البقرة - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۸۷ –۱۰۱

[سوره البقره (۲): آیه ۸۷]

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ (۸۷)

[ترجمه‏]

و ما بموسى کتاب تورات را عطا کردیم و از پى او پیغمبران فرستادیم و عیسى پسر مریم را با معجزات و ادله روشن حجتها دادیم و او را بواسطه روح القدس توانایى بخشیدیم آیا هر پیغمبرى که از جانب خدا اوامرى بر خلاف هواى نفس شما آورد سرپیچى میکنید و گروهى را تکذیب و جمعى را میکشید.

شرح لغات‏

قفّینا …– از پى و دنبال کردیم.

أیّدناه …– توانایى دادیم او را.

بما لا تهوى … بآنچه بر خلاف هوا و خواهش است.

تفسیر

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ …– و ما بموسى کتاب تورات را عطا کردیم.

خداوند پس از آیات گذشته در مقام بیان نعمتهاى معنوى که بیهوده عطا فرموده است و آنان در برابر تکذیب کردند بر آمد و فرمود که ما بموسى کتاب تورات را عطا کردیم.

وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ‏: و از پى او پیغمبران فرستادیم.

پیامبرى بعد از پیامبر که هر کدام روش اوّلى را پیروى میکرد و میخواند مردم را بوحدانیت خداوند تعالى و بر طبق مقرّرات او عمل نمودن، زیرا که جمیع پیمبرانى که بعد از موسى آمدند تا زمان عیسى همه پیروى از موسى نموده و مردم را بپاى داشتن کتاب تورات و انجام دادن دستورات آن میخواندند.

وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ …– و عیسى پسر مریم را معجزات و ادلّه روشن دادیم.

معجزاتى که مردم را به پیامبرى او هدایت میکرد مانند زنده کردن مردگان و خوب کردن کسى که کور است و یا پیسى دارد.

برخى گفته ‏اند: منظور از «بیّنات» کتاب انجیل و احکام و مقررات آن و آیاتى که روشن کننده حلال و حرام است میباشد.

وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ …– و توانایى دادیم او را بواسطه روح القدس، قتاده و سدى و ضحاک و ربیع میگویند منظور از روح القدس جبرئیل است.

چرا جبرئیل روح القدس نامیده شد؟

در آن چند احتمال است.

۱- همانطور که روح بدن را زنده میکند جبرئیل با ادلّه و معجزاتى که همراه دارد ادیان را زنده میکند.

۲- چون جنبه روحانیت او غالب است از اینرو او را روح خوانند و سائر ملائکه اگر چه نیز چنین‏اند لیکن این امتیاز اسمى از نظر شرافت براى جبرئیل است.

۳- چون خداوند او را از پیش خود هستى داد و پدرى وجود نداشت از اینرو او را روح القدس نامیدند.

ابن زید میگوید: منظور از روح القدس کتاب انجیل است همانطور که خداوند قرآن مجید را روح نامیده و فرموده: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»[۱]

ضحّاک از ابن عباس نقل کرده: منظور از روح نامى است که عیسى بواسطه آن مردگان را زنده میکرد.

ربیع میگوید: منظور از روح همان روحى است که در او دمیده شد و اضافه کردن آن روح بخداوند جنبه تعظیم و تشریف دارد مانند بیت اللَّه و ناقه اللَّه و بهترین اقوال و احتمالات همان گفتار اوّل که منظور از روح القدس جبرئیل است پرسش:

در صورتى که تمامت پیامبران بواسطه جبرئیل توانایى و اقتدار دارند چرا خداوند از میان آنان عیسى را باین صفت اختصاص داد؟

پاسخ:

زیرا که عیسى از اوان کودکى تا آخر عمر داراى چنین اقتدارى بود و در تمامى جریانات جبرئیل با او همراه بود و زمانى که یهود بر قتل او مصمّم شدند جبرئیل باز با او همراه بود تا او را بآسمان بالا برد و در هنگام باردارى جبرئیل بصورت انسانى در برابر مریم ظاهر شد و او را بشارت بچنین فرزندى داد و در او دمید.

در معناى قدس نیز اختلاف است.

گفته شده: منظور طهارت و پاکیزگى است.

سدّى میگوید: مراد برکت است، قطرب حکیات کرده: اینان میگویند:

«قدس علیه الانبیاء» یعنى برکت دادند همانند دعاء ابراهیم در باره حرم: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»[۲] و گفتار زکریا: «وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»[۳].

حسن و ربیع و ابن زید میگویند منظور از قدس خداوند است و قدس و قدوس یک معنى دارد.

أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ …– آیا هر پیغمبرى که از جانب خدا او امرى بر خلاف نفس شما آورد سرپیچى میکنید؟

خطاب متوجه یهود است گویا میفرماید اى یهود بنى اسرائیل هر زمان پیامبرى از پیامبران من از جانب خدا امورى که بر خلاف میل و خواهش بود آورد سرپیچى کرده و خویشتن را بزرگ و از پیروى گفتارش امتناع ورزیدید.

فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ …– پس گروهى را تکذیب و عده‏اى را بقتل میرسانید.

گروهى را که نتوانستید بقتل برسانید مانند عیسى و محمد صلى اللَّه علیه و آله تکذیب نمودید و برخى را مانند یحیى و زکریا کشتید.

و ظاهر خطاب و اگر چه بصورت تقریر است لیکن در معنى مقصود خبر و حکایت است و سبب اینکه این عمل بآنان نسبت داده شد در حالى که آنان مباشرت نداشتند همانا خشنودى و رضایت آنان است نسبت باعمال گذشتگان و از اینرو مانعى ندارد که فعل بآنها اضافه داده شود با اینکه مباشر آن پیشینیان بودند.

 [سوره البقره (۲): آیه ۸۸]

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً ما یُؤْمِنُونَ (۸۸)

[ترجمه‏]

و گفتند آن گروه: دلهاى ما در حجاب غفلت است، بلکه خداوند بر آنها لعن و غضب نمود زیرا کافر شدند و ایمان آنان کم بود.

شرح لغات‏

غلف …– داراى حجاب.

لعنهم …– دور کرد ایشان را از رحمت خود.

تفسیر:

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ …– و گفتند: دلهاى ما در حجاب غفلت است بنا بر قرائت معروف- لام ساکن باشد- و بنا بر قرائت غیر معروف- که لام ضمه داشته باشد- گفتند: دلهاى ما کانون نور دانش و معرفت است.

این آیه دنباله داستان یهود و گفتار زشت و کردار بد آنها است یعنى آنها گفتند- بنا بر قرائت معروف- که دلهاى ما پذیرنده و قابل نیست و فائده‏اى در إنذار و تهدید تو وجود ندارد زیرا ما درک نمى‏کنیم آنچه را که تو مى‏گویى چون قابل فهم‏ و درک نیست مانند آیه شریفه: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ»[۴].

ابو على فارسى میگوید: آنچه بواسطه آن معلومات درک میشود از حواس و سائر اعضاء اگر جهل و نادانى بآن نسبت داده شود منظور این است که مانعى از درک و فهم دارد و از همین قبیل است آیه شریفه: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»[۵] چرا در قرآن مجید تدبر و اندیشه بکار نمیبرند مگر قفل بر این دلها زده شده و چون قفل مانع و حاجب است از وارد شدن لذا آن را در قلوب استعمال کرده‏اند و منظور این است که دلها درک نمیکنند و مطالب وارد آنها نمیشود مانند خانه که مقفل باشد و همین طور آیه دیگر: «لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا»[۶] «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی»[۷] و آیه: «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ»[۸] شدت عناد آنان موجب میشد که در مشاهدات شکّ روا دارند و معلومات را نادیده انگارند و بنا بر قرائت غیر معروف که غُلُف خوانده است معناى این جمله چنین است: یهود گفتند: دلهاى ما کانون علم و درک است و ما از دانشمندان هستیم و چنانچه مطالب تو قابل فهم بود و یا فائده‏اى در آن وجود داشت ما درک میکردیم و بدانش ما افزوده میشد یا اینکه منظور این است: ما آنچه بدلهاى خود مراجعه کردیم چیزى را که یاد آورنده مطالب تو باشد در آن نیافتیم در صورتى که اگر از سنخ دانش بودى بایست در آن کانون وجود داشته باشد.

بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ …– بلکه دور کرده است ایشان را خداوند از رحمت خود بواسطه کفرشان.

یعنى: مطلب آن طور نیست که اینان ادعا میکنند بلکه خداوند بسبب انکار و کفرشان نسبت بخدا و پیامبر آنان را از رحمت خود دور و از عنایات خویش مطرود ساخته است.

گفته شده: معناى «لعنهم» این است که دلهاى آنان را بکیفر کفر و انکار مسدود کرد.

فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ …– ایمان آنان ناچیز و اندک است.

این گروهى که ذکر شد ایمانشان نسبت بآنچه بر پیامبر اسلام نازل شده قلیل و ناچیز است اگر چه اعتراف بخدا و صفات خدا دارند لیکن چون رسالت آن پیامبر را باور نکردند و احکام و حدود او را نپذیرفتند پس قسمت مهم را انکار و آنچه را پذیرفتند ناچیز و قلیل است.

و آنچه با مرام امامیّه در معناى این جمله مناسبت دارد این است که آنان اصلًا ایمان ندارند و کلمه «قلیل» گاهى در چنین مورد استعمال میشود مانند «قلّ ما رأیت هذا قطّ» یعنى هیچگاه این چیز را ندیدم.

و ممکن است کلمه «قلیلا» بعنوان حال منصوب شده باشد و بنا بر این معناى جمله این است که جز چند نفرى مانند عبد اللَّه بن سلام و یارانش ایمان نیاوردند.

جواب از مجبره‏

این آیه شریفه میتواند پاسخ از مجبّره- کسانى که معتقدند در افعال و اقوال اراده و اختیار مؤثر نبوده و جبر در ایجاد آنان مؤثر است- باشد زیرا این ادعاى یهود همانند گفتار مجبّره است که میگویند: دلهاى ما نمیتوانند ایمان آورد و مانع و حاجب در کار است پس خداوند آنان را تکذیب فرمود و مورد لعن و مذمت قرار داد و چنانچه در عقیده خویش صادق بودند سزاوار کیفر لعن و طرد نبودند و دستورات خداوند بطور کلى تکلیف ما لا یطاق بود.

[سوره البقره (۲): آیه ۸۹]

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ (۸۹)

[ترجمه‏]

و چون کتاب از نزد خدا براى هدایت آنان آمد و کتاب ایشان را تصدیق میکرد و از پیش انتظار فتح و پیروزى بر کافران را داشتند آن گاه که آمد آنچه را که شناختند باز کافر شدند خشم و دورى از رحمت خدا بر کافرین باد.

شرح لغات‏

مصدق: گواه و شاهد.

یستفتحون …- طلب فتح و پیروزى میکردند.

داستان‏

ابن عباس میگوید: یهود پیش از طلوع نور اسلام و برانگیخته شدن پیامبر در برابر اوس و خزرج انتظار آمدن رسول خدا را داشتند و او را مایه فتح و پیروزى خود میدانستند پس آن هنگام که خداوند پیامبر خود را از عرب برگزید و بنى اسرائیل دیدند که پیامبر از آنان نیست در صدد کفر و انکار بر آمده و آنچه را که در پیش میگفتند منکر شدند، معاذ بن جبل و بشر بن براء بن معرور بآنان گفتند: اى گروه یهود از خدا بپرهیزید و اسلام اختیار کنید شما در گذشته محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم را مایه فتح و پیروزى در برابر ما میدانستید در حالى که ما مشرک بودیم و اوصاف او را بیان میکردید و بعثت او را یادآور میشدید.

سلام بن مسلم- برادر بنى النضیر- گفت: چیزى را که ما بشناسیم او نیاورده است و او داراى اوصافى که ما براى شما ذکر میکردیم نیست در این هنگام خداوند این آیه شریفه را نازل فرمود.

عیاشى بسند خودش از ابو بصیر از امام صادق نقل کرده است: یهود در کتابهایشان یافته بودند که مکان هجرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله پیامبر خدا ما بین- عیر- و أحد- است از اینرو در جستجوى آن مکان بیرون آمدند بکوهى برخورد کردند که بآن- حداد-گفته میشد پس گفتند: حداد و أحد یکى است از این جهت در نزدیکى آن کوه پراکنده شدند بعضى از آنان- تیما- را اختیار و برخى- فدک- را انتخاب و عده‏اى- خیبر- را برگزیدند آنهایى که در تیما ساکن شده بودند پس از مدّتى محبّت دیدار برادرانشان در آنها پیدا شد، عربى که از قبیله- قیس- بود بر آنان گذر کرد شترهاى او را کرایه کردند عرب گفت: من شما را از بین- عیر- و- أحد- عبور میدهم، گفتند:

هر وقت که بآنجا رسیدى ما را مطلع گردن پس هنگامى که بزمین- مدینه رسید عرب گفت: آن عیر و این احد است. از پشت شتر پائین آمدند و گفتند: ما بمنظور خود رسیدیم و حاجتى بشتر تو نداریم هر کجا خواهى برو و نامه‏اى ببرادرانى که در فدک و خیبر بودند نوشتند که ما آن مکان مورد نظر را یافتیم شما بسوى ما آئید، آنان در جواب نوشتند: ما در مکان خود پا بر جا شده و اموالى براى خود گرد آورده‏ایم و ما بشما کاملًا نزدیکیم و هنگام ظهور او با سرعت بسوى شما خواهیم آمده اینان در زمین مدینه اموالى بدست آوردند و هنگامى که اموال آنان زیاد شد این جریان به- تبّع- رسید او در مقام جنگ با اینان بر آمد اینها متحصّن شدند، تبّع آنان را محاصره و پس از آن امان داد، آنان وارد بر تبّع شدند، تبّع گفت: من شهرهاى شما را جاى خوشى یافتم و میل دارم در آنجا اقامت کنم، گفتند تو چنین حقى ندارى زیرا که آنجا مکان هجرت پیامبرى است و هیچکس را نشاید تبّع گفت: من از اسیرانم گروهى را در میان شما جانشین مى‏کنم که هر زمان این جریان رخ داد بیارى و کمک آن بپاخیزند پس اوس و خزرج را بجاى گذارد و هنگامى که اوس و خزرج از لحاظ افراد زیاد شدند دست درازى باموال یهود کرده و از آنها استفاده میکردند یهود در برابر آنها میگفتند: آن هنگام که خداوند محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم را برانگیزد ما شما را از شهرهایمان بیرون مى‏کنیم، پس زمانى که خداوند پیامبرش را بر انگیخت انصار باو ایمان آوردند و یهود راه کفر را برگزیدند و این همان جریانى است که خداوند در این آیه شریفه بازگو فرمود.

تفسیر:

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ …– و هنگامى که آمد ایشان را کتابى از نزد خدا موقعى که قرآن کتاب آسمانى و معجزه پیامبر اسلام بر یهود بنى اسرائیل آمد.

مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ …– تأیید میکرد آنچه را با ایشان بود.

تأیید مینمود کتابهاى آسمانى را که خداوند قبل از قرآن نازل کرده بود مانند توراه و انجیل.

در تأیید نمودن قرآن آن کتابها را دو احتمال است.

۱- تأیید مینمود خبرهایى را که در تورات و انجیل ذکر شده.

۲- تصدیق مینمود که آنها از نزد خدا آمده و باطل نیستند.

وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ …– و از پیش- از نزول قرآن و بعثت پیامبر- یهود طلب فتح و پیروزى مینمودند.

در معناى «استفتاح» چند وجه است.

۱- منظور از آن استنصار و طلب یارى و پیروزى از خداوند است بطورى که در جنگها عرضه میداشتند: خداوندا ما را فاتح و پیروز گردان بحقّ پیامبر درس نخوانده، خدایا تو را بحقّ پیامبرى که برانگیخته خواهد شد قسم میدهیم که ما را نصرت عنایت فرما، پس در حقیقت طلب یارى میکردند.

۲- منظور از آن این است که بدشمنان خود میگفتند: این پیامبرى است که زمان او بطول میأنجامد و ما را نصرت و مدد خواهد داد در برابر شما.

۳- منظور از آن استعلام است بنحوى که از دانشمندان خود اوصاف پیامبرى که از عرب برگزیده خواهد شد پرسش مینمودند و آنان اوصاف آن وجود مقدس را بیان میکردند پس هنگامى که مبعوث شد راه انکار را پیمودند.

۴- معناى استفتاح این است که از خداوند میخواستند که آنان را با کفّار عرب محاکمه کند همانطورى که شاعر گفته.

الا ابلغ بنى عصم رسولًا فانّى عن فتاحتکُم غنیّ‏[۹]

و کلمه «فتاحه» بمعناى محاکمه استعمال شده است.

عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا …– بر آنهایى که کافر و مشرک بودند- از عرب- فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا …– پس هنگامى که آمد ایشان را آنچه را که شناختند.

یعنى محمّد صلى اللَّهُ عَلیه و آله پیامبر اسلام که به اوصاف و برانگیختگى او معرفت داشتند.

کَفَرُوا بِهِ …– کافر شدند باو.

و انکار کردند او را از روى حسادت و دشمنى و جاه‏طلبى و ریاست.

فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ …– پس غضب و دورى از رحمت خدا باد بر کافرین‏

 [سوره البقره (۲): آیه ۹۰]

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (۹۰)

[ترجمه‏]

بد است آن چیزى که خویشتن را بآن فروختند و آن انکار چیزى است که خداوند فرو فرستاده از روى فضل و رحمتش فرو میفرستد «نبوت را» بر هر که بخواهد، پس برگشتند بغضب روى غضب و براى کافرین عذاب خوارکننده ایست.

شرح لغات‏

بئسما …– بد است آن چیز.

اشتروا …– فروختند.

بغیاً …– از روى فساد.

تفسیر:

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ …– بد است آن چیزى که خودشان را بآن فروختند.

خداوند در مقام نکوهش یهود است که دنیا را بر آخرت و دین برگزیدند و فرمود: بد است چیزى که خویشتن را بآن فروختند و یا بد چیزى است زیرا که خویشتن را بآن فروختند.

أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ …– کافر شدن آنان بآنچه خداوند نازل کرده است- از قرآن و دین اسلام که بر پیامبر فرو فرستاده شده.

پرسش:

چگونه یهود خودشان را در برابر کفر فروختند؟- و عنوان بیع و شراء در این مورد بچه کیفیّت آمده است-؟

پاسخ:

خرید و فروش عبارت است از بیرون کردن مالک ملک خویش را بسوى دیگرى در برابر عوضى که از آن میگیرد و سپس استعمال میشود در مورد هر کسى که در برابر عمل خویش عوضى بگیرد خواه آن عوض خیر باشد و خواه شرّ.

و چون یهود بواسطه انکار پیامبر اسلام و کفر باو خود را در هلاک انداختند از این رو خداوند آنان را مخاطب کرد بآنچه میشناختند و فرمود: آنچه را که بجاى ثواب خداوند و پاداش الهى در صورتى که ایمان میآوردند و اعتراف میکردند بخداوند و آنچه بر پیامبرش فرو فرستاد برگزیدند که آن عبارت از آتش است چقدر زشت و بد است و مانند این آیاتى است که در سوره «نساء» است که از: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» شروع میشود و تا: «آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» ختم میشود[۱۰].

بَغْیاً …– از روى حسد.

نسبت به پیامبر اسلام زیرا که او از فرزندان اسماعیل بود و انبیاء گذشته بطور عموم از بنى اسرائیل بودند.

و برخى گفته‏اند معناى «بغیاً» این است: که چیزى را میخواستند که سزاوار آن نبودند- یعنى نبوّت و پیامبرى-

أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ …– خداوند از روى فضل فرو میفرستد بر هر که از بندگانش بخواهد.

و آن عبارت است از وحى و پیامبرى.

فَباؤُ بِغَضَبٍ‏ و برگشتند به غضب.

یهود پس از آنکه در برابر دشمنان خویش محمّد صلى اللَّه علیه و آله را مایه فتح و پیروزى خویش میدانستند و میگفتند: او پیامبرى است که برانگیخته خواهد شد از این عقیده برگشتند و هنگامى که آن وجود مقدس مبعوث شده راه ارتداد و انکار را پیمودند و در حقیقت برگشت بغضب خداوند نمودند و بواسطه کفر سزاوار دورى از رحمت خدا شدند.

مؤرج میگوید: معناى‏ «فَباؤُ بِغَضَبٍ» بر وفق لغت جرهم این است که آنان سزاوار لعنت و دورى از پروردگار شدند و کلمه «باء» بطور مفرد استعمال نمیشود تا اینکه گفته شود: رجوع و برگشت او بخیر بود یا بشرّ.

ابو عبیده میگوید: منظور از این جمله آن است که غضب پروردگار را بر خود هموار و مورد تصدیق قرار دادند و ریشه «بوء» بمعناى تقریر و استقرار است.

عَلى‏ غَضَبٍ …– روى غضب.

در آن چند قول است.

۱- عطا میگوید: منظور از غضب اوّل هنگامى بود که یهود قبل از بعثت پیامبر تورات را تحریف کرده و تغییر دادند و غضب دوّم زمانى بود که بعد از بعثت انکار آن وجود مقدس نمودند.

۲- سدى معتقد است: غضب اوّل زمانى بود که گوساله را پرستش کردند و غضب دوم هنگامى که پیامبر را انکار نمودند.

۳- حسن و عکرمه و قتاده میگویند: اوّلى هنگامى بود که عیسى را انکار و دوّمى زمانى که پیامبر اسلام را باور نکردند.

۴- ابو مسلم و أصمّ میگویند: این تعبیر براى افاده تأکید و مبالغه است و چون غضب الهى از اینان جدا نشود پس گویا در حال تکرّر است.

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ …– و براى کافرین عذاب خوارکننده‏اى است.

براى آنهایى که پیامبرى محمّد صلى اللَّه علیه و آله را انکار نمودند عذاب خوار کننده‏اى یا در دنیا و یا در آخرت وجود دارد، و «مهین» چیزى است که صاحبش را خوار و لباس ذلّت میپوشاند، و برخى گفته‏اند: «مهین» چیزى است که باعزاز و اکرام انتقال پیدا نکند و گاهى «غیر مهین است» در صورتى که آن عذاب براى تخفیف باشد و پس از آن باعزاز منتقل شود پس کسى که از عذاب آتش انتقال به بهشت پیدا کند عذاب او «مهین» نخواهد بود.

 [سوره البقره (۲): آیه ۹۱]

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۹۱)

[ترجمه‏]

و هنگامى که بآنان گفته شود: ایمان آورید بآنچه خدا فرو فرستاده گویند ما ایمان میآوریم بآنچه بر خود ما نازل شده، و باور نمیدارند غیر آن را در صورتى که آن حق است و تأیید میکند کتاب ایشان را، بگو پس چرا کشتید پیامبران خدا را از پیش اگر شما مؤمن و معتقدید.

تفسیر

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ ...- و هنگامى که بآنان «یهود» گفته شود که تصدیق کنید آنچه را که خداوند فرو فرستاده از قرآنى که بر پیامبرش نازل کرده و دستوراتى که آن پیامبر آورده.

قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا …– گویند ما ایمان میآوریم بآنچه بر خود ما نازل شده «یعنى تورات» وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ …– و باور نمیدارند غیر آن را.

انکار میکنند کتابهاى آسمانى که بعد از تورات آمده یعنى انجیل و قرآن را، و یا همه کتابهاى آسمانى غیر تورات را مانند آیه: «وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ»[۱۱].

ابن انبارى میگوید: این جمله اوّل کلام است و کلام پیش در «بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا» تمام شد و منظور این است که بهر کتابى جز تورات کافر شدند.

وَ هُوَ الْحَقُّ …– و آن (قرآن) حقّ است.

مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ …– در حالى که تأیید میکند آنچه را که با ایشان است (یعنى تورات).

زیرا که در تورات پیامبرى محمّد صلى اللَّه علیه و آله و قرآنى که بر او نازل شده نوشته شده است زجاج میگوید: این جمله دلالت دارد بر اینکه آنان نسبت بتورات هم کافر شدند زیرا قرآنى را که تأیید تورات میکرد انکار نمودند.

قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ …– بگو: براى چه پیامبران خدا را در پیش بقتل رساندید.

در حالى که در کتاب آسمانى شما کشتن آنان تحریم شده بود و پیروى و اطاعت و تصدیق آنان بر شما واجب و لازم گردیده بود.

پرسش:

با اینکه منظور کشتن در زمان پیش است پس چرا کلمه «تقتلون» که لفظ مستقبل است بکار رفته؟

پاسخ:

لفظ مستقبل در صورتى که فعل از صفات لازمه که از فاعل جدا نشود باشد بر ماضى اطلاق میشود مانند «أنت تقتل و تسرق» که منظور این است که کشتن و دزدى کردن عادت تو است و نکوهش و سرزنش در برابر عمل گذشته است نه عمل آینده.

پرسش دیگر:

چرا عمل قتل را باشخاص مورد توجه خطاب نسبت داد در صورتى که این عمل مربوط بپدران و گذشتگان آنان بوده است؟

پاسخ:

براى یکى از دو امر:

اوّل: اگر جماعتى داراى یک ملت و روش باشند. خطاب بحاضر و غائب آنان یکى است و چون گذشتگان اینان پیامبران را بقتل رسانیدند و اینان بر همان روش و طریقه پا بر جا و ثابت بودند پس در حقیقت اینان هم با آنها همکار و شریکند.

دوّم: اینان راضى و خرسند بافعال و کردار گذشتگان بودند «و الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم» خشنود بکردار گروهى مانند کسى است که در آن عمل با آن گروه وارد بوده است و این «امر دوّم» با معناى اوّل نزدیک است.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ …– اگر شما مؤمنید.

بآن چه خدا بر شما نازل کرد. زجاج میگوید: «ان» در اینجا بمعناى «ما» است یعنى شما مؤمن نیستید، و لیکن این وجه بعید است‏.

 [سوره البقره (۲): آیه ۹۲]

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (۹۲)

[ترجمه‏]

و موسى براى شما دلائل و معجزاتى آورد پس شما گوساله را بعد از او پرستیدید و شما ستمکار و ظالمید

تفسیر

خداوند براى روشن کردن ضعف ایمان و سستى عقیده و کمى آشنایى آنان فرمود:

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ …– موسى براى شما دلائل و معجزاتى آورد.

که راهنماى صدق و دلیل بر پیامبرى او بود مانند ید بیضاء و بیرون آمدن آب از سنگ و شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و طوفان و ملخ و کنه و وزغ و خون که خداوند آنها را «بیّنات» نامید چون هر بیننده را راهنمایى میکند و روشن میسازد که بشر عادى قدرت آوردن مانند آن را ندارد.

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ …– سپس اتخاذ کردید گوساله را (بعنوان خدایى و پرستش) مِنْ بَعْدِهِ …- بعد از آنکه موسى از شما جدا شد و بمیقات پروردگار رفت.

و ممکن است ضمیر کنایه از مجى‏ء باشد یعنى شما گوساله را اتخاذ نمودید.

بعد از آمدن بینات و دلائل و معجزات.

وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ …– و شما ستمکارید.

زیرا که کافر شدید و پرستش گوساله نمودید در حالى که پرستش براى غیر خدا شایستگى ندارد.

[سوره البقره (۲): آیه ۹۳]

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۹۳)

[ترجمه‏]

و هنگامى که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما قرار دادیم که باید آنچه فرستادیم با ایمان محکم بپذیرید و سخن حق بشنوید شما گفتید خواهیم شنید و نافرمانى میکنیم و از آن رو دلهاى شما فریفته گوساله شد که بخدا کافر شدید بگو اى پیامبر ایمان شما مأموریت بدى براى شما آورده اگر ایمان داشته باشید.

شرح لغات‏

اسمعوا …– بپذیرید.

اشربوا …– وادار بر نوشیدن شدند.

تفسیر

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ …– و هنگامى که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما قرار دادیم که باید آنچه فرستادیم محکم بپذیرید.

تفسیر این جمله در پیش گذشت و فائده تکرار این و مانند آن تأکید و اتمام حجّت است همانطور که عادت عرب در گفتگوهایش بر این جارى شده است.

برخى گفته‏اند: چون خداوند فضائح یهود را بازگو کرد موضوع بلند کردن کوه را دو مرتبه بیان کرد.

و بعضى گفته‏اند: در مرتبه اول منظور عبرت گرفتن از جریانات گذشته و در دوم هدف احتجاج بر یهود بود.

وَ اسْمَعُوا …– و بپذیرید.

آنچه را که شنیدید و بر طبق آن رفتار و خداوند را اطاعت نمائید.

و برخى گفته‏اند: معناى آن این است: گوش فرا دهید نسبت بآنچه بر شما تلاوت میشود یعنى گوش فرا دهید تا بشنوید.

و این لفظ «وَ اسْمَعُوا» میتواند دلالت بر هر دو معنى داشته باشد زیرا که آن دو منافات با یکدیگر ندارند پس مثل اینکه گفته شده: گوش فرا دارید تا بشنوید و پس از آن بپذیرید و پیروى کنید و جواب آنان با این معنى مناسبت دارد.

قالُوا: سَمِعْنا وَ عَصَیْنا …– گفتند: شنیدیم و نافرمانى کردیم.

و در آن دو قول است:

اول: این گفتار را در حقیقت از روى استهزاء و تمسخر گفتند و منظور این است: گفتار تو را شنیدیم و امر تو را نافرمانى کردیم.

دوم: آنان چنین گفتارى نداشتند و لکن عمل آنان مطابق با این گفتار و باصطلاح (زبان حال) آنان بود همانطور که شاعر میگوید:

«قالت جناحاه لرجلیه ألحقى»

دو بال آن بپاهایش گفتند: «ملحق شو، با اینکه بال سخن نمیگوید.

و در این جمله خداوند از خطاب عدول کرد و بصورت نقل از غائب بیان نمود و این روش متداول در میان عرب است.

مرجع ضمیر در «قالوا» کیست؟

برخى گفته ‏اند: ضمیر به یهود زمان پیامبر اسلام بر میگردد زیرا که آنان چنین سخنى گفتند و جمله بعدى «و اشربوا» داستان پیشینیان آنان است.

و بعضى گفته ‏اند: ضمیر به یهود زمان موسى علیه السلام بر میگردد زیرا که آنان نافرمانى کرده و در برابر دستورات عصیان نشان دادند.

وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ …– داخل شد در دلهاى آنان محبت گوساله.

و علت اینکه از دوستى گوساله تعبیر به «شرب» شده است نه به «اکل» این است که آشامیدن آب در تمامى اعضاء راه پیدا کرده و بباطن آنها میرسد و غذایى که‏ خورده میشود از اعضاء میگذرد و در آنها راه پیدا نمیکند، شاعر میگوید:

تغلغل حیث لم یبلغ شراب‏ و لا حزن و لم یبلغ سرور[۱۲]

و منظور از «اشربوا» این نیست که دیگران با آنان چنین معامله کردند بلکه فاعل خود آنان است همانطور که قائل میگوید: «أنسیت ذلک» که معناى آن فراموش کردن است نه اینکه دیگرى موجب فراموشى او شده باشد، و گفته میشود: أوتى فلان علماً جمّا (به فلان کس علم فراوانى داده شد) در صورتى که خود، آن را بدست آورده و تحصیل کرده است.

بِکُفْرِهِمْ …– بسبب کفر ایشان معناى کلمه این نیست: که خداوند کفر آنان را دوستى و محبت گوساله قرار داد زیرا که محبت گوساله کفر و زشت است و خداوند عمل کفرآمیز در مورد بنده انجام نمیدهد نه در ابتداء و نه بعنوان کیفر و جزا.

بلکه منظور این است: که در اثر محبت گوساله نسبت بخداوند کافر شدند.

و برخى گفته‏اند: آنهایى که گوساله را براى یهود زینت داده و آنان را بسوى آن خواندند مانند سامرى و شیاطین انس و جن محبت گوساله را در دلهاى آنان وارد کردند و معناى «بکفرهم» این است که چون آنان معتقد به تشبیه بودند و خدا و صفات خدا را نمیدانستند و پرستش غیر او را جایز مى‏شمردند از این جهت محبت گوساله در دل آنان راه پیدا کرد و کافر شدند زیرا که عقائد آنان موجب کفر بود، و کسى که معتقد است این امر (محبت گوساله) از طرف خداوند بعنوان کیفر و مجازات بوده چنین کس گفتار غلط و بى‏پایه‏اى را گفته زیرا که محبت گوساله نه ضررى در آن است و نه میتواند کیفر باشد.

قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ …– بگو بد است آن چیزى که ایمان شما امر میکند شما را بآن.

گو ای محمد به یهود آنچه که از راه ایمان مأموریت پیدا میکنید اگر عبارت از بقتل رساندن پیامبران خدا و تکذیب کتب آسمانى و انکار مقررات و دستورات الهى باشد بسیار بد است، و منظور از ایمان آنان تصدیق بآن چیزى است که خیال کردند نسبت بآن چیز از کتاب خدا تصدیق نمودند زیرا که گفتند: ما ایمان میآوریم بآنچه بر خود ما نازل شد.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ …– اگر شما ایمان داشته باشید.

بتورات همانطورى که خیال مى‏کنید، و این جمله دلالت دارد بر اینکه کتاب آسمانى تورات هیچگاه دستورى بر خلاف خداوند نسبت بافعال و اعمال آنان ندارد و مأموریت آنان (بکشتن انبیاء و نظائر آن) از جانب خواهشهاى نفسانى و آراء فاسده آنها است‏.

 [سوره البقره (۲): آیه ۹۴]

قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَهُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۹۴)

[ترجمه‏]

بگو: اگر دار آخرت و بهشت از نزد خدا بشما اختصاص یافته و مردم بهره‏اى ندارند پس آرزوى مرگ کنید اگر راستگویانید.

شرح لغات‏

خالصه …– صاف و بى آلایش.

فتمنّوا …– آرزو کنید.

تفسیر:

خداوند باز در مقام محاجّه با یهود بر آمد بنحوى که دانشمندان و بزرگان آنان را رسوا کرد و آنان را به حکم عادلانه دعوت نمود و فرمود:

بگو اى محمّد بآنان اگر بهشت بشما اختصاص دارد و سایر مردم یا خصوص محمّد و یارانش بهره‏اى از آن ندارند همانطور که ادّعا کردید: «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏»[۱۳] و در گفتار خویش: «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»[۱۴] و اینکه‏ خداوند ما را کیفر نخواهد داد راستگو و صادق باشید پس آرزوى مرگ نمائید، زیرا کسى که اعتقاد دارد که اهل بهشت است و در این معنى هیچگونه شک و تردیدى براى او نیست مرگ براى او بهتر است از زندگانى دنیا که انواع مشکلات و ناراحتیها و غم و غصه ‏ها در آن وجود دارد، و کسى که یقین دارد در اثر موت از ناراحتیهاى دنیوى بیرون میرود و در برابر به نعمت جاودانى میرسد چنین کس مرگ را اختیار خواهد نمود.

امیر المؤمنین علیه السلام در جنگ صفین هنگامى که میان دو صف با سینه بندى که زیر زره و پیراهن پوشیده میشود گردش میکرد و فرزندش حسن عرضکرد: این زىّ جنگ نیست فرمود: پسرم پدر تو باک ندارد و براى او فرقى نمیکند که او غلبه بر مرگ کند یا مرگ بر او مستولى شود.

عمّار بن یاسر در صفین میگوید: هم اکنون با دوستان که عبارت از محمّد و حزب او است ملاقات خواهم نمود.

پرسش:

اگر آرزوى مرگ رجحان دارد پس چرا پیامبر اکرم بر طبق روایتى فرمود:

هیچگاه یکى از شما آرزوى مرگ نکند براى ضررى که باو متوجه شد بلکه بگوید:

خداوندا مرا زنده بدار تا زمانى که زندگى براى من خیر است، و مرا بمیران هنگامى که مرگ براى من خیر است.

پاسخ:

منظور این است که آرزوى مرگ اگر دلالت بر جزع و بى‏تابى در برابر ضرر کند نیکو نیست زیرا که صبر و واگذارى امور بخداوند جزء دستورات و آداب است و ممکن است از این جهت باشد که در اثر بقاء حیات امید میرود نافرمانیهاى گذشته جبران شود زیرا که ایمن از نافرمانى در گذشته نیستیم‏.

 [سوره البقره (۲): آیه ۹۵]

وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۹۵)

[ترجمه‏]

و هرگز آرزو نکنند آن را- مرگ را- بسبب آنچه مرتکب شده‏اند و خداوند از ستمکاران آگاهست‏

تفسیر:

وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ …– و هرگز آرزوى آن را نخواهند داشت بسبب آنچه مرتکب شدند.

خداوند از همان گروهى که در آیه گذشته دستور آرزوى مرگ در صورت راستگویى در باره آنان صادر شد حکایت میکند و میفرماید که هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد بسبب آنچه مرتکب شده‏اند.

حسن و ابو مسلم میگویند: منظور از «بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» معاصى و نافرمانیها و زشتیها و تکذیب کتاب آسمانى و پیامبر خدا است که مرتکب شده‏اند.

ابن جریج میگوید: مقصود: کتمان او صفات نبى اکرم است- که در تورات ذکر شده- و انگیزه اینکه به «ید» نسبت داده شد با اینکه آنان هر چه کردند بوسیله زبان کردند این است که عرب در این قبیل موارد کلمه «ید» بکار میبرد مثلًا میگوید: «هذا ما کسبت یداک» در صورتى که دست کارى انجام نداده و بسبب زبان حاصل شده و علّت این است که چون اکثر جنایات بوسیله دست واقع میشود از این جهت هر جنایتى بدست نسبت داده میشود و اگر چه از آن صادر نشده باشد.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ …– و خداوند ستمکاران را میداند.

علّت اینکه ستمکاران را باین جهت- دانستن خدا- اختصاص داد در صورتى که خداوند عالم بهر کسى است چه ستمکار باشد و چه نباشد آن است که منظور ترساندن و باز داشتن آنان است از ستمگرى همانطور که انسان بدیگرى میگوید: من آشنایى بعمل تو دارم، که منظور ترساندن و جلوگیرى است.

و برخى گفته‏اند: معناى این جمله این است: که خداوند آگاه است از موجباتى که آنان را از آرزوى مرگ بازداشته و از آنچه در دل پنهان کردند از کتمان حق در حالى که بیشتر آنان میدانند که راه باطل را مى‏پیمایند.

از پیامبر اکرم روایت است: که اگر یهود آرزوى مرگ میکردند میمردند و جایگاه خویش را در آتش مشاهده میکردند، پس خداوند فرمود هرگز آرزوى مرگ‏ نکنند براى آنکه دروغشان روشن شود.

در این حدیث دلالت روشنى است براستى و نبوّت پیامبر اسلام زیرا که مطلبى را قبل از آنکه واقع شود خبر داد، و واقع با خبر او کاملًا مطابق بود. و نیز علّت اینکه از آرزوى مرگ خوددارى کردند این بود که در مرگ و حقیقت آن تردیدى نداشته و میدانستند که اگر آرزو کنند بآن خواهند رسید.

کلبى از ابن عباس نقل کرده که رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله بآنان میفرمود: اگر شما در سخن خود راستگویید بگوئید: خدایا ما را مرگ ده، سوگند بآن خدایى که جانم در کف قدرت او است چنین جمله را کسى نمیگوید مگر اینکه مرگ در همان مکان بسراغ او آید.

و این داستان مانند داستان «مباهله» است، نبى اکرم زمانى که نصارى را براى مباهله دعوت کرد آنان امتناع ورزیدند زیرا که اطمینانى بوضع خود نداشتند و میترسیدند که پیامبر در جمله‏اى که فرموده راست بگوید و آن جمله این است: اگر نصارى با من مباهله کنند در بازگشت اهل و مالى را براى خویش نمى‏یابند.

پس همانطورى که نصارى پس از امتناع از مباهله رسوا شدند یهود هم بعلت امتناع از آرزوى مرگ رسوا گردیدند و حق روشن گردید.

پرسش:

از کجا معلوم است که آنان آرزوى مرگ در دل خود نداشتند؟

پاسخ:

اگر بمعناى «تمنّى» آرزوى لفظى باشد جواب این سؤال روشن است، و اگر معناى آن امر قلبى باشد جواب این است: که اگر از آرزوى قلبى در آنان وجود میداشت از اظهار آن نباید خوددارى کنند چون براى تکذیب پیامبر در این حکایت چاره‏اى جز اظهار بزبان نبود و علاوه منظور پیامبر آن بود که آنان بزبان اظهار کنند و بسیار آسان بود که بر زبان خود این جمله را جارى کنند: اى کاش مرگ بر ما نازل میشد، و چون از این امر امتناع کردند روشن شد راستگویى پیامبر و تمامیّت حجّت و دلیل او.

[سوره البقره (۲): آیه ۹۶]

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاهٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۹۶)

[ترجمه‏]

و مى‏یابى ایشان را آزمندترین مردم نسبت بزندگانى در دنیا، و از آنهایى که مشرک شدند، دوست دارد یکى از آنان که هزار سال عمر کند در صورتى که طول عمر هیچیک را از عذاب دور نخواهد کرد و خداوند بکردار شما آگاه است.

شرح لغات:

لتجدنّهم …– مى‏یابى ایشان را.

أحرص …– آزمندترین

یودّ …– دوست دارد.

بمزحزحه …– دور کننده او.

تفسیر:

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ …– و مییابى ایشان را اى محمّد.

یهود و یا خصوص دانشمندان از ایشان را.

أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَیاهٍ …– آزمندترین مردم نسبت بزندگى و بقاء در دنیا

وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا …– و از کسانى که مشرک شدند.

و در اینجا چند احتمال است.

۱- مى‏یابى یهود را آزمندتر از مشرکین نیز که منظور مجوس و کسانى است که ایمان بروز قیامت ندارند یعنى حرص یهود از حرص مشرکین نیز بیشتر است.

۲- ابو على جبائى میگوید: جمله‏ «وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» اول کلام است و منظور این است: بعضى از یهودى که مشرک شدند کسانى هستند که دوست دارند ..

و کلمه «من» قبل از «یودّ» حذف شده است.

على بن عیسى میگوید: این معنا صحیح نیست زیرا که حذف کردن «من» در مثل این مورد جایز نیست.

۳- ابو مسلم اصفهانى میگوید: در این آیه تقدیم و تأخیر است و منظور این‏ است: مى‏یابى یهود و طائفه‏اى از مشرکین را که آزمندترین مردم میباشند نسبت بزندگى دنیوى.

من میگویم: اگر جایز باشد که موصوف- بنا بر عقیده ابو مسلم- حذف و صفت جانشین آن شود و کلمه‏ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا جاى «طائفه» قرار گیرد پس چرا جایز نباشد بنا بر عقیده ابو على که کلمه «من» حذف و صفت که عبارت است از «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ» جانشین آن قرار گیرد و در این صورت حذف جایز است و هر دو قول از نظر صورت و صفت یکسان و از معنا مختلف مى‏باشند نهایت بنا بر این تقدیر کلمه «من» موصوفه است نه موصوله آن طوریکه ابو على تقدیر میکرد.

یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ: دوست دارد یکى از ایشان که هزار سال زندگى و عمر کند.

و ذکر «عدد هزار» براى آن است که آن نهایت عددى است که مجوس نسبت به یکدیگر دعا میکردند و بملوک تحیت میگفتند، چنین میگفتند: زندگانى کن هزار نوروز و هزار مهرگان، ابن عباس میگوید: هنگامى که یکى از آنان عطسه میکرد دیگرى میگفت: هزار سال بزى.

پس این گروهى که مى‏پندارند بهشت براى آنان است آرزوى مرگ نمى‏کنند و حرص آنان نسبت بزندگانى در دنیا از مشرکین نیز بیشتر است و همین طور این گروه چون میدانند که خداوند در آخرت کیفر کفر و عناد آنان را جهنم و عذاب دردناک قرار داده و اهل شرک ایمان بروز قیامت ندارند پس در حقیقت اینان بیشتر از مرگ گریزان و بزندگانى در دنیا آزمندتر هستند از مشرکین زیرا که آنان معتقد به بعثت نیستند.

وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ …– و طول عمر هیچیک را از عذاب خداوند دور نمى‏سازد و نافع واقع نمیشود زیرا که عمر بالآخره تمام میشود و فنا پذیر است.

وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ‏: و خدا بآنچه عمل میکنید دانا و آگاه است‏

و هیچ کردارى بر او پوشیده نخواهد بود بلکه او احاطه کامل بتمام اعمال دارد و نگهبان همه آنها است تا زمانى که در برابر آنها کیفر عذاب را بآنان بچشاند.

آنچه از آیه استفاده میشود

این است که علاقه بزیاد زیستن اگر براى دنیا باشد نکوهیده و اگر براى تکثیر فرمانبردارى و توبه و بازگشت از نافرمانى و درک سعادت اخلاص در عبادت باشد پسندیده است و امیر المؤمنین علیه السلام در باره باقیمانده عمر مؤمن میفرماید: ارزشى نتوان براى او قائل شد زیرا که بسبب آن آنچه از دست رفته درک میشود و آنچه بمرگ گرائیده زنده میگردد.

 [سوره البقره (۲): آیات ۹۷ تا ۹۸]

قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ (۹۷) مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ (۹۸)

[ترجمه‏]

بگو آن کسى که دشمن جبرئیل است جبرئیل وحى را بر قلب تو بامر پرورگار آورده در حالى که آن وحى تأیید میکند کتب موجود را و راهنما و مژده دهنده است براى مؤمنین (۹۷).

هر کس که دشمن بدارد خدا و ملائکه و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل را بدرستى که خدا دشمن میدارد کافرین را (۹۸).

داستان‏

ابن عباس میگوید سبب نزول آیه بنا بر روایتى این است: هنگامى که پیامبر اسلام وارد مدینه شد، ابن صوریا و گروهى از یهود فدک بمحضرش رسیده و پرسشهایى نمودند گفتند: چگونه است خواب تو ما جریان خواب پیامبرى را که در آخر زمان میآید میدانیم و چگونگى آن بگوش ما رسیده است؟.

فرمود: دو چشم من میخوابد ولى قلبم بیدار است.

گفتند: راست گفتى و لیکن ما را با خبر ساز که بچّه ارتباط بپدر دارد و یا از مادر است؟

فرمود: استخوانها و رگ و پى‏هاى او از مرد و گوشت و خون و ناخن و مو از زن است.

گفتند: راست گفتى اى محمّد چه شده که برخى از بچه ‏ها شباهت کامل باعمام خویش دارند و هیچگونه شباهتى بدائیهاى خویش ندارند و بعضى دیگر بر عکس؟

فرمود: هر کدام از زن و مرد نطفه او غلبه بر نطفه دیگرى کند شباهت از او خواهد بود.

گفتند: راست گفتى اى محمّد، پروردگار خویش را بما معرفى کن و خصوصیاتش را بیان نما؟

در این هنگام خداوند سوره‏ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را- که اوصاف خداوند در آن مذکور است- نازل فرمود.

ابن صوریا گفت: یک مطلب دیگر است اگر آن را نیز بگویى ما ایمان بتو خواهیم آورد و پیروى تو مینمائیم و آن مطلب این است: کدام ملک واسطه بین تو و خداوند است و بوسیله او نازل میشود آنچه خدا فرو میفرستند؟

فرمود: جبرئیل.

ابن صوریا گفت: او دشمن ما است و دستور کشتن و سختى و جنگ بوسیله او نازل میشود و میکائیل واسطه گشایش و آسانى است و اگر واسطه تو میکائیل بود ما ایمان بتو میآوردیم.

تفسیر

خداوند این آیه را بعنوان پاسخ و ردّ یهود فرستاد و فرمود:

قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ …– بگو آن کسى که دشمن جبرئیل است.

در صورتى که او واسطه وحى الهى باشد.

فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ …– پس او نازل کرده است وحى را بر قلب تو.

و از پیش خود نیاورده، و اضافه بقلب براى این است که نگهدارى و درک کردن بعد از نازل شدن بوسیله قلب است.

بِإِذْنِ اللَّهِ …– باذن پروردگار.

یعنى بامر پروردگار، و برخى گفته‏اند منظور از اذن خدا علم خداوند و یا اعلام کردن خدا است جبرئیل را.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ …– در حالى که تأیید میکند کتب موجود را.

و شهادت میدهد که آن کتب بر حق است و از نزد خداوند آمده.

وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ …– و راهنما و مژده دهنده است نسبت بمؤمنین.

و اگر دستور جنگ و سختى در آن باشد آن دستور در برابر کافرین و بر ضرر آنان است.

و علّت اینکه راهنمایى کتاب را از امتیازات مؤمنین قرار داد این است: که تنها آنان از راهنمایى کتاب استفاده برده و بر طبق دستوراتش عمل میکنند و اگر چه آن در صدد راهنمایى همه است.

و برخى گفته ‏اند: منظور از «هدایت» رحمت و پاداش است و از همین جهت اختصاص به مؤمن دارد و معناى «بشرى» این است که در آن کتاب نعمت همیشگى بآنان مژده داده شده.

و اگر «مصدّقاً» و «هدىً» و «بشرى» از اوصاف جبرئیل باشد (نه کتاب و قرآن) معناى آیه این است:

که جبرئیل کتب آسمانى پیشین را تصدیق میکند و راهنمایى و مژده براى مؤمنین میآورد.

پرسش چرا خداوند «عَلى‏ قَلْبِکَ» فرمود و «على قلبى» نفرمود- با اینکه این تعبیر در برابر یهود گفته میشود و بر وفق میزان تخاطب «على قلبى» باید گفته شود.

پاسخ این تعبیر مطابق با عرب مشهور است همانطورى که بمخاطب خویش مى‏گویى:

بمردم مگو: که خیر نزد تو است. و میتوانى بگویى: بمردم بگو نزد من است، وهمانطورى که ممکن است گفته شود: یهود گفتند: جبرئیل دشمن ما است، و ممکن است گفته شود: یهود گفتند: جبرئیل دشمن ایشان است.

مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ …– هر کس که دشمن بدارد خدا و ملائکه و پیامبران او را.

دشمنى با خدا عبارت از مخالفت و نافرمانى کردن او است و حقیقت دشمنى که منظور ضرر رساندن باشد در باره خداوند امکان ندارد.

و برخى گفته‏اند: منظور دشمنى با اولیاء و دوستان خداوند است مانند آیه:«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ»[۱۵].

وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ …– و جبرئیل و میکائیل.

یعنى دشمن بدارد آن دو را و علّت اینکه این دو اختصاص پیدا کردند (با اینکه در عموم لفظ «ملائکه» داخل هستند) این است که آن دو امتیاز و منزلت خاصى دارند همانطورى که خداوند فرمود: «فِیهِما فاکِهَهٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ»[۱۶]– که نخل و رمّان با اینکه داخل فاکهه هستند بعلّت امتیازى که دارند دو مرتبه ذکر شدند-.

و برخى گفته‏اند: سبب تکرار و ذکر آن دو این است که یهود گفتند: جبرئیل دشمن و میکائیل دولت ما است و در حقیقت گفتگو و بحث در باره آن دو بود و از این لحاظ اهمیّت خاصى داشتند، و نیز براى این جهت بود که یهود خیال نکنند که آنان از جمله ملائکه نیستند پس تصریح بذکر آنان شد تا بطلان توهّم آنها روشن شود.

فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ …– بدرستى که خدا دشمن دارد کافرین را.

و تصریح باسم خداوند و اکتفاء ننمودن بضمیر براى این است که گمان نشود منظور جبرئیل یا میکائیل است، و همین طور تصریح به (کافرین) و نیاوردن ضمیر «هم» براى این است که امکان دارد یهود از دشمنى دست برداشته و بایمان بگرایند.

اعتراض: همانطورى که بعضى از ملاحده گفته‏اند چطور ممکن است عاقلى خود را دشمن جبرئیل بداند و این معنى را اظهار کند؟

پاسخ:

این گفتار از یهود مورد تعجب نیست زیرا همانطورى که خداوند نقل فرموده آنان بعد از مشاهده شکافتن دریا و سایر نشانه‏ها و معجزات خارق العاده از موسى خواستند که براى آنان خدایى مانند خدایان آنان قرار دهد و خواستند: موسى خداى را بآنان آشکار بنمایاند و همین طور موضوع پرستیدن گوساله و دیگر نادانیهاى آنان‏.

[سوره البقره (۲): آیه ۹۹]

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (۹۹)

[ترجمه‏]

ما بر تو فرستادیم نشانه‏هاى روشن و آشکارى را، و انکار نمیکند آن نشانه‏ها را مگر فاسقین.

شرح لغات

آیات …– نشانه ‏هاى عبرت.

بیّنات …– روشن کننده‏هاى حق از باطل.

داستان‏

ابن عباس میگوید: ابن صوریا- که یکى از بزرگان و دانشمندان یهود بود- به پیامبر خدا عرض کرد: اى محمّد چیزى را که ما بشناسیم نیاوردى و خداوند نشانه روشنى بر تو نفرستاده تا ما از تو پیروى کنیم، پس خداوند این آیه شریفه را نازل کرد.

تفسیر

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ …– ما بر تو فرستادیم نشانه‏ هایى (اى محمّد صلى اللَّه علیه و آله) بلخى میگوید: منظور از آیات تمام معجزات پیامبر اسلام است که خداوند باو عنایت کرد.

ابو على و ابو مسلم میگویند: مراد خصوص قرآن مجید و انواع راهنماییهاى آن است.

اصم میگوید: منظور علم تورات و انجیل و اخبار از آنچه در کتابهاى آسمانى گذشته مورد اغماض واقع شده است همانطورى که خداوند فرمود: «یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراًمِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ»[۱۷].

بَیِّناتٍ …– روشن کننده‏هاى حق از باطل.

وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ …– و انکار نمیکند آن آیات را مگر فاسقین.

و منظور از «فاسقین» کافرین است و انگیزه اینکه «کفر» «فسق» نامیده شد این است که «فسق» بیرون آمدنى از چیزى بچیز دیگر است، و یهود در اثر انکار پیامبر اسلام از دین خودشان که دین موسى است- بیرون رفتند.

و علت اینکه خداوند تعبیر به «کافرین» نفرمود با اینکه کفر از فسق بالاتر است یکى از دو امر است:

۱- منظور این است که یهود از امر خدا بیرون رفتند و نافرمانیهاى بزرگ را اختیار نمودند.

۲- مراد این است که آنان در کفر نیز متمرد و فاسقند زیرا که فسق بزرگترین گناهان است اگر در مورد کفر باشد بزرگترین کفر و اگر در مورد گناه باشد بزرگترین گناه و نافرمانى است.‏

 [سوره البقره (۲): آیه ۱۰۰]

أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۱۰۰)

[ترجمه‏]

آیا هر هنگام پیمانى بستند گروهى از آنان پیمان شکنى نمودند بلکه بیشتر آنان ایمان نمیآورند

شرح لغات‏

نبذه …– پرتاب کردند آن را.

تفسیر

أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً …– آیا هر هنگام پیمانى بستند- یهود.

ابن عباس میگوید: منظور پیمانى است که از ایشان گرفتند که به پیامبر درس نخوانده- آخر زمان- ایمان بیاورند و کلمه «کلّما» لفظى است که اقتضاى تکرار میکند یعنى مکرر در مکرر پیمان شکنى کردند.

عطا میگوید: منظور پیمانهایى بود که میان پیامبر اسلام و یهود بسته شده بود و آنان نقض کردند مانند پیمانى که با یهود بنى قریظه و نضیر بسته بود که دشمنان پیامبر را کمک نکنند و آنان در روز خندق پیمان‏شکنى نموده قریش را یارى کردند.

نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ …– شکستند آن پیمان را گروهى از ایشان.

بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ …– بلکه بیشتر از آنان ایمان نیاورده‏اند.

ضمیر «هم» به معاهدین و هم پیمانها بر میگردد و بخصوص گروهى که پیمان شکستند رجوع نمى‏کند زیرا آنان عموماً ایمان نیاوردند و اما برخى از اهم پیمانها مانند عبد اللَّه بن سلام و کعب الاحبار و برخى دیگر قبول اسلام کردند.

و علّت اینکه کلمه «بل» در اینجا آمد دو امر است:

۱- چون گروهى از آنان پیمان شکنى نمودند از اینرو آنان به پیمان شکنى خویش کافر شدند و خداوند بوسیله کلمه «بل» موضوع کفر را توسعه داد و فرمود:

بلکه بیشتر از ایشان پیمان شکنى خویش را انکار کردند برخى از روى نادانى و پاره‏اى از روى عناد و دشمنى.

۲- منظور اثبات کفر همه آنها است: برخى بعلت پیمان شکنى، و بیشتر در اثر انکار و پیروى ننمودن از پیامبر اسلام‏.

 [سوره البقره (۲): آیه ۱۰۱]

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۱۰۱)

[ترجمه‏]

و هنگامى که آمد ایشان را پیامبرى از جانب خدا که تصدیق میکرد آنچه را با ایشان بود پرتاب کردند گروهى از آنهایى که کتاب بآنان داده شده کتاب خدا را پشت‏سر گویا اینان نمیدانند.

تفسیر

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ …– هنگامى که آمد ایشان را رسولى از جانب پروردگار.

بیشتر مفسرین گفته‏اند منظور از «رسول» محمّد صلى اللَّه علیه و آله است یعنى هنگامى که آمد یهود هم زمان نبى اکرم را محمّد فرستاده خدا.

و برخى گفته‏اند: منظور از «رسول» رسالت و پیامبرى است همانطورى که شاعر میگوید:

فقد کذب الواشون ما بحث عندهم‏ بلیلى و ما ارسلتهم برسول‏[۱۸]

على بن عیسى میگوید: این احتمال «دوم» ضعیف است زیرا که بر خلاف ظاهر و در استعمال اندک است.

مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ …– تصدیق میکند آنچه را با ایشان است.

در آن دو احتمال است:

۱- تصدیق میکند پیامبر کتابهاى آسمانى ایشان را از قبیل تورات و انجیل زیرا که داراى همان اوصافى است که مژده آمدنش در آن کتب ذکر شده.

۲- تصدیق میکند پیامبر تورات را و اینکه آن از جانب خداوند آمده، زیرا که سخن در این آیات در باره یهود است نه نصارى.

و احتمال اول بهتر است زیرا که در آن دلیلى است بر بطلان ایشان.

نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ …– پرتاب کردند گروهى از کسانى که کتاب بآنان داده شده.

و علّت اینکه‏ «مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» فرمود و «منهم» نفرمود این است که منظور از این جمله دانشمندان یهود است- و چنانچه بضمیر اکتفاء میشد مرجع آن تمامى یهود بودند.

و برخى گفته‏اند: علت اینکه «منهم» نفرمود طول کشیدن کلام بوده است.

کِتابَ اللَّهِ …– کتاب خدا را.

ممکن است منظور تورات و ممکن است مقصود قرآن مجید باشد.

وَراءَ ظُهُورِهِمْ …– پشت سرشان.

کنایه از واگذارى و ترک کردن عمل بآن است.

شعبى میگوید: کتاب را تلاوت مى‏کردند و عمل به آنرا ترک مى‏نمودند.

سفیان بن عیینه میگوید: کتاب را در حریر و دیباج پیچیده و با طلا و نقره زینت داده لیکن حلال و حرام آن را حرام نمیدانستند و این است معنى «نبذ» و اینها در صورتى است که منظور از کتاب تورات باشد.

ابو مسلم میگوید: چون نپذیرفتند کتاب پیامبر اسلام را در حقیقت کتاب خودشان را که مژده آمدن پیامبر آخر زمان در آن بود نبذ کردند.

سدى میگوید: تورات خودشان را ترک و کتاب آصف و سحر هاروت و ماروت را گرفتند یعنى اوصاف پیامبر که در تورات ذکر شده بود ترک نمودند.

قتاده و گروهى از اهل دانش میگویند: آن جماعت همه معاند و علت اینکه گروهى از ایشان ذکر شد این است که جمعیت زیاد با اختلاف نظر و عقیده و فاصله رأى و فکرى که میان افراد آن است امکان ندارد همگى کتمان واقع کنند و آنچه را میدانند مستور دارند مگر اینکه عددشان اندک و اتفاقشان بر کتمان امکان داشته باشد کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ … گویا اینان نمیدانند.

که آن پیامبر راست و بر حق است و منظور این است: آنان میدانند و از روى دشمنى و عناد کتمان میکنند.

و برخی گفته‏اند: منظور این است: گویا اینان نمیدانند چه کیفر و عقابى در برابر این عمل دارند.

و بعضى گفته‏اند: گویا اینان نمیدانند که در کتاب خودشان چه مطالبى است و جانشین نادانان شده‏اند.

_____________________________________________________

[۱] سوره ۴۲ آیه ۵۲ و همچنین وحى کردیم بتو قرآن را از امر ما.

[۲] سوره ۱۴ آیه ۳۵ پروردگارا این مکان را شهر امنى قرار ده.

[۳] سوره ۱۹ آیه ۶ پروردگارا او را موجب مسرت و خشنودیت قرار ده.

[۴] سوره ۴۱ آیه ۴ گفتند اهل شرک دلهاى ما در پوششها است نسبت بآنچه ما را بآن میخوانید و در گوشهاى ما گرانى است.

[۵] سوره ۴۷ آیه ۲۶ چرا در قرآن اندیشه نمیکنند مگر دلهاى آنان مانع از درک دارد.

[۶] سوره ۱۵ آیه ۱۵ گفتند: چشمهاى ما را بسته‏اند.

[۷] سوره ۱۸ آیه ۱۰۱ آنهایى که چشمهایشان در پشت پرده است نسبت بیاد ما.

[۸] سوره ۲۷ آیه ۶۶ بلکه آنها از آن کورند و درک نمیکنند.

[۹] چرا پیغامبرى بطائفه بنى عصم نمى‏فرستى و نمى‏گویى: من از محاکمه شما بى‏نیازم

[۱۰] آیات ۵۴ تا ۵۸ آیا نمى‏بینى آنهایى را که بهره‏اى از کتاب آسمانى هم داشتند چگونه ببتان و جبت و طاغوت گرویدند و بکافران مشرک میگویند: که راه شما بصواب نزدیکتر از راه اهل ایمان است. این گروهند که خدا آنان را لعنت کرده و هر که را خدا از رحمت خود دور سازد دیگر یارى براى او یافت نخواهى کرد، آیا بهره‏اى از ملک و سلطنت خواهند یافت که از احسان بخلق بهسته خرمایى بخل میورزند یا حسد میورزند با مردم چون خدا آنها را بفضل خود برخوردار نمود ما بر آل ابراهیم کتاب و حکمت فرستادیم و بآنها ملک و سلطنتى بزرگ عطا کردیم.

[۱۱] سوره ۴ آیه ۲۸ و حلال شده براى شما غیر از آنچه که ذکر شد.

[۱۲] محبت و عشق او بنحوى در اعماق قلب جایگزین شده که محلى براى نوشیدن و حزن و سرور باقى نگذاشته است.

[۱۳] سوره بقره آیه ۱۰۵ داخل نمیشود در بهشت مگر یهود و نصارى.

[۱۴] سوره مائده آیه ۲۱ ما فرزندان و دوستان خدا هستیم.

[۱۵] سوره ۳۳ آیه ۵۷ آنهایى که خداوند را اذیت میکنند.

[۱۶] سوره ۵۵ آیه ۶۸ در آن دو میوه و انگور و انار است.

[۱۷] سوره ۵ آیه ۱۸ روشن میساخت براى شما بسیارى از آنچه را که از کتاب پنهان میکردید.

[۱۸] دروغگویان دروغ گفتند زیرا که نزد آنان اظهارى از لیلى نکردم و پیامى براى آنان نفرستادم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=