الشوری - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الشورى آیه ۱ ـ ۱۸

جلد نهم‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

سوره ۴۲- سوره الشورى (مکیه)

۱- النوبه الاولى‏ (۴۲/ ۱۸- ۱)

قوله تعالى:

– بِسْمِ اللَّهِ‏ بنام خداوند الرَّحْمنِ‏ فراخ بخشایش‏ الرَّحِیمِ‏ مهربان‏

حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ‏، این سوره حم‏ عسق،همچنین. [که می شنوى و میدانى‏]،

یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ‏ پیغام میدهد بتو و ایشان که پیش از تو بودند،

اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (۳) آن خداى تواناى [بى‏ همتا]، آن راست دانش [راست کار].

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها

وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴) و اوست آن برتر بزرگوار.

تَکادُ السَّماواتُ‏ کامید و نزدیک بود آسمانها،

یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَ‏ که از زبر خویش درشکنند،

وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏ و فرشتگان [بپاکى و بى ‏عیبى‏] مى ‏ستایند خداوند خویش را

وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ‏ و آمرزش میخواهند ایشان را که در زمین‏اند،

أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (۵) آگاه باشید که اللَّه اوست آن آمرزگار بخشاینده.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ، و ایشان که مى‏ خدایان گیرند فرود از او،

اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ‏ اللَّه کوشنده و نگه‏بان [گفت و کرد] ایشانست بر ایشان،

وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. (۶) تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگه‏بان نیستى.

کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ هم چنان پیغام کردیم بتو،

قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى،

لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ تا بیم نمایى [و آگاه کنى‏] مردمان مکه را

وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گردان، [از جهان و جهانیان‏]

وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ‏ و آگاه کنى و بیم نمایى از روز فراهم آوردن خلق،

لا رَیْبَ فِیهِ‏، که گمان نیست در آن،

فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (۷) گروهى در بهشت و گروهى در آتش.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً و اگر اللَّه خواستى، همه خلق را یک گروه آفریدى گردیده‏

وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ‏ لکن مى‏درآرد او را که خواهد در بخشایش خویش،

وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۸) و ستمکاران ناگرویدگان آنند که نیست ایشان را هیچ یارى دهى و نه هیچ فریادرسى.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فرود از او خدایان گرفتند و یاران جستند

فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُ‏ اللَّه اوست که یاور و فریادرس است،

وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ و اوست که زنده کند مردگان را،

وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. (۹) و اوست بر همه چیز توانا.

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ و هر چیزى که در آن مختلف شوید [جدا گزینى از هر چه بود]

فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ‏ برگزاردن آن و بریدن آن با اللَّه است.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی‏ بگو آن اللَّه است خداوند من،

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ‏ و بر او توکل کردم [و باو پشتى داشتم‏]

وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. (۱۰) و باو میگردم بدل و بکردار.

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ کردگار آسمان و زمین‏

جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً شما را هم از شما جفتان آفرید،

وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً، و چهارپایان را هم از چهارپایان جفتان آفرید،

یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ‏ میآفریند شما را [و میدارد و انبوه میکند بجفت ساختن،]

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ ماننده نیست او را هیچیز

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (۱۱) اوست آن شنوا و بینا.

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ او راست کلیدهاى آسمان و زمین،

یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ فراخ می گستراند روزى او را که خواهد،

وَ یَقْدِرُ و مى‏فروگیرد باندازه [بر او که خواهد]،

إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ. (۱۲) او بهر چیزى داناست.

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ‏ پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین،

ما وَصَّى بِهِ نُوحاً آن چیز که وصیت کرد اللَّه بآن نوح را

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ و [شریعت ساخت‏] آنچه پیغام دادیم بتو،

وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ و [شریعت ساخت‏] آنچه وصیت کردیم بآن، ابراهیم و موسى و عیسى را

أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ‏ شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپاى دارید،

وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ‏ و مپراکنید جوک جوک در آن،

کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ‏ گران آمد [و بزرگ و شگفت‏] بر انباز گیران با من،

ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ‏ آنچه مى‏بآن خوانى ایشان را،

اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اللَّه میگزیند [و نزدیک میکند] بخود، او را که خواهد

وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. (۱۳) و راه مینماید بخود او را که [بکردار و دل‏] مى‏باو گراید.

وَ ما تَفَرَّقُوا و دو گروه نشدند

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ‏ مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهى و دانش [و پیغام‏]

بَغْیاً بَیْنَهُمْ‏ از افزون جویى و بدنیتى میان ایشان،

وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏ و گرنه آید سخنى از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامى نام زد کرده،

لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ داورى بریدند میان ایشان در وقت،

وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ‏ و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را

مِنْ بَعْدِهِمْ‏ از پس [جهودان و ترسایان که ایشان را توراه و انجیل دادند]،

لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ. (۱۴) در گمانى ‏اند از این پیغام دل را سوزنده.

فَلِذلِکَ فَادْعُ‏ با آن دین و آن شرع میخوان،

وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏ و بر ایستاده ‏دار بان چنانک فرمودند ترا،

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ‏ و بر بى‏راستیهاى ایشان مرو،

وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ‏ و گوى بگرویم بهر نامه‏اى که اللَّه فرستاد،

وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ‏ و فرمودند مرا تا داد کنم و راست روم میان شما،

اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ‏ اللَّه خداوند ماست و خداوند شما،

لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ‏ دین و کرد ما ما را، و دین و کرد شما شما را،

لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ‏ میان ما و میان شما پیگار نیست،

اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا اللَّه با هم آرد ما را [فردا بهم،]

وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (۱۵) و بازگشت با اوست.

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ‏ و ایشان که مى‏حجت جویند و آرند در اللَّه [و پیغام او،]

مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ‏ پس آنکه پاسخ کردند او را و بگرویدند باو

حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ حجت ایشان [و داورى جستن‏] ایشان ناچیزست و نابرجاى بنزدیک خداوند ایشان،

وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ‏ و خشم اللَّه بر ایشان،

وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. (۱۶) و ایشانراست عذابى سخت.

اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ خداى اوست که نامه فرو فرستاد براستى‏

وَ الْمِیزانَ‏ و ترازو [و فرمان بداد،]

وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ. (۱۷) دانا کرد ترا و چه دانى که رستاخیز نزدیک است.

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها ایشان بآن میشتاوند که نگرویده‏ اند بآن،

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها و ایشان که گرویده‏اند ترسانند از آن،

وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُ‏ و میدانند که آن بودنى است، أَلا آگاه بید و بدانید

إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ ایشان که [مى ‏پیچند و] در کار رستاخیز در گمان میباشند،

لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. (۱۸) ایشان در گمراهى‏اند دور.

النوبه الثانیه

این سوره «حم، عسق» سوره «الشورى» خوانند، و در مکیات شمرند.

ابن عباس گفت: جمله بمکه فرود آمد مگر چهار آیت: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً تا آخر چهار آیت. و جمله سوره پنجاه و سه آیت است و هشتصد و شصت و شش کلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف. و در این سوره هفت آیت منسوخ است:

الاولى قوله تعالى: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ‏ نسخ ذلک بقوله:وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.

الثانیه. قوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‏ نسختها آیه السیف.

الثالثه قوله: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ‏ نسخت بقوله:قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ.

الرابعه قوله: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها نسخت بقوله:مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ.

الخامسه قوله: وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ‏ و الّتى تلیها نسخت بقوله: وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.

السادسه قوله: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ‏ نسختها آیه السیف.

السابعه قوله: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏ اختلف فى تأویلها و اکثر المفسرین على انها نسخت بقوله: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ.

و من فضائل هذه السوره: ما روى ابىّ ابن کعب قال رسول اللَّه ص:- من قرأ سوره حم عسق کان ممن تصلى علیه الملائکه و یستغفرون له و یسترحمون له.

قوله:- حم، عسق‏. حسین فضل را پرسیدند، چونست که حروف تهجى در اوائل سور همه متصل نوشتند چون: المص‏، المر، کهیعص‏ و حم عسق‏ منقطع نوشتند، حم- از- عسق- باز بریده؟ جواب داد: که حم مستقل است بنفس خویش کالحوامیم قبله و بعده.

و مفسران این را دو آیت شمرند: حم‏ یک آیت و عسق‏ یک آیت، حم مبتدا و عسق خبره. و آن دیگر حروف تهجى در اوائل سور همه یک آیت شمرند.

و نیز اهل تأویل را اجماع است که کهیعص و اخوات آن از حروف تهجى است، و در حم خلاف است:- قومى آن را از حیز حروف بیرون کردند و به حیز افعال بردند، گفتند- معنى آنست که‏ حم‏ اى- قضى ما هو کائن، اما در تفسیر این حروف مفسران دراز گفته ‏اند، صحیح و سقیم، و ما لختى از آن که بحق نزدیک‏تر است بگوئیم.

ابن عباس بجواب نافع بن الازرق که از وى تفسیر این حروف پرسید گفت:حا، حلم خداوند است جل جلاله، میم مجد او، عین علم او، سین سناء او، قاف، قدرت او.

محمد بن کعب گفت:- قسم است که رب العالمین یاد کرده، یعنى «اقسم اللَّه بحلمه و مجده و سنائه و علمه و قدرته» انه کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک» اى کما اوحینا الى سائر الانبیاء من قبلک کذلک نوحى الیک.

و قیل- اقسم اللَّه بهذه الحروف ان لا یعذب من عاد الیه به لا اله الا اللَّه مخلصا من قبله. و گفته ‏اند آن روز که این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) متغیر گشت. گفتند یا رسول اللَّه چه رسید ترا که چنین متغیر گشتى؟ گفت مرا خبر دادند که در این امت من فتنه ‏ها خواهد بود پیوسته تا بوقت نزول عیسى و خروج دجال.

از اینجا گفت شهر بن خوشب و عطاء بن ابى ریاح در تفسیر حم عسق‏:- حا، حرب یعزّ فیها الذلیل و یذلّ فیها العزیز فى قریش، ثم تفضى الى العرب ثم الى العجم، ثم تمتد الى خروج الدجال. میم، ملک یتحول من قوم الى قوم. عین- عدو لقریش یقصدهم. سین- سبىّ یکون فیهم. قاف، قدره اللَّه النافذه فى خلقه.و قیل- معنى‏ حم عسق‏ اى قضى عذاب سیکون واقعا.

قوله تعالى:- کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ‏ قال ابن عباس:لیس من نبىّ صاحب کتاب الا و قد اوحى الیه‏ حم عسق‏، فلذلک قال کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک. قال مقاتل: نزل حکمها على الانبیاء.

و قیل- حروف المعجم، یوحى الیک و الى الانبیاء من قبلک. قرأ ابن کثیر: یوحى، بفتح الحاء و حجته قوله: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک. و على هذه القراءه قوله؛ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ تبیین للفاعل، کانّه قیل- من یوحى؟ فقیل- اللَّه العزیز الحکیم. و قیل تم الکلام عند و له‏ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ‏، ثم تبتدى فیقول، اللَّه العزیز الحکیم.

قوله تعالى:- لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏، میگوید چنین پیغام میدهند بتو و بایشان که پیش از تو بودند، اینجا سخن تمام شد، آن گه گویى- اللَّه آن تواناى دانا است که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها همه فلک و ملک اوست، وَ هُوَ الْعَلِیُ‏ اى الرفیع فوق خلقه‏ الْعَظِیمُ‏. فلا اکبر منه.

قوله تعالى:- تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ‏ اى- یتشققن‏ مِنْ فَوْقِهِنَ‏ یعنى ممن فوقهن، اى- من عظمه اللَّه و جلاله فوقهن، آسمانها نزدیک بود که همه در هم شکند از عظمت و جلال اللَّه که بالاى آسمانهاست.

و قیل: تکاد السماوات- کل واحده منهن تنفطر فوق التی تلیها من قول المشرکین- اتخذ اللَّه ولدا نظیره-، قوله‏ تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ‏ منه و تنشق الارض و تخر الجبال. هذا، ان ادعوا للرحمن ولدا. و قیل معناه- قربت الساعه و انفطار السماوات. و قوله: وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ‏، اى باذنه، و قیل بشکره.

و یَسْتَغْفِرُونَ‏ لمن فى الارض من المؤمنین، کقوله:- وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، و قال فى الکفار: و أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ و استغفار الملائکه للمؤمنین شفاعتهم لهم، و قیل یسئلون لهم الرزق. أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ هذا بشاره باجابته للمستغفرین، قال بعضهم- هیب فى الابتداء ثم بشر و الطف فى الانتهاء.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اى- اعوانا و انصارا، اشرکوهم معه فى العباده اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ‏ حافظ لاعمالهم، فیجازیهم علیها، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‏ اى انما انت یا محمد رسول علیک البلاغ، و لیس علیک حملهم على الایمان. و قیل- لم توکل علیهم حتى تؤخذ بهم.

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا اى کما اوحینا الى الانبیاء قبلک کتبا بلغات اممهم، اوحینا الیک قرآنا عربیا، بلغه قومک لیفهموا ما فیه.

لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها، یعنى لتنذر اهل مکّه، و لتنذر من حولها، یعنى قرى الارض کلها، و سمیت مکه ام القرى، لانها اشرف البلاد لکون الحرم و بیت اللَّه العتیق فیها، و لان الارض دحیت من تحتها، فمحل القرى منها محل البنات من الامهات. وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ‏ اى تنذر الناس بیوم القیمه فیکون مفعولا به لا ظرفا، و یوم الجمع- یوم القیمه- یجمع اللَّه الاولین و الآخرین و اهل السماوات و اهل الارض، لا رَیْبَ فِیهِ‏ اى لا شک فى الجمع انه کائن.

ثم بعد الجمع یتفرقون:- فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ کقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ‏ یعنى اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و هو قوله: یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً.

قال ابن السماک: «ان خوف المنصرف للفریقین قطع نیاط قلوب العارفین.

روى عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: «خرج علینا رسول اللَّه (ص) و فى یدیه کتابان. و فى روایه خرج رسول اللَّه (ص) ذات یوم قابضا على کفیه و معه کتابان فقال: أ تدرون ما هذان الکتابان؟ قلنا، لا، یا رسول اللَّه. فقال للذى فى یده الیمنى هذا کتاب من رب العالمین، باسماء اهل الجنه و اسماء آبائهم و عشائرهم وعدتهم قبل ان یستقروا نطفا فى الاصلاب.

و قیل ان یستقروا نطفا فى الارحام، اذ هم فى الطینه منجدلون، فلیس بزائد فیهم و لا بناقص منهم اجمال، منّ اللَّه علیهم الى یوم القیمه.

فقال عبد اللَّه بن عمرو ففیم العمل اذا؟ فقال اعملوا و سدّدوا و قاربوا فان صاحب الجنه یختم له بعمل اهل الجنه و ان عمل اىّ عمل. و ان صاحب النار یختم له بعمل اهل النار و ان عمل اى عمل. ثم قال: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ عدل من اللَّه عز و جل.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً. قال ابن عباس: اى- على دین واحد.

و قال مقاتل: على مله الاسلام کقوله: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏، و قوله‏ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ‏، وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ‏ اى فى دینه الاسلام. وَ الظَّالِمُونَ‏ اى الکافرون، ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍ‏ یدفع عنهم العذاب، وَ لا نَصِیرٍ یمنعهم من النار.

أَمِ اتَّخَذُوا یعنى- بل اتخذوا، مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ- اصناما یعبدونها فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ، قال ابن عباس:- ولیک یا محمد (ص) و ولّى من اتبعک و هو الذى ینفع ولایته یونس لا الصنم. وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. لیس فى السماء و الارض معبود تحیى الموتى غیره. و هو قول ابراهیم‏ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ.

و لما نزل العذاب بقوم یونس لجائوا الى عالم فیهم کان عنده من العلم شى‏ء و کان یونس ذهب مغاضبا، فقال لهم- قولوا یا حىّ حین لا حىّ، یا حى یحیى الموتى، یا حىّ لا اللَّه الا انت، فقالوا ما، فکشف عنهم العذاب.

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ من امور الدین و الدنیا، فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ‏ اى فعلمه عند اللَّه. و قیل معناه کلوا علمه الى کتاب اللَّه و سنه الرسول کقوله:، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ‏ و قیل:- فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ‏ و قد بین ذلک فى القرآن اما ظاهرا منصوصا و اما مضمنا فیه تضمینا قریب المآخذ، او تضمینا بعید المآخذ.

قال‏ مقاتل:- ان اهل مکه کفر بعضهم بالقرآن و آمن بعضهم به فاخبر ان حکمهم الى اللَّه یحکم یوم القیمه للمحق الى المبطل، فیصیر المحق الى النعیم و المبطل الى الجحیم.

و قیل- یحکم فى الدنیا باظهار المؤمنین علیهم و قتلهم و اسرهم. ذلِکُمُ اللَّهُ‏ الذى یحکم بین المختلفین هو رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ‏ فى جمیع امورى‏ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏ فیما ینوبنى.

قوله تعالى:- فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَکُمْ‏ اى خلق لکم‏ مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏ یعنى من جنسکم‏ أَزْواجاً حلائل، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً اى اصناما، ذکورا و اناثا لترتفقوا بها. و قیل- انما قال من انفسکم لان حواء خلقت من ضلع آدم.

قال مجاهد: نسلا بعد نسل من الناس، و الانعام‏ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ‏ اى یخلقکم فى البطن و فى الرحم، و قیل- فى، هاهنا بمعنى الباء، تأویله: یخلقکم و یکثرکم بالتزویج. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ هذا رد على الذین اتخذوا من دونه اولیاء و منسوق على قوله‏ یُحْیِ الْمَوْتى‏. و الکاف زائده دخلت للتأکید، و المعنى: لیس مثله شی‏ء، و قیل مثل زائده دخلت لتوکید الکلام و تقدیره: لیس کهو شی‏ء، کقوله:- فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ.

و فى حرف ابن مسعود- فان آمنوا بما آمنتم به-. ثم قال: وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لئلا یتوهم انه لا صفات له کما لا مثل له، فقد تضمنت الایه اثبات الصفه و نفى التشبیه، و التوحید کلمه بین هذین الحرفین: اثبات صفه من غیر تشبیه و نفى تشبیه من غیر تعطیل، فمن نزل عن الاثبات و ارعى اتقاء التشبیه وقع فى التعطیل، و من ارتقى عن الظاهر و اتّقى اتّقاء التعطیل حصل على التشبیه و اخطأ وجه الدلیل و على اللَّه قصد السبیل.

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏، اى- مفاتیح السماوات و الارض و من ملک المفتاح ملک الخزانه، و قال الکلبى: فى السماء خزانه المطر، و فى الارض خزانه النبات، و قیل- خزانه السماوات الغیوب و خزانه الارض الآیات. یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ، لان مفتاح الرزق بیده، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ، من مصالح العباد، عَلِیمٌ‏ فیعطیهم بقدر مصالحهم قوله:- شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ‏ الشرعه السنّه و الشرع المصدر و الشریعه السبیل المسنونه السویه، و القوم شرع فى الامر و الشارع الطریق الذى لا یملکه مالک، و یکون الخلق فیه شرعا واحدا، شَرَعَ لَکُمْ‏، اى: بیّن لکم و تبین لکم و اختار لکم‏ من الادیان دینا، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً اى: الذى امر به نوحا و قدم نوحا لانه اول من اوحى الیه الحلال و الحرام، و اول من اوحى الیه تحریم الامهات و الاخوات و البنات، وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏، اى شرع ذلک کلّه، قال مجاهد: لم یبعث اللَّه نبیا، الّا وصاه باقامه الصلاه و ایتاء الزکاه و الاقرار للَّه بالطاعه، فذلک دینه الذى شرع لهم و قال: هو التوحید و البراءه من الشرک و قیل هو قوله:- أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ‏ بعث الانبیاء کلهم باقامه الدین و الالفه و الجماعه و ترک الفرقه و المخالفه.

قال على (ع): لا تتفرقوا فالجماعه رحمه و الفرقه عذاب،

کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ‏، من التوحید و خبر البعث و قیل ما خصصت به من النبوه و الرساله، اى: ثقل علیهم ذلک، ثم قال: اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اى- یصطفى لنبوته و رسالته من یشاء من عباده و قیل یصطفى لدینه، مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ‏. اى-: یرجع الى طاعته.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ‏، العلم هاهنا القرآن و هؤلاء المتفرقون هم اهل الکتاب تفرّقوا على رسول اللَّه (ص) فآمن به بعضهم و کفر به بعضهم، و قد کانوا قبل مبعثه مجتمعین على الایمان به، فلما بعث تفرقوا علیه من بعد ما جاءهم القرآن. بَغْیاً بَیْنَهُمْ‏، اى-: حسدا و عداوه و البغى الحسد المطاع، و قیل المتفرقون اهل الادیان المختلفه، و العلم هو العلم باقامه الدین و ترک التفرق فیه و قیل جاءهم اسباب العلم فلم ینظروا فیها لانه ختم الایه بقوله:- وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍ‏، و الشک و العلم لا یجتمعان، بَغْیاً بَیْنَهُمْ‏، یعنى لابتغاء الدنیا و طلب ملکها.

وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ‏، فى تأخیر العذاب عنهم، إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏، و هو یوم القیمه، و الکلمه السابقه، قوله: بل الساعه موعدهم، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏، اى-:

لعوجلوا بالعذاب فى الدنیا، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ‏ یعنى الیهود و النصارى‏ مِنْ بَعْدِهِمْ‏، اى-: من بعد انبیائهم مثل الیهود من بعد موسى و النصارى من بعد عیسى، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ‏، اى-: من کتابک الذى هو القرآن، مُرِیبٍ‏ اى-: شک مع تهمه. و قیل لهم العرب، أُورِثُوا الْکِتابَ‏، بعد الیهود و النصارى فشکوا فیه.

فَلِذلِکَ فَادْعُ‏، اى-: فالى ذلک فادع کقوله:- أَوْحى‏ لَها، اى-: اوحى الیها و «ذلک»، اشاره الى ما وصّى به الانبیاء من التوحید و اقامه الدین، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏، اى: اثبت على الذى امرت به من تبلیغ الرساله، و قیل استقم على طاعه اللَّه کما امرت فى القران، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ‏، و ذلک حین ارادوا منه المداهنه کقوله: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ‏، فنهاه اللَّه عن ذلک. و قیل نزلت فى الولید بن- المغیره و شیبه بن ربیعه حین وعده الولید ان یعطیه نصف ماله و وعده شیبه ان یزوجه ابنته ان رجع عن دعوته و دینه الى دین قریش، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ‏، اى: آمنت بکتب اللَّه کلها، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ‏، اى: اسوى بینکم فى التبلیغ.

قال قتاده: أمر أن یعدل، فعدل حتى مات و قیل معناه، امرت ان اسوى بینى و بینکم فاعمل بما آمرکم به و انتهى عما انهیکم عنه، روى انّ داود علیه السلام قال: ثلاث من- کنّ فیه فهو الفائز:- القصد فى الغنى، و الفقر و العدل فى الرضا و الغضب، و الخشیه فى السرّ و- العلانیه، و ثلث من کنّ فیه اهلکته:- شحّ مطاع، و هوى متبع، و اعجاب المرء بنفسه.

و اربع من اعطیهنّ فقد اعطى خیر الدنیا و الآخره:- لسان ذاکر و قلب شاکر و بدن صابر و زوجه مؤمنه. اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ‏، یعنى إلهنا واحد و ان اختلفت اعمالنا فکل یجازى بعمله و لا یؤاخذ بعمل غیره، لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ‏، ابن عباس گفت حجت اینجا بمعنى خصومت است، فالحجه بمعنى الحجاج کالخصومه بمعنى الخصام، میگوید: خصومت میان ما و شما بقتال نیست که مرا- بدعوت، فرموده ‏اند و بقتال نفرموده‏اند، پس چون او را بقتال فرمودند، این آیت منسوخ گشت.

مجاهد گفت: حجت اینجا برهانست و بینت، و آیه محکم است، و منسوخ نه، اى: ظهر الحق و وضحت الدلایل و قامت الحجج فلا نحتاج الى حجه نقیمها، اما الاسلام و اما السیف. میگوید: پس از آنکه حق روشن گشت، بدلایل و حجت ما را حاجت نیست بدیگر حجت آوردن و دلائل نمودن، اکنون از شما اسلام پذیریم یا شمشیر؟ و گفته‏اند تأویل این سخن آنست که: لا تستوى الحجه بیننا و بینکم، حجتنا بالغه و حجتکم داحضه، حجّت ما و حجت شما در دین یکسان نیست، حجت ما تمام است و روشن، رسیده بهر جاى و بهر کس و حجت شما باطل و تباه، اللَّهُ‏ یَجْمَعُ بَیْنَنا، فى القیامه للخصومه، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و المعاد لفصل القضاء.

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ‏، اى- یخاصمون فى دین اللَّه نبیه. قال قتاده:هم الیهود، قالوا کتابنا قبل کتابکم و نبینا قبل نبیکم، فنحن خیر منکم. مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ‏ اى: من بعد ما استجاب له العرب و دخلوا فى دینه لظهور معجزاته.

و قیل من بعد ما استجاب له اهل الکتاب و اقرّوا بنبوته لوجودهم نعته فى کتبهم و استفتحوا به. بیشترین مفسران میگویند که این آیت در شأن جهودان فرو آمد، که با مصطفى و با مؤمنان خصومت میکردند در کار دین و حجت میآوردند که کتاب ما بیش از کتاب شماست و پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما آمد، ما بحق سزاتریم از شما، و دین ما به است از دین شما، رب العالمین فرمود: این خصومت بعد از آن کردند که بنبوت وى اقرار داده بودند و بنعت و صفت وى که در توراه یافتند ایمان آورده و در وقایع بوى نصرت خواسته.

معنى دیگر: این خصومت که جهودان کردند با رسول، بعد از آن کردند که عرب او را منقاد شدند و دعوت وى اجابت کردند و بدین وى درآمدند، بآن معجزات ظاهر که از وى دیدند و حق بشناختند. قومى گفتند این مخاصمت قریش است و مشرکان با رسول خدا (ص) با مؤمنان در کار توحید، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ‏ اى: من بعد ما استجاب اللَّه محمدا باظهار المعجزه الداله على نبوته، میگوید پس از آنکه رب العالمین، محمد را اجابت کرد بهر چه خواست از اظهار معجزات، و دلائل و آیات نمود بر صدق نبوت وى ایشان خصومت می کنند و حجّت آرند،

حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏، آن حجت ایشان تباه است و باطل، ناچیز و نابرجاى، و قیل هؤلاء المحاجّون هم المتکلمون فى اللَّه عزّ و جل بغیر الکتاب و السّنه، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ‏، اى: من بعد ما استجاب المؤمنون لربّهم و آمنوا، باین قول، محاجّت در اللَّه، مخاصمت مبتدعان است با اهل سنت و افتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان و ساخته فلسفیان که برأى و عقل خود در اللَّه سخن گفتند، و صواب دید رأى و خرد خویش در این باب قانون ساختند، و معقول، فراپیش کتاب منزل و سنت مسند داشتند، پس از آن که مؤمنان و مخلصان فرموده اللَّه را اجابت کردند و از کتاب و سنت‏ درنگذشتند، صواب دید رأى و عقل خود معزول کردند، و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم سپردند.

آن گه فرمود: حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. حجت ایشان تباه است و بر ایشان خشم و عذاب اللَّه است، راى فرعون رأى ایشان که گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏، و ابلیس پیشواى ایشان، و دوزخ سراى ایشان است.

اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ‏، اى: انّ الذى ادعوکم الى عبادته، هو اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ اى- بالحقیقه و المیزان، یعنى العدل، و سمّى العدل میزانا لانّ المیزان آله الانصاف و التسویه. و قیل معنى انزال المیزان الهامه الخلق، العمل به و امره بالعدل و الانصاف، کقوله: قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً.

و قیل: الهم اتخاذ المیزان، و قال علقمه المیزان محمد (ص) یقضى بینهم بالکتاب‏ وَ ما یُدْرِیکَ‏ یا محمد لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ‏. و لم یقل قریبه لانّ تأنیثها غیر حقیقى و مجازه الوقت. و قیل معناه: اتیانها قریب و هذه الآیه تدل على البعث و على الاستعداد للقیامه.

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، و هم الذین کانوا یقولون:- مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا، قال مقاتل: ذکر النبى الساعه و عنده قوم من المشرکین، فقالوا تکذیبا و استهزاء:- متى تکون الساعه؟ فانزل اللَّه تعالى هذه الآیه، قوله:- یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، یعنى ظنا منهم انها غیر آتیه، و قیل طمعا منهم انها غیر آتیه و قیل طمعا منهم فى ان یذکر النبى لها وقتا معینا، ثم یمضى الوقت فلا یقع فیصیر حجه لهم علیه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها لانهم ایقنوا انها واقعه لا محاله، مُشْفِقُونَ مِنْها، ان تقوم فتحول بینهم و بین التوبه، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُ‏، الکائن لا محاله. و یعلمون انهم محاسبون على اعمالهم.

أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ، اى- یجادلون فیها لیشککوا المؤمنین، و قیل الذین یدخلهم الشک فیجحدون کونها، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. لانهم لو فکّروا لعلموا انّ الذین انشأهم و خلقهم اول مرّه قادر على ان یبعثهم.

النوبه الثالثه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بسم اللَّه کلمه بها من تحقق بها، خلع على نفسه رداء الافضال و البس قلبه جلال الاقبال، و افرد روحه بروح لطف الجمال، و استخلص سره بوصف کشف الجلال.

نام خداوندى که ذکر او آرایش گفتار است و مهر او روشنایى اسرار، دیدار او نزهت ابصار است و رضاء او در دار القرار خلعت ابرار.

روى گفتار روشن نشود تا نگویى توحید او، دل معنى شاد نگردد تا نجویى رضاء او، جان عقل ننازد تا نبویى گل شکر او. خداى که از ادراک عقول منزه است جلال او، از احاطت اوهام، مقدس است جمال او. آب و خاک چه داند قدر عزت صمدیت او؟ عقل و خرد چون رسد بکنه جلال بر کمال او؟آدمى و پرى کى دریابد نعوت احدیت و صفات سرمدیت او.؟

عرش عظیم ذره‏اى در جنب قدرت او، وجود کل عالم قطره‏اى از بحر وجود او، جز دل سوختگان شکار نکند کمند جذب او، جز سینه آشنایان فکار نکند تیر بلاء او.

قال النبى (ص) علیه و آله و سلم: ان اللَّه عز و جل ادخر البلاء لاولیائه کما ادخر الشهاده لاحبائه‏

قوله:- حم عسق‏ قیل الاشاره من هذه الحروف الى علوّ شأن محمد.

فالحاء حوضه المورود، و المیم ملکه الممدود، و العین عزه الموجود، و السین سنائه المشهود، و القاف قیامه فى المقام المحمود، و قربه فى الکرامه من المعبود.

هر حرفى از این حروف اشارت بعلو مرتبت و کمال کرامت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه، که در خزائن غیب اوست که جواهر دولت دارد، و در دست روزگار اوست که حقوق جلالت دارد، پس از پانصد و اند سال تباشیر صبح روز دولت شریعت او تابنده، و شمع شمایل شرف سنت او فروزنده.

آسایش خلق از اقوال و اخبار او، آرایش دهر از شمایل شرف سنت و احوال و آثاراو، ماه در عزت نقاب او، فلک در حسرت حجاب او. کمالش: نشان لطف رحمن، جمالش:ترجمان فضل یزدان، کمالش: آشوب دل مشتاقان، جمالش: عذر گناه عاشقان.

حاء اشارت است بحوض مورود او.

قال النبى (ص) «حوضى ما بین عدن الى عمان، شرابه اشد بیاضا من اللین و احلى من العسل، من شرب منه شربه لم یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین.»

میم اشارت است بملک ممدود او: زویت لى الارض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتى ما روى لى منها. عین، اشارت است بعزّ موجود او: وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ‏. سین، اشارت است بسناء مشهود او: وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ، الشاهد الانبیاء و المشهود محمد. قاف اشارت است فراقیام او بر مقام محمود:عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً، و قرب او بدرگاه خداوند معبود: دَنا فَتَدَلَّى، فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏،، وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها.

اى محمد (ص) این قرآن که ما بتو دادیم منشور نبوت تو است، حجت رسالت تو، معجز دعوت تو، حبل اللَّه المتین و نوره المبین و صراطه المستقیم، آن را بتو وحى کردیم تا تو بر عالمیان خوانى و ایشان را از قهر و سیاست ما آگاه کنى و از روز رستاخیز بترسانى.

آن روز که: یجمع بین المرء و عمله و بین الجسد و روحه. آن روز که هر روحى با جسد خود شود و هر کسى بجزاء عمل خود رسد، نیکو کردار جزاء نیکو بیند و در نعیم بهشت نازد بشادى و آزادى. و بد کردار جزاء بد بیند و در آتش دوزخ سوزد بزارى و خوارى. اینست که رب العالمین فرمود: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. کما انهم الیوم فریقان: فریق فى راحه الطاعات و حلاوه العبادات و فریق فى ظلمات الشرک و عقوبات الجحد، غدا فریق هم اهل اللقاء و فریق هم اهل الشقاء و البلاء.

قوله تعالى:- فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ.، آفریدگار هفت آسمان و هفت زمین خداست و در آفرینش یگانه و یکتاست، نیستها را هست کننده، و زنبود، بود آرنده، و بهیچ هست نماننده. نه در قدرت او فتور، نه در قوت او قصور، قدر او از دریافت دور نه، فعلش بآلت نه، صنعش‏ بعلت نه، کردش بحیلت نه، عرش عظیم بیافرید و تاج فرق کون گردانید، ذره حقیر بیافرید و از دیده‏ها بپوشید.

از روى قدرت، عرش چون ذره‏ اى و از روى حکمت، ذره چون عرشى.

اگر بعالم قدرت نظر کنى، عرش ترا ذره نماید و اگر بعالم حکمت نظر کنى ذره ترا عرش آید.

از آنجا که قیاس عالم اساس بى‏نیازى است و جلال عزت الهى را وجود خلیقت بحقیقت نمى‏باید، و کون ایشان زحمتى مینماید، لکن خود فرموده جل جلاله: خلقناکم لتربحوا علینا لا لنربح علیکم، شما را که آفریدم نه بدان آفریدم تا بر شما سود جویم، یا جلال عزت ما را از وجود شما پیوندى میباید.

و لوجهها من وجهها قمر و لعینها من عینها کحل.

لکن بدان آفریدم تا شما بر ما سود جویید و حظ خود از فضل ما بردارید.

صفت فضل برخاست بطلب مطیعان، صفت قهر برخاست بطلب عاصیان، صفت جلال و جمال برخاست بطلب عاشقان.

او جل جلاله قهرى و لطفى داشت بر کمال، جلالى و جمالى داشت بى‏زوال.

خواست که این گنجها نثار کند، یکى را در باغ فضل تاج لطف بر سر نهد، یکى را در زندان عدل داغ قهر بر جگر نهد، یکى را در نار جلال بگدازد، یکى را در نور جمال بنوازد، شمعى از دعوت برافروخت که: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ‏، هزاران هزار بیچاره غمخواره خود را بر این شمع زدند و سوختند و ذره‏اى در این شمع نه نقصان پیدا آمد نه زیادت.

غم خواره آنم که غم من نخورد فرمان بر آنم که دل من ببرد
من جور و جفاى او بصد جان بخرم‏ او مهر و وفاى من بیک جو نخرد

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ اللَّه خداوندیست که هیچ چیز و هیچ کس او را ماننده نیست. و او را همتا و هم صفت و هم سر نیست، در اوصاف و در نعوت، در قدرت و در علم، در رد و در قبول، در نشان و در برهان، چنو کس نیست، هر که عقیده جان او این نیست، او را در دین بوى نیست.

این آیه بى راهى دو گروه بر آن دو گروه درست کرد: گروهى که گفتند صفت نیست و گروهى که گفتند مانندگى هست، بى ‏صفتى نیستى است، و اللَّه هست است. و مانندگى از انبازیست و اللَّه تعالى از انباز و انبازى پاک است. او که مانندگى روا دارد، از حظیره اسلام بیرونست. و او که نفى صفت کند، زندیق است.

حق جل جلاله فرمود: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ و لم یقل لیس هناک شی‏ء، نفرمود آنجا هیچ چیز نیست، که آنجا صفت هست، اما چون صفت وى صفت نیست سمیع است، چنو سمیع هیچ نیست. بصیر است، چنو بصیر هیچ نیست. همانست که جاى دیگر فرمود:أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ‏ اللَّه را صفت بسزاى ویست، خلق از آن دور، و مخلوق را صفت بسزاى ویست و خالق از آن پاک.

مخلوق موجود است بایجاد اللَّه و اللَّه موجود است بقیام خویش باز لیت و هستى و بقاء خویش. مخلوق، زنده بنفس و غذا باندازه و هنگام، و اللَّه زنده بحیاه خویش و بقاء خویش باوّلیت و آخریت خویش، بى‏ کى و بى‏ چند و بى‏ چون. مخلوق، صانع است، بحیلت و آلت و کوشش و اندازه. و اللَّه صانع است، بقدرت و حکمت، بى‏آلت و بى‏حیلت و بى‏علت. هر چه خواهد چنانک خواهد هر گه که خواهد، جلّ جلاله و تقدّست اسمائه و عزت صمدیته و حقت کلمته حقا.

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=