الانعام - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام‏ آیه ۵۱-۵۸

۷- النوبه الاولى‏

(۶/ ۵۸- ۵۱)

قوله تعالى:

وَ أَنْذِرْ بِهِ‏ آگاه کن و بیم نماى بآن پیغام [که بتو فرستادند]

الَّذِینَ یَخافُونَ‏ ایشان را که مى‏ترسند

أَنْ یُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ‏ که ایشان را انگیخته با خداى خویش برند

لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ‏ ایشان را نیست جز از وى‏

وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ‏ نه یارى و نه شفیعى‏

لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏ تا مگر پرهیزند از خشم و عذاب خداى.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ‏ و مران ایشان را که خداى خویش‏ میخوانند،

بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِ‏ ببامداد و شبانگاه‏

یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‏ ایشان بکردار خویش وجه خداى میخواهند،

ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ بر تو نیست از شمار ایشان هیچیز،

وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ و از شمار تو هم بر ایشان هیچیز نیست‏

فَتَطْرُدَهُمْ‏ اگر برانى ایشان را،

فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ‏ از ستمکاران باشى.

وَ کَذلِکَ‏ و هم چنان‏

فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ‏ آزموده کردیم ایشان را بیکدیگر

لِیَقُولُوا تا اقویا گویند:

أَ هؤُلاءِ این ضعیفان آنند

مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا که سپاس نهاد اللَّه بر ایشان از میان ما

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ‏ اللَّه داناتر دانایى است‏

بِالشَّاکِرِینَ‏ بآنکه سپاس داران و منعم شناسان و سزاداران بنعمت که‏اند.

وَ إِذا جاءَکَ‏ و چون بتو آیند

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا ایشان که گرویده‏اند بسخنان ما

فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ‏ گوى از پیغام من سلام بر شما

کَتَبَ رَبُّکُمْ‏ واجب نبشت خداوند شما شما را عَلى‏

نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ بر خویشتن رحمت،

أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً هر که از شما بدى کند

بِجَهالَهٍ بنادانى‏ ثُمَّ تابَ‏ آن گه باز گردد

مِنْ بَعْدِهِ‏ پس از آن بد که کرد

وَ أَصْلَحَ‏ و تباه شده کار خود باصلاح آرد

فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ خداى وى را آمرزگار است و بخشاینده.

وَ کَذلِکَ‏ و چنین است 

نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏ پیدا مى‏کنیم بسخنهاى خویش نشانهاى پسند خویش‏

وَ لِتَسْتَبِینَ‏ و تا پیدا شود

سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ‏ راه ایشان که سر کشیدند پس آنکه پیغام شنیدند.

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ‏ گوى مرا باز زده ‏اند

أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ که ایشان پرستم که شما مى‏پرستید فرود از اللَّه

قُلْ‏ گوى یا محمد

لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ‏ من بر پس خوش آمد و پسند شما نروم‏

قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً و اگر روم بیراه گردم آن گه،

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ‏ (۵۶) و پس آن گه از راه یافتگان نیستم.

قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَهٍ گوى من بر کارى روشنم و بر نمونى راست و پیدایى درست‏

مِنْ رَبِّی‏ از خداوند خویش‏

وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ‏ و شما آن را مى‏ دروغ شمارید!

ما عِنْدِی‏ بنزدیک من نیست و در دانش و توان من نیست‏

ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ‏ آنچه شما بآن مى‏شتابید [گاه از عذاب و گاه از رستاخیز].

إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ‏ کار داشت و کار گزارد نیست مگر خداى را

یَقُصُّ الْحَقَ‏ کار راست مى‏ راند و بداد برگزارد

وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ‏ (۵۷) و اوست بهتر همه کار بر گزارندگان.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی‏ گوهرى اگر بنزدیک من بودى و در توان من‏

ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ‏ این رستاخیز که بآن مى‏شتابید، و عذاب که مى‏درخواهید،

لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ‏ کار بر گزارده آمدى‏ میان من و میان شما

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ‏ (۵۸) و خداى داناتر است از من بگفت ستمکاران و کرد ایشان.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ‏ الایه- این آیات در شأن موالى و فقراء عرب فرو آمد عمار یاسر و ابو ذر غفارى و مقداد اسود و صهیب و بلال و خباب و سالم و مهجع و النمره بن قاسط و عامر بن فهیره و ابن مسعود و امثال ایشان. رب العالمین میگوید:

این قوم را آگاه کن بقرآن و بوحى که بتو فرو فرستادیم. این «ها» با «ما یوحى» شود، و خوف اینجا بمعنى علم است یعنى: یعلمون انهم یحشرون الى ربهم فى الآخره، و نظیر این آیت آنست که گفت:إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ. معنى آنست که: انّما یقبل انذارک الّذین یخافون و یتقون.

میگوید: تهدید تو او پذیرد و سخن تو برو کار کند که تقوى و خوف دارد، و ایشان فقراء عرب‏اند و یاران گزیده، و گفته‏ اند: مراد باین آیت مسلمانان‏اند و اهل کتاب، ایشان که ببعث و نشور معترف‏اند، و از کتاب خداى خوانده و دانسته، و چون ببعث و معاد معترف‏اند حجت بر ایشان روشن‏تر بود و واجب‏تر، ازین جهت ایشان را بذکر مخصوص کرد.

آن گه وصف اعتقاد مؤمنان کرد و گفت:لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ‏ یعنى: و یعلمون انّه‏ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ‏. میدانند که جز از اللَّه ایشان را یار و دوست نیست، و در قیامت شفاعت جز بدستورى او نیست چنان که جاى دیگر گفت: «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ». «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» اى یتقون اذا علموا انّه لا شفیع لهم و لا ناصر لهم دونى بمنعهم منى، فلیتقوا بأعمالهم الصالحه. و قیل: لعلهم یتقون ان یجعلوا وسیله الى غیرى او شفیعا الى سواى.

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ‏- سبب نزول این آیت آن بود که بو جهل و اصحاب وى و جمعى از اشراف بنى عبد مناف بر بو طالب شدند و گفتند: مى ‏بینى این رذّال و اوباش و سفله که بر پى برادرزاده تو ایستاده‏اند! هر جاى که بى ‏نامى است بى‏ خان و مانى، رانده هر قبیله، ناچیز هر عشیره، او را پس رواست، و وى خریدار ایشان.

اى ابا طالب او را گوى: اگر این غربا و سفله از بر خویش برانى ما که سادات عربیم و اشراف قریش ترا پس روى کنیم و بپذیریم، اما با این قوم که مولایان و آزاد کردگان مااند، و چاکران و رهیگان‏اند، نتوانیم که با تو نشینیم، که آن ما را عارى و شنارى بود. بو طالب رفت و پیغام ایشان بگزارد و گفت: لو طردت هؤلاء عنک، لعل سراه قومک یتبعونک.

اگر اینان را یک چند برانى مگر که صواب باشد، تا اشراف قریش وسادات عرب ترا پس روى کنند. رب العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: وَ لا تَطْرُدِ مران یا محمد! الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِ‏ اى یعبدون ربهم.

این درویشان خداشناسان خداپرستان که بامداد و شبانگاه نماز میکنند. و این در ابتداء اسلام بود که فرض نماز چهار بود: دو بامداد و دو شبانگاه. پس از آن پنج نماز در شبانروز فرض کردند. و گفته ‏اند: «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» اى یذکرون ربهم و یقرءون القرآن. بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِ‏- شامى «بالغدوه» بواو خوانند اینجا و در سوره الکهف، و معنى همانست. «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»- این وجه تعظیم و تفخیم ذکر را درآورد، و معنى آنست که یریدون اللَّه و یقصدون الطریق الذى امرهم بقصده.

همانست که مصطفى (ص) گفت‏ بروایت انس مالک، قال: «تعرض اعمال بنى آدم بین یدى اللَّه تعالى فى صحف مختمه، فیقول: اقبلوا هذا و دعوا هذا، فتقول الملائکه ما علمنا الا خیرا، فیقول اللَّه عز و جل: هذا ما ارید به وجهى، و هذا ما لم یرد به وجهى، و لا اقبل الا ما ارید به وجهى».

ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ- این جواب آنست که مشرکان و منافقان در فقراء مسلمانان مى طعن زدند، و از مجالست ایشان مى ننگ دیدند، و رسول خدا را بدرویشى و بد حالى ایشان مى طعن زدند؟ چنان که جاى دیگر گفت: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا» الایه، أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ‏ الایه. این جواب ایشان را است، میگوید:اگر ایشان اهل عارند بر تو از شمار ایشان هیچ چیز نیست که ایشان را توانى که رانى، هم چنان که نوح گفت قوم خویش را: «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّی»، «وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ». این همه جوابها آنست که وى را گفته بودند: «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا»، «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ».

وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ یک وجه آنست که این ها و میم با دشمنان‏ مصطفى (ص) شود، که وى را میگفتند که: درویش است، و یتیم بو طالب است، و صنبور است و با وى فریشته هم بازو نیست، و وى ملک نیست، و وى را گنج نیست.

و نیز گفتند که:مجنون است و ساحر و مفترى و کذاب و صاحب اساطیر. میگوید: از شمار تو بر ایشان هیچ چیز نیست. دیگر وجه: وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ‏ اى على اهل الصّفّه، اگر از تو زلتى آید بر ایشان از بار آن هم هیچ چیز نیست، «فَتَطْرُدَهُمْ» یعنى ان تطردهم، فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ‏.

و گفته‏ اند: فتطردهم جواب آنست که گفت: ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ، و فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ‏ جواب آنست که گفت: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ‏. یکى جواب نفى است و یکى جواب نهى، و نظم آیت اینست: «و لا تطرد الذین یدعون ربهم فتکون من الظالمین ما علیک من حسابهم من شی‏ء و ما من حسابک علیهم من شی‏ء فتطردهم».

یقال فى الحساب هاهنا ثلاثه اقوال: احدها حساب اعمالهم، کقوله: إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّی‏. الثانى حساب ارزاقهم. الثالث من کفایتهم. تقول: حسبى اى کفانى. فتطردهم اى تبعدهم، و قیل تؤخرهم من الصّفّ الاوّل الى الاخیر.

و کذلک این بساط سخن است که عرب این چنین بسیار گویند بى‏تمثیل، و در قرآن مثل این فراوان است. فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ‏- فتنه اینجا توهین ضعفا و فقراء است در چشم اقربا و اغنیا، یعنى ابتلینا فقراء لمسلمین من العرب و الموالى بالعرب من المشرکین ابى جهل و الولید بن المغیره و عتبه و امیّه و سهیل بن عمرو. لیقولوا یعنى الاشراف ا هؤلاء یعنى الضعفاء و الفقراء مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا بالایمان.

این چنان بود که شریف در وضیع نگرد که مسلمان شد عارش آید که چون وى باشد، و گوید این هن‏ مسلمان شود پیش از من، و پس من چون وى باشم کلا و لمّا، ننگش آید که مسلمان شود! اینست معنى فتنه ایشان. همانست که جاى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا.

پس آن گه گفت:أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ‏ جاى دیگر گفت: بأعلم بما فى صدور العالمین.رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ‏. همه درین خیّزاند میگوید: اللَّه خود داند و از هر دانایى دانا تر است که شاکر نعمت هدایت کیست، و سزاوار بآن کیست.

وَ إِذا جاءَکَ‏ جواب کافران تمام کرد، آن گه گفت: چون بتو آیند مؤمنان، یعنى درویشان صحابه که ذکر ایشان رفت. عطا گفت: ابو بکر صدیق است و عمر و عثمان و على و بلال و سالم و ابو عبیده و مصعب عمیر و حمزه و جعفر و عثمان بن مظعون و عمار بن یاسر و ارقم بن الارقم و ابو سلمه بن عبد الاسد.

فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ‏- از پیغام من گوى سلام بر شما. پس از نزول این آیت رسول خدا هر گه که ایشان را دیدى ابتدا بسلام کردى و گفتى:«الحمد للَّه الذى جعل من امتى من امرت ان اصبر معهم و اسلّم علیهم».

و سلام در لغت چهار معنى است نامى است از نامهاى خداوند جل جلاله، یعنى که پاک است و منزه و مقدس از هر عیب و ناسزا که ملحدان و بیدینان گویند. و قیل: معناه ذو السلامه، اى الذى یملک السلام الذى هو تخلیص من المکروه فیؤتى به من یشاء. وجه دیگر مصدر است، یقال: سلّمت سلاما، و تأویل آن تخلص است یعنى که سلام کننده تو دعا میکند تا نفس تو و دین تو از آفات تخلص یابد. وجه سوم سلام جمع سلامت است. چهارم نام درخت است، آن درخت که عظیم باشد و قوى، و از آفات سلامت یافته.

روى ابو سعید الخدرى، قال: کنت فى عصابه فیها ضعفاء المهاجرین، و ان بعضهم یستر بعضا من العرى، و قارئ یقرأ علینا و نحن نستمع الى قراءته، فجاء النبى (ص) حتّى قام علینا، فلما رآه القارئ سکت، فسلّم، فقال: ما کنتم تصنعون؟ قلنا یا رسول اللَّه قارئ یقرأ علینا و نحن نستمع الى قراءته.

فقال رسول اللَّه (ص): «الحمد للَّه‏ الذى جعل فى امتى من امرت ان اصبر نفسى معهم»، ثم جلس وسطنا لیعدّ نفسه فینا، ثم قال بیده هکذا فحلق القوم و نوّرت وجوههم، فلم یعرف رسول اللَّه (ص) احد. قال: و کانوا ضعفاء المهاجرین، فقال النبىّ (ص): ابشروا صعالیک المهاجرین بالنور التام یوم القیامه، تدخلون الجنه قبل اغنیاء المؤمنین بنصف یوم مقدار خمس مائه عام.

کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ- اى قضى و اوجب على نفسه لخلقه الرحمه ایجابا مؤکدا، و قیل: کتب ذلک فى اللوح المحفوظ. میگوید: در لوح محفوظ نبشت و واجب کرد بر خویشتن که بر بندگان رحمت کند. و قیل: هو ما قال النّبی (ص): «لما قضى اللَّه الخلق کتب کتابا فهو عنده، فوق عرشه: انّ رحمتى سبقت غضبى».

آن گه بیان کرد که آن رحمت چیست؟ گفت: أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً یعنى کتب انه من عمل منکم سوء بجهاله. این جهالت درین موضع مذمت است نه کلمت معذرت از کس بد نیاید مگر آن بد وى از نادانیست، که جاهل فرا سر گناه شود و از عاقبت مکروه آن نیندیشد.

ابن کثیر و ابو عمرو و حمزه و کسایى‏ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ‏ بکسر الف خوانند، گویند که: «کتب» بمعنى «قال» است، و تقدیره: قال ربکم انه من عمل، و همچنین‏ فَأَنَّهُ غَفُورٌ بکسر خوانند بر معنى ابتدا، لانّ ما بعد الفاء حکمه الابتداء، لأنّه قال:فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏. عاصم و ابن عامر أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ‏ بفتح الف خوانند بر معنى بدل رحمت کأنه قال: کتب انّه من عمل، و همچنین‏ فَأَنَّهُ غَفُورٌ بفتح خوانند بر خبر ابتداء مضمر، یعنى: فأمره‏ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏. و نافع اوّل بفتح خواند بر معنى بدل، و ثانى بکسر خواند بر معنى ابتدا.وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏- نبینها لک مفصله فى کل وجه من امر الدنیا و الآخره.

وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ‏- این را بر چهار وجه خوانده‏ اند، بر سه تاویل اهل مدینه بو جعفر و نافع خوانده‏اند، وَ لِتَسْتَبِینَ‏ بتاء، سبیل بنصب، مخاطبت با مصطفى (ص)است، معنى آنست که تا روشن فرا بینى فرا راه مجرمان، یعنى بشناسى کار ایشان، و معلوم کنى سرانجام ایشان. دیگر وجه و لیستبین بیا، سبیل بنصب، قراءت یعقوب است، حکایت از مصطفى (ص)، یعنى: و لیستبین الرسول سبیل المجرمین. تا پیغامبر ما روشن فرا سبیل مجرمان بیند. و روا باشد که رسول (ص) مخاطب است و مراد بآن امت بود.

یعنى:و لیستبینوا سبیل المجرمین، اى لیزدادوا استبانه لها. سدیگر وجه لتستبین بتاء، سبیل برفع، قراءت ابن کثیر است و ابو عمرو و ابن عامر و حفص از عاصم. چهارم «و لیستبینوا» بیاء، سبیل برفع، قراءت حمزه و کسایى است و ابو بکر از عاصم «تا» از بهر تأنیث، و «یا» از بهر تقدّم فعل بر اسم در هر دو قراءت معنى یکى است.

میگوید: تا پیدا شود سبیل مجرمان که ایشان سرکشیدند پس آنکه پیغام شنیدند. سین زائده است درین دو قراءت پسین، بان و استبان، آشکارا شد، چون: علا و استعلى و قام و استقام و اخوات این. و سبیل بر لغت اهل حجاز مؤنّث است، و بر لغت بنى تمیم مذکّر. وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ‏ تقدیره سبیل المجرمین من سبیل المؤمنین، الا انه کان معلوما فحذف، کقوله: سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ یعنى و البرد، فحذف لأن الحر یدل على البرد.

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏- کافران مصطفى (ص) را تعییر میکردند که: دین پدران بگذاشت، و بتان را بگذاشت و خوار کرد، و ما که این اصنام را مى‏پرستیم بآن مى‏پرستیم تا ما را با اللَّه نزدیک گرداند: ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏. رب العالمین گفت: یا محمد! ایشان را گوى که جز اللَّه را سزا نیست که پرستند، و جز او خداوند و معبود نیست. مرا نفرمودند که اینان پرست. اینان مخلوقان‏اند و عاجزان همچون شما.

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ‏- و شما که بتان مى‏پرستید بهوا مى‏پرستید نه ببینت و برهان، و من بر آن نیستم که بر پى هواء شما روم. قَدْ ضَلَلْتُ‏ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ‏- من پس گمراه باشم اگر این بتان پرستم، و هرگز راه براه هدى نبرم. چرا من پى هواء شما باید رفت، و من خود بر بیّنت و برهان روشنم از خداوند خویش، و بر عبادت اللَّه نه بر پى هواام که بر بیّنت خداام.

إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ‏- یعنى بالبیان، و هو معنى البیّنه، و شما آن بیان که من آورده‏ام دروغ زن میگیرید. ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ‏- این جواب نضر حارث است و رؤساء قریش که میگفتند: ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ‏. و نضر در حطیم کعبه ایستاده بود، و میگفت: بار خدا! اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست، ما را آن عذاب فرست که او وعده میدهد.

رب العالمین گفت: یا محمد! ایشان را جواب ده که: ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ‏.چه شتابست که میکنید؟ و نزول عذاب مى‏خواهید؟ آن بنزدیک من و توان من نیست. جاى دیگر میگوید: وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ‏. آن گه گفت:إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ‏ حکم خدایراست و جز وى را حکم نیست، و فرو گشادن عذاب جز بقدرت و علم وى نیست. چون وقت آن بر آید فرو گشاید، و آن را مردّ نیست.

یَقُصُّ الْحَقَ‏- بر قراءت ابن کثیر و نافع و عاصم، میگوید: یقص القصص الحق اللَّه سخن راست گوید، و حدیث راست کند، باقى یقضى الحق خوانند، اى: یقضى القضاء الحق. اللَّه کار که گزارد و حکم که کند بداد کند و براستى. وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ‏ الذین یفصلون بین الحق و الباطل.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی‏- اى بیدى، ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ‏ من العذاب‏ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ‏ و انفصل ما بیننا بتعجیل العقوبه. میگوید: اگر بدست من بودى آن رستاخیز که بآن مى‏شتابید، و آن عذاب که مى‏خواهید، بسر شما آوردمى، تا شما رابآن هلاک کردمى، تا این مطالبت یکدیگر میان ما بریده گشتى، از ما مطالبت شما باخلاص عبادت، و از شما مطالبت ما بتعجیل عقوبت. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ‏- اى هو أعلم بوقت عقوبتهم، فیؤخرهم الى وقته و أنا لا اعلم ذلک.

 

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ‏ الایه- خوف اینجا بمعنى علم است، و ترسنده بحقیقت اوست که علم ترس داند، ترس بى ‏علم ترس خارجیان است، و علم بى ترس علم زندیقان، و ترس با علم صفت مؤمنان و صدیقان. اینست صفت درویشان صحابه و اصحاب صفّه، هم ترس بود ایشان را و هم علم، هم اخلاص بود ایشان را و هم صدق. رسول خدا (ص) روزى بایشان برگذشت.

ایشان را دید هر یکى کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل پذیرفته، با درویشى و بى‏ کامى بساخته، ظاهرى شوریده، و باطنى آسوده، قلاده معیشت و نعمت گسسته، و راز ولى نعمت بدل ایشان پیوسته، چشمهاشان چون ابر بهاران، و رویها چون ماه تابان. همه در آن صفّه صف کشیده، و نور دل ایشان بهفت طبقه آسمان پیوسته. رسول خدا آن سوز و نیاز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: «ابشروا یا اصحاب الصفه! فمن یقى منکم على النعت الذى انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فانه من رفقایى یوم القیامه».

زهى دولت و کرامت! زهى منقبت و مرتبت! از دور آدم تا منتهى عالم کرا بود از اولیاء و اتقیا این خاصیت و این منزلت؟ قدر شریعت مصطفى ایشان دانستند، و حقّ سنّت وى ایشان گزاردند. ربوبیت ایشان را متوارى وار در حفظ خویش بداشت، و بنعت محبّت در قباب غیرت بپرورد. و ایشان را نزّاع القبائل گویند: بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس. نزّاع القبائل بدان معنى‏اند که از قبیله‏هاشان بیرون کنندیا خود از قبیله‏ها و آبادانیها بگریزند، از بیم آنکه خلق در ایشان آویزند، و از حق مشغول دارند، که هر که بخلق مشغول گشت، از حق باز ماند.

بو هریره گفت هفتاد کس دیدم از اصحاب صفّه که با هر یکى از ایشان نبود مگر گلیم کى کهنه پاره پاره بر هم نهاده و ابر گردن خود بسته. کس بود که تا نیمه ساق برسیده، و کس بود که تا بکعبتین، و آن گه بهر دو دست خویش فراهم می گرفتند، و بدان عورات مى ‏پوشیدند، و رسول خدا هر گه که فتحى در پیش بودى گفتى: خداوندا!

بحق این دلهاى افروخته، و بحق این شخصیتهاى فرو ریخته، که ولایت کافران بر ما بگشایى، و ما را بر کافران نصرت دهى. و گفتى: مرا که جویید در میان اینان جویید، و روزى که خواهید بدعاء ایشان خواهید: «ابغونى فى ضعفائکم. هل تنصرون و ترزقون الا بضعفائکم»، و آن گه موافقت ایشان را درویشى بدعا خواستى، گفتى: «اللّهمّ احینى مسکینا، و أمتنى مسکینا، و احشرنى فى زمره المساکین».

فقالت عائشه: لم یا رسول اللَّه؟ قال: «انهم یدخلون الجنّه قبل اغنیائهم بأربعین خریفا».و هم از بهر ایشان گفت:«حوضى ما بین عدن الى عمان، شرابه ابیض من اللبن و أحلى من العسل. من شرب منه شربه لا یظمأ بعدها ابدا، و اوّل من یرده صعالیک المهاجرین». قلنا: و من هم یا رسول اللَّه؟ قال: «الدنس الثیاب، الشعث الرؤس، الّذین لا تفتح لهم ابواب السدد، و لا یزوجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم».

هنوز رب العالمین ایشان را نیافریده، و در عالم وجود نیاورده، که بهزار سال پیش از ایشان با پیغامبران بنى اسرائیل میگوید، و ایشان را جلوه میکند که: مرا بندگانى ‏اند که مرا دوست دارند، و من ایشان را دوست دارم، ایشان مشتاق من‏اند، و من مشتاق ایشان. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم. نظر ایشان بمن است و نظر من بایشان.

عجیب کاریست کار دوستان! و طرفه بازاریست بازار ایشان! پیش از آنکه در وجود آرد ایشان را جلوه میکند، و چون در وجود آمدند، در خلوت‏ وَ هُوَ مَعَکُمْ‏ بر ازو نازشان مى‏پرورد. آن گه بى‏مرادى و بى‏کامى روزشان بسر مى‏آرد، و آسیاى بلا بر فرق سرشان میگرداند.

پیر طریقت گفت: در بادیه مى‏شدم، درویشى را دیدم که از گرسنگى و تشنگى چون خیالى گشته، و آن شخص وى از رنج و بلا بخلالى باز آمده، و سر تا پاى وى خونابه گرفته. گفتا: بتعجّب در وى مى‏نگرستم، و خداى را یاد میکردم. چشم فراخ باز کرد و گفت: این کیست که امروز در خلوت ما رحمت آورده؟ گفتا: درین بودم که ناگاه از سر وجد خویش برخاست، و خود را بر زمین میزد، و مشاهده‏اى را که در پیش داشت جان نثار همى کرد و میگفت:

 

من پاى برون نهادم اکنون ز میان‏ جان داند با تو و تو دانى با جان‏
در کوى تو گر کشته شوم باکى نیست‏ کو دامن عشقى که برو چاکى نیست؟
یک عاشق آزاده نه بینى بجهان‏ کز باد بلا بر سر او خاکى نیست.

 

وَ لا تَطْرُدِ- کافران بر مصطفى (ص) آمدند، گفتند: یا محمد! ما مى‏خواهیم که بتو ایمان آریم، لکن ما را عار باشد با این گدایان نشستن، و آن بوى ناخوش خلقان ایشان کشیدن. ایشان را از خویشتن دور کن، تا ما بتو ایمان آریم. رسول خدا عظیم حریص بود بر ایمان ایشان، و لهذا یقول اللَّه تعالى: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‏.

آورده ‏اند بیک روایت که رسول خدا عمر را به پیغام بدرویشان فرستاد تا روزى چند کمتر آیند مگر که ایشان ایمان آرند. عمر هنوز سه گام رفته بود که جبرئیل آمد و آیت آورد که: وَ لا تَطْرُدِ یا محمد! مران ایشان را که من نرانده‏ ام. منوازایشان را که من نخوانده‏ ام.

آرى مقبولان حضرت دیگرند، و مطرودان قطیعت دیگر! این درویشان خواندگان‏ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ‏ اند، و آن بیگانگان راندگان‏ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ‏. رسول خدا عمر را باز خواند. کافران نیز باز آمدند، و گفتند: اگر مى‏توانى بارى یک روز ما را نوبت نه، و یک روز ایشان را، تا بتو ایمان آریم. رسول خدا همت کرد که این نوبت چنان که در مى‏ خواهند بنهد.

جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ‏ الایه با ایشان باش که من با ایشانم. ایشان را خواه که من ایشان را خواهانم. کافران چون از این نوبت روز روز نهادن نومید گشتند باز آمدند و گفتند: اگر نوبت نمى‏نهى روا داریم، و با ایشان بنشینیم اندى که تو بما نگرى نه با ایشان، و اکرام ما را روى سوى ما دارى، تا بتو ایمان آریم.

مصطفى عمر را بخواند و بدرویشان فرستاد، تا دل ایشان خوش گرداند، و رضاء دل ایشان باین معنى بجوید، مگر آن کافران ایمان آرند، و مقصود کافران در آنچه میخواستند نه آن بود تا ایمان آرند، بلکه میخواستند تا دل درویشان بیازارند، مگر از مصطفى نفرت گیرند، و از دین وى برگردند. چون عمر فرا راه بود تا این پیغام ببرد، جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ‏ یا محمد! ازین درویشان روى مگردان، و چشم از ایشان برمگیر، که من با ایشان همى نگرم. رسول خدا یکبارگى روى بدرویشان آورد و با ایشان بنشست، و پیوسته گفتى: «بابى من وصانى به ربّى».یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‏- بو یعقوب نهر جورى را پرسیدند که: صفت مرید چیست.

این آیت برخواند که: یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‏، اصبحوا و لا سؤل لهم من دنیاهم، و لا مطالبه من عقباهم، و لا همّه سوى حدیث مولاهم. فلما تجرّدوا للَّه تمحّضت عنایه الحقّ لهم فتولّى حدیثهم، فقال: و لا تطردهم یا محمّد.

یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‏- معنى ارادت خواست مراد است در راه بردن، و آن سه‏ قسم است: یکى ارادت دنیاى محض، دیگر ارادت آخرت محض، سدیگر ارادت حقّ محض. ارادت دنیا آنست که گفت عزّ ذکره: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا، مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها، و نشان ارادت دنیا دو چیز است، در زیادت دنیا بنقصان دین راضى بودن، و از درویشان مسلمانان اعراض کردن، و ارادت آخرت آنست که گفت تعالى و تقدس: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ‏، و نشان آن دو چیز است در سلامت دین بنقصان دنیا راضى بودن، و مؤانست با درویشان داشتن. و ارادت حق آنست که اللَّه گفت جل جلاله: یُرِیدُونَ وَجْهَهُ‏، وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏، و نشان آن پاى بدو گیتى فرا نهادن است، و از خلق آزاد گشتن، و از خود برستن‏.

این خود بیان علم است و تحقیق عبارت، امّا بیان فهم بزبان اشارت آنست که پیر طریقت گفت چون او را از ارادت پرسیدند، گفتا: «نفسى است میان علم و وقت، در ناحیه ناز، در محله دوستى، در سراى نیستى، چهار حد دارد آن سراى: یکى با آشفتگان شود، یکى با غریبان، سدیگر با بیدلان، چهارم با مشتاقان. آن گه گفت:

اى مهربان فریادرس! عزیز آن کس کش با تو یک نفس. اى یافته و یافتنى! از مرید چه نشان دهند جز بى‏خویشتنى! همه خلق را محنت از دوریست، و مرید را از نزدیکى! همه را تشنگى از نایافت آب، و مرید را از سیرابى! الهى! یافته میجویم! با دیده ور میگویم! که دارم چه جویم که بینم چگویم! شیفته این جست و جویم! گرفتار این گفت و گویم:

تا جان دارم غم ترا غمخوارم‏ بى‏جان غم عشق تو بکس نسپارم.

وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا- مؤمنان دیگراند و عارفان دیگر.مؤمنان نخست در صنایع و آیات نگرند، آن گه از آیات بما رسند. عارفان نخست بما رسند، آن گه از ما بآیات بازگردند. یا محمد! آنان که بواسطه آیات بما ایمان آرند، بواسطه خود سلام ما بر ایشان رسان، و آن کس که بى‏واسطه ما را شناخت، و بى‏ صنایع ما را یافت، بى‏ واسطه ما خود سلام بدو رسانیم، و ذلک فى قوله: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ‏.

پیر طریقت گفت: «الهى! او که ترا بصنایع شناخت، بر سبب موقوف است، و او که ترا بصفات شناخت، در خبر محبوس است. او که باشارت شناخت، صحبت را مطلوبست. او که ربوده اوست از خود معصوم است». کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ- ان و کل بک من کتب علیک الزّله، فقد تولى بنفسه لک کتاب الرحمه. کتابته لک ازلیه، و الکتابه علیک وقتیّه، و الوقتیّه لا تبطل الازلیّه. قال الواسطى: برحمته و صلوا الى عبادته، لا بعبادتهم و صلوا الى رحمته، و برحمته نالوا ما عنده لا بأفعالهم،لأنه (ص) یقول: «و لا انا الا ان یتغمّدنى اللَّه منه برحمه».أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏

روى فى بعض الاخبار نادیتمونى فلبیتکم، سألتمونى فأعطیتکم، بارزتمونى فأمهلتکم، ترکتمونى فرعیتکم، عصیتمونى فسترتکم. فان رجعتم الىّ قبلتکم، و ان ادبرتم‏ عنى انتظرتکم.

میگوید: بندگان من! رهیگان من! مرا بآواز خواندید بلبّیک‏تان جواب دادم، از من نعمت خواستید عطاتان بخشیدم. به بیهوده بیرون آمدید، مهلت‏تان دادم.

فرمان من بگذاشتید رعایت از شما برنداشتم. معصیت کردید، ستم بر شما نگه داشتم.با این همه گر بازآئیدتان بپذیرم، ور برگردید باز آمدن را انتظار کنم: انا اجود الاجودین و اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=