البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۰۴-۱۱۱

النوبه الاولى‏

قوله تعالى: ۱۰۴یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- اى ایشان که بگرویدید و پیغام نیوشیدید لا تَقُولُوا راعِنا مگویید رسول مرا- راعنا- وَ قُولُوا انْظُرْنا و بجاى راعنا- انظرنا- گوئید، وَ اسْمَعُوا و بنیوشید، وَ لِلْکافِرِینَ‏ و ناگرویدگانراست‏ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ عذابى دردنماى.

ما یَوَدُّ- خوش مى‏نیاید و دوست مى‏ندارد الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏ از اهل توریه وَ لَا الْمُشْرِکِینَ‏ و نه مشرکان نه گبران‏ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ‏ که بر شما از آسمان پیغام آید مِنْ خَیْرٍ ازین‏ نیکویى و پیغام گزارى‏ مِنْ رَبِّکُمْ‏ از خداوند شما، وَ اللَّهُ یَخْتَصُ‏ و اللَّه میگزیند و شایسته میسازد و سزا میکند. بِرَحْمَتِهِ‏ بمهربانى خود، مَنْ یَشاءُ آن را که خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏ و اللَّه با فضل و نواخت بزرگوارست.

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ- هر چه منسوخ کنیم در قرآن از آیتى‏ أَوْ نُنْسِها یا آن را فراموش کنیم بر تو، نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها دیگرى آریم به از آن‏ أَوْ مِثْلِها یا هم چنان، أَ لَمْ تَعْلَمْ‏ نمیدانى اى آدمى‏ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ که اللَّه بر همه چیز تواناست.

أَ لَمْ تَعْلَمْ‏- و نمیدانى اى آدمى! أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ که اللَّه راست پادشاهى آسمانها و زمین‏ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ و نیست شما را جز از اللَّه‏ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ یارى و نه کارسازى و خداوندى.

أَمْ تُرِیدُونَ‏- یا میخواهید أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ‏ که از رسول خویش محمد چیزى خواهید کَما سُئِلَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ‏ چنانک از موسى خواستند پیش فا وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ‏ و هر کس که بدل پسندد و گیرد کفر از ایمان‏ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ‏ او آنست که گم گشت از میان راه راست.

وَدَّ- مى‏دوست دارد و مى‏خواهد کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏ فراوانى از اهل کتاب ازین دانشمندان جهودان‏ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ‏ اگر توانستندى که شما را برگردانیدندى‏ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ‏ از پس استوار داشت شما خداى و رسول را، کُفَّاراً باز برندى شما را تا کافر شوید حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ‏ از حسدى که‏ در دلهاى ایشان است. مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُ‏ پس آنک پیدا شد ایشان را در توریه- که محمد استوارست و پیغام باو حق، فَاعْفُوا در گذارید وَ اصْفَحُوا و از جواب ایشان بسزا روى گردانید حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏ تا اللَّه آرد فرمان خویش‏ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ بدرستى که اللَّه بر همه چیز قادر است و هر کار را توانا

وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ و نماز بپاى دارید وَ آتُوا الزَّکاهَ و زکاه مال بدهید وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ و هر چه خود را پیش فرا فرستید از خیرى‏ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ‏ نزدیک اللَّه بازیابید آن را، إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اللَّه بآنچه شما میکنید بیناست.

وَ قالُوا و جهودان گفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ در بهشت نرود إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً مگر جهودان‏ أَوْ نَصارى‏ و ترسایان همین گفتند خود را تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ‏ آن دروغهاى ساخته ایشانست، قُلْ‏ رسول من گوى‏ هاتُوا بُرْهانَکُمْ‏ حجت خویش باز نمائید و بیارید إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏۱۱۱ اگر مى‏راست گوئید.

النوبه الثانیه

– قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا … الآیه- مفسران گفتند هر چه در قرآن‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آید خطاب اهل مدینه است، چنانک‏ یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ خطاب اهل مکه است. و این نداء کرامت بمؤمنان مدینه آن گه پیوست که اسلام بالا گرفته بود و کار دین مستحکم شده، و هیچ امت را در هیچ کتاب باین نام کرامت باز نخواندند مگر این امت را، و بنى اسرائیل را در توریه بجاى این ندا یا ایّها المساکین- گفته ‏اند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا میگوید- اى شما که مؤمنان‏اید لا تَقُولُوا راعِنا رسول مرا مگویید- راعنا- و آن آن بود که مسلمانان عادت داشتند آن گه که در پیش‏ مصطفى ع مى‏شدند که میگفتند- راعنا یا رسول اللَّه- و باین آن میخواستند که نگاه کن در ما و بما نیوش. و جهودان مى‏آمدند و همان میگفتند و در زبان ایشان این کلمه قدحى عظیم بود و سقطى بزرگ- و قیل هو من الرّعونه فى لسانهم و قیل معناه- اسمع لا سمعت- جهودان چون این از مسلمانان شنیدند شاد شدند و با خود میگفتند اکنون وى را سبّ مى‏گوییم بزبان خویش و ایشان نمیدانند. سعد معاذ رض زبان عبرى دانست بر قصد و نیت ایشان افتاد گفت- علیکم لعنه اللَّه و الذى نفسى بیده لئن سمعتها من رجل منکم لاضربنّ عنقه. فقالوا- أ و لستم تقولونها؟ فنهى اللَّه المؤمنین عن ذلک، فقال تعالى‏ لا تَقُولُوا راعِنا گفت شما که مؤمنانید این کلمه خویش مگویید، تا ایشان آن کلمه خویش به پشتى شما نگویند، و بجاى آن گوئید- انْظُرْنا- یعنى که- درمانگر- جاى دیگر ازین گشاده‏تر گفت- وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ‏ آن گاه در آن تأکید کرد بر مؤمنان و گفت‏ وَ اسْمَعُوا بنیوشید و بپذیرید و چنین گوئید، و آن گه تهدید داد جهودان را و منافقان را که پشتى ایشان میدادند گفت:

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ‏- ایشانراست عذابى خوار کننده او کننده، عذابى دردناک و سهمناک عذابى که هرگز بآخر نرسد و هر روز بیفزاید. ابن السماک گفت لو کان عذاب الآخره مثل عذاب الدنیا کان ایسره و لکن یضرب الملک بالمقمعه راس المعذّب فلا یسکّن وجعها ابدا و یضربه الثانیه فلا یسکّن و جمع الاولى و لا الثانیه، و یضربها الثالثه فلا وجع الاولیین یسکّن و لا الثالثه- فاوّل العذاب لا ینقطع و آخره لا ینفد. و در عهد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مردى همه شب همى گفت- وا غوثاه من النّار!- رسول ع بامداد او را گفت-لقد ابکیت البارحه اعین ملاء من الملائکه.

وقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم لجبرئیل- مالى ارى میکائیل ضاحکا قال ما ضحک منذ خلق اللَّه النار

و عن محمد بن المنکدر قال لمّا خلقت النّار فزعت الملائکه فزعا شدیدا طارت له افئدتهم، فلم یزالوا کذلک حتى خلق آدم فرجعت الیهم افئدتهم و سکن عنهم الذى کانوا یجدون.

ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏- قومى از مسلمانان انصار با جهودان صحبت داشتند و نشست و خاست و تحالف میان ایشان رفته بود و حلیف یکدیگر شده از عهد جاهلیت باز، و این مسلمانان انصار حلفاء خود را گفتند از آن جهودان، که ایمان آرید به قرآن، و مصطفى ع را استوار گیرید که بهروزى و فلاح شما در این است.

ایشان جواب دادند- که ما نمى‏بینیم درین دین شما چیزى که دوست داریم و خوش آید ما را، اگر در آن چیزى بودى ما نیز در آن بر پى شما رفتمانى- رب العالمین ایشان را بآنچه گفتند دروغ زن کرد و گفت:ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏ دوست ندارند و خوش نیاید این جهودان را که بر شما از آسمان پیغام آید وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ‏ باین خیر وحى میخواهد میگوید وحى که فرستادیم بشما و پیغام که دادیم ایشان را خوش نیامد، وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏- باین رحمت نبوت میخواهد، و گفته‏اند که دین اسلام میخواهد، یعنى که اللَّه مى‏گزیند آن را که خواهد به نبوّت و رسالت خویش، اللَّه سزا و شایسته میکند دین اسلام را آن را که خواهد، این بآن کند تا اهل کتاب بدانند که ایشان بر هیچ چیز پادشاه نیستند.

از فضل خداوند چنانک گفت جلّ جلاله‏ لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ- و پادشاهى نیکو بید خداوند است آن را دهد که خود خواهد. جاى دیگر گفت‏ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ. و قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «انّما مثلنا و مثل الّذین اوتوا الکتاب من قبلنا مثل رجل استأجر اجراء فقال- من یعمل لى الى آخر النهار على قیراط قیراط فعمل قوم ثم ترکوا العمل نصف النهار، ثم قال- من یعمل لى من نصف النهار الى آخر النهار على قیراط قیراط، فعمل قوم الى العصر على قیراط قیراط ثم ترکوا العمل، ثم قال من یعمل لى الى اللیل على قیراطین قیراطین، فقال الطائفتان الاوّلیان ما لنا اکثرعملا و اقل اجرا؟ فقال- هل نقصتکم من حقکم شیئا؟ قالوا لا- قال ذلک فضلى اوتیه من اشاء».

و مما یدلّ على سعه رحمه اللَّه و فضله ما روى‏ انّ عائشه قالت- فقدت النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ذات لیله فاتبعته، فاذا هو فى مشربه یصلّى فرأیت على رأسه انوارا ثلاثه، فلمّا قضى صلوته قال مهیم یعنى ما الخبر؟ من هذه؟ قلت- أنا عائشه یا رسول اللَّه- قال- رأیت الانوار الثلاثه؟ قلت نعم یا رسول اللَّه، فقال، انّ آتیا أتانى من ربّى فبشّرنى انّ اللَّه عزّ و جل یدخل من امّتى مکان کل واحد سبعین الفا بغیر حساب و لا عذاب. ثم آتانى فى النّور الثّانی آت من ربّى فبشّرنى انّ اللَّه یدخل من امّتى مکان کلّ واحد من السّبعین الفا بعیر حساب لا عذاب ثمّ اتانى فى النّور الثالث آت من ربّى فبشّرنى انّ اللَّه عز و جل یدخل من امّتى مکان کل واحد من السبعین الفا للمضاعفه سبعین الفا بغیر حساب و لا عذاب، فقلت یا رسول اللَّه لا تبلغ هذا امتک، قال یکلّمون لکم من الاعراب من لا یصوم و لا یصلى- و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- اول ما خط اللَّه فى الکتاب الاول- انا اللَّه لا اله الا انا سبقت رحمتى غضبى، فمن شهد ان لا اله الا اللَّه و انّ محمدا عبده و رسوله فله الجنه.

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ الآیه- سبب نزول این آیت آن بود که جهودان و مشرکان اعتراض کردند و عیب گفتند و طعن زدند در نسخ قرآن، گفتند اگر فرمان پیشین حق بود و پسندیده پس نسخ چرا بود و اگر باطل بود و ناپسندیده آن روز خلق را بر آن داشتن چه معنى داشت؟ این سخن نیست مگر فرا ساخته محمد، و کارى که از بر خویشتن نهاده بر مراد و برگ خویش روزاروز، چون کافران این سخن گفتند رب العالمین آیت فرستاد که- ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ. جاى دیگر ازین گشاده‏تر گفت‏ وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ‏- هر گه که بدل فرستیم آیتى از قرآن بجایگه آیتى که منسوخ کنیم دشمنان گویند- إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ این تغییر و تبدیل در سخن از آنست که خود مى‏نهى و دروغى است که خود میسازى، روز بفرمایى و زان پس از گفته خویش بازآیى، این بر مراد و هواء خویش مى‏ نهى.

رب العالمین گفت- بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏- نه چنانست که میگویند بیشتر ایشان نادانند، این نسخ ما مى‏فرمائیم و هر چه منسوخ کنیم از آن کنیم تا دیگرى به از آن آریم، یا بارى هم چنان بسزاى هنگام یا بسزاى جاى یا بسزاى مرد. مذهب اهل حق آنست که نسخ در قرآن و در سنت هر دو روان است و روا که قرآن به قرآن منسوخ گردد و همچنین قرآن بسنّت و سنّت بسنّت منسوخ گردد، و سنت به قرآن، این همه حق است و شرع بدان آمده، و جهودان با مسلمانان خلاف کردند گفتند- نسخ نه رواست، که نسخ آنست که پوشیده بداند و نادانسته دریابد، و آنچه دانست و از پیش فاحکم کرد بر دارد، تا آنچه بهتر است و اکنون دریافته و دانسته بجاى آن نهد، و این بر آفریدگار روا نیست. جواب اهل حق آنست که بر آفریدگار هیچیز پوشیده نیست و هرگز نبود، و چون پوشیده شود و همه آفریده اوست! و چون نداند و همه صنع اوست! أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ پس معنى- نسخ- آنست که رب العالمین فرمان میدهد بنده را، و خود داند که آن فرمان و آن حکم پس از روزگارى از بنده بردارد، هر چند که بنده نداند، و آن را بدلى نهد که مصلحت بنده در آن بود، و استقامت کار وى در آن بسته، پس آن کند که خود دانست که چنان کند، و باشد که از تخفیف بتشدید برد، و باشد که از تشدید بتخفیف، چنانک لایق حال بنده بود و سزاى وقت.

و در عهد مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مسلمانان را حاجت بنسخ قرآن از آن وجه بود که ایام ایشان مختلف بود، از حال بحال میگشت، یکى حکم بسزاى وقت بود و بار دیگر بسزاى وقتى دیگر، آن را میگردانید بسزاى وقتها و لایق حالها. و بدانک نسخ- در قرآن از سه گونه است:- یکى آنک هم خط منسوخ است و هم حکم، دوم آنک خط منسوخ است و حکم نه، سوم آنک حکم منسوخ است و خط نه. اما آنک خط و حکم هر دو منسوخ است آنست که مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم گفت- دوش سورتى از قرآن میخواندم چند آیت از آن بر من فراموش کردند، بدانستم که آن را برگرفتند از زمین، و کذلک‏

روى عن انس بن مالک- قال: کنا نقرأ على عهد رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سوره فعدلها بسوره التوبه، ما احفظ منها غیر آیه واحده و هى- «لو انّ لابن آدم وادیین من ذهب لابتغى الیهما ثالثا، و لو انّ له ثالثا لابتغى الیه رابعا، و لا یملأ جوف ابن آدم الّا التراب و یتوب اللَّه على من‏ تاب.»و کذلک‏

روى‏ عن ابن مسعود قال- اقر انى رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آیه فحفظتها و و اثبتها فى مصحفى، فلما کان اللیل رجعت الى حفظى فلم اجد منها شیئا، و عدوت على مصحفى فاذا الورقه بیضاء، فاخبرت رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بذلک، فقال لى- یا ابن مسعود تلک رفعت البارحه.»

اما آنچه از قرآن خط آن برگرفتند و حکم آن برنگرفتند آنست که اول میخواندند در رجم زانى محصن که- «الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما البته نکالا من اللَّه و اللَّه عزیز حکیم» معنى آنست که- مرد زن ‏دار و زن شودار چون زنا کنند ایشان را بسنگ بکشید- ناچار بازداشت دیگران را از زنا کردن، این از نزدیک خداوندست و اللَّه داناست و توانا. این آیت از مصاحف و از زبان خوانندگان برگرفت حکم آن از امت بر نگرفت.

اما وجه سوم از وجوه- نسخ- آنست که حکم برگرفت ببدلى که نهاد، و آیت آن حکم بر نگرفت. چنانک آیت عدّت زن شوى مرده یک سال تمام از مصحف بر نگرفت که گفته بود «متاعا الى الحول» و حکم آن برگرفت ببدل فرمان بعدّت چهار ماه و ده روز- أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً و ازین نسخ، در قرآن فراوانست. چنانک رسیم بآن شرح دهیم ان شاء اللَّه.

ما ننسخ من آیه و ما ننسها- هر دو خواننده‏ اند، قراءه عامه «ما ننسخ» بفتح نون و سین است، و قراءه شامى- ما ننسخ- بضم نون و کسر سین، و بر قراءه شامى- انساخ- را دو معنى است یکى بر ضد معنى نسخ و یکى موافق معنى نسخ.

اما آنچه بر ضد آنست میگوید، هر چه ترا نسخت دهیم از آیتى از قرآن، و بتو فرستیم و ترا دهیم. و آنچه موافق معنى نسخ است میگوید- در منسوخات آریم و آن را بگردانیم و بدل نهیم. همچنین‏ أَوْ نُنْسِها او «ننسأها» هر دو خوانده‏اند- بفتح نون و همز، قراءت مکّى و ابو عمرو است و بضم نون و کسر سین قراءت باقى. و معنى هر دو بحقیقت یکسان است- ننسها معنى آنست که فراموش کنیم، و ننساها معنى آنست که با پس بریم، و آن باز پس بردن از حفظ است، پس هر دو یکى است در حقیقت‏ و در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره ما ننسخ من آیه نأت بخیر منها او مثلها میگوید هر چه منسوخ کنیم از آیتى و برگیریم بجاى آن دیگرى آریم از آن بهتر یعنى از آن سهلتر و آسانتر و مزد آن بیشتر، چنانک عدّت زن شوى مرده از یک سال با چهار ماه و ده روز آورد. یکى را از غازیان در جنگ دشمن با ده کس مصابرت فرمود پس تخفیف کرد با دو کس مصابرت فرمود، «أَوْ مِثْلِها» یا دیگرى آریم هم چنان در مصلحت و منفعت و مثوبت، چنانک تحویل قبله با کعبه و مانند آن، آن گه گفت‏ أَوْ نُنْسِها- یا خود فروگذاریم و آن را بدل ننهیم یعنى- نأمر المسلمین بترکها من غیر آیه تنزل ناسخه لها.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ- نمیدانى آدمى که خداوند عز و جل بر همه چیز از آوردن و بردن و امر و نهى و محو و اثبات و تبدیل و تغییر قادر است و توانا بر کمال.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- نمیدانى که پادشاهى آسمان و زمین او راست، پس هر چه خواهد تواند، و حکمى که خواهد راند، و تغییر و تبدیل و نسخ آیات و احکام چنانک خواهد کند، و کس را بروى اعتراض نه.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ- و فرمود از خداوند عز و جل شما را هیچ خداوندى نه و یارى نه، و انما جمع بینهما لانه قد یکون ولیّا و لا نصره معه لضعفه، و قد یکون نصیرا و لا ولایه له من نسب. جایى دیگر گفت‏ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَلِیًّا، وَ کَفى‏ بِاللَّهِ نَصِیراً- اللَّه بنده را بخداوندى و یارى بس است، و بکار سازى و کار را نى بسنده، هر که ضعیف‏تر نظر حق بوى تمامتر، و نواخت حق او را بیشتر، یحکى ان اللَّه تعالى اوحى الى یعقوب ع و قال له «تدرى لم فرقت بینک و بین یوسف کذا سنه؟ لانک اشتریت جاریه لها ولد ففرّقت بینهما بالبیع، فما لم یصل ولدها الیها لم اوصل الیک یوسف» بین بهذا ان تلک المملوکه مع عجزها و ضعفها نظر لها الحق‏ سبحانه، و ان کان الحکم على نبیّ من الانبیاء و لهذا قیل- احذروا من لا ناصر له غیر اللَّه‏ أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ‏ الآیه- یا میخواهید که سؤال تعنت کنید از رسول من، چنانک جهودان از موسى سؤال میکردند به تعنت، و ذلک فى قوله تعالى‏ یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ و آن آن بود که جهودان از مصطفى ع خواستند که ما را کتابى آر بزبان عبرانى چنانک عرب را کتابى آوردى بزبان عربى رب العالمین جواب داد فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ‏- یا محمد از موسى هم خواستند و مه ازین خواستند که گفتند- أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً و قیل- انّها نزلت فى عبد اللَّه بن امیه المخزومى و رهط من قریش قالوا- یا محمد اجعل لنا الصفا ذهبا و وسع لنا ارض مکه و فجر الانهار خلالها تفجیرا نؤمن بک.

فانزل اللَّه تعالى.أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ‏- الآیه آن گه گفت‏ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ‏- جهودان را میگوید هر که کفر بدل ایمان گیرد و خود پسندد، وى گمراه است. یعنى هر که اقتراح کند بر پیغامبر و سؤال تعنّت کند پس از آنک دلائل نبوت وى آشکارا شد کافر است، هر رشته خویش گم کرده و از راه راستى بیفتاده.

وَدَّ کَثِیرٌ … الآیه این آیت در شأن قومى جهودان آمد فنحاص بن عازورا و زید بن قیس که حذیفه یمان و عمار. یاسر را گفتند پس از وقعه احد- الم تریا الى ما اصابکم، لو کنتم على الحق ما هزمتم فارجعوا الى دیننا فهو خیر لکم و افضل و نحن اهدى منکم سبیلا- گفتند میبینید که چه رسید شما را درین وقعه احد و چگونه شما را بهزیمت کردیم و شکستیم اگر دین شما حق بودى بر شما این احوال نرفتى، پس بارى بدین ما باز گردید که شما را این بهتر است و سزاتر، عمار ایشان را جواب داد که شکستن پیمان چون بینید شما را در دین خویش، گفتند عذرى سخت و کارى مشکل‏ عمار گفت پس من با محمد عهد بسته‏ ام که از دین وى بر نگردم تا زنده ام، ایشان گفتند- امّا هذا فقد صبأ این عمار صابى گشت که دین پدران و کیش اسلاف خود بگذاشت و دیگرى اختیار کرد، از وى چیزى نگشاید، تو که حذیفه‏اى چه مى‏گویى؟

حذیفه گفت «امّا انا قد رضیت باللّه ربا و بمحمد نبیّا و بالاسلام دینا و بالقرآن اماما و بالکعبه قبله و بالمؤمنین اخوانا» جهودان چون از ایشان این شنیدند نومید شدند گفتند- و اله موسى لقد اشرب قلبهما حب محمد بخداى موسى که دوستى محمد نهمار در دل ایشانست. پس حذیفه و عمار پیش مصطفى باز آمدند و آنچه رفت باز گفتند، مصطفى گفت:- اصبتما الخیر و افلحتما- پیروز آمدید و بنیکى رسیدید آن گه رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ‏- الآیه … آرزوى جهودان و خواست ایشان آنست که شما را از ایمان باز گردانندى و بکفر باز برندى، این از آنست که بشما حسد مى‏برند- حسدى که ایشان را بدان نفرمودند بل که از دل خویش و نهاد و طبع خویش بر آوردند. گفته‏اند که تا در دل بود حسد- است چون آشکارا شد- بغى- است. و مصطفى ع گفت-«اذ حسدتم فلا تبغوا»

وقال: «الحسد من الشیطان و انّه لیس بضار عبدا ما لم یعده بلسانه و لا بیده فمن وجد شیئا من ذلک فلیغمّه»

وروى انه قال ع: «ثلث لا ینجو منهنّ احد- الظن و الحسد و الطّیره» قیل یا رسول اللَّه «و هل ینجى منهنّ شى‏ء؟» قال «نعم، اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرت فامض و لا ترجع».

و قال عطیه بن قیس: لمّا ولد عیسى ع أتى ابلیس رئیس شیاطینه من المشرق فقال اتیتک و لم یبق فى ناجیتى اللیله صنم الامال، ثم اتیه رئیس شیاطینه من المغرب فقال له مثل ذلک، فامرهم ان یخرجوا و یلتمسوا فى الهواء و الاودیه فانصرفوا الیه، فقالوا ما حسدنا شیئا فخرج، فاذا الملائکه قد حفّت بالمحراب الى السّماء فانصرف الى شیاطینه فقال انّ الأمر قد وقع فى الارض و انّ عیسى قد ولد و قد بدا- اى عیسى- اللَّه فى عباده ان یعبد و لکن انطلقوا فافشوا بین النّاس البغى و الحسد فانهما عدل الشرک.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا- این از منسوخات قرآن است، اخوات و نظائر این درقرآن فراوانند در عفو و صبر و صفح و ارتقاب و تربض، آیت سیف آن همه را منسوخ کرد- حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏- مى‏فرو گذارید تا اللَّه فرمان خویش آرد، و فرمان آن بود که گفت عز و جل‏ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الآیه- و گفته ‏اند که امر اینجا حکم است بعضى را حکم کرد باسلام و بعضى را بسبى و جزیه، و قیل اراد به القیمه فیجازیهم باعمالهم‏ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ- رب العالمین جل جلاله در قرآن ذکر نماز گران مؤمنان فراوان کرد، وانگه نماز ایشان بلفظ- اقامت- مخصوص کرد، چنانک گفت: أَقِمِ- الصَّلاهَ، و أَقِیمُوا الصَّلاهَ و یُقِیمُونَ الصَّلاهَ، و الْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ مگر آنجا که ذکر منافقان کرد گفت- فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ‏ لفظ اقامت از آن باز گرفت تا تنبیهى باشد مؤمنانرا، که ثواب در معنى اقامت است نه در مجرّد صورت نماز. بزرگان دین از اینجا گفته‏اند که نمازکنان فراوانند اما مقیمان نماز اندک‏اند. و هم ازین باب است که عمر خطاب گفت- «الحاجّ قلیل و الرکب کثیر» و معنى- اقامت- در نماز روى دل خویش فرا حق کردن است، و همگى خویش در نماز دادن، و شرط راز دارى بجاى آوردن، و از اندیشه‏ها و فکرتها بر آسودن، و الیه الاشاره

بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «من صلّى رکعتین مقبلا على اللَّه خرج من ذنوبه کیوم ولدته امّه»

این اقبال دل که درین خبر بیان کرد همان اقامت است که در قرآن جایها فراوان گفت، وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ- اما بزبان تفسیر معنى- اقامت- نماز بپاى داشتن است بوقت اول چنانک اختیار شافعى مطلبى است. و در خبرست که مصطفى ع در سفرى بود و نماز بامداد را بطهارت بیرون شد، دیرتر باز آمد، یاران انتظار نکردند، عبد الرحمن بن عوف را فرا پیش کردند، پس از یک رکعت در رسید یاران همه متفکر شدند تا خود مصطفى ع چه گوید، مصطفى ع چون آن رکعت فائت باز آورد گفت-«احسنتم هکذا فافعلوا»

قوله: وَ آتُوا الزَّکاهَ- میگوید زکاه از مال خویش بیرون کنید و مستحقان زکاه باز جویید و بایشان دهید و ایشان هفت صنف‏اند چنانک در آن آیت گفت: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ … الى آخر الآیه. و شرح آن بجاى خویش گفته شود ان شاء اللَّه. و کسى که زکاه ندهد مال وى بر شرف هلاک بود، و کار وى بر خطر. مصطفى ع گفت‏

«ما من عبد له مال لا یؤدّى زکاته الّا صفح له یوم القیمه صفائح یحمى علیه فى نار جهنم فیکوى بها جنبه و ظهره کلّما ردّت اعیدت له حتى یقضى اللَّه عز و جل بین عباده فى یوم کان مقداره خمسین الف سنه مما تعدّون، ثم یرى سبیله امّا الى جنه و امّا الى نار و ما من صاحب ابل لا یؤدّى زکاتها الّا یجاء بها یوم القیمه بابله کاحسن ما کانت علیه، ثم- یبطح له بقاع قرقر کلّما مرّت اخریها ردّت علیه اولاها. حتى یقضى اللَّه بین عباده فى یوم کان مقداره خمسین الف سنه مما تعدّون، ثم یرى سبیله امّا الى الجنّه امّا الى النار. و ما من صاحب غنم لا یؤدّى زکاتها الا یجاء به یوم القیمه فغنمه کآثر ما کانت، فتنطح له بقاع قرقر فتطؤه باخفافها و تنطحه بقرونها لیس فیها غضباء و لا جدعاء کلّما مضت علیه اخریها ردت علیه اولیها، حتى یقضى اللَّه بین عباده فى یوم کان مقداره خمسین الف سنه مما تعدّون، ثم یرى سبیله امّا الى الجنّه امّا الى النّار»

وقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «ما تلف مال فى البر و البحر الا بمنع الزکاه، فاحرزوا اموالکم بالزکاه، و داووا مرضاکم بالصّدقه، و ادفعوا عنکم طوارق البلاء بالدعاء، فانّ الدعاء یردّ البلاء ما نزل و لم ینزل، فما نزل یکشفه، و ما لم ینزل یحبسه‏»

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ الآیه …- خیر اینجا نامى است مال را، یعنى چیزى که نفقه کنید و بصدقه دهید از مال ثواب آن فردا بنزدیک اللَّه بیابید،

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «ما تصدّق احد بصدقه الّا اخذها الرحمن بیده فیربیها کما یربّى احدکم فلوه و فصیله فتربوا فى کفّ الرحمن حتى تکون اعظم من الجبل»

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ‏ همچنانست که جاى دیگر گفت‏ یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً- و در خبر است که چون بنده از دنیا بیرون شود مردمان گویند- ما خلّف؟ چه واپس گذاشت؟ فریشتگان گویندما قدم؟ چه فرا پیش داشت؟ و امیر المؤمنین على ع بگورستان بیرون شد گفت-

«السلام علیکم یا اهل القبور- اموالکم قسمت و دورکم سکنت و نساءکم نکحت فهذا خبر ما عندنا، فکیف خبر ما عندکم، فهتف هاتف «و علیکم السلام ما اکلنا ربحناه و ما قدّمنا وجدناه و ما خلّفنا خسرناه».

وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً- یعنى یهودا فحذفت الیاء- الزائده. و قیل هو جمع- هائد- کحائل و حول. جهودان گفتند در بهشت نرود مگر جهودان و چون دین جهودى دینى نیست، و ترسایان گفتند چون ترسایى دینى نیست و در بهشت نرود مگر ترسایان، رب العالمین گفت‏ تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ‏- اى اکاذیبهم، آنست دروغهاى ساخته ایشان. و قراءه ابو جعفر تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ‏ بتخفیف است یعنى آن آرزوهاى ایشان آنست.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏- رسول من- گوى بیارید حجت خویش و باز نمائید اگر آنچه مى‏گویید راست مى‏گویید.

 

النّوبه الثالثه

– قوله تعالى:- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا … الآیه …. هم نداست و هم گواهى، آنچه نداست نشان آشنایى، و گواهى آنست که ایمان بنده عطائى. میگوید جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و توالت آلاؤه و نعماؤه و عظم کبریاؤه و علا شأنه و عزّ سلطانه، اى شما که مؤمنانید و گرویدگانید، حق پذیرفتید و رسالت که شنیدید بشناختید، بنشان که دیدید باسزا آمدید و از ناسزا ببریدید، گردن نهادید و واسطه پسندیدید، دنیا گذاشتید و بعقبى باز گردیدید، و از عقبى در مولى گریختید.

آرى هر کس را میخواند تا خود کرا راه نماید، و ایشان را که راه نماید تا خود کرا در روش آرد و بمقصد رساند، و ایشان را که بمقصد رساند تا خود کرا قبول کند و بنوازد!

عالمى در بادیه مهر تو سر گردان شدند تا که یابد بر در کعبه قبولت پر و بال‏

آن گه فرمان داد که:

لا تَقُولُوا راعِنا- الایه- عین حکم است و بار تکلیف، رب العزّه چون خواست‏ که مؤمنانرا تکلیف کند بحکمى از احکام شرع، و رنج و کلفت آن بریشان نهد، نخست ایشان را بنداء کرامت بنواخت، و بایمان ایشان گواهى داد گفت‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آن گه حکم و فرمان در آن پیوست، تا بنده بشاهد آن نواخت این بار تکلیف بر وى آسان شود، همین است سنت خداوند جل جلاله، هر جا که بار تکلیف بر نهد راه تخفیف فرا پیش وى نهد، که راه دشخوار و بار گران بهم نپسندد، نه بینى؟ آنجا که بتقوى فرمود استطاعت در آن پیوست گفت‏ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‏، و بمجاهده فرمود اجتبا در آن بست گفت‏ وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ‏ و امثال این در قرآن فراوان است، و بر لطف اللَّه دلیل و برهانست.

ثم قال تعالى- وَ اسْمَعُوا فرمان داد آن گه گفت بنیوشید و بجان و دل قبول کنید و بچشم تعظیم و صفاى دل در آن نگرید، تا حقیقت سماع و طعم وجود بجان شما برسد، آن کافران و بیگانگان دیدهاى شوخ وا کرده بودند، و دلها تاریک، لا جرم طنطنه حروف بسمع ایشان مى‏رسید اما حقیقت سماع و لذت وجود هرگز بجان ایشان نرسید. میگوید عزّ جلاله‏ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ‏ جاى دیگر گفت- وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ‏ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ‏ در ذوق حقیقت شنیدن دیگرست و سماع دیگر، بو جهل میشنید اما سماع ابو بکر را افتاد. بو جهل و امثال وى را گفت‏ وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً بو بکر و اتباع وى را گفت‏ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ …. الآیه …

آن گه سر انجام هر دو فرقت درین هر دو آیت بیان کرد و کافران را گفت:- وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ‏- دوستان و مؤمنان را گفت‏ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏ قوله: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ- یقول بطریق الاشاره- ما نرقّیک عن محلّ العبودیه الّا احللناک بساحات الحرّیّه، و ما رفعناک عنک شیئا من صفات البشریه الّا اقمناک بشاهد من شواهد الالوهیّه. از روى اشارت میگوید- اى مهتر خافقین، و اى رسول‏ ثقلین، اى خلاصه تقدیر، و اى بدر منیر، اى کل کمال، و اى قبله اقبال، اى مایه افضال و اى نمود نمودگار لطف و جلال، اى شاخ وصل تو نازان و کوکب عزّ تو همیشه رخشان، اى دولت تو از میغ هستى اطلاع بر گرفته و بشواهد ربوبیّت و تأیید آلهیّت مخصوص شده، تا لحظه فلحظه کار دولت تو در ترقى است، و آنچه دیگران را تاج است ترا نعلین‏

نعلى که بینداخت همى مرکبت از پاى‏ تاج سر سلطان شد و تا باد چنین باد

اى مهتر، آن مقامات که ترا ازان ترقى میدهیم هر چند که حسنات همه اولیا و اصفیاست سیئات تو است، چندانک و از آن بمانى، چون بر گذرى از آن استغفار مى‏کن، مصطفى ع گفت- روزى هفتاد بار از آن استغفار مى‏کنم- انه لیغان على قلبى فاستغفر اللَّه فى الیوم سبعین مرّه. قال الصدیق- لیتنى شهدت ما استغفر منه رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم.

و قیل فى قوله تعالى: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ … الآیه- اى ما نقل العبد من حال الّا اتى ما هى فوقها و اعلى منها، فلا ننسخ من آثار العباده شیئا الّا ابدلنا منها اشیاء من انوار العبودیه، شیئا الا اقمنا مکانها اشیاء من اقمار الحرمه و هلم جرّا، تنقله من الادنى الى الاعلى، حتى یقع فى جذبه من جذبات الحق، و جذبه من الحق توازى عمل الثقلین.

هر که مرفوع درگاه ربوبیت است و مقبول شواهد الهیت، احدیت بنعت محبت او را در قباب عزّت بپروراند، او را از آن حال بحال میگرداند، و این مقام بآن مقام مى‏رساند تا در جذبه حق افتد و از آن پس که رونده باشد ربوده گردد، آن گه هر چه در همه عمر خویش در حال روش رفته بود او را در حال کشتن باول قدم از آن در گذرانند که- جذبه من الحق نوازى عمل الثقلین. آرى چنانک خود بکس نماند کشش او بروش خلق هم نماند. ارباب روش را گویند امر و نهى نگه دارید، و امر و نهى را گویند که ارباب کشش را نگه دارید، که ایشان آنند که نسب آدم در عالم حقایق بایشان زنده است، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، در عالم حقایق ایشان را نزّاع القبائل خوانند، چنانک بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس و اویس از قرن نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:

ازین مشتى ریاست جوى رعنا هیچ نگشاید مسلمانى ز سلمان جوى و درد دین ز بو دردا

قدر شریعت مصطفى ایشان دانستند، و حق سنّت او ایشان شناختند، صفاء سرّ این چنین صدیقان بر هر خارى که تابد عبهر دین شود، اگر بر مطیع تابد مقبول گردد و اگر بر عاصى تابد مغفور گردد، اگر بر فاسق تابد صاحب ولایت شود.

چنانک در حکایت بیارند از حاتم اصمّ و شقیق بلخى که هر دو بسفرى بیرون شدند پیرى فاسق مطرب بهام راهى ایشان افتاد، و در عموم اوقات آلات فساد و ساز فسق بکار میداشت، و حاتم هر وقتى منتظر آن میبود که شقیق وى را منع کند و زجرى نماید، نمیکرد تا آن سفر بآخر رسید. در وقت مفارقت آن پیر فاسق ایشان را گفت چه مردمانى باشید شما که از شما گران‏تر مردمان ندیدم! نه یک بار سماع کردید نه دستى و از دید؟

حاتم گفت معذور دار که من حاتمم و او شقیق. آن پیر چون نام ایشان شنید بپاى ایشان در افتاد و توبه کرد و بشاگردى ایشان برخاست تا از جمله اولیاء گشت، پس شقیق حاتم را گفت- «رأیت صبر الرجال و صدت صید الرجال».

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ … الآیه …- من خسرت صفقته ودّ أن لم تربح لاحد تجارته، خرمن سوخته خواهد هر کس را خرمن سوخته، جهودان که در وهده مذلت و مهانت افتاده‏اند و غبار نومیدى بر چهره تاریک ایشان نشسته مى‏دوست دارند مسلمانان را بساز خود دیدن، و از عزّ اسلام بمذلت جهودى افتادن، لکن تا بر منبر ازل خطبه سعادت و پیروزى خود بنام که کردند؟ جهودان این میخواهند و رب العالمین میگوید- خواست خواست ماست نه خواست جهودان، و مراد مراد ماست نه مراد ایشان! و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیره، فمن این للطّینه الاختیار و الحقّ مستحقه بنعت العز و الجلال، و ما للمختار و الاختیار، و ما للمملوک و الملک و ما للعبید و التصدّر فى دست الملوک. قال اللَّه تعالى‏ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ- حسین بن على را علیهما السلام گفتند بو ذر میگوید من درویشى بر توانگرى اختیار کرده‏ام، بیمارى بر تندرستى بر گزیده‏ام.

حسین ع گفت رحمت خدا بر بو ذر باد او را چه جاى اختیار است؟ و بنده را خود با اختیارچه کار است؟ پیروز آن کس است که اختیار و مراد خود فداى اختیار و مراد حق کند.

موسى را گفتند- یا موسى خواهى که همه آن بود که مراد تو بود؟ مراد خود فداى مراد ازلى ما کن، و ارادت خود در باقى کن، تو بنده و بنده را اختیار و مراد نیست، که بحکم مراد خود بودن بترک بندگى گفتند است. برادران یوسف بحکم مراد خود بودند مراد ایشان ذلّ یوسف بود و عزّ خویش، چون نیک نگه کردند ذل خود دیدند و عزّ یوسف، نه پنداشتند که چون از پدر جدا گشتند او را خوار گردانیدند، بسى برنیامد که خود را دیدند زیر تخت وى صف برکشیده و کمر خدمت بر میان بسته چاکروار و غریب وار میگفتند- یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ- و روى فى بعض الاخبار:- عبدى ترید و ارید، و لا یکون الا ما ارید، فان رضیت بما ارید کفیتک ما ترید و ان لم ترض بما ارید اتعبتک فیما ترید، ثمّ لا یکون الّا ما ارید.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=