کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الممتحنه
۶۰- سوره الممتحنه- مدنیه
۱- النوبه الاولى
(۶۰/ ۱۳- ۱)
قوله تعالى:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ. اى گرویدگان دشمنان من و دشمنان خود را دوستان مگیرید.
تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ بایشان در نهان دوستى مىافکنید
وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِ. و ایشان کافر شدهاند بآنچه از خدا بشما آید از پیغام راست.
یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ بیرون کردند رسول مرا و شما را.
أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ از بهر آنکه شما بگرویدید باللّه خداوند خویش.
إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی اگر از خان و مان خود که بیرون آمدید کوشیدن را در سبیل من بیرون آمدید:
وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی و جستن خشنودى مرا بیرون آمدید [با دشمنان من دوستى مگیرید]. تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ در نهان با ایشان مىدوستى نمائید
وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ و من داناام بآنچه شما نهان میدارید و آنچه آشکارا میکنید.
وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ و هر که این کند از شما
فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (۱) از راه راست گم گشت.
إِنْ یَثْقَفُوکُمْ اگر شما را دریابند جاى.
یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً شما را دشمنان باشند.
وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ و دست و زبان گشایند ببد شما
وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (۲) و دوست آن گه شوند که شما کافر شوید.
لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ سود ندارد و بکار نیاید شما را خویشاوندان شما و نه فرزندان شما.
یَوْمَ الْقِیامَهِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ روز رستاخیز میان شما داورى برگزارند و خصومت برگسلند.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۳) و اللّه [خداى جاوید] بآنچه شما میکنید [و ایشان میکنند] دانا و بیناست.
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْراهِیمَ شما را به ابراهیم پى بردنى نیکو است [و بر نشان او رفتن]
وَ الَّذِینَ مَعَهُ و ایشان که بر ملت او بودند و با او بودند.
إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ آن گه که قوم خویش را گفتند:
إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ ما بیزاریم از شما.
وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و از آنچه شما مىپرستید فرود از اللَّه.
کَفَرْنا بِکُمْ کافریم بشما
وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً و پدید آمدن میان ما و میان شما دشمنى و بژومندى همیشه حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ تا بگروید باللّه خداى یگانه.
إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ [شما را پى بردن به ابراهیم نیکوست] مگر در آن یک سخن که پدر را گفت:
لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ که ترا آمرزش خواهم.
وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ و بدست من ترا از خداى هیچیز نیست، اگر نیامرزد من هیچیز نتوانم.
رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا خداوندا ما پشت بتو باز کردیم،
وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا و بدل و کردار با تو گشتیم.
وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (۴) و بازگشت با تو است.
رَبَّنا. خداوند ما
لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا ما را گمان و شک افزودن کافران مکن.
وَ اغْفِرْ لَنا و بیامرز ما را. رَبَّنا خداوند ما.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۵) که تویى آن عزیز که با تو کس نتاود و ترا غلط نیفتد.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ شما را در ابراهیم و قوم او که بر ملت او بودند، پى بردنى نیکوست.
لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ آن کس را از شما که از خدا ترسد و روز رستاخیز
وَ مَنْ یَتَوَلَ و هر که برگردد [از فرمان ما].
فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۶). اللَّه اوست آن بىنیاز ستوده.
عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّهً. بیگمان اللَّه میان شما و میان ایشان که دشمنى دارید با ایشان از میان کافران دوستى سازد و نهد.
وَ اللَّهُ قَدِیرٌ. و اللّه توانا است.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۷) و اللّه آمرزگار و بخشاینده است.
لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ باز نمیزند اللَّه شما را.
عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ از آن کسان که با شما تیغ نزدند در کار دین.
وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ و بیرون نکردند شما را از خان و مان و سرایهاى شما.
أَنْ تَبَرُّوهُمْ که نیکویى کنید با ایشان.
وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ و داد ایشان بایشان رسانید
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (۸) که اللَّه دادگران را دوست دارد.
إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ شما را باز میزند اللَّه.
عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ ازیشان که با شما کشتن کردند در دین.
وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ و شما را بیرون کردند از سرایها و خان و مانهاى شما.
وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ و دشمنان را یارى دادند بر بیرون کردن شما از مکه.
أَنْ تَوَلَّوْهُمْ باز میزند که ایشان را بدوستى گیرید و بیارى.
وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۹) و هر که ایشان را بدوستى و یارى گیرید، ستم کارانند بر خود.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان! إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ چون بشما آید زنان گرویدگان. مُهاجِراتٍ بریده از خان و مان فَامْتَحِنُوهُنَ بر رسید ازیشان.
اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَ و اللَّه خود به داند ایمان ایشان.
فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ اگر ایشان را بدانید که ایشان بر ایمانند،
فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ.ایشان را با کافران مفرستید.
لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ نه زنان گرویدگان حلالاند مردان کافر را.
وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَ و نه مردان کافر حلالاند زنان مسلمان را.
وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا و آن کاوین که ایشان کردند آن مهاجرات را با ایشان فرستید.
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَ بر شما ننگى نیست که آن مهاجرات را بزنى کنید.
إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ بآن شرط که ایشان را کاوین دهید.
لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ و بمه ایستید نگه داشت زنان کافر، و ایشان را بزنان خویش مشمرید.
وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ [و از آن مرد که آن زن را بزنى کند] کاوین که آن زن را باز داده بودید باز خواهید.
وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا و تا ایشان هم کاوین آن زن که از ایشان بشما آید بزنى کنید باز خواهند.
ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ این حکم اللَّه است و کار بر گزاردن میان شما. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۰) و اللَّه داناست و راست دان.
وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ اگر زنى از زنان شما بکافران شود.
فَعاقَبْتُمْ و بر پى آن غزائى کنید و غنیمت یابید.
فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا از مال غنیمت کاوین زنان شده فراشویان ایشان دهید.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۱۱) و بترسید از آن خدایى که باو گرویدهاید [و بپرهیزید از خشم او].
یا أَیُّهَا النَّبِیُ اى پیغامبر.
إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ چون بتو آیند زنان گرویدگان یُبایِعْنَکَ و بیعت کنند با تو.
عَلى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً بر آنکه باللّه انباز نیارند.
وَ لا یَسْرِقْنَ و دزدى نکنند
وَ لا یَزْنِینَ و زنا نکنند
وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَ و فرزندان خود نکشند.
وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ و فرزندى از حرام نیارند، یا از شوى پیشین و شوى پسین را گویند که این از تو است بدروغ
یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَ و نسبت آن فرزند در دست و پاى افکنند
وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ و در تو عاصى نشوند در سخن و فرمان پسندیده نیکو.
فَبایِعْهُنَ بیعت کن با ایشان
وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ و آمرزش خواه از اللَّه ایشان را.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲) که اللَّه آمرزگار است و مهربان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان!
لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بدوستى و یارى مگیرید قومى که اللَّه ورشان بخشم است.
قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَهِ نومید شدند از آخرت
کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ چنان که نومید شدند ناگرویدگان
مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (۱۳) از دیدار ایشان که در گورهااند.
النوبه الثانیه
این سوره سیزده آیت است و سیصد و چهل و هشت کلمه و هزار و پانصد حرف جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران، و درین سوره سه آیت منسوخ است؛ بجاى خویش آن را شرح دهیم. و در بیان فضیلت آن ابى بن کعب روایت کند از
مصطفى (ص) قال: من قرأ سوره الممتحنه کان المؤمنون و المؤمنات له شفعاء یوم القیامه.
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ابتدا این سوره در شأن حاطب بن ابى بلتعه فرود آمد؛ مردى بود از جمله مهاجران و بدریان. چون رسول خدا (ص) عزم درست کرد که بغزاء اهل مکه شود، ساز واهبت آن کار پنهان میساخت، میخواست تا ناگاه و بیخبر فرا سرایشان شود، این حاطب ملطّفهاى نوشت باهل مکه که رسول خدا اینک عزم درست کرد که بجنگ شما آید، بر حذر باشید؛ و این نامه بزنى داد، نام وى ساره: هى الّتى امر رسول اللَّه بقتلها یوم فتح مکه.
گفتهاند که: ده دینار بآن زن داد تا نامه باهل مکه رساند. جبرئیل (ص) مصطفى (ص) را از آنچه حاطب کرد، خبر داد. رسول على (ع) را و زبیر را بر پى آن زن بفرستاد، گفت:«ائتو روضه خاخ فانّکم تجدون بها امرأه معها کتاب، فخذوه منها و خلّوا سبیلها و ان لم تدفعه الیکم فاضربوا عنقها».
روید تا بروضه خاخ آنجا زنى را دریابید که با وى نامه اى است. آن نامه از وى بستانید و زن را تعرّض مرسانید؛ و اگر نامه ندهد، او را گردن زنید. رفتند تا بآن موضع و زن را دریافتند. و گفت: ما معى کتاب، با من هیچ نامه نیست. بجستند او را و نامه نیافتند. خواستند که باز گردند، على (ع) گفت:و اللَّه ما کذّبنا رسول اللَّه (ص) و اللَّه لنخرجنّ الکتاب او لاضربنّک بالسیف.
آن زن بدانست که از دست ایشان نخواهد رست. نامه در میان گیسوى خود تعبیه کرده بود. بیرون آورد و بایشان داد. ایشان نامه بحضرت نبوّت آوردند. رسول خدا آن ساعت از نماز پیشین باز گشته بود. کس فرستاد و حاطب را برخواند و نامه بوى نمود. حاطب اقرار داد و عذر آورد که:
یا رسول اللَّه و اللَّه ما کفرت منذ اسلمت و لا غششتک منذ نصحتک و لا احبتهم منذ فارقتهم؛ و لکن لم یکن احد من المهاجرین الّا و له بمکه من یمنع عشیرته، و کنت غریبا فیهم وکان اهلى بین ظهرانیهم؛ فخشیت على اهلى فاردت ان اتّخذ عندهم یدا. و قد علمت انّ اللَّه تعالى ینزل بهم بأسه و انّ کتابى لا یغنى عنهم شیئا. رسول خدا (ص) عذر از وى بپذیرفت، و او را بآنچه گفت راست گوى داشت.
عمر خطاب برخاست، گفت:دعنى یا رسول اللَّه اضرب عنق هذا المنافق، انّه قد خان اللَّه و رسوله. بگذار مرا یا رسول اللَّه تا این منافق را گردن زنم، که با خداى و رسول خیانت کرده رسول خدا از آن گفتار عمر در خشم شد، آن گه گفت:«و ما یدریک یا عمر؟ لعل اللَّه قد اطلع على اهل بدر، فقال لهم: اعملوا ما شئتم؛ فقد غفرت لکم، و هم اهل بدر؛ و ما اهل بدر اهل بدر، و ما اهل بدر اهل بدر، و ما اهل بدر اهل بدر. فلا تقولوا لحاطب الّا خیرا فانزل اللَّه تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ.
ولد حاطب بن ابى بلتعه فى زمان رسول اللَّه (ص) و یروى عن عمر بن الخطاب، اصله من الازد و اعتقه عبید اللَّه بن حمید بن زهیر الّذى قتله على (ع) یوم بدر کافرا، و کان حاطب یبیع الطعام و مات بالمدینه و صلّى علیه عثمان عفّان و هو ممّن حضر بیعه الرضوان. تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ اى تلقون الیهم اخبار النبى (ص) و سرّه بالمودّه الّتى بینکم و بینهم. و قیل: معناه تلقون الیهم المودّه و الباء زائده، کقوله: «وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ» بظلم، اى- الحاد. و القاء المودّه الیهم تقرّبهم الیهم بالمکاتبه.
وَ قَدْ کَفَرُوا الواو للحال. اى- و حالهم انّهم. کفروا. بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِ یعنى القرآن و الرسول. یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ من مکه أَنْ تُؤْمِنُوا یعنى: لان تؤمنوا و بان تؤمنوا، کانّه قال: یفعلون ذلک لایمانکم باللّه.
إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی هذا شرط جوابه متقدّم. و التقدیر إن کنتم خرجتم اوطانکم للجهاد فى سبیلى و بطلب مرضاتى لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ. معنى اینست که: اگر بیرون آمدن شما از میان ایشان و بریدن شما از خان و مان خویش از بهر جهاد است، در راه من و جستن خشنودى من، پس دوستى مگیرید با دشمنان خویش و دشمنان من.
تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ این سخن در هم پیوسته است، میگوید: در نهان با ایشان دوستى مینمائید و من میدانم آنچه شما نهان میدارید از دوستى ایشان و آنچه آشکارا میکنید از ایمان خویش. وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ الهاء راجعه الى الاتخاذ المنهى عنه، اى- من یفعل ما نهیت عنه من موالاتهم. فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ اى زاغ عن الطریق المستقیم. میگوید: هر که آن کند که حاطب کرد، از شما پس از این، او از راه راست بر گشت و طریق ایمان گم کرد.
إِنْ یَثْقَفُوکُمْ اى- یصادفوکم و یظفروا بکم. یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً و لا ینفعکم القاء المودّه الیهم وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ بالقتل و الضرب.
وَ أَلْسِنَتَهُمْ بالشتم و السب. خبر میدهد ربّ العالمین که دوستى ایشان و تقرّب بایشان در آن نفع شما نیست، که اگر بر شما دست یابند و هر جاى که شما را دریابند، ابقا نکنند؛ هم دست گشایند بقتل و ضرب، و هم زبان گشایند بسبّ و شتم. وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ. کسا کفروا، و آن گه شما را دوست شوند که همچون ایشان کافر شوید. هذا کقوله: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» و قیل: من خالف عقده عقدک، خالف قلبه قلبک.
لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ الّذین بمکّه، و هم کفّار، اى- لا یغنون عنکم من اللَّه شیئا؛ و لا تهلکوا انفسکم بسبب من لا ینفعکم. یَوْمَ الْقِیامَهِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ قرأ عاصم و یعقوب یفصل بفتح الیاء و کسر الصاد مخففا و قرأه حمزه و الکسائى بضمّ الیاء و کسر الصّاد مشدّدا و قرأ ابن عامر بضمّ الیاء و فتح الصّاد مشددا و قرأ الباقون بضمّ الیاء و فتح الصاد مخفّفا. و المعنى یوم القیامه یحکم بینکم و قیل: یفرق بین الوالد و ولده و بین القریب و القریب فیدخل اهل طاعته الجنّه و اهل معصیته النار. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم باعمالکم.
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ اى- قدوه حَسَنَهٌ و سنّه حسنه. فِی إِبْراهِیمَ اى- فى اقوال ابراهیم. «وَ الَّذِینَ مَعَهُ» من المؤمنین. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ المشرکین إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ جمع برى کظریف و ظرفاء و بُرَآؤُا مِنْکُمْ اى- من قرابتکم.
وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ من دون اللَّه کفرنا بکم» انکرنا دینکم و تبرّأنا منکم. «وَ بَدا بَیْنَناوَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً بالسیف و القلب. حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شریک له فحینئذ نترک عداوتکم و نوالیکم.
این خطاب با حاطب است و با مؤمنان، ایشان را اقتدا میفرماید به ابراهیم خلیل که ابراهیم از مشرکان و قرابات کفّار بیزارى و دورى گزید. دانست که دشمناناند و با ایشان دوستى نگرفت و قوله: إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِیمَ هذا مستثنى من الاسوه، اى- لا تقتدوا به فى استغفاره.
لِأَبِیهِ فانّ اباه کان کافرا و ذلک الاستغفار کان عن موعده وعدها اباه بأن یؤمن فلمّا علم انّه لا یؤمن امتنع من استغفاره و قوله: ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ یقول ابراهیم لابیه ما اغنى عنک و لا ادفع عنک عذاب اللَّه ان عصیته و اشرکت به و فى هذه الآیه دلاله بیّنه على تفضیل نبیّنا محمد (ص) و ذلک انّه حین امر بالاقتداء به امر على اطلاق و لم یستثن، فقال. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ، فَانْتَهُوا؛ و حین أمر بالاقتداء بابراهیم استثنى.
قوله:رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا. قیل: هذا من تمام کلام ابراهیم، و قیل: استیناف و معناه:قولوا ایّها المؤمنون رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا فهو تعلیم منه سبحانه لهم کیف الثناء علیه، عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا اى- بک وثقنا. وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا اى- اقبلنا بالطاعه. وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ اى- المرجع و المنقلب.
رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اى- لا تظهر هم علینا فیفتتنوا بذلک فیظنّوا أنّهم على حقّ و نحن على باطل و قال مجاهد: لا تعذّبنا بایدیهم و لا بعذاب من عندک، فیقولون: لو کان هؤلاء على الحقّ ما اصابهم ذلک وَ اغْفِرْ لَنا استر لنا ذنوبنا. إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ اى- الغالب القوى. الْحَکِیمُ: العالم.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ یعنى: فى ابراهیم و من معه من الاولیاء و الانبیاء.أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ قدوه صالحه لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ اى- یرجو ثوابه و یؤمّل لقاءه فى الیوم الآخر و یخشى البعث و الحساب. وَ مَنْ یَتَوَلَ اى- یعرض عن الایمان. فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُ عن عباده الْحَمِیدُ المحمود فى ارضه و سمائه لا یلحقه شین من کفر الکافرین و انّما اعید ذکر الاسوه لانّ الاولى متعلّقه بالبراءه من الکفّار و من فعلهم.
و الثانیه امر بالائتساء بهم لینالوا من ثوابهم ما نالوا او ینقلبوا الى الآخره کانقلابهم و قیل: الاولى اسوه باقواله و الثانیه بافعاله. قیل لمّا نزلت هذه الآیات اظهر المؤمنون عداوه اقربائهم المشرکین فى اللَّه و تبرّؤا منهم، فعلم اللَّه شدّه وجد المؤمنین بذلک فانزل اللَّه سبحانه:عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ اى- من مشرکى مکه مَوَدَّهً یعنى: بان یهدیهم اللَّه للّذین فیصیروا لکم اولیاء و اخوانا ففعل اللَّه تعالى ذلک فاسلم کثیر منهم فصاروا لهم اولیاء و اخوانا و خالطوهم و ناکحوهم و قیل:
الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ هو ابو سفیان بن حرب. و الموده مودّه الاسلام و تزویج ام حبیبه ابنته من رسول اللَّه (ص) و کانت ام حبیبه تحت عبید اللَّه بن جحش بن رباب و کانت هى و زوجها من مهاجره الحبشه فتنصّر زوجها و حاولها ان تتابعه فأبت و صبرت على دینها و مات زوجها على النصرانیّه فبعث رسول اللَّه (ص) الى النجاشى فیها لیخطبها علیه، فقال النجاشى لاصحابه: من اولاکم بها؟ قالوا: خالد بن سعید بن العاص.
قال: فزوّجها من نبیّکم، ففعل و مهرها النجاشى اربع مائه دینار و ساق الیها مهرها.
عَسَى من اللَّه واجبه و هو للطمع و الرجاء، اى- کونوا على رجاء من ذلک.
و قوله:وَ اللَّهُ قَدِیرٌ یعنى: على ان یجعل بینکم و بینهم مودّه وَ اللَّهُ غَفُورٌ یعنى: لمعاصیهم اذا اسلموا: رَحِیمٌ یعنى: بالمؤمنین حیث ادخل اقرباءهم فى دینهم ثمّ رخص اللَّه عزّ و جل فى صله الّذین لم یعادوا المؤمنین و لم یقاتلوهم و لم یخرجوهم؛ فقال:
لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ اى- عن برّ الّذین. لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اى- لم یوذوکم بمکه حتى اضطررتم الى الخروج منها أَنْ تَبَرُّوهُمْ فى موضع الخفض بدلا من الّذین و المعنى: لا ینهیکم اللَّه عن ان تبرّوا الّذین لم یقاتلوکم فى الدّین. وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ اى تحسنوا الیهم و تعطوهم ممّا تملکون من طعام و غیره قسطا و الاقساط ان تعطوهم مثل ما یعطون.
در سبب نزول این آیت علماء تفسیر مختلفاند. ابن عباس گفت: در شأن خزاعه و بنى جذیمه و بنى مدلج فرو آمد که با رسول خدا (ص) عقد مصالحت بستند و عهد داشتند که قتال نکنند و رسول را و مؤمنان را نرنجانند و از مکه بیرون نکنند و دشمنان رسول را یارى ندهند.
ربّ العالمین رسول را و مؤمنان را رخصت داد که با این قوم على الخصوص هر چند که کافرانند اگر نیکویى کنید وصلت دهید و داد ایشان بایشان رسانید، شما را منع نیست و در آن نهى نیست. قتاده گفت: حکم این آیت بر عموم بود، هر کافر که با رسول قتال نکردید و مؤمنان را نرنجانیدید با ایشان پیوستن ببرّ وصلت رخصت بود، تا آیت آمد که: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ الآیه …
پس منسوخ شد و بقول قتاده این آیت منسوخ است و قیل: الآیه وارده فی شأن الّذین آمنوا و اقاموا بمکه و لم یهاجروا لما بهم من الضعف، و قیل: ارید بذلک النساء و الصبیان، و قیل: نزلت فی اسماء بنت ابى بکر و ذلک انّ امّها قتیله بنت عبد العزّى قدمت علیها المدینه بهدایا و هی مشرکه، فقالت اسماء: لا اقبل منک هدیّه و لا تدخلین بیتى حتى استأذن رسول اللَّه. فسألت لها عائشه رسول اللَّه (ص) فأمرها ان تقبل هدیّتها و تحسن الیها ثمّ ذکر الّذین نهاهم عن صلتهم فقال:
إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ و هم کفّار مکه الّذین ألجئوکم الى الهجره من مکه أَنْ تَوَلَّوْهُمْ یعنى: ینهیکم عن ان تتولّوهم بالنصر و المودّه و البرّ و الصله.
وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ بالمودّه و بمکاتبه سرّ النبى (ص). فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ المستوجبون لعذاب اللَّه. قال بعض المفسرین: نسخت الآیه الاولى بهذه الآیه و نسخ معنى الآیتین بآیه السیف.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ اى شما که مؤمنانید، چون زنان مهاجرات بشما آیند، از مکه هجرت کنند به مدینه.
فَامْتَحِنُوهُنَ ایشان را امتحان کنید، حال ایشان و سبب آمدن ایشان بتحقیق بازدانید. امتحان، بقول بعضى مفسّران آنست که: رسول خدا ایشان را سوگند دادى که نه بغض شوهر را آمد و نه نشوز و نه غیرت را و نه عشق و هواى مردى را و نه رغبت بدنیا و التماس مرادى را و نه مجرّد دوست داشت زمین مدینه را، بلکه دوست داشت دین اسلام را هجرت کرد و دوستى خداى و رسول را و جز رضاى خداى و رسول و رغبت بدین اسلام او را مرادى دیگر نیست. بقول بعضى امتحان آنست که بزبان بگفتى: «اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمدا عبده و رسوله». رب العالمین گفت:
چون این سوگند یاد کرد و امتحان حاصل شد، از وى بظاهر بپذیرید و حقایق باطن و ضمیر دل باللّه افکنید که شما را بآن راه نیست و جز اللَّه بآن عالم نیست.
اینست که گفت: اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَ آن گه گفت:فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ چون از ایشان بدانستید بدلایل ظاهر که مؤمناتاند و هجرت ایشان از بهر خداى و رسول است، فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَ ایشان را فا کافران مدهید که نه زن مسلمانان حلالست مرد کافر را، و نه مرد کافر زن مسلمان را حلالست. این آیه در شأن زنى فرود آمد نام وى سبیعه بنت الحارث الاسلمیه که از شوهر خویش بگریخت سال حدیبیه و هجرت کرد.
رسول خدا او را امتحان کرد، چنان که اللَّه فرموده و او را مؤمنه یافت. شوهر وى آمد صیفى بن الواهب گفت: یا محمّد ردّ علىّ امرأتى. زن من با من فرست که تو در صلح حدیبیه با ما چنان شرط کردى که هر که آن ما بتو آید با ما فرستى.
رسول خدا گفت: این شرط کرده ام در مردان نه در زنان که زنان گرویده بهیچ حال کافران را نشایند و ایشان را حلال نباشند و این آیت بر وفق این حکم فرو آمد. پس رسول خدا بفرمود تا کاوین که آن شوهر کافر به سبیعه داده بود، با وى دادند. اینست که ربّ- العالمین گفت: وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا یعنى: اعطوا الزوج الکافر ما انفق علیها من المهر.
قیل: ان لم یوجد لها مال فی الحال یؤخذ من المؤمن الّذى یرید التزوّج بها مقدار ذلک المهر و یردّ على الکافر. فان لم یتزوّج بها احد من المؤمنین کان سبیلها سبیل المعسر بالدین الى ان یجد میسره. و یقال: تزوّج سبیعه عمر بن الخطاب.
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَ اى- لا جناح فی نکاح المهاجرات. إِذا آتَیْتُمُوهُنَ مهورهن و ایتاء المهر لیس بشرط لتحلیلها کما انّ ذاک لیس بشرط فی المؤمنات فی قوله: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَهً» لکنّه جث على اتیانهنّ مهورهنّ اذا طالبن بها.
و قیل: نزلت هذه الآیه فی امّ کلثوم بنت عقبه بن ابى معیط جاءت مهاجره فی عام الهدنه فجاء اخواها رسول اللَّه (ص) یستردّ انها فنزلت هذه الآیه، قوله: و لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ قرأ ابو عمرو و یعقوب بالتشدید و الآخرون بالتخفیف، معنا هما واحد.
و العصمه الامساک و الکف و هی ها هنا حرمه النکاح، یعنى: اذا تباینت الادیان فقد انقطعت العصمه، و اصل العصمه الحبل، یقال لکل ما امسک شیئا عصمه؛ اى- من اسلم و بقیت امرأته کافره او اسلمت المرأه و بقى الزوج کافرا فقد انقطعت العصمه و لا تمسکوا بها فلا حرمه لها و الْکَوافِرِ طائفتان من النساء؛ طائفه قعدت عن الهجره و ثبتت على الکفر و طائفه ارتدّت عن الهجره و لحقت بازواجها الکفّار.
قال الزهرى: لمّا نزلت هذه الآیه طلق عمر بن الخطاب امرأتین کانتا له بمکه مشرکتین احدیهما بریعه بنت ابى امیه- ابن المغیره فتزوّجها بعده معاویه بن ابى سفیان و هما على شرکهما بمکه. و الأخرى امّ کلثوم بنت عمرو الخزاعیه امّ عبد اللَّه بن عمر فتزوّجها ابو جهم بن حذافه و هما على شرکهما و کانت اروى بنت ربیعه بن الحارث بن عبد المطلب تحت طلحه بن عبید اللَّه فهاجر طلحه و هی بمکه على دین قومها ففرّق الاسلام بینهما حین نهى عن التمسک بِعِصَمِ الْکَوافِرِ ثمّ تزوّجها خالد بن سعید بن العاص بالاسلام و کانت ممّن فرّ الى رسول اللَّه (ص) من نساء الکفّار فحبسها و زوّجها خالد بن سعید بن العاص.
قال الشعبى و کانت زینب بنت رسول اللَّه امرأه ابى العاص بن الربیع اسلمت و لحقت بالنبى (ص) فی المدینه و اقام ابو العاص بمکه مشرکا ثمّ اتى المدینه و اسلم فردّها علیه رسول اللَّه (ص). وَ سْئَلُوا ایّها المؤمنون. ما أَنْفَقْتُمْ اى- ان لحقت امرأه منکم بالمشرکین مرتدّه فاسئلوا ما انفقتم من المهر ممّن تزوّجها منهم اذا منعوها.
وَ لْیَسْئَلُوا یعنى: المشرکین الّذین لحقت ازواجهم بکم. ما أَنْفَقُوا من المهر ممّن تزوّجها منکم. ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیه فاحکموا. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بمصالح امورکم حَکِیمٌ فیما امرکم به من التسویه و العدل. قال الزهرى: و لولا الهدنه و العهد الّذى کان بین الرسول اللَّه (ص) و بین قریش یوم الحدیبیه لامسک النساء و لم یردّ الیهم صداقا و کذلک کان یصنع بمن جاءه من المسلمات قبل العهد فلمّا نزلت هذه الآیه اقرّ المؤمنون بحکم اللَّه عزّ و جل و ادّوا ما امروا به من نفقات المشرکین و ابى المشرکون أن یقرّوا بحکم اللَّه تعالى فیما امر من اداء النفقات المسلمین فانزل اللَّه عزّ و جل.
وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فاتکم اى- ذهب عنکم شىء، اى- احد؛ و کذلک قرأ ابن مسعود: فَعاقَبْتُمْ و قرئ فعقبتم أی- غزوتم بعقب ذلک فغنمتم فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ الى الکفار منکم مِثْلَ ما أَنْفَقُوا علیهنّ من الغنائم الّتى صارت فی ایدیکم من اموال الکفّار، و قیل: معناه فعاقبتم المرتدّه بالقتل. قال ابن عباس و کان جمیع من لحق بالمشرکین من نساء المؤمنین المهاجرین راجعه عن الاسلام ستّ نسوه فاعطى رسول اللَّه (ص) ازواجهنّ مهور نسائهم من الغنیمه.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ. اختلف القول فی أنّ ردّ مهر من اسلمت من النساء الى ازواجهنّ کان واجبا او مندوبا، و اصله انّ الصلح هل کان وقع على ردّ النساء؟
فیه قولان: احدهما انّه وقع على ردّ الرجال و النساء جمیعا لما روینا انّه لا یأتیک منّا احدا لا رددته ثمّ صار الحکم فی ردّ النساء منسوخا بقوله: فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ فعلى هذا کان ردّ المهر واجبا. القول الآخر: انّ الصلح لم یقع على ردّ النساء لانّه
یروى على انّه لا یأتیک منّا رجل و ان کان على دینک الّا رددته فعلى هذا کان ردّ المهر مندوبا و ذهب بعض الفقهاء الى أنّ هذه احکام تبعت الهجره و الهدنه الّتى کانت بینهم فلمّا انقضت زالت تلک الاحکام و نسخت.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ سمّیت البیعه لانّ المبایع یبیع نفسه بالجنّه و منه قوله عزّ و جلّ: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ.
قیل: کان النبى (ص) اذا بایع النساء وضع قدحا من الماء فکان یضع یده فیه ثمّ یأمرهنّ ان یغمسن ایدیهنّ فیه. و قیل: نزلت هذه الآیه یوم فتح مکه لمّا فرغ رسول اللَّه (ص) من بیعه الرجال و هو على الصفا و عمر بن الخطاب اسفل منه و هو یبایع النساء بأمر رسول اللَّه یأخذ ایدیهنّ فوق ثیابه و یبلغهنّ عنه و ما کان رسول اللَّه (ص) یأخذ بید امرأه عند البیعه
و قیل:امر اخت خدیجه خاله فاطمه فبایعت النساء و کانت هند بنت عتبه بن ربیعه امرأه ابى سفیان بن حرب فی جملتهن متنقّبه متنکّره مع النساء خوفا من رسول اللَّه ان یعرفها فقال النبى (ص) ابایعکن عَلى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً فرفعت هند رأسها و قالت و اللَّه انّک لتأخذ علینا امرا ما رأیناک اخذته على الرجال و بایع الرجال یومئذ على الاسلام و الجهاد فقط. فقال رسول اللَّه (ص): «انّک لهند بنت عتبه» قالت: نعم فاعف عمّا سلف عفا اللَّه عنک، تعنى ما صنعت بحمزه. فقال رسول اللَّه: «ابایعکنّ أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً قالت من الشرک فررنا الیک فما اشرکنا منذ اسلمنا.
فقال رسول اللَّه: وَ لا یَسْرِقْنَ فقالت هند. انّ ابا سفیان رجل شحیح و انّى آخذ من ماله ما یکفینى و ولده.
فقال رسول اللَّه: «بالمعروف»و قیل: کان ابو سفیان واقفا هناک، فقال: نعم ما اصبت شیئا فیما مضى و فیما غبر فهو لک حلال؛
وقال صلّى اللَّه علیه و سلم: وَ لا یَزْنِینَ- فقالت: هند و هل تزنى الحره؟- فقال صلّى اللَّه علیه و سلّم «لا و اللَّه ما تزنى الحرّه».
فقال رسول اللَّه: وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَ یعنى: وأد البنات مخافه الفقر، فقالت هند: نحن ربّیناهم صغارا و انتم قتلتموهم کبارا، فانتم اعلم و هم. فضحک عمر و ضحک رسول اللَّه من قولها و کان قد قتل ابن لها یوم بدر، یقال له حنظله بن ابى سفیان؛ فقال رسول اللَّه: وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَ یعنى: الکذب و النمیمه و المشى بالسعایه یختلقنّه من تلقاء انفسهنّ.
قالت: هند: و اللَّه انّ البهتان لقبیح و انّک لا تأمرنا الّا بالرشد و مکارم الاخلاق. و قیل: المراد بالبهتان هاهنا ان تلتقط مولودا و تقول لزوجها: هذا ولدى منک، فهو البهتان المفترى. بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَ لانّ الولد اذ اوضعته الامّ سقط بین یدیها و رجلیها. وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ اى- فی کلّ امر وافق طاعه اللَّه و فی کلّ امر فیه رشدهنّ. قال سعید بن المسیّب و الکلبى و عبد الرحمن بن زید: هو النهى عن النوح و الدعاء بالویل و تمزیق الثوب و نتف الشعر و حمش الوجه و ان لا تحدث المرأه الرجال الّا ذا محرم و لا تخلو برجل عیر ذى محرم و لا تسافر الّا مع ذى محرم.
روى انّ خوله بنت الحکم الانصاریه السلمیه قالت: یا رسول اللَّه مات لى اخ، فنحت علیه فاسعدتنى امرأه، و قد مات لها اخ أ فتأذن لى ان اذهب فاسعدها على النوح ثمّ امسک؟ فقال رسول اللَّه:«لا تفعلى! فما زالت تراجعه حتى اذن لها و قال اذهبى فاسعدیها لم امسکى»
روى ابو مالک الاشعرى عن النبى (ص) قال: «اربع فی امّتى من امر جاهلیه لا یترکونهنّ-: الفخر بالاحساب، و الطعن فی الانساب و الاستسقاء بالنجوم و النیاحه»
وقال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «النائحه اذا لم تتب قبل موتها تقام یوم القیامه علیها سربال من قطران و درع من جرب»
وقال: «لیس منّا من ضرب الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیه».
وقال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «هذه النوائح یجعلن یوم القیامه صفّین:صفّا عن الیمین و صفّا عن الیسار و ینبحن کما تنبح الکلاب»
وروى انّ عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه سمع نائحه فاتیها فضربها حتى وقع خمارها عن رأسها فقیل:یا امیر المؤمنین! المرأه قد وقع خمارها! قال: انّها لا حرمه لها.
قوله تعالى:فَبایِعْهُنَ اى- اذا بایعنک فبایعهنّ. وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
قالت عائشه: کان النبى (ص) یبایع النساء بالکلام بهذه الآیه: «لا تشرکوا باللّه شیئا»
قالت: و ما مسّت ید رسول اللَّه ید امرأه الّا امرأه یملکها.
وقالت امیمه بنت رقیقه بایعت رسول اللَّه فی نسوه فقال فیما استطعتنّ و اطقتنّ؟ فقلت رسول اللَّه ارحم بنا من انفسنا! قلت: یا رسول اللَّه صافحنا. فقال: «انّى لا اصافح النساء انّما قولى لامرأه کقولى لمائه امرأه».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان! لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ و هم الیهود و ذلک انّ ناسا من فقراء المسلمین کانوا یخبرون الیهود باخبار المسلمین و یتواصلونهم فیصیبون بذلک من ثمارهم فنهاهم اللَّه سبحانه عن ذلک. قَدْ یَئِسُوامِنَ الْآخِرَهِ یعنى: هؤلاء الیهود یئسوا من الآخره بأن یکون لهم فیها ثواب و خیر کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ الّذین ماتوا و صاروا فی القبور من ان یکون لهم حظّ و ثواب فی الآخره؛ و قیل: کما یئس الکفّار الّذین فی القبور من رحمه اللَّه؛ و قیل: کما یئس الکفّار الّذین فی الاحیاء من المقبورین ان یرجعوا الیهم.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. سه چیز است که سعادت بنده در آنست و روى عبودیت روشن بآنست. اشتغال زبان بذکر حقّ، و استغراق دل بمهر حقّ و امتلاء سرّ از نظر حقّ. طوبى کسى را که اللَّه بسرّ وى نظر کند تا دل وى بمهر بیاراید و زبان وى بر ذکر دارد. و هیچ ذکر عزیزتر از نام اللَّه نیست و هیچ نام و ذکر عزیزتر از آیت تسمیت نیست بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. مصطفى (ص) گفت:«کلّ امر ذى بال لم یبدأ فیه ببسم اللَّه فهو ابتر»: هر کار با خطر که در آغاز آن بسم اللَّه نبود، آن کار ناقص بود، که از آن مقصودى برنیاید.
بى توقیع بسم اللَّه در مملکت هیچ کارى روان نیست. بى گفتار بسم اللَّه نمازت درست نیست و رازت بکار نیست. در آثار مأثور است که یکى از اهل توفیق هر روزى بىآنکه بسم اللَّه بگفتى هزار بار سوره الاخلاص برخواندى، پس از آنکه بعالم آخرت رسیده بود، او را در خواب دیدند، گفتند: ما فعل اللَّه بک؟ اللَّه با تو چه کرد؟ حالت چونست؟ کارت بچه رسید؟
گفت: بهر بارى سوره «قل هو اللَّه احد» خوانده بودم، ثواب آن را در بهشت از بهر ما کوشکى بنا کرده بودند، و اکنون که بدیدم نمى پسندم که ناقص است. گفتند:آن نقصان بگوى تا از چیست؟ گفتا: از آن بودست که ما در دنیا شرف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از سر سورتها فرونهاده بودیم.
پیر طریقت گفته که: اگر همه ملک موجودات بنام تو باز کنند، نگر تا بىتوقیع بسم اللَّه بدان ننگرى که آن را بر مقدار پر پشهاى قیمت نیست. و اگر جبرئیل و حمله عرش بچاکرى تو کمر بندند، ترا آن محلّ و شرف نبود که سلطان بسم اللَّه داغى از آن خویش بر میان جانت نهد. هر جانى که عاشقتر بود، او را اسیرتر گیرند، هر دلى که سوختهتر بود، رختش زودتر بغارت برند:
گفتم که: چو زیرم و بدست تو اسیر | بنواز مرا، مزن تو اى بدر منیر. |
گفتا که: ز زخم من تو آزار مگیر | در زخمه بود همه نوازیدن زیر. |
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ اى شما که ایمان آوردهاید و پیغام رسان براست داشتید و پیغام مرا بجان و دل پذیرفتید، دشمن ما و دشمن خود را بدوست مگیرید. هیچ دشمن شما را مه از نفس امّاره نیست، زینهار تا از او ایمن نباشید و پیوسته از او بر حذر باشید. مصطفى (ص) گفت:«اعدا عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک»
دشمنتر دشمنى نفس بد فرمان است، همه آن خواهد که زیان وى در آن است. هر که نفس خویش را خود کامه دارد خویشتن را تخم حسرت میکارد. در اخبار داود (ع) است که:«یا داود عاد نفسک فلیس لی فی المملکه منازع غیرها»
یا داود عداوت نفس را میان در بند و او را در بند قهر و زندان مخالفت دار که در مملکت ما را بجز وى منازع نیست. این نفس خاکى و سفلى و ظلمانى است، دشمنى غدّار و مکّار است. اصل وى از تنافس است و منافست مقدمه حقد و حسد و بغض و عداوت است.
نه از گزاف مصطفى (ص) گفت:«رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر»
غزاء روم را غزاء کهین و غزاء نفس را غزاء مهین خوانده، زیرا که بلشگرى اندک روم از قیصر بتوان ستد و بجمله اولیاء روى زمین نفس را از یکى بنتوان ستد، براى آنکه آن کافر در روم بمعاینه جهاد کند و بر غازى سفه و غضب نماید و بافعال مناکیر خواند.
و نفس نه بمعاینه جهاد کند و بر وى مودّت و شفقت نماید و بافعال معارف خواند و مردان راه دین بدین سبب بسیار طاعتها بگذارند که دانند که آن ملواح نفس است، که صیاد مرغ را هم بمرغ گیرد.
احمد خضرویه بلخى گوید: نفس خود را بانواع ریاضات و مجاهدات مقهور کرده بودم، روزى نشاط غزو کرد، عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید! گفتم: در زیر این گوى چه مکر باشد مگر در گرسنگى طاقت نمیدارد که پیوسته او را روزه همى فرمایم، خواهد که در سفر روزه بگشاید، گفتم: اى نفس اگر این سفر پیش بگیرم روزه نگشایم. گفت: روا دارم! گفتم: مگر از آنست که طاقت نماز شب نمىدارد، میخواهد که در سفر بخسبد.
گفتم: که در سفر قیام شب با کم نکنم، چنان که در حضر، گفت: روا دارم! تفکّر کردم که مگر از آن نشاط سفر غزا کرده که در حضر با خلق نمى آمیزد، که او را در خلوت و عزلت میدارم، مرادش آنست که با خلق صحبت کند. گفتم: اى نفس هر جاى که روم درین سفر ترا بخرابهاى فرود آرم که هیچ خلق را نبینى.
گفت: روا دارم. از دست وى عاجز ماندم، در اللَّه زاریدم تضرّع کردم تا از مکر وى مرا آگاهى دهد، آخر او را با قرار آوردم، تا گفت: در حضر مرا در روزى هزار بار بکشى، بشمشیر مجاهدت، بخلاف مراد من، و خلق را آگاهى نه. در غزا بارى کشتن یک بار باشد و بهمه جهان نام شود که احمد خضرویه بغزا شهادت یافت!
گفتم: سبحان آن خداوندى که نفسى آفریند بدین معیوبى که بدنیا منافق باشد و بعد از مرگ مرائى باشد، نه درین جهان حقیقت اسلام خواهد نه در آن جهان. آن گه گفتم: اى نفس امّاره و اللَّه که باین غزا نروم تا تو در زیر طاعت زنار بندى! پس هم در حضر آن ریاضات و انواع مجاهدات که در آن بودم زیادت کردم.