الانعام - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام‏ آیه ۹۳-۹۹

۱۲- النوبه الاولى‏

(۶/ ۹۹- ۹۳)

قوله تعالى:

وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ و کیست ستمکارتر بر خود

مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى‏

أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَ‏ یا گوید که پیغام کردند بمن‏

وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‏ءٌ و بوى هیچ پیغام نکرده‏اند

وَ مَنْ قالَ‏ و از آن کس که گوید:

سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ من قرآن فرو فرستم هم چنان که اللَّه فرو فرستاد

وَ لَوْ تَرى‏ و اگر تو بینى‏

إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ‏ آن گه که‏ ستمکاران خویشتن در سکرات مرگ باشند

 وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ‏ و فریشتگان دستها گسترده‏ بایشان بزخم‏

أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ‏ گویند ایشان را که بیرون دهید جانهاى خویش.

الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ‏ امروز آن روز است که پاداش دهند شما را

عَذابَ الْهُونِ‏ عذاب خوارى‏

بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ‏ بآنچه میگفتید بر خداى‏

غَیْرَ الْحَقِ‏ از ناسزا و ناراست‏

وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ‏ (۹۳) و از سخنان وى مى‏گردن کشیدید.

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ بما که آمدید تنها و یگانه آمدید

کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ و چنان که شما را اوّل آفریدیم چنان آمدید

وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ‏ و به پس باز گذاشتید آنچه شما را داده بودیم از خول و خدم و حشم‏

وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ‏ و نمى‏بینیم با شما

شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ‏ آن شفیعان که مى- گفتید بدروغ‏

أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ که ایشان در شما بخداوندى انبازان‏اند

لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ‏ آن تواصل و تعاطف پیوند و مهر که میان شما بود ببرید و پاره گشت‏

وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏ (۹۴) آنچه میگفتید بدروغ که درین روز شما را فریادرس‏اند و یار.

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِ‏ اللَّه است که شکافنده تخم است [تا نبات از وى بیرون آید]

وَ النَّوى‏ و شکافنده سفال‏ است تا از وى درخت بیرون آید

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِ‏ مى‏ بیرون آرد زنده از مرده و بیرون آرنده مرده است از زنده

‏ ذلِکُمُ اللَّهُ‏ آن خداوند شما است اللَّه، که آن میکند

فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ‏ (۹۵) از وى شما را چون مى‏برگردانند!

فالِقُ الْإِصْباحِ‏ شکافنده روز است از شب‏

وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً و کننده شب جاى آرام‏

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً و خورشید و ماه را شمارى ساخت‏

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ‏ (۹۶) آن باز انداخته و ساخته اوست که توانایى است دانا.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ‏ او آنست که شما را ستارگان آفرید

لِتَهْتَدُوا بِها تا شما راه برید بآن‏

فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکى دریا و بیابان

 قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ‏ باز گشادیم سخنان خویش و هویدا کردیم‏

لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‏ (۹۷) ایشان را که میدانند.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ‏ و او آنست که بیافرید شما را

مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ از یک تن یگانه‏

فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ‏ آن گه گاه مستودع باشید در صلب پدر بودیعت نهاده، گاه در رحم مادر آرام گرفته‏

قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ‏ باز گشادیم سخنان خویش و آشکارا کردیم‏

لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ‏ (۹۸) قومى را که مى‏دریاوند.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً او آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى‏

فَأَخْرَجْنا بِهِ‏ تا بیرون آوردیم

بآن‏ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رستها از خاک از هر چیز

فَأَخْرَجْنا مِنْهُ‏ بیرون آوردیم از آن خاک‏

خَضِراً نباتى سبز

نُخْرِجُ مِنْهُ‏ مى بیرون آریم از آن خوشه سبز

حَبًّا مُتَراکِباً تخمى بر هم نشسته و در هم رسته‏

وَ مِنَ النَّخْلِ‏ و از خرما بن‏

مِنْ طَلْعِها از مزغ‏ آن‏

قِنْوانٌ‏ شاخهاى سر در آورده‏

دانِیَهٌ نزدیک بدست چیننده‏

وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ‏ ورزان از انگورها

وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ‏ و زیتون و انار

مُشْتَبِهاً چون هم در رنگ و لون‏

وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ‏ و نه چون هم بطعم و ذوق‏

انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ‏ درنگرید بمیوه آن‏

إِذا أَثْمَرَ آن گه که میوه آرد

وَ یَنْعِهِ‏ و بپختن و فرا رسیدن آن.

إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ‏ در آن نشانهاى پیدا است که کردگار یکتا است‏

لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ گروهى را که میگروند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً این آیه به مدینه فرو آمد در شأن مسیلمه بن حبیب الکذّاب ابو المنذر الحنفى. کافران او را رحمن تهامه مى‏ خواندند. دو کس فرستاد از مردمان خویش برسول خدا (ص). رسول ایشان را گفت:

«ا تشهد أن مسیلمه نبى»؟ فقالا: نعم. فقال (ص): «لو لا ان الرّسل لا تقتل لضربت اعناقکما».

دو کذّاب خاستند بروزگار رسول خدا، و دعوى پیغامبرى کردند: یکى کذّاب یمامه، مسیلمه، و دیگر کذّاب صنعا، اسود العبسى. رسول خدا گفت: در خواب مرا چنان نمودند که دو سوار زرین در دست من بودى، و من در آن غمگین و اندوهگن گشته. وحى آمدى بمن که باد در آن دم. باد در آن دمیدمى، و هر دو از من بپریدندى. پس من تأویل نهادم که: آن هر دو دست او رنجن زرین آن دو کذّاب اند که من در میان ایشان بودم، و در روزگار ایشان: یکى کذاب یمامه، و دیگر کذاب صنعا. قتاده گفت: این آیت در شأن هر دو کذاب فروآمد.

وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ این یکى عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح القرشى است از بنى عامر بن لوى هام شیره عثمان عفان، لختى از قرآن و وحى بنوشت با ملاء رسول خدا (ص)، و گاه گاه از خواتیم آیت که نامهاى خداوند است عز و جل، چیز چیز تبدیل میکرد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» «علیم حکیم» مینوشت،و آنچه باین ماند، و رسول خدا (ص) آن را میدید و خاموش میبود، و تغییر نمیکرد.

عبد اللَّه بسکوت رسول (ص) بشک افتاد در ایمان خویش، که اگر راست میگوید که وحى است چرا تغییر نمى‏ فرماید چون مى‏ بیند که من تبدیل میکنم؟ و ذلک انّه کان (ص) امیّا لا یکتب. پس مرتد شد، و به مکه بازگشت و گفت: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ».من قرآن فرو فرستم یعنى گویم، چنان که اللَّه فرو فرستاد.

و گفته ‏اند که چون این آیت آمد که: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ‏ رسول خدا املا میکرد، و وى مینوشت. چون اینجا رسید که: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ عبد اللَّه تعجّب کرد از تفضیل خلقت آدمى بر آن ترتیب و بر آن نظم، و از سر آن تعجب گفت: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». رسول خدا (ص) گفت:«اکتبها فهذا نزلت».عبد اللَّه آن ساعت بشک افتاد، گفت: لئن کان محمّد صادقا، لقد اوحى الىّ کما اوحى الیه، و لئن کان کاذبا لقد قلت کما قال، و از آن پس کافر گشت و بمکّه باز شد.

رسول خدا (ص) وى را گفت:«لا تقبله الارض»، فقال ابو طلحه: اتیت الارض التی مات فیها، فوجدته منبوذا، فقلت: ما شأن هذا؟ فقالوا: دفناه فلم تقبله الارض.

عکرمه گفت: این آیت در شأن النضر بن الحارث آمد که معارضه قرآن میکرد. در معارضه سوره و النازعات گفت: «و الطّاحنات طحنا، و العاجنات عجنا، فالخابزات خبزا، فاللّاقمات لقما. چون این معارضه با رسول خدا (ص) رسید، از غثاثت و رکاکت این سخن همه بخندیدند. یکى از صحابه گفت: هلّا اتمّ السوره؟ چرا سوره تمام نکرد؟ گفتند: تمامى در چیست؟ گفت: فالخازیات خزیا. فأضحک الحاضرین و السامعین. و این نضر حارث همانست که میگفت: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» اگر خواهیم ما نیز قرآن همچنین فرو نهیم و بگوئیم، و گفت. و معارضه وى این بود که رفت.

وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ‏ این کلمتى است از کلمات تعظیم و تعجیب، نه درموضع شک. میگوید: اگر تو بینى اى محمّد آن گه که این کافران و مشرکان در سکرات و شدائد و اهوال مرگ باشند، وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ‏- ملائکه اینجا ملک الموت است و اعوان وى، و آن فریشتگان دست بعذاب بایشان فرا داشته، چنان که جاى دیگر گفت: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ». «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ»- اینجا قول مضمر است، یعنى: یقولون لهم اخرجوا انفسکم اى ارواحکم. ایشان را گویند بتعنیف و کره:بیرون دهید جانهاى خویش. مصطفى (ص) گفت: آن مرگ که آسان‏تر بود همچون خسک است که در پشم شتر آویزد، چه ممکن بود که آن بآسانى از وى بیرون آید.

عمر خطاب از کعب احبار پرسید که: تو جان کندن چگونه دانى؟ گفت:چنان که شاخى پر خار در درون کسى کنند، و هر خارى در رگى آویزد، و مردى قوى آن خار میکشد. و در خبر است که بوقت وفاه موسى (ع) رب العزه او را گفت: خویشتن را در مرگ چون یافتى؟ گفت: چون مرغ زنده که بریان کنند، نه قوت دارد که بپرد، نه بمیرد تا برهد. أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ روا باشد که این سخن در قیامت با ایشان گویند بر سبیل توبیخ، یعنى: خلّصوا انفسکم من العذاب، اى: لستم تقدرون على الخلاص.

الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ‏- اى العذاب الذى یقع به الهوان الشدید. «بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ» من انّه اوحى الیکم و لم یوح. «وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» اى تتکبّرون على الایمان بالقرآن. و قیل: عن فریضه اللَّه و القیام بها.

قال النبىّ (ص): «من سجد اللَّه سجده فقد برى‏ء من الکبر».

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏- جمع فرید است، کقرین و قرآنى، و ردیف و ردافى.یقال فرد الرّجل یفرد فرودا فهو فارد، اذا تفرّد، و رجل افرد و امراه فرداء، اذا لم یکن لها اخ. وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا- این در قیامت با کافران گویند که شما بآخرت تنها آمدید بى مال و بى‏ جفت و بى ‏فرزند، یگانه بى هیچ کس، حفاه عراه غرلا، برهنه بى‏هیچ چیز. کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ- هم بر آن خلقت اول که در دنیا آمدید، یعنى که بعث شما همچون خلق شما، و نشأه ثانیه همچون نشأه اولى.

روى عن ابو هریره قال: قال النبى (ص): «تنشق الارض عنکم، فأنا اول من تنشق عنه الارض، فتنسلون سراعا الى ربکم على سنّ الثّلاثین مهطعین الى الدّاعى، فتوقفون فى موقف واحد سبعین عاما حفاه عراه غرلا بهما، لا ینظر الیکم، و لا یقضى بینکم.فیبکى الخلائق حتّى ینقطع الدم و یلحمهم العرق.

و روى ان عائشه قرأت: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»، فقالت: یا رسول اللَّه واسوأتاه! ان الرجال و النساء یحشرون جمیعا، ینظر بعضهم الى سوأه بعض! فقال رسول اللَّه (ص): «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»، لا ینظر الرجال الى الرجال، و لا النساء الى النساء، شغل بعضهم عن بعض.

وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ‏- اى ملکناکم و أعطیناکم من العبید و المال و المواشى، وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ اى فى خلقکم شرکاء. این جواب نضر حارث است و مشرکان عرب، که میگفتند: «هؤلاء شفعاءنا عند اللَّه».

رب العزّه گفت: نمى‏بینم با شما آن شفیعان که بدروغ میگفتند که آن ما را انبازان‏اند در آفرینش شما. لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ‏- نافع و کسایى و حفص از عاصم «بینکم» بنصب خوانند، و هو نصب على الظّرف باقى برفع خوانند، یعنى تقطّع وصلکم الّذى کنتم تتواصلون به فى الدّنیا. میگوید: پاره گشت و ببرید میان شما. همانست که که جاى دیگر گفت: «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ». «وَ ضَلَّ عَنْکُمْ» اى: فى الآخره، «ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» فى الدنیا بأنّه مع اللَّه شریک.

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِ‏- اى: شاقّه. فلقت الشی‏ء اى: شققته، و کلمنى من‏ فلق فیه اى من شقه. و گفته‏اند: فلق نامى است همه خلق را، لأن الخلق کلّه عن انفلاق یکون. و از على بن ابى طالب (ع) آرند که سوگند وى بیشتر این بود:«لا و الذى فلق الحبه و برأ النسمه».

مقاتل گفت: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ» اى البرّ و الشعیر و الذره و الحبوب کلها. «وَ النَّوى‏» یعنى کل ثمره لها نوى کالخوخ و المشمش و الغبیراء و الاجّاص و ما کان من الثمار لها نوى، و فوقه ثمره، و هذا یأتى على کل ما اخرجت الارض.

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏- مى‏بیرون آرد آدمى زنده و چهار پاى زنده از نطفه مرده، و همچنین مرغ زنده از خایه مرده. وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِ‏- و بیرون آرنده مرده از زنده، یعنى نطفه مرده از حیوان زنده و خایه مرده از مرغ زنده. و یقال:«یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» یعنى السنبله من الحبه، «وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ» یعنى الحب من السنبله. مى‏بیرون آرد خوشه تازه از دانه خشک، و بیرون آرد دانه خشک از خوشه تازه و نبات تازه. و قیل: یخرج المؤمن من الکافر، و الکافر من المؤمن. «ذلِکُمُ اللَّهُ» الّذى فعل هذه الاشیاء التی تشاهدونها ربکم، «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» فمن این تصرفون عن الحق بعد هذا البیان؟!

فالِقُ الْإِصْباحِ‏ قراءت حسن بصرى است، فالِقُ الْإِصْباحِ‏ یعنى که شکافنده روز است از شب. اصباح مصدر است مراد بآن اسم، چنان که حسن خوانده، و عرب گاه گاه مصدر اسم سازند، چنان که در صدر سوره الزمر است تنزیل یعنى منزّل. و جاعل اللیل سکنا- کوفى «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ» خواند بر فعل ماضى، یعنى: جعل اللیل سکنا لخلقه.

شب آرامگاه خلق ساخت، تا در آن بیاسایند از رنجها و تعبها که بروز کشیده‏اند، و یقال: کلّ ما سکنت الیه من بیت و أهل و وطن، فهو سکن. و کان من دعاء النبى (ص): «اللهم فالق الاصباح و جاعل اللیل سکنا، اقض عنى الدّین، و متّعنى بسمعى و بصرى، و قوتى فى سبیلک».

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً- اى: جعل الشمس و القمر حسبانا. حسبانا خواهى نعت نه، خواهى بنزع صفت، چنان که آنجا گفت: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ».

اینجا «با» بیوکند، و معنى همانست. میگوید: خورشید و ماه را شمارى ساخت. آن را دو معنى گفته‏اند: یکى آنکه خود بشمار مى‏روند، و دیگر آنکه شما را عیارند و قانون.

و حسبان مصدر است همچون رجحان و نقصان، و روا باشد که جمع حساب بود همچون شهاب و شهبان و رکاب و رکبان. یقول: و جعل الشمس و القمر بحساب لا یجاوزانه فیما یدوران فى حساب حتى ینتهیا الى اقصى منازلهما لتعلموا عدد السنین و الحساب. «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»- العزیز فى ملکه بصنع ما اراد، العلیم بما قدر من خلقه.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- ستارگان آسمان قسمى سیارات‏اند و قسمى ثوابت. سیّارات بر روى فلک سیر میکنند، و ثوابت همچون قندیلها از فلک درآویخته. میگوید: این ستاره‏ها بدان آفریدم تا بآن نماز خویش را قبله سازید، و رفتن خویش را راه شناسید، و انقضاء فصول سال دانید. قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ‏- اى قد بیّنّا الآیات بذلک، و وقفنا العباد علیها، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‏- یعلمون ما اراد اللَّه بذلک من الدلاله على توحیده، و أن اللَّه واحد لا شریک له.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ- معنى انشاء آفریدن است بابتدا، بى سببى که آن را واجب کند، و بى‏مثالى و بى‏عیارى که بوى استعانت کند، و این جز وصف کردگار قدیم و تواناى حکیم نیست، که همه را بغیرى حاجت است تا بوى استعانت کند. او را جل جلاله بکس نیاز نیست، و حاجت باستعانت نیست. «مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ» یعنى خلقکم من آدم وحده، فانّ حواء ایضا خلقت من ضلع من اضلاعه، فصار جمیع الناس منه.

میگوید: شما را همه از یک تن یگانه آفریدم، و آن یک تن آدم است،که جفت وى حواء هم از آدم است، که از استخوان پهلوى وى آفریده. پس هر چه مردم است، همه از او آفریده. آن گه گفت: «فَمُسْتَقَرٌّ»- قراءت ابن کثیر و ابو عمرو بکسر قاف است یعنى: فمنکم مستقرّ و منکم مستودع. میگوید: گاه مستقر بید در رحم مادر، آنجا آرام گرفته، و گاه مستودع بید در صلب پدر، آنجا بودیعت نهاده.

قراءت باقى قراء بفتح قاف است یعنى: فلکم مستقر و لکم مستودع، میگوید:شما را از یک تن بیافرید، و آن گه شما را آرامگاهى است ودیعت جاى. گاهى درین ودیعت جاى نهاده، و گاهى در آن آرامگاه آرمیده. ودیعت گاه دنیا است، آدمى در آن آرمیده تا ابد: «إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ». حسن بصرى را از این آیت پرسیدند.

جواب داد که: المستقرّ من مات، و المستودع انتم، آن گه گفت: یا ابن آدم انت ودیعه فى اهلک، و یوشک ان تلحق بصاحبک، و أنشد قول لبید:

و لا المال و الاهلون الا ودائع‏ و لا بدّ یوما ان تردّ الودائع‏

از ابن عباس روایت کردند که گفت: مستقر ما قد خلق، و مستودع عند اللَّه ما لم یخلق بعد. مستقر آنست که وى را آفریدند، و در دنیا آمد، و دنیا او را آرامگاه است، چنان که گفت: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»، و مستودع آنست که در علم خدا است که خواهد بود، و او را خواهد آفرید.

سعید جبیر گفت: ابن عباس پرسید که زن خواستى یا ابن جبیر؟ گفتم: لا، و ما ارید ذلک یومى هذا. گفتم: نخواستم، و درین روز که منم سر آن ندارم که زن خواهم. گفتا: آن گه دست بر پشت من زد، و گفت: اما انه مع ذاک ما کان من مستودع فى ظهرک فسیخرج. «قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ» بیّنّاها و فصلنا بعضها من بعض، «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» عن اللَّه ما بیّن لهم.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً- رب العزه جل جلاله خبر میدهد از صنع‏ خویش، و بندگان را دلالت میکند بر وحدانیت خویش، و بر رهیگان‏ منت مینهد برین نعمتهاى ریزان و نواختهاى بیکران. میگوید: او آن خداوند است که از آسمان آبى فرو فرستاد، یعنى باران که در آن آب هم حیات است و هم برکت و هم طهارت و هم رحمت. حیات آنست که گفت: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍ‏، برکت آنست که گفت: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً، و طهارت را گفت: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً، و رحمت را گفت: یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏.

فَأَخْرَجْنا بِهِ‏ یعنى بالماء نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ این را دو معنى گفته ‏اند:یکى فأخرجنا به رزق کل شى‏ء. جاى دیگر میگوید: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ‏ روزى شما در آسمانست یعنى در آن باران که از آسمان آید، و بآن نبات زمین برآید، و خلق از آن روزى خورند. معنى دیگر آنست که: فأخرجنا بالماء نبات کل صنف من النبات.

بیرون آوردیم بآن آب نباتى از زمین از هر صنفى و لونى از انواع حبوب و صنوف اشجار و الوان ثمار. آن گه تفصیل داد، گفت: «فَأَخْرَجْنا مِنْهُ» یعنى: من الماء، و قیل:من النبات، «خَضِراً» یعنى: اخضر. یقال: اخضرّ فهو اخضر و خضر، کما یقال: اعور، فهو اعور و عور. میگوید: بیرون آوردیم از آن آب و از آن نبات، برگ سبز و خوشه سبز. حَبًّا مُتَراکِباً- رکب بعضه بعضا فى سنبله.

تخمى بر هم نشسته، و دانه‏اى درهم رسته، و آن گندم است و جو و گاورس و کنجید و بزرکتان و امثال آن. بعضى از آن آرد آید طعمه آدمى را، و تخم بود نبات زمین را، و بعضى از آن روغن آید هم طعام را و هم روشنایى را، و تخم بود نبات را و افزودن را. همانست که رب العزه گفت جایها در قرآن: أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ‏، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ‏.

ثم قال:وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَهٌ- یعنى و أخرجنا من الماء، بیرون آوردیم بآن آب از درخت خرما، «مِنْ طَلْعِها» یعنى: اوّل ما یطلع منها. طلع آنست که از مزغ‏ درخت آغاز کند، و بیرون آید، و قنوان آن شاخها است که از طلع برآمده، و سر در زیر آورده، و میوه از آن رسته، و در هم نشسته، «دانیه»- صفت قنوان است، یعنى که:بزمین نزدیک است و بدست چننده آسان. زجاج گفت: منها دانیه و منها بعیده، فاجتزء بذکر القریبه عن ذکر البعیده، لدلاله الکلام علیه، کقوله تعالى و تقدس:

سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ، و لم یقل: تقیکم البرد، لأن فى الکلام دلیلا على انها تقى البرد، لأن ما ستر من الحر، ستر من البرد. و «جَنَّاتٍ»- اى: اخرجنا بالماء جنات، و هى البساتین. و سمّى البستان جنه، و کل نبت متکاثف یستر بعضه بعضا فهو جنه، مشتق من جننت الشی‏ء، اذا سترته. میگوید: بیرون آریم بآن آب بستانها و رزانى از این انگورها و زیتون و انار. این دو درخت را از میان میوه‏ها جدا کرد از بهر آنکه از درختان این دو درخت لطیف‏تر است و طرفه‏تر. این دو درخت است از میوه‏دارها که شاخهاى آن از برگ هموار پر بود.

یکى از خار مى‏بیاید، یکى از سنگ. آنکه از سنگ بیرون آید مى‏روغن دهد، و آنکه از خار مى‏بیرون آید از چوب تلخ مى‏نوش دهد، مشتبها فى الالوان و غیر متشابه فى الطعوم، مشتبها فى الطعوم و غیر متشابه فى الالوان. دو انار هام رنگ یکى ترش و یکى شیرین، برنگ و دانه و پوست چون هم، یکى چنان و یکى چنین.«انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ»- این نظر استدلال و عبرتست.

میگوید:بنظر عبرت درین میوه‏ها نگرید که اول چون منعقد گردد! و بآخر چون فرا رسد! قراءت حمزه و کسایى «الى ثمره» بضمّتین، و هو جمع الجمع، یقال: ثمره، و جمع الثمره ثمار و جمع الثمار ثمر، و مثله اکمه و آکام و اکم. باقى قراء بفتحتین خوانند «الى ثمره»، و هو جمع الثمره، مثل قصبه و قصب. و معنى «ینع» پختن است و فرا رسیدن. یقال: ینع الثمر یینع ینعا و ینوعا، و أینع یونع ایناعا. و روا باشد که «ینع» جمع یانع نهند مثل تاجر و تجر، و یانع میوه پخته فرا رسیده بود، و در شواذ خوانده‏اند: «و یانعه».

إِنَّ فِی ذلِکُمْ‏- یعنى فى هذا الذى ذکر من صنیعه و عجائبه لعبره لقوم یصدّقون بأن اللَّه خالق کلّ شى‏ء. این آیت دلیلى ظاهر است بر منکران بعث و نشور، میگوید: آن خداوند که از عجائب قدرت و بدائع فطرت و لطائف حکمت این چنین صنع نماید، که از یک آب و یک خاک و یک هوا چندین درختان رنگارنگ و میوه‏هاى گوناگون با رنگ با طعم با بوى بیرون آرد، و قدرت خود در آن بنماید، قادر است که فرداى قیامت خلق را از خاک برانگیزد، و مرده را زنده گرداند. اینست که رب العالمین گفت: کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً الایه- دروغ نهادن و دروغ بستن بر اللَّه جل جلاله بحکم ظاهر و بر لسان تفسیر آنست که شرح دادیم، و در قصه مسیلمه و عیسى بیان آن کردیم، امّا بر زبان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طریقت آن را سرّى دیگر است و رمزى دیگر، بحکم آن خبر که مصطفى (ص) گفت:«ان لکلّ آیه ظهرا و بطنا».

و حقیقت این سرّ آنست که هر که دعوى معرفت اللَّه کند بحقیقت مفترى است، که جلال احدیت از معرفت آب و خاک پاک و مستغنى است.

پیران طریقت ازینجا گفته‏اند: من ذکر فقد افترى، و من صبر فقد اجترى، و من عرف فقد ابترى. و جنید گفته: اکبر ذبنى معرفتى ایّاه. مهینه گناه من شناخت وى است، یعنى که میگوید: وى مى‏پندارد و دعوى میکند که او را بسزاى او، بحقیقت‏ حق او، بحدود عزت او بشناختم، و این شناخت از آدمى خود مى‏ناید، و فهم و وهم او خود بدان نرسد، و این شناخت جز در علم ربوبیت نگنجد، که بحقیقت او خود را شناسد، و خود را داند.

یقول اللَّه تعالى: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏. نعت حدثان را بقدم راه نیست. و هر چه از پرگار قدرت بعالم جهلیت آمد، در اسر تلوین است، و تلوینات را بهیئت تمکین راه نیست. هر که راهبر او نظر و استدلال است بر پى خود مى‏رود، و هر که بر پى خود رود جز مغرور نیست، و هر که آرزومند معرفت است نصیب جوى است، و هر که نصیب جوى است جز خود پرور و خود پرست نیست:

دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست‏ بوسه بر خاک کف پاى زخود بیزار زن.

آدمى نبود پس بود است، و نبود پس بود نیست است، و از نیست معرفت هست.چون آید کسى که موجود بین العدمین بود، هیچ چیز است، و در هیچ چیز همه چیز چون آید! نه دولت بحیلت آید، نه معرفت بعلّت. نه سعادت بعبادت بود، نه معرفت بکفایت. شبلى گفت: ما عرفتموه بعرفانکم، و أدرکتموه بعلومکم و آرائکم، و عقلتموه بأوهامکم و أفهامکم، و قدّرتموه فى عقائدکم و قلوبکم، فهو مصروف الیکم مخلوق مثلکم.

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ الایه- ما دخلت الدنیا الا بوصف التجرد، و لا خرجت الا بحکم التفرد، ثم الاثقال و الاوزار لا یأتى علیها حصر و لا مقدار، فلا مالکم اغنى عنکم، و لا حالکم یدفع عنکم، و لا لکم شفیع یخاطبنا فیکم: «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ».

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏- دانه طعام شکافد، تا از آن نبات بیرون آید، و قوت را بشاید. همچنین دانه دل شکافد، تا جوهر اخلاص روى نماید، و خلاص بنده‏ در آن بود. آن یکى سبب قوام نفس بنده، و این یکى سبب ثبات ایمان بنده، و هر دو را خود پروراننده و روزى رساننده. دل را مى‏پرورد بمشاهده خود، نفس را مى‏پرورد بنعمت خود، و آن گه آن نفس مرکب این دل ساخته، تا در میدان عبادت بر وى سوارى کند، و منازل طاعات بوى باز برد، تا بمقصد «وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏» رسد. اینست روز پیروزى و سعادت بى‏نهایت و دولت بیکران، که بنده را بر آمد رایگان، ریحان افتخار از خار افتقار بر دمیده، و صبح شادى از مطلع آزادى برآمده.

فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً- اگر بصبح کون اقطار عالم روشن کرد چه عجب، گر بصبح معرفت اسرار دل روشن کند. یکى از پیران طریقت گفته که: «فالِقُ الْإِصْباحِ» اى فالق القلوب بشرح انوار الغیوب، و منور الاسرار بذکر الاخیار و روح الاخبار.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- ستارگان سعادت و اختران آسمان ملّت بحقیقت یاران رسول‏اند. مصطفى (ص) گفت:«اصحابى کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم»،ارکان خلائق‏اند و برهان حقائق. عنوان رضاء حق‏اند و ملوک مقعد صدق. ائمه اهل سعادت‏اند و انصار نبوت و رسالت، و مستوجب ترحّم امت.

بهر کدام که اقتدا کنى اقتداء درست، و از هر یکى که دین گیرى دین تمام، راه ایشان راه هدى، و کلمه ایشان کلمه تقوى، و مطلوب ایشان فردوس اعلى، و مقصود ایشان دیدار و رضاء مولى:«مثل اصحابى مثل النجوم من اقتدى بشی‏ء منها اهتدى».

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ- از روى اشارت میگوید: شما را بیافریدم از آدم، آن نفس یگانه، که در آفریدگان کس را ندادم آن دولت که وى را دادم، و آن منزلت و رتبت که وى را نهادم. خود را جلّ جلاله‏ «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» گفت،و آدم را «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» گفت. یعنى که: اللَّه است نیکوتر آفرینندگان، و آدم است نیکوتر آفریدگان. اى آدم! در خالقیت یگانه منم، و در مخلوقان یگانه تویى.

همانست که در بعضى اخبار بیارند در صفت خلقت آدم که: رب العزه گفت جل جلاله:«احببت شیئا فخلقته فردا لفرد».

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً الایه- «هو» اشارت است بذات احدیّت، «الّذى» اشارت است بصفات ربوبیت، «انزل» اشارتست بصنع الهیت. خداوندى موجود بذات، موصوف بصفات، معروف بصنایع و آیات. و گفته‏اند: «هو» اشارتست فرا هست، تا شنونده گوش بدان دارد، و جوینده بدان راه یابد، و نگرنده فرا آن بیند. «الّذى» کنایت است از هست، تا شنونده آشنا گردد، و جوینده بینا، و خواهنده دانا. و آن در قرآن چهل کم یکى‏اند، بیست از آن بى‏واو، و نوزده با واو.

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً- تا بآخر آیت همه نشانست که کردگار یکتا است، و در خدایى بى‏همتا است، و در قدرت بى‏احتیال است، و در قیمومیت بى‏گشتن حال است، و در ملک ایمن از زوال است، و در ذات و نعت متعال است. رب العالمین بندگان را برین توحید میخواند. نبینى که در آخر آیت میگوید: «انْظُرُوا» در نگرید تا بدانید، و بدانید تا دریابید.

اینجا بنظر مى‏فرماید، جاى دیگر میگوید: وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ‏ نظر نکند و نپذیرد و یادگار نشناسد مگر آن کس که دل با حق راست دارد، و نظر وى پیش چشم خویش دارد. اینست اشارت آخر آیت که گفت: إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ بآیات قدرت آن کس راه برد که بآیت صفت ایمان دارد. از اللَّه وى شرم دارد که از نظر وى خبر دارد، و از اللَّه وى باک دارد که اللَّه را بر خود قادر داند.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=