ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره آل عمران آیه۹۵–۱۱۷
[سوره آلعمران (۳): آیات ۹۵ تا ۹۷]
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۹۵) إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ (۹۶) فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (۹۷)[۱]
ترجمه:
بگو اى محمد: خدا راست گوست از ملت حنیف (مایل بحق) ابراهیم پیروى کنید و ابراهیم مشرک نبود.
همانا اولین خانهاى که براى مردم بنا شده در مکه است که مایه برکت و هدایت جهانیانست. در آن است آیاتى روشن و مقام ابراهیم. و هر که داخل آن شود در امان خواهد بود. و زیارت آن بر گردن کسانى که بآن راه توانند یافت واجب است و هر که انکار کند خداوند از جهانیان بىنیاز است.
بیان آیه ۹۵
لغت:
اتباع: ملحق شدن شخص دومى بشخص اولى براى تعلقى که باولى دارد.
که قوت از آن اولى است و دومى از او استمداد میکند. و تابع دومى است که با تدبیر اولى کار میکند و تحت تصرف و اثر او واقع میشود.
۲- حنیف: در اصل بمعنى استقامت است.
کسى که در موقع راه رفتن پا را (بطرف داخل بدن) کج مىنهد «احنف» خوانده میشود.
و گفتهاند اصل آن بمعنى میل است. و حنیف مایل بحق و مایل بشریعتى که ابراهیم بر آن بود.
تفسیر:
سپس خداى متعال خبر میدهد که صدق در خبرى است که خدا میدهد:
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ- خدا راستگوست در اینکه همه طعامها بر بنى اسرائیل حلال بوده مگر آنهایى را که اسرائیل بر خود حرام کرده بود و اینکه محمد (ص) بر دین ابراهیم است و دین ابراهیم اسلامست.
فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ– پس در حلال بودن گوشت شتر و لبنیات آن از وى متابعت کنید.
حَنِیفاً– به استقامت بر دین یعنى شریعت ابراهیم از حج و پاکى طعام او شریعت اوست که حنیف است و مستقیم و گفتهاند حنیف یعنى روگردان از ادیان دیگر که باطل است و مایل بدین اسلام.
وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ– خداوند ابراهیم را از نسبتهایى که یهود و نصارى
بگمان باطل بوى میدادند و خود را پیرو دین او میدانستند برى و بیزار میداند و همچنین درباره مشرکین عرب ابراهیم را از آنها برى میداند.
و صحیح اینست که پیغمبر ما (ص) به هیچ یک از ادیان و شرایع گذشته انبیاء معتقد نبود ولى شریعت او با شریعت ابراهیم موافقت دارد و لذا خداوند فرماید (از ملت ابراهیم متابعت کنید) و گرنه خداوند خود شریعت اسلام را باو وحى کرده و اینکه خداوند ترغیب میکند بشریعت اسلام بعنوان اینکه شریعت ابراهیم میباشد براى اینست که وقتى مصالح (دین) با عقل و اطمینان دل موافقت داشته باشد بیشتر موجب رغبت و میل مردم قرار میگیرد و طبق این منطق چون مشرکان به پیروى ابراهیم مایل بودند این مطلب بایشان گفته شد.
بیان آیه ۹۶- ۹۷
قرائت:
اهل کوفه جز ابو بکر و أبی جعفر حج بکسر (حا) خوانده و بقیه (حج) بفتح آن قرائت کردهاند.
لغت:
۱- اول هر چیزى ابتدا و آغاز آنست و چیزى که اول و ابتدا دارد ممکنست آخر هم داشته باشد (مثل همه اشیاء) و ممکنست نداشته باشد مثل خود واحد که اول است (در عدد) ولى آخر ندارد (اعداد نامتناهى است) و نعمتهاى بهشت اول دارد و آخر ندارد.
۲- اصل بکه: بک است بمعنى زحم. و تباک الناس: یعنى ازدحموا (ازدحام کردند) پس بکه محل ازدحام مردم است براى طواف و عبارت است از اطراف کعبه در داخل مسجد الحرام.
گفتهاند بکه گفته شده چون گردن جبارانى را که در آن ستم پیشه کنند درهم میشکند و بایشان مهلت نمىدهد و بک بمعنى شکستن گردن است.
۳- مکه ممکن است اشتقاق آن مثل بکه باشد و میم ابدال از با باشد چنان که گویى ضربه لازب و لازم که هر دو (لازم- لازب) یکى است و ممکنست مشتق باشد از امتک الفصیل: (یعنى بچه ناقه هر چه در پستان ناقه بود بشدت مکید بطورى که هیچ باقى نماند) و مکه را باین نام نامیدهاند بواسطه کم آبى (گویا آبش مکیده شده) ۴- و برکه در اصل بمعنى ثبوت است مشتق از (برک. بروکاً و برکاً) یعنى بحال خود ثابت است و برکت ثبوت و ماندن خیر است در حال نمو.
برکه- گودال شبیه حوض که آب را در خود نگهمیدارد از همین ماده است که بواسطه ثبوت آب در آن باین نام خوانده شده و از همین ماده است گفته مردم (تبارک اللَّه) براى اینکه اوست که ثابت است ازلا و ابداً.
شأن نزول:
مجاهد گوید یهود و نصارى با هم فخر فروشى کردند. یهود گفت بیت المقدس از مکه افضل و اعظم است زیرا هجرتگاه پیامبران و سر زمین مقدس است. مسلمین گفتند کعبه افضل است. خداوند این آیه را فرستاد.
تفسیر:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ- یعنى اول خانه اى که براى مردم بنا شد و پیش از آن خانه اى بنا نشده بود و زمین از زیر آن وسعت گرفت و مسطح شد و اول خانه اى است که موقع آفرینش آسمانها و زمین بر روى آب ظاهر شد. خداوند آن را ۱۰۰۰ سال پیش از زمین آفرید که بر روى آب کف سفید رنگى بود (از مجاهد- قتاده- سدى) و از امام ششم (علیه السلام) روایت شده که درّى سپید بود.
ابو خدیجه از امام صادق (ع) روایت کند که در اصل درى سپید بود که خداوند بآسمان برد و اساس آن باقى ماند و در آنجا هر روز ۷۰ هزار ملک آن را طواف میکنند و میروند که دیگر بآن بر نمیگردند و خداوند ابراهیم و اسماعیل را فرمود که آن را بر پایه ها (ى پیشین) بنا کنند.
گفته شده که اول خانه ایست که براى عبادت بنا شده و قبل از آن خانه اى که حج آن کنند نبود. قبل از آن خانه فراوان بود ولى آن اولین خانه ایست که مبارک و هدایتگاه است که براى مردم بنا شده (از على (ع) و حسن) گفته اند: یعنى اولین بیتى است که مورد رغبت قرار گرفت و از آن طلب برکت شد (از ضحاک) اصحاب ما (امامیه) روایت کردهاند که اول چیزى از زمین که خدایش آفرید جایگاه کعبه بود. سپس زمین از زیر آن گسترش پیدا کرد.
ابو ذر روایت کند که از پیغمبر (ص) پرسیدند اول مسجدى که براى مردم بنا شده کدام بود؟ فرمود: مسجد الحرام. سپس بیت المقدس.
لَلَّذِی بِبَکَّهَ– گفتهاند: بکه یعنى مسجد و مکه یعنى همه حرم که بیوت مسجد الحرام را هم شامل است (از زهرى و ضمره بن ربیعه) و مروى از حضرت باقر (ع).
و گفته اند بکه بطن مکه است (از ابى عبیده) و گفته اند بکه موضع خانه و محل طواف بیت است و مکه اسم شهر است و اکثر بر این قولند.
گفته اند بکه همان مکه است و عرب گاهى میم را به با تبدیل میکند (از مجاهد و ضحاک) مُبارَکاً– یعنى پر خیر و برکت و گفته اند مبارک است چون دائماً در آن عبادت میشود و حتى نقل است که طواف آن هرگز منقطع نمیشود.
و گفته اند مبارک است چون ثواب عبادت در آن مضاعف است (از ابن عباس) و حدیثى طویل در این باره نقل شده و گفته اند: چون گناهان در آن بخشوده میشود- و ممکنست بهمه این معانى باشد و با هم منافاتى ندارند.
وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ– در آن موجبات دلالت و هدایت بسوى خداست که بعضى از آنها عبارت است از:
۱- هر جبارى که خواسته یا بخواهد آن را ویران کند و مورد تجاوز قرار دهد هلاک شده و خواهد شد چنان که اصحاب فیل شدند.
۲- با وجود سگ و گرگ زیادى که در آن سرزمین است آهوى فراوان در آن زندگى میکنند و بعلاوه آهوان آن بخلاف هر جاى دیگر از درندگان آنجا هرگز هراس ندارند.
۳- آن همه سنگریزه که با رمى حجاج جمع میشود محو میگردد و گرنه باید کوهها از سنگریزه جمع شده باشد.
۴- پرندگان در آنجا با مردم انس میگیرند.
۵- اینکه مردم در خانه کعبه شفا میگیرند.
۶- هیچ مرغى براى بزرگداشت آن بر فراز آن پرواز نمیکند و غیر اینها از دلایل الهى در آن موجود است.
و گفتهاند مبارکست از اینرو که جهت نماز و قبله مردم است که بواسطه آن بجهتى براى نماز خود هدایت میشوند و گفته اند بوسیله حج و طواف آن ببهشت هدایت میشوند.
فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ- در آن خانه دلالات روشنى است- از ابن عباس روایت است که «آیه مبینه» خوانده.
مَقامُ إِبْراهِیمَ– و مقام ابراهیم را بتنهایى همان آیه دانسته و گفته که اثر پاهاى وى در مقام آیتى روشن است و بقرائت اول (آیات بینات) مفسرین گفتهاند که آیات روشن عبارت است از: مقام ابراهیم، حجر الاسود، حطیم، زمزم، مشعرها، ارکان بیت، ازدحام جمعیت و بزرگداشت آن. و ذکر مقام ابراهیم در سوره بقره گذشت.
از حضرت صادق (ع) سؤال شد درباره حطیم. فرمود بین حجر الاسود و در خانه است. و پرسیدند چرا حطیم خوانده شده؟ فرمود چون مردم بر یکدیگر (از کثرت جمعیت) پاى مى نهند و هم را پایمال میکنند و در آن موضع بود که توبه آدم پذیرفته شد. سپس حضرت فرمود اگر میتوانى همه نمازهاى واجب و مستحبّ را آنجا بجاى آرى بجاى آر که برترین بقعه هاى زمین است و پس از آن نماز در نزد حجر الاسود افضل است.
از ابى حمزه ثمالى روایت شده که حضرت زین العابدین بما فرمود که کدام بقعه از همه برتر است؟ گفتیم خدا و پیغمبر و فرزند پیغمبر بهتر از ما میدانند. فرمود افضل از همه بین رکن و مقام است و اگر مردى بقدر عمر نوح ۹۵۰ سال خدا را در بین رکن و مقام عبادت کند روزها روزه بدارد و شبها نماز بجا آرد ولى خدا را بغیر ولایت ما ملاقات کند آن همه عبادت باو نفعى نخواهد بخشید.
حضرت صادق فرمود: رکن یمانى از ما است که از آن ببهشت میرویم.
و روایت است هر که از آب زمزم سیر شود مرضهایش شفا یابد. مفسران گفتهاند که: از آن آیاتست مقام ابراهیم و در آن دلالت و نشانهاى روشن (بر قدرت حق) است که بر آن سنگ سخت جاى پاى وى باقیست و هیچکس جز خدا نمیتواند سنگ را چون گل بزیر پا نرم کند.
از ابن عباس است که حرم همه اش همان مقام ابراهیم است.
وَ مَنْ دَخَلَهُ (اى دخل مقام ابراهیم) کانَ آمِناً- یعنى داخل همه حرم شود در امن است و در اینجا چند قولست:
۱- خداوند دلهاى عرب را باین مطلب معطوف داشت که به پناهنده بحرم تعرض نکنند اگر چه گناهش بسیار باشد و اسلام این عطوفت را شدیدتر کرد.
۲- جمله خبریه است بمعنى امر یعنى: هر که حد بر او واجب شود و بحرم پناهنده شود باو چیزى نفروشند و از او چیزى نخرند و با او معاملهاى نکنند تا از حرم خارج شود و حد در بیرون حرم بر او جارى شود- از ابن عباس و ابن عمرو مروى از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع)- پس تقدیر چنین است: «هر که داخل آن شود او را ایمن شمارید و امان دهید».
۳- هر که داخل آن شود با معرفت بجمیع واجبات در آخرت از عذاب ابدى در امان خواهد بود و این از حضرت امام پنجم ع روایت شده و امت اجماع دارند که هر کس در خود حرم موجبات حد را انجام دهد باید حد بر او جارى شود.
و چون خداوند فضیلت بیت را یاد کرد بدنبال آن وجوب حجه الاسلام را بیان کرد که:
وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا– یعنى براى خداست بگردن کسى که استطاعت راه یافتن بکعبه را دارد حج بیت کند یعنى میتواند با نفس یا مال خود بآن راهى پیدا کند.
درباره استطاعت اقوالیست:
۱- زاد و راحله است (از ابن عباس)
۲- آنچه امکان رفتن بحج میدهد بهر وجه که ممکن باشد (از حسن)
3- از ائمه ما (ع) روایت است که استطاعت زاد و راحله و نفقه زیر دستانى است که نفقه آنها بر گردن انسان لازمست و نیز پس از بازگشت وسیله اداره زندگى مثل ثروت یا ملک یا شغلى داشته باشد و بعلاوه قدرت بدنى و عدم مانع در راه نیز شرط است.
وَ مَنْ کَفَرَ– یعنى هر کس انکار کند وجوب حج را (از ابن عباس و حسن).
فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ– یعنى خداوند از جهانیان بى نیاز است و براى حاجت خود حج را بر آنها واجب نکرده بلکه براى مصالح خودشان واجب فرموده.
و گفتهاند: مراد یهود است که چون آیه «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» نازل شد یهود گفتند ما مسلمانیم پس خداوند آنها را بحج امر فرمود و آنها انجام ندادند و باین تفسیر معنى «مَنْ کَفَرَ» یعنى «من ترک» هر کس حج را ترک کند از این یهودیان او کافر است.
ابى امامه از پیغمبر «ص» نقل کرده که هر کس بدون عذرى مثل مرض یا منع سلطان جائر ترک حج کند و بمیرد باید یا یهودى بمیرد یا نصرانى.
و از امام صادق «ع» است که پیغمبر فرمود: حج و عمره فقر و گناهان را درو میکند چنان که سوهان زنگ آهن را.
و در این آیه دلالت است بر بطلان قول کسانى که گویند استطاعت همراه با فعل حج پیدا میشود. زیرا خداوند حج را فقط بر مستطیع واجب کرد نه بر غیر مستطیع و این ممکن نیست مگر پیش از حج «و گرنه اگر استطاعت همراه با فعل باشد هر کس حین فعل مستطیع است دیگر غیر مستطیع معنى ندارد.»
نظم و ارتباط:
ارتباط آیه بما قبل اینست که خداوند اهل کتاب را باطاعت ملت ابراهیم امر فرموده و یکى از آنها تعظیم بیت اللَّه است لذا از بیت و فضیلت و احترام و آنچه بدان متعلق است یاد فرموده امر بواجبات نکرده است بلکه براى مصلحت خود آنها واجب کرده.
و گفته اند مراد یهودیان است. که چون آیه «و من یبتغ غیر الاسلام …» نازل شد گفتند ما مسلم هستیم. خداوند امر فرمود حج بجا آرند. ولى آنان سر باز زدند و باین شرح معنى چنین است که: هر کس از یهود حج را ترک کند کافر است.
و گفته شده مراد کفران نعمت است زیرا انجام امر خداوند شکر نعمت است و ابى امامه از پیغمبر «ص» روایت کرده که فرمود: مستطیعى که عذر مسلمى مثل مرضى زمینگیر و یا منع سلطانى برایش نباشد و حج را ترک کند، یهودى میمیرد یا نصرانى از دنیا میرود.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۹۸ تا ۹۹]
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ (۹۸) قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۹)[۲]
ترجمه:
اى اهل کتاب چرا بآیات الهى کافر میشوید در حالى که خدا بر اعمال شما شاهد است. بگو اى اهل کتاب چرا از راه خدا باز میگردانید کسى را که ایمان آورده است؟ میخواهید راه خدا را از طرف حق منحرف کنید و حال آنکه شما عاقلید و خدا از کرده شما غافل نیست.
بیان آیه ۹۸- ۹۹
لغات:
بغیه: طلب (بغى و ابغى هر دو گفته شود.) ابغنى بکذا: یعنى فلان چیز را برایم طلب کن که در اصل ابغ لى بوده و لام در کثرت استعمال افتاده.
ابغنى: (بفتح همزه: کمک کن مرا در طلب آن.) عوج: (بکسر عین) کج شدن از راه مستقیم در دین و در گفتار و در زمین و از این معنى است: (لا ترى فیه عوجاً و لا امتاً).
تفسیر:
خداوند دوباره باحتجاج با اهل کتاب برگشت نمود:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ: بگو (یا محمد) اى اهل کتاب.مراد یهود و نصارى است و گفتهاند فقط یهود است.
لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ: یعنى چرا بمعجزات محمد «ص» و علامتهایى که در او هست و قبلا در تورات دیده اید و همچنین بشارات تورات که با او کاملا مطابقت دارد کافر میشوید.
اینکه ایشان را اهل کتاب گفته با اینکه بتورات و انجیل عمل نمیکنند و مثل چنین امرى درباره اهل قرآن جایز نیست به دو علت است:
۱- قرآن اسم مخصوص کتاب خداست ولى کلمه کتاب اسم خاص نیست بلکه ممکنست مراد این باشد اى اهل کتابى که آن را از واقع خود تحریف کردید.
۲- احتجاج با آنها بکتاب براى اینست که آنها بکتاب (تورات و انجیل) ایمان داشتند و آیه در حکم اینست که: اى کسانى که اقرار دارید که اهل کتاب خدایید چرا بآیات خدا کافر میشوید.
لفظ استفهام است ولى مراد توبیخ میباشد زیرا سؤالى است که آنها را از عذر آوردن عاجز مینماید. گویا میگوید: اگر میتوانید عذر خود بگوئید (و نخواهید توانست.)
وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ: یعنى خداوند اعمال شما را حفظ میکند و آنها را شماره مینماید تا پاداش آنها را بشما باز دهد.و گفتهاند یعنى خداوند باعمال شما عالم است.
و اینکه در یک جا فرموده یا أَهْلَ الْکِتابِ و در جاى دیگر فرموده قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ براى اینست که در اولى چون مىخواهد آنها را بایمان بخواند بقصد نرمى و لطف ایشان را مورد خطاب قرار داده و در دومى از خطاب بایشان خوددارى کرده. و بوسیله پیغمبر بآنها خطاب میکند براى تحقیر ایشان که شایسته خطاب نیستند از آنجا که مردم را از حق باز گردانیدند.
قُلْ: بگو اى محمد.
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ: یعنى چرا مؤمنان را از اسلام که دین و راه خداست باز میگردانید. در چگونگى بازگرداندن از ایمان چند وجه ذکر شده:
۱- یهود اوس و خزرج را با تذکر بگذشته ها و مفاخر و جنگهاى جاهلى مغرور میکردند و غرورشان را بر میانگیختند تا آنها را بعصبیت جاهلیت برگردانند (از زید بن اسلم) باین معنى مراد فقط یهود است.
۲- آیه درباره یهود و نصارى است و مراد اینست که چرا با تکذیب پیغمبر مردم را از دین بر میگردانید با اینکه صفات او در کتاب آسمانى هست (از حسن)
3- با تحریف کتب (از اصم)
تَبْغُونَها عِوَجاً: یعنى میخواهید راه خدا را از طرف حق منحرف کنید گویا میگوید: با شبهه هایى که بر مردم وارد میسازید مىخواهید مردم را گمراه کنید.
و گفته شده مراد اینست که راه حق را بطور راست و مستقیم نمىپوئید یعنى بر غیر وجهى که مطلوب است میروید.
وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ– در اینجا دو قولست:
۱- مى دانید و مى بینید که قبلا بشارت درباره محمد «ص» در کتب شما ذکر شده چگونه طالبان دین او را از راه میگردانید و میخواهید گمراه کنید.
۲- در حالى که شما عاقلید و شهید یعنى عاقل چنان که در آیه دیگر هست «أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ یعنى عاقل» و شهید را بمعنى عاقل گفتهاند چون آنچه را که در دین تمیز بین حق و باطل مىدهد مشاهده میکند.
وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ: این جمله تهدید ایشان است بکفرشان.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۰۰ تا ۱۰۱]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ (۱۰۰) وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۰۱)[۳]
ترجمه:
اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر دستهاى از اهل کتاب را اطاعت کنید شما را پس از ایمان کافر خواهند کرد. چگونه کافر میشوید و حال آنکه آیات خدا بر شما خوانده میشود و پیامبر او میان شماست و هر کس بخدا چنگ زند محققاً براه مستقیم هدایت یافته.
بیان آیه ۱۰۰- ۱۰۱
لغت:
۱- طاعت موافقت کردن است با ارادهاى که جذب کننده است فعل را از روى رغبت ۲- اجابت موافقت کردن با ارادهایست که دعوت میکند بسوى فعل و بهمین جهت خداوند جایز است که اجابت کننده بنده باشد یعنى خواسته او را انجام دهد زیرا با اراده و خواست بنده به فعل موافقت کرده ولى جایز نیست که مطیع عبد خوانده شود.
۳- اعتصام: در اصل امتناع «عصمه یعصمه منعه». و لا عاصم الیوم من امر اللَّه- یعنى در قیامت مانعى از امر خدا نیست.
عصام: ریسمان، زیرا مانع از افتادن میشود.
مورد و شأن نزول:
آیه درباره اوس و خزرج است وقتى که یهود ایشان را با یاد آورى جنگهاى داخلى بر انگیخت تا آنها را از اسلام بگرداند (از زید بن اسلم و سدى).
و گفتهاند درباره مشرکین عرب است (از حسن).
معنى و مقصود:
سپس خداوند مؤمنان را از پذیرش قول کفار بر حذر مىدارد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: یعنى اى کسانى که خدا و رسول را تصدیق کردهاید.
مورد خطاب اوس و خزرجند ولى آیه بواسطه عمومیت لفظ شامل دیگر مؤمنین هم میشود.
إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ: اگر از این یهود اطاعت کنید و گفته آنها را بپذیرید و کینه هاى دیرینه و جاهلیت را از نو در خود زنده کنید.
یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ: یعنى شما را پس از ایمان بکفر بر میگردانند سپس براى تأکید و بزرگى این مطلب فرمود:
کَیْفَ تَکْفُرُونَ: با چه حالتى کفر از شما واقع میشود.
وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ: این جمله براى استبعاد وقوع کفر از مؤمنها است که اینکار از ایشان خیلى بعید است زیرا آیات خدا را خوب میشناسند و پیغمبرى در میانشان هست که بخدا دعوتشان میکند.
گفته شده که در مقام تعجب است یعنى هرگز سزاوار نیست که کفر پیشه کنید با اینکه قرآن مجید و آیات روشن بر یگانگى حق و نبوت محمد «ص» بر شما خوانده میشود.
وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ- یعنى محمد «ص» بین شماست که معجزاتش را مىبینید و کفر اگر چه بهر حال زشت و بسیار قبیح است ولى با اینحال و در چنین موقعیتى بدتر و زشتتر است.
اما قول خداوند «و فیکم رسوله» ممکنست مراد قوم خود پیغمبر باشد که معاصر او بودند و ممکنست همه امت او تا قیامت باشد زیرا آثار و نشانههاى نبوت او از قرآن و غیره در میان ما هست و بمنزله وجود خود اوست.
وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ– یعنى هر کس بکتاب و آیات و دین او چنگ زند.
و گفتهاند: یعنى هر کس با عبادت خدا از بندگى دیگران امتناع ورزد به اینکه کسى را شریک او در عبادت قرار ندهد.
و گفته شده کسى که با ایمان بخدا و رسولش از کفر و هلاک خوددارى نماید.
فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ– یعنى براه روشن هدایت شدهاند. قتاده گوید در این آیه دو نشانه روشن الهى است یکى کتاب خدا دوم پیغمبر الهى اما رسول اللَّه که از بین ما رفت ولى کتاب خدا را ایزد متعال براى رحمتى که ببندگان دارد باقى نگهداشته که در او حلال و حرام و طاعت و معصیت بیان شده.
و گفتهاند «پیغمبر نشانه خدا بود» یعنى در وجود حضرتش معجزات بسیارى وجود داشت از آن جمله:
1- از پشت مثل جلو میدید
2- در موقع خواب چشمش خواب بود و دلش بیدار
3- بر زمین سایه نداشت
4- مگس بر او نمى نشست
۵- زمین فضولات حضرتش را مى بلعید که هرگز بول و غایط وى دیده نشده
6- هر کس با او همدوش میرفت از او کوتاهتر مینمود گرچه از او در واقع بلندتر بود
7- بین دو شانه اش مهر نبوت نقش بود
۸- از هر راه که میگذشت از بوى خوش بدنش مردم عبور او را مى- فهمیدند
9- در شب تار نورى از پیشانیش تلالؤ داشت
۱۰- ختنه شده متولد گشت و جز اینها نشانه هاى بسیار و با هر در وجود مبارک حضرتش بود.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۰۲ تا ۱۰۳]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳)[۴]
ترجمه:
اى کسانى که گرویدهاید از خدا آن طور که شایسته ترسیدن است بترسید و هرگز نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید. و همگى بریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بیاد آرید آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید و خداوند بین دلهایتان الفت افکند و با نعمت او برادر شدید و بر کنار گودالى از آتش دوزخ بودید خداوند شما را از آن نجات داد خداوند باینسان آیات خود را بر شما بیان میکند تا هدایت یابید.
بیان آیه ۱۰۲- ۱۰۳
لغت:
۱- تقاه از وقیت است: زجاج گوید در آن سه وجه است تقاه و وقاه و اقاه حبل: وسیلهاى که انسان بوسیله آن به ته چاه میرسد مثل ریسمانى که بآن متمسک میشود تا از چاه و امثال آن نجات یابد و از همین معنى است حبل و ریسمان امان زیرا سبب نجات است- اعشى گوید:
و اذا تجوزها حبال قبیله | اخذت من الأخرى الیک حبالها |
یعنى وقتى امان قبیلهاى از او فوت شود بتو* متوسل میشود براى امان دیگر که در این شعر حبال بمعنى امانها «جمع حبل» آمده و نیز از همین است حبل بمعنى حمل در شکم.
و حمل در اصل بمعنى بافته شده است.
۲- شفا: (با الف مقصور) لبه و کناره، تثنیه آن شفوان و جمع آن اشفاء.
اشفى على الشیء: اشرف علیه (یعنى بر آن مشرف شد) و اشفى المریض على- الموت یعنى مریض مشرف بموت شد.
مورد و شأن نزول:
مقاتل گوید: دو مرد از قبیله اوس و خزرج از اوس ثعلبه و از خزرج اسعد بن زراره با هم بفخر فروشى پرداختند. اولى گفت خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین از ما است و نیز حنظله غسیل الملائکه و عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ که عرش رحمان بخاطر او بجنبش آمد و خداوند بحکم او در بنى قریظه خشنود گردید از ما هستند.
خزرجى گفت: از ما چهارتنند که قرآن را محکم و استوار کردند: ابى بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت و ابو زید. و نیز از ما است سعد بن عباده رئیس و خطیب انصار. و بالآخره سخن میان آن دو بسیار رد و بدل شد تا آتش خشم در وجودشان شعله کشید و مفاخره شدت یافت و هر یک قبیله خود را ندا دادند و بکمک خواستند. اوسیان بسوى مرد اوسى و خزرجیان بطرف خزرجى شتافتند و همه مسلح و آماده پیکار بودند این خبر به پیغمبر اکرم رسید. حضرت سوار الاغ گشت و بنزد ایشان شد و خداوند این آیه در این مورد فرستاد.
تفسیر:
چون خداى متعال از پذیرفتن سخن کافران مسلمین را نهى فرموده در این آیه آنچه را که پذیرفتنش واجبست بیان میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ– یعنى اى مؤمنان از عذاب خدا بترسید یعنى چنان که باید خود را از آن حفظ کنید و بطاعت او عذاب را از خود بگردانید.
درباره حَقَّ تُقاتِهِ چند وجه ذکر شده:
۱- یعنى خدا اطاعت شود و نافرمانیش نکنند و سپاسگزارى شود و نعمتهایش مورد کفران قرار نگیرد و همواره مورد نظر و در یاد باشد و فراموش نگردد. این قول از ابن عباس و حسن و قتاده و ابن مسعود و نیز مروى از حضرت امام ششم (ع) است.
۲- ابو على جبایى گوید: پرهیز از همه گناهان اوست.
۳- مراد مجاهده در راه خدا است که در راه جهاد ملامت هیچکس در جهاد کننده اثر نکند و اقامه عدل کند چه در حال خوف و چه در حال ایمنى- مجاهد این قول را گفته است.
و نیز از جهت دیگر در این کلام بر دو قول رفتهاند:
۱- این آیه منسوخ است به (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) یعنى باندازه قدرت خود از خدا بترسید و اطاعت کنید (از قتاده و ربیع و سدى) و نیز مروى از حضرت صادق (ع) و حضرت باقر (ع).
۲- منسوخ نیست (از ابن عباس و طاووس) ابو على جبایى نسخ آیه را انکار میکند باین دلیل که در صورت نسخ بعضى گناهان مباح میشود.
ریّانى گوید: آنچه بنظر من میرسد اینست که قول خداوند (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ) باین مقصود باشد که در هر حال اعم از حال امن یا خوف حق را بپا دارید. و اشکال جبایى بر نسخ آیه وارد نیست زیرا عقلا مانعى ندارد که خداوند اول واجب کرده باشد که بهر حال و در هر حال از خدا بترسند و واجب را ترک نکنند و بعد ترک واجب را در زمینه خوف بر جان مباح کرده باشد (و همین مطب نسخ آیه است) چنان که در جاى دیگر فرموده «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ»: یعنى … کسى که در حال اکراه خلاف حق بگوید ولى دلش مؤمن باشد اشکال ندارد.
وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ- در سوره بقره درباره این جمله گفتیم مراد اینست که اسلام را ترک نکنید و بر آن پایدار باشید تا آن دم که مرگ شما در رسد.
بظاهر نهى از مرگ نموده بجاى اینکه نهى از ترک اسلام نماید (و فرموده نمیرید مگر مسلمان) یا اینکه مرگ حتمى و غیر اختیارى است ولى در واقع مراد نهى از ترک اسلام است و این امر از اینروست که نکند مرگ فرا رسد و دستشان از بازگشت باسلام کوتاه گردد. در اینجا کلامى را از راه استعاره در موضع کلام دیگر نهاده و بجاى آن بکار برده.
و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده که انتم مسلمون یعنى مسلّمون یعنى تسلیم و منقاد باشید در برابر آنچه پیغمبر «ص» آورده است.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ– یعنى بآن چنگ زنید. و گفتهاند: یعنى بریسمان اسلام چنگ زنید و از تمسک به دیگر چیزها امتناع و خوددارى کنید.
در معنى حبل اللَّه چند قول گفته شده:
۱- حبل اللَّه مراد قرآنست- از ابى سعید خدرى و عبد اللَّه و قتاده و سدى و بطور مرفوع روایت شده.[۵]
2- مراد دین اسلام است (از ابن عباس و ابى زید).
۳- ائمه «ع» هستند. ابان بن تغلب از حضرت صادق «ع» نقل میکند که امام فرموده: که ما آن حبل اللَّه هستیم که خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً».
بهتر است که آیه را بهمه این معانى حمل کنیم و مؤید آن روایتى است که ابو سعید خدرى از پیغمبر اکرم «ص» نقل کرده که فرمود:
«ایها الناس انى قد ترکت فیکم حبلین ان اخذتم بهما لن تضلوا ابدا …» یعنى اى مردم من دو ریسمان محکم براى شما یادگار نهادهام که اگر بهر دوى آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد یکى از دیگرى بزرگتر است و آن کتاب خدا قرآنست که از آسمان بزمین کشیده شده و دیگرى عترت و اهل بیت من. و این دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض (کوثر) بر من در آیند.
وَ لا تَفَرَّقُوا: یعنى پراکنده نشوید از دین خدا که در آن باجتماع و ائتلاف بر طاعت حق مأمور گشتهاید و بر آن ثابت بمانید. (از ابن مسعود و قتاده) و گفتهاند: یعنى از گرد پیغمبر اکرم «ص» پراکنده میشوید (از حسن) و گفتهاند: یعنى از قرآن جدا مشوید یعنى عمل بآن را ترک نکنید.
وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ: «نعمت حق را که بین دلهایتان پس از دشمنى الفت انداخت بخاطر داشته باشید» گفتهاند: مراد آیه شریفه جنگهایى بود که ۱۲۰ سال بین اوس و خزرج طول کشیده بود تا وقتى که خداوند بوسیله اسلام بین دلهاى ایشان الفت انداخت و کینه هاى گذشته را نابود ساخت (از ابن عباس).
گفتهاند: مراد جنگهاى طولانى است که میان مشرکان عرب وجود داشت (از حسن) و مراد و معنى آیه اینست که منت و نعمتهاى خدا را بوسیله اسلام و ائتلاف و رفع نزاعهاى موجود بین خودتان حفظ کنید و نفع اینکار در همین دنیا بشما بر میگردد علاوه بر ثواب جزیلى که در آخرت نصیب شما خواهد شد، که دشمن هم بودید و بین دلهایتان الفت انداخت به اینکه شما را اطراف پرچم اسلام گرد آورد و بغض و کینهها را از قلوبتان برداشت.
فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً: یعنى بنعمت خدایى.
إِخْواناً: برادران یکدیگر و دوستان صمیمى پس از آنکه با هم دشمن خونین و با هم بجنگ بودید و پس از آن چنان گشتید که هر کدام مراد (و محبوب) دیگرى شدید. زیرا اصل (اخ) بمعنى قصد و طلب و اراده چیزى کردن است.
وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ: یعنى اى اصحاب محمد در کنار گودالى از دوزخ بودید که بین شما و جهنم جز مرگ فاصلهاى نبود و خدا شما را از آن نجات داد به اینکه پیغمبر برایتان فرستاد که شما را بایمان هدایت کرد تا با پذیرفتن دعوت او نجات یافتید و اینکه فرموده «فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» یعنى خداوند شما را از آن بیرون کشید.
براى اینکه آنها غیر از کسانى بودند که در جهنم قرار داشتهاند از این جهت که مستحق دخول در آن بودند.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ یعنى بمثل این بیانى که بر شما خوانده شد خداوند بیان مىدارد.
آیاتِهِ یعنى دلالت و حجج خود را در اوامر و نواهى خود.
لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ تا هدایت شوید و بحق و صواب ره یابید.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۰۴ تا ۱۰۵]
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۰۴) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۵)[۶]
ترجمه:
باید دستهاى از شما باشند که به نیکى بخوانند و امر بمعروف و نهى از منکر کنند آنهایند که رستگارانند و مانند کسانى که پس از آنکه حجتها و نشانه هاى «هدایت» بر ایشان فرستاده شده اختلاف و پراکندگى پیش گرفتند نباشید و آنها را عذابى بزرگ در پیش است.
بیان آیه ۱۰۴
لغت:
امه مشتق از امّ بمعنى قصد و به ۸ معنى بکار میرود:
۱- جماعت
2- پیروى انبیاء چون بر مقصد و هدف واحد اجتماع دارند
3- قدرت چون جماعت بقدرت میگراید
4- دین و ملت مثل قول خداى تعالى «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّهٍ»
5- حین و زمان چنان که در آیه دیگر میفرماید: «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ» یعنى پس از مدتى متذکر شد
6- قامت و اندام: رجل حسن الامه- یعنى حسن القامه یعنى خوش اندام
7- نعمت
8- ام یعنى مادر.
اعراب:
من «در منکم» براى تبعیض است یعنى بعض شما باید امر بمعروف کنند و نهى از منکر زیرا این دو واجب کفایى است و با انجام دادن عدهاى از گردن دیگران ساقط است و کسى که قائل بواجب عینى بودن این دو است من اینجا را براى تبیین مىداند.
تفسیر:
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ: (باید جماعتى از شما) یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ: (به دین دعوت کنند) وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ: (امر باطاعت کنند) وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ: (نهى از معصیت نمایند) أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: (اینهایند که رستگارند) در معنى معروف و منکر چند قول ذکر کرده اند:
۱- هر چه را خدا و رسول او امر فرمودهاند معروف است و هر چه را نهى کردهاند منکر میباشد.
۲- معروف چیزى است که حسن و نیکى آن از نظر شرع و عقل شناخته و معلوم است و منکر چیزى است که عقل و شرع آن را بد شمارد. این معنى در واقع به معناى اول برمیگردد.
از حضرت امام ششم «ع» روایت شده که «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ– ائمه اى باید از شما باشند» و در بیان آیه دیگر نیز بجاى کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ … فرموده «کنتم خیر ائمه …» در این آیه دلالتى روشن است بر وجوب امر بمعروف و نهى از منکر و اهمیت و موقعیت آن دو از نظر دین، زیرا خداوند رستگارى مسلمین را به این دو مربوط دانسته.
بیشتر متکلمان این دو را واجب کفایى میدانند و بعضى هم واجب عینى شمردهاند و این قول را شیخ ابو جعفر اختیار کرده.
و نیز قول صحیح اینست که وجوب ایندو فریضه نقلى است که باید از قرآن و سنت وجوب آن دانسته شود ولى عقل دلالت بر وجوب آن ندارد مگر در زمینهاى که از راه دفع ضرر باشد.
ابو على جبایى گوید: وجوب آنها عقلى است و دلیل سمعى تأکید حکم عقل است.
از ادله نقلى که در این باره آمده روایات زیر است:
۱- حسن از پیغمبر (ص) روایت کرده است که: هر که امر بمعروف و نهى از منکر کند خلیفه خدا و پیغمبر و قرآنست در زمین.
۲- دره بن ابى لهب گوید: شخصى خدمت پیغمبر اکرم آمد در حالى که حضرت بر منبر بود پرسید: یا رسول اللَّه بهترین مردم کیست؟ فرمود آنکه مردم را امر بمعروف و نهى از منکر کند و آنها را از خدا بترساند و باو علاقه مند سازد.
۳- ابو درداء گوید: البته و حتماً باید امر بمعروف و نهى از منکر کنید و گرنه خداوند بر شما پادشاهى ستمکار مسلط کند که نه ببزرگان شما احترامى گذارد و نه بر خردان شما رحم آورد و اخیار و خوبان شما دعا کنند و مستجاب نخواهد شد و یاور مىجویید و یارى نخواهید شد و فریادرس مى طلبید و کسى بفریاد شما نمیرسد، آمرزش مى طلبید ولى آمرزیده نمیشوید.
۴- حذیفه گوید: زمانى آید که مردار یک الاغ براى مردم آسانتر و بهتر است از وجود یک مؤمنى که ایشان را امر بمعروف و نهى از منکر نماید.
سپس خداوند مردم را باجتماع و دورى از تفرقه و پراکندگى امر میفرماید:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا– (شبیه کسانى که در دین پراکنده و دسته دسته شدند یعنى یهود و نصارى نشوید- (خلاصه یعنى مثل یهود و نصارى نشوید).
وَ اخْتَلَفُوا– درباره اختلاف بعضى گفتهاند مراد همان تفرقه است و براى تأکید میباشد و بعضى گفته اند معنى چنین است: کالذین تفرقوا بالعداوه و اختلفوا فى الدیانه:
یعنى مثل کسانى که بواسطه دشمنى دسته دسته شدند و در دین راه اختلاف پیمودند.
مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ- (پس از آمدن حجتها و کتابهاى آسمانى، روشن شد راه براى ایشان).
وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ– (بر ایشان عقوبت بزرگى است) بعنوان پاداش تفرق و اختلافشان پس از آمدن آیات و بینات. این آیه دلالت دارد بر تحریم اختلاف در دین و اینکار خیلى مذموم و قبیح است و منهى عنه میباشد.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۰۶ تا ۱۰۹]
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۱۰۶) وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۰۷) تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ (۱۰۸) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۱۰۹)[۷]
ترجمه:
روزى که چهرههایى سپید و روشن و چهرههایى سیاه و تیره خواهد بود. و اما کسانى که چهرههاشان سیاه است (بایشان گفته شود) آیا پس از ایمان کافر شدید، پس عذاب را بواسطه کفر و انکارى که داشتید بچشید و اما کسانى که صورتهاشان سپید است در رحمت الهى ابدى و جاودان خواهند بود.
این آیات الهى است که آنها را بحق بر تو مىخوانیم و خداوند بر جهانیان قصد ستم ندارد آنچه در آسمانها و زمین است فقط از آن خداست و همه امور فقط باو باز میگردد.
بیان آیه ۱۰۶- ۱۰۷
تفسیر:
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ- خداوند وقت آن عذاب را بیان مینماید و مراد اینست که: عذاب بر ایشان ثابت است در روزى که باین صفت است که چهره مؤمنان سپید و نورانى است بپاداش و نتیجه ایمان و اطاعتشان و سیماى کافران سیاه و تیره است بعقوبت کفر و گناهان ایشان بدلیل ما بعد آیه.
فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ (بسیه رویان گفته مىشود آیا پس از ایمان کافر شدید) درباره آنان که پس از ایمان آوردن کافر شدند اقوالیست:
۱- یعنى کسانیند که پس از اظهار ایمان با پیشه کردن نفاق کافر شدند (یعنى منافقان که بزبان مؤمن و بدل کافرند)
2- مراد همه کفار است زیرا از اقرار بتوحید خداوند که بر ایشان واجب شده و در عالم ذر و میثاق آن را پذیرفتهاند سر باز زدهاند که در آیه دیگر میفرماید: أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى. یعنى قبل از این عالم خداوند از بنى آدم پرسید که آیا من رب شما نیستم؟ گفتند چرا (از ابى بن کعب)
3- آنها عبارتند از اهل کتاب که به پیغمبر کافر شدند پس آنان که بوى ایمان آورده بودند یعنى قبل از بعثت او به صفات و نشانه هاى او که در کتب آسمانى ذکر شده بود ایمان آورده بودند (از عکرمه و زجاج و جبایى)
4- مراد اهل کتاب بدعت و هوا و هوسهاست از امت محمد «ص» (از على «ع») و نظیر این قول از قتاده نقل شده که آنان کسانیند که ارتداد پیش گرفتند یعنى پس از اسلام کافر شدند.
از پیغمبر روایت شده که فرمود قسم به آنکه جانم بدست اوست دسته اى از اصحاب من در حوض کوثر بر من وارد شوند که چون ایشان را ببینم که بمن نزدیک میشوند میگویم:
اصحابم، اصحابم! ولى از طرف خدا بمن گفته شود تو نمیدانى که پس از ایمان چه کردند.
به پشت و قهقرا یعنى روش جاهلیت بازگشتند (این حدیث را ثعلبى در تفسیرش آورده)
۵- ابو امامه باهلى گوید: مراد خوارجند و از پیغمبر حدیث میکند که خوارج از دین بیرون میروند مثل تیرى که از پیکان بیرون میجهد. (همزه) در أکفرتم در اصل براى استفهام است و مراد در اینجا تقریع است یعنى «لم کفرتم- چرا کافر شدید» و گفتهاند مراد تقریر است: یعنى همانا کافر شدید.
فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ– اینکه بلفظ ذوق یعنى چشیدن ذکر کرده توسع و مجاز است و مراد اینست که بنگرید بسرنوشت خود یعنى عذاب الهى که بواسطه کافر شدن گرفتارش شدید.
وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ– که عبارتند از مؤمنان.
فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ– یعنى در ثواب الهى و بعضى گفتهاند یعنى در بهشت خدایى هستند.
هُمْ فِیها خالِدُونَ- اینکه کلمه «فى» را تکرار کرده براى اینست که «فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ» داخل شدن ایشان ببهشت را برساند و «فِیها خالِدُونَ» ابدیت ایشان را در بهشت بیان نماید و خداوند ثواب را رحمت نامیده و رحمت نعمتى است که استحقاق سپاسگزارى دارد و هر نعمتى تفضل خدایى است وجه آن هم اینست که علت ثواب که تکلیف است خود تفضل میباشد باین وجه ثواب از راه تفضل است اگر چه خود باستحقاق در مقابل عمل باشد.
و گفتهاند جایز است ثواب تفضل باشد زیرا ثواب بمنزله وفاى بعهد است و خود عهد کردن خداوند به اینکه ثواب و پاداش دهد تفضل است زیرا بر چنین وعدهاى مجبور نبود چرا اکنون که وعده داده لازمست وفا کند چون خلف وعده قبیح است ولى در عین حال تفضل است.
اما راجع بسپیدى روى دسته هاى مذکور مراد سرور و درخشش چهرههاست از خوشحالى که از درک ثواب و بهشت پیدا میشود.
و مراد از سیاهى روى گناهکاران و کفار آثار حزن و المیست که بواسطه دیدن عذاب ظاهر میشود.
بیان آیه ۱۰۸- ۱۰۹
تفسیر:
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ (آنچه گفته شد حجتها و نشانهها و دلایل روشن الهى است) نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِ (که اى محمد (ص) بحق بر تو و امت تو میخوانیم) و براى تو یاد میکنیم و آنها را بتو مى شناسانیم و قصه میکنیم.
بِالْحَقِ (با حکمت و صواب) وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ (خداوند بر جهانیان ستم نخواهد کرد) به اینکه عقابى را که استحقاق ندارند متوجه ایشان کند و یا ثوابشان را از مقدار استحقاق کم سازد.
زیرا آن کس که ستم میکند یا از اینروست که قبح و زشتى ظلم را نمیداند یا بجهه نیازى است که بستمگرى دارد به اینکه از این راه از خود دفع ضرر کند یا نفعى را بخود جلب نماید و خداوند از جهل و نیاز و هر صفت نقصى پاک و منزه است و چگونه ممکنست بمردم ستم کند و حال آنکه خود همه آنها را آفریده و نعمتها بدیشان ارزانى داشته و نعمتهایى بس بزرگتر و عالیتر از این نعمتهاى دنیا یعنى آخرت را بدیشان وعده نموده و مورد دسترسى ایشان قرار داده و خداوند جهت بىنیازى خود را از ظلم بیان میفرماید:
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ– (ملک و ملک آفرینش همه از اوست) وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ– درباره بازگشت همه چیز بسوى حق چند معنى گفته شده:
۱- همه چیز فانى میشود و خداوند دو باره همه را براى پاداش زنده میسازد و باز میگرداند.
۲- خداوند در دنیا امورى را تملیک بندگان کرده و بآنها اختیار تصرف در آن امور را داده ولى در آخرت همه اینها زایل میشود و بسوى خدا باز میگردد و علت اینکه بجاى الیه «الى اللَّه» گفته دو قولست:
۱- هر یک از دو جمله بتنهایى وافى و سارى در معنى باشد.
۲- در ذکر اسم ظاهر بجاى ضمیر بزرگداشت و تفخیم مطلب است و مورد نیز تفخیم میباشد.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۱۰ تا ۱۱۲]
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (۱۱۰) لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذىً وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (۱۱۱) ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۱۱۲)[۸]
ترجمه:
شما بهترین امتى هستید که بر مردم نمودار شدهاید که امر بمعروف و نهى از منکر میکنید و بخدا ایمان میآورید و اگر اهل کتاب مؤمن میشدند بر ایشان بهتر بود بعضى از ایشان مؤمنند و اکثرشان فاسقند.
هرگز بشما ضررى نزنند مگر آزار اندکى و اگر با شما بجنگند بشما پشت کنند و نصرت نشوند هر کجا باشند خوارى بر آنها مقرر است مگر ریسمانى (دستاویزى) از خدا و دست آویزى از مردم داشته باشند و مسکنت بر ایشان مقرر شده و این از آن جهت است که بآیات خدا کافر میشدند و انبیاء را بنا حق میکشتند و براى آنکه گناه و تجاوز میکردند.
بیان آیه ۱۱۰
تفسیر:
بدنبال ذکر امر و نهى، کسانى که باید ایندو را بپا دارند یاد نموده، و ایشان را به این کار مدح گفته تا دیگران نیز بدیشان اقتدا کنند.
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ- در اینجا چند تفسیر گفته شده:
۱- شما بهترین امتهایید و بلفظ ماضى (کنتم) گفته چون در کتب آسمانى ذکر این امت آمده (از حسن) و مؤید این قول حدیث نبوى است که فرمود: شما ۷۰ امت را پشت سر نهادهاید که از همه آنها بهترید.
۲- بهترین امتهایید در لوح محفوظ (از فراء)
3- کان تامه و بمعنى خلق است یعنى بهترین امتهایید که خلق شدهاید.
۴- کان زایده است و براى تأکید میباشد زیرا مضارع را بصیغه ماضى آوردن دلالت حتمى بودن وقوع آنست، چنانچه در «اذا وقعت الواقعه» با اینکه قیامت آینده است بصورت گذشته آورده که «واقع شد قیامت» چون حتمى الوقوع است.
۵- بمعنى صادر «گردید» مثل قول شاعر:
و قد کان الدّماء | له خماراً |
: یعنى صار الدماء.
و معنى آیه چنین است: شما بهترین امتهایى گشتهاید که من آفریدهام بواسطه اینکه امر بمعروف و نهى از منکر میکنید و ایمان بخدا دارید. و روى این قول این صفات شرط برترى آنهاست.
از یکى از صحابه نبى اکرم روایت است که هر کس مىخواهد بهترین این امت باشد شرط خدا را در این برترى بجاى آورد یعنى ایمان بخدا و امر بمعروف و نهى از منکر را.
درباره اینکه مورد خطاب آیه کیست اختلافست:
۱- گفته اند مهاجرانند فقط (از ابن عباس و سدى).
۲- گفته اند درباره ابن مسعود و ابى بن کعب و معاذ جبل و سالم مولى ابى حذیفه است (از عکرمه).
۳- مراد فقط اصحاب رسول اللَّه «ص» هستند (از ضحاک).
۴- مورد خطاب صحابه پیغمبر «ص» میباشند ولى آیه شامل دیگران هم میشود.
سپس خداوند بذکر مناقب آنها مىپردازد و میفرماید:
تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ: «امر بطاعت مىکنید».
وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ: «و نهى از معاصى مینمائید».
گاهى سؤال میشود که کار قبیح نیز براى انسان معلوم و معروف است پس چرا فقط خوبى را معروف نامیده؟
جواب اینست که قبیح و زشتى از نظر پستى بمنزله گمنام و ناشناس قرار داده شده و خوبى هم جلیل القدر شناخته شده که بواسطه روشنى و جلوهاش جلالت قدرش معروف و شناخته شده است.
وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ: «بتوحید و عدل و دینش ایمان میآورید».
وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ: «اگر پیغمبر اسلام و آنچه بر او نازل شده تصدیق میکردند».
لَکانَ خَیْراً لَهُمْ: «این ایمان در دنیا و آخرت براى ایشان خیر و سعادت است» زیرا در دنیا بواسطه ایمان از قتل نجات پیدا میکنند و در آخرت از عذاب به بهشت نایل مىشوند.
مِنْهُمُ: «بعضى از اهل کتاب».
الْمُؤْمِنُونَ: «معترفند بآنچه کتابشان بر آن دلالت دارد» که عبارت است از صفات پیغمبر ما و بشارت به بعثت او مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحاب و دوستان یهودى او که ایمان آوردند و مثل نجاشى و اصحاب او از نصارى.
وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ– یعنى «بیشترشان از طاعت خدا خارجند».
و اینکه آنها را بفسق توصیف کرده نه بکفر و بى ایمانى که بدتر از فسق است زیرا مراد اشعار و تنبیه باین مطلب است که آنان از موجبات کتاب خود که اقرار بحق و نبوت محمد «ص» است بیرون رفتهاند.
و گفتهاند این مطلب از اینجهت است که آنها در میان کافران بمنزله فساق و گناهکارانند از اینرو که بحالتى سخت زشت بیرون شدهاند که بدتر و شنیعتر است.
بیان آیه ۱۱۱- ۱۱۲
مورد و شأن نزول:
مقاتل گوید: سران یهود مثل کعب و ابى رافع و ابى یاسر و کنانه و ابن صوریا به مؤمنان خود مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحاب او که اسلام را پذیرفته بودند طعن و سرزنش کردند پس این آیه آمد:
معنى و مقصود:
لَنْ یَضُرُّوکُمْ: خداوند مؤمنان را وعده داد که: منصور و پیروز خواهند بود و اهل کتاب بر ایشان قدرت پیدا نخواهند کرد و از ایشان ضررى بآنها نخواهد رسید مگر اذیت و رنجى ناچیز از زبان ایشان. درباره معنى این اذیت اندک «اذى» اختلاف شده بعضى گفتهاند همان دروغ بستن بخدا و تحریف کتاب الهى است و بعضى گفتهاند کلامهاى گزندهاى بوده که به مؤمنان میگفتند.
وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ: «اگر اذیت آنها از زبان تجاوز کند و بچنگ بکشد».
یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ: «منهزم خواهند شد».
ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ: بواسطه کفرشان «یارى نخواهند شد».
در این آیه دلالتى است بر صحت نبوت پیغمبر ما «ص» زیرا آنچه خبر داده بى کم و کاست واقع شده زیرا یهود مدینه از بنى قریظه و بنى المصطلق و بنى قینقاع و یهود خیبر که با پیغمبر اکرم و مسلمین جنگیدند نتوانستند در برابر آنها پایدارى نمایند و شکست خورده پراکنده گشتند و به مسلمین از ایشان رنجى جز دشنام نرسید.
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ– ذلت بر ایشان ثابت خواهد بود و احاطه خواهد داشت.
و ضرب بمعنى (خیمه) زدن است و در اینجا بطور استعاره بکار رفته زیرا همانطور که خیمه سرپا و ثابت مىایستد ذلت هم بر ایشان ثابت خواهد بود (از ابى مسلم)
و گفته شده که «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ» یعنى لازم و همبسته با ذلت شدهاند چنان که ذلت بر ایشان ثابت خواهد ماند و مشتق از «ضرب فلان الضریبه على عبده» یعنى فلانى جیره و مقررى همیشگى براى غلامش قرار داد.
حسن گوید: ذلت بر یهود ثابت و حتمى شده و تا ابد نخواهند توانست آن را از خود برطرف سازند.
و گفتهاند مراد اینست که جزیه (که خود علامت خوارى است) بر آنان واجب شده و در هیچ جا نباید مسکن کنند مگر با پرداخت جزیه و قبل از اسلام هم بمجوس جزیه میدادند.
أَیْنَ ما ثُقِفُوا– یعنى هر جا یافت شوند.
و گفته اند یعنى هر گاه مغلوب گردند.
إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ- مگر با عهدى از خدا.
وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ- و عهدى از مردم به اینکه ذمى باشند یا بیکى دیگر از راههاى امان متوسل شوند (از ابن عباس و قتاده و مجاهد و حسن) و عهد را در آیه از اینجهت حبل نامیده که بوسیله عهد امان بسته میشود چنان که با ریسمان چیزى را مىبندند.
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ- یعنى بلعن و عقاب خدا بازگشتند.
و گفتهاند یعنى مستوجب غضب خدا شدهاند.
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ– یعنى ذلت بر آنها زده شد چون مسکین ذلیل است (از ابى مسلم).
و گفتهاند مراد از مسکنت فقر است زیرا یهود همواره در فقر و نکبت بسر میبرند و اگر ثروتمند هم باشند زندگى و وضعشان فقیرانه است و یا اظهار فقر میکنند و خود را فقیر نشان میدهند- تفسیر باقى آیه را در سوره بقره آوردیم.
نظم آیات:
وجه ارتباط این آیه بما قبل اینست که مژده دادن مؤمنان به پیروزى با امر کردن ایشان بجهاد ارتباط و اتصال دارد.
و گفتهاند: وجه ارتباط اینست که چون در آیه قبل گفته شده که اگر کفار فاسقند بدنبال آن در این آیه خبر داده که ضرر (فسق) آنها بمسلمین نخواهد رسید تا این خبر موجب آرامش خاطر آنها گردد.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۱۳ تا ۱۱۴]
لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (۱۱۳) یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۴)[۹]
ترجمه:
یکسان نیستند از اهل کتاب (از ایشان) مردمى راستند که آیات خدا را در اثناى شب مىخوانند و سجده مىنمایند. بخدا و روز جزا ایمان مىآورند و امر بمعروف و نهى از منکر میکنند و بخیرات مىشتابند و آنانند که از صالحان مىباشند.
بیان آیه ۱۱۳- ۱۱۴
لغت:
۱- آناء جمع و در مفرد آن دو قولست:
الف: انى مثل نحى (نحى یعنى خیک روغن. جمع: انحاء.) ب: انى مثل لعى.
اخفش انو (بواو) نقل کرده.
مسارعت: مبادرت و پیشدستى مشتق از سرعت.
فرق بین سرعت و عجله اینست که سرعت سبقت و پیشى جستن است در کارى که جایز و پسندیده و محمود باشد و ضد سرعت کندى (ابطاء) است که مذموم و زشت است ولى عجله پیشى جستن در جائیست که پیشى سزاوار نیست و هم مذموم میباشد و ضد عجله تأنى و اناه است و خوب و محمود میباشد.
مورد و شأن نزول:
گفتهاند سبب نزول آیه اینست که چون عبد اللَّه سلام با جمعى مسلمان شد یهود گفتند که به محمد ایمان نیاوردهاند مگر اشرار ما و خداوند این آیه را در این مورد نازل فرمود تا «مِنَ الصَّالِحِینَ» (از ابن عباس و قتاده و ابن جریح) و گفتهاند درباره ۴۰ تن از اهل نجران و ۳۲ نفر از مردم حبشه و ۸۰ نفر از مردم روم نازل شده که مسیحى بودند و مسلمان گشتند.
تفسیر:
لَیْسُوا سَواءً: در تقدیر این کلام اختلافست و قول صحیح آنست که جمله کامل است و به آن وقف میشود و جمله بعد یعنى مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ابتداء کلامست و معنى چنین است:
آنهایى که از اهل کتاب یاد کردیم مساوى نیستند- یعنى مؤمنان ایشان مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابش یا آنهایى که ایمان نیاوردند در یک درجه نمیباشند سپس فرق و تفاوت آنها را بیان میفرماید:
مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ: با این بیان افتراق و جدایى (میان ایمان آورندگان و تکذیب کنندگان از اهل کتاب) بیان شده. (که خداوند اهل کتاب را دو دسته کرده و صفات یک دسته را بیان کرده و بقرینه، حال دسته دیگر روشن میشود) و این بیان مثل اینست که از حال قوم و ملتى خبر دهى و گویى فلان ملت چنین و چنانند و پشتسر آن بگویى البته همه یکسان نیستند بلکه بین ایشان افرادى هستند که کارهاى خوبى انجام مىدهند و همچنین ملتى را ذم و سرزنش کنید که بخیل و جبانند و در پى آن شخص دیگرى گوید: همه آنها مساوى نیستند بلکه بعضى از آنها جواد و سخى و شجاع میباشند که سخن دومى ابتداء کلام است و جملهاى مستأنفه و مستقل.
فراء گوید: معنى و تقدیر آیه چنین است: «منهم امه قائمه و امه غیر قائمه» یعنى بعضى از ایشان مردم و امتى هستند که قائم هستند باین صفات که آیات خدا را مىخوانند. و بعضى از ایشان امتى هستند بر غیر اینحالت، که به ذکر حال و صفات دسته اول اکتفاء کرده از اینرو حال دسته دوم بقرینه آن معلوم میشود.
روى این قول امه مرفوع است بفعل و تقدیر چنین است: «لا یستوى امه هادیه و امه ضاله» یعنى مساوى نیستند امت هدایت شده و امت گمراه گشته که یستوى امه را به فاعلیت نصب داده و بنا بقول اول امه مرفوع است بواسطه ابتدائیت و منهم خبر آن.
زجاج این معنى را قبول ندارد و مىگوید احتیاج بتقدیر (امه غیر قائمه) نداریم زیرا خداوند قبلا آنها را به دو دسته (مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ) تقسیم کرده است و پس از آن فرموده:
«لَیْسُوا سَواءً» این دو دسته مساوى نیستند و صفت دسته فاسق (غیر قائمه) قبلا گذشت که فرمود
«یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ …» و لذا اینجا فقط دسته قائم و صفات آنها را ذکر کرده.
در جمله (أُمَّهٌ قائِمَهٌ) چند وجه است:
۱- یعنى دستهاى بر اطاعت و امر حق ثابتند (از ابن عباس و قتاده و ربیع)
2- یعنى دستهاى عادلند (از حسن و مجاهد و ابن جریح)
3- قائم بر اطاعت حق (از سدى)
4- تقدیر چنین است: «ذو امه قائمه» یعنى صاحب راهى مستقیم (از زجاج) وى این شعر نابغه را دلیل سخن خود آورده:و هل یأتمر ذو امه و هو طائع: که امه در این شعر بمعنى طریق است.
یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ: (کتاب خدا- قرآن- را مىخوانند).
آناءَ اللَّیْلِ: (ساعات و اوقات شب)- از حسن و ربیع- و گفتهاند مراد دل شب است (از سدى) و گفتهاند مراد وقت نماز عشاء است چون اهل کتاب نماز عشاء نمىخوانند. خداوند میفرماید: نماز عشاء مىخوانند که نشانه اسلام آنهاست.
(از ابن مسعود).
و گفتهاند مراد بین مغرب و عشاء است (از ثورى) و آن ساعتى است که ساعت غفلت نام دارد.
وَ هُمْ یَسْجُدُونَ: گفتهاند مراد سجده معمول در نماز است در اینصورت معنى چنین میشود: «و هم مع ذلک یسجدون» یعنى علاوه بر تلاوت قرآن سجده هم میکنند.
و او براى عطف جمله دوم بر جمله اول است.
و گفتهاند مراد از سجده نماز است که از نماز بسجده تعبیر کرده است به این جهت که سجده مهمترین ارکانى است که تواضع را میرساند (از زجاج و فراء و بلخى) و دلیل آنها اینست که واو براى حال است یعنى آیات قرآن را مىخوانند در حالى که سجده میکنند یعنى در سجده قرآن مىخوانند و خواندن آیات در سجده نیست پس مراد از سجده نماز است.
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ- (بتوحید و صفات او ایمان آورند) وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ– (روز متأخر از دنیا) یعنى زنده شدن در روز قیامت.
وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ- (بانجام خیرات و طاعات سرعت و پیشدستى میکنند) از ترس اینکه مرگ در رسد و فرصت انجام از دستشان برود.
گفتهاند مراد اینست که اعمال صالح را بدون کسالت و سنگینى و تأخیر انجام میدهند چون جلالت قدر و منزلت و حسن عاقبت صالحات را میشناسند.
وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ– این آیه در مقام نفى قول اهل کتابست که میگفتند اشرار ما به پیغمبر ایمان آوردهاند.
و این آیه دلالت بر عظمت مقام نماز شب دارد.
و روایت صحیح از نبى اکرم است که دو رکعت نماز در دل شب بهتر است از همه دنیا و آنچه در آن است و اگر بر امت من مشکل نبود نماز شب را بر ایشان واجب میکردم.
و از حضرت صادق (ع) است که خانههایى که در آن نماز شب و تلاوت قرآن برگزار شود براى اهل آسمان چون ستارگان میدرخشد.
و نیز از آن حضرت است که بر شما باد نماز شب که سنت پیغمبر شما و پیشه مردم صالح قبل از شما بوده و دردها را از بدنهایتان دور میسازد.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۱۵ تا ۱۱۷]
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (۱۱۵) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۱۱۶) مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۷)[۱۰]
ترجمه:
هر چه خوبى کنند هرگز ناسپاسى نشوند و خدا بمتقیان عالمست.
کسانى که کافرند مال و فرزندان ایشان را نزد خداى سودى نبخشد و آنانند اصحاب آتش و در آن ابدى خواهند بود. مثل آنچه را که در زندگى دنیا خرج میکنند مانند بادیست همراه با سرمایى سخت که بر زراعت قومى ستمکار بخود رسیده و آن را نابود کرده خدا ستمشان نکرد ولى خود بخویشتن ظلم کردند.
بیان آیه ۱۱۵
تفسیر:
وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ– یعنى بر طاعتى که میکنند.
فَلَنْ یُکْفَرُوهُ– یعنى پاداش آنها از شما منع نمیگردد.
در اینجا پاداش ندادن و منع جزا کردن بطور مجاز کفر نامیده شده از اینرو که منع پاداش کسى بمنزله انکار و پرده پوشى عمل اوست و معنى آیه اینست که اطاعت شما مورد انکار نخواهد بود و پرده پوشى نخواهد شد و پاداش آن بشما داده خواهد شد.
و این نظیر آنجاست که خداوند خود را شکر گزار بندگان نامیده با اینکه در حقیقت باطاعت بندگان جزاء سپاسگزاران و شاکران بر نعمت عنایت میکند و چون براى ثواب شکر استفاده شود براى نقیض آن معنى منع ثواب کفر بطور استعاره بکار میرود زیرا شکر در اصل بمعنى اعتراف بنعمت است و کفر پرده پوشى نعمت میباشد به اینکه حق آن تضییع شود.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ- یعنى خداوند باحوال متقیان عالم است و ایشان را پاداش خواهد داد.
و اینکه فقط متقیان را ذکر کرده با اینکه بر همه کس عالمست از اینروست که اینجا کلام مقتضى ذکر پاداش متقیان است.
و میفرماید که هیچ مقدار از عمل خوب آنها باطل نخواهد شد بر خلاف قائلین باحباط[۱۱].
بیان آیه ۱۱۶- ۱۱۷
لغت:
۱- اغنى عنه: ضررى را از او دفع کرد.
اغناه عن کذا: او را از آن بىنیاز کرد.
غنى درباره خداوند باین معنى است که خداوند مخصوص بقدرتى است که هیچکس و هیچ چیز او را عاجز نتواند کرد و خدا غنى است یعنى احتیاج بر او جایز نیست.
۲- اصحاب النار- اصحاب النار یعنى همیشه ملازم آتش هستند چنان که به صحرا نشینان اصحاب صحرا گویند چون همیشه در آنجا ساکنند و اصحاب زمین و ده بمعنى مالک زمین و ده میباشد.
و اصحاب مرد یعنى اعوان و اتباعش و اصحاب عالم یعنى شاگردانش.
۳- اصل مصاحبت یعنى ملازمت و همراه بودن.
۴- نار: اصل آن نور است که جسم لطیفى است که در آن حرارت و نور مىباشد.
۵- ریح جمع آن ریاح است و روح آدمى از همین ماده است چون بواسطه روح ریح طیب در نفس آدمى داخل میشود.
و نیز ارتیاح، تروّح: راحت از تعب و رنج از این ماده مشتق است و نیز از اینست روح زیرا در لطافت مثل ریح است و همچنین است رائحه چون ریح آن را به شامه میرساند.
۶- صرّ: سرماى شدید اصل آن از صریر است که بمعناى صوت میباشد. زجاج گوید: صرّ صوت و صداى شعلههاى آتش است که باد در آن وزد و ممکنست بمعناى صداى باد تند باشد.
و صرّه از صفات باد شمال است که آن را چنین وصف میکنند که در آن قعقعه است و صرّه: شدت فریاد میباشد.
تفسیر:
چون وصف مؤمنان گذشت به دنبالش خداوند حال کافران را بیان مىدارد که:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ: یعنى از ایشان دفع نمیگرداند.
أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ: مال و فرزندانشان از عذاب اللَّهِ شَیْئاً: خدا چیزى را.
و اینکه از اموال و اولاد اسم برده براى اینست که این دو همواره تکیهگاه مردم و عزیزترین اشیاء آنها است پس وقتى این دو نتوانند به هیچ وجه انسان را بىنیاز کنند و عذاب را بگردانند دیگر چیزها بطریق اولى نخواهند توانست.
وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ: یعنى اینانند ملازم آتش.
هُمْ فِیها خالِدُونَ: یعنى دائم و ابدى در آن خواهند بود.
پس خداوند مثالى براى انفاق آنها میزند:
مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ: شبیه انفاق ایشان از اموال.
فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا: گفتهاند مراد چیزهایى است که بکفار انفاق میکنند در راه دشمنى با پیغمبر و گفته شده آنچه ابى سفیان و اصحاب او در جنگ بدر و احد بکار بردند و خرج کردند براى مبارزه با پیغمبر (ص) و گفتهاند مراد جمیع صدقات و انفاقات کفار است در دنیا.
در آیه حذفى است و کلمه اهلاک در تقدیر است و تقدیر جمله چنین است: «مثل اهلاک ما ینفقون».
کَمَثَلِ: اهلاک و نابود کردن.
رِیحٍ فِیها صِرٌّ: کلمه اهلاک افتاده براى دلالت کردن آخر کلام بر آن. در آیه تقدیر دیگرى نیز گفته شده (مثل ما ینفقون کمثل مهلک ریح) پس انفاق کفار در زراعت تشبیه بریح مهلک است.
فِیها صِرٌّ: ابن عباس و قتاده و جماعتى گویند سرماى شدید و ابن عباس نیز گفته بمعنى باد سموم بسیار گرم و کشنده.
أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ: یعنى بزراعت مردمى برسد.
ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ: که با ارتکاب گناه بخود ظلم کردند که ظلمشان مقتضى هلاک و نابودى زراعت ایشان باشد براى عقوبت و مکافات عملشان.
و گفتهاند یعنى بخود ظلم کردند از اینرو که در زمینى نامناسب و در غیر وقت زراعت کردند و باد آمد.
فَأَهْلَکَتْهُ: آنها را براى تأدیب هلاک کرد که چیزى را در جاى غیر مناسب نهادند و «وضع شىء در غیر ما وضع له» نمودند.
وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ: خداوند در نابود شدن زراعتشان بایشان ستم نکرد بلکه خود با ستم خویش مستوجب آن گشتند.
و گفتهاند: در کشته شدن و اسیر گشتن ظلم نشدند بلکه بواسطه کفر خود مستوجب آن شدند.
وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ: بلکه خود بخویشتن ستم کردند چون کارهایى که مستحق این عذاب است انجام دادند.
__________________________________________
[۱] سوره آل عمران آیه ۹۵ تا ۹۷ جزء ۴ سوره ۳
[۲] سوره آل عمران آیه ۹۸ و ۹۹ جزء ۴ سوره ۳
[۳] سوره آل عمران آیه ۱۰۰ و ۱۰۱ جزء ۴ سوره ۳
[۴] سوره آل عمران آیه ۱۰۲ و ۱۰۳ جزء ۴ سوره ۳
[۵] حدیث مرفوع حدیثى است که رواه آخر سند ذکر نشده باشد و بیواسطه از معصوم نقل شده باشد.
[۶] سوره آل عمران آیه ۱۰۴- ۱۰۵ جزء ۴ سوره ۳
[۷] سوره آل عمران آیه ۱۰۶ تا ۱۰۹ جزء ۴ سوره ۳
[۸] سوره آل عمران آیات ۱۱۰ تا ۱۱۲ جزء ۴ سوره ۳
[۹] سوره آل عمران آیه ۱۱۳- ۱۱۴ جزء ۴ سوره ۳
[۱۰] سوره آل عمران آیه ۱۱۵ تا ۱۱۷ جزء ۴ سوره ۳
[۱۱] بحث راجع به احباط و رد آن بطور اختصار گذشت.