطلق کتابهاى الهى که از آسمان نازل شده است، یا مقصود کتاب علوى مانند لوح محفوظ و لوح محو و اثبات است یا مقصود مفروض و واجبات خدا، یا احکام رسالت است و این آیه در آخر سوره‏ى انفال گذشت.

در اینجا طبق آنچه که در اخبار وارد شده ذکر شده که این آیه جهت نسخ توارث به سبب هجرت و یارى کردن نازل شده است و لیکن آیه اختصاصى به توارث و امامت و به سایر حقوق ندارد، بلکه در هر حقّ و احسان و انفاق جریان دارد.

و آنچه که وارد شده، مبنى بر اینکه آیه در امارت و ولایت نازل شده است و در اولاد امام حسین علیه السّلام بعد از او جریان پیدا کرد[۵]، بیان اهمّ موارد آیه است.

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ‏ ذکر مهاجرین بعد از مؤمنین از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است که جهت اهتمام به خاصّ ذکر شده است.

و لفظ (من) براى بیان (اولو الارحام) است، یا (من) تفضیلیّه و برترى است.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً استثناى متّصل مفرّغ است یعنى بعضى از اولو الأرحام در همه‏ى امور به بعضى سزاوارترند مگر آنکه نسبت به اولیا خود در دین معروفى را انجام دهید، که در این صورت با آن کار از اولو الأرحام سزاوارتر مى‏ شوند، یا در هر حال سزاوارترند مگر در این حال.

یا استثناى منقطع است، یعنى و لکن کار معروف و خوبى که نسبت به اولیاى خود انجام مى‏ دهید، نیکو و خوب است.

و مقصود از کار معروف و خوب وصیّت و قرار دادن اولیا و اوصیاست، یا مقصود وصیّت به چیزى براى اولیاست.

کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً در کتاب علوى از لوح‏ محفوظ و لوح محو و اثبات یا در کتاب تدوینى الهى که بر شما نازل شده است، مانند قرآن و کتابهاى پیشینیان، نوشته شده است.

آیات ۲۷- ۷

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۷ تا ۲۷]

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (۷) لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً (۸) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً (۹) إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (۱۰) هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً (۱۱)

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (۱۲) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَهٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَهٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاَّ فِراراً (۱۳) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَهَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسِیراً (۱۴) وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (۱۵) قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (۱۶)

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَهً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۱۷) قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلاً (۱۸) أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشى‏ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدادٍ أَشِحَّهً عَلَى الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً (۱۹) یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِیلاً (۲۰) لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (۲۱)

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً (۲۲) مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (۲۳) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۲۴) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً (۲۵) وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً (۲۶)

وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً (۲۷)

 

ترجمه‏

و چنین بود که از پیامبران پیمانشان را گرفتیم و نیز از تو و از نوح و از ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، از ایشان پیمانى استوار گرفتیم.

تا سر انجام درستکاران را از درستکاریشان بپرسند و براى کافران عذابى دردناک آماده ساخته است.

اى مؤمنان نعمت الهى را بر خود یاد کنید آنگاه که سپاهیانى بر شما تاختند، سپس، بر آنان تند بادى فرستادیم و سپاهیانى که آنها را نمى‏ دیدید و خداوند به آنچه مى‏کنید بینا است.

آنگاه از فراز و فرودتان به سراغ شما به هجوم آمدند، آن‏گاه که چشمها برگشت و جانها به گلوگاهها رسید، در حقّ خداوند گمانهایى ناروا بردید.

آنجا بود که مؤمنان به مهنت آزموده شدند، تکانى سخت خوردند.

آنگاه که منافقان و بیمار دلان گفتند که خداوند و پیامبر او جز از روى فریب به ما وعده نداده ‏اند.

و آنگاه که گروهى از آنان گفتند اى اهل مدینه شما را جاى ماندن نیست باز گردید، و گروهى از ایشان از پیامبر اجازه قعود خواستند و به بهانه مى‏ گفتند خانه‏ هاى ما بى‏ حفاظ است، آن بى‏ حفاظ نبود، هیچ قصدى جز فرار نداشتند.

و چون از حوالى آن شهر برایشان وارد شوند، سپس از ایشان اقرار به شرک طلب کنند، آن را انجام دهند و سپس در آنجا جز اندکى درنگ نمى ‏کردند.

و هم اینان بودند که پیشترها با خداوند پیمان بسته بودند که پایدارى ورزند و پشت نکنند، پیمان الهى بازخواست دارد.

بگو فرار از مرگ یا کشته شدن، اگر بگریزید برایتان نهایتا سودى ندارد، در آن صورت هم جز اندکى از زندگى برخوردار نخواهید شد.

بگو اگر خداوند در حقّ شما بلا یا رحمتى خواسته باشد، چه کسى شما را در برابر خداوند نگاه مى‏دارد؟ و در برابر خداوند براى خود یار و یاورى نمى‏ یابند.

به راستى که خداوند از میان شما، بازدارندگان (کارشکنان) را مى‏ شناسد، نیز کسانى را که به دوستان خود مى‏ گویند به راه ما بیایید و جز اندکى در کارزار شرکت نمى‏ کنند.

و در حقّ شما بسیار بخیل‏اند و چون بیمى فرارسد، مى‏بینیشان در حالتى که دیدگانشان مى‏گردد مانند کسى که از سکرات مرگ بى‏هوش شده مى‏شود، به سوى تو مى ‏نگرند، چون آن بیم بر طرف شود به شما با زبانهاى تند و تیز خویش آزار مى‏ رسانند، و آزمند مال (غنایم) اند، اینانند که ایمان نیاورده‏اند و خداوند اعمالشان را تباه و باطل مى‏ گرداند و این بر خداوند آسان است.

اینان گمان مى‏ برند که هنوز (گروه مشرکان همدست) از صحنه به در نرفته‏ اند و اگر گروه مشرکان همدست بر گردند خوش دارند که بیابانى و در میان بادیه‏نشینان باشند و از اخبار شما پرس‏وجو کنند، و اگر در میان شما بودند جز اندکى کارزار نمى ‏کردند.

به راستى که براى شما و براى کسى که به خداوند و روز باز پسین امید و ایمان دارد و خداوند را بسیار یاد مى ‏کند، در پیامبر خدا سرمشق نیکویى هست.

و چون مؤمنان هجوم گروه مشرکان همدست را دیدند گفتند این همان است که خداوند و پیامبرش به ما وعده داده بودند و خداوند و پیامبر او در امید بخشیدن به ما راست گفته‏اند، و در نهایت جز بر ایمان و تسلیم آنان نیافزاید.

از میان مؤمنان مردمى هستند که در پیمانى که با خداوند بسته‏ اند، راست و درست رفتار کرده‏اند، و از ایشان کسى هست که عهد خویش تا پایان حیات به سر برده است و کسى هست که شهادت را انتظار مى ‏کشد و هیچ گونه تغییر و تبدیلى در کار نیاورده‏اند.

تا خداوند درستکاران را بر وفق و درستیشان پاداش دهد، منافقان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان درگذرد، بى‏گمان خداوند آمرزگار مهربان است.

و خداوند کافران را در عین غیظ و غضبشان باز گرداند، که هیچ کامى نیافتند، و خداوند در کارزار مؤمنان را حمایت و کفایت کرد، خداوند تواناى پیروزمند است.

و آن عدّه از اهل کتاب را که از آنان (احزاب/ گروه مشرکان همدست) پشتیبانى کردند، از برج و باروهاشان فرود آورد و در دلشان هراس افکند، چندان که گروهى از ایشان را مى‏ کشتید و گروهى را به اسارت مى ‏گرفتید.

و سرزمینشان و خانه و کاشانه‏ هاشان و مال‏ومنالشان را به شما میراث داد، نیز سرزمینى را که هنوز پا به آنجا نگذارده بودید، خداوند بر هر کارى تواناست.

تفسیر

وَ إِذْ أَخَذْنا عطف بر (فى کتاب اللّه) یا بر (فى الکتاب) یا بر مقدّر است، تقدیر چنین است: (النبىّ اولى بالمؤمنین فى ذلک الزّمان و فى وقت اخذنا میثاق النبیّین) یا تقدیر چنین است: (اولو الأرحام بعضهم اولى ببعض فى هذا الزّمان و وقت أخذ المیثاق من النبیّین) یا معطوف بر مقدّر است این‏چنین: (تذکّر ذلک و اذکروا إذا أخذنا).

مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ‏ از پیامبران با بیعت در این عالم پیمان گرفتیم، یا در عالم ذرّ خود ما از آنها عهد و پیمان گرفتیم.

وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ‏ ذکر این پنج نفر بعد از ذکر عموم انبیا علیهم السّلام جهت اهتمام به شأن آنانست، چون آنان انبیاى اولوالعزم هستند.

وَ أَخَذْنا این جمله حالیّه به تقدیر (قد) است، یا عطف بر (أخذنا) یامستأنف است، بنا بر آنکه (واو) براى استیناف باشد.

مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً ضمیر منهم به نبیّین یا به انبیا مخصوص که بعد از نبیّین ذکر شده است بر مى‏ گردد.

لِیَسْئَلَ‏ تا خداوند یا هر پرسنده‏اى.

الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ‏ از کیفیّت و مقدار صدق آن پیامبران سؤال کند تا بر حسب آن دو (پیمان و صدق) به آنها پاداش داده شود.

وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً این جمله عطف یا حال است، نفرمود: و یسأل الکافرین یا یعذّب الکافرین تا اشعار به این باشد که سؤال از کافران و عذاب آنها از غایات ذاتى نیست.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مؤمنین را ابتدا مورد ندا قرار داد تا به آنها نشاط ببخشد تا هشیار و بیدار باشند و آماده‏ى شنیدن مطلب بعدى باشند.

اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ منظور از جنود، احزاب است، چون ابو سفیان گروههایى (احزاب) را از عربها مانند قریش و قبیله ‏هایى که اطراف مکّه بودند و بنى غطفان از طایفه نجد، بنى قریظه و بنى النّظیر از اطراف مدینه، جمع کرد تا علیه مؤمنین به نبرد بپردازند.

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً جهت یارى شما تند بادى بر آنها فرستادیم به نحوى که نه خیمه‏اى براى آنها باقى ماند، نه آتشى، سرماى شدیدى فرستادیم که نتوانستند تعادل خود را نگهدارند.

وَ جُنُوداً و سربازانى از ملایکه فرستادیم که، لَمْ تَرَوْها شما آنها را نمى ‏دیدید، چون دیدن ملایکه براى بیننده‏ى بشرى ممکن نیست.

وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً و خداوند همه‏ى کارهاى شما را مى‏دید از قبیل حفر خندق، خروج از مدینه، ترساندن بعضى بعض دیگر را و قصد فرار بعضى و این گفته بعضى: (إنّ بیوتنا عوره و ماهى بعوره) و لفظ بِما تَعْمَلُونَ‏ (لما یعملون) خوانده شده، یعنى کارى که قریش انجام مى ‏دهند و مى‏ خواهند به شما حمله کنند.

إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ‏ از بالاى شهر آمدند و آن جانب مشرق و شمال مدینه بوده است.

وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ‏ و از جانب مغرب و جنوب، چون بنى غطفان از بالاى شهر آمدند و قریش از پایین.

وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ و از شدّت ترس و هراس حاصل از کثرت دشمنان، چشمان حیران شد.

وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ و جان به گلو رسیده بود.

کنایه از اضطراب قلوب، زیرا که هنگام غلبه ترس و وحشت دلها مضطرب مى‏ شود و از پایین به بالا حرکت مى‏کند و اگر بخواهند در اضطراب دلها مبالغه کنند مى‏ گویند: قلب از پایین‏ترین جایش حرکت کرد و به گلو رسید.

وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا و بسا گمانهاى واهى به خدا نسبت دادید یا مقصود گمانه اى متعدّد و مختلف است.

و لفظ الظّنونا در وصل یا در وصل و وقف با حذف الف خوانده شده است.

منظور از گمانها، گمان بر دروغ گفتن محمّد صلى اللّه علیه و آله، گمان تکذیب محمّد صلى اللّه علیه و آله از سوى خدا، گمان درماندگى و نابودى و گمان حمله بر مدینه و گمان صدق محمّد صلى اللّه علیه و آله و اطمینان به خدا و نصرت و یارى از جانب خدا و غلبه بر دشمنان و شکست آنها … همه‏ى این‏ها گمانهایى بود که داشتند.

هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ‏ در این موقعیّت بود که مؤمنان به سبب زیادى سربازان دشمن و اندک بودن عده‏ى خود و گمانهاى مختلف و قصد فرار آزمایش شدند.

وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً و سخت در آنجا متزلزل شدند و تکان خوردند و این زلزله و تکان، خلوص ایمان مؤمن و ظهور نفاق منافق را موجب شد.

وَ إِذْ یَقُولُ‏ عطف بر (إذا جاءتکم) است‏ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ منافقین مى ‏گفتند:

وعده‏ى پیروزى و اعلاى دین و سلطنت بر اهل زمین جز فریب چیزى نبوده است.

إِلَّا غُرُوراً وعده‏ى پوچ و باطلى که ما را فریب داد.

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ‏ در این هنگام، گروهى مى‏ گفتند: اى مردم یثرب اینجا جاى ایستادن شما نیست.

فَارْجِعُوا به منزلهاى خود برگردید.

وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَ‏ گروهى از نبىّ صلى اللّه علیه و آله اجازه بازگشت مى ‏خواستند.

یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَهٌ لفظ (عوره) عبارت از شکاف است، یعنى مى‏گفتند: خانه‏هاى ما دیوار و حفاظى ندارد.

وَ ما هِیَ بِعَوْرَهٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً دروغ مى ‏گویند و مى‏ خواهند از جنگ فرار کنند.

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ‏ اگر دشمنان به خانه‏هاى آنها داخل شوند، یا به شهر داخل شوند در حالى که غالب بر آنها باشند.

مِنْ أَقْطارِها از اطراف خانه‏ها یا از اطراف شهرها.

ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَهَ و سپس از آنها تقاضاى بازگشت به کفر یا جنگ با مسلمانان بکنند، قبول خواهند کرد.

لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها درحالى‏که آنها در حالت ارتداد، یا در مدینه، یا در خانه‏ها، بیش از اندک زمانى درنگ نخواهند کرد، یا در قبول کفر یا به سبب قبول کفر فقط زمان کوتاهى زیست خواهند کرد، چون وثوق و اطمینان بدین خویش ندارند.

إِلَّا یَسِیراً ماندن و درنگ کردن اندک، یا زمان اندک مى‏ باشد.

وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ‏ و به دست محمّد صلى اللّه علیه و آله با خدا عهد بستند.

مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا مردم از وفا یا نقض عهد در برابر خدا مسئول هستند.

قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ‏ از مرگ با کشته شدن هیچ کس نمى‏ تواند فرار کند و هیچ کس از یکى از آن دو نجات پیدا نمى‏ کند.

وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا آنگاه که فرار کنید جز زمانى کوتاه از زندگى بهره نمى‏ برید.

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَهً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ‏ بگو: کیست شما را در برابر اراده خدا که بر شما بدى کند یا رحمت، نگه دارد، شما غیر از خدا یار و یاورى ندارید.

خداوند مى ‏داند چه کسانى از جهاد و از موافقت با رسول صلى اللّه علیه و آله سرباز مى‏زنند، و لفظ قَدْ براى تحقیق است.

وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا به جنگ و جهاد نمى‏آیند مگر عدّه اندکى از آنها، یا آمدن اندک، یا زمان اندک، یا جنگ اندک و مقصود از بأس جنگ است.

أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ‏ لفظ أشحّه از شحّ با شین به معناى بخل و حرص است و از باب علم و نصر و ضرب و معناى آن این است که شما بر خیرتان بخیل هستید، یا بخیل‏هایى هستید که بر ضررتان ثابت مى‏باشید، یا بر ضررتان حریص هستید.

فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ‏ و چون بیمى بر آنان آید مى‏بینى که چنان بر تو مى‏نگرند که، چشمهایشان در سرهایشان از شدّت ترس دور مى‏زند.

کَالَّذِی یُغْشى‏ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ‏ مانند کسى که از سختى مرگ حال بى‏هوش به او دست دهد.

فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدادٍ سلقه بالکلام یعنى او را با سخن اذیّت کرد، السنه و زبانها را به سر نیزه تشبیه کرد، براى آنها از باب استعاره‏ى کنایه‏اى و ترشیح استعاره تیزى اثبات کرد، یعنى آنها جمع کردند بین بخل و ترس و شدّت اذیّت هنگام امنیّت.

أَشِحَّهً عَلَى الْخَیْرِ حال از السنه یا از فاعل سلقوکم یا منصوب بر ذمّ است.

أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا آنان از راه اخلاص ایمان نیاوردند.

فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ‏ اعمالى را که در ظاهر اسلام انجام داده‏ اند خداوند آنها را حبط و نابود مى‏ کند.

وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً و این حبط و نابود کردن بر خداوند آسان است.

یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا پس از آنکه خداوند بر مسلمین باد و ملایکه را به یارى فرستاد و دشمن از شدّت ترس و هراس شکست خورد، هنوز منافقین گمان مى‏ کنند دشمن نرفته و شکست نخورده است.

وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ‏ اگر دشمن بار دیگر حمله مى‏ کرد.

یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ‏ دوست داشتند کنار بودند و از هر کس که از مدینه مى ‏آمد اخبار جنگ را مى ‏پرسیدند.

وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا و اگر بار دوّم بین شما بودند، یا اگر در بین شما باقى مى‏ماندند و به مدینه در حال حاضر برنمى‏ گشتند باز هم جز اندکى جنگ نمى‏ کردند.

داستان جنگ احزاب، جمعیّتشان از اعراب و یورششان به مدینه، کشته شدن عمرو بن عبد ود، شکست دشمن و ترس منافقین اصحاب رسول خدا و وحشت آفرینى آنان نسبت به سایرین در کتابهاى مفصّل ذکر شده هر کس که بخواهد (جهت اطّلاع بیشتر) مراجعه کند.

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ در رسول خدا خصلت نیکویى است، که باید به آن اقتدا و تأسّى شود، یا این کلام از باب تجربه است مانند (رأیت بزید اسدا).

لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ‏ لفظ لمن بدل از قول خداى تعالى: لکم به صورت بدل بعض از کلّ است، یا لام براى تبیین است و مبتداى محذوف مقدّر است.

وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً آن اسوه و اقتدا محقّق نمى‏ شود مگر براى کسى که رجا و امیدوارى به خدا را با ذکر زیاد خدا همراه نماید.

و این جمله معترضه است بین حکایت حال مسلمین و احزاب، که خداوند این جمله را جهت لطف به مسلمین و کنایه از منافقین و یادآورى مؤمنین خالص آورده است.

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً مؤمنین خالص وقتى احزاب و دشمنان را مى‏بینند مى‏گویند: این آن چیزى است که خدا و رسولش به ما وعده داده‏اند و خدا و رسولش راست گفته‏اند، جز ایمان و تسلیم بر اعتقادشان افزوده نمى‏شود و به خلاف مؤمنین غیر خالص و منافقین که آنان گفتند: خدا و رسولش جز فریب به ما وعده ندادند.

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چگونه حال مؤمنین خالص؟

آیا مساوى هستند؟ پس خداى تعالى فرمود: از مؤمنین مردانى هستند که: صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ‏ آنچه را که با خدا عهد بستند به صدق و راستى محقّق نمودند یعنى هنگام بیعت با محمّد صلى اللّه علیه و آله شروط او را اجابت نمودند، معناى آیه این است که آنچه‏ را که عهد بستند راست گفته ‏اند، نه دروغ مانند منافقین، یا آنچه را که عهد بستند به راستى محقّق ساختند.

فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ‏ لفظ نحب معانى زیادى دارد که از آن جمله است: خطر بزرگ، احتیاج، قت، خواب، شدّت، مدّت، مرگ، اجل، نذر که همه این معانى در اینجا مناسب است چون مقصود قضا و تمام شدن عمر است.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ بعضى از مؤمنین منتظر نحب و مرگ هستند.

وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا آن عهدى را که با خدا بستند تبدیل و دگرگون نکردند.

این آیه کنایه از (تبدیل و دگرگون‏ کننده ‏هاى عهد) اهل نفاق است و اخبار زیادى وارد شده که (صدر) آیه درباره‏ى حمزه و جعفر و عبیده و على علیه السّلام نازل شده است.

و در بعضى از اخبار آمده است: که آیه درباره مؤمنین از شیعه آل محمّد صلى اللّه علیه و آله نازل شده است‏[۶].

و در خبرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: مؤمن دو نوع است:

مؤمنى که عهد خدا را به راستى و صدق محقّق ساخته و به شرطش وفا کرده و همین است قول خداى تعالى: رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ‏ و به این مؤمن، ترسهاى دنیا و آخرت نمى‏رسد، او از کسانى است که براى دیگران شفاعت مى‏کند و احتیاج به شفاعت براى خود ندارد، مؤمن همانند شاخه‏ى درخت است گاهى کج‏ مى‏شود و گاهى راست، او از کسانى است که ترس و هراس دنیا و آخرت به او مى‏رسد و براى او شفاعت مى‏شود ولى او نمى‏تواند براى دیگرى شفاعت کند[۷].

و در خبر دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: خداى تعالى شما را در کتاب خود ذکر کرده، فرموده: رِجالٌ صَدَقُوا … تا آخر شما به آنچه که از ولایت ما خداوند از شما پیمان گرفته وفا کردید و شما غیر ما را به جاى ما تبدیل نکردید[۸].

و از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: یا على هر کس تو را دوست بدارد و سپس بمیرد از کسانى است که:

قضى نحبه و هر کس که تو را دوست داشته باشد و هنوز نمرده باشد از کسانى است که: ینتظر و آفتاب طلوع و غروب نکند مگر آنکه با رزق و ایمان بر او سایه ‏اى افکند[۹].

لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ‏ تعلیل صدقوا و از غایاتى است که بر آن مترتّب است.

یعنى آنان صادق بودند و راست گفتند، در نتیجه صدقشان موجب این شد که خداوند پاداش و جزایشان داده و آنان را میزان و مقیاس (سنجش) نفاق منافق قرار دهد و منافقین را به سبب نفاقشان عذاب کند.

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ‏ یا توبه منافقین را قبول کند اگر توبه کرده و از نفاق به صدق و راستى برگردند، یا اگر توفیق توبه پیدا کنند.

و ممکن است این جمله تعلیل وعدنا اللّه یا صدق اللّه یا قول خدا:

ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً باشد در این صورت نیز از غایاتى مى‏ شود که مترتّب بر صدق است.

یا تعلیل قول خدا: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ یا قول خدا:

جاءَتْکُمْ جُنُودٌ یا تعلیل‏ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً یا کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً یا لجاءوکم من فوقکم یا ابتلى المؤمنون مى ‏باشد.

و آنچه که فاصله بین علّت و معلول واقع شده چون از متعلّقات معلول است از تعلّق علّت به معلول و عمل در آن مانع نمى‏ شود.

إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً تعلیل قول خداى: أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ‏ است.

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا این جمله حال است از یکى از جمله ‏هاى سابق که مناسب با آن باشد، یا عطف است بر قول خدا: قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ‏ یا بر قالَتِ الْأَعْرابُ‏ یا بر یَقُولُ‏ یا بر ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ‏ یا بر زُلْزِلُوا یا بر زاغَتِ الْأَبْصارُ یا جاؤُکُمْ‏ یا جاءَتْکُمْ‏.

یعنى به یاد آورید نعمت خدا را، هنگامى را که خداوند احزاب و دشمنان را با غیظ و کینه ‏اى که به مسلمانان داشتند برگردانید بدون آنکه آنها خیرى ببینند.

بِغَیْظِهِمْ‏ و آن به دلیل کینه ‏اى بود که بر مسلمانها داشتند.

لَمْ یَنالُوا خَیْراً آنان به ظفر و غنیمتى نرسیدند.

وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ‏ و خداوند در امر جنگ براى مؤمنان کافى بود، پیروزى را خود کفایت فرمود، بدین گونه که دو ملایکه را به یاریشان فرستاد.

در اخبار زیادى آمده است: خداوند به سبب علىّ بن ابى طالب مؤمنین را در جنگ کفایت نمود، که مقصود همین جنگ احزاب است یا مطلق جنگها.

زیرا که با کشته شدن عمرو بن عبد ود که به دست على علیه السّلام انجام گرفت کفّار سست و ضعیف و مؤمنین تقویت شدند، احتیاجى به جنگ کردن براى مؤمنین باقى نماند که در جنگ کشته شوند.

از این جهت بود که وارد شده است: ضربه على یوم الخندق افضل من عباده الثّقلین ضربت علىّ علیه السّلام در روز خندق برتر از عبادت ثقلین است‏[۱۰].

وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا و خداوند قوى است و هیچ کس نمى‏تواند از مراد و مقصود او ممانعت به عمل آورد.

عَزِیزاً خداوند پیروزمندست و بر هر غالب پیروز مى‏ شود.

وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ‏ آنان که احزاب و دشمنان مسلمین را کمک کردند.

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ‏ خداوند آنان را از حصار و سنگرهایشان فرود آورد.

و آنان بنى قریظه بودند که پیمان و عهد رسول صلى اللّه علیه و آله را نقض کرده و به احزاب کمک نمودند، داستان آنان و نقض عهدشان به سبب وسوسه حىّ ابن اخطب که از طایفه بنى نضیر بود، پایین آمدن آنان‏ از سنگرهایشان و کشته شدن و اسارت زنان و فرزندانشان در کتابهاى مفصّل ذکر شده است.

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها و آن زمین خیبر است که خداوند آن را با صلح فتح نمود بدون آنکه پاى اسب یا شترى بعد از بنى قریظه به آنجا برسد.

بعضى گفته ‏اند: آن زمین مکّه است، بعضى گفته‏ اند: روم و فارس است.

بعضى گفته‏اند: هر زمینى است که تا روز قیامت فتح شود و بعضى گفته‏اند: هر چیزى است که خداوند آن را بر رسولش غنیمت قرار داده باشد بدون آنکه با جنگ فتح شده یا اسب و اسب سوارى آنجا تاخته باشد[۱۱].

وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً و خدا بر همه چیز تواناست.

آیات ۴۰- ۲۸

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۲۸ تا ۴۰]

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (۲۸) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً (۲۹) یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً (۳۰) وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً (۳۱) یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (۳۲)

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاهَ وَ آتِینَ الزَّکاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (۳۳) وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً (۳۴) إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً (۳۵) وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً (۳۶) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (۳۷)

ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (۳۸) الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً (۳۹) ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً (۴۰)

ترجمه‏

(۳۳/ ۴۰- ۲۸)

اى پیامبر به همسرانت بگو اگر زندگانى دنیا و تجمّل آن را مى‏خواهید پس بیایید تا بهره‏مندتان سازم و به خیر و خوشى رهایتان کنم.

و اگر خداوند و پیامبر او و سراى آخرت را مى‏خواهید بدانید که خداوند از براى نیکوکاران شما پاداشى عظیم آماده ساخته است.

اى زنان پیامبر هر کس از شما مرتکب کار ناشایست آشکار شود، عذاب او دو چندان مى‏شود و این امر بر خداوند آسان است.

و هر کس از شما در برابر خداوند و پیامبرش فروتنى و تسلیم پیشه کند و کار شایسته پیش گیرد پاداش او را دو بار (دو چندان) مى‏دهیم، براى او روزى ارزشمند فراهم سازیم.

اى زنان پیامبر شما همانند هیچ یک از زنان نیستید و برتر و مسئول ترید، چون رعایت تقوى کنید، پس در سخن نرمى نکنید که فرد بیمار دل به طمع خام افتد، و سخنى سنجیده بگویید.

و در خانه‏هایتان قرار و آرام گیرید و همانند زینت‏نمایى روزگار جاهلیت پیشین، زینت‏نمایى نکنید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و از خداوند و پیامبر او اطاعت کنید، همانا خداوند مى‏خواهد که از شما اهل بیت هر پلیدى (احتمالى/ شک و شبه) را بزداید و شما را چنانکه باید و شاید پاکیزه دارد.

و هر آنچه از آیات الهى و حکمت که در خانه‏ هاى شما خوانده مى‏شود در یادگیرید، خداوند باریک بین و آگاه است.

بى‏ گمان مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمان‏بر و مردان و زنان درستکار و مردان و زنان شکیبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه بخش، مردان و زنان روزه‏دار، مردان و زنان پاک‏دامن و مردان و زنانى که خداوند را بسیار یاد مى‏کنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ آماده ساخته است.

و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خداوند و پیامبرش امرى را مقرر دارند آنان را در کارشان اختیار و چون و چرایى باشد و هر کس از امر خداوند و پیامبر او سرپیچى کند در گمراهى آشکارى افتاده است.

و چنین بود که به کسى که هم خداوند و هم خود تو در حق او نیکى کرده بودید، گفتى که همسرت را نزد خویش نگهدار و طلاق مده و از خداوند پروا کن و چیزى رغا در دل خود پنهان مى‏داشتى که خداوند آشکار کننده آن بود و از مردم بیم داشتى، حال آنکه خداوند سزاوارتر است به اینکه از او بیم داشته باشى، آنگاه چون زید از او حاجت خویش برآورد، او را به همسرى تو برآوردیم، تا براى مؤمنان در مورد همسران پسر خواندگانشان- به ویژه آنگاه که از اینان حاجت خویش را برآورده باشند- محظورى نباشد، و امر الهى انجام‏ یافتنى است.

بر پیامبر در آنچه خداوند برایش مقرر داشته است، محظورى نیست، این سنّت الهى است که در حقّ پیشینیان هم معمول بوده است، و امر الهى سنجیده و به سامان است.

همانند کسانى که پیامهاى الهى را مى‏رسانند و از او پروا دارند و از هیچ کس جز خداوند پروا ندارند و خداوند حسابرسى را بسنده است.

محمّد صلى اللّه علیه و آله هرگز پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و خاتم پیامبران است، خداوند به هر چیزى داناست.

 

تفسیر

یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏ خطاب دیگرى است مخصوص به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و او پس از آن مورد ندا قرار گرفت که بعضى از زنانش حفصه یا زینب بنت جحش گفتند: اگر ما طلاق داده شویم در قوم ما همسرانى مناسب ما وجود دارد.

و سبب نزول آیه طبق آنچه که قمّى گفته است این است که وقتى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از جنگ خیبر برگشت و گنج آل ابى الحقیق به او رسید همسرانش گفتند: از آنچه که به تو رسیده است بما بده، رسول خدا به آنان گفت: من آن را بین مسلمانان همان‏طور که خداوند امر کرده بود تقسیم کردم.

پس همسران ناراحت شدند و گفتند: شاید تو گمان مى‏کنى که اگر ما طلاق داده شویم دیگر همسرانى مناسب از قوم خود پیدا نمى‏ کنیم که با ما تزویج کنند؟

پس خداى تعالى این پیش آمد را براى رسولش دوست نداشت، پس خداى تعالى دستور داد از زنانش کناره گیرى کند، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در مشربه مادر ابراهیم بیست و نه روز از زنان کناره گیرى کرد تا زنان حیض شدند و پاک شدند، سپس خداى تعالى این آیه را نازل نمود و فرمود: قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً براى نیکوکاران از شما خداوند اجر و پاداش بزرگى را آماده کرده است، نه بر بدکاران که با شمشیر خارج شوند.

پس امّ سلمه اوّلین کسى بود که بلند شد و گفت: من خدا و رسولش را اختیار کردم، پس همه‏ى آنان بلند شده و با رسول خدا معانقه کردند و عین سخن امّ سلمه را گفتند.

پس خداى تعالى از جهت بزرگداشت شأن رسول خدا و مخیّر گذاشتن او این آیه را نازل فرمود: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ[۱۲].

یا نِساءَ النَّبِیِ‏ خداى تعالى خطاب با نبىّ صلى اللّه علیه و آله را قطع کرد و همسرانش را مخاطب قرار داد تا شأن آنان را از آن جهت که همسران نبىّ صلى اللّه علیه و آله هستند بزرگ نماید.

مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ هر کس از شما کار زشتى مرتکب شود که زشتى آن واضح و روشن باشد، (همانند شمشیر کشیدن) عذاب او دو برابر مى‏شود.

و در اخبار به خروج با شمشیر (کشیدن) تفسیر شده است‏[۱۳] و تفسیر به شورش بر علیه على علیه السّلام شده که کنایه از کار عایشه است‏[۱۴].

یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ‏ در آخرت عذاب او دو برابر مى‏شود وگرنه در دنیا على علیه السّلام اسارت عایشه را نیکو انجام داد، چه‏ پس از آنکه على علیه السّلام جنگ کرد، جنگجویان عایشه را کشت و عایشه اسیر شد و فرمود: حرمت و احترام عایشه همچنان باقى است.

وَ کانَ ذلِکَ‏ این دو برابر شدن.

عَلَى اللَّهِ یَسِیراً بر خدا آسان است و چون مقام مقام تهدید است قبل از آنکه دو برابر شدن پاداش نیکوکاران از همسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را ذکر کند کلمه‏ى (یسیر) و آسان شدن را آورد، تا این توهّم پیش نیاید که سخن در دو برابر شدن اجر و پاداش است.

وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَ‏ هر کس از شما تواضع یا اطاعت کند.

لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً و عمل صالح انجام دهد، هر عمل صالحى، یا عمل صالح بزرگ که ولایت على بن ابى طالب علیه السّلام است.

نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ‏ پاداش او را دو برابر مى‏دهم.

وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً همه‏ى این‏ها به سبب شرافت نزدیک بودن به نبىّ صلى اللّه علیه و آله است، چون قبح و زشتى نافرمانى نزدیک به رسول و پاداش طاعتش بزرگتر است.

یا نِساءَ النَّبِیِ‏ بزرگداشت دیگرى براى زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله است به سبب تکرار نداء و خطاب.

لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ شما به خاطر نزدیک بودن به نبىّ صلى اللّه علیه و آله و شرافت او مانند دیگر زنان نیستید.

إِنِ اتَّقَیْتُنَ‏ اگر مى‏ خواهید خصلت و خوى تقوى را پیشه خود سازید، یا از خشم خدا بترسید، یا از هواهاى نفس و راههاى مختلف نفسانى بپرهیزید.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ‏ پس خضوع در گفتار نداشته باشید، یعنى‏ گفتارتان با مخاطب‏هایتان طورى انجام ندهید که خیال شود آنان را دوست دارید.

فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ‏ پس طمع کند کسى که دلش مریض است‏ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً سخن خوب بگویید که از ریبه و شک به دور باشد.

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَ‏ لفظ قرن با کسره قاف خوانده شده که در این صورت ممکن است از وقار و از قرار باشد، با فتحه قاف خوانده شده که در این صورت از قرار و به معناى قرار مى‏باشد، چه لفظ قرّ از باب علم و از باب ضرب آمده است.

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى‏ اشاره به عایشه و کار او در مورد على علیه السّلام است.

چه از نبىّ صلى اللّه علیه و آله روایت شده که یوشع بن نون بعد از موسى سى سال زندگى کرد صفورا دختر شعیب همسر موسى بر آن شورش کرد و گفت: من به خلافت سزاوارتر از تو هستم، پس یوشع با او جنگ نمود و جنگجویان او را کشت، در اسارت او به نیکویى رفتار نمود، دختر ابى بکر بر على علیه السّلام خروج مى‏کند در چنین و چنان با هزار نفر از امّت من، پس على علیه السّلام با او جنگ مى‏کند و جنگجویان او را مى‏کشد و او را اسیر مى‏کند و به نیکویى با او رفتار مى‏کند و در همین مورد است که خداى تعالى نازل فرموده: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى‏ یعنى صفورا دختر شعیب‏[۱۵].

وَ أَقِمْنَ الصَّلاهَ وَ آتِینَ الزَّکاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ و نماز را برپاى دارید، زکات بدهید، خدا و رسولش را در هر چه که امر و نهى مى‏کنند اطاعت کنید.

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً جواب سؤال مقدّر است، گویا که اهل بیت سؤال کردند مقصود خداوند از امر و نهى به زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله و اهتمام به شأن آنها چیست؟

پس خداى تعالى در جواب فرمود: خدا به سبب اهتمام به امر زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله مى‏خواهد اهل بیت او را تطهیر نماید و آنان اصحاب کسا هستند، یا آنان ائمّه و شیعیان آنان مى‏باشند.

زیرا مقصود از جمیع اوامر و نواهى که در شریعت مطهّر وارد شده تطهیر اهل بیت علیهم السّلام است، یعنى ائمّه و شیعیان آنها، چون همه آنها مقدّمه ولایت و بیعت خاصّ ولوى است، صاحبان ولایت ائمّه و جانشینان آنها و کسانى هستند که براى گرفتن بیعت یا براى تبلیغ احکام به آنها اجازه داده‏ اند و شیعیان آنان هستند که ولایت را قبول کردند و با بیعت خاصّ ولوى بیعت کردند.

از طریق عامّه و خاصّه اخبار زیادى وارد شده که اهل بیت را به اصحاب کسا تفسیر کرده‏اند، که آنان على و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهم السّلام.

و از طریق خاصّه وارد شده که آیه تطهیر بعد از اصحاب کسا در ائمّه علیهم السّلام جارى شده است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: آنان (ائمّه) ولایت‏ شانست، هر کس‏ داخل در ولایت شود در بیعت نبىّ صلى اللّه علیه و آله داخل شده است، لکن خداى تعالى در کتابش به نبىّ خود نازل نمود: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ … تا آخر و آنان على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السّلام بودند، که رسول خدا آنها را در خانه امّ سلمه زیر کسا و پوشش داخل نمود، سپس فرمود: خدایا هر نبىّ داراى خاندانى گران سنگ است و اینان اهل بیت و گران‏مایگان من هستند، پس امّ سلمه گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: تو بر خیر و خوبى هستى ولى اهل و ثقل من اینان هستند[۱۶].

و در آخر حدیث فرمود: رجس عبارت از شک است و به خدا سوگند ما، درباره‏ى پروردگارمان هرگز شک نمى‏کنیم‏[۱۷].

و براى اشاره به اینکه مقصود اهل بیت علیهم السّلام است فرمود: عنکم و نفرمود: عنکنّ و براى اهتمام به شأن اهل بیت و اینکه منظور از تأدیب زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله تطهیر اهل بیت علیهم السّلام است این جمله را (آیه تطهیر) بین احکام زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله به صورت معترضه آورد.

وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ‏ به یاد آورید آنچه را که در خانه‏ هایتان از آیات خدا خوانده مى‏ شود.

وَ الْحِکْمَهِ تا در کارهایتان حکیم باشید.

إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً خداوند در صنعش لطیف و آگاه است.

ممکن است مقصود از لطف دقّت در علم و عمل باشد، جمله جواب سؤال مقدّر و تعلیل قول خدا: اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏.

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ‏ این جمله تعلیل ما قبلش از قول خدا: وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ … تا آخر آیات است.

مقصود از مسلمین در صورت و ظاهر کسى است که با دست محمّد صلى اللّه علیه و آله یا جانشینانش بیعت کند به صورت بیعت عامّ نبوى با اقرار زبانى در پذیرش دعوت ظاهرى و انقیاد در تحت احکام شریعت، امّا در حقیقت و واقع مسلمان کسى است که باطنا تسلیم احکام شریعت باشد، به نحوى که خلاف آن احکام از او پدید نیاید و ممکن نباشد.

و به همین معنا از نبىّ صلى اللّه علیه و آله وارد شده: مسلمان کسى است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در سلامت و امان باشند[۱۸].

وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏ مؤمن در صورت و ظاهر کسى است که به دست محمّد صلى اللّه علیه و آله یا جانشینان او به واسطه‏ى قبول دعوت باطنى و تسلیم در مقابل احکام طریقت و قبول احکام قلب، بیعت خاصّ ولوى نماید.

و در حقیقت و واقع مؤمن کسى است که متخلّق به اخلاق نیکو بوده، از رذایل پاک، در قومش امین، مهربان، کریم و پسندیده، با حیا بوده، دیگر خصلتهاى خوب را هم داشته باشد.

در همین معنا از نبىّ صلى اللّه علیه و آله وارد شده: مؤمن کسى است که همسایه‏اش از او در امان باشد و ایمان به من نیاورده کسى که شب‏ سیر بخوابد در حالى که همسایه ‏اش گرسنه باشد[۱۹].

و نیز وارد شده: مؤمن کسى است که مؤمنین در اموال و انفس خود به او اعتماد و اطمینان کنند و او را امین خود بدانند[۲۰].

در اوّل سوره بقره تفصیل اسلام و ایمان گذشت، گفتیم که ایمان به سبب کیفیّتى داخل در قلب مى‏ شود، که با آن کیفیّت نسبت پدرى و فرزندى بین مؤمن و کسى که با دست او بیعت کرده است واقع مى‏شود و بین بیعت ‏کنندگان به اسلام، برادرى واقع مى‏ شود که طبق آن ازدواجها و ارثها و حفظ خون حاصل مى‏ شود.

به همین معنا خداى تعالى اشاره کرده آنجا که فرموده است: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ.

وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ‏ تواضع‏ کننده‏ ها، یا بپادارندگان نماز، یا اطاعت‏ کنندگان مرد و زن.

وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ‏ آنان که در اقوال و افعال و احوال و اخلاقشان از اعوجاج و کجى خارج شده ‏اند.

وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ‏ کسانى که بر مصیبتها (طاعتها) صبر مى‏ کنند یا نسبت به معاصى و گناهان خویشتندار و صبور هستند.

وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ‏ تحقیق معناى خشوع و فرق‏ بین خشوع، خضوع و تواضع در سوره بقره در ضمن قول خداى تعالى: وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ‏ گذشت.

وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ‏ صدقه دهندگان که از کالاهاى دنیوى و قواى بدنى و حشمت و جاه و هر چیزى که انسان به خودش نسبت مى‏ دهد و از انانیّت خودشان صدقه مى ‏دهند.

وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ‏ از وجودى که به آنها منسوب است روزه گرفته و امساک مى‏ کنند، یعنى وقتى که حشرشان به سوى رحمان آغاز مى‏ شود، تقویت وجود آنها به آخر مى ‏رسد.

وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ‏ بعد از حشر آنها به سوى اسم رحمان فروج خویش را حفظ مى‏ کنند، بدین گونه که به کثرت‏ها باز مى‏ گردند و عورتها را ملاحظه مى ‏کنند در حالى که حین بازگشت به سوى حق تعالى داراى آن عورتها بودند امّا از آنها غفلت داشتند.

وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً روایت شده وقتى اسماء بنت عمیس با همسرش جعفر بن ابى طالب از حبشه برگشت بر زنان رسول خدا صلى اللّه علیه و آله داخل شد و گفت: آیا در بین ما چیزى از قرآن هست؟ گفتند: نه.

پس خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه زنان در زیان و نومیدى ‏اند، حضرت فرمود: چرا و به چه علّت این چنین هستند؟ اسماء گفت: چون هیچ خیر و خوبى را ذکر نمى‏ کنند همان‏طور که مردان ذکر مى‏ کنند، پس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود[۲۱].

بدان که آیه اشاره به جمیع مراتب سلوک بعد از ایمان خاصّ است که با بیعت ولوى و دخول ایمان در قلب حاصل مى‏شود، چه اسلام موجب تنبّه، بیدارى و سبب هدایت به ایمان است، باید اسلام براى انسان حاصل شود تا ایمان حاصل گردد، ایمانى که با بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى حاصل مى ‏شود و خود آن بیعت سبب توجّه به سوى خداست و بعد از توجّه به سوى خدا سلوک به طریق یا سلوک الى اللّه محقّق مى ‏شود.

نخستین چیزى که براى سالک بعد از ایمان حاصل مى‏ شود عبارت از محبّت براى خدا و احساس عظمت او و عظمت مظاهر او و احساس هیبت از او است.

و از این احساس تواضع دست مى‏ دهد و آن حالتى است که از امتزاج هیبت و محبّت با غلبه محبّت حاصل مى‏ گردد و با غالب شدن محبّت تصدّق و طرح کردن هر چه را که از خدمت محبوب مانع مى ‏شود حاصل مى‏گردد با این طرح انداختن مانع روزه که انتهاى تقواست حاصل مى‏ شود.

تقوا منتهى بر بقاى بعد از فنا، مراعات حقوق کثرتها از قبیل منع، اعطا، بذل و حفظ مى‏شود، با مراعات کثرتها و حقوق آنها ذکر کثیر حاصل مى‏شود، چه ذکر کثیر آن است که به سبب تذکّر امر و نهى الهى هنگام هر فعل پدید آید و این محقّق نمى‏شود مگر بعد از بازگشت به کثرات باللّه، که آن آخر و پایان سفرهایى است که سالکین مى ‏پیمایند.

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ عطف بر مقدّرى است که از جمله سابق استفاده مى‏شود.

گویا گفته است: هیچ مرد و زن مؤمنى حقّ ندارد آن مغفرت عظیم و اجر و پاداش بزرگ را بخوانند و بر این جمله عطف است: و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه یعنى این کار براى مرد و زن مؤمن صحیح و جائز نیست.

إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً آنگاه که خدا حکم نماید، یا مطلبى را حتمى و لازم کند یا بیان نماید.

أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ لفظ خیره اسم اختیار است و در مختار نیز استعمال مى‏شود.

مِنْ أَمْرِهِمْ‏ چون خدا و رسول به آنان سزاوارتر، به امرشان بیناتر و به آنان مهربان‏تر است.

این آیه هنگامى نازل شد که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله زینب دختر جحش را براى زید، بنده خودش خواستگارى نمود، زینب و برادرش غضبناک و ناراحت شدند و زینب گفت: آیا دختر عمّه‏ات را به بنده‏ات تزویج مى‏کنى؟![۲۲] ولى وقتى آیه نازل شد زینب راضى شد و کار خودش را به‏ دست رسول خدا صلى اللّه علیه و آله سپرد.

بعضى گفته‏ اند: آیه درباره امّ کلثوم دختر عقبه بن ابى معیط نازل شده که او خودش را به رسول خدا بخشیده بود.

و رسول خدا او را پذیرفته بود ولى به زید بن حارثه تزویج نمود، پس دختر عقبه و برادرش غضبناک شدند و گفتند: ما رسول خدا را خواستیم و او به بنده ‏اش تزویج نمود، سپس این آیه نازل شد.

در سوره قصص گذشت که نزول آیه اگر در هر چیزى غیر از خلافت باشد منظور از آن خلافت است، یعنى کسى حقّ ندارد امام را از پیش خودش انتخاب کند و او را بر انتخاب خدا و رسولش ترجیح دهد.

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ و هر کس در امامت که خدا و رسول براى آنها اختیار کرده است نافرمانى و عصیان بکند به گمراهى آشکار دچار شده است.

فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً وَ إِذْ تَقُولُ‏ عطف بر مقدّر عامّ یا خاصّ است، تقدیر چنین است: ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضى اللّه و رسوله امرا أن یکون لهم الخیره من أمرهم یعنى وقتى خدا و رسول او حکمى بکنند مؤمنین حقّ انتخاب و اختیار ندارند در هر وقت، یا در وقت نصب على علیه السّلام به خلافت.

لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ‏ به یادآور وقتى را که مى‏ گویى به کسى که خداوند به او نعمت اسلام و توفیق اطاعت و خدمت به تو را داده است.

وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ‏ و تو بر او نعمت دادى بدین گونه که او را آزاد کردى و همسر براى او گرفتى و آنچه را که به او احتیاج داشت به او دادى.

أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ‏ به زید گفتى همسرت را نگهدار و از خدا بترس.

با اینکه تو مى‏دانستى که اختیار خدا و اختیار تو این است که زینب همسر تو گردد.

وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ‏ و مخفى مى‏کنى در نفس خویش آنچه را که خداوند آن را آشکار مى‏کند. مقصود نکاح زینب براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است که آن اختیار خدا و او است.

وَ تَخْشَى النَّاسَ‏ و از مردم و ملامتشان مى‏ترسى و از آن مى‏ترسى که بگویند رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آرزوى زن دیگران را مى‏کند.

وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ‏ و خداوند سزاوارترست از اینکه از او بترسى اگر این مطلب چیزى باشد که شایسته ترس باشد.

از امام سجّاد علیه السّلام روایت شده: آنچه را که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در نفسش مخفى کرده بود این بود که خداوند او را آگاه کرده بود که زینب از همسران او خواهد شد و زید او را طلاق خواهد داد، وقتى زید آمد و به او گفت: من مى‏خواهم زینب را طلاق دهم، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به او فرمود: همسرت را نگهدار، پس خداى تعالى به رسولش مى‏فرماید: چرا گفتى همسرت را نگهدار؟! من تو را آگاه کرده بودم که زینب از همسران تو خواهد شد[۲۳].

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً وقتى زید احتیاجش را از زینب برآورده ساخت و او را طلاق داد و عدّه ‏اش تمام شد.

زَوَّجْناکَها او را به تو تزویج کردیم و در قرائت اهل بیت علیهم السّلام زوّجتکها آمده است که بر تعظیم نبىّ صلى اللّه علیه و آله بهتر دلالت مى‏کند زیرا دلالت مى‏کند که خداوند تزویج را خودش مباشره انجام داده است، نه به واسطه سفیران و جانشینانش.

لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ‏ بر نبىّ صلى اللّه علیه و آله حرجى نیست در آنچه که خداوند آن را مقدّر حتمى نموده است، زیرا خداى تعالى مقدّر و حتمى نموده است که زینب از همسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله باشد.

به امام باقر علیه السّلام نسبت داده شده است که فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله زینب را به زید تزویج نمود، پس مقدارى نزد زید مکث و درنگ نمود، سپس زینب و زید درباره چیزى مشاجره و بحث نمودند و داورى به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بردند، پس رسول خدا به زینب که نگاه کرد او را پسندید و خوشش آمد.

زید گفت: اى رسول خدا آیا اجازه مى‏دهى که من او را طلاق دهم که او متکبّر است و با زبانش مرا اذیّت مى‏کند؟

پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: از خدا بترس و همسرت را نگهدار و به او نیکى کن.

سپس زید او را طلاق داد و عدّه‏ اش که تمام شد خداوند نکاح او را بر رسولش نازل نمود[۲۴].

از امام رضا علیه السّلام در حدیثى آمده است: خداى تعالى نامهاى همسران رسول را در دار دنیا به رسولش معرفى نمود و همچنین نامهاى همسرانش را در آخرت، نیز خداى تعالى آنان را مادران مؤمنین خواند و در بین نامهاى زنان دنیا یکى به نام زینب بنت جحش بود که در آن روز همسر زید بن حارث بود.

پس رسول خدا اسم زینب را در دلش نگهداشت و آن را آشکار نکرد تا کسى از منافقین نگوید که رسول خدا زنى را که در خانه مرد دیگرى است یکى از همسرانش و از مادران مؤمنین مى‏ شمارد و از قول منافقین ترسید، خداى تعالى دراین‏ باره فرمود: تو از مردم مى‏ ترسى در حالى که خداوند سزاوارترست که از او بترسى، یعنى تو در دلت از خدا بترسى سزاوارترست.

و خداى تعالى تزویج احدى از خلقش را به عهده نگرفته است، جز تزویج حوّا به آدم علیه السّلام و زینب به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آنجا که فرمود:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها و تزویج فاطمه علیها السّلام به على علیه السّلام‏[۲۵].

از امام صادق علیه السّلام آمده است: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در مورد کارى قصد خانه زید بن حارثه را نمود دید که زن زید خودش را مى‏شوید به او فرمود: سبحان اللّه الذى خلقک یعنى منزّه است خدایى که تو را آفرید، مقصود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از این گفتار تنزیه خداى تعالى از قول کسانى بود که گمان مى‏کردند ملایکه دختران خدا هستند …

امام رضا علیه السّلام در ادامه حدیث فرمود: نبىّ صلى اللّه علیه و آله فرمود: منزّه است خدایى که تو را آفریده، از اینکه تو را به فرزندى بگیرد که احتیاج به این تطهیر و شستشو داشته باشد.

وقتى زید به خانه ‏اش برگشت همسرش آمدن رسول صلى اللّه علیه و آله و سخن او را به همسرش خبر داد، ولى زید نفهمید که مقصود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چه بوده و گمان کرد که پیغمبر از زیبایى زینب خوشش آمده.

پس زید خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسید و گفت: یا رسول اللّه همسر من بداخلاق است و مى‏خواهم طلاقش بدهم، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به او فرمود: همسرت را نگهدار و از خدا بترس، خداى تعالى عدد همسران او را معرفى کرده بود و زینب را یکى از آنان شمرده بود، ولى این مطلب را در دلش مخفى نگه داشته بود و به زید چیزى آشکار نکرده بود و مى‏ترسید که مردم بگویند: محمّد به بنده‏ اش مى‏گوید زن تو به زودى همسر من خواهد شد، به رسول خدا این مطلب را عیب بگیرند که خداى تعالى این آیه را نازل فرمود:

سپس زید بن حارثه زینب را طلاق داد و عدّه گرفت و خداى تعالى او را به رسولش تزویج نمود و در این مورد آیه‏ اى نازل نمود، فرمود: فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً … تا آخر سپس خداى تعالى مى‏ دانست که منافقین با این تزویج رسول خدا را سرزنش خواهند کرد و به او عیب خواهند گرفت که این آیه را نازل نمود: ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ‏[۲۶].

سُنَّهَ اللَّهِ‏ تزویج همسران پسر خوانده‏ ها یا رفع حرج در آنچه که براى انبیا مقدّر نموده و سنّتى را که مباح کرده است قبلا هم در بین انبیاى پیشین بوده است.

و مقصود از: فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ‏ انبیا و پیامبران پیشین است به قرینه‏ى الّذین یبلّغون رسالات اللّه چه تبلیغ رسالت کار انبیاست.

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً امر خدا قبلا در الواح مقدّر و حتمى شده به نحوى که قابل تخلّف نیست، پس چرا باید منافقین در کارى تو را سرزنش کنند که حتمى شده و تخلّف ‏پذیر نیست.

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ‏ این جمله صفت یا بدل از الّذین خلوا است، یا خبر مبتداى محذوف، یا مفعول فعل محذوف است.

وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً پس باید جز از خدا نترسید.

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ‏ بیان این جمله در اوّل سوره در تفسیر قول خدا: وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏ گذشت.

و چون از نفى پدر بودن رسول خدا نسبت به مردان این توهّم پیش آمد که نسبت بین رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و امّت او منتفى است خداى تعالى مطلب را استدراک نمود که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر جسمانى مردان شما نیست، لیکن از آن جهت که امّت مؤمن مى‏باشند و مردان و زنانى روحانى هستند رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر آنان مى‏باشد.

پس قول خداى تعالى:

وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ‏ به منزله‏ى آن است که بگوید: و لکن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر روحانى مردان است.

وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ‏ این کلمه جهت ترقّى از پدر امّت بودن است، گویا که گفته است: بلکه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پدر همه مرسلین و امّتهاى آنان مى‏باشد، چون او خاتم انبیاست و خاتم باید محیط بر همه و منسوب به همه باشد، مثل نسبت پدر به اولاد.

و لفظ خاتم با کسره و فتحه تاء خوانده شده.

وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً و خداوند به هر چیزى داناست، نه شما، او است که نسبت جسمانى و روحانى بین اشیا را مى‏داند و مقدار هر یک و حکم هر یک بر حسب خودش و قدرش مى‏داند، نه شما.

پس در حکمى که خداوند مى‏کند چون و چرا نیاورید و نگویید چرا چنین شد و اگر چنین نمى‏شد چنان مى‏شد، که این سخن جاهلانه ردّ از جاهل بر عالم است، تأمّل از جانب جاهل در حکم عالم است.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۱، ص: ۴۶۴


[۱] . تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۷۱- ۱۷۲.

[۲] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۶۲ و مصباح الشّریعه ص ۹۲.

[۳] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۶۳- ۱۶۴ و تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۷۲- ۱۷۵.

[۴] . تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۷۵- ۱۷۶.

[۵] . علل الشّرائع ج ۱ ص ۲۰۶ باب ۱۵۶ ح ۴.

[۶] . الخصال ص ۳۷۶ ح ۵۸.

[۷] ( ۱، ۲). تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۸۱ و الکافى ج ۲ ص ۲۴۸ ح ۲.

[۸] ( ۱، ۲). تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۸۱ و الکافى ج ۲ ص ۲۴۸ ح ۲.

[۹] . الکافى ج ۸ ص ۳۰۶ ح ۴۷ و تفسیر برهان ج ۳ ص ۳۰۳.

[۱۰] . مجمع البیان ج ۷- ۸ ص ۳۵۰.

[۱۱] . تفسیر بیضاوى ج ۲ ص ۲۴۳.

[۱۲] . تفسیر بیضاوى ج ۲ ص ۲۴۶.

[۱۳] . تفسیر قمّى ج ۲ ص ۲۴۴.

[۱۴] . بصائر الدّرجات ص ۲۶۳ باب ۱۱ ح ۴.

[۱۵] . کمال الدّین و تمام النّعمه ص ۲۷.

[۱۶] . تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۹۳.

[۱۷] . بصائر الدّرجات ص ۲۲۶ باب ۱۱ ح ۱۳.

[۱۸] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۸۹ و مجمع البیان ج ۷- ۸ ص ۳۵۸.

[۱۹] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۸۹ و مجمع البیان ج ۷- ۸ ص ۳۵۸

[۲۰] . المحاسن ص ۲۸۵ ح ۴۳۶

[۲۱] . مجمع البیان ج ۷- ۸ ص ۳۵۸.

[۲۲] . تفسیر بیضاوى ج ۲ ص ۲۴۶، تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۰، تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۹۴ و تفسیر البرهان ج ۳ ص ۳۲۵.

[۲۳] . مجمع البیان ج ۷- ۸ ص ۳۶۰.

[۲۴] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۱ و تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۹۴.

[۲۵] . عیون اخبار الرّضا علیه السّلام ج ۱ ص ۱۵۵ باب ۱۴ ح ۱.

[۲۶] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۲ عیون اخبار الرّضا علیه السّلام ج ۱ ص ۱۶۱- ۱۶۲ باب ۱۵ ح ۱ و تفسیر البرهان. ج ۳ ص ۳۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=