ذکر وفاه حضرت سلیمان (ع) کشف الأسرار و عده الأبرار
قوله: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ، ذکر وفاه سلیمان (ع): چون روزگار عمر وى بآخر رسید اول نشانى که بروى پیدا شد آن بود که در مسجد بیت المقدس آنجا عبادت گاه وى بود، هر روز بر عادت درختى سبز از زمین بر آمدى و هیچ حیوان از ان نخوردى نه از جن و انس؛ نه از مرغان و هوام، سلیمان آن درخت را گفتى: ترا چه خوانند و بچه کار آیى و چونست که ترا هیچ حیوان نخورد؟
آن درخت گفتى: لم اخلق لشىء من الدواب- مرا نه از بهر آن آفریدند تا چرندگان از من خورند؛ و لکن خلقت دواء لکذا و کذا و اسمى کذا- مرا که آفریدند دارو را آفریدند فلان درد را بکار آیم و نام من فلان چیز است. سلیمان بفرمودى تا آن را ببرند و بداروخانه برند و نام آن در کتب طب بنویسند. روزى درخت سبز بر آمد همى بالید و مىافزود؛ سلیمان در نماز بود؛ چون از نماز فارغ گشت گفت: یا شجره ما اسمک- اى درخت نام تو چیست؟
گفت: خروبه، سلیمان گفت: لاىّ شىء نبتت- از براى چه رستى و از زمین بر آمدى؟
گفت: لخراب هذا المسجد؛ سلیمان گفت: ما کان اللَّه لیخربه و انا حىّ و ما خرابه الا موتى- مرا باللّه عهدى است که تا من زنده باشم این مسجد خراب نگردد؛ اکنون خرابى وى نشان مرگ منست. آن گه ساز مرگ بساخت و گفت. اللهم عمّ على الجنّ موتى حتى یعلم الانس انّ الجنّ لا یعلمون الغیب، و کانت الجنّ تخبر الانس انّهم یعلمون أشیاء من الغیب.
ابن زید گفت: پس از ان سلیمان بر ملک الموت رسید گفت:اذا امرت بى فاعلمنى- چون ترا بقبض روح من فرمایند مرا خبر ده. ملک الموت بوقتى که او را فرمودند آمد و او را خبر داد گفت: نماند از عمر تو مگر یک ساعت؛ اگر وصیتى میکنى یا کارى از بهر مرگ میسازى بساز.
سلیمان آن ساعت شیاطین را حاضر کرد تا از بهر وى طارمى بسازند از آبگینه و آن طارم را هیچ در نبود که در ان توانستى شد و سلیمان اندران طارم در نماز شده و ساز مرگ ساخته از غسل و کفن و حنوط و غیر آن، پس بآخر کار عصاى خود پیش گرفت و تکیه بران کرد و هر دو کف خویش زیر سر بر نهاد و آن عصا او را همچون پناهى گشت و ملک الموت در آن حال قبض روح وى کرد و یک سال برین صفت بران عصا تکیه زده بماند و شیاطین و جنّ هم چنان در کار و رنج عمل خویش مىبودند و نمىدانستند که سلیمان را وفات رسید و لا ینکرون احتباسه عن الخروج الى الناس لطول صلاته قبل ذلک.
بعد از یک سال چون ترده عصاى وى بخورد و سلیمان بیفتاد؛ شیاطین بدانستند که سلیمان را وفات رسید و ایشان از رنج و عذاب وى باز رستند، و عذاب ایشان از جهت سلیمان آن بود که چون بر یکى ازیشان خشم گرفتى کان قد حبسه فى دنّ و شدّ رأسه بالرصاص او جعله بین طبقین من الصخر فالقاه فى البحر او شدّ رجلیه بشعره الى عنقه فالقاه فى الحبس؛ ثمّ ان الشیاطین قالوا للارضه: لو کنت تأکلین الطعام اتیناک باطیب الطعام؛ و لو کنت تشربین الشراب سقیناک اطیب الشراب و لکنّا سننقل الیک الماء و الطین، قال: فهم ینقلون الیها ذلک حیث کانت، الم تر الى الطین الذى یکون فى جوف الخشب فهو ما یأتیها بها الشیاطین تشکرا لها؛ فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّهُ الْأَرْضِ یعنى- الارضه. تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ اى- عصاه، و اصلها من نسات الغنم اى- زجرتها و سقتها قرأ ابو عمرو و نافع: منساته بغیر همز؛ و هما لغتان.
کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره سبا آیه ۱۲- ۲۳