ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۲۰۴ – ۲۱۵
[سوره البقره (۲): آیات ۲۰۴ تا ۲۰۵]
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (۲۰۴) وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (۲۰۵)
[ترجمه]
بعضى مردم از گفتار دل فریب خود درباره دنیا تو را بشکفت آرند و خدا را براستى خود گواه گیرند در حالى که او سختترین دشمنان است و چون برود کوشش کند تا در زمین فساد کند و کشت و دام را نابود نماید و خدا فساد را دوست نمیدارد.
شرح لغات
یعجبک- به شگفت آورد و شاد کند تو را از «اعجاب» که بمعناى خوشى شخص به چیزى که آن را نیکو مىشمرد و کلمه «عجب» که بمعناى خویشتن خواهى و خودستایى است نیز از همین ماده است که از رفتار خودش خوشحال است.
الد- شدید و سخت در دشمن.
الخصام- جمع «خصم» بعقیده «زجاج» مانند کلمه «صعب» که جمعش «صعاب است ولى «خلیل» آن را مصدر میداند مانند «مخاصمه».
تولّى- پشت کرده- و تولّى بمعناى انحراف و برگشتن از چیزیست به خلاف آن سعى- ممکن است بمعناى «فعالیت کرد» باشد و نیز ممکن است بمعناى «شتاب نمود» گرفته شود.
یهلک- نابود کند- از «اهلاک» بمعناى از بین بردن و نابود کردن چیزى که از قابلیت استفاده بیافتد.
حرث- کشت و زرع.
نسل- هر صاحب روحى.
شأن نزول
درباره شان نزول این آیات سه قول گفته شده است.
۱- ابن عباس میگوید این سه آیه (دو آیه بالا و یک آیه بعد،) درباره ریاکاران نازل شده است چه، ریاکار، ظاهر سازىهایى بر خلاف باطنش دارد و همین مطلب از امام صادق علیه السلام نقل شده جز اینکه آن حضرت شخصى را که درباره او نازل شده است معین فرمود.
۲- «حسن» میگوید این آیات درباره منافقین نازل شده.
۳- از «سدى» نقل شده که این آیات درباره «اخنس بن شریق» نازل شد که نزد پیامبر اکرم خودش را نیکو و دوستدار حضرت جلوه میداد و اظهار علاقه میکرد در حالى که در باطن و حقیقت خلاف آن بود.
تفسیر:
پس از آنکه خداوند در آیات پیش، از حالات و اوصاف مردم مؤمن و کافر مطالبى را بیان کرد اینک درباره منافقان و صفات آنها سخن میگوید که بعضى از این مردماند که سخن آنها تو را بشگفتى وامیدارد به اینکه گفتارشان را نیکو جلوه میدهند تا در دل تو براى خود موقعیتى بدست آورند و خدا را گواه میگیرند و سوگند میخورند که آنچه میگویند موافق با درونشان است در صورتى که در باطن بر خلاف آنچه میگویند هستند در حقیقت سختترین دشمنان تواند یا سختترین مردماند در دشمن با تو.
إِذا تَوَلَّى …– در معناى کلمه «اذا تولّى» سه قول است.
۱- وقتى اعراض کرد و پشت نموده (حسن).
۲- هنگامى که «عهده دار حکومت و مقامى شد جور و ستم میکند» (ضحاک) ۳- وقتى که برگشت از آنچه اظهار میکرد …- (ابن جریح).
سَعى فِی الْأَرْضِ …– شتاب کند در رفتن از پیش تو و بقول بعضى عمل و فعالیت کند در زمین.
لِیُفْسِدَ فِیها– تا قطع رحم کند و خون بریزد (ابن جریح) و یا فسادش آشکارا کند و گناه گناه (بقول بعضى دیگر).
وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ …– تا اینکه کشتها و فرزندان را از بین ببرد و زهرى میگوید مراد از «حرث» زنان و از «نسل» فرزندان مىباشد چه در جاى دیگر میفرماید «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ».
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود مراد از «حرث» در اینجا «دین» است و منظور از «نسل» مردماند.
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ …– خدا فساد کنندگان و یا خود عمل فساد را دوست نمیدارد از این آیه ضمناً باطل بودن قول «جبر» استفاده میشود زیرا خداوند میفرماید که فساد را دوست نمیدارد و اگر خود او فاعل زشتىها و فساد باشد باید اراده بآنها داشته باشد و اراده همان شوق و محبت است در حالى که خدا محبت بفساد ندارد.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۰۶]
وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (۲۰۶)
[ترجمه]
وقتى باو گفته میشود از خدا بترس غرور بزرگى او را بگناه وامیدارد براى او جهنم کافى است که چه بد جایگاهى است
شرح لغات:
اتق- پرهیز از اتقاء که درخواست سلاست به چیزى است که مانع ترس باشد و «اتقاء» از خدا پرهیز از عذاب اوست.
اخذته- مانع میشود او را ضد عطا کردن.
عزّه- عزّت آنچه که مانع ذات و بدبختى است.
مهاد- جایگاه
تفسیر:
بدنبال آیه پیش در این آیه نیز خداوند یکى دیگر از صفات منافقین را بیان میکند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ …– یعنى وقتى که به منافق گفته میشود از نافرمانى خدا بترس و از انجام کار زشت و فساد و نابود کردن کشت و نسل که خدا منع کرده دورى نما.
أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ- … در معناى این جمله دو قول است.
۱- غرور بزرگى و تعصب جاهلیت او را وادار بگناه میکند که آن را انجام دهد همانطورى که میگویند «اخذته بکذا» یعنى او را بدان کار وادار کرد.
۲- گناهى که در اثر کفر در دل داشت او را مغرور کرد که خود را بزرگ بشمارد (حسن).
فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ …– براى کیفر گمراهى از کافى است که دچار آتش گردد.
وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ …– بد قرارگاهى است براى او، «حسن» نظیر آیه دیگر که میفرماید «وَ بِئْسَ[۱] الْقَرارُ».
علت اینکه «جهنم» را قرآن «مهاد» میگوید اینست که بجاى «مهاد» که آمادگاه و قرارگاه راحت است باو «جهنم» داده میشود مانند آیه کریم «فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ[۲]» (او را بعذابى دردناک بشارت ده) که تعبیر «بشارت شده و باید بنعمت بشارت داد ولى چون گناهکار است بجاى نعمت به عذاب بشارت داده میشود از این آیه استفاده میشود که اگر کسى را دعوت بحق کنند و او تکبر کند و از پذیرفتن آن امتناع ورزد، بزرگترین گناه کبیره را مرتکب شده است و لذا ابن مسعود میگوید:
یکى از گناهانى که بخشیده نمیشود اینست که بکسى بگویند از خدا بترس او پاسخ دهد: «تو خودت را نگاهدار و خودت بترس».
فردى که چنین پاسخ دهد گناهش بخشیده نمیشود.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۰۷]
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (۲۰۷)
[ترجمه]
بعضى از مردماند که در راه خدا و براى خوشنودى او جان خود را میفروشند و خدا به بندگانش مهربان و رؤوف است
شرح لغات:
یشرى- از کلماتى است که در دو معناى متقابل استعمال شده و بمعناى فروختن و خریدن آمده است ولى در آیه منظور معناى اول است.
مرضات- اصل آن از «رضا» و بمعناى خشنودى و ضدّ غضب است.
رؤوف- مهربان که قبلًا معناى آن را گفتیم.
شأن نزول
درباره شأن نزول این آیه چند قول است.
۱- «سدى» از ابن عباس نقل کرده که این آیه درباره على بن ابى طالب علیه السلام نازل شد هنگامى که مشرکان تصمیم بر قتل رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله داشتند و آن حضرت از مکه خارج شد و بغار «ثور» پناه برد.
در آن شب على! در رختخواب رسول اکرم خوابید و در بین مکه و مدینه این آیه فرود آمد و نقل شده که وقتى على علیه السلام در رختخواب پیغمبر خوابید جبرئیل در بالاى على علیه السلام و میکائیل در پائین پایش ایستاده بودند و جبرئیل فریاد میزد «آفرین، آفرین بر مثل تو باد که خداوند بتو بر ملائکه مباهات کرد.
۲- عکرمه میگوید این آیه درباره ابو ذر غفارى، جندب بن سکن و صهیب بن سنان (سه نفر از مسلمانان فداکار) نازل شد و هر کدام داستانى دارند طائفه ابو ذر او را گرفتند و او فرار کرد تا نزد رسول اکرم آمده ایمان آورد و سپس براى تبلیغ اسلام بسوى قوم و قبیله اش بازگشت ولى قبیله اش از او دورى کردند او دوباره نزد رسول خدا آمد.
و اما صهیب، مشرکان او را از فامیلش گرفتند صهیب با مالش خود را خرید و بسوى رسول اکرم هجرت کرد.
۳- از على علیه السلام و ابن عباس نقل شده است که مراد از آیه مردى است که بسبب امر بمعروف و نهى از منکر کشته میشود.
۴- «قتاده» میگوید این آیه درباره مهاجر و انصار نازل شده است.
«حسن» معتقد است که این آیه عمومیت دارد و همه مجاهدان و فداکاران در راه خدا را شامل میشود.
تفسیر:
چون خداوند در آیه پیش فرموده وقتى بمنافق گفته میشود «از خدا بترس» بزرگى و غرور او را مانع میشود گوینده این نوع کلمات را که متضمن امر بمعروف و نهى از منکر است معرفى میکند که خود یکى از صفات مؤمن است.
که برخى از مردم در راه کسب رضاى خدا جان خود را میفروشد و مناسبت اینکه از فداکارى و جانبازى تعبیر به «فروختن» شده اینست که فروشنده جنس همیشه در صدد بدست آوردن پول جنس است، فداکاران هم در فداکارى خود رضاء و خوشنودى خدا را طالبند.
وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ– خدا به بندگان رؤوف و مهربان است و آنچه را که آنان آرزو دارند که در اینجا رضا و خوشنودى خدا است به آنان میدهد.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۰۸]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۲۰۸)
[ترجمه]
اى کسانى که ایمان آورده اید، همگى در مقام تسلیم درآئید و بدنبال راههاى شیطان مروید که او براى شما دشمن آشکار است.
شرح لغات:
کافّه- همگى
تفسیر:
چون در آیات پیش خداوند صفات سه دسته از مردم را بیان کرد: مؤمن، منافقین کفار» اینک با این آیه همه آنها را بفرمانبرى و انقیاد و اطاعت خدا دعوت میکند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً …– در معناى «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ» سه قول است:
۱- داخل در اسلام شوید و با توجه به اینکه خطاب بعنوان مردم مؤمن است پس باید آن را بمعناى «باسلام خود ادامه دهید» گرفت مانند آیه کریم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ[۳]» (اى کسانى که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید) این وجه را «ابن عباس، سدى، ضحاک، مجاهد» گفته اند.
۲- مقصود از «دخول در سلم» داخل شدن در فرمان خدا و اطاعت از امر اوست «ربیع و بلخى» این قول را اختیار کردهاند.
و هر یک از دو معناى فوق ممکن است مراد از آیه کریمه باشد ولى جمله آیه بر اطاعت و فرمانبرى خدا عمومیت بیشترى داشته و شامل آنچه اصحاب ما نقل کردهاند که مقصود از «سلم» ولایت» است نیز مىباشد.
کافه- بدو صورت معنا شده:
۱- همگى داخل اسلام شوید
۲- بطور کلى و همه جانبه باسلام و تسلیم گرائید و بهمه احکام دین بدون انتشار و تبعیض عمل کنید.
معناى دوم را تأیید میکند این روایت که جمعى از یهود خدمت رسول خدا آمده اسلام آوردند و از آن حضرت درخواست کردند که حکم حرام بودن کار در روز شنبه و نیز حرمت گوشت شتر (که در آئین یهود است) هم چنان در حق آنها باقى بماند رسول اکرم فرمود: بهمه احکام اسلام بدون استثناء باید ملتزم شوید.
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ …- از آثار و کردار شیطان پیروى نکنید و توجه کنید که ترک از احکام اسلام در حقیقت، پیروى شیطان است.
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ …– شیطان در اثر خوددارى از سجده بر آدم دشمن براى شما شده است و او گفت «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا[۴]» (همه اولاد آدم را مهار کرده گمراه میکنم جز عده کمى».
[سوره البقره (۲): آیه ۲۰۹]
فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۰۹)
[ترجمه]
اگر با وجود این حجتها که براى شما آمده باز براه خطا روید بدانید که خدا عزیز و دانا است
شرح لغات
زللتم- لغزیدید- مصدر آن «زلل و زلّ و مزلّه» است که بمعناى زوال و انحراف از راستى است.
عزیز- نیرومندى که هیچ چیز او را از پا در نمی آورد.
تفسیر:
پس از آنکه خداوند در آیه پیش بندگانش را به اطاعت و فرمانبرى فرمان داد اینک آنها را تهدید میکند که اگر از راه روشن و روش محکم که خدا شما را امر بآن هدایت کرده منحرف شوید پس از آن همه دلیل و برهان که براى شما آمده پس بدانید که خداوند در انتقام و عذاب، نیرومند است و هیچ چیز نمیتواند جلو عذاب و شکنجه او را بگیرد.
و حکیم است- یعنى احکامى که براى شما قرار داده و عقابى که بر ترک آن احکام میکند پس از بیان راه و روش صحیح روى حکمت است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۰]
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۲۱۰)
[ترجمه]
آیا انتظار دارند که خدا در سایه به آنهایى از ابر و فرشتگان بر آنها فرود آید و کار یکسره شد و همه کارها بخدا برمیگردد.
شرح لغات:
ینظرون- در اینجا بمعناى انتظار است و «نظر» در اصل لغت بمعناى طلب و درک است و در مورد «فکر» و «نگاه» که بکار میرود بهمین مناسبت است که متفکر و بیننده، معرفت و یافتن چیزى را طلب میکنند.
ظلل- جمع «ظله» است (سایه بان) آنچه از حرارت خورشید بسایه آن میروند و به ابر «ظله» میگویند چون سایبانى از خورشید است.
غمام- ابر سفید نازک و اصل غمام بمعناى ستر و پوشش است و چون ابر آسمان را میگیرد و مىپوشاند بآن «غمام» گفتهاند.
تفسیر:
بدنبال تهدیدى که به متخلفین از اطاعت خدا در آیات پیش شد اینک خداوند باز تهدید میکند:
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ …- اینان انتظار دارند که خدا در سایهبانهایى از ابر و ملائکه بر ایشان فرود آید.
در تفسیر این قسمت «أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ» (اینکه بیاید خدا ایشان را) سه وجه گفته اند.
۱- امر و عذاب خدا
آیا کسانى که آیات خدا را منکر میشوند انتظار دارند که امر خدا و یا عذاب الهى و آنچه بآنان درباره کیفر گناهانشان وعده داده است در پردهاى از ابرها به آنان فرود آید و مناسبت اینکه آمدن عذاب را به آمدن خدا تعبیر کرده همین است که اگر مأمور کارى انجام دهد به کار فرما و آمر نسبت داده میشود و آمدن آمر و عذاب خدا، مانند آمدن خود اوست.
۲- آیات بزرگ الهى
منظور اینست آیا این مردم در انتظار دارند که آیات بزرگ خدا بر آنان فرود آید و براى بیان عظمت آن آیات، آمدن آنها تعبیر به آمدن خدا شده است مثل اینکه میگویند امیر وارد شهر شد و منظور وارد شدن لشکر است.
براى بیان هول و هراسى که مردم را فرا میگیرد تعبیر به «غمام» شد چه، نگرانیها و ترس همچون ابر بر مردم سایه میافکند مانند آیه کریمه «وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ»[۵] (وقتى که موجى مانند کوهها آنان را فرا گرفت).
۲- خدا بآنچه وعده داده عمل میکند
زجاج میگوید: معناى این جمله اینست که خداوند بآنچه وعده داده از عذاب و حساب عمل میکند و میدهد مانند آیه کریمه: «فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا»[۶] (عذاب خدا از آنجا که حساب نمیکردند بآنها رسید» یعنى خذلان و خوارى و عذاب را براى آنان آورد این اقوال همه بهم نزدیکاند و معناى همه یکى است و همه باین مضمون برمیگردند:
آیا اینان انتظار قیامت را دارند؟ و این استفهام انکارى است که منظور نفى و انکار است و مراد اینست که اینان به انتظار این روز نیستند مانند آیه کریمه:
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ»[۷] (مگر جز این انتظار دارند که فرشتگان سوى ایشان بیایند یا فرمان پروردگارت بیاید).
گاهى نسبت به آمدن به چیزى داده میشود که بى روح است و آمد و رفت ندارد مثل اینکه میگویند «وعدههاى فلانى آمد» و «خبرش آمد» و مانند این جملهها که مسلماً مراد، آمدن بمعناى حقیقى نیست.
و اما کلمه «و الملائکه- در این آیه مورد بحث یا عطف به «غمام» است که باید مجرور خواند و معنایش باین صورت میشود: «مگر اینکه خدا در سایهبانهایى از ابر و فرشتگان بر ایشان فرود آید» و یا عطف بر کلمه «اللَّه» است که مرفوع خوانده میشود معنایش اینست: «مگر آنکه خدا و فرشتگان بیایند».
وَ قُضِیَ الْأَمْرُ …– و کار یکسره و تمام شود به اینکه حساب پایان یابد و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش قرار گیرند این بیان، مخصوص آخرت است اما اگر مراد، دنیا باشد معنایش اینست که عذاب ریشهکن و نابود کننده ایشان را گرفته و کارشان پایان یابد.
وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ …- یعنى سؤال از اعمال و مجازات بر آنها و همه چیز بسوى خدا بازمیگردد هم چنان که همه چیز در آغاز براى خدا بود و در دنیا بعضى از امور را مردم مالک شد بر برخى امور قدرت و تسلط یافتند اما همه آنها بدون استثناء در حشر بار دیگر بسوى او برمیگردد که در آنجا هیچ کس مالک چیزى نیست بعضى گفتهاند معناى آیه اینست که: امور دنیا و آخرت همه بسوى خدا برمیگردد.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۱]
سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَهٍ بَیِّنَهٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَهَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (۲۱۱)
[ترجمه]
از بنى اسرائیل بپرس، چه معجزهها و براهین روشن برایشان فرستادیم و هر که نعمت خدا را که بسوى او آمده تغییر دهد، مجازات خدا بسیار سخت است.
تفسیر:
اى محمّد از فرزندان یعقوب که مراد همان دانشمندان یهود اطراف مدینه است و منظور از این سؤال تاکید بیشتر و اتمام حجت است بر ایشان.
بپرس که چقدر آیات و دلیلهاى روشن بایشان دادیم.
بعقیده برخى از مفسرین مانند «حسن و مجاهد» این آیات همان «ید بیضا» و اژدها شدن عصاى موسى و شکافتن دریا و سایه انداختن ابر بر آنها و فرستادن «منّ» و «سلوى» و مانند آنها است؟ که بر گذشته بنى اسرائیل داده شد.
ولى «جبائى» میگوید مقصود از این آیات، همان دلیلهاى روشن و واضحى است که بر صدق نبوت پیامبر اسلام دیده بودند.
وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَهَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ (کسى که نعمت خدا را که بسوى او آمده تغییر دهد).
دو وجه در تفسیر این آیه گفته اند:
۱- در آیه جملهاى مقدّر و محذوف است که اینان نعمت خدا را تغییر داده به آیات الهى ایمان نیاوردند و بمخالفت برخاستند و در نتیجه، خود گمراه، و سبب گمراهى دیگران شدند و هر کس نعمت خدا را تغییر دهد …
۲- آن کس که دلیلها را با تاویلات ناصحیح و باطل از ظاهرشان برگرداند.
فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ …– خدا کیفر سختى براى این شخص یا براى گناهکاران و از جمله «او» دارد.
و این آیه ضمناً دلالت میکند بر باطل بودن قول جبریها که میگویند خدا براى کفّار نعمتى ندارد زیرا در این آیه صریحاً میگوید کافران نعمتى که خدا بآنان داده است تبدیل نمودند پس وجود نعمت براى آنان مسلّم فرض شده است.
در جاى دیگر، قرآن میفرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها»[۸] (نعمتهاى خدا را شناخته سپس آنها را انکار میکنند) که نعمت به کفار داده شده است.
و نیز در این آیه تبدیل نعمت را بکفّار نسبت میدهد و آنها را تهدید بکیفر و عذاب مىنماید و اگر این افکار و تبدیل نعمت کار آنها نبوده سزاوار کیفر نبودند.
تبدیل این آیات باینست که آن را تحریف یا کتمان یا تاویل و تعبیر غیر صحیح کنند همانطور که این کارها را در مورد تورات و انجیل انجام دادند و در اسلام هم بدعتگذاران و «مبتدعه» در قرآن نظیر آن را مرتکب شدند.
نظم آیات گذشته
پس از بیان احکام و شرایع الهى و اینکه مردم در عمل و ترک آنها سه دستهاند:
«مؤمن، کافر و منافق» و بیان وعد و وعید الهى این مطلب را به پیامبر یادآورى میکند که اگر مردمى بتو ایمان نمیآورند نه از جهت نارسایى ادله و براهین تو است بلکه بعلت ناپاکى طبیعت و آلودگى رفتار و کردار آنها است و قبل از تو نیز نظیر این مخالفت، را با انبیاء کردند و از آنها بپرس …
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۲]
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (۲۱۲)
[ترجمه]
براى آنها که کافرند زندگى این دنیا جلوه نموده و اهل ایمان را مسخره میکنند، کسانى که پرهیز کارى کردهاند روز قیامت مقامى برتر دارند و خدا هر که را خواهد بىحساب روزى دهد.
شأن نزول
در شأن نزول این آیه سه قول است:
۱- قول ابن عباس که میگوید آیه درباره ابو جهل و دیگر رؤساء قریش نازل شد که نعمتهاى دنیا برایشان فراهم گسترده بود و تهى دستان از مؤمنین چون «عبد اللَّه بن مسعود، عمّار، بلال و جناب» را مسخره میکردند و میگفتند اگر محمّد پیغمبر بود اشراف و ثروتمندان قریش دور او را میگرفتند.
۲- قول «مقاتل» که معتقد است آیه درباره «عبد اللَّه بن ابى» و یارانش نازل شد که ضعفاء مؤمنین را مسخره میکردند.
۳- قول «عطا» که مورد نزول آیه را رؤساء یهود از بنى قریظه و بنى نظیر و بنى قینقاع میداند که اینان مهاجران فقیر را مسخره میکردند.
ولى مانعى نیست که گفته شود آیه درباره همه آنها نازل شده است.
تفسیر:
در اینجا خداوند بیان میکند که علت روگردانى و ایمان نیاوردن کفّار همان اختیار دنیا و ترجیح آن است بر آخرت.
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا …– در اینکه زینت دهنده کیست؟ دو قول است:
۱- شیطان دنیا را به آنها جلوه داد به اینکه انگیزه شرّ و گناه را در وجودشان تقویت کرد و انجام کارهاى زشت و ترک واجب را در نظر آنان نیکو نشان داد.
و نمیتوان گفت که خدا دنیا را در نظر این مردم زینت داد زیرا خداوند امر بزهد در دنیا نموده و فرموده است که «دنیا متاع غرور[۹] و «متاع قلیل[۱۰] است.
۲- خداوند دنیا را براى آنها زینت داد به اینکه چیزهاى دوست داشتى و خوش آیند آفرید و نیز میل و شهوت را در وجود آنان قرار داد همانطور که فرمود:
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ[۱۱] … (زینت یافته براى مردم دوستى شهوات از زنان و فرزندان و بسته هاى فراهم شده از طلا …)
سؤال
براى چه خداوند این میلها را در انسان قرار داد؟
پاسخ
تکلیف تنها از این راه صحیح است زیرا تکلیف اینست که انسان را به امرى وادار کنند که بطبع خود بآن میل نداشته و یا از آن روگردان باشد و یا از چیزى باز دارند که بدان شوق و علاقه دارد.
چنان که رسول اکرم فرمود: بهشت به ناراحتیها و آتش به شهوت و خواستنىها پیچیده شدهاند یعنى در راه بهشت رنج و خلاف میل و در راه آتش میل و شهوت قرار دارد.
وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا …- آنان مردم با ایمان را از نظر اینکه فقیرند مسخره میکنند و بعضى گفتهاند مراد اینست که مؤمنین را بخاطر ایمانشان بقیامت و کوشش و جدیت آنها در این راه و یا بخاطر زهد و ترک دنیا، مسخره میکنند.
و ممکن است آیه بهمه این وجوه حمل شود زیرا همه با هم قابل جمعاند.
وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ …- کسانى که پرهیزکارند برترند از آنها در روز قیامت) درباره این برترى چهار قول نقل شده است:
۱- برترى در درجات انسانى از لذت بردن اینان در دنیا.
۲- برترى در لذت بردن از نعمتهاى آخرت.
۳- برترى از نظر مکان و مقام در آخرت زیرا پرهیزکاران در فردوس برین و اینان در دوزخ قرار دارند چنان که میفرماید: «أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا»[۱۲] (اهل بهشت در آن روز جایگاهشان بهتر است).
۴- برترى مسخره کردن مومنین، نسبت بکفار بر مسخره کردن آنان مؤمنین را، شاهد این وجه آیه کریم است: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (جنایت کاران و مجرمان بمردم مؤمن میخندند) تا اینکه میفرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ» (امروز هم (قیامت) مؤمنین به کفّار مىخندند).
وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ …- (خداوند هر که را بخواهد بىحساب روزى میدهد».
در معناى این جمله از آیه اقوالى است.
۱- خداوند آن قدر زیاد مىبخشد که در اثر زیادى بحساب نمیآید.
۲- خداوند در دنیا مردم را در برابر اعمالشان روزى نمیدهد بنا بر این ثروتمند بودن و وسعت رزق دلیل بر منزلت و مقام شخص نزد خدا نیست و اگر بگوئیم که مراد از این «رزق» نعمت آخرت باشد در این وجه باید گفت: خداوند مؤمنان را باندازه اعمالشان پاداش نمیدهد بلکه بمراتب بیش از استحقاق اعمال آنها است.
۳- خداوند چیزى را که بخشید کسى از او سؤال و مواخذه نمیکند و حساب نمیخواهد و خود نیز انتظار پاداش و جبران ندارد.
۴- خداوند آنچه عنایت میکند بهر مقدار محدود باشد ولى از منبع فیاض و سرچشمه بىحساب فیض و لطف غیر متناهى اوست و عطاى الهى نه از مقداریست محدود که با آن عطا و بخشش کم شود مانند عطاى مخلوقات که آنچه میدهند از منبعى محدود است یعنى هر چه ثروتمند هم باشد و از ثروت فراوان خود بدهند ولى بهر حال ثروت و دارایى آنها محدود است ولى تنها خدا است که قدرت و مکنت بىحساب دارد.
۵- خداوند به اهل بهشت آن قدر رزق و روزى میدهد که بحساب نمیآید و نامتناهى است و همه این وجوه صحیح است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۳]
کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۱۳)
[ترجمه]
مردم یک گروه و ملت بودند خداوند رسولانى بشارت دهنده و ترساننده، فرستاد و با آنها کتابها بحق و راستى نازل کرد تا در میان مردم درباره آن چیزها که اختلاف کرده بودند، داورى کنند. و اختلاف نکردند جز آن گروه که بر آنان کتاب (آسمانى) آمد از روى حسد بهم، پس از آن همه حجتها که براى آنها آمده بود پس خدا بلطف خود کسانى را که ایمان آورده بودند بحقیقت آنچه در آن اختلاف کرده بودند هدایت نمود که خداوند هر که را بخواهد براه راست هدایت میکند.
تفسیر:
در اینجا خداوند براى تسلّى خاطر رسول اکرم حالات کفّار را در گذشته بیان میکند.
کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً …– مردم یک گروه و یک ملت و بر آئین بودند.
در اینکه مردم در آغاز به چه آئینى بودند اختلاف شده است:
جمعى میگویند بر «کفر» و این معنا در یک نقل از ابن عباس و حسن نقل شده و «جبائى» نیز آن را اختیار کرده است.
اینان در اینکه این کفر، چه زمانى بوده نیز با هم اختلاف دارند «حسن» میگوید در فاصله زمانى بین آدم و نوح. بعضى میگویند پس از نوح تا بعثت ابراهیم و پیامبران بعدى.
و بعضى دیگر معتقدند این کفر، قبل از بعثت هر پیامبرى بوده ولى این قول صحیح نیست زیرا خداوند بیشتر پیغمبران را براى مردم مؤمن و گرویده میفرستاد.
سؤال:
با اینکه ممکن نیست از طرف خدا، زمین از وجود حجت بر مردم خالى بماند چگونه میتوان گفت که تمام مردم کافر بودند؟
پاسخ:
ممکن است گفت فردى و یا افرادى مؤمن و هدایت یافته و حجت الهى در آن زمانها موجود بودهاند ولى چون کم بودند و قدرت نداشتند نمیتوانستند دین خود را ظاهر نمایند و چون اکثریت و غلبه با کفار بوده آنان بحساب نیامده اند.
در تفسیر «أُمَّهً واحِدَهً» جمعى میگویند مراد اینست که تمام مردم بر دین حق بودند این قول از «قتاده» و «مجاهد» و «عکرمه» و «ضحاک» و در نقل دیگرى از «ابن عباس» نقل شده است.
این دسته در اینکه این دین حق در چه زمان بوده اقوالى دارند از اینقرار:
۱- از زمان حضرت آدم تا زمان نوح دوازده فرقه بودند که دین حق را قبول داشتند و سپس در آن اختلاف کردند (ابن عباس- قتاده).
۲- آنان کسانى بودند که بحضرت نوح ایمان آورده و در کشتى بودند زمانى که دیگران غرق شدند و پس از آن، آنها با هم اختلاف کردند (واقدى- کلبى).
۳- مجاهد میگوید مراد از «امت واحده» حضرت آدم است که پیشواى فرزندانش بود و خداوند پیامبران را در فرزندانش فرستاد.
۴- اصحاب ما (شیعه) از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کردهاند که آن حضرت فرمود «قبل از حضرت نوح ملتى بودند که بر فطرت خدایى میزیستند نه هدایت شده بودند و نه گمراه پس خداوند پیغمبران را فرستاد».
بنا بر این روایت معناى آیه اینست که آنان بدین و پیامبرى معتقد نبودند بلکه آنچه عقل و فطرت حکم میکرد بدان عمل میکردند و چون خدا میدانست که مصلحت و خیر بشر در فرستادن انبیاء است لذا پیغمبران را براى هدایت مردم فرستاد که بشارت دهنده به بهشت بودند براى اطاعت کنندگان و ترساننده از عذاب براى گناهکاران.
وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ …– (با آنان کتاب نازل کرده) در اینکه «کتاب» مفرد آمده و نبیّین جمع، چند وجه گفته شده است.
۱- با هر یک از پیغمبران یک کتاب فرستاد.
۲- خدا با فرستادن و بعث انبیاء کتاب هم با آنان فرستاد و مراد بعضى از انبیاء است زیرا همه پیامبران صاحب کتاب نبودند.
۳- کلمه «کتاب» اسم جنس است و بمعناى کتاب میباشد یعنى خدا پیامبران را فرستاد و کتبهایى بر آنان نازل کرد.
بِالْحَقِّ …– در معناى این که کلمه سه قول است.
۱- براستى و عدالت.
۲- خداوند با آنها کتاب فرستاد که او حقّ و از طرف خدا میباشد.
۳- کتاب را فرستاد که در آن بیان «حق» است.
لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ …– (تا بین مردم داورى کند) ضمیر در «یحکم» (داورى کند) به خدا یا کتاب برمیگردد یعنى تا خدا که فرستنده کتاب است و یا خود کتاب» بین آنها داورى کند.
فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ …– در آنچه اختلاف کردند قبل از آمدن کتاب.
سؤال
بنا بر قول اول که «امه واحده» کفر باشد و در آن وقت همه مردم کافر بودند چگونه ممکن است درباره آنان گفته شود: «در حق اختلاف کردند» و کتاب، فرستاده شد که میان آنها حکم کند.
پاسخ
در پاسخ ممکن است گفت که آنان همه کافر بودند لکن بعضى از راه غلوّ و مبالغه در حق انبیاء و بعض از راه کوتاهى در فکر همانطور که یهود و نصارى در حق مسیح کافر شدند و او را یهود «دروغگو» و نصارى «خدا» دانست.
وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ– اختلاف در حق نکرد مگر گروهى که بآنان علم داده شده بود مانند یهود که صفات نبى اکرم را کتمان کردند در حالى که به آن علم داشتند.
مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ …– پس از آنکه
1- دلیلها و برهانهاى واضح یا ۲- تورات و انجیل و یا ۳- معجزات پیامبر اسلام براى آنان آمده و دیدند.
بَغْیاً بَیْنَهُمْ …– از روى ظلم و حسد و ریاست طلبى.
فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ …– خداوند کسانى را که ایمان آورده بودند در آنچه اختلاف کرده بودند بحقیقت هدایت فرمود و منظور از کلمه «اذن» یا علم است و یا «لطف» و در آیه چیزى محذوف است که اینان به علم و یا لطف خدا هدایت شدند
وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ …– (خدا هر که را بخواهد براه راست هدایت میکند» در تفسیر این قسمت سه وجه بیان شده است:
۱- خداوند صراط مستقیم را که همان اسلام است براى هر کس که بخواهد که همان مکلفان هستند بیان و دلالت میکند (جبائى)
2- آنها را بلطف خویش هدایت مینماید بنا بر این، این هدایت مخصوص کسانى است که لیاقت و شایستگى این نوع هدایت را در علم خدا دارند (بلخى و ابن اخشید)
۳- خداوند آنها را براه بهشت راهنمایى میکند و دست آنها را گرفته در این راه قرار میدهد (غیر از هدایت عمومى) که این نوع هدایت مخصوص مؤمنین است.
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۴]
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ (۲۱۴)
[ترجمه]
آیا گمان میکنید و مى پندارید که داخل بهشت مى شوید در حالى که سرگذشت و داستان کسانى که بیش از شما در گذشتند بشما نرسیده که آنان رنج و سختیها دیدند و تکان خوردند تا آنجا که پیغمبر و کسانى که با او بودند گفتند: «پس یارى و کمک خدا چه وقت است»؟ بدانید که کمک و یارى خدا نزدیک است.
شرح لغات:
مثل- مانند- شبیه- حکایت.
خلد- گذشتند.
مستهم- رسید بایشان- مسّ و لمس بیک معنا است.
البأساء- تنگدستى در برابر «نعماء» (خوشى) و نیز بمعناى «قتل» آمده.
الضّراء- سختى در مقابل «سراء» (راحتى) و بمعناى «فقر» نیز مىباشد.
زلزلوا- تکان خوردند- ناراحت شدند.
شأن نزول:
درباره شأن نزول این آیه سه قول است.
۱- در جنگ خندق که مسلمانان مدینه بحال وحشت و در محاصره کفار قریش بسر میبردند این آیه نازل شد و مسلمانان را امر بصبر کرد و وعده نصرت داد (قتاده)
2- در جنگ احد وقتى که عبد اللَّه بن ابىّ (رئیس منافقان) باصحاب پیغمبر اکرم میگفت چرا خود را بکشتن میدهد اگر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله حق باشد هرگز کشته و اسیر نمیشود این آیه نازل شد.
۳- این آیه درباره اصحاب پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله که از مال و خانه و زندگى خویش در مکه دست برداشته و بخاطر ایمانشان همراه آن حضرت بمدینه مهاجرت کرده و در سختى بسر میبردند نازل شده است (عطا).
تفسیر:
خداوند در این آیات سرگذشت امتهاى پیشین و حوادث ناگوار و تلخى که براى آنها از ناحیه مشرکین و کفار رخ داده بود بیان میکند تا براى رسول اکرم و یارانش تسلیت خاطرى باشد از ناملائماتى که بآنها میرست زیرا طبیعى است که شنیدن اخبار نیکان شخص را در دنبالگیرى از روش آنها ترغیب میکند.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ …– (آیا گمان میکنید که ببهشت میروید و حکایت آنها که پیش از شما بودند و درگذشتند بشما نرسیده.
یعنى شما میخواهید بدون آنکه مانند گذشتگان گرفتار رنج و مشقّت شوید به بهشت داخل گردید و امتحان و گرفتارى نبینید.
این آیه دستور به صبر و وعده کمک خداوند را به آنان میدهد.
مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ …- بآنان تنگدستى و ناراحتى و قتل و دورى از اهل مال رسید ولى آنان هم چنان در انتظار فرج بودند.
حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ …- یا پیامبر و کسانى که با او بودند و گفتند یارى خدا چه وقت است؟
در توضیح این قسمت از آیه دو قول است:
۱- در این جمله درخواست تعجیل وعده خداوند شده است به کمک. همانطور که هر گرفتار و مبتلایى چنین درخواستى را دارد و پیامبر نیز بخاطر دیر آمدن کمک آرزوى زود رسیدن آن را نمود.
۲- معناى این جمله اینست که رسول و یارانش فقط دعا کردند که خدا آنها را کمک کند نه اینکه بخاطر دیر شدن کمک این جمله را گفته باشد زیرا پیغمبر خوب میداند که خداوند کمک خود را از وقتى که حکمت و مصلحت، ایجاب کند تأخیر نمیاندازد.
أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ …– (بدانید که کمک خدا نزدیک است) و این، اخبارى است از طرف خدا که او کمک اولیاء و دوستان خودش میباشد.
و بعضى گفتهاند که این جمله، سخن خود آن مردم بود که وقتى مأیوس شدند گفتند «مَتى نَصْرُ اللَّهِ» (کمک خدا چه وقت است) ولى بعداً فکر کردند و دانستند که خداوند بوعدههاى خود عمل میکند و گفتند «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ» همانا کمک خدا نزدیک است احتمال دیگرى در آیه داده شده است که مؤمنان گفتند: «کمک خدا در چه وقت است» رسول اکرم در جواب گفت «همانا کمک خدا نزدیک است» که کلمه «یقول» در آیه به پیامبر، راجع بیک جمله و به مؤمنان راجع به جمله دیگر نسبت داده شده باشد.
این سبک مانند آیه کریمه «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ[۱۳]» (خداوند شب و روز را براى شما قرار داد تا اینکه شب را استراحت کنید و از فضل او در روز کسب کنید).
که فعل «لتسکنوا به «اللیل» و «لتبتغوا» به «النهار» نسبت داده شده است
[سوره البقره (۲): آیه ۲۱۵]
یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (۲۱۵)
[ترجمه]
از تو میپرسند که چى انفاق کنند بگو، هر آنچه از مال خود انفاق کنید درباره پدر و مادر و خویشان و فقیران و ابن سبیلها رواست و هر نیکویى کنید خدا بر آن آگاه است.
شرح لغات:
یسئلونک- مىپرسند از تو- و سؤال طلب جواب است با لفظى مخصوص.
ینفقون- انفاق کنند- و نفقه اخراج چیزیست از ملک از راه بیع یا هبه یا صله یا مانند آن:
شأن نزول
عمر بن جموح که مردى پیر و ثروتمند بود از پیغمبر سؤال کرد که من چه چیز، صدقه بدهم و به چه کسانى بدهم سپس این آیه در جواب او نازل شد.
تفسیر:
یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ …– اى محمّد از تو مىپرسند که چه انفاق کنند و سؤال از انفاق درباره دو جهت است.
۱- چه انفاق کنند.
۲- بچه کسى بدهند و جواب ناظر بهر دو جنبه است و میفرماید: «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» آنچه از مال انفاق کنید و اینکه فرمود «من خیر» معلوم میشود که باید مقدارى از مال که قابل استفاده است باشد زیرا چیزى که قابل استفاده نباشد آن را «خیر» نمیگویند.
فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ …– براى پدر و مادر و خویشان است و مراد از «والدین» در اینجا پدر و مادر و پدر پدر و مادر پدر است و هر چه بالا روند مىباشد زیرا همه مشمول اسم والدین میباشند.
و منظور از «اقربین» خویشان انفاق کننده است.
وَ الْیَتامى …– و هر کودکى که پدر ندارد.
وَ الْمَساکِینِ …– فقیران
وَ ابْنِ السَّبِیلِ …– دور افتادگان از وطن. و در این که مراد از نفقه که باید به این گروه داده شود چیست؟ دو قول گفته شده است:
۱- از مفسرین «حسن» میگوید: مراد، نفقات مستحبى است نسبت بکسانى که نمیشود به آنها زکاه داد و زکات است اگر به کسانى داده شود که مىتوانند زکات بگیرند بنا بر این، نفقه در اینجا اعم است از «زکات» واجب و «صدقه» مستحبّ ۲- و «سدى» معتقد است که این آیه درباره زکات وارد شده ولى با بیان مصارف زکات در آیه «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ …[۱۴]» (همانا زکات براى فقراء …) نسخ شده است ولى باید گفت: از آنجا که دلیلى بر نسخ آن نیست قول اول بهتر بنظر مىآید و تمام علماء متّفقند در این که زکات را نمىتوان به پدر و مادر و جد و جده و اولاد داد و اما در مورد نفقه، خلافى نیست که اگر پدر و مادر فقیر باشند به فرزند واجب است در صورت توانایى مخارج آنان را بدهد.
ولى نفقه به خویشان بنا به قول ما (شیعه) و شافعى واجب نیست ولى ابو حنیفه آن را واجب میداند
وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ …– آنچه از اعمال نیک که شما را بخدا نزدیک میکند انجام دهید
فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ …– همانا خدا به آن داناست. و پاداش آن را بدون این که چیزى از آن از بین برود میدهد زیرا چیزى بر خدا پوشیده نیست
مناسبت
مناسبت اتصال این آیه به آیه پیش، این است که در آیه سابق دستور بصبر و جهاد در راه خدا داده بود در این آیه نیز دستور بانفاق در راه خدا میدهد و هر دوى آنها دعوت بکار نیک و اطاعت از فرمان خداست
______________________________
(۱) آیه ۶۰ از سوره مائده
[۱] آیه ۶۰ از سوره ص
[۲] آیه ۸ از سوره جاثیه
[۳] . ۱۲۶ از سوره نساء
[۴] آیه ۶۲ از سوره اسرى
[۵] آیه ۳۲ از سوره لقمان
[۶] آیه ۲ از سوره حشر
[۷] آیه ۳۳ از سوره نحل
[۸] آیه ۸۳ از سوره نحل
[۹] آیه ۱۸۵ از سوره آل عمران
[۱۰] آیه ۷۷ از سوره نساء
[۱۱] آیه ۱۶ از سوره آل عمران
[۱۲] آیه ۲۶ از سوره فرقان
[۱۳] آیه ۷۷ از سوره قصص
[۱۴] آیه ۶۰ از سوره مائده