ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره آل عمران آیه۱۶۱–۱۷۴
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۶۱ تا ۱۶۳]
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۱) أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶۲) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۱۶۳)[۱]
ترجمه:
هیچ پیغمبرى را نرسد که خیانت کند و هر کس خیانت کند با خیانت خود روز قیامت بیاید و سپس هر انسانى بعمل خود جزاى کامل داده شود و آنها ستم نخواهند شد.
آنکه خشنودى خدا را پیروى کرده با کسى که با خشم خدا قرین گشته و جایگاهش دوزخ است برابر توان بود؟! آنها در نزد خدا درجات مختلف دارند و خدا باعمال آنها بینا است.
بیان آیه ۱۶۱
لغت:
۱- اصل غلول از غلل است. یعنى داخل شدن آب در سوراخها و شکافهاى درخت و گفته میشود: یغل الماء فى اصول الشجر یعنى آب وارد ریشههاى درخت شد.
غلول: خیانت زیرا خیانت بطور مخفى نسبت به ملک و دارایى کسى از وجه غیر حلال انجام میشود مثل غلل (که آب بطور نامحسوسى وارد اصول درخت میشود).
غل: یعنى حقد نیز از همین ماده است چون مثل غلل بطور نامحسوس در نفس انسان رسوخ میکند.
غلیل: حرارت عطش.
مورد و شأن نزول:
از ابن عباس و سعید بن جبیر روایت شده که این آیه درباره قطیفه سرخرنگى بوده که در روز بدر از غنایم گم شد. بعضى گفتند شاید پیغمبر خود آن را برداشته.
در روایت ضحاک آمده که مردى سوزنى را از غنایمى که در جنگ هوازن به دست آمده بود برداشت پس این آیه آمد.
از مقاتل است که آیه درباره غنایم احد میباشد در موقعى که تیراندازان بخاطر غنیمت جا و سنگر خود را ترک کردند باین فکر که پیغمبر (ص) دستور دهد که هر کس هر چه از غنایم بچنگش افتاده از خود اوست و به دیگران قسمت نمىشود چنان که در جنگ بدر چنین شد پیغمبر فرمود شما گمان میکنید که ما خیانت خواهیم کرد و غنایم را بین شما تقسیم نمىنماییم پس خداوند این آیه را فرستاد براى شناساندن حکم غنایم.
و گفتهاند درباره اداء وحى آمده چون وقتى پیغمبر قرآن میخواند و آیاتى که در آن عیب دین غیر مسلمین و سب آلهه مشرکان بود از او درخواست میکردند که آنها را عوض کند پس خدا این آیه را فرستاد.
تفسیر:
چون ذکر جهاد گذشت اکنون در متعلقات آن مثل حکم غنایم و عدم خیانت در آن بحث میکند.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَ– یعنى هیچ پیغمبرى را نرسد که خیانت کند یعنى پیغمبرى با خیانت یک جا جمع نشود.
و گفتهاند یعنى پیغمبر حق ندارد چیزى از وحى را کتمان نماید. (از ابن اسحاق) و تقدیر چنین است که: حق ندارد که بامت خود در تبلیغ وحى و آنچه بایشان میآموزد خیانت کند و یا مراد اینست که هیچ پیغمبرى را نرسد که بامت خود خیانت کند یعنى چیزى از غنیمت را پنهان دارد. بنا بر اقوالى که درباره آیه گذشت.
و اینکه فقط درباره پیغمبر عدم امکان وجود از خیانت را ذکر کرده با اینکه بر هیچ امیر و امامى چنین چیزى جایز نیست بدو جهت است:
۱- براى اینکه خیانت پیغمبر بمراتب بزرگتر از خیانت دیگریست و این نظیر این آیه است: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ» که اجتناب از همه رجسها و پلیدیها واجب است ولى بتها چون از همه پلیدتر است و شرک از همه بدتر آن را جداگانه نام برده.
۲- وقتى پیغمبر که صاحب امر و اختیاردار است حق خیانت در غنایم نداشته باشد دیگران بطریق اولى نخواهند داشت.
وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ– یعنى هر که خیانت کند روز قیامت میآید در حالى که آنچه که بخیانت برداشته بر پشت اوست چنان که در حدیث طویلى روایت شده که: هان مواظب باشید که کسى روز قیامت نیاید در حالى که شترى بر پشت او سوار است هان مواظب باشید کسى از شما روز قیامت نیاید در حالى که باسبى غل شده و اسب بر پشت او سوار است و شیهه میکشد و این کس در شدت ناراحتى هى میگوید: اى محمد اى محمد و من در پاسخ گویم من کارى نمیتوانم براى تو انجام دهم (از ابن عباس و ابى حمید ساعدى و ابن عمرو قتاده). و جبایى گوید این امر براى اینست که در برابر دیدگان خلایق رسوا شود. و بلخى گوید این خبر بر وجه مثل است چون وقتى کسى را خداوند در قیامت مفتضح کند چنان است که اسبى بر پشت او سوار و بگردن او غل شده و شیهه میکشد.
در خبر دیگرى از پیغمبر اکرم آمده که امر میفرمود منادى در میان مردم ندا کند که حتى یک سوزن و نخ اگر کسى از غنیمتها برداشته باز گرداند که غل در روز قیامت ننگ و نکبت خواهد بود.
و حمل غل بر گردن در قیامت نشانهاى است که خائن بدان شناخته خواهد شد و این حکم خداست در آن روز درباره هر کس که معصیتى کرده و توبه ننموده و یا در باره کسى که خداوند بخواهد با او بعدل رفتار کند از گناهش بر او علامتى مىنهد. که تناسب با معصیت او داشته باشد تا مردم او را بآن بشناسند و سبب استحقاق عقوبتش را بدانند چنان که فرموده: «در آن روز انس و جان درباره گناهانش سؤال نخواهند شد».(سوره الرحمن).
و همچنین است حکم خدا درباره کسى که طاعات را انجام داده که علامتى بر او مىنهد که اطاعتش معلوم شود.
ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ- یعنى هر کس جزاء عمل خود را بطور کامل دریافت میکند.
وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ– یعنى هیچکس بیش از استحقاق خود ثواب و یا عذاب نمىبیند.
در این آیه دلالت است بر فساد قول مجبّره که میگویند اگر خداوند اولیاء خود را عذاب کند ظلم نکرده چون آیه میگوید اگر خداوند از پاداش مردم کم گزارد ظلم خواهد بود.
بیان آیه ۱۶۲- ۱۶۳
لغت:
۱- باء- یعنى برگشت بگناه خود (باء یبوء بوءا).
بوأته منزلا- آماده کردم خانه را براى او (چون بآن برمیگردد) سخط- درباره خدا اراده کردن عقاب درباره مستحق عقاب و لعن و سخط مخالف غیظ است زیرا غیظ بهیجان آمدن طبع است و اطلاق آن درباره خدا جایز نیست چون خدا محل حوادث و تحولات نیست.
مصیر- بازگشتن گاه (سرنوشت).
فرق مصیر با مرجع اینست که مرجع بازگشت چیزى است بحال اولیه و مصیر رفتن و انقلاب بحالى که غیر از حال اول است.
میتوان گفت: «صار الطین خزفاً» یعنى گل سفال گردید ولى نمیشود گفت: «رجع الطین خزفاً» زیرا قبلا خزف نبود.
درجه- رتبه.
درجات رفتن کودک براى پیمودن مراتب ترقى در علم درجه بدرجه.
مورد و شأن نزول:
چون خداوند امر فرمود که مسلمین براى احد بیرون شوند دستهاى از منافقان تخلف کردند و مؤمنان نیز از آنها پیروى کردند پس خداوند این آیه را فرستاد.
تفسیر:
چون خداوند بیان فرمود که هر انسانى پاداش اعمال خود را از خوب و بد خواهد دید به دنبال آن حال کسانى را که کسب خیر و شر میکنند میفرماید.
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ: در معنى این جمله چندقول است:
۱- آن کس که موجبات خشنودى حق را باطاعت خود متابعت میکند مثل کسى است که خشم او را با معصیت بر خود فرود مىآورد (از ابن اسحاق).
۲- آن کس که با ترک خیانت رضاى خدا را پیروى میکند چون فردى است که با عمل خیانتکارانه خود خداوند را بخشم مىآورد (از حسن و ضحاک و طبرى).
۳- آن کس که با جهاد در راه حق رضاى حق را مىجوید چون آن کسى است که موجبات سخط حق را با فرار از جنگ و جهاد (از روى تنفر و ترس از جهاد) فراهم مىآورد (از زجاج و جبایى) و این وجه با سبب نزول آیه که ذکرش گذشت تطبیق میکند.
وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ: یعنى مصیر و سر نوشت او دوزخ خواهد بود.
وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ: و بد سرنوشتى است و بد قرارگاهیست.
آیه بصورت استفهام تقریرى است یعنى صورت جمله استفهام است و مراد اقرار گرفتن و اثبات معنى و حاصل معنى اینست که این دو دسته یعنى تابعان رضاى حق و به خشم آرندگان خدا یکسان نیستند.
هُمْ دَرَجاتٌ: یعنى صاحب درجات و مقاماتى هستند.
عِنْدَ اللَّهِ: نزد خدا پس مؤمنان داراى مقامات ارجمند و عالى هستند کافران در درجاتى پست و دانى. درباره معنى این جمله دو قولست:
۱- مراد اختلاف و تفاوت مرتبه اهل ثواب و اهل عقاب است که براى دسته اول نعمتهاى بهشتى و مقامات پر ارج و عالى معنوى است و براى دسته دوم درکات جهنم و عقاب و خوارى است و از اینها مجازاً درجات تعبیر شده.
۲- مراد اختلاف مراتب این دو فرقه است با یکدیگر زیرا بهشت طبقات مختلفى دارد که بعضى بالاتر از بعض دیگر است.
چنان که در خبر آمده است که اهل بهشت اهل علیین را همچون ستارگان در آسمان مىبینند و نیز دوزخ را درکاتى است که بعضى پستتر و سختتر از دیگرى است و حذف مضاف (ذوو) در عرب زیاد است.
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ: یعنى خدا باعمالشان عالمست و در آیه ترغیب مردمست در پیروى از موارد خشنودى پروردگار متعال و بر حذر داشتن ایشان از موجبات سخط او و نیز اخبار باینست که اسرار بندگان بر او آشکار است و نیز اطمینان مىدهد به اینکه عمل هیچکس را بى اجر نمیگذارد زیرا چیزى بر او پنهان نمىماند بنا بر این بر هر طاعتى ثواب و بر هر گناهى عقاب خواهد داد.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۶۴ تا ۱۶۵]
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۱۶۴) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵)[۲]
ترجمه:
خداوند بر مؤمنان منت نهاد آن گاه که براى ایشان پیغمبرى از جنس خودشان فرستاد که آیات خدا را برایشان بخواند و آنها را تزکیه نماید و کتاب و حکمت آموزد که قبل از بعثت او در گمراهى روشن و آشکارى بودند.
چرا وقتى مصیبتى بشما رسید که دو برابر آن را (بکفار) رسانیده بودید گفتید این از کجاست بگو (اى پیغمبر) این از ناحیه خود شماست. خداوند بهر چیز تواناست.
بیان آیه ۱۶۴
لغت:
من: در اصل بمعنى قطع است (منّ یمنّ منّا).
من: نعمت، زیرا بوسیله نعمت از بلیه قطع و دور میشود.
(من فلان علىّ بکذا- فلانى باین مطلب بمن منت نهاد) یعنى مرا بواسطه آن از گرفتاریم نجات داد.
منه: فوت: زیرا موجب قطع نعمت مىشود.
تفسیر:
و اکنون خداوند بزرگى نعمت وجود پیامبر اکرم (ص) و بعث او را بر خلق بیان میفرماید:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ: خدا نعمت داد و انعام فرمود.
عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا: و اینکه خداوند فقط مؤمنان را یاد فرموده با اینکه محمد (ص) بر همه جهانیان مبعوث است براى اینست که نعمت پیغمبرى حضرتش بر مؤمنان اعظم. و بزرگتر است زیرا آنهایند که بوجود وى هدایت یافتهاند و از بیاناتش بهره میگیرند و نظیر اینجاست آنچه که درباره قول خداوند (هُدىً لِلْمُتَّقِینَ) گذشت.
مِنْ أَنْفُسِهِمْ: در این کلمه اقوالى است:
۱- مراد اینست که از قوم و قبیله آنهاست که منشأ و خانواده و صدق و امانتش بر همگان ثابت و روشن است و همه مىدانند که امىّ است نه کتابى خوانده و نه خطى نوشته تا بدانند که آنچه از علوم و حقایق که آورده وحى آسمانى است و این امر موجب شرافت ایشان و وسیله جلب آنان بایمان است.
۲- مراد اینست که بزبان آنها سخن میگوید و در نتیجه آموختن از محضر او برایشان آسانست پس آیه مخصوص عرب است.
۳- کلام عام است و شامل همه مؤمنین میباشد و مراد از «انفسهم» یعنى جنس بشر و مردم است و فرشته و جن نیست و موضع منت اینست که کسى را فرستاده که از همه از امور و کار او با خبرند و شخصیت او را خوب مى شناسند.
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ یعنى قرآن را بر آنان بخواند.
وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ: بیان این جمله در سوره بقره گذشت.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ: یعنى آنان در گمراهى روشنى بودند یعنى کافر بودند و کفرشان همان گمراهیشان بود و خداوند آنها را ببرکت پیغمبر نجات داد.
بیان آیه ۱۶۵
تفسیر:
اکنون کلام بذکر جهاد باز میگردد:
أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها: وقتى بشما قتل و زخم رسید در برابر، قبل از آن از طرف شما به آنان (مشرکین) زخم رسید و این مطلب از اینقرار است که مشرکان در احد هفتاد تن از مسلمین کشتند و مسلمین در بدر دو برابر این بسر مشرکان آوردند. یعنى ۷۰ تن از مشرکان را کشتند و ۷۰ نفر را اسیر کردند (از قتاده و عکرمه و ربیع و سدى) یعنى از مسلمین در روز بدر دو برابر و دو مثل مصیبتى که بر شما آمد بر سر آنها آوردید.
و گفتهاند مراد از دو مثل و دو برابر ۷۰ تن در بدر کشتید و ۷۰ تن در احد (از زجاج) ولى این قول ضعیف است زیرا مخالفست با آنچه که در تاریخ آمده که مسلمین در احد افرادى اندک از مشرکان کشتند نه ۷۰ نفر پس این قول خلاف اجماع است.
قُلْتُمْ أَنَّى هذا: یعنى گفتند چرا این مصیبات بر ما وارد آمده در حالى که ما مسلمانیم و پیغمبر اکرم (ص) میان ماست و وحى از آسمان باو میرسد ولى آنان مشرکند.
و گفته شده که مسلمین مصیبات را خیلى بعید و منکر شمردند زیرا پیغمبر خدا (ص) بآنها وعده داده بود اگر اطاعت حق کنند نصرت حق بر آنها فرود مىآید- (از جبایى).
قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ: یعنى اى محمد بگو آنچه زخم و کشتار بشما رسید از جانب خود شماست یعنى بواسطه مخالفتى است که با خداى خود کردهاید و ترک نمودید اطاعت امر پیغمبر را و در این مخالفت چند قولست:
۱- مخالفت با پیغمبر کردند و اینکه حضرتش فرمود بهتر است که در مدینه متحصن شویم و در آن سنگر گیریم تا مشرکان قصد ما کنند ولى اهل مدینه و اصحاب قبول نکرده و گفتند یا رسول اللَّه در جاهلیت از اینکار امتناع داشتیم اکنون که شما در میان ما هستید سزاوارتر است که امتناع کنیم.
۲- مراد مخالفت تیراندازان بود با پیغمبر که جایگاه خود را رها کردند و به جمع غنیمت رفتند و پیغمبر فرموده بود که به هیچ وجه و لو با فتح مسلمین از جاى خود بیرون نروند.
۳- این مصیبت اختیار خود آنها بود که وقتى در بدر اسیر گرفتند خواستند از آنها فدیه گیرند و آزادشان کنند پیغمبر فرمود اگر فدیه گیرید در جنگ آینده افرادى که آزاد کنید و فدیه گیرید کشته خواهید داد. مسلمین قبول کردند و گفتند اکنون از فدیه بهرهمند میشویم و اگر در آینده کشته شویم شهید خواهیم بود (از على «ع» و عبیده سلمانى و حضرت باقر «ع»).
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۶۶ تا ۱۶۷]
وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶) وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (۱۶۷)[۳]
ترجمه:
آنچه روز تلاقى دو جماعت بشما رسید باذن خدا بود تا مؤمنان را معلوم دارد.
و نیز کسانى را که انفاق کردهاند معلوم کند (همان کسان) که (چون) گویندشان بیائید در راه خدا کارزار کنید یا بدفاع پردازید گویند: اگر جنگ آزموده بودیم شما را پیروى میکردیم در آن لحظه ایشان بکفر از ایمان نزدیکترند. بزبانهایشان چیزهایى میگویند که در دلهایشان نیست و خدا بآنچه نهان میکنند داناتر است.
بیان آیه ۱۶۶- ۱۶۷
تفسیر:
وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ- یعنى اى مؤمنان آنچه در روز جمع مسلمین و مشرکین یعنى روز احد بشما رسید از قتل و زخم.
فَبِإِذْنِ اللَّهِ– یعنى بعلم خدا بود و اذن بمعناى علم است و نیز قول خداى متعال:
أَذانٌ مِنَ اللَّهِ یعنى اعلام من اللَّه.
و گفتهاند: یعنى خداوند میان شما و ایشان را تخلیه میکند باین معنى که موانع رسیدن مصیبات را بشما برطرف میکند (چون نصرت خود را بردارد و شما را بخود واگذارد مصیبات و آزار کفار میرسد) و گفته اند یعنى: بعقوبت خدا زیرا خداوند براى هر گناهى عقوبتى قرار داده و این مصیبات وارده بر شما در جنگ احد عقوبت پشت سر نهادن امر پیغمبر (ص) می باشد.
و مراد از اذن خدا در آیه چنان که ظاهر آیه میرساند اجازه دادن و مباح کردن نیست زیرا مصیبات وارده بر مسلمین از طرف کفار که عبارت از زخم و قتل مسلمین بود از معاصى بزرگ است و خداوند هرگز معاصى را مباح نمیکند و اجازه نمیدهد.
وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا– یعنى تا خداوند تمیز میان مسلمین و منافقان را بداند.
وَ قِیلَ لَهُمْ- بمنافقین گفته شد تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ- بیائید براى جهاد در راه خدا.
گفتهاند که عبد اللَّه بن ابى و دار و دسته منافقش ۳۰۰ نفر را از لشکر پیغمبر (ص) جدا کردند و گفتند چرا خود را بکشتن دهیم؟
عبد اللَّه بن عمرو بن حزام انصارى پاسخشان داد که بیائید در راه خدا بجنگید و از خدا بترسید و پیغمبر را غریب و بىیاور مگزارید.
أَوِ ادْفَعُوا- یا اینکه اگر در راه خدا نمىجنگید لا اقل از جان و ناموس خود دفاع کنید.
و گفتهاند مراد اینست که بمنافقان گفتند با ما همراه باشید و سیاهى لشکر ما را زیاد کنید. از اینجا معلوم میشود که تکثیر سیاهى و ظاهر لشکر مجاهدان اسلام نیز بمنزله جهاد بشمار میرود و حکم قتال را دارد.
قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ– منافقان گفتند: اگر ما از جنگ علم و اطلاع میداشتیم بدنبال شما میآمدیم. اینجمله را براى عذر تراشى گفتهاند که باین بهانه بمدینه بازگردند. عبد اللَّه بن عمرو مذکور در پاسخ این جواب منافقان گفت: خداوند شما را از خود دور گرداند و او ما را از شما بىنیاز خواهد کرد.
و گفتهاند طرف مکالمه و این گفت و شنود با منافقان خود پیغمبر (ص) بود.
هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ– یعنى منافقان با اظهار این سخن بکفر نزدیکترند از ایمان چون پیش از این بظاهر حال بایمان نزدیکتر بودند تا اینکه پردهدرى کردند و مؤمنان از باطنشان که قبلا بیخبر بودند با خبر شدند. و لام در (للکفر) بمعنى الى است یعنى (الى الکفر اقرب …- بسوى کفر نزدیکترند …) یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ- بدهان میگویند آنچه در دل ندارند.
ذکر افواه (دهانها) براى تأکید است و یا اینکه براى تفاوت بین قول زبانى با نوشتنى میباشد و آنچه را بدهان گفتند که در دل ندارند جمله «لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ» است و آنچه در دل پنهان داشتند این بود که اگر جنگى هم در بین بود چنان که بود اطاعت پیغمبر نمى نمودند و او را یارى نمیکردند.
و گفتهاند مراد اینست که بدهان میگویند که بخدا و پیغمبر مؤمنیم ولى در دل ایمان ندارند بلکه در دل کافرند.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ- خدا بآنچه که در دل پنهان میدارند از نفاق و شرک داناست.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۶۸ تا ۱۷۱]
الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۶۸) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (۱۶۹) فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۷۰) یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۷۱)[۴]
ترجمه:
کسانى که خود نشستند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت میکردند کشته نمیشدند بگو (اى پیغمبر) اگر راست میگویید مرگ را از خود بگردانید.
و کسانى را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده نپندار بلکه زندگانند و نزد پروردگارشان روزى مىخورند. بآنچه خداوند از فضل خود بآنها داده خوشدلند و بر آینده (پس از مرگ) کسانى که هنوز بآنها پیوستهاند شادمانى میکنند که بر آنها نه ترسى خواهد بود و نه اندوهى. و از نعمت و کرم الهى شادمانند و از اینکه خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیگرداند خوشدلند.
بیان آیه ۱۶۸
لغت:
(درأ): دفع کردن. درأ عنه: دفع عنه: از او دفع کرد و برگردانید.
تفسیر:
الَّذِینَ قالُوا– منافقین که گفتند لِإِخْوانِهِمْ– ببرادران نسبى خود نه دینى مراد عبد اللَّه ابى و یاران اویند.
وَ قَعَدُوا– یعنى همین کسانى که اینسخن گفتند از جنگ نشستند. (از جابر و سدى و ربیع).
لَوْ أَطاعُونا– یعنى اگر از ما اطاعت میکردند. و از مدینه بیرون نمیرفتند و در جنگ شرکت نمیکردند.
ما قُتِلُوا– کشته نمىشدند.
قُلْ- بگو اى محمد (ص).
فَادْرَؤُا– بگردانید عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- اگر راست مىگویید (در این ادعاى خود) مرگ را از خود. و نخواهید توانست زیرا ممکنست دشمن در خانه هایتان بر شما دست یابد و شما را بکشد.
و اینکه خداوند میفرماید: اگر مرگ را از خود بگردانید راست میگویید در جواب گفته آنهاست که میگفتند اگر از مدینه بیرون نمیرفتند و در خانه میماندند کشته نمیشدند. خداوند میفرماید: این سخن را کسى میتواند بگوید که عالم بغیب باشد و چنین کسى باید موجبات مرگ را از خود برطرف کند و از پیش آمدهاى سوء بواسطه اطلاعى که دارد بر کنار بماند.
در این آیه ترغیب بر جهاد است و بیان اینکه چون هر مرگى با اجل مقدر است و جهاد رفتن و نرفتن اثرى در جلو و عقب انداختن اجل ندارد پس نمیتواند ترس از مرگ موجب خوف از جهاد باشد زیرا چه بسیار مجاهد که سالم بماندند و چه بسیار خانه نشین که بمردند و کشته شدند پس باید توکل بر خدا کرد.
بیان آیه ۱۶۹ تا ۱۷۱
شان نزول:
گفتهاند که آیه درباره شهیدان بدر آمده که ۱۴ تن بودند: هشت نفر از انصار و ۶ نفر از مهاجران.
و گفتهاند: درباره شهیدان احد آمده که هفتاد تن بودند چهار نفر از مهاجران (حمزه، مصعب بن عمیر، عثمان بن شماس، عبد اللَّه بن جحش) و بقیه از انصار بودند. (از ابن مسعود و قتاده و ربیع).
حضرت باقر (ع) فرمود و نیز بسیارى مفسران گفتهاند که درباره هر دو دسته است.
و گفتهاند: درباره شهداء بئر معونه است و سبب آن اینست که محمد بن اسحاق باسنادش از انس بن مالک و غیره روایت کرده که ابو براء عامر بن مالک که رئیس قبیله بنى عامر بود در مدینه بر پیغمبر اسلام وارد شد و هدیه اى پیشکش حضرتش نمود.
پیغمبر (ص) از پذیرفتن آن امتناع ورزید و فرمود: من از مشرک هدیه نمى پذیرم مسلمان شو تا اگر خواستى هدیه ات را قبول کنم و آیاتى از قرآن براى وى بخواند. عامر مسلمان نشد و از اسلام دورى هم نکرد و عرضه داشت: اى محمد این چیزى که مردم را بآن میخوانى نیکو و جمیل است اگر یارانى چند از خود بنجد فرستى و آنها را بدین خود بخوانى امیدوارم که ترا پاسخ مثبت گویند.
پیغمبر (ص) فرمود: من بر جان ایشان از نجدیان ترسناکم.
عامر گفت: من آنها را پناه میدهم بفرست تا مردم را بدین تو بخوانند. پیغمبر (ص) منذر بن عمرو از بنى ساعده را همراه با هفتاد تن از نیکان مسلمین فرستاد که از جمله آنها بودند: حارث بن صحه، حرام بن ملحان و عروه بن اسماء سلمى و نافع بن بدیل و رقاء خزاعى و عامر بن فهیره. این مطلب در ماه صفر چهارم هجرى و چهارده ماه پس از جنگ احد فرستادگان پیغمبر رفتند تا به بئر معونه رسیدند از هم پرسیدند کیست که رسالت پیغمبر را به این مردم برساند؟
حرام بن ملحان گفت: من اینکار را خواهم کرد و با نامه پیغمبر بطرف عامر بن طفیل رفت ولى عامر بنامه پیغمبر وقعى ننهاد.
حرام بمردم گفت اى اهل بئر معونه من نماینده و فرستاده رسول خدایم براى شما.
و اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمداً رسول اللَّه- بخدا و پیامبرانش ایمان آرید. مردى پیش آمده و نیزهاى بر پهلویش بزد که از پهلوى دیگرش برآمد. حرام فریاد زد اللَّه اکبر بخداى کعبه رستگار شدم.
در اینوقت عامر بن طفیل بنى عامر را علیه مسلمین بخواند ولى آنان سخنش را نپذیرفتند و گفتند ما با ابى براء نقض عهد نمیکنیم. زیرا او بمسلمین پناه داده و با آنها پیمان بسته. عامر قبائلى از بنى سلم را علیه مسلمین بخواند آنها دعوتش را بپذیرفتند و مسلمین را احاطه کردند مسلمین چون حال را بدین منوال دیدند شمشیر برآوردند و جنگ و دفاع کردند تا همگى جز کعب بن زید کشته شدند مشرکین او را با رمقى که داشت در میان کشتگان رها کردند و او بهمان حال نجات یافت و تا جنگ خندق زنده بود و در آن شهید شد.
عمرو بن امیه ضمرى و مردى از انصار که از عقب و بدنبال اصحاب پیغمبر میآمدند از دور مرغانى را که اطراف لشگر و میدان جنگ پرواز میکردند بدیدند و با خود گفتند که این مرغان از مطلبى خبر میدهند بسرعت نزدیک شدند اصحاب خود را در خون غلطان یافتند و سواران دشمن و قاتلان آنها را در کنار کشتگان ایستاده دیدند.
انصارى بعمرو گفت چه کنیم؟ عمرو گفت عقیده من اینست که به پیغمبر ملحق شده جریان را بوى گزارش دهیم ولى انصارى گفت دیگر پس از قتل منذر بن عمرو میل بزندگى ندارم و شمشیر برآورد و چندان با مشرکان بجنگید تا کشته شد. عمرو بن امیه نیز اسیر شد و عامر چون دانست که او از قبیله ضمّر است، پیشانى او را بعنوان غلام و اسیر داغ نهاد و آزادش کرد.
عمرو خدمت پیغمبر رسید و واقعه را باز گفت پیغمبر (ص)فرمود: این کار بگردن ابا براء است که من از پیش ترسان بودم. چون قضیه بگوش ابا براء رسید عهد شکنى عامر و ناراحتى رسول اللَّه بر او بسیار سخت آمد. حسان بن ثابت در تحریک ابا براء علیه عامر بن طفیل شعرهایى سرود.
چون اشعار حسان بگوش قبیله ربیعه بن ابى براء رسید بر عامر بن طفیل حمله آورد و نیزهاى بر او زد و از اسبش بزیر انداخت عامر گفت این از طرف ابى براء است اگر مردم ولىّ دم من عمویم باشد و اگر زنده ماندم خود با او دانم. خداوند متعال در این مقام این آیه را فرستاد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا …»
تفسیر:
چون خداوند گفته منافقان را در باب شهیدان اسلامى که بمنظور سستى مؤمنان در جهاد گفته بودند حکایت فرمود بدنبال آن مقامات ارجمندى را که در بهشت براى شهیدان اختصاص داده بیان میدارد.
وَ لا تَحْسَبَنَ- خطاب به پیغمبر (ص) است و یا تقدیر چنین است اى شنونده و اى انسان گمان مبر، الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ– کسانى که در جهاد و در راه نصرت دین خدا کشته شدند، أَمْواتاً– مردهاند یعنى مثل کسى که در غیر جهاد مرده است مىباشند.
بَلْ أَحْیاءٌ– بلکه آنان زندهاند. تفسیر این کلام در سوره بقره در ذیل گفته خداوند «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ» گذشت.
عِنْدَ رَبِّهِمْ– در این کلمه دو وجه ذکر شده:
۱- نزد خدا هستند یعنى در مقامى قرار دارند که هیچکس جز خداوند نفع و ضرر ایشان را بدست ندارد و مراد از عند و نزد خدا مکان (محسوس) و نزدیکى مسافت نیست زیرا مکان و قرب مسافت از صفات اجسام است و بر خدا محال میباشد.
۲- یعنى در نزد خدا (و علم خدا) زندهاند.
و چون خداوند از حیات آنها خبر دارد و مردم بیخبرند فرموده است زنده در نزد خدا هستند. از جبایى، ابن عباس و ابن مسعود و جابر روایت شده که پیغمبر اکرم (ص) فرمود چون برادران مؤمن شما در احد شهید شدند خداوند روح آنها را در حوصله مرغانى سبز نهاد و ببهشت فرستاد و در آنجا از میوهها و نهرهاى بهشتى متمتع میباشند.
و نیز از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده که درباره جعفر بن ابى طالب پس از شهادت او در جنگ موته فرمود: او را دیدم که دو بال دارد و با فرشتگان در بهشت پرواز میکند.
بعضى حدیث ارواح (و تنعم آنها را در بهشت) انکار کردهاند باین گمان که روح عرض است و بدون بدن قدرت تمتع ندارد. ولى این مطلب خیال باطلى بیش نیست زیرا روح جسم رقیق و لطیف است و مشتق و مأخوذ از ریح میباشد. بدلیل اینکه از بدن بیرون میرود و بآن باز میگردد و بدون بدن نیز حساس و فعال است. این قول على بن عیسى است.
یُرْزَقُونَ– صبح و شام از نعمتهاى بهشتى روزى میخورند و گفتهاند یعنى در قبرها روزى میخورند.
فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ– یعنى از انواع نعمتهاى بهشتى که خداوند بدانها ارزانى داشته خورسند و مسرورند و گفتهاند یعنى از شهادت و پاداش بسیار پر ارج شهادت که نصیبشان شده خوشحالند.
وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ– یعنى از وضع برادران مؤمن خود که زنده در دنیا هستند و در راه خدا جهاد میکنند اظهار سرور مینمانید از اینرو که میدانند که اگر آنان هم شهید شوند بایشان خواهند پیوست و سرانجامشان دار کرامت و مقامات عالیهاى است که خود بآنها رسیدهاند و این مطالب را با هم بعنوان بشارت بازگو میکنند. (از ابن جریح و قتاده).
و گفتهاند: نامهاى بشهیدان ارائه داده میشود که در آن نام برادران مؤمن خود که بمقام شهادت نایل میشوند و بایشان ملحق میگردند ثبت است و با دیدن آن خوشحال میشوند و بیکدیگر بشارت میگویند مثل مردمى که در دنیا انتظار مقدم مسافرخود را دارند (از سدى).
و گفتهاند مراد از (بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا) یعنى مؤمنان در فضل و مقام بآنها نرسیدهاند ولى بواسطه ایمان مقامى عظیم دارند. (از زجاج).
أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ- یعنى بشارت میدهند که بیم و اندوهى بر ایشان نیست زیرا این جمله بدل از: «بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» است زیرا شهیدان در نزد خدا در حال عدم حزنند. پس استبشار در اینجا براى نبودن حزن بر لاحقین میباشد و معنى آیه روى اینحساب چنین است:
یعنى شهداء براى بازماندگان خود ترسى ندارند زیرا خداوند سرپرستى آنها را بعهده دارد و بر اموالى که پشت سر نهادهاند اندوهى نمىخورند زیرا خداوند در عوض آن اجر جزیل و بزرگتر بایشان خواهد داد.
و گفتهاند: مراد اینست که از گناهان گذشته خوفى بر آنها نیست زیرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاک میسازد و از مفارقت دنیا اندوهى بخاطر ندارند چون از لقاء آخرت بىاندازه خرسند و شادمانند.
یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ- یعنى: اینان که شهیدان راه خدایند در نزد خدا روزى میخورند از نعمتهایى که خداوند از فضل خویش بآنها داده سخت خوشحالند.
فضل و نعمت دو کلمهاند که براى معنى واحد تعبیر میشوند و درباره علت تکرار این هر دو کلمه دو قول است:
۱- نعمت آن چیزهایى است که بواسطه طاعت مستحق آنها گشته اند و فضل اضافاتى است که بطور مضاعف به آنها داده میشود.
۲- براى تأکید و جا گرفتن معنى است در ذهن و براى مبالغه است.
وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ: یعنى شهیدان مىدانند و بهم بشارت مىدهند که خداوند جزاى مؤمنان را بسیار زیاد میگرداند و علت اینکه این جمله را ذکر کرده با اینکه غیر شهیدان هم مىدانند که خداوند اجر مؤمن را ضایع نمیکند اینست که شهداء این مطلب را پس از موت در برابر چشم مىبینند و مشاهده میکنند و دیگران در این جهان تکلیف استدلالا آن را مىپذیرند و مىدانند و استدلال هرگز جاى مشاهده را نمیتواند بگیرد و خبر دادن کجا و دیدن کجا و با دیدن و مشاهده سرور افزون میشود.
بعلاوه در این جمله دلالت است که ثواب مورد استحقاق است و خدا هرگز آن را باطل نخواهد کرد و ثواب دادن جز از طرف خداى متعال نمیباشد. و لذا خداوند نفى ضایع کردن را بخود لقب داده.
آنچه که در اخبار درباره ثواب شهیدان آمده قابل شماره نیست عالى ترین آن حدیثى است که حضرت على بن موسى الرضا (ع) از حسین بن على (ع) روایت کرده به این قرار:
روزى در بین سخنرانى امیر مؤمنان براى مسلمین براى تحرک آنان بر جهاد جوانى بپا خاست و عرضه داشت یا امیر مؤمنان از فضیلت مجاهدان در راه خدا برایم بفرما.
حضرت فرمود در کنار پیغمبر که بر ناقه غضبا سوار بود و از غزوه ذات السلاسل بر میگشتیم میرفتم و همین سؤال ترا از او پرسیدم فرمود:
مجاهدان وقتى تصمیم بجنگ گیرند خداوند برات آزادى از دوزخ را بر ایشان مینویسد و چون براى جنگ مجهز شوند خداوند بدیشان بر ملائکه مباهات و فخر فروشى میکند و چون با اهل خود وداع میکنند، ماهیان و خانه ها برایشان میگریند و چون مارى که پوست میاندازد گناهانشان میریزد و خداوند بر هر سربازى چهل فرشته مى گمارد که او را از جلو و عقب و راست و چپ نگه دارد و هر ثوابى که انجام دهد دو چندان نوشته شود و در هر روزى براى او ثواب عبادت هزار مرد نویسند که هر کدام هزار سال عبادت کرده باشند که هر سال آن ۳۶۰ روز باشد و هر روز بقدر عمر دنیا و چون در برابر دشمن قرار گیرند علم جهانیان از ثواب آنها عاجز ماند و چون بمبارزه دست زنند و سنانها بحرکت آید و تیرها پرتاب شود و سربازان بر دشمن هجوم برند ملائکه بالهاى خود بر آنها پیچند و براى نصرت و ثبات قدم آنها دعا کنند و منادى فریاد کند که بهشت زیر سایه شمشیرها است و زخم شمشیر و نیزه بر مجاهد و شهید از نوشیدن آب خنک در تابستان سوزان گواراتر باشد و چون شهیدى با ضرب نى و با شمشیر از اسب در غلطد بزمین نرسد مگر اینکه خداوند همسر حور العین او را ببالینش فرستد تا نعمتها و مقامات عالى و گرامى او را باو بشارت دهد و چون بزمین افتد زمین به او گوید مرحبا بروح پاکى که از پیکرى پاک بیرون شد ترا بشارت باد که براى تو نعمتها و مقاماتیست که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بهیچ دلى نگذشته و خداوند گویدش من جانشین توام در بین اهل بیت تو هر که آنها را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر کس که آنها را بخشم آرد مرا خشمگین ساخته و خداوند روحش را در حوصله مرغ سبز نهد تا او را ببهشت برد و بهر مقام که خواهد پرواز کند و از میوه- هایش تناول نماید و بقندیلهاى زرینى که به عرش آویخته است پناه گیرد و بهر مردى از شهیدان ۷۰ غرفه بهشتى داده شود که هر غرفهاى باندازه فاصله صنعاء یمن تا شام وسعت دارد و نورش شرق و غرب را روشن گرداند و در هر غرفهاى هفتاد در است و بر هر درى ۷۰ مصرع از طلاست و بر هر درى هفتاد پرده حریر و ظریف افتاده و در هر غرفهاى ۷۰ خیمه است و در هر خیمهاى ۷۰ تخت زرین نصب است که پایه هایش از درّ و زبرجدى که مزین شده است بشاخه هاى زمرد و بر هر تختى ۴۰ بستر است که کلفتى هر کدام ۴۰ زرع است و بر هر بسترى همسرى از حور العین پر غنج و دلال و عرب و باکره قرار گرفته.
جوان پرسید یا امیر المؤمنین مرا از معنى عرب بازگوى حضرت فرمود عروبه (مصدر عرب) غنج و ناز و کرشمه روحبخش و نشاط آور و اشتها انگیز است و سپید- رویند و تاجهاى لؤلؤ بسر نهادهاند و گردنبند بگردن و دستبند به دست دارند.
قسم بآنکه جانم به دست اوست در قیامت اگر پیامبران را چشم بر آنها افتد از بهاء و مقام رفیع آنها پا برهنه و پیاده شوند.
آن گاه شهیدان بسوى سفرههاى گهر نشان روند و بر آن نشینند و هر مردى از ایشان ۷۰ هزار از اهل بیت و ۴۸۰ همسایگان خود شفاعت کند حتى اینکه همسایگان بر سر نزدیک نشستن با آنها با هم منازعه کنند. و ایشان در جوار من و ابراهیم بر مائده خلد نشینند و هر صبح و شام بر خداى متعال نظر نمایند.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۷۲ تا ۱۷۴]
الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲) الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (۱۷۳) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (۱۷۴)[۵]
ترجمه:
آنان که خدا و پیامبرش را با همه زخمهایى که بایشان رسیده بود اجابت کردند نیکو کاران و پرهیزکارانشان پاداشى بزرگ دارند.
کسانى که مردم گفتندشان که مردمان براى (پیکار) با شما گرد آمدهاند از آنان بترسید (ولى) ایمانشان (از این سخن) افزون شد و گفتند خداوند ما را بس است که نیکو تکیهگاهى است.
بیان آیه ۱۷۲ تا ۱۷۴
لغت:
۱- استجاب و اجاب: هر دو بیک معنى است و گفتهاند که اولى طلب اجابت است و دومى فعل اجابت.
۲- قرح: جراحت و اصل آن خلوص از کدورت است و ماء قراح یعنى آب خالص. و زمین قراح یعنى زمینى که خاکش از خاشاک خالص باشد. قریحه: خالص الطبیعه.
۳- احسان: سود نیکو.
۴- افضال: نفع اضافه.
۵- حسبنا اللَّه: یعنى خدا ما را کفایت میکند و اصل آن از حساب است زیرا کفایت بر حسب حاجت و بحساب نیازمندى است و از این ماده است حسبان بمعنى گمان.
۶- وکیل: حافظ، و گفتهاند یعنى ولىّ و اصل آن قیام کردن به تدبیر امر کسى و معنى وکیل درباره خدا یعنى متولى است در قیام کردن تدبیر امور خلق زیرا که مالک خلق و رحیم بآنهاست.
شأن نزول:
چون ابو سفیان و یارانش از احد بازگشتند و به «وحاء» رسیدند از تعجیل در بازگشت خود پشیمان شدند و همدیگر را ملامت کردند که چرا نه محمد را کشتید و نه زنانشان را اسیر کردید آنها را بکشتید وقتى که رمقى بیش از ایشان نماند رهایشان کردید اکنون بازگردید و بکلى نابودشان کنید و ریشه کنشان سازید.
این خبر به پیغمبر (ص) رسید تصمیم گرفت دشمن را بترساند و از خود و یارانش نیرویى نشان و نمایش دهد لذا اصحابش را براى خروج و تعقیب ابى سفیان جمع کرد و فرمود آیا دستهاى یافت نمیشوند که براى خدا محکم باشند و شدت عمل بخرج دهند و دشمن او را تعقیب و طلب نمایند که اینکار دشمن را ذلیل کند.
جمعى از صحابه با همه جراحتهایى که داشتند آماده اینکار گشتند و منادى پیغمبر (ص) ندا داد که با ما بیرون نشود مگر آن کس که دیروز در احد با ما حاضر بود و مراد پیغمبر از اینکار ترساندن کفار بود که پندارند کشتار و زخمهایى که بر مسلمین وارد آوردند بر ایشان اثرى نداشته و موجب سستى آنان نشده پیغمبر با ۷۰ تن بیرون شد تا به حمراء الاسد رسید که در ۸ میلى مدینه واقع است.
على بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:
پیغمبر اکرم (ص) فرمود آیا کسى حاضر است که خبرى از مشرکان برایم بیاورد هیچکس جواب نداد جز على (ع) که عرضه داشت من بر این کار حاضرم.
حضرت فرمود بآنها نزدیک شو و بنگر اگر سوار اسب شده و شتران را رها کردهاند آهنگ مدینه دارند و در صورت عکس قصد مکه کردهاند.
امیر مؤمنان با همه زخمهاى جانکاهى که داشت تا نزدیک مشرکان برفت و آنها را سوار شتر دید و برگشت و مطلب را گزارش داد حضرت فرمود: که آنها قصد مراجعت بمکه دارند و چون حضرت بمدینه رسید جبرئیل آمد که یا محمد (ص) خداوند امر میکند که بتعقیب ایشان بیرون شوى و هیچکس جز مجروحین با تو نیایند. مجروحان بمداواى خود مشغول شدند پس خداوند این آیه فرستاد که «در تعقیب مشرکان کوتاهى نکنید اگر بشما زخم رسیده بایشان نیز رسیده» پس از این مسلمین با همه جراحتها با پیغمبر از مدینه بیرون رفتند.
محمد بن اسحاق از عبد اللَّه بن خارجه روایت کند که مردى از اصحاب پیغمبر (ص) از بنى عبد الاشهل در احد حاضر بود. وى گوید که من و برادرم در احد حاضر بودیم و مجروح و زخمدار بازگشتیم چون جارچى پیغمبر اعلام خروج (در طلب دشمن) کرد گفتیم بخدا در هیچ جنگى از پیغمبر (ص) جدا نخواهیم شد و بخدا مرکب سوارى نداشتیم و هر دو مجروح و بد حال بودیم و در عین حال با پیغمبر بطلب دشمن خارج شدیم و من از برادرم کم زخمتر بودم و برادرم مقدارى بپاى خود راه میآمد و مقدارى او را بدوش میبردم تا در حمراء الاسد به رسول اللَّه رسیدیم.
در آنجا معبد خزاعى گزارش به پیغمبر افتاد و قبیله خزاعه در آن موقع از مسلم و کافر و هم پیمان پیغمبر در تهامه بودند و از او چیزى پنهان نمیداشتند.
معبد در آن روز مشرک بود و گفت یا محمد (ص) بخدا قسم مصیباتى که بر تو و اصحابت وارد شده بر ما سخت گران آمده و دوست داشتیم که خداوند ترا بر آنها پیروز میکرد. این بگفت و از نزد حضرت دور شد تا در روحاء به ابى سفیان برخورد که با سپاه مشرکان قصد بازگشت بسوى پیغمبر داشت.
چون ابو سفیان معبد را دید از وى پرسید چه خبر دارى؟ معبد جواب داد محمد (ص) با اصحابش در طلب شما مىشتابند و بقدرى زیادند که تا کنون چنین جمعى ندیدهام و کسانى هم که قبلا از شرکت در جنگ تخلف ورزیده و در جمع ایشان شرکت نکرده بودند خود پشیمان شدهاند.
ابو سفیان گفت واى بر تو چه مىگویى؟ معبد گفت بخدا قسم چنین گمان میکنم چیزى نخواهد گذشت مگر اینکه پیشانى اسبها را خواهى دید. ابو سفیان گفت ما همگان اتفاق کردهایم که بسوى آنان برگردیم و آنها را ریشهکن سازیم. معبد گفت بخدا ترا از این کار نهى میکنم و حتى اشعارى در این باره گفته ام و اشعارى را بر عظمت لشکر پیغمبر بخواند ابى سفیان و اصحابش شعر او را ستودند.
در این موقع سوارانى از عبد قیس را بر ایشان گذار افتاد- ابى سفیان پرسید قصد کجا دارى؟ گفتند مدینه. ابى سفیان گفت آیا پیام مرا بمحمد میرسانى تا فردا در بازار عکاظ بار همین شتران شما را از مویز پر کنم؟ گفتند آرى. گفت چون بنزد پیغمبر رسیدید بایشان بگوئید ما همگى اتفاق داشتیم که بر اصحاب او دوباره حمله آریم تا جمع آنها را از بیخ و بن برکنیم و نابود سازیم.
ابى سفیان این بگفت و راه مکه را پیش گرفت و سواران در حمراء الاسد به پیغمبر (ص) عبور کردند و گفته ابو سفیان را بدو بازگو نمودند.
رسول اکرم و اصحاب گفتند: حسبنا اللَّه و نعم الوکیل و پس از سه روز که گذشته بود راه مدینه را پیش گرفتند و این قول اکثر مفسرین است.
مجاهد و عکرمه گویند: این آیات در غزوه بدر صغرى آمده و داستان از اینقرار است که:ابو سفیان در روز احد موقعى که میخواست بمکه بازگردد گفت اى محمد موعد ما با شما موسم بدر صغراى آینده پیغمبر فرمود همان موعد ما. چون سال بعد شد ابو سفیان با اهل مکه بیرون شد و در مجنه از نواحى ظهران فرود آمد خداوند رعبى بر دل وى افکند و از کار خود پشیمان شد و نعیم بن مسعود اشجعى را که براى عمره آمده بود ملاقات کرد بدو گفت من با محمد و اصحابش مواعده گزاردهام که امروز در بدر صغرى با آنها برخورد کنم ولى اکنون سال خشکى است و جنگ بر ما صلاح نیست مگر در سالى که باران زیاد و زمین سبز باشد که درختان را سیراب کنیم و شیر بسیار داشته باشیم و لذا از خروج و جنگ در امسال پشیمانم ولى از طرفى نمیخواهم که محمد (ص) بجنگ ما بیرون آید و من نیایم که اینکار موجب جرأت وى و مسلمین خواهد شد اینک بمدینه رو و آنها را از جنگ بترسان و بر حذر بدار و من ۱۰ شتر پاداش بتو خواهم داد.
نعیم بمدینه آمد و مردم را دید که براى جنگ ابى سفیان آماده میشوند بمسلمین گفت این تصمیم شما بصواب نیست زیرا اهل مکه بخانهها و سرزمین شما آمدند و از شما جز رمقى باقى نگزاردند اکنون میخواهید شما بجلوى آنها بروید که همه قدرت خود را بجنگ شما بسیج کردهاند و در قرارگاه بانتظار شمایند و بخدا قسم احدى از شما را باقى نخواهند گزارد.
پیغمبر فرمود بخدا قسم اگر تنها باشم بقرارگاه جنگ خواهم رفت و اکنون هر که میترسد بماند و هر کس شجاع است با من آماده جنگ شود که خداوند ما را کفایت میکند و بهترین وکیل است و از مدینه بیرون شد تا به بدر صغرى رسید (و بدر صغرى چاهیست از بنى کنانه و نیز بازار ایشان بود در جاهلیت) و در آنجا منتظر ابو سفیان نشست.
ابو سفیان بمکه باز گشت و بنام لشکر سویق مشهور شد زیرا مردم به آنها میگفتند شما براى خاییدن سویق بیرون شدید و خلاصه پیغمبر (ص) و یارانش با هیچ مشرک در بدر برخورد نکردند ولى در بازار بنى کنانه خرید و فروشى کردند و منافعى بردند بطورى که سرمایه هاى مسلمین دو برابر شد و سالم و سودمند بمدینه بازگشتند.
این مطلب را ابو الجارود از حضرت باقر نقل کرده.
تفسیر:
الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ: یعنى کسانى که اوامر خداوند را اطاعت کنند.
مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ: پس از آنکه در احد جراحت یافتند.
لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ: بکسانى که نیکى نمودند با اطاعت پیغمبر خدا و اجابت او براى رفتن بجنگ.
وَ اتَّقَوْا: از معاصى خدا پرهیز کردند.
أَجْرٌ عَظِیمٌ: یعنى ثوابى بزرگ است.
الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ: در مراد از این ناس سه قول است:
۱- سوارانى که ابى سفیان پس از باز گشت از احد بطرف مسلمین فرستاد که ایشان را از تعقیب مشرکین منصرف کرده بترسانند که قصه آنها گذشت- (از ابن عباس و ابن اسحاق).
۲- مراد نعیم بن مسعود اشجعى است- (از حضرت باقر و حضرت صادق «ع»).
۳- یعنى منافقان (از سدى) إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ: مراد از این (الناس) ابى سفیان و سپاه اوست یعنى ابو سفیان و سپاهش علیه شما جماعتهاى بسیار گرد آوردهاند و گفتهاند ابزار جنگ و مردان جنگى علیه شما جمع آورى کرده اند.
فَاخْشَوْهُمْ: از ایشان بترسید.
سپس خداوند میفرماید که این قول مزید ایمان و ثبات آنها در راه دین ونصرت پیغمبر گردید.
فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ: یعنى گفتند که خداوند کفایت کننده و ولى و حافظ و متولى امور ماست و نیکو وکیل یعنى نیکو کفایت کننده و نیکو پناه و معتمدى است که امور باو واگذار شود.
فَانْقَلَبُوا: یعنى پیغمبر و همراهانش برگشتند.
بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ یعنى با سلامت از هر ناراحتى و رنج و با تجارت سود بخش.
لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ: یعنى قتل (از سدى).
و گفته اند مراد از نعمت در اینجا ثبات قدم در راه دین و اطاعت خداست و مراد از فضل سود تجارى است- (از زجاج).
و گفته اند: حد اقل چیزى که خدا براى ضرورت بنده مى دهد نعمت است و اضافه بر آن هر چه عنایت کند فضل او میباشد و فرق بین نعمت و منفعت اینست که نعمت نعمت نخواهد بود مگر اینکه حسنه باشد ولى منفعت گاه حسن است و گاه قبیح زیرا نعمت استحقاق شکر دارد و شکر بر قبیح جایز نیست.
وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ: یعنى خشنودى خدا را با خروج خود بسوى دشمن تحصیل و پیروى کردند.
وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ: یعنى خداوند بر مردم مؤمن فضلى عظیم دارد. آیه باین مطلب تنبیه میکند که هر کس را گرفتارى بزرگى پیش آید که مضطربش سازد باین کلمه پناه برد.
و روایت صحیح از حضرت صادق (ع) است که من در شگفتم از کسى که در موردى خائف است چرا نمیگوید «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» که من درباره پیغمبر خدا شنیدم که در پى هر خوف و ترس میفرمود: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ».
و از ابن عباس روایت شده که آخرین سخن ابراهیم وقتى که بآتش میافتاد این بود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» و پیغمبر شما نیز مثل همین را نیز فرمود سپس این آیه را تلاوت کرد.
________________________________
[۱] سوره آل عمران آیه ۱۶۱ تا ۱۶۳ جزء ۴ سوره ۳
[۲] سوره آل عمران آیه ۱۶۴- ۱۶۵ جزء ۴ سوره ۳
[۳] سوره آل عمران آیه ۱۶۶ و ۱۶۷ جزء ۴ سوره ۳
[۴] سوره آل عمران آیه ۱۶۸ تا ۱۷۱ جزء ۴ سوره ۳
[۵] سوره آل عمران آیه ۱۷۲ تا ۱۷۴ جزء ۴ سوره ۳